responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1201

موضوع: حج، آثار و برکات

تاريخ پخش: 73/02/22

بسم الله الرحمن الرحيم

ما هر سال، سالي يکي از اين بحث‌ها را، سالي تقريباً هشتاد تا بحث تلويزيوني داريم، يعني پنجاه و دو هفته است که هفته‌اي يکي داريم. بيست و شش، هفت تا هم ماه رمضانها هست. تقريباً سالي هشتاد تا، يکي از اين هشتاد تا را بحث حج مي‌کنيم. به مناسبتي که فصل حج، ممکن است شما بگوئيد خوشا به‌حال آن کساني که مي‌روند به ما چه، ممکن است يک عده‌اي بگويند ما که پول نداريم، ما الان تو صف تخم مرغ و سيب زميني هستم واجب الحج نيستيم. آدم با دينش آشنا شود مهم است. من هم نمي‌خواهم مناسک بگويم که حاجي‌ها در مکه چه کار مي‌کنند. مي‌خواهم بگويم حج چيست؟ اگر به شما گفتند بالاخره يکي از واجبات حج است، برکات و آثار حج را مي‌خواهم خدمت شما بگويم. عرض مي‌شود که چيزهايي که يادداشت کردم اينکه برکات حج. موضوع: آثار و برکات حج.

1- اهميت حج

اگر کسي بتواند برود مکه و نرود به ديد قرآن کافر است. چون قرآن مي‌فرمايد که: (وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً ِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمينَ) (آل عمران /97) بر گردن مردم است که براي خدا بروند مکّه. «مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ» هر کس مستطيع است هر که توان دارد يعني از نظر فکري، مالي، جسمي هر کس مي‌تواند برود. بعد مي‌فرمايد: «وَ مَنْ كَفَرَ» هر کس کافر بشود، هر کس کافر بشود يعني هر کس حج نرود. در قرآن کافر به بت‌پرست نمي‌گويند. کسي هم که بتواند برود مکّه، نرود مکّه، قرآن کلمه «کَفَرَ» به آن گفته است. حج از واجبات مهم اسلام است. يکي از ارکان دين ما، حج است. روايات داريم «بُنِي» يعني بنا شد «بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ»(كافي، ج‌2، ص‌18) يعني بناي اسلام بر پنج چيز است. يعني سقف اسلام روي پنج تا پايه است. اگر بگوئيم اسلام سقف است پنج تا پايه دارد. نماز، زکات و روزه و حج و ولايت. اسلام بر پنج پايه استوار است. يکي از آن حج است. درباره حج داريم «جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى لِلْإِسْلَامِ عَلَماً»(نهج‌البلاغه، خطبه 1) حج پرچم اسلام است يعني هر وقت مي‌خواهند بدانند مردم با انقلاب هستند يا با انقلاب نيستند نگاه مي‌کنند به نماز جمعه و نماز عيد. هر وقت نماز جمعه و نماز عيد قربان و عيد فطر خلوت شد مي‌گويند: مردم از اسلام جدا شده‌اند. پرجمعيت بود يعني همينطور که ميزان الحراره، رابطه با رهبرشان در روز عيد روشن مي‌شود. رابطه مردم با اسلام هم در حج معلوم مي‌شود، حج عَلَم است. علم يعني پرچم. روايات داريم تا مادامي که کعبه سر جا هست.
در جواهر که يکي از مهمترين مکتب فقهي است. يک جمله قشنگي نوشته است. نوشته «الحج رياضتٌ» حج يک رياضت است، يعني خودسازي است «رياضتُ نفسانيه» يکي رياضي نفساني، يعني آدم بايد مبارزه با نفسش کند، خيلي چيزهايي را که دلش مي‌خواهد، بايد در حج کنار بگذارد «طاعت رياضتُ نفسانيه»، «طاعت ماليه» از نظر مالي بايد اطاعت خدا را بکند. پول خرج کند «عبادت بدنيه» بدنش در زحمت مي‌افتد بعضي وقتها آنقدر گرما روي بعضي‌ها اثر مي‌گذارد که رنگشان عوض مي‌شود «قوليه و فعليه» يعني هم عبادت کلامي است و هم عبادت قولي است، هم عبادت است فعلي. يعني ذکر نيست، ذکر عبادت زباني است شما همينطور نشسته‌اي مي‌گوئي سبحان الله، سبحان الله. يا قرآن مي‌خواني، قرآن خواندن عبادت زباني است. در حج عبادت زباني هست، عبادت دست و پايي هم هست «وجوديه و عدميه» يعني بعضي کارها را بايد انجام داد، بعضي کارها را بايد انجام نداد. خلاصه حج يک مجموعه‌اي است از دين. حالا من اينجا برکاتش را مي‌خواهم بگويم انشاء الله. يک مقداري آشنا مي‌شويم برکات حج چند تاست:

2- بركات حج

برکات تربيتي، برکات تربيتي دارد، يعني آثار تربيتي دارد. برکات عبادي دارد، برکات اجتماعي و اقتصادي و سياسي دارد. برکات اقتصادي دارد و برکات فرهنگي دارد و. . . . يک مقداري راجع به حج آشنا شويم، برکات تربيتي، يک دل کندن: اصولاً اگر آدم خواسته باشد، خودش را تربيت کند بايد دل بکند. چون طبق غريزه راه رفتن که حيوانها هم همينطور هستند هر وقت مي‌خواهد شاخ مي‌زند، هر وقت مي‌خواهد مي‌خورد، هر وقت مي‌خواهد لگد مي‌زند، اينکه زندگي حيواني است اصلاً انسان معنايش اين است گاهي آنچه را که دلش مي‌خواهد، جلوي خودش را بگيرد، دل بکند.
در حج خيلي دل کندن است. دل کندن از، آدم در حج خيلي دل مي‌کند از چيزهاي زيادي مي‌گذرد. يک دل کندن از وطن، دل کندن از جان، دل کندن از مال. اينجا گوشت يخي را مي‌رود توي صف. گاهي هم گيرش نمي‌آيد با چه قيمتي. آنجا بايد گوسفند چاق و سالم را بخرد سرش را ببرد بيندازد. خيلي آدم آنجا جزغاله مي‌شود که اين گوشتها را، يک کيلويش را اينجا چشم داريم، آنجا بايد گوسفند. . . ، قرآن مي‌گويد: (لَنْ يَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها) (حج /37) حاجي جان اين گوشت و خونش به خدا نمي‌رسد، فقط مي‌خواهم دل بکني. گاهي وقتها دل کندن است. گاهي مي‌گويند: بپر بالا، مي‌گويد: بالا خبري است. مي‌گويد: نه خبري نيست فقط مي‌خواهيم پرشت خوب شود وگرنه. . . مي‌گويم آقا برو زير آب ببينم چقدر نفس داري. آن مي‌رود زير آب شما مي‌شماري، يک دو، سه. . . . توي استخر هم چيزي نيست. لنگ ظرفي، کفشي، هيچي در استخر نيست. امّا مي‌خواهم تو را امتحان کنم ببينم چقدر تو نفست مي‌کِشد. دل کندن از مال، دل کندن از غرور.
آدمهايي بوده‌اند که هيچ وقت حاضر نبوده‌اند به کسي بگويند معذرت مي‌خواهيم، ولي حالا که مي‌خواهد برود مکّه بايد به هر کس ظلم کرده است، عذرخواهي کند. از برکات حج است. آدمهائي هستند که در طول سال، اهل اين نيستند که خمس و زکات بدهند. امّا مي‌بيند اگر با مال خمس نداده برود مکّه حجش باطل است آنجا مجبور است برود خمس بدهد، زکات بدهد، دل کندن از شهوت. حتي خانمش و همسرش با آن باشد. مي‌گويند حق نداري نگاه شهوتي حتي به خانم خودت بکني. يعني در ماه رمضان روز مي‌گويند اين کار را نکن، در حج هم روز و هم شب مي‌گويند، شبانه روز، يک مدتي البته.
دل کندن از پز دادن عنوان. کساني بودند که خيلي اهل پز بوده‌اند آنجا همه بايد لخت شوند، لخت مادرزاد، کفن بپوشند، پارچه سفيد بي نخ، هيچ کس حق ندارد هيچ جوري پز بدهد. دوخته نبايد باشد، مثل کفن که دوخته نيست، لباس حج هم نبايد دوخته شود، لباس احرام، لباس سفيد مثل کفن ندوخته، چون اگر بگويند بدوز هر خانمي، يک گلي مي‌دوزد، هر مردي يک رنگي انتخاب مي‌کند. باز آنجا مي‌شود سالن نمايش. رنگارنگ. هيچ پزي نبايد باشد. اگر به زلف پز مي‌داديم، آنجا بايد زلف را بتراشيم. اگر با لباس است، لباس را در مي‌آوريم. آدمهايي که خيلي با ژست و پرستيژ راه مي‌روند آنجا بايد بپرند. يعني در حج چهل متر راه است، حاجي‌ها بايد همچين کنند. . . آقا اين آيت الله است، تيمسار است، خوب باشد هرکس هست، بپرند، يعني مثل قالي که مي‌خواهند خوب گردش را بتکانند، چوب بزنند پشتش که هر چه گرد هست. تمام آدمهاي پز دار را مي‌برند آنجا. خداوند به آن چوبهاي تربيتي مي‌زند به کمرشان. هر چه گرد و خاک در آنهاست مي‌ريزد. حج آدم سرش را بتراشد. حاجي هست آنجا حاضر است صد هزار تومان بدهد، زلفهايش را نتراشد. مي‌گويد آقا نمي‌شود ما پول بدهيم، زلفهايمان را نتراشيم؟ نه خير، آخه زشت مي‌شويم. زشت شو. اصلاً آمده‌اي اينجا که زشت شوي. يک عمري پز داده‌اي.
جوراب ابداً. کفش نه خير آنجا بايد پابرهنه باشي. اگر خواستي دمپايي پا کني بايد رويش را سوراخ کني، فقط تخته باشد، با يک بند باريک. حتي دمپايي‌هايي که ما پا مي‌کنيم جايز نيست. قيچي مي‌کنند، تيغ مي‌اندازند روش، فقط اينقدر باشد که اين کفش از پاي شما بيرون نيايد، يعني به حداقل، روي پا بايد پيدا باشد. انگشتر، بايد در بياوري، هر چه وسيله زينت هست بايد از خودت بکني، انگار آدم مي‌رود توي گور، حج يک برکات تربيتي دارد. دل بکن از وطن از خانه از شهوت از قيافه و ژست، از غرور، عذرخواهي کن.

3- حكايت علي‌بن يقطين

امام يک کسي را مکّه ديد گفت آمده اين جا چکار کني. گفت آمده‌ام عبادت کنم. گفتند شما که به مردم بدهکار هستي آمده‌اي حج چکار کني. برو مال مردم را بده، اين خيلي مهم است. يکي از وزرا، وزير مهم بود. علي بن يقطين، عامل نفوذي امام کاظم(ع) بود. يعني شيعه بود، طرفدار و مريد امام کاظم(ع) بود. امام کاظم(ع) فرموده بود تو بعنوان چشم ما و جاسوس ما و عامل نفوذي ما تو حکومت بنی عباس باشد، آنجا شيعه‌ها اگر کارشان گير کرد، مشکلاتشان را حل کن. علي بن يقطين، وزير واجب الحج شده است مي‌خواهد برود مکه، مي‌آيد مدينه امام راهش نمي‌دهد مي‌گويد آقا من وزير هستم يک نماينده خود شما هستم شما به وزير اجازه نمي‌دهي ملاقات هم وزيرم و هم نماينده شما هستم، اصلاً عامل نفوذي شما هستم. چشم شما هستم در حکومت. سه روز آنجا ايستاد و امام راهش نداد. گفتند آقا چرا راهش نمي‌دهد. فرمود: اين وزير يک وقت يک چوپاني با کت پاره آمد در وزارتخانه، چون لباسهايش پاره بود و گمنام بود وقت ملاقات به آن نداد. به علي بن يقطين بگو: بيخود مکّه نرو، خدا هم به تو راه نمي‌دهد. مکّه هم بروي حجت قبول نيست. گفت چکار کنم. گفت: برگرد از آن چوپان عذرخواهي کن. برگشت در خانه چوپان را زد. صورتش را گذاشت روي خاک. به چوپان گفت: با پايت بمال روي صورت من، تا غرورم شکسته شود. ديگر کسي را بخاطر اينکه فقير است پشت در نگذارم. عذرخواهي کرد از چوپان برگشت. امام کاظم(ع) در خانه را رويش باز کرد گفت: حالا حج تو قبول است.
مگر مي‌شود که هر کس برود مکه حج است، آدم مي‌خواهد مهمان خدا شود. حاجي يعني مهمان خدا، حاجي يعني مهمان رسول الله. حاجي يعني همسفر حضرت مهدي(عج)، چون حديث داريم، هر سال امام زمان(عج) در مکه هست و انسان در عرفات که نفس مي‌کشد احساس مي‌کند چند متريش حضرت مهدي(عج) است و خيلي اين افتخار است.
خدا رحمت کند مطهري را. مي‌گفت من خوشم مي‌آيد در شيراز نفس مي‌کشم. گفتند چرا. گفت در شيراز ملاصدرا نفس کشيده است و من در شهري نفس مي‌کشم که يک زماني هم، ملاصدرا نفس کشيده است. آن دانشمند مهم. آدم در مکه جايي نفس مي‌کشد که امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) هم نفس مي‌کشد. همسفر امام زمان شدن و مهمان خدا شدن، .
لذا حديث داريم که اگر مي‌خواهيد بدانيد که حج شما قبول شد يا نه ببينيد بعد از حج عوض شده‌ايد يا نه. اگر حاجي رفت و برگشت، عوض شد، عوض شدن، نشانه آن است که حج آن قبول شده است. اگر حاجيه خانم رفت و برگشت همان دروغها را بگويد، همان حرفهاي زشت را بزند، همان کينه‌هايي را که، ببخشيد سرکه هفت ساله، کينه چهارده ساله، کينه‌هاي بيست ساله، اگر خصلت‌ها، همان خصلت‌هاست. بعضي‌ها، حج رفتنشان اگر اثر تربيتي ندارد، حج بعضي و حج بعضي خيلي فرق دارد. حج چيست؟ آثار تربيتي، دل کندن.

4- آثار عبادي حج

آثار عبادي. در آثار عبادي هم نکاتي است. اول مسئله طواف، در مقابل کعبه که مردم، دورش طواف مي‌کنند، مي‌چرخند. در آسمان هم خدا منطقه‌اي را قرار داده است راست کعبه به نام بيت المعمور، که فرشته‌ها هم آنجا طواف مي‌کنند. طواف زميني‌ها، مساوي است با طواف آسماني‌ها، در مقابل کعبه، يعني اين کعبه هست، اين هم آسمان. خداوند به انسانها گفته است دور کعبه طواف کنيد همانطور که به فرشته‌ها گفته است دور بيت المعمور طواف کنيد. طواف يعني شبيه شدن زميني‌ها به آسماني‌ها، مثل نماز جماعت، در نماز جماعت مي‌ايستيم به صف، قرآن دربارة فرشته‌ها مي‌گويد: فرشته‌ها به صف ايستاده‌اند، (لا يَتَكَلَّمُونَ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ) (نبأ /38) هيچ حرف، يعني همينطور که فرشته منظم هستند و حرف نمي‌زنند شما هم در نماز جماعت به صف بايست و حرف نزن. نماز جماعت، فتوکپي، نماز آسماني هاست. کما اينکه قنوت ما، فتوکپي قنوت هستي است. قرآن درباره هستي مي‌گويد: (كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ) (بقره /116) يعني کل هستي در حال قنوت است. پس قنوت شما، وقتي به شما مي‌گويند نماز بخوان، يعني تو هم، وصله همرنگ هستي باشد. قرآن مي‌فرمايد: (وَ يُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ) (رعد /13) يعني شما در رکوع مي‌گويي: «سبحان ربي العظيم و بحمده» در سجده مي‌گويي: «سبحان ربي الاعلي و بحمده» اگر شما «سبحان الله و بحمده» مي‌گويي. قرآن مي‌گويد: رعد هم «سبحان الله» مي‌گويد و بحمده «وَ يُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ» هستي عبادت مي‌کند و انساني که عبادت نکند، اين وصله ناهمرنگ هستي است. هستي عبادت مي‌کند اين انسان عبادت نمي‌کند. اين وصله ناهمرنگ هستي است.
طواف، نماز طواف، يک رکعت نماز خواندن در مسجد الحرام، وقتي آدم مي‌نشيند ثواب يک ميليون رکعت را دارد، خيلي مهم است. يک رکعت ثواب يک ميليون را دارد. اما غصه نخوريد آنهايي که مکّه نمي‌روند حديث داريم: اگر کسي بود مسجد محله نماز جماعت، اگر عدد افراد جماعت از ده تا بيشتر شد، ثوابش از ميلياردها هم بيشتر است. خداوند جوري کرده است که قوي و ضعيف هر دو برخوردار باشند و لذا در دعا داريم، عجب جمله قشنگي است: ‌اي کسي که مساوي قرار دادي توفيق را بين ضعيف و قوي. يعني طوري اين توفيقات را تقسيم کردي که اين ضعيف و قوي مي‌توانند هر دو به رشد برسند و لذا داريم نماز جمعه، حج فقير است. کسي نمي‌تواند برود مکّه، برود نماز جمعه و خداوند ثوابي را که حاجي مي‌دهد به کسي مي‌دهد که رفته است نماز جمعه، هيچ کس غصه نبايد بخورد.
در يکي از جنگها مسلمانها پيروز شدند. يک نفر گفت: کاش فلاني مي‌بود، پيروزي ما را مي‌ديد، کيف مي‌کرد. حضرت امير(ع) فرمود همين الان هم دارد کيف مي‌کند. گفت بابا آن مرده. گفت مي‌دانم مرده، ولي دارد کيف مي‌کند. تمام کساني که اگر بودند، دلشان با ما بود، آنها هم در اين اجر شريک هستند. انسان به راحتي مي‌تواند شريک در ثواب ديگران باشد. بنده حديثي مي‌خوانم در تلويزيون شما پاي تلويزيون نشسته‌اي مي‌گوئي که، خوشا به حال قرائتي حديث بلد است توي تلويزيون مي‌خواند، خوشا به حال آن، همين که راضي هستي من اين حديث را در تلويزيون مي‌خوانم، اگر من خالص باشم و خدا به من ثوابي بدهد، عين همان ثواب را به شما مي‌دهد و لذا ما هر کس کار خير مي‌کند اگر آهي بکشيم و آه ما صادقانه باشد، در ثواب او شريک هستيم، هيچ کس احساس کمبود نبايد بکند.
عده‌اي مي‌روند جبهه، عده‌اي مي‌گويند کاش من هم جوان بودم مي‌رفتم جبهه، خدا ثواب آن رزمنده را به اين پيرمرد هم مي‌دهد، عده‌اي افطاري مي‌دهند، عده‌اي آه مي‌کشند که ما نه پول داريم، نه خانه داريم، نه امکانات داريم. اگر آهش صادقانه باشد، تمام کساني که دوست دارند افطاري بدهند ولي محروم هستند. به همين خاطر گاهي آدم نرسد بهتر از اين است که برسد. چون اگر آدم به کاري رسيد، غرور مي‌گيردش. مي‌گويد: من ده بار رفته‌ام حج، بيست بار رفته‌ام کربلا، چهل بار رفته‌ام مشهد امام رضا(ع) خيال مي‌کند گردو است، دارد مي‌شمارد. يکي هم آهي مي‌کشد، مي‌گويد ما که دستمان به جايي بند نيست. آدم اگر يک کاري را بکند، خطر غرور و عجب دارد، اما کار نکرده غرور و عجب هم ندارد. به همين خاطر حديث داريم قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «نِيَّةُ الْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ»(كافي، ج‌2، ص‌84) نيت مؤمن از عمل بهتر است، چون در نيست غرور نيست در عمل غرور هست.
قصه آن پيرمرد يادتان نرود، قصه‌اي شنيده‌ام از يک پيرمرد، نمي‌دانم توي تلويزيون گفته‌ام و يا نگفته‌ام. يک جايي گفته‌ام. حالا نمي‌دانم سخنراني بوده، راديو بوده و يا تلويزيون. يک جايي اين را گفته‌ام. مي‌گفت: بلند شد ديد نياز به غسل دارد، آب نداشت خاک خشک و پاک هم گيرش نيامد، ديد آفتاب مي‌زند با همان بدن کذايي نماز خواند، منتهي از نماز خودش بدش آمد زد توي سرش گفت: خاک توي سرت، با اين نمازت، خودش، خودش را ملامت کرد. بعد گفت‌اي خدا اگر مردي اين نماز را قبول کن، بعد از مردن خوابش را ديدند. گفتند حالت چطور است. گفت: اتفاقاً خدا همان نمازم را قبول کرد. گفتند: آخه چرا؟ گفت آن نماز قالب نداشت اما قلب داشت. باقي نمازها قالب داشت، اما قلب نداشت. باقي نمازهايت لوله کشي بود، آب توش نبود. اين نمازت آب داشت، لوله کشي نبود و خدا آب مي‌خواهد، لوله کشي مهم نيست، روح عبادت همين است که بگويم من بد هستم.
حديث داريم دو تا برادر وارد مسجد شدند يکي مسجدي يکي دور از مسجد، هر دو وارد مسجد شدند. مسجدي جهنمي شد، غير مسجدي بهشتي. مسجدي‌ها چون هميشه بچه محله بود، بچه مسجد بود، وقتي وارد شد، خوب ديگه خانه خودش است احساس غرور کرد، اينکه روز اولش بود آمده بود مسجد، بلد نبود کجا بنشيند نگاه مي‌کرد به آدمها مثل اينجا، حالا رفته اينجا يک جاي نويي است. همچين احساس مي‌کرد، همچين راه دستش نبود. از خودش بدش آمد، گفت واي بر تو، تو مسلمان هستي، اين قدر مسجد نيامدي که اصلش راه دستت نيست که چکار بکني در مسجد. خودش را شرمنده کرد وقتي از در مسجد مي‌خواستند بروند بيرون امام مي‌فرمايد آن کسي که شرمنده بود خدا دوستش داشت. آن کسي که غرور داشت، خدا دوستش نداشت و لذا حديث داريم خداوند مي‌داند آنهايي که ظرفيتشان کم است، خيلي توفيقشان نمي‌دهد، چون اگر توفيقشان بدهد يک کاري بکنند غرور مي‌گيردشان. حالشان را مي‌گيرد.
يکي از اساتيد دانشگاه حزب اللهي‌تر از بقيه بود. مي‌گفت: ايستادم نماز بخوانم، جمعيت هم از اساتيد دانشگاه به من اقتداء کردند، خوب همه کت شلواري، استاد دانشگاه يکي پيش نماز، اين استاد دانشگاهي که پيش نماز است مي‌گفت, سر نماز خوب باقي اساتيد گفتند: «اللهم صل علي محمد و آل محمد» (رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً) (بقره /201) يک دعاي قيمت تعاوني خواندند، من چون يک خورده حزب اللهي‌تر بودم، دعايي به قيمت بازار آزاد خواند. ابروها را يکي انداختم شمال شرقي، يکي را جنوب غربي و شروع کردم، الهي، الهي، آن بندگان خدا هم ايستادند. چون ديگر آنها چيزي ندارند بخوانند من هم خواندم و ديدم آن عقبي‌ها وسط نماز مي‌گفت يک بادي گرفت من را، يعني غرور، دو رکعت دوم قاطي کردم که بعد از (مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ) (فاتحه /4) چي چي است؟ آقايان ايستادند تو حمد بود و يا حالا جاي ديگر نمازش. مي‌گفت به قدري رسوا شدم. گفتند زکي، پشت چه کسي اقتداء کرديم. همچين مي‌گفت حالمان گرفته شد. مي‌گفت فهميدم که آنجا که خدا سيلي به من زد.
خدا يکي از برنامه هايش اين است که رب است. رب يعني چه؟ تربيت و چون خدا مي‌خواهد تربيت کند، اصلاً برنامه خدا حال‌گيري است. يکي از برنامه‌هاي خدا اين است که بسمه تعالي. يکي از برنامه‌هاي خدا اينکه حال را بگيرد. يک جوري خدا مي‌کند که آدم دلش به هيچ کس خوش نشود.
يوسف لب چاه خنديد. گفتند چرا مي‌خندي، ما مي‌خواهيم بيندازيمت توي چاه. گفت: يک روز نگاه کردم يازده تا برادر، صد و بيست کيلويي، گفتم با بودن اين برادرها کسي نمي‌تواند بگويد بالاي چشمت ابرو است. حالا مي‌بينم همين برادرها مي‌خواهند من را. . . . يعني خدا حال يوسف را مي‌گيرد. خدا حال همه را مي‌گيرد.
امام جواد(ع) دشمنش در آستين است، خانمش. نوح دشمنش در خانه‌اش است پسرش. لوط دشمنش در خانه‌اش است، خانمش. ابولهب که عموي پيغمبر است، از مخالفين درجه يک، يک جوري خدا انجام مي‌دهد که هيچ کس دلش به هيچ چيز خوش نباشد، خدا حال مي‌گيرد.
برکات عبادتي، طواف، نماز، مناجات، عرفات، شب عيد قربان، حاجي‌ها همه لخت مي‌شوند، کفن پوشيده مي‌روند بيابان مکّه، چهار فرسخي مکّه زميني است به نام عرفات. حاجي‌ها شب عيد قربان از صبح تا غروب بايد آنجا باشند. حديث داريم غروب که شد، يعني شب عيد قربان، اگر حاجي شک کند که آيا خدا مرا بخشيد يا نبخشيد شک آن گناه است، يعني بايد بگويد به حضرت عباس، خدا من را بخشيد و لذا داريم ماه رمضان اگر کسي خدا او را نبخشدش ديگر امکان نيست خدا آن را ببخشد، جز اينکه خودش را بيندازد عرفات. اگر خودش را انداخت عرفات، آنجا ديگر قطعي است. برکات عبادي مثل طواف، مثل نماز، مثل شب عيد قربان در عرفات، مثل زيارت، مثل توبه اين هم برکات عبادي.

5- بركات اجتماعي حج

اما برکات اجتماعي، برکات اجتماعي حج چيست؟ در حج برکات اجتماعي يک, خود وحدت. امام فرمود اگر هر مسلماني يک سطل آب بريزد سر اسرائيل، اسرائيل غرق مي‌شود. اين همه مسلمان، آدم خيلي مي‌فهمد امامت يعني چه؟ اينکه مي‌گويند کسي عمري نماز بخواند اما ولايت اميرالمؤمنين را نداشته باشد، نمازش کشک است. آن روزها من يک خورده، معذرت مي‌خواهم ديگر حالا هر چه هست بگويم، آن روزها، يک خورده زورم مي‌رفت قبول کنم يعني چه، آخه بعضي چيزها زور دارد قبول کردنش، يعني آدم عمري کنار کعبه نماز بخواند هيچي، هيچي. بله هيچي، هيچي براي اينکه الان مي‌بينم يک ميليارد و بالاي يک ميليارد حاجي رو به قبله نماز مي‌خوانند يکي دو ميليون هم مکه مي‌روند زير پا نفت، روي پا کعبه، ذليل آمريکا. اين بخاطر اينکه رهبرش درست نيست.
حالا آدم مي‌فهمد يعني چه، اگر رهبري درست نبود عمري هم آدم نماز بخواند فايده ندارد. آدم خيلي لمس مي‌کند که نقش رهبري چيست؟ وحدت، تبادل اطلاعات، برائت. ما فکر مي‌کنيم مرگ بر آمريکا يک چيز ساده‌اي است. حالا بگوئيم، نگوئيم، نه آقا، اگر مرگ بر آمريکا ساده بود حاضر نمي‌شدند راجع به برائت اين قدر عکس العمل نشان دهند، برائت خيلي مهم است، نقش برائت.
امام فرمود من در عمرم که نماز مي‌خوانم، بعد از، امام صادق(ع) فرمود: بعد از نمازم به چهار نفر لعنت مي‌کنم. آخر بعضي‌ها فکر مي‌کنند، مسجد جاي عبادت است، جاي مرده باد و زنده باد نيست. قديم اين فکرها را مي‌کردند. آقا جان امام صادق(ع) فرمود: من بعد از هر نماز، برائت، تجديد پيمان با پيغمبر(ص) تبليغاتي که در مکه مي‌شود، جاي خوبي است براي تبليغات، يک دليل ساده، گاهي ممکن است آدم يک نفر را عوض کند. يک دليل ساده ممکن است يک نفر را عوض کند، فوايد اقتصاديي که مکه دارد، چقدر آدم نان مي‌خورند از حج، پروازها، ماشين‌ها، اتوبوس‌ها، تاکسي‌ها، کشاورزها، دامداران. چون هر حاجي بايد يک گوسفند بکشد.
گوسفندشان هم آنجا، به قيمت گران مي‌فروشند. چون ديگر شب عيدشان است. ده‌ها هزار مسلماني هستند که در طول سال کار ندارند، ايام حج مي‌آيند آنجا براي کاريابي. يک پول خوبي هم گيرشان مي‌آيد و خرجي يک سالشان را از همان يک ماه حاجيها تأمين مي‌کنند چه افرادي خانه‌هايشان را اجاره مي‌دهند، حالا بگذريم بعضي از تجار مکه خيلي نامرد هستند. نامردتر از خودشان، خودشان مي‌آيند خانه‌شان را به حاجي‌ها اجاره مي‌دهند، کرايه خانه‌شان را مي‌برند آمريکا عياشي مي‌کنند. بعضي‌هايشان هم مي‌برند اروپا عياشي مي‌کنند. ديگر آن گدا گداهايشان مي‌روند لبنان عياشي مي‌کنند. ما در لبنان منطقه‌اي را ديديم، چه جاهاي بسيار عالي، چه کاخهايي براي تجار است، مکّه، کرايه‌اش ميدهند، کرايه‌اش را مي‌برند عياشي.
حالا آدم مي‌فهمد معناي اين حديث را، حديث داريم بدترين آدمها، آنهايي هستند که دور و بر ما مي‌پلکند يعني گاهي آدم فکر مي‌کند، آنهايي که نانخور هستند وضعشان از جاي ديگر بدتر است. بهر حال برکات اقتصادي که هست، خريد و فروشهايي که مي‌شود، سوغاتي‌هايي هست. منتهي هنوز هم برنامه ريزي نيست. اين حج ما حجي که بايد باشد نيست. اگر بازار مکّه و مدينه يک نمايشگاه بين المللي بود براي مسلمانها. الان نمايشگاه بين المللي اجناس اروپايي و آمريکايي است. شما يک متر قالي ايراني را توي هيچ کدام از بازارهاي صعودي پيدا نمي‌کني، حتي موزائيک ايتاليا است، يعني دلار مي‌دهد، شن از ايتاليا مي‌خرد، اما قالي ابريشم از ايران نمي‌خرد. اگر مي‌شد اين بازار بين المللي هر سال باشد. خدماتي که مي‌کنند، پس ببينيد استفاده‌هاي اقتصادي که در حج هست، استفاده‌هاي فرهنگي، چه چيزهايي که انسان مي‌بيند چه چيزهايي که آدم مي‌شنود. با چه آدمهايي آشنا مي‌شود، با چه حرفهايي آشنا مي‌شود، با چه مطالبي آشنا مي‌شود، اينها از برکات حج است، بهمين خاطر درهمي که در رابطه با حج خرج شود چقدر مهم است و ضمناً اين جمله را هم کسي به من نگفته بگويم من خودم مي‌گويم هيچ جاي دنيا مکه رفتنش ارزانتر از مکه رفتن ايران نيست. با اينکه در ايران، الان مکه رفتن خيلي سخت شده است و خيلي هم گران شده است. من نرخ پنج، شش تا کشور را دارم. منتهي آنها با دلار، سه هزار دلار، چهار هزار دلار، دو هزار و پانصد دلار. الان با همه سختي‌هايي که در ايران هست. آن وقت تازه حج ايراني‌ها حج نيست، سلطنت است. هيچ کشوري مثل ايراني‌ها تشکيلات پزشکيشان منظم نيست. هر روز بازرس از طرف هيئت پزشکي، مگسي روي غذا بنشيند، رئيس کاروان را جريمه مي‌کنند. خود صعودي گفته بود، تميزترين حاجي‌ها، حاجي‌هاي ايراني هستند، غذايشان، خريدشان، گريه‌شان، برائتشان، حماسه‌شان، عشقشان، بهترين حاجي‌ها، حاجي‌هاي ايراني هستند.
اصلاً اگر حاجي‌هاي ديگر بيايند کاروان ما را ببينند، انقلابي در آنها بوجود مي‌آيد ولي به همين خاطر رده بندي کرده که اين دو تا خيابان‌ها مال ايراني‌ها، اين دو تا خيابان‌ها براي يمن، اين خيابان نمي‌دانم فرض کنيد براي پاکستاني‌ها. اين خيابان براي هندي‌ها، جوري برنامه ريزي کرده است هم خيمه‌ها، هم خيابان‌ها، که ما مي‌رويم مکه و مي‌آئيم، نه هندي مي‌آيد تو کاروان ما و نه ما مي‌رويم توي کاروان پاکستاني‌ها، اصلاً چنان برش زده است، که ما همديگر را نمي‌بينيم. خيابان ايراني‌ها، يک منطقه براي ايراني‌هاست. فلسفه حج اين است که تبادل نظر شود. اگر نفس ايراني بخورد به هر نفسي، آن طرف را عوضش مي‌کند، ولي برنامه ريزي طوري است که ايراني نفسش به کسي نخورد، کسي با ايراني تماس بگيرد، مي‌گيرندش. ما بسياري افراد را ديديم که در مکّه گرفتند گفت آقا چه کار کردم. گفت: تو با ايراني نشستي ما اصلاً نشستن با ايراني جرم است. آمدند گفتند چه کار کنيم. گفتيم مي‌دانيد چه کار کنيد، ببينيد دو سه تا حاجي که نشسته‌ايد شما پهلوي آنها ننشينيد، آنها را مي‌گيرندشان، شما برويد عقبتر بنشينيد، با هم صحبت کنيد. يکي تو بگو، يکي او بگويد. خودتان با همديگر جنگ و درگيري و مباحثه کنيد، آنکه جلو نشسته است حرف را از عقب مي‌فهمد و بالاخره خودتان مثل وضوي امام حسن(ع) و امام حسين(ع) قصه‌اش را که داريد که، پيرمردي وضويش غلط بود، ديدند رک به آن بگويند وضويت غلط است پيرمرد ناراحت خواهد شد، اينها يک جنگ زرگري راه انداختند يک وضوي مصنوعي امام حسن(ع) کوچک بود. گفت داداش جان من وضو مي‌گيرم، ببين وضوي من درست است. امام حسن(ع) وضو گرفت براي امام حسين(عليه السلام)، امام حسين(ع) هم وضو گرفت براي امام حسن(ع)، اين دو تا کوچولو براي هم وضو گرفتند. پيرمرد آنطرف نگاه مي‌کرد گفت جان من بقربان شما، وضوي شما درست است وضوي من غلط است.
گاهي يک حرفي را به چهار نفر بزنيم، اين بود که مثل اينهايي که از جلو نمي‌شود به آنها آمپول زد، از عقب به آنها مي‌زنند ما از گوش نتوانستيم حرف بزنيم، گفتيم دو متري بنشينيد، خودتان با هم حرف بزنيد. اين از عقب حرف را بگيرد. البته اين افتخار ما هست، يعني ما مفتخر هستيم به جايي رسيده‌ايم، که نفس ما در ديگران منشاء اثر است و استکبار و عمالش از اين نفس مي‌ترسند، ما مفتخريم درود و سلام خدا بر امام که ايراني‌ها را در اين حد بار آورد.
اگر حاجي که اينجا مني است مي‌مانيد غذا مي‌خوريد بلند مي‌شويد مي‌رويد اينجا عرفات، درست مثل کسي که مي‌دهند اتو شويي، اينجا آستين است، اين آستين دست چپ، ديدي کت را مي‌دهند اتو. حاجي اينجا سرت را بتراش، اينجا برو، اونجا بيا. حاجي، يعني حاجي مي‌رفت و برمي‌گشت انگار کت را داده‌اند اتوشويي. نه چيز اضافه مي‌گرفت، نه چيزي منتقل مي‌کرد. حج يعني برو بگير و برو حرفت را به ديگران بزن، اگر اين داد و ستدها نباشد. حاجي برود و برگردد با کتي که مي‌دهي اتوشويي هيچ فرقي نمي‌کند. حوادثي که در حج است، براي اينکه غفلت زدايي شود.

6- بركت غفلت‌زدايي حج

يکي از درسهاي تربيتي حج، که يادم رفت بگويم همين غفلت زدايي بود. خدا براي اينکه ما را زنگ بيدارباش باشد، يک کارهايي کرده است، يکي از کارها، حرکات نماز است مثلاً مي‌گويد: بگو (كُفُواً أَحَدٌ) (اخلاص /4) «سبحان ربي العظيم. . » نه خير دو لا شود، خوب چرا دولا شوم، صاف مي‌گويم، نه خير پا شو سجده، پا شو سجده، اين هي اين طرف و آن طرفمان مي‌اندازد مثل آدمي که داري حرف به آن مي‌زني، يک خورده حرف زد مي‌گوئي هوي. مي‌گويد: بله دو تا کلمه بهش مي‌زني، باز گوش نمي‌دهد، مي‌گوئي؛ هوي، باز گوش نمي‌دهد، مي‌گوئي: هوي، خدا براي اينکه، سکه بزند ما را دولا مي‌کند، بلندمان مي‌کند، اين تغيير و تحول است، براي اينکه ما به هوش بيائيم حالا ما را ببين که چقدر خواب هستيم که هر چه هم دمرو مي‌شويم و بلند مي‌شويم، حاليمان نيست، يعني رکوع ما، سجود ما، هر چه خدا مي‌خواهد بلکه ما را با اين سکه زنها يک خورده به غيرتمان بياورد.
ما دائماً در نعمتهاي الهي هستيم. منتهي مي‌گوئي: آقا خدا رحمي کرد، چي شد. بچه‌ام از چهار، پنج طبقه افتاد، جان سالم به در برد، خدا هميشه رحم مي‌کند. آيه قرآن داريم: (لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ) (رعد /11) آيه قرآن است يعني خداوند براي تک تک آدمها، فرشتگاني قرار داده است که او را از خطرها حفظ کنند. منتهي وقتي اجلش سرآمد، فرشتگان مي‌گويند، خداحافظ، يک لحظه ولش مي‌کنند اين وگرنه مي‌شود يک بچه، تو خاک، بخصوص در روستاها خاک و خل نمي‌دانم سوسک و موش و عقرب و ميکروب، تو شهرها هم، چرخ گوشت و برق و نمي‌دانم گاز و خطر و پله و آسانسور و يعني هزار تا بلا در شهر است. تو روستا نيست. هزار تا بلا در روستاست، امّا مي‌بيني بچه، چاق و چله بزرگ شد. اينطور، مادرش که يک پستانک بيشتر در دهانش نگذاشت، بعد هم مي‌گويد، نيفتي خيلي خوب بس است ما خيال مي‌کنيم نقش پدر و مادر چيزي نيست.
آيه قرآن است متن قرآن است، حديث هم نيست «لَهُ مُعَقِّباتٌ» يعني فرشتگان دائماً پيگير هستند. اين قصه را، شب مي‌آيند تا صبح شيفت عوض مي‌کنند، فرشتگان، دائماً فرشتگاني هستند براي هر انساني، که انسان را از خطر حفظ مي‌کنند. منتهي وقتي از چهار، پنج طبقه افتاد و طوريش نشد مي‌گوئيم‌ها خدا رحمش کرد. مثل اينکه خدا تا حالا رحم نکرده بود.
يکي از چيزهايي که آدم را از غفلت بيرون مي‌آورد. نعمتهاي حوادث تلخ، حديث داريم گاهي حادثه تلخ پيش مي‌آيد، که شما از غفلت بيدار شوي، مرگي، مرضي، حادثه‌اي تلخ، عبادات پرتحرک، بدو، وايستا، لخت شو، تغيير لباس، باز براي اين است.
نماز عيد يک لباس دارد نماز باران يک لباس دارد، نماز جنگ يک لباس دارد، عروس يک لباس دارد، تغيير لباس براي اينکه آدم حواسش را جمع کند. تغييراتي که در سر و وضع انسان بوجود مي‌آيد. تغيير صوت، عبادتي را بلند، عبادتي را يواش، تغيير مکان، اينجا و آنجا، حوادث طبيعي، زلزله.
خداوند براي اينکه ما را از غفلت بيرون بياورد، از طريق نعمت‌هاي غير مترقبه يک، حوادث تلخ دو، عبادات پرتحرک سه، تغيير حالت مثل رکوع و سجود چهار، تغيير صورت، تغيير لباس، تغيير مکان، همه اين تغييرات و تنوعات، يک درس تربيتي در همه‌اش است. مثل نخي که در تمام دانه‌ها هست، يک هدف کلي در همه اين حوادث هست، خدا مي‌خواهد لا به لاي اين فراز و نشيب‌ها روح ما را آب ديده کند.
و در حج، حج عبادتي است بسيار پرتحرک ما در اسلام بعد از جهاد، عملي پرتحرک‌تر از حج نداريم، حاجي‌ها خمس مالتان را بدهيد وگرنه حديث داريم کسي برود مکه اول کلمه‌اي که براي حاجيها لازم است مي‌داني چيست؟ مثل صبح که آدم از خواب بيدار مي‌شود اولين کلمه‌اي که واجب است بگوئيم الله اکبر يعني الله اکبر اولين کلمه واجب، اولين کلمه حاجي اين است که بگويدلبيک، لبيک يعني خدايا گفتي بيا، آمدم. حديث داريم اگر کسي با مال حرام برود مکه، تا بگويد لبيک، خدا مي‌گويد: لا لبيک آمدي مي‌خواستم نيايي، کاش نمي‌آمدي. مسئله مالي را روشن کنيد.
آقاياني که با هم مي‌رويد حج، تو حج به هم خدمت کنيد. عده‌اي رفتند مکّه يکي مريض شد، يکي پا شد برايش‌ آش درست کند، سوپ درست کند، باقي‌ها رفتند حرم پيغمبر(ص). حضرت فرمود: آن کسي که ايستاده آشپزي مي‌کند، ثوابش از ثواب زيارت پيغمبر کمتر نيست. غصه نخوريم، اگر بخاطر آخه گاهي وقتها اَه حيفش يک پيرزن توي ماست که حالمان را خواهدگرفت، اصلاً يک وقت مي‌بيني حج پيرزن قبول شد، حج شما درست نشد. يک وقت مي‌بيني حج او قبول است.
دوم, از کجا که او پيرزن، باعث برکت شما نباشد. گاهي افرادي مي‌خواهند، بروند مکه اگر همه سوپردولوکس هستند، خوشحالند، خدا سلامت بدارد، آقاي استاد محمد تقي جعفري را. مي‌گفت ما مکرر رفتيم مکه. يک بار با فيلسوفها و دانشمندان رفتيم. يک بار هم با يک مشت مردم عوام. عوام ما را نمي‌شناختند. گفتند ما آخوند نداريم، مي‌شود بيائي براي ما آخوندي کني. گفتم باشد. مي‌گفت: آن سالي که من با عوام رفتم برايشان مسئله و حديث گفتم. آن سال يک لذتي از حج بردم که وقتي در حج داشتم عمل حج انجام مي‌دادم، انگار در آسمانها بودم. خدا يک عرفان و يک حالي به من داد ولي آن سالي که با دانشمندها بودم حالم گرفته شد.
آقايان حساب نکنيد چون ايشان دکتر، مهندس است، تاجر، سالم و خوش تيپ است با او به ما خوش خواهد گذشت. يک وقت ممکن است پيرزن برود و برگردد هيچ طوريش نشود و شما در هيئت پزشکي، با هشتاد تا پزشک پيش بيايد و همان جا هم بميرد. آدم ما داشتيم کسي را که با هيئت پزشکي رفت و بين هشتاد تا پزشک مرد و برنگشت و داشتيم همه مي‌گفتند اين جان سالم بدر نخواهد برد، سالم رفت و برگشت. چيزي را قيد نکنيد خودتان را به خدا بسپاريد.
خداوند انشاءالله همه آرزوهايتان را قسمت کند و انشاء الله ما را به معارف اسلام آشنا کند، من چون در اين جلسه حج را گفتم، چون ماه ذي الحجه نيست يک جلسه‌اي، يک شب جمعه‌اي بحث حج باشد.

«والسلام عليکم و رحمه الله و برکاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1201
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست