نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1202
موضوع بحث: حج -1
تاريخ: 04/04/63- رمضان 63
بسم الله الرحمن الرحيم
عبادتهاي شب بيست و يكم قبول. با سلام به همه رزمندگان و عبادت كنندگان و روزه داران و شهدا و به خصوص سردار بزرگ اسلام شهيد چمران كه سالگرد شهادت ايشان است. پنجشنبه و شب بيست و يكم آماده شويم براي روزهاي بيست و دوم و سوم و دهه آخر. اين دهه خيلي مهم است و بحث حج را انجام ميداديم. درباره حج اولين بحث را مطرح ميكنيم. درباره حج آيات و رواياتي كه در كتابهاي حديثي شيعه و سني بوده است، يك لطايف و بريدههايي از آنها گرفته و عرض ميكنيم. ولي اين را بگويم كه دو مسأله است كه انسان تا خودش گرفتار نشود نميتواند درك كند. يكي ازآن را ميگويم، مسأله حج را تا آدم نرود و نبيند هرچه نيز به او بگويند كه حج چيست، حتي آنهايي كه يك بار و دفعهي اول است كه ميروند يك مقدار گيج هستند، حج يك بلوغي ميخواهد، نه اينكه آدم سالش بشود، يك بلوغ عرفاني ميخواهد كه انسان بداند كه حج چيست؟ و به همين خاطر است كه امامان ما در ماه رمضان شب و روز و سحر همهاش ميگويند: «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرَام»(إقبال الأعمال، ص37) اينقدر ماه رمضان دعا براي حج دارد، حج يك بلوغ است، كسي كه ميداند و عاشق آن است و همهاش ميخواهد برود و كسي كه نميداند ميگويد حال كه چي؛ پولي كه آنجا ميدهيم به فلانيها ميدهيم به گروه ديگر. حالا مقداري درباره حج صحبت ميكنم، البته حجي كه بچه مدرسهاي هم اگر خواست مقالهاي بنويسد، كارمند دولت هم اگر خواست در مصاحبهها و در سؤالات ايدئولوژي چهار تا سؤال از او درباره حج كردند، بتواند پاسخ دهد. البته يك دورنمايي از حج ارائه ميكنيم، يك خطوط كلي مطرح ميكنيم.
1- اهميت حج و تاريخچه آن
اهميت حج، معناي حج، تاريخ حج و سيمايي از حج، در اهميت حج؛ همين بس كه در روايت نه يكي، بلكه دهها حديث داريم كه ميفرمايد«بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَايَةِ وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلَايَةِ»(كافى، ج2، ص18) بناي اسلام، زير بناي اسلام، پايه اسلام بر چند چيزاست. يكي نماز، ويكي نيز نوشتهاند حج. روايات ما ميگويد بناي اسلام حج است. حج بناي اسلام است. در حديث ميخوانيم«بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَايَةِ وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلَايَةِ» يكي هم «وَ الْحَجِّ » بناي اسلام چند چيز است يكي اسلام و يكي حج و يكي مسأله رهبري و ولايت. باز در اهميت حج همين كه داريم «فَرَضَ اللَّهُ تَعَالَى الْإِيمَانَ تَطْهِيراً مِنَ الشِّرْكِ وَ الصَّلَاةَ تَنْزِيهاً عَنِ الْكِبْرِ وَ الزَّكَاةَ تَسْبِيباً لِلرِّزْقِ وَ الصِّيَامَ ابْتِلَاءً لِإِخْلَاصِ الْمُحِقِّ وَ الْحَجَّ تَقْوِيَةً لِلدِّين»(بحارالانوار، ج6، ص110) حج پشتوانه مذهب است. «جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى لِلْإِسْلَامِ عَلَماً»(نهج البلاغه، خطبه 1) حج علم و پرچم اسلام است، تا مادامي كه كعبه هست اسلام هم هست و به همين خاطر ميگويند اگريك وقت حكومت اسلامي ديد كه حج خلوت شده است بايد با زور مردم را به مكه بفرستد و حتي اگر مردم هم ندارند، بايد از بيت المال اسلامي صرف كند و افرادي را به مكه بفرستد. حج خيلي مهم است و در اهميت آن همين بس كساني كه حج بايد بروند و به حج نروند، روز قيامت اعمي و نابينا محشور ميشوند. از اهميت حج همين بس كه اگر كسي حج نرود وقت مرگ مسلمان نميميرد. به او ميگويند ميخواهي بميري بمير، در خط اسلام نيستي. نرفتن حج بي اعتنايي به قوانين خدا و به اهميتي است كه حج دارد ومحروم ماندن از اهميت حج است. معناي حج: حج يعني قصد كردن، منتهي اين از لحاظ لغت ولي از لحاظ اسلام معناي مناسك و اعمالي كه جايي بايد در مكه انجام دهد. وحج تاريخ بس طولاني دارد. رواياتي داريم كه حج حضرت آدم را بيان ميكند. رواياتي داريم كه حج حضرت ابراهيم را بيان ميكند. حديث داريم در مسجد الحرام نهصد پيامبر نماز خواندهاند. حديث داريم كه حضرت موسي(ع) كارواني از انبياء راه انداخت(همه پيغمبر بودند) چون غير از زمان پيغمبر ما در زمان پيغمبرهاي ديگر در هر منطقه يك پيغمبر داشتند. منتهي همه آن پيغمبرها شعبه و شاخه و نماينده پيغمبر اصلي بودند. حديث داريم حضرت موسي(ع) با جمعيت كثيري از پيغمبرها، يك كارواني از انبياء به حج رفتند. حج مربوط به اسلام نيست. دينهاي ديگر، دين موسي(ع)، دين عيسي(ع)، دين ابراهيم(ع)، حضرت ابراهيم(ع)، مسأله حج تاريخي طولاني دارد. منتهي كم كم هر آب زلالي بخاطر دستهاي آلودهاي كه با آن تماس ميگيرد آب هم آلوده ميشود. حج مقدس بخاطركار غلط و خرافي به صورت غلطي در آمد. در قبل از اسلام كه رسيد به جايي كه برهنه دور كعبه ميچرخيدند و وقتي به نزديك كعبه ميآمدند عوض عبادت و نماز سوت ميكشيدند و كف ميزدند و قرآن اينها را بيان ميكند و ميگويد: (وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلاَّ مُكاءً وَ تَصْدِيَةً) (انفال /35) يعني عوض نماز سوت ميكشيدند و دست ميزدند. يعني حج مقدس انبياء قبلا بخاطر خرافه كم كم از بين رفته بود.
2- گوشهاي از اعمال حج
حج تاريخي بسيار طولاني دارد و اما سيماي حج كه بحث مهم ماست. تا امروز صبح به چندين نكته ازروايات رسيدم، نكتهها را ميگويم، يكي يك توضيح و شرح و ترجمه ميكنم. اگر خدا رساند باز هم ميگويم و اگر نرسيد كه حرفهايمان را جمع ميكنيم. نكاتي كه در حج است؛ درسهايي كه از حج ميتوان گرفت كه البته بعضي از ما نگرفتهايم. از حج چه درسي را ميتوان گرفت؟ بد نيست قبل از اينكه وارد مطالب شويم، يك شبههاي برايتان بگويم؛ آنهايي كه مكه نرفتهاند ميگويند كه حج چيست؟ همه زن و مرد، دختر و پسر گوش كنيد. حاجي از اينجا كه به مكه ميخواهد برود. نرسيده به مكه يك جايي است، چند فرسخي مكه، كه بايد سه مرتبه هجرت كند. اول حاجي از اينجا از زن و بچه و پدر و شوهر و همسر و مادر و خانه وزندگي، اول از وطن و خانه و زندگيش هجرت ميكند. ميرسد به چند فرسخي مكه آنجا ميگويند حاجي از زن و بچهات هجرت كردي و گذشتي حالا بايد از خود نيز بگذري. يعني لباس هايت را در آور، همه لباسها را بايد در آورد. فقط بايد يك پارچه سفيد به كمر مثل لنگ و يك پارچه سفيد روي دوش. ميگويند لباس احرام، محرم ميشود. بعد چه ميكند؟ اللهم لبيك ميگويد، يعني خدايا گفتي بيا، آمدم. حج لبيك يا الله است. ما طرحي داشتيم لبيك يا خميني، اين طرح لبيك يا الله است. گفتي بيا، آمدم. ميرسند به كعبه، كعبه در قسمتي از آن حجرالاسود است. حالا اين حجرالاسودچيست؟ مقداري از كارهاي ظاهري حج را بگويم. انسان نميداند كه چگونه بگويد؟ از اينجا شروع ميكنند و طواف ميكنند، هفت مرتبه دور خانه خدا ميگردند و وقتي به اين نقطه ميرسند يك بار ميشود و دوباره شروع ميكنند تا هفت مرتبه ميگردند. (ممكن است در آينده يك مقدار بازتر و با نمايشي بهتر بتوانيم بگوييم) ميگردند و ميآيند جلوي در خانه كعبه حدود 15 يا 16 متري اگر جا نبود مقداري عقبتر دو ركعت نماز ميخوانند، بعد ميروند يك خيابان سرپوشيده حدود 400 متر، هفت مرتبه بين اين دو كوه را كه اين خيابان بين اين دو كوه صفا و مروه است، خيابان سرپوشيدهاي است كه بين اين دو كوه را هفت مرتبه طواف ميكنند. بعد مقداري مو يا ناخن ميگيرند. اين را ميگويند عمره. پنج كار شد 1- لباس احرام پوشيدن و لبيك گفتن 2- هفت مرتبه طواف و چرخيدن 3- دو ركعت نماز 4- هفت مرتبه بين دو كوه صفا و مروه حركت كردن 5- كوتاه كردن مو يا ناخن(اين را ميگويند عمره) اين مراسم پيش قراول حج است. مثل اينهايي كه افطاري ميخواهند بدهند. افطاري يكي هفت و نيم ميآيد، يكي 40/7 يكي 50/7. اينها را ميبرند در يك اتاق، يك خرمايي، آب جوشي، يك ناني ميخورند تا همه جمع شوند، جمع كه شدند ميگويند: بفرماييد سر سفره. يعني اين آب جوش و خرماي قبل ازسفره و مقدمه است. اينهايي كه به مكه ميآيند يكي دوشنبه، يكي سه شنبه و. . . ميآيند، هر كس ميآيد اين كار را انجام ميدهد و يك چند روزي ميماند تا همه حاجيها برسند. از دو شب به عيد قربان مسائل حج رسمي آغاز ميشود كه فرودگاهها بسته، بندرها بسته، همه حاجيها آمدهاند و ديگر اگر كسي هم دير كند به جايي نميرسد. دو شب به عيد قربان اعمال حج رسمي شروع ميشود. حال گاهي آدم نميداند كه چه بگويد. مثلاً الآن به شما بگويند: بگو آب چيست؟ آب، آب است. يعني آدم در بيان نميتواند بگويد. اما وقتي عميق ميشوي ميبيني (وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ) (انبياء /30) زندگي درنده و چرنده و انسان وگياه و همه بستگي به آب دارد. ولي وقتي ميخواهي بگويي، حتي آدم نميتواند يك سطر درباره آب بنويسد. هستي ازآب است اما يك سطر هم نميشود نوشت. مكه چنين حالتي دارد.
3- سيمايي از حج
قرآن دو نوع منافع دارد. قرآن يك جاهايي گفته است منافع، مثلاً درباره آهن گفته است كه در آهن منافعي است. حالا شما بگوييد كه منافع آهن چيست؟ در حج ميگويد (لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ) (حج /28) برويد مكه تا به منافع برسيد. در زندگي مادي منفعت آهن چيست؟ خدا گفته است در آهن منافعي است. در حج نيز خدا گفته است منافع. آنوقت در زندگي مادي شما آهن را از زندگي مادي برداريد. خانه هايتان فرو ميريزد. راه آهن و هواپيمايي وماشين، برق و كارخانه و. . . و الان اگر شما آهن را برداري، هيچي، نان خالي و سوار الاغ. آهن را برداري نقش آهن معلوم ميشود. ولي الان ميگويند نقش آهن چيست؟ آهن معدني دارد كه استخراج ميكنند و سپس ذوب ميكنند و قطعه سازي ميكنند تا تبديل به ماشين ميشود. در بيان خيلي ساده است اما عمق آن خيلي مهم است. 24 درس اينجا يادداشت كردهام. خدا كمك برساند باز هم اضافه ميكنيم و اين حج نيست، اين آن مقداري است كه من از حج فهميدهام. بارها اين را گفتهام. اگر من دستم را در آب زدم گفتم اين آب است. نه، اين دريا يا حوض نيست، آن مقدار آبي است كه به دست من رسيده است. از حج اين مقداري است كه خدا به ما ياد داده است. و الا حج چيزي است كه امام زين العابدين پياده ميرفت، حج چيزي است كه امام زين العابدين(ع) شبانه روز ماه رمضان به خدا ميگويد «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرَام»(إقبال الأعمال، ص37) حج ميداني چيست؟ چيزي است كه امام ميفرمايد به زنانتان نان و سركه بدهيد اما پولهايتان را جمع كنيد و زنهايتان را مكه ببريد. النگو ميخواهد چه كند؟ پرده ميخواهد چه كند؟ پرده ميزند روي آن قرقره، روي قرقره طناب كشي ميكند، روي طناب كشي نوار كوبي ميكند و. . . . حديث داريم كه نان و سركه به زنت بده، يعني از زندگي كم بگذار، اما مكه او را ببر. و اگر بدانيم حج چيست؟ دمپايي هايمان را ميفروشيم، ساعت مچي نيز نميخواهيم، خيلي چيزها را كم ميكنيم و حتي المقدور خود را به حج ميرسانيم.
4- حج تبلور عشق و محبت
حج بلوغ ميخواهد. افرادي فهميدهاند و عدهاي نميدانند كه حج چيست؟ همه عبادات همينگونه است. حج اصل اولش عشق است به خدا و تعبد. اين بعد عرفاني حج است كه حالا خود آدم بايد عاشق باشد تا بگويد و من چه ميتوانم درباره عشق بگويم. ولي اين را براي يك سري افراد بهانه گير كه ميگويند: چرا آدم ميرود گوسفند را ميكشد و دور مياندازد و ميآيد؟ اين آدم متوجه نيست. اين مثل اين ميماند كه داماد وقتي كنار عروس مينشيند و به احترام و عشق عروس دست ميكند در جيب و كلي سكه روي سر عروس ميريزد، يك كسي بگويد آقاي داماد، بله، اين 2 تومان كه افتاد زير پا اين را 7 تا پياز ميدهند. ميگويد، تو سرت بخورد. حواسش نيست و خيال ميكند 2 توماني را پياز ميدهند و 1توماني را يك قرقره ميدهند و 5 ريالي را دو آدامس ميدهند. گاهي انسان يك فردي را كه دوست دارد و تمام خيابان راقالي پهن ميكند، ميگويد به فداي اينكه چرخهاي ماشين فلاني با گلهايش بيايد و از روي قالي برود. شما مهماني را كه دوست داريد، ميگوييد: قدمتان روي تخم چشم من! وقتي ميگويي قدم به چشم، ما به امام زمان كه ميرسيم ميگوييم: خدا جان مرا فداي خاك پاي حضرت مهدي(ع) كند. وقتي عشق است ديگرچه ميگويي؟ امامان ما خيلي ساده زندگي ميكردند، اما وقتي به مكه ميرفتند، ميگفتند وادي عشق است. امام حسن(ع) وقتي به مكه ميرفت شتر راه ميانداخت و خود نيز پياده ميرفت. ميگفتند: آقا چرا اينگونه؟ يا سوار شويد و يا اين كاروان را راه نيندازيد. ميگفت خودم ميخواهم در راه معشوق زجر بكشم و مالم نيز در راه معشوق خسته شود و صرف شود. يك چيزهايي بعضيها ميفهمند و بعضيها خير. مزهاش را نچشيدهاند. عشق به خداست. دور اين خانه آدم راه ميرود، اينجا كجاست؟ كعبه است. خانه ابراهيم است. همه خانهها محل سكونت است. تنها خانهاي كه قرآن ميگويد (قِياماً لِلنَّاسِ) (مائده /97) باعث حركت است اين خانه است. همه خانهها را بايد رفت و خوابيد، كنار اين خانه بايد بيدار شد. قرآن ميگويد «قِياماً لِلنَّاسِ» يعني بايستيد. يعني بايد حركت كنيد. كجاست اينجا؟ ابراهيم(ع) آنرا ساخته است، اسماعيل(ع) كمك كرده است. خدا طراح آن بوده است. چيست؟ هيچ، سنگهايي است كه نظر خدا به آنهاست. اين چيست؟ گهواره علي بن ابي طالب است. دور گهواره ميگردم. بچهاش كو؟ بچهاش را دور انداختهاند و دورچوبهايش ميگردند. توجه به اين مطلب، علي در كعبه متولد شده است. دور كعبه ميگرديم چگونه؟ پروانه وار. تنهايي نه، همراه مردم. پايت را ميگذاري آنجايي كه آدم در طواف پايش را ميخواهد بگذارد، نگاه به زمين كه ميكند، ميبيند كه حضرت ابراهيم نيز پايش را اينجا گذاشته است. كجا هستي؟ از راه دور آمدهاي و پايت را جا پاي ابراهيم ميگذاري. جاي پاي امام صادق(ع)، جاي پاي حضرت مهدي(عج) صدها پيغمبر پايشان را اينجا گذاشتهاند. حركت ميكني. دست بمال به حجرالاسود. آنرا ببوس. حجرالاسود چيست؟ دست خداست. بيعت كردي با خدا، دستي كه با خدا بيعت كرد، ديگر با ضد خدا بيعت نميكند. پيمان را نشكني، خيلي مهم است. آدم پايش را جا پاي انبياء ميگذارد و با دست خدا بيعت ميكند. اين هم در يك عالمي، عشق به خدا و تعبد. خدا گفته است. چشم. چند بار اين مسأله را گفتهام، باز هم ميگويم. يك كسي كه شيرجه ميرود. نميگويند چه ميخواهي در بياوري؟ هيچ، خود شيرجه كيف دارد. گر چه در حوض چيزي نيست. اگر هم هيچ چيز نباشد. اميرالمؤمنين(ع) ميگويد: كعبه سنگهايي است كه نه نفع دارد و نه ضرر دارد. اما خود خدا كه گفته اين كار را بكن، من انجام ميدهم. «إِلَهِي كَفَى بِي عِزّاً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً»(كنزالفوائد، ج1، ص386) همينكه تو گفتهاي، چشم. حديث داريم كه: «وَ يَأْلَهُونَ إِلَيْهِ وُلُوهَ الْحَمَامِ»(نهجالبلاغه، خطبه 1) حاجيها وقتي به كعبه ميرسند، يك حالي پيدا ميكنند كه انگار پرندههايي كه به آب رسيدهاند. حج كه ميروي مسافرت به خانه خداست.
5- حج و رياضت و خودسازي
صاحب جواهر لطيفهاي دارد. قبل از اينكه وارد بحث شود تيتري دارد كه خوشم آمد ميگويد: حج يك رقم رياضت است. حج يك رياضت نفساني است. يعني خدا خواسته است كه رياضت بكشي، يك مقدار از پرواري و شكم بيرون بيايي. زمان رضا شاه حاجيها كه برميگشتند، ميگفتند: پرتقالها بود اينقدر، موزها بود اينقدر. اصلاً حاجي كه ميرفت مكه انگار كني كه به اتوشويي دادهاند. اين آستين را زير اتو ميگذاشتند و صاف ميشد و آن يكي. او را به عرفه مني ميبردند و آن مزهاي كه ميچشيد رياضت است. پول را بايد خرج كنيد، هم بايد اطاعت كنيد همراه با پول خرج كردن، بايد به بدنتان انواع شدائد را بچشيد. عبارتها فقط زباني است. بعضي عبارتها عملي است. ميگويد هم قول است و هم عمل است. بعضي از عبادتها وجودي است، مثل نماز است كه بايد انسان انجام دهد و بعضي عبادتها عدمي است، يعني بايد كارهايي را انجام ندهيم. مثل روزه كه ميگويند: نخور، نياشام، همهاش نكن و نكن است. در حج رياضت هست، رياضت روحي و طاعت مالي و عبادت بدني. كارهاي زباني، كارهاي عملي و مربوط به دست و پا. كارهاي انجام ندادني. عبارت قشنگي است. در حج چه ميخوانيم؟ در حج وحدت و مساوات، كنار هم است. جالب اين است كه در طواف حج كه دور خانه ميگرديم در طواف چند متر بيشتر حركت نميكنيم. همه مردم كره زمين هر كجا هستند، بايد بيايند در همين چند متر. چنان كتفها به هم فشار ميآورد و لذا گفتهاند «حطيم» آنجايي كه كتفها و دست پاها ماليده ميشود. (وَ ما أَدْراكَ مَا الْحُطَمَةُ) (همزه /5) حطيم: جايي كه حسابي آدم خورد ميشود. خدا خواسته است كه هر كه از اينجا بيرون ميرود، اتاقش، باغش، خانهاش و ماشين شخصي و حمام و. . . جدا باشد. ولي اينجا هر كس در هر موقعيتي هم كه هست در همين چند متر فشرده كه مثل دانه انار هر كس هم هر چه دارد بايد كنار بگذارد، بي رنگي، موهايت بلند است بايد موهايت را بزني انگشترت را بايد بيرون بياوري، بوي عطر؟ ابداً، كفش؟ ابداً، حاجي سرتراشيده و پاي برهنه منهاي لباس و عطر و. . . فقط مثل همانگونه كه به دنيا آمدهاي!
6- حج توجه به خويشتن خويش
چگونه به دنيا آمدهاي؟ روز قيامت چگونه هستي؟ ما يك انسان اولي بوديم وقت تولد، يك انسان آخري هستيم در هنگام مردن و قيامت، اين انسان وقتي لخت ميشود و كفن ميپوشد. ميگويد: شدم مثل روزي كه از مادر متولد شدم. يك پارچه سفيد به دورم پيچيدند و الان نيز همينطور. وقت مردن نيز باز يك پارچه سفيد. يعني حج نهيب ميزند كه حالا شدي آني كه بودي، بقيه همه پل است و ميريزد. چه هستي؟ حج تو را هشدار ميدهد، حج شما را به اول و به آخر گره ميزند. شما را به يك انسان طبيعي باز ميگرداند. حال اينجاخانه كيست؟ خانه خودت است. هر كس ميآيد احساس نميكند كه اينجا خانه كس ديگري است. حج خانه خودمان است. قرآن ميگويد: (در پرده كعبه آياتي مربوط به كعبه نوشته است (إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ) (آل عمران /96) يعني اين كعبه «وُضِعَ لِلنَّاسِ » يعني اين كعبه درست است كه خانه خداست، قرآن ميگويد: (بَيْتِيَ) (بقره /125) خانه خودم است. همان خدايي كه ميگويد: «بَيْتِيَ» خانه من است. ميگويد: «وُضِعَ لِلنَّاسِ» خانه خودتان هم هست. آدم وارد خانه خودش ميشود. به خودت برمي گردي، يعني هر چه تا حالا در رنگ و لباس خودش نيست، همه را كه بيرون ريخت، ميشود خودش. ميگويند فردي رفت حمام و لنگ 100 توماني بست. در حمام مرد حكيمي بود. گفت: پيرمرد، من چقدر ميارزم؟ يك نگاهي به اوكرد و گفت 100 تومان. گفت: بي انصاف، 100 تومان پول لنگم است. گفت: من پول لنگت را گفتم خودت هيچ نميارزي. هر چه داري ريختهاي حال خودت چه داري؟ انسان وقتي آنجا كفن پوشيد، خوب حالا چه داري و چه هستي؟ حالا خودت هستي. به عمويم، پسر عمويم ميگويم، سفارش ميكنم، ميزنم و ميكوبم، همه را ميريزي كنار و خودت ميشوي، خودِ خودت ميشوي. آنوقت ميآيي در خانه خودت «وُضِعَ لِلنَّاسِ » حج يك خانه تكاني است. پنجاه سال آدم انس پيدا كرده است به يك رقم لباس و عطر و خانه وزندگي و حال و هوا و پنجاه سال رنگ گرفته است. همه رنگها را آنجا ميريزد. وقت تولد چگونه بودي؟ خودت بودي، حالا نيز خودت هستي. بيا در خانه خودت. يك وقت حرفي نزني كه آنجا جر و بحث شود. (لا جِدالَ فِي الْحَجِّ) (بقره /197) جدال نكنيد، منتهي جدل غير از مرگ بر آمريكا است. مرگ بر آمريكا جدل نيست، مرگ بر آمريكا تبرئه است، كه يكي از دستورات حج برائت است. راهپيمايي و مرگ بر آمريكا از واجباتي است كه ما آنجا بايد انجام دهيم. چون آيه آمد كه در مكه تبري بجوييد از كفار و مسلمانان بايد با صداي بلند اين تبري را بجويند. و در آينده ان شاء الله ميگويم. وحدت و مساوات؛ حج ميداني چيست؟ حج يعني مرگ بر ملي گرايي. چون هر كسي يك مليتي دارد، سياه پوست، سفيد پوست، زرد پوست، عرب، عجم، ترك، لر، همه اينها را ميكوبد و ميگويد هر چه هستي من كار ندارم، توفقط يك آدمي، همه جمع شويد در همين چند متر كتفهايتان نيز بهم خورد، ميشود. بايد همين جا باشيد. يعني مليتها بايد همه از بين برود. حج يعني كوبيدن ملي گرايي.
7- حج، هجرت از وابستگيها
يك قصه برايتان بگويم. در مكه يك راه خصوصي بود، نور چشميها از آن راه ميرفتند. قرآن فرمود: چرا از اين راه ميرويد؟ همه از يك راه برويد. (ثُمَّ أَفيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاسُ) (بقره /199) آيه قرآن است. يعني حركت كنيد از همان راهي كه «ناس» از همان راهي كه مردم ميروند، شما از همان راه برويد. كسي حق ندارد غير از اين عمل كند. مساوات به معناي واقعي. حج يعني هجرت. هجرت از چه چيزي؟ سه رقم هجرت داريم؛ 1- هجرت ميكند از خانه و همسر و زن و فرزند و مال و سوار هواپيما ميشود و از اينها هجرت ميكند و به حج ميرود. 2- ميرسد به نزديك مكه، آنجا بايد هجرت كند از لباس و كفش و كلاه، بايد اينها را هم بيرون آورد. انگشتر و. . . . 3- كم كم بايد از خودش نيز هجرت كند. يعني توخاليِ توخالي! فقط بند به الله. حج يعني هجرت، حج يعني انفاق، پول خرج كردن، پول حلال. حديث داريم كه اگر كسي با پول حرام به مكه برود، تا لبيك ميگويد: پاسخ داده ميشود چه لبيكي؟ لا لبيك. نميخواستم بيايي، جاي تو نيست. ممكن است در خط اول نيز بروي تو را بشناسند و تو را برگردانند. با پول حلال بايد بروي. هر كس كه درست نيست به مكه برود. بايد خودت نيز آدم بشوي، پول نيز بايد حلال باشد. يكي از طاغوتيهاي زمان شاه خيلي اسباب تقويت دستگاه شاه بود، يك آدم ستمگري بود، منتهي ميخواست به مكه برود. رفت پيش آيت الله منطقه، گفت: آقا! من ميخواهم به مكه بروم. يك دعايي زير گوش من بخوان. آقا وقتي ديد اين فرد ميخواهد به مكه برود. گفت: حالا ميخواهد برود مكه وآمادگي دارد يك چيزي به او بگويم. گفت: يك چيزي ميگويم آنجا به خدا بگو. گفت: چشم. گفت: بگو اي خدا، مكه را كه داري طويله ميكني، تو را به حضرت عباس بهشت را اينگونه نكني. البته واقع اين است كه مكه جاي هر كسي و هرپولي نيست. پول حلال. حق مردم را بايد بدهي. خالص، خالص. كسي كه ميخواهد مكه برود، از ماه رمضان خودش را بايد آماده كند. قرآن ميگويد: وقتي به شما ميگويند گوسفند بكش، كار به گوشت و پوست گوسفند نداريم. (لَنْ يَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوى مِنْكُمْ) (حج /37) من وقتي ميگويم كه پول خرج كن، كار به پول تو ندارم. من به گوسفند و خون و پشم و. . . كار ندارم. من فقط ميخواهم كه تو دل بكني، يعني با چشم خود ببيني كه براي رضاي خدا و با دست خودت گوسفندي را كه در ايران در صف ميايستاديم، در صف گوسفند يخي، آنجا گوشت تازه را سر ببري و بريزي دور. اگر ايران بود گوسفند را به سيخ ميكشيدم. عجب، خدا ميخواهد آنجابسوزي، يعني با چشم خود ببيني يك ميليون گوسفند، دل تو هم لك ميزند براي يك سير كباب آن. قرآن ميگويد: «لَنْ يَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها» خون و گوشت اينها كه به خدا نميرسد، همينكه ميسوزي، زحمت كشيدن. پدر مرد در ميآيد از كار، و پدر خانم در ميآيد از كارخانه، اما همين كه ميبيند چهل نفر نشستهاند و همه ميخورند يعني اينها زجر كشيدهاند، غذا درست كردهاند و آقايان ميخورند. همينكه شما ميبيني نتيجه زحمت شما را اينها ميخورند، روح سخاوت در تو زنده ميشود. آنوقت آدم ميشوي. حج ميخواهد گذشت در راه خدا را ببيند.
8- حج برائت از كفار و ماجراي سوره توبه
حج چيست؟ اعلام برائت از كفار و مشركين. ما در قرآن سورهاي به نام برائت داريم، سوره 9 قرآن است. بعد ازسوره انزال، نامش هم برائت است و هم توبه، اين سوره بسم الله نيز ندارد. چرا؟ قصه اين سوره را برايتان بگويم. اسم سوره برائت و جزء دهم است و كلمه برائت يعني بگو مرگ بر فلاني، منزجر، نفرين، لعنت، مخالفت، اعلام مخالفت، اين را ميگويند برائت. قصه اين بود كه به پيامبر گفتند كه دور كعبه كفار و مشركين لخت ميگردند. آيه نازل شد (بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكينَ) (توبه /1) بعد دنبال آن ميگويد كه (وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَريءٌ مِنَ الْمُشْرِكين وَ رَسُولُه) (توبه /3) چرا اين سوره بسم الله ندارد؟ همه سورهها بسم الله دارد. سوره «قل هو الله» نيز بسم الله دارد. امت حزب الله وقتي در تلويزيون ميخواهند يك كلمه حرف بزنند، بسم الله ميگويند. ميگويند: آقا شما موافقيد كه دانشجويان مسلمان پيرو خط امام كه لانه جاسوسي را گرفتهاند، گروگانها را پس دهيم. ميگفت: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم» خير. يعني يك «نه» ميخواست بگويد: بسم الله ميگفت. آنوقت چگونه خدا يك سوره به اين بزرگي را بسم الله نگفته است؟ بخاطر اينكه برائت يعني مرگ، ديگر در مرگ رحمن و رحيم كه به معني رحم خداست، نميآيد. آدم وقتي ميخواهد به كسي تشر بزند، تشر زدن با لطف و محبت نميشود. آدم وقتي به كسي ميگويد خاك بر سرت! نميگويد: شنونده مهربان، خاك بر سرت. وقتي ميخواهي تند شوي، با لطف و محبت همراه نيست. وقتي ميخواهي بگويي برائت، خدا ذليلت كند، ديگر جاي رحم نيست. سورة برائت بسم الله ندارد. زيرا بسم الله رحم در آن است و انزجار از كفار با رحم هماهنگ نيست. جالب اين است كه ميگويد: «وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ» اين آيه در مقابل كساني است كه ميپرسند: چرا در مكه بايد راهپيمايي شود؟ چرا شما ميگوييد مرگ بر آمريكا و اسرائيل؟ ميگوييم: قرآن گفته است. قرآن ميگويد «أَنَّ اللَّهَ بَريءٌ مِنَ الْمُشْرِكين وَ رَسُولُه» خدا و رسول خدا از مشركين بري هستند، شما هم بايد «بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ» بري و انزجارتان را نشان دهيد. مكه جاي اعلام برائت است. مرگ بر آمريكا جزو واجباتمان است. منتهي اين واجب تا به حال عمل نميشد، بخاطر اينكه تا حال خيلي از كارها انجام نميشد. تا حال در خيابان هايمان هم شراب فروشي بود، زنهايمان هم بي حجاب بودند، ما مسلمان نبوديم. مسلمان نما بوديم و اميدوارم همه كشورهاي اسلامي رشدي پيدا كنند و به ايران برسند. و ايران اكنون الگو شده است و لذا سال قبل جايتان خالي درمكه، فقط هدف مخالفين اين بود كه قاطي ايرانيها نشوند و در مدينه يك نفر از يك كشور ديگر بود، وقتي وارد ايرانيها شد زود ساواك او را گرفت و ميگويند: ميترسيم كه آنرا ياد بگيرند. حالا چه كسي اين برائت را بايد اعلام كند. قصه سوره برائت لطيف است. سوره برائت كه نازل شد رسول خدا به يكي از اصحاب گفت برو بخوان، مقداري كه رفت به او گفته شد برگرد، كار شما نيست. كسي كه ميخواهد در مركز بت بگويد مرگ بر بت، مثل اينكه يكي برود، وسط خيابانهاي رشت(بلا تشبيه البته) بگويد مرگ بر برنج، عجب! اينجا پايتخت برنج است. مركز توليد برنج كسي كه بگويد. . . روي كعبه پر از بت، الآن در كعبه و دور كعبه هزارها بت پرست دارند طواف ميكنند. در مركز بت عليه بت، برائت از مشركين كار هر كسي نيست. و لذا اول شخصي را فرستاد ولي او را برگرداند و سپس نفر دوم را نيز به همين ترتيب و گفت كار تو نيز نيست و داد به حضرت علي(ع) و گفت تو برو بخوان. و كسي آنجا ميتواند بگويد مرگ بر آمريكا كه يا علي باشد يا خون علي در رگ او جريان داشته باشد.
9- حج و مبارزه با منكرات
خون علي در رگ كيست؟ برايتان بگويم كه خون علي در رگ شما هست يا خير؟ در رگ حاجيها هست يا خير؟ به اميرالمومنين(ع) گفتند: فلان زن غير مسلمان كه در سايه حكومت اسلامي زندگي ميكند، خلخالي كه وسيله آرايش است و به پايش بوده است(مثل النگو كه به دست ميكنند يك وسيله زينتي نيز بوده كه به پايشان ميانداختند) خلخال را از پاي فلان زن غير مسلمان كشيدند. اميرالمؤمنين(ع) فرمود: اگر آدم از غصه بميرد، جا دارد. ولي چون در پناه اسلام و مسلمين زندگي ميكند. . . واي بر كشوري كه اسمش حكومت اسلامي باشد و به زن غير مسلمان توهين ميشود و ياغي پيدا شود، واي بر اين اسلام. واي بر مسلمانهايي كه ميليون ميليون ميگويند: الله اكبر و زير گوش آنها مسلمانهاي عرب لبناني، فلسطيني، ايران، افغانستان و. . . به آنها ظلم ميشود. در تمام دنيا و يك ميليون مسلمان در مكه نماز ميخوانيم، پس گو (إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ) (عنكبوت /45) مگر نه اين است كه قرآن ميگويد: نماز جلوي فحشاء و منكر را ميگيرد. چه منكري از بمباران كردن لبنان و چه منكري از بمباران كردن ايران و افغانستان منكرتر است. اگر نماز شما جلوي اين منكرات را نميگيرد، يا قرآن دروغ ميگويد و يا تو دروغ هستي. چون قرآن ميگويد: «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ» نماز جلوي نمكر را ميگيرد. اگر نماز خواندي و جلوي فساد تو را نگرفت يا نماز نيست يا قرآن دروغ گفته است. قرآن كه حرف خداست و دروغ نيست. معلوم ميشود كه نماز ما نماز نيست. برائت و به همين خاطر برائت است كه يك ميليون، دوميليون راه بيفتد و مرگ بر آمريكا بگويند. اين خيلي مهم است. بخاطر همين خيليها ميترسند، پارسال اسمش را نميبرم. كشوري كه ميليارد تقريباً جمعيت دارد و چهل ميليون مسلمان دارد 30 نفر به مكه فرستاد، براي اينكه ميترسند به مكه بيايند. يك كشور ديگر به حاجي هايش وقتي گذرنامه ميدهد كه اين حاجي سنش از پنجاه سال بيشتر باشد. يعني ميگويد: فقط بايد پير باشد كه به مكه برود. زيرا جرأت اينكه جوان به مكه بيايد ندارند. ميگويند: جوانها بروند از ايرانيها ياد ميگيرند بر ميگردند و مرگ بر آمريكا راه مياندازند. فلسفه حج اعلان برائت است. سورهاي به اين نام داريم. جاي سوره برائت در مكه است. گوينده اين سوره كسي است كه يا علي باشد يا خون علي(ع) در رگهايش باشد و مسلمانهايي كه مظلوميت را ميبينند و جوش نميآورند، اينها در اسلام خودشان بايد تجديد نظركنند. باز هم ان شاءالله جلسه بعد درباره حج، زيرا جلسه بعد شب بيست و سوم است و يك مقدار ديگر راجع به حج صحبت كنيم كه شب بيست و سوم به احتمال قوي، يعني تقريباً شب قدر 90 درصد شب بيست و سوم است. يك مقدار با حج آشنا شويم و يك دعايي درباره حج بكنيم كه خدا حج با معرفت قسمت ما كند. حديث داريم كه حج جهاد ضعيف هاست. جهاد قويها جبهه است. يعني حج با همه خوبيهايش جبهه از آن بهتر است. خدايا از آن حجهايي كه تو دوست داري نصيب همه علاقه مندان بگردان.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1202