نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1247
موضوع: حضرت زينب(س)
تاريخ پخش: 70/05/17
بسم الله الرحمن الرحيم
1- عمر با بركت
بعد از عاشوراي 70 در خدمت عزيزان جانباز و عزيزاني که در مدرسه سازي خدمت ميکنند هستيم. جانبازاني که سلامتشان را به اسلام دادند و کساني که الآن در مدرسه سازي عمرشان را ميدهند. من اهل تملق ميخواهم نباشم. حالا نميگويم نيستم چون کسي که بگويد من اهل تملق هستم يا نيستم، آدم بايد خيلي دقيق باشد تا اين حرف را بزند به يک کسي گفتند شما عادليد؟ گفت: ميخواهم عادل باشم حالا اگر يک وقت گناهي کردم از دستم در رفته من ميخواهم تملق نگويم و ميخواهم راستش را بگويم و ميخواهم رودربايستي با کسي نداشته باشم. ميخواهم اينطور باشم اما حالا اينطور هستم يا نيستم خدا ميداند. ميخواهم تملق نکنم اما هيچ عبادتي بالاتر از مدرسه سازي نيست. مدرسه سازي شايد اينکه مسجد سازي اينقدر ثواب دارد در حدي که پيغمبر هم گل کشي ميکرد چون مسجد، مدرسه بود اگر ميگفتند يا رسول الله اينجا مسلمانها فقط نماز بخوانند و بروند شايد اين قدر ثواب نداشت چون مسجد در صدر اسلام پادگان نظامي بود از مسجد به جبهه ميرفتند. دادگستري بود، مشکلاتشان را در مسجد پهلوي امام جماعت، قاضي ميآوردند. و چه قدر هم خوب است که اين کار بشود. حالا باز خانم گفت: تو چه کارهاي؟ من هيچ کارهام ولي اين پيشنهاد را دارم. بسياري از مشکلات را دادگستري بفرستد پهلوي آخوند محل حل ميکند زودتر، ارزانتر، سريعتر بي دردسرتر حل ميشود تا بروند پرونده درست کنند و چه بشود و چه بشود، دنيا را آب برده. اميرالمومنين مينشست در مسجد قضاوت ميکرد يعني مسجد دادگستري هم بود هم پادگان. کمکهاي مردمي در مسجد، تعليم و تربيت در مسجد بود، کلاسهاي درس در مسجد بود، و شايد اين قدر که ثواب براي مسجد سازي گفتند شايد علتش اين است که بخشي از مسجد، مدرسه هم هست بهرحال دستتان درد نکند. اگر بنا است عمر آدم مصرف شود که وقتي پير شد از او پرسيدند چه کردي؟ نگويد آقا والله من… خيليها هستند در پيري اگر بگويند چه کردي؟ جواب ندارند بگويند. يعني کل زندگي اشان به هدر ميرود. به آن آقا گفتم: سه تا دعاي مستجاب داري. چون براي خدا خيلي کار کردي سه تا از دعاهايت مستجاب ميشود. حالا هر دعايي ميخواهي بکن. اين آدم نميدانم بگويم بي چي ميتوانم بگويم بي، که شامل بي همه چيز بشود. اين آدم بي برگشت گفت زنم به قدري زيبا شود که روي کره زمين خوشگلتر از زن من نباشد. دعايش مستجاب شد زنش خيلي زيبا شد. دردسر شد ديد مردم در کوچه صف کشيدند خانم آقا را ببينند. زندگي برايش تلخ شد. گفت دعاي دوم زنم زشت ترين زن دنيا شود چون خسته شده بود. زنش بسيار زشت شد ديد زندگي برايش خودش سخت شد. گفت مثل اولش شود يعني سه تا دعا داشت ولي هدر داد بسياري از مردم عمرشان را در راهي خرج ميکنند که لحظه مرگ احساس پوچي ميکنند. اما کسي که بچه را تربيت کند معلم، دبير، استاد دانشگاه، منبري يعني هر کسي که کار آموزشي و پرورشي بکند هيچ وقت غصه نخواهد خورد چه کردي؟ 20 هزار نفر را با سواد کردم. چه کردي؟ حديث براي مردم خواندم. چه کردي؟ کتاب نوشتم بنابراين قداست کارتان دارد. گرچه شما که بخصوص مهندس هستيد و در مدرسه سازي هستيد پايتان را از آموزش و پرورش بيرون بگذاريد چند برابر آموزش و پرورش پولتان ميدهند ولي بگوييد مگر اصول دين ما پول است. بنده هم اگر عوض دبيرستان که سخنراني ميکنم بروم در بازار سخنراني کنم خدا ميداند هر ساعت چقدر پول ميدهند. سر منبري کلي پول به من ميدهند من محرم و صفر خدا ميداند ميتوانم چقدر در آمد داشته باشم اما حضرت عباسي يک فلز درآمد ندارم. ولي دلم خوش است که براي بچهها اصول دين ميگويم. يعني گاهي کار ارزش دارد. قداست کار را با محاسبه که آقا فلاني و فلاني هر دو مهندس هستند او رفته چقدر دارد من در آموزش و پرورش اسيرم. همه کارها با متر پول. پول لازم است ولي خط کش را پول قرار ندهيد. اميدوارم که خدا به همه شما توفيق دهد. و اين کار را هم منتظر آموزش و پرورش نباشيد که او بسازد. آموزش و پرورش خيلي زور زده پارسال 14 هزار کلاس ساخته بايد 20 هزار تا بسازد يعني هميشه با زاد و ولدي که زنها ميکنند با مدرسه سازي آموزش و پرورش مثل دوچرخه دنبال بي ام وِ اصلاً نميرسد. يعني تا ميرود هزار تا اتاق بسازد زنها 20 هزار تا ميزايند. اين است که يا بايد جلوي زاد و ولد را گرفت يا بايد مدرسه سازي را توسعه داد. به من گفتند بگو در تلويزيون زاد و ولد کم شود. گفتم خودتان بگوييد به من ربطي ندارد. من نميگويم ولي اين را ميگويم که بابا مدرسه سازي را کمک کنيد. اميدوارم که خداوند به همه شما توفيق دهد و ما حرکتمان طوري شود که پهلوي شهدا و اين جانبازان عزيز شرمنده نشويم. بحثي که امروز دارم يک بحث بسيار شيرين است و شنيدني و مفيد همه دخترهاي خانه و زنها فتيله چراغ را پايين بکشند بچهشان را آرام کنند اين بحث را زنها و مردها گوش دهند.
2- ماجراي به دنيا آمدن زينب و نامگذاري ايشان
زندگي زينب کبري(س)، چون بعد از کربلا بايد روضه حضرت زينب کبري(س) را خواند. که زينب کبري که بود. اول زينب کبري سنش چه قدر بود؟ يک سال کمتر از امام حسين(ع) يعني امام حسين 57 سالش بود زينب کبري 56 سال چه وقت از دنيا رفت؟ يکسال بعد از کربلا يعني زينب کبري بيشتر از يکسال بعد از امام حسين(ع) عمر نکرد اما حالا چه کرد؟ زينب يعني چه؟ زينب را معنا ميکنند دو تا معنا برايش کردند. يکي درخت زيبا. يکي يعني زينت پدر. يعني زين و أب. زين العابدين يعني زينت عبادت کنندگان. زينب يعني زين و أب يعني نور چشم بابا. و کلمه زينب را اميرالمؤمنين خيلي دوست داشت و لذا اسم همه دخترهايش را زينب گذاشت زينب کبري، زينب صغري، زينب وسطي مثل علي اکبر، علي اصغر حالا… معناي زينب يعني زينت پدر. لقبش ميگفتند: عقيله بني هاشم. عقيله از عقل است. عقل و عقيله، عقيله بني هاشم يعني متفکر بني هاشم، خردمند، متفکر و دانشمند. ايشان وقتي به دنيا آمد، چهار سال بعد رسول اکرم(ص) از دنيا رفت. 4 ساله بود که پيغمبر از دنيا رفت. يکي دو ماه که گذشت در خانه بود ديد که مادرش زهرا پشت در سيلي و لگد و تازيانه خورد. مظلوميت و شهادت مادرش را ديد. بابايش اميرالمؤمنين را به زور براي بيعت به مسجد بردند را ديد، شهادت امام حسن را ديد يک تاريخ عجيبي دارد. حالا… ايشان وقتي به دنيا آمد پيامبر مسافرت بود. گفتند اسمش را چه بگذاريم فرمود: صبر کنيد پيامبر بيايد پيامبر که آمد گرچه اسم دختر را معمولا مادر ميگذارد، (وَ إِنِّي سَمَّيْتُها مَرْيَمَ) (آلعمران /36) مادر مريم گفت من که مادر مريم هستم اسمش را… حالا اين اسم گذاري بايد از روي عشق و محبت و مشورت باشد. خيلي هم تلاش نکنيد اسمها چي باشد گاهي وقتها خانوادهها سر اسم گذاري با هم يک و دو ميكنند گفتند: صبر کنيد رسول اکرم(ص) بيايد. پيامبر از مسافرت آمد گفتند: آقا اميرالمؤمنين بچه دار شده فاطمه زهرا دختر دار شده. اسمش را چه بگذاريم گفتند: زينب بگذاريد. بعد اميرالمؤمنين در خانه نبود. فاطمه زهرا که بچه دار شد. امام حسين کوچولو بود دويد به بابايش بگويد بابا، مامان بچه دار شده آمد بيرون خانه سراغ بابا علي بابا جان مامان بچه دار شده، من خواهر دار شدم. تا گفتند: خواهر دار شدم علي بن ابيطالب گريهاش گرفت امام حسين کوچولو بود گفت: آقا چرا گريه ميکني؟ آمدم گفتم مامان بچه دار شده فرمود: من ميدانم که اين زينب چه تاريخي دارد. يعني از روز اول اسم حضرت زينب با حزن مخلوط بود. يک مرتبه هم سلمان آمد خانه اميرالمؤمنين تبريک بگويد، که خدا به شما دختر داده تبريک عرض ميکنم تا آمد تبريک بگويد اميرالمؤمنين گريهاش گرفت گفت: بله اين دختر خانم سرنوشت عجيبي دارد. بعد از آن سرنوشتش را گفت از رسول خدا شنيدم. و رسول خدا از جبرئيل شنيده و رسول خدا براي سرنوشت حضرت زينب(س) چقدر… ماجراي حضرت زينب به اين صورت است.
3- نبوغ و حافظه حضرت زينب در كودكي
دختر کوچولو بود ميدانيد که فاطمه زهرا يک سخنراني راجع به غصب حقش کرد. فدک مزرعهاي بود در آمد داشت خيلي هم درآمد داشت اين پشتوانه مالي خط فکري علي بن ابيطالب(ع) بود نظير خمس خمس مال اين نيست که بدهند به سيدهاي فقير. امام(ره) ميفرمود که: خمس يکي از بازاريها براي فقراي سيد کافي است. خمس مال پشتوانه مالي تفکر است، يعني فکر شيعه بايد براي تبليغش پول خرج شود. فکر علي بن ابيطالب خرج دارد. نشر فرهنگ علي خرج دارد. و فدک در آمدش مال اين بود که خرج اين کار بکنند. الآن در سعودي يک حرکتي انجام دادند که اگر ايران هم ياد گيرد خوب است. سعودي زير مسجد را پاساژ ميکند رويش را مسجد ميکند. آنوقت خرج مسجد از مغازههاي زير مسجد در ميآيد. ما نه، مسجد را ميسازيم کف خيابان آنوقت ميگوييم بده به رضاي خدا، نفت نداريم، کاشي نداريم، نميدانم… يعني مسجد را ميگذاريم پايين، دوره گردي ميکنيم براي پول. سعودي مسجد را ميگذارد بالا و از مغازههاي زيرش پول در ميآورد و اين سياست خوبي است. مسجدها را چهار تا پله بروند بالا. 20 تا 30 تا مغازه خيلي درآمد دارد. و ديگر هيچ نيازي نيست. اردو، کتابخانه، آزمايشگاه و همه کارهاي فرهنگي در مسجد باشد، در اين صورت مسجد ميتواند تامين باشد. فدک مزرعهاي پرخرج و پر در آمدي بود. مال تفکر اميرالمؤمنين بود. اين را براي اينکه علي بن ابيطالب زور نداشته باشد حرفش، فدک را گرفتند. فاطمه زهرا(س) سخنراني کرد تنها کسي که سخنراني حضرت زهرا را براي ما نقل کرده اين دختر کوچولو بوده، يعني به قدري نبوغ داشت که توانست در چهار سالگي با يک بار سخنراني مادرش تمام خطبه را حفظ کند. (رشد فکري) يکي از امامان و رهبران مهم اهل سنت احمد حنبل است که ايشان در مسندش ميگويد: کربلا 50 سال قبل از واقعه مطرح بود. چون يک حادثه مهم را بايد از زمانهاي قبل زمزمهاش کرد يک مرتبه نميشود کارهاي مهم را بايد از چند سال قبل پي ريزي کرد. مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنهاي، امسال از طريق پست تصويري، از طرف دبيرخانه ائمه جمعه، به ائمه جمعه سفارش شد که روحانيون روز عاشورا با هيئتها در خيابان راه بيفتند.
4- پيام نماز ظهر عاشورا
ظهر عاشورا که شد هر جا که هستند نماز بخوانند به چه دليل؟ به دليل حرفي که هفته گذشته زدم. امام حسين(ع) روز دوم محرم وارد کربلا شد. دهم شهيد شد دوم تا دهم هشت روز مسافر هشت روزه نمازش شکسته است دو رکعت است و امام حسين(ع) دو رکعت را ميتوانست در خيمه بخواند. مخصوصا آمد در معرکه خواند در معرکه دو نفر جلويش ايستادند، امام حسين(ع) نماز خواند و 30 تا تير خوردند من دو رکعت نماز را شمردم 34 تا کلمه دارد دو رکعت نماز 34 کلمه دارد يعني در اين 34 کلمه 30 تا تير خورد. چرا امام حسين نمازش را در خيمه نخواند؟ مگر آقا از صبح تا ظهر عاشورا چند بار نيامد خيمه، يک بار هم ميتوانست در خيمه الله اکبر بگويد و نماز بخواند اما مخصوصا علني خواند تا نماز را از يواشکي خواندن بيرون بياورد وسط خيابان… خوب امسال بسياري از شهرها و روستاها، عالم و روحاني که با آنها بوده، وسط خيابان نماز خواندند و بعضيها هم که نشده نماز بخوانند اذان گفتند. و اگر خواسته باشيم سال ديگر عاشورا، همه مسلمانها هر کجا هستند بروند نماز، به ياد نماز امام حسين، اين يکسال برنامه ريزي ميخواهد يک سال بايد گفت، همه مداحها را بايد ديد همه رؤساي هيئتها را بايد ديد. بايد راجع به نماز صحبت کرد آنقدر بايد گفت و گفت و گفت تا بعد از چند سال برسيم به جايي که همينطور که «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ» که ميگويند، شهر مكه تعطيل ميشود و ميروند نماز «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ» که گفتند حرم حضرت معصومه تعطيل شود بروند سر نماز حرم امام رضا(ع) تعطيل شود تا ميگويند «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ» همه دست از امام رضا(ع) بکشند، بگويند الله اکبر بروند سر خدا. السلام عليکم. دوباره بگويند السلام عليک يا امام رضا(ع) يعني وقت نماز حرم ديگر کسي مشغول زيارت نباشد. يک حرکتي را بايد يک مدتي گفت. ماجراي کربلا چون خيلي مهم بود از 50 سال قبل امام احمد حنبل ميگويد زمزمهاش بود. بسيار خوب.
5- زندگاني حضرت زينب
اما شخصيت زينب کبري، برايتان چند خاطره بگويم. زينب کبري، شوهرش عبدالله است. عبدالله فرزند جفعر طيار است جفعر طيار برادر حضرت علي(ع) است. يک خورده از جعفر طيار بگويم، يک خورده از عبدالله بگويم، يک خورده از زينب بگويم. يک خورده از بچههاي زينب کبري بگويم در مورد اينها صحبت کنم.
6- جعفر طيار و پشتكار در كار
جعفر طيار چند تا اولين داشت: 1- اولين مسلماني که هجرت به حبشه کرد قبل از آن که پيامبر با مسلمانها به مدينه هجرت کنند اول يک هجرت کردند به حبشه و جزو اولين مهاجرين اولي جعفر طيار بود. چند سال در حبشه بود؟ پس اول مسلماني که به آفريقا رفت جعفر طيار بود پس يک کلمه ميتوانيم بگوييم: تمام مسلمانهايي که الآن در آفريقا مسلمانند از صدقه سر جعفر طيار است. اين را ميگويند هجرت با برکت. 12 سال آنجا بود. اولين کودک مسلماني که در آفريقا به دنيا آمد عبدالله بود. عبدالله پسر جعفر. جعفر طيار پدر عبدالله به حبشه رفت در آفريقا و خدا به او عبدالله داد. پس اولين کودک مسلمان در آفريقا عبدالله بود و 12 سال بعد آمد. روزي که آمد روز فتح خيبر بود. پيامبر تا جعفر را ديد 12 سال نديده بود او را گرفت و بوسيد گفت نميدانم بيشتر از فتح خيبر خوشحالم يا از ملاقات تو. يعني ديدن صورت جعفر به اندازه فتح خيبر براي رسول الله ارزش داشت. حالا که آمد نبايد بگويي آقا ما 30 سال سنوات، حالا وقت استراحت است. آخه بعضيها هستند ميگويند الآن ساعت اداري تمام شده برو برگرد آقا جان او از شهرستان آمده امضا کن برو، وقت اداري تمام شده. اي بي انصاف. برو فردا بيا. جعفر طيار نگفت آقا 12 سال هجرت کردم بس است ديگر بس نيست اصلا در اسلام کلمه بس نداريم. از جنايات اين است که آدم بگويد بس است. هيچ وقت هيچ کس بسش نيست امام حسين به بچههاي مسلم گفت: آقا زادهها بابايتان مسلم شهيد شد شما ديگر برويد فرمود: بابايمان حق خودش شهيد شد. ما هم بايد با تو باشيم. ما تو را رها نميکنيم. قرآن ميگويد: (فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ) (انشراح /7) وقتي فراغ شدي نگو من فارغ شدم. يک کار نو شروع کن. البته حالا از وقتي گراني هست و پول دولت به جايي نميرسد مجبورا اين کار تعطيل ميشود بروند دنبال کار ديگر اين نه از اين که عشق به کار دارد گيج زندگي است ولي اسلام اين طور نخواسته اسلام ميخواهد ما به خاطر عشق به نظم برويم در صف، نه از ترس فحش مردم آخه ما ميخواهيم در صف در رويم ولي ميبينيم مردم داد ميزنند. از ترس مردم ميرويم… اين طوري است. انتخاب ارزش است. خوشا به حال کسي که هر چند شکمش سير است باز هم برود سراغ کار حضرت به يک کسي گفت چرا سراغ کار نميروي؟ گفت پير شدم. آنقدر هم دارم که بخورم. دو سه سال آخر عمر. گفت: تو يا خل هستي يا داري خل ميشوي. گفت آقا پير شدم يک چند ميليوني هم دارم تا آخر عمر. فرمود: ولو شکمت سير است ولي بايد کار کني. اگر هم شکمت سير است کار کن. اگر شکمت گرسنه باشد و کار کني که هنر نيست. ميگويند اگر يک فقير گفت بده به او دادن که هنر نيست اين مزد آبرو است. او يک کيلو آبرو ريخته شما نيم کيلو به او پول دادي. هنر اين است که قبل از آنکه بگويد گرسنهام به او پول بدهي. نگذار پدر و مادرت بگويد بي پولم. نگذار پسرت بگويد آقا جان پول. همين که ميبيني پسرت 17 – 18 سالش است پيداست بعضي وقتها نياز به حمام دارد گاهي 5 تومان در کيسهاش بگذار برو. 10 تومان در کيسهاش بگذار برو ببخشيد حالا که پول آب حمام بيشتر شده 20 تومان 30 تومان. بهر حال همين که ميبيني پسرت بزرگ است نگذار او بگويد آخر من گاهي وقتها قيمت دستم نيست گاهي وقتها يک چيزي را زياد قيمت ميکنم و گاهي وقتها يک چيزيها را کم قيمت ميکنم. بعد هم تلفن ميکنند که، معلوم ميشود نرخ دستت نيست. مي گويند زمان شاه يک آقا بالاي منبر گفت: جوان چرا عرق ميخوري مثلا يکي 10 تومان گفت: آقا يکي 20 تومان است پاي شما ارزان حساب کردند. او ميخواست شوخي کند با آقا. حالا… ارزان يا گران. جعفر طيار که بود؟ 12 سال مهاجر بود. نگفت بس است ما به اندازه کافي به انقلاب کمک کرديم. ما جبههمان را رفتيم، بس است، بس است يعني چه؟ 12 سال در يک قاره تنهايي با چند تا مسلمان، ولي وقتي آمد گفت ميخواهم بروم جبهه. الله اکبر. حالا يک خبري هم به شما بگويم امسال افرادي که 10 سال اسير بودند عدهاي از آنها آمدند مکه، چون نميدانستيم راهپيمايي اعلام برائت ميشود، ممکن است بريزند ما را بزنند و بکشند، مثل دو سه سال پيش و ممکن است موفق شويم براي اينکه شک داشتيم ميشود يا نميشود آنها که 10 سال اسير بودند گفتند: ما خط اول. سه تا دايره درست کرده بودند دايره اول که نزديکترين دايره به دشمن بود آنها بودند که اگر زدند اول آنها کتک را… گفتند چون ما 10 سال در زندانهاي صدام کتک خورديم بدنمان به کتک آشنا است اينها اين رقم آدمها… صف اول آنهايي بودند که 10 سال اسير بودند. صف دوم، صف سوم يعني چند تا حلقه حفاظتي از نظر مديريت برنامه ريزي شده بود. جعفر طيار گفت: من 12 سال مهاجر بودم حالا ميخواهم بروم جبهه. رفت جبهه جنگ موقع دو تا دستش را داد. بد نيست يک چيزي به شما بگويم: سه نفر داريم دو تا دستشان را در راه اسلام دادند. اولين کس جعفر طيار بود. برادر حضرت علي. دومين آن مثعب يک جوان بود رفت در مدينه اول کسي که مسلمانهاي مدينه را پايه ريزي کرد بنيانگذار اسلام در مدينه مثعب بود يک جوان بود يکي هم جعفر طيار بنيانگذار اسلام در آفريقا بنيانگذار اسلام در مدينه يکي هم ابوالفضل العباس(ع) و جالب اينکه اين سه نفر هر سه پرچمدار بودند پس سه نفر در تاريخ اسلام دو تا دستشان را دادند هر سه هم بنيانگذار و پرچمدار بودند. جعفر طيار وقتي شهيد شد رسول اکرم(ص) آمد منزل خانمش، خانم خيلي گريه کرد. گفت خداوند دو تا بال در بهشت به او بدهد. تسليت به او گفت. بعد رسول اکرم رفت براي جعفر سخنراني کرد. بچه جعفر را هم برد روي پلههاي منبر نشاند. از اين معلوم ميشود که شخصيتهاي مملکتي بايد براي شهدا منبر بروند چون شخصيتي مهمتر از رسول اکرم نبود که براي جعفر طيار منبر رفت. آخه ما گاهي وقتها فکر ميکنيم که منبر بايد از اين طبقه 12 و 8 و 9 باشد. اصلا هيچ مانعي ندارد يک آيت الله، يک عالمي منبر برود. اين درست نيست که ملا کسي باشد و روضه خوان کس ديگر. زنده باد کسي که هم روضه خوان باشد و هم ملا. نمونه داريم بله شهيد آيت الله صدر، در نجف درس خارج ميداد از طلبههاي بسيار با سواد شاگردش بودند روز شهادت هم روضه ميخواند. خوشا به حال آيت اللهي که روضه خوان هم باشد. البته ممکن است بعضيها هم نتوانند. ولي اگر کسي ميتواند يک وقت کسي نگويد که آقا در شأن من نيست. رسول اکرم رفت روضه خواني براي جعفر طيار.
7- خصوصيات عبدالله شوهر حضرت زينب
عبدالله که بود؟ از نظر مالي عبدالله وضعش خيلي خوب بود خيلي پولدار بود اما خرج هم ميکرد و لذا ميگويند سخاوتمندترين مردم، عبدالله بود. درياي سخاوت اسمش را گذاشتند. خيلي پول داشت خيلي هم به فقرا ميداد. خوب حالا عبدالله آمد خواستگاري زينب جالب اينکه خود عبدالله آمد خواستگاري. حالا معمولا زشت است که يک جوان برود خانه پدر زن و بگويد من آمدم خواستگاري با دسته بيل بيرونش ميکنند. چه ميگويي؟ خجالت بکش. نه اينها نيست خود عبدالله آمد خواستگاري اسلام خيلي خوب ديني است. اصلا ما داريم که قرآن ميگويد: خود پدر زن گفت به جوان که بيا يکي از دخترهايم را به تو بدهم. حضرت موسي جواني بود آمد خانه پيغمبر شعيب. شعيب پيغمبر بود، پيرمرد بود و دو تا هم دختر داشت حضرت موسي هم جوان بود و هنوز پيغمبر نشده بود حضرت شعيب به موسي گفت: (إِنِّي أُريدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هاتَيْنِ) (قصص /27) من اين دو تا دختر را دارم يکي را ميخواهم به عقد شما درآورم. از اين آيه معلوم ميشود که نميشود گفت آقا: اول دختر بزرگ اگر دختر کوچک برود دختر بزرگ ميماند. ايشان نگفت موسي بيا دختر بزرگ را به تو بدهم فرمود: دو تا دختر دارم هر کدام را ميخواهي. چون گاهي وقتها آدم ميرود دختر بزرگ را نگه دارد دختر کوچک رسيده مفاسدي در کار است اين طور نيست که اگر کسي رنگش يک خورده زشت باشد کمال نداشته باشد. يک کسي آمد پهلوي امام گفت: آقا من بچه دار نميشوم. خيلي بچه ميخواهم. فرمود: خانمت خوشگل است گفت: کمي. گفت: يک پسر خوشگل ميخواهم. گفت: اگر پسر خوشگل ميخواهي. يک قبيله دخترهايشان بسيار زشت است. فرمود اگر حوصله کني با دخترهاي آن قبيله ازدواج کني بچههايشان خوب است هم از نظر فکري هم از نظر شکل چون گاهي خدا براي يکي چيزي کم ميگذارد ولي عوضش در مورد چيز ديگر زياد ميگذارد. «قَرَنَ بِسَعَتِهَا عَقَابِيلَ فَاقَتِهَا» (نهجالبلاغه/خطبه 91) در نهج البلاغه داريم «وَ مَادُّ الْقَامَةِ قَصِيرُ الْهمه» (نهجالبلاغه/خطبه 234) قد بلند است همت کوتاه «طَلِيقُ اللِّسَانِ حَدِيدُ الْجَنَانِ » (نهجالبلاغه/خطبه 234) يعني خداوند همه چيز را به همه نميدهد ما در ايران حدود 60 تا نابينا داريم که همه قرآن را حفظ هستند. يعني خدا چشم را گرفته هوش زياد داده. يک بار سميناري بود در قم نابيناهاي حافظ قرآن را دعوت کرده بودند ما رفتيم ديديم. گفت اينها همه نابينا هستند و قرآن را حفظ هستند. عبدالله خيلي سرمايه دار بود حالا خودش خواستگاري آمد به نظر شما اگر يک بچه پولدار آمد خواستگاري بايد با او چه کرد؟ آقا جان درست است دارد ولي شما نبايد وقتي به پولدار رسيدي مرز را از بين ببري. زينب کبري فرمود: مهريهام، مهريه مادرم علي بن ابيطالب جز زره هيچي نداشت. علي بن ابيطالب کاملا بي پول بود، عبدالله کاملا پر پول بود اما معيار اسلامي گفت مهريهام، مهريه مادرم زهرا(س) 480 درهم نقره يعني امروز شايد 20 هزار تومان شود با قيمت گراني مهريه بسيار سبک. دارد از او بگير. نه. داري برو بده به فقرا. ولي در صيغه عقد يک قرار داد بستهاند. زينب کبري گفت: من يک شرط دارم. شرط اين است که وقتي عقد ميخوانيد. بعضيها شرط ميگذارند مثلا تا دو سال ديگر دانشگاهش چه شود، کنکورش چه شود، تا دو سال ديگر سربازيش چه شود به شرط اينکه خانه خريد به اسم خانم کند. فرمود يک شرط دارم: من همسر تو ميشوم به شرط اينکه در مسافرتها من با حسين باشم من را از حسين جدا نکن. يک شرط حضرت زينب کبري(س) در عروسيش و آن هم آينکه از حسين جدا نباشد.
8- زندگينامه حضرت زينب
زينب کبري خيلي عجيب بود. گاهي که ميخواست برود زيارت، زيارت پيامبر(ص)، اميرالمؤمنين ميگفت صبر کن. آقا جان صبر کن. حسين خواهرت ميخواهد برود حرم لباسهايت را بپوش. اسکورتش کن. حسن لباسهايت را بپوش اسکورتش کن. اين بانو با دو تا اسکورت ميرفت يکي امام حسين و يکي امام حسن. بعد به يک نفر ميگفت: زود برو به خادم مسجد بگو چراغها را خاموش کند که يک وقت چراغ روشن نباشد و مردم شکل زينب را ببينند. جوانهاي ايران نميدانم پاي تلويزيون هستيد يا نيستيد خواهرتان را اسکورت کنيد. خواهرتان بي حجاب ميآيد و جوانهاي لات از صورت خواهر شما کام ميگيرند نگذاريد خواهر شما مثل حلواي شكري در کنار خيابان هر کسي رد ميشود انگشت بزند. جوان بايد غيرت داشته باشد. خواهر شما وقتي بي حجاب ميايد بي غيرتي باباست بي غيرتي داداش است تو داداشي زينب کبري وقتي ميخواهد برود حرم جدش، امام حسن و امام حسين حفاظتش ميکردند. نگذار خواهرت تنها رود اگر راهش دور است. او را برسان. آقا خودش با تاکسي ميرود کجا ميروي؟ خودت او را برسان. آقا کارم دير ميشود. دير ميشود چيست؟ دير شود عفت مهم است کار را ميخواهي چه کني، عفت مهم است. رواياتي داريم زينب کبري زيبا بود. آخ ما فکر ميکنيم يک زن داغديده حتما بايد يک زن کج و کوري است نه. کاخ يزيد را تکان ميدهد اما زيبا هم هست سرمايه را ميبيند اما مهريهاش را کم ميکند اينها کمال است، که آدم پول ببيند دهنش آب نيفتد زيبا باشد اما با دو برادرش برود حرم تا کسي به او نگاه نکند. از اينها بايد درس گرفت. حيف، حيف که هميشه گفتيم زينب کبرياي ننه قريب… اي واي قريب… زينب کبري درس تفسير ميگفت. کلاس درس داشت در کوفه. اميرالمؤمنين ميآيد پاي درسش مينشست. کنار مينشست و ميگفت ميخواهم ببينم زينب کبري چگونه به دخترها درس ميدهد. ضمناً يک چيز سياسي بگويم: در کل تاريخ تا آنجايي که ما سراغ داريم دو تا زن نماينده شخصي امام بودند يکي زينب کبري و ديگري ، جده امام زمان. همسر امام دهم. امامان دو تا نماينده دارند. يکي نماينده خصوصي که ميگويد شخص شما نمايند من هستيد يک نماينده عمومي که امام زمان فرمودهاند تا زماني که من غائب هستم به فقيه عادل مراجعه کنيد اما فقيه عادل کيست؟ روي کسي دست نگذاشته است. يک نماينده عمومي داريم. يک نماينده خصوصي. در تاريخ دو تا زن داريم که نماينده خصوصي امام معصوم هستند. يکي زينب کبري، نماينده خصوصي امام حسين(ع) بود. امام حسين فرمود: تو نماينده من باش اگر بعد از آن که مرا شهيد کردند، بدانند امام سجاد، امام است ميآيند و او را ميکشند. بنابراين حرفها را تو نقل و انتقال بده يعني محور علمي زينب کبري بود. اصلا به شما بگويم اگر زينب کبري نبود امامت نبود چطور؟ دو جا ريختند امام سجاد را بکشند يکي کربلا، يکي شام. تا رفتند امام زين العابدين را بکشند حضرت زينب دويد امام را بغل گرفت. گفت: من با ايشان با هم هستيم اگر ميخواهيد بکشيد اول مرا بکشيد. دو جا جلوي قتل امام سجاد را گرفت. و اگر امام سجاد کشته ميشد، نسل امامت… زن بود اما نسل امامت را حفظ کرد. يک چيزي بگويم برايتان مهم است: امام حسين(ع) به زينب کبري گفت: زينب جان. من شهيد ميشوم چند ساعت ديگر دلم ميخواهد در سحرها در نماز شب به امام حسين دعا کني. چون زينب کبري در عمرش نماز شب را ترک نکرد من هيچ وقت به بچههايم نميگويم نماز شب بخوانيد. اما پريشب که رفتم بخوابم چون غروب عاشورا بود يعني شب يازدهم بود به بچههايم گفتم حتما امشب را نماز شب بخوانيد. چون حضرت زينب با اينکه اين همه داغ ديد ولي نماز شبش را خواند ولي رفت بايستد، زانويش لرزيد، نشست يعني پايش تاب نداشت. نشست. چقدر به نماز اهميت ميدادند. دختر خانمها زنده باد آن خانهاي که تا ميگويد الله اکبر، الله اکبر بلند شود نماز بخواند. اگر آقازادهاي پهلوي من باشد من به او بگويم پسر جان فرض کنيد من باباي تو هستم و او پسر من و يا دختر فرق نميکند. اگر من به اولادم بگويم بچه جان بلند شو نماز بخوان او هم ميشنود پشت پا مياندازد آقا جان پاشو نماز بخوان. ببخشيد معذرت ميخواهم نه نگفتم اگر من هي صدايش بزنم و بگويم پسر جان، دختر جان، آقازاده، عزيزم اگر هي صدايش بزنم او سرش را بالا نکند هر کسي ببيند ميگويد عجب بچه بي ادبي است اينقدر بابايش صدايش کرد و او ميشنويد ولي جواب نداد. همه مردم ميگويند چه قدر بچه بي ادبي است بابايش صدا ميکرد ميفهميد جواب نميداد. حالا شما بازاري. بلند گو ميگويد «حَيَّ عَلَى الصَّلَاةِ». اصلا سرت را بلند نميکني قصاب. «حَيَّ عَلَى الصَّلَاةِ» خوب چاقو را بگذار زمين. ترازو دار «حَيَّ عَلَى خَيْرِ الْعَمَلِ» چه قدر زشت است خدا روزي چند بار صدايمان بزند اصلا تکان نخوريم. خدا رحمت کند همه اموات ما را. پدر پيري داشتيم مرحوم شد. در کل عمرش تا اذان را ميگفتند، دکانش را ميبست. نخ فروش بود در بازار کاشان. مادر من نميگفت محسن پاشو مدرسهات دير شد. ميگفت: محسن پاشو نمازت قضا شد. ما اول ميگوييم پا شو چايي سرد شد. پاشو نان داغ است. پا شو حليم يخ ميکند. از حليم و چاي شيرين و پنير و… تازه ميگويد پاشو مدرسهات دير شد. عشق به تحصيل نداريم. وقتي امتحانات شروع ميشود بچهها درس ميخوانند. پس عشق به درس نيست از زور چاي شيرين بيدار ميشويم و از زور امتحان درس ميخوانيم. اينها عيب است. زينب کبري تفسير ميگفت. دو تا زن نماينده امام بود: يکي زينب. دوم همسر امام دهم. نماينده خصوصي بودند زينب کبري يک سخنراني عجيبي کرد.
9- حضرت زينب در كربلا و بعد از آن
زينب کبري در کربلا، صبح که شد، دو تا بچه هايش را آورده بود کربلا يعني زينب کبري دو تا بچه هايش که همان بچههاي عبدالله بود را آورد کربلا. آورد صبح پهلوي امام حسين(ع) گفت: برادر جان من اين دو تا بچهها را آوردم امروز قرباني تو کنم. وقتي دو تا بچههايش شهيد شدند از خيمه بيرون نيامد. اما علي اکبر که شهيد شد آمد بيرون اينها همه ش مهم است حضرت زينب يک جا نگفت من مادر دو شهيد هستم. ولي همهاش ميگفت برادرم حسين. اينها خيلي مهم است. عقد شرط ميکند که من همسر تو ميشوم با مهريه کم به شرط اينکه از حسين جدا نباشم. بعد وقتي ميخواست سخنراني کند چنان به رگبار بست. در کاخ يزيد. گفت: يزيد (ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ) (روم /10). پايان کساني که پشت سر هم گناه ميکنند اين است که کفر بورزند و تو از بس پشت سر هم گناه کردي کافر هستي. يزيد خوش هستي! (وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ) (آلعمران /178). خيال نکن که آنها که خوش هستند خدا دوستشان دارد خدا گذاشته براي روزي که به حسابشان برسد «يَا ابْنَ الطُّلَقَاءِ» (اللهوف/ص181) يزيد يادت هست بابايت و جدت اسير بود جدم شما را از اسارت آزاد کرد. (بِئْسَ لِلظَّالِمينَ بَدَلاً) (كهف /50) واي به حالتاي ستمگر. (سخنراني) ماجراي کربلا آدم از آن چه ميفهمد؟ يک چيز تازه به شما بگويم يعني براي بچهها تازه است نه براي قديميها يعني براي بعضيها تازه است و براي خيليها هم تازه نيست. امام حسين(ع) عاشورا شهيد شد. ابن زياد را هم عاشورا کشتند. يعني يکي دو سال بعد مردم روز عاشورا ريختند ابن زياد را کشتند و ليکن يکي با عزت و ابن زياد را با ذلت. يزيد وقتي ديد خيلي دسته گل به آب داده فکر ميکرد چه کند خواست کارهاي جنايتش را با پول حل کند. آخه آدمهايي هستند نماز ميخوانند، رشوه ميگيرد، گرانفروشي ميکند، روز عاشورا هم سياه ميپوشد و به هيئت يكصد هزار تومان ميدهد و همه جناياتش را ميخواهد با اين يكصد هزار تومان ماست مالي کند. بابا جان يزيد وقتي ديد خيلي خراب کرده هداياي زيادي فرستاد. وقتي هدايا را فرستاد مدينه، حضرت زينب کبري قبول نکرد فرمود بدهيد به فقراء من قبول نميکنم. برادرم را کشتيد حالا براي من هديه ميفرستيد. جالب اينکه حضرت زينب در مدينه شروع کرد به سخنراني. توجه. توجه. توجه!مردم بلند شويد يزيد را خلع کنيد. يزيد را از حکومت سرنگون کنيد. اي بابا! اين همه داغ ديده اين هم زجر و گرسنگي و تشنگي و اسارت تازه حال آمده، پرچم قيام دست گرفته. مردم بلند شويد حکومت را سرنگون کنيد. فرماندار نوشت به اعلي حضرت. آقا! شما چي چي؟ ما رفتيم امام حسين را کشتيم و ايشان را اسير کرديم ايشان حالا تازه آمده، تازه نفس… گفت ايشان را تبعيد کنيد حضرت زينب را تبعيد کردند به مصر. اينکه بعضيها ميگويند قبر حضرت زينب مصر است براي همين جهت است.
10- زينب حافظ حريم ولايت
حافظ امامت، دوبار خواستند امام سجاد را بکشند حضرت زينب گفت مرا بکشيد. چنان سخنراني کرد يک جملهاي هست که حالا من اينجا نوشتهاش را پيدا نکردم. چقدر بزرگ حالا مثلا ميگويند چقدر خودش را باخته بود. آدم وقتي خودش را ميبازد اصلا نميتواند حرف بزند. زينب کبري آمد گفت خدايا اين قليل را از ما قبول کن. دست کرد زير بدن امام حسين و گفت: «ربنا تقبل منا هذا القليل» خدايا حسين کم است، قبول کن. به قدري ايمانش زياد است که شهادت امام حسين پهلويش مهم نيست. به يزيد گفت: يزيد! شامي! «أستصغر قدرك» (بلاغاتالنساء/ص35)، اوه… اوه… اوه… خيلي مهم است «أستصغر قدرك»… «أستصغر» يعني کوچک حقير من خيلي تو را قدرت تو را کوچک… بسيار آدم پستي هستي… خيلي پست! تفسير که ميگويد. پدرش ميگويد آفرين به اين معلم. نماز شب ميخواند در عمرش عرفانش جوري است نه زينب کبري حتي سکينه. سکينه دختر سه ساله نبود دختر بزرگي بود از دختر امام حسين. يک کسي آمد پهلوي امام حسين خواستگاري گفت: من ميخواهم داماد تو شوم. گفت من يکي از دخترهايم ميتواند شوهر داري کند. اما سکينه نميتواند. براي اينکه سکينه غرق در خدا است. من اينجا نوشتهام سکينه غرق در خداست. عرفان اوج گرفته اصلا در اين دنيا نيست. حرف ميزند به شامي که مثل صدام امروز. قلدر، سفاک، ميگويد: «أستصغر قدرك» خيلي پهلوي من کم هستي. به خدا ميگويد: خدايا تو آنقدر بزرگ هستي که حسين پهلوي تو کم است. به طاغوت ميگويد: تو بسيار کم هستي. پول دار ميبيند ميگويد: مهريه سبک. هديه ميبيند، بر ميگرداند.
11- مجلس يادبود بچههاي زينب
زينب کبري وقتي وارد شهر شد براي دو تا بچهها يک مجلس فاتحه گرفت. خوب عبدالله دم در ايستاده بود. مردم ميآمدند تسليت بگويند خوب دو تا بچههاي حضرت زينب و عبدالله در کربلا شهيد شده بودند. يک نفر گفت که: نبايد بگذاري، نبايد بگذاري بچههايت بروند کربلا شهيد بشوند (به عبدالله گفت) مثل بعضيها که به خانوادههاي شهدا ميگويند نبايد بگذاريد بچههايتان بروند جبهه الآن اگر پسرت را جبهه نفرستاده بودي دامادش کرده بودي. خوب دامادش ميکردي يکي از دخترهاي ايران را به او ميدادي. الآن خدا حورالعين را به او داده. به حضرت عباس حورالعين خوشگلتر از دختر ما جان ميکندي بايد ميرفتي صف آهن. ميداني که سيمان هم گران شده: ديگر سيمان و آجر و… پدرت در ميآمد تا يک اتاق بسازي حالا خدا بهشت به او داده. آنچه شما با جان کندن ميخواستي به او بدهي جوان شما را خدا تحويل گرفت و بهترش را خداوند به او داد. و ليکن اينها ميخواستند نيش بزنند دو تا آدم ضد انقلاب آمدند در يک جلسه فاتحه به پدر شهيد گفتند: نبايد بگذاري بچه هايت بروند. تا گفتند نبايد بگذاري عبدالله شوهر زينب تخته کفش را برداشت در جلسه فاتحه زد تو سر آنها. اين معنايش اين است که به خانواده انقلابي اگر کسي نيش زد بايد همان وسط خيابان حالشان را گرفت. من افتخار ميکنم که رفتهاند حالا تو که هستي صد تا ليتر آب با دو تا کاميون برنج هم خوردي بعدش ميخواهي چه کني. تو که هستي چه کار کردي. خيلي شجاع. از نظر علمي، عبادت، عزت، مديريت، کرامت. خواهران همانطور که حضرت زينب(س) پاسدار خون امام حسين(ع) شد. شما هم بايد پاسدار خون شهدا باشيد. شهدا رفتند يک نظام اسلامي براي ما آوردند. اين نظام اسلامي را هر کدام يک گوشهاش را خراب نکنيد. ممکن است من که مسئول مملکتي هستم با ساختن يک ساختمان، يک ماشين و… و… و… و خيلي کارها… ماشين من يک عده را بدبين ميکند. عروسي ما يک عده را بدبين ميکند. رشوه شما يک عده را، کم کاري شما يک عده را… همينطور يک نظام مقدس را دادند به ما مثل يک ماشيني که به ما بدهند هر کسي بردارد يک آجر به اين ماشين بزند اين ماشين را بکنند… مثل زينب باشيد زينب کبري قيام امام حسين را مطرح کرد صداي مظلوميت را به دنيا رساند و انقلاب را صادر کرد. ما هم بايد در خط زينب باشيم. با بيحجابي، با گرانفروشي و با… و با… و با… انقلاب را از بين نبريم. که شهدا ما را نخواهند بخشيد. روز قيامت يقه ما را خواهند گرفت خواهند گفت: با خون ما چه کرديد؟ خدايا ترا به حق محمد و آل محمد شناختن ما را نسبت به خودت و قرآنت و اوليائت روز به روز بيشتر و توفيف عمل پيروي به همه ما عنايت بفرما… رهبر ما، امت ما، کشور ما، ناموس ما، نسل ما، دين ما حفظ بفرما. دستهايي که نا آگاهانه ضرر ميزنند آگاهي و تقوي مرحمت و دستگاههايي که آگاهانه ضرر ميزنند قطع بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1247