نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1279
موضوع: حقّ فرزند بر پدر و مادر در رساله حقوق امام سجاد علیهالسلام (12)
تاريخ پخش: 15/02/1401
عناوين:
1- مسئولیت انسان در برابر وابستگان نسبی و سببی
2- هدایت فرزند به سوی خدا، مسئولیت مهم والدین
3- حق حیات و تأمین نیازهای اساسی فرزند، بر عهده والدین
4- تربیت جسمی و معنوی فرزند بر عهده والدین
5- دفاع از حقوق کودکان در سراسر جهان
6- توجه به نظرات فرزندان در امور زندگی
7- آموزش مسائل حلال و حرام به فرزندان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
بحثمان در ایّام گذشته این بود، امام زین العابدین نامهای دارد، حقها را بیان کرده، از اوّل حقّ خدا و پیغمبر و بعد حقّ اعضاء، چشم، حقّ گوش، حقّ زبان، حقّ پا، حقّ دست، بعد حقّ همسر، حقِّ … . یکی یکی این حقها را، هر روزی هم یکی از این حقها را میخواهیم بگوییم. امروز میخواهیم بگوییم حقّ فرزند بر پدرش. همینطور که پدر حق دارد به فرزند، فرزند هم حق دارد به گردن پدرش. چه میگوید امام؟ امام فرمود: «وَ أَمَّا حَقُّ وَلَدِكَ» (تحف العقول، ص 263): حقّ فرزند این است، پدرها و مادرها گوش بدهند، ببینند که به وظیفهشان عمل کردند یا نه. «أَنَّهُ مِنْكَ» (تحف العقول، ص 263): بچّه از خودت است. «وَ مُضَافٌ إِلَيْكَ» (تحف العقول، ص 263): منسوب به شما است، همین که منسوب به ما هست، منسوب بودن مسئولیت دارد. 1- مسئولیت انسان در برابر وابستگان نسبی و سببی شخصی خلافی کرده بود. حضرت فرمود: «خلاف از هر انسانی خلاف است، اما از تو خلافش بیشتر است، چون تو فامیل ما هستی.» (لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى) (انعام /164)، گناه کسی را قیامت پای کسی حساب نمیکنند اما در دنیا این نسبتها کار خودش را میکند، میگویند پسر فلانی، دختر فلانی، نمیدانم شریک فلانی، شاگرد فلانی، باید مواظب اطرافیانمان باشیم، گاهی وقتها خود شما آدم سالمی هستید ولی اطرافیان شما آدمهایی هستند که اعمالشان بد است. امام سجّاد میگوید: «مُضَافٌ إِلَيْكَ»، یعنی منسوب به شماست، این کلمهی «مُضَافٌ إِلَيْكَ» میخواهد بگوید که نگو آقا من آدم خوبی هستم، باید اطرافیانت هم خوب باشند، ممکن است شما خوب باشی اما برخورد پسرت، دخترت، فامیلت، خاله، عمّه، ممکن است بستگان شما یک حرکتی میکنند ولی ترکشش به شما میخورد. «وَ أَنَّكَ مَسْئُولٌ عَمَّا وُلِّيتَهُ مِنْ حُسْنِ الْأَدَبِ» (تحف العقول، ص 263)، تو مسئول هستی که تولیت بچّه را داری، مسئولیت داری و «حُسْنِ الْأَدَبِ»، خوب ادبش کنی. البتّه ادب خوب هم این نیست که بچّه ساکت باشد، هیچی نفهمد، همینطور مثل یک متکا کنار اتاق باشد، شرّ و شور برای بچّه خوب است. حدیث داریم بچّههایی که شر هستند، هی از دیوار میرود بالا، این کار را میکند، آن کار را میکند، بچّههای شر، بزرگیشان آدمهای حلیمی هستند. (الكافي، چاپ إسلامية، ج 6، ص 52). «حُسْنِ الْأَدَبِ». 2- هدایت فرزند به سوی خدا، مسئولیت مهم والدین «وَ الدَّلَالَةِ عَلَى رَبِّهِ» (تحف العقول، ص 263)، تو باید بچّه را با خدا رفیقش کنی، نعمتهای خدا را بشماری. خود قرآن چهقدر گفته: «وَ مِنْ آياتِه» (روم/ 20 تا 25 و آیهی 46- فصّلت/ 37 و 39، شوری/ 29 و 32)، آیات «وَ مِنْ آياتِه» زیاد است، نشانهی خدا این است، نشانهی خدا این است، نشانهی خدا این است. به هر مناسبتی دست بچّه را بگذارید تو دست خدا. «وَ الدَّلَالَةِ عَلَى رَبِّهِ»، تو که پدر و مادر هستی، باید بچّه را در. این امانت خداست، اگر تو امانت خدا خلاف کنیم، قلب هم همینطور است. حدیث داریم: «الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ»، قلب خانهی خداست، «فَلَا تُسْكِنْ حَرَمَ اللَّهِ غَيْرَ اللَّه» (جامع الأخبار، شعيري، ص 185)، تو حرم خدا اجازه نده هر کسی برود. میگوید: «فَمُثَابٌ عَلَى ذَلِكَ وَ مُعَاقَبٌ» (تحف العقول، ص 263)، اگر بچّهات خوب انجام بدهد، ثوابش را به تو هم میدهند، هر خیری که اولاد انجام بدهد، ثوابش را خود اولاد میگیرد، به بچّهاش هم ثواب میدهد. «وَ مُعَاقَبٌ»، اگر کوتاهی هم بکنی، مثلاً میتوانی بچّهات را داماد کنی، عروس کنی، ولش کردی تو خیابان همینطور، او هم زن میخواهد، همسر میخواهد، شوهر میخواهد ولی شما بیخیالی، اگر بچّهی شما خلافکار شد، غیر از اینکه خودش خلافکار است، گناهش گردن پدر و مادر هم هست، «فَمُثَابٌ عَلَى ذَلِكَ وَ مُعَاقَبٌ». یک جوری عمل کن که انگار میخواهند نشان بدهند. چهطور وقتی آدم میخواهد خودش را نشان بدهد، شعرش را، مقالهاش را، کتابش را، صنعتش را میخواهد نشان بدهد، حواسش را جمع میکند، میگوید در تربیت بچّه جوری بچّه را تربیت کن که همه بگویند مثل این، مثل این، مثل این. حقوق بچّه چیه؟ باز اینجا گفته: «وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ» (تحف العقول، ص 263)، خدا باید کمکت کند تا بتوانی حقّ بچّه را انجام بدهی، یعنی اگر کمک خدا نباشد، نه حقّ پدر و مادر را میشود انجام داد درست، نه حقّ فرزند را. حقوق بچّه:
3- حق حیات و تأمین نیازهای اساسی فرزند، بر عهده والدین
1- حقّ حیات اوّل حقّ حیات دارد. پدر و مادر حق ندارد بچّه اش را بکشد، سقط کند، کورتاژ کند. در قرآن دو کلمه داریم، یکی میگوید: (إملاق) (انعام /151)، یکی میگوید: (خَشْيَةَ إِمْلاق) (اسراء /31). «إِمْلاق» یعنی گرسنگی، میگوید بچّهات را از ترس گرسنگی نکشید، میرود بچّهاش را سقط میکند، برای اینکه من سرویس طلا میخواستم، شوهرم نخرید، من هم بچّهاش را سقط میکنم، بچّه را به چی فروختی؟! قتل نفس از گناهان کبیره است، حقّ حیات دارد، (لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ) (انعام /151)، آیهای هم داریم که: (خَشْيَةَ إِمْلاق) (اسراء /31). «إِمْلاق» یعنی اقتصادی، «خَشْيَةَ إِمْلاق» یعنی ترس از کمبود. گاهی وقتها پول هم دارد ولی باز هم ترس دارد که. افرادی هستند وضع مالیشان هم خوب است ولی همیشه در حال فرض میگویند نکند بعداً نیاز داشته باشم. نه خود اقتصاد حق به شما میدهد که بچّهات را بکشی، نه نگرانی از اقتصاد. 2- حق نفقه (وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ) (بقره /233)، قرآن میگوید دو سال، دو سال تمام، بچّه حق دارد از شیر مادر استفاده کند، (لِمَنْ أَرادَ أَنْ يُتِمَّ) (بقره /233)، کسی که میخواهد خوب شیر بدهد و هیچ چیزی هم و هیچ غذایی هم شیر مادر نمیشود، روایت داریم هان، حدیث داریم که بهترین غذا برای بچّه شیر مادر است. (عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص 34)، تمام ویتامینها را با هم ترکیب کنی، اینها شیر مادر نمیشود. دو سال کامل، «حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ»، بیست و چهار ماه. تغذیهی بچّه باید به قدری تأمین بشود که تا مادامی که مادر هم بچّه را شیر میدهد، خرجی این مادر را پدر باید بکشد، قرآن میفرماید: (آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ) (طلاق /6)
4- تربیت جسمی و معنوی فرزند بر عهده والدین
قرآن میگوید که حضرت یعقوب میگفت: (يا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى لَكُمُ الدِّينَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ) (بقره /132)، نقل میکند از بعضی از انبیاء که میگوید بچّههایش را جمع میکرد و میگفت من میخواهم، «لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُون»، میخواهم مسلمان بمیرید، میخواهم راهتان راه اسلام باشد، اینها ور افتاده خیلیهایش. پدر و مادر بچّهاش را بنشاند، راجع به توحید صحبت کند، راجع به خداشناسی صحبت کند، مسئولیت معاد را به اینها بگوید. «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى لَكُمُ الدِّينَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»، سعی کنید با دین از دنیا بروید، با دین زنده بمانید، با دین از دنیا بروید. آیهای دیگر میگوید: (وَ هُوَ يَعِظُهُ) (لقمان /13)، لقمان بچّهاش را موعظه میکرد. منتها باید مواظب باشید موعظه زمان دارد. آن شبی که برای دخترت گوشواره میخری، آن شبی که برای بچّهات دوچرخه میخری، آن شبی که عیدی به بچّهات میدهی، آن شبی که چیزی برایش میخری، محبّتی میکنی، حالا میروید بیرون یک بستنی میخورید مثلاً، یعنی موعظهات در ایّامی باشد که بچّه از شما راضی باشد. معلّم اگر زیر نمرهی بیست نصیحت کند، شاگرد گوش میدهد اما اگر این معلّم یک نمرهی صفر داد، صفر بزرگ، قدّ در قوری، نمره صفر داده، زیر نمرهی صفر مینویسد که: «فرزندم، تو باید چنین باشی.» میگوید برو دنبال کارت، نمرهی صفرم دادی، حالا هم نصیحتم میکند. زمان نصیحت زمانی باشد که به بچّه محبّت کنید. (وَ هُوَ يَعِظُهُ) (لقمان /13)، فرمود:(لا تُشْرِكْ بِاللَّه) (لقمان /13) در موعظهها هم باید از توحید و خداشناسی بگوییم، توجّه بچّه به خدا باشد. 4- تربیت جنسی و ازدواج قرآن میگوید که بچّهها همین که یک خورده مسائل را درک کردند که دیگر در زمان ما خیلی زود درک میکنند، اینها در اتاق را باز نکنند بروند تو اتاق پدر و مادر. اجازه بگیرند: (وَ الَّذينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ) (نور /58)، یعنی بچّههایی که هنوز به تکیف نرسیدند، یک چیزهایی را میفهمد، ده سالش هست، یک چیزهایی میفهمد، آنهایی که یک چیزهایی میفهمد، اجازه بگیرد: بچّه هم وقتی بزرگ شد، آستین بالا کنید که دامادش کنید پسر را، عروس کنید دختر را. (وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى مِنْكُمْ) (نور /32)، قرآن میگوید که به ازدواج، به نکاح دربیاورید، «أیامی» جمع «أیم» است، «أیم» یعنی بیهمسر، هر کس همسر ندارد، حتّی پیرزنها، پیرمردها ممکن است خیلی وقتها به خاطر نداشتن همسر غصّه بخورند، احساس غربت بکنند، در فشار روحی قرار بگیرند. «وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى مِنْكُمْ».
5- دفاع از حقوق کودکان در سراسر جهان
در قرآن میگوید باید از بچّه دفاع کرد. یک آیه داریم در قرآن میگوید چرا شما بلند نمیشوید به نفع مستضعفین، بعد میگوید به نفع مستضعفین و بچّهها، (ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ) (نساء /75)، بعد میگوید: (وَ الْوِلْدان) (نساء /75)، اگر دیدید یک جمعی مستضعف هستند، یعنی تحت ستم هستند و آنها هی ناله میکنند: «کمک! کمک!»، اما این آیهی قرآن است که میفرماید که هر کجا نالهی مظلومی را شنیدید، بلند شوید از او دفاع کنید، حالا مظلوم چه کسی است؟ «مِنَ الرِّجالِ»: مردها، «نِساء»: خانمها، «وَ الْوِلْدان»: بچّهها. ممکن است بچّههایشان را بگیرند، بچّه را از پدر و مادر جدا کنند. هست جنایتهایی که خیلیها میکنند، میآیند توی منطقهای، بچّهها را از مردم جدا میکنند، یعنی مادر را در فشار قرار میدهند که بچّهاش پهلویش نیست، یعنی بچّهها حقِّ. نگوییم بچّه است، بچّه هم هست حقّ حیات دارد و به افراد زوردار و پولدار و قدرتمند گفته وظیفهی الهی شما این است که هر جا بچّه هم دیدید مظلوم است، دفاع کنید.
6- توجه به نظرات فرزندان در امور زندگی
با بچّه باید مشورت کرد. دختران شعیب چون حضرت شعیب پیغمبر بود و پیر بود و نمیتوانست چوپانی کند، دو تا دختر جوان داشت، میرفتند، گلّهها را میبردند چراگاه. یک بار برای آب دادن بزغالهها آمدند کنار یک نهر، چاه، چشمهی آبی. آنجا دیدند شلوغ است، مردها هستند، رفتند کنار ایستادند تا مردها حیوانهایشان را آب بدهند، بعد این دخترها گوسفندهایشان را بیاورند. حضرت موسی هم در این وسط تحت تعقیب بود، میخواستند او را بگیرند، بکشند، یک نفر گفت: «آقا من نصیحت میکنم به تو، تو را میگیرند، میکشند، توطئه، نقشه کشیدند برای قتل تو، برخورد انقلابی بکنند با تو.» حضرت موسی هم از آن منطقه رفت، وارد منطقهی «مَدیَن» شد. اینهایی که میگویم، همهاش قرآن است. قبل از آنکه وارد شهر بشود، چشمهی آب را دید و بعد هم دید جمعیّت را دارند حیوانهایشان را آب میدهند، ضمناً دو تا دختر هم یک گوشهی دیگر ایستادند. حالا یک جوان تحت تعقیب فراری، تو گرما به جای اینکه به فکر جان خودش باشد، رفت به خانمها گفت: «خانمها، شما چرا کنار ایستادید؟!» گفتند: «ما پدرمان پیر است، نمیتواند چوپانی کند، ما چوپانی میکنیم، الآن آمدیم حیوانها را آب بدهیم، سر چشمه مرد است، تنمان به تن مردها میخورد، اختلاط میشود، مخلوط میشود زن و مرد، ما کنار ایستادیم مردها بروند، ما برویم گوسفندهایمان را آب بدهیم.» حضرت موسی گفت: «من برایتان آب میدهم.» گوسفندهای دخترها را گرفت و آب داد و اینها زودتر رفتند خانه. بابایشان گفت: «چه عجب! زود آمدید!» گفتند قصّه این است، یک جوانی آمد، گفت: «بروید به او بگویید، بیاید.» آمد و حضرت شعیب پیرمرد پیغمبری که توی خانه نشسته گفت: «خب چی هست قصه؟!» قصّهاش را نقل کرد که تحت تعقیب فرعون هستم، میخواهند اعدام صحرایی انجام بدهند، به من که خبر دادند، از منطقهی فرعون فرار کردم، آمدم. گفت: خیلی خب (نَجَوْتَ) (قصص /25)، «نَجَوْتَ» نجات پیدا کردی، همینجا باش. یکی از دخترها گفت: (يا أَبَت) (قصص /26)، این حقّ فرزند است، گفت: بابا جان این آقا را اجیرش کن، به عنوان کارگر بگیر، یعنی ما دختر هستیم، نمیتوانیم چوپانی کنیم، تو هم که پیر هستی، این جوان هم، جوان خوبی است، (إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمينُ) (قصص /26)، عربیهایی که میخوانم قرآن است، یعنی اجیر خوبی است، هم قوی است، از کجا میگویی قوی است؟ برای اینکه توانست گوسفندها را تو جمعیت برود، گوسفندها را آب بدهد، بیاید، پیداست آدم جربزهداری است، امین هم هست، چون وقتی میآمد، به من گفت: «شما جلوی من راه نرو، از پشت سر برو، به من بگو به راست، چپ، میخواهم چشمانم به قدّ و بالای تو نیفتد.» قوی است، چون گوسفندها را آب داد فوری، امین است، چون به من چشمچرانی نکرد. پیشنهاد کارگر گرفتن از طرف دختر بود. خب اینها یک اصول است، خدا نمیخواهد قصّه بگوید، این ماجرا معلوم میشود که دخترها حق دارند در مسائل اقتصادی شرکت کنند، دخترها حق دارند بیرون خانه کمک کنند، به شرطی که تو خانه کسی نباشد. وقتی حضرت شعیب نمیتواند، در اینجا معلوم میشود که دخترها باید با هم باشند، در اینجا معلوم میشود که راه رفتن دختر بیرون از خانه باید با کرشمه نباشد، چون میگوید این دختری که آمد به حضرت موسی بگوید بابایم کارت دارد بیا خانه، میگوید: (تَمْشي عَلَى اسْتِحْياءٍ) (قصص /25)، خیلی باحیاء راه میرفت، یعنی با کرشمه راه نمیرفت. قصّه نقل میکند ولی تو این قصّه خیلی درس است. برخورد مرد. این معلوم میشود که حرف زدن زن و مرد هم اشکال ندارد، چون حضرت موسی آمد پهلوی خانم گفت: «شما چرا کنارید؟!» که گفتند ماجرای ما این است، پدرمان پیر شده است و اینها. یعنی زن و مرد با هم حرف بزنند، بیرون باشند، ولی حیاء باشد، مرد میآید تو خانه، بدون اجازهی پدر نباید بیاید تو خانه، (إِنَّ أَبي يَدْعُوكَ) (قصص /25)، بابایم گفته بیا، نه که خودم یا مادرم گفته بیا. اینها نکاتی است که میشود گفت. حق فرزند. حضرت ابراهیم مأمور شد تو خواب که بچّهاش را بکشد. مشورت کرد با پسرش، گفت: (يا بُنَيَّ) (صافات /102)، (إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ) (صافات /102)، عربیهایی که میخوانم قرآن است، آقازاده، من پیدرپی خواب میبینم که سر تو را بِبُرَّم، (فَانْظُرْ) (صافات /102)، «فَانْظُرْ» یعنی نظریه بده، مشورت با بچّه. حضرت یوسف وقتی خواب دید، به بابایش گفت: پدر جان، (إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ) (یوسف /4). (إِنِّي أَرى) (صافات /102) یک آیه هست، (إِنِّي رَأَيْتُ) (یوسف /4) یک آیهی دیگر. «من یک خوابی میبینم.» بابایش گفت: «خوابت را به کسی نگو.» اینها حقوقی است که فرزند دارد. رابطهی پدر و مادر با فرزند: اسم خوب رویش بگذارد، یک. قبل از تکلیف به آنها بگوید کجا در را باز کن، کجا بدون در زدن نرو، بچّهها را با حلال و حرام، محرم و نامحرم آشنا کند.
7- آموزش مسائل حلال و حرام به فرزندان
و این هم بدانیم کسانی که با چشمچرانی، با روابط نامشروع، دوست دختر، دوست پسر گرفتن، کسانی که با این ابزار لذّتهایی میبرند، خدا از لذّتهای حلال کمشان میگذارد، چون مشابهش را در اقتصاد داریم، حدیث داریم رزق همهی مردم از حلال اندازهگیری میشود، کسانی که ناخنک میزنند به حرام، خدا از حلال کمش میگذارد. رزق ما از حلال است. فکر نکنیم، مثلاً بنا شده که اینجا ما اینقدر درآمد داشته باشیم، حالا سر ظهر هی میگویند: «حَیِّ علی الصَّلاةِ، قَد قامَتِ الصَّلاة»، ما میبینیم صبح تا ظهر مشتری نداشتم، حالا هم که مشتری آمده، اذان میگویند، حالا خدا را بگذار کنار، مشتری از دستمان میرود. میرود سراغ مشتری، به هوایی که به سود برسد. چه زمانی؟ وقتی که الله اکبر میگویند، این دارد کاسبی میکند. شد؟ اصلش چی میشود؟ یک چند تا خانم و آقا میآیند تو مغازهی ایشان. مدّتی آقا را معطّل میکنند، این چنده؟ آن چنده؟ وقتی سر پا معطلش کردند، سر کارش گذاشتند، آخرش میگویند: «خیلی خب، میرویم بالای بازار و برمیگردیم.» یعنی چه؟ یعنی یک ربع کارت را تعطیل نکردی برای نماز، این خانم چند تا یک ربع تو مغازه تو را الّافت کرد، این عوض آن! مثلاً پرس غذاست، فکر میکنیم که اگر دو پرس بخوریم، زرنگ هستیم، غافل هستیم از اینکه اگر دو پرس خوردی، دیگر فردا و پسفردا ناهار و غذا نمیتوانی بخوری هان، این فشاری که به معدهات میآید، ضربهاش بیشتر است، کم بخور، فردا هم بخور، این زرنگی نیست. روایت داریم خداوند آدمهای زرنگ را هی کارشان را تاب میدهد و آدمهایی که زرنگ نیستند، خیلی کارشان تابش باز میشود، حدیث داریم خدا این کار را میکند که به مردم بگوید به زرنگی نیست، میتوانی خیلی هم زرنگ باشی، زرنگ بازی، تیزبازی دربیاوری اما همهاش هشتت گروه نه، نهت گرو هشت و این آقا هم هیچ زد و بسطی با کسی ندارد، هیچ زرنگی ندارد، طبیعی کار میکند، کارهایش تابش باز میشود. قرآن گفته تاب کار دست من است، (فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرى) (لیل /7)، برای کارهای روان، آسان تابش را باز میکنم، (فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرى) (لیل /10)، برای کارها تابش میدهم. در اینکه این کار بشود یا نشود. امام حسن مجتبی میفرماید: «دخترتان را به آدم دیندار بدهید، یا دختران را دوستش دارد، زندگیشان شیرین است، اگر هم دوستش ندارد، چون دین دارد، ظلم نمیکند به دختر شما.» یا دوستش دارد زندگیاش شیرین است یا اگر هم دوستش ندارد چون باتقوا است، ظلم نمیکند، میگوید ظلم است، گناه است، من این کار را نمیکنم. ازدواج البتّه دولت باید یک کاری بکند، مجلس باید یک کاری بکند، خیّرین باید یک کاری بکنند، تشویق کنیم، تشویق نکنیم به ترک ازدواج که نه، حالا بگذار لیسانسش را بگیرد، خالقی که این را ساخته گفته وقت ازدواجش این است، شما میگویی نه، حالا فعلاً صلاح نیست، یعنی خدایا برو دنبال کارت، تو خلقش کردی اما نیازهای طبیعیاش را من تعیین میکنم. به خدا واگذار کنیم، راهمان راه خدا باشد، ازدواجمان، تجارتمان، رفت وآمدمان، رشتهی تحصیلیمان، ما میتوانیم تو تمام کارها، اصلاً این قرآنی را که میبرند تو خانهی عروس، یک جلد کلام الله مجید، این پیام دارد، یعنی عروس خانم چی بخوریم؟ غذاهای حرام، غذاهای حلال. کجا برویم؟ سفرهای حلال، سفرهای حرام. کجا باید؟ کجا نباید؟ بایدهای ما تو قرآن است و روایات است، نبایدهای ما تو قرآن است، روایات است، این قرآن را که میبریم یعنی بیایید زندگیمان وحیانی باشد ولی ما این کار را نمیکنیم. خدایا تمام حقوقی که به گردن ما هست، حقّ پدر، حقّ مادر، حقّ فرزند، حقّ همسایه، هر حقّی را که به گردن ما هست و ما غفلت کردیم، تقصیر و قصوری از ما سر زده، همه را ببخش و آنچه برای خوبان تاریخ مقدّر میکنی، به آبروی همان خوبها، همهی آن خوبیها را برای همهی ما هم مقدّر بفرما.
«و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- آیه 164 سوره انعام به چه امری تأکید میکند؟
1) خداوند گناه کسی را به پای دیگری نمینویسد 2) مردم گناه کسی را به پای دیگری نمیگذارند 3) خداوند گناه فرزند را به پای پدر مینویسد
2- آیه 31 سوره اسراء، به کدام یک از انگیزههای سقط جنین و کشتن فرزند اشاره دارد؟ 1) فقر و ناداری 2) ترس از فقر 3) ترس از آبروریزی
3- آیه 132 سوره بقره به کدام یک از مسئولیتهای والدین اشاره دارد؟