نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 129
1- استخاره بعد از تعقّل و مشورت
2- قرآن، شفای دردهای روحی انسان
3- قرآن، مظهر توحید و دوری از شرک
4- قرآن، شفای بیماری نفاق
5- قصههای قرآن، درس توکل به خدا
6- نیاز جهان به مبلّغان دینی
7- خطر یأس از رحمت الهی
موضوع: استخاره با قرآن تاريخ پخش: 12/04/95
بسم الله الرحمن الرحيم «الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
دیشب در مورد استفاده از قرآن صحبت کردیم، یکی از استفادههای ناجور استفاده استخاره است. میخواهم چند دقیقهای در مورد استخاره با قرآن صحبت کنم. بعضی جاها استخاره غلط است. مثلاً خانم استخاره میکند که سقط بکند یا نکند. سقط حرام است. استخاره ندارد. مثل اینکه ما استخاره کنیم، شراب بخوریم یا نخوریم. برای کار حرام نباید استخاره کرد. بد نیست حالا که اسم سقط را بردیم، جریمهاش را هم بگوییم. جریمهاش را آدم زود حفظ میشود. جریمه سقط چیست؟ بیست بیست بالا میرود. اینطور بیست، چهل، شصت، هشتاد، صد. اگر نطفه را پایین کشید تا سقط بیست مثقال طلا جریمهاش است. اگر این نطفه خون بسته بود، چهل تا، اگر گوشت شده بود شصت تا، اگر در گوشت، استخوان بود، سقط کرد هشتاد تا. اگر پوست روی استخوان بود، صد تا. اما اگر روح در آن بود هزار مثقال. دیگر از صد به هزار مثقال طلا میرود. استخاره غلط است. این یک مورد. برای خودکشی استخاره میکند. ما خیلی خل داریم. قرآن میگوید: (وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِيها) (نساء /93) اگر کسی مؤمنی را بکشد، مسلمان (وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُم) (نساء /29) آیه قرآن است. قتل از گناهان کبیره است. جهنم ابدی دارد. استخاره نمیخواهد. یک خاطرهای برای من هست، نمیدانم این را از من شنیدهاید یا نه؟ خیلی هم خاطرهی شیرینی است. یعنی این قابل، یک هنرمند پای تلویزیون باشد، میتواند همین حرفها را فیلم کند، سناریو کند. یعنی بنویسد بعد روی این فیلم بسازد. میلیونها گاهی میدهند. گاهی وقتها پنجاه میلیون، صد میلیون، پانصد میلیون میدهند. یک پولهای کلانی میدهند برای اینکه یک سناریو کسی نوشته باشد. آنوقت بعضیها هم سناریوشان بیمزه است. یک سناریوی طبیعی برای خود من پیش آمده برای شما بگویم. یک خانمی نوشته بود، البته حالا هم که دارم میگویم، شک میکنم. یکوقت میبینی یکبار دیگر گفتم. خانمی به من نوشت: تو حق حیات بر گردن من داری. خانمی نوشته بود بر گردن من حق حیات داری و ماجرا به این صورت است. ازدواج کردم دو تا بچه داشتم. شوهر من بیکار شد. معتاد شد، مستأجری، عیالواری، گفتم: خوب اول جوانی ما است. ما تا آخر عمر باید این رقمی بدبخت زندگی کنیم؟ خود کشی کنیم. این فکر خودکشی هی در ذهن من میآمد، یک مرتبه دیگر عصبانی شدم، گفتم: خوب تمامش کن. خودت را بکش راحت شوی. میگفت: بچههایم که راه افتاده بودند، از خانه بیرون کردم. مادرشوهرم را هم از خانه به بهانهای بیرون کردم. طناب درست کردم و درها را بستم، خودم را خفه کنم. گفتم: در عوض راحت میشوی. یک دقیقه خفه شو، برای همیشه راحت هستی. من وقتی خواستم طناب را گردنم بیاندازم، گفتم: یک وقت خِر خِر میکنم، بروم تلویزیون را روشن کنم که صدای تلویزیون بر خرخر من غالب شود. تا تلویزیون را باز کردم دیدم تو در تلویزیون آمدی. گفتی: خانم میخواهی خودکشی کنی؟ قرائتی از کجا فهمید؟ حالا ما این فیلمها را از قبل پر میکنیم. یعنی این فیلمی که الآن اینجا برای شما صحبت میکنم، سال دیگر ماه رمضان پخش میشود. من از این زنها یاد گرفتم. سبزی را سرخ میکنند برای شش ماه دیگر! گفتم: پس من هم فیلم بگیرم برای یکسال دیگر. چه چیز من از زنها کمتر است؟ اگر من الآن اینجا سکته کنم، تا شش سال دیگر تلویزیون فیلم پخش نشده از من دارد. یک مرتبه جا خورد! گفتم: خانم میخواهی خودکشی کنی؟ گفت: جا خوردم. خدا این کارها را میکند. وگرنه من الآن حرف بزنم، شش ماه دیگر این تیر به کجا بخورد، معلوم نیست. تو فکر میکنی اگر خودت را بکشی راحت میشوی؟ کسی که خودش را بکشد، قطعاً جهنمی است. خانم پس قناعت چه شد؟ پس صبر چه شد؟ پس (فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً) (انشراح /6) چه شد؟ هرکس ناراحت شد خودکشی کند؟ اینطور که روی کره زمین کسی نمیماند. هرکسی خودکشی کند! چه فکر غلطی است؟ قتل نفس گناه کبیره است. حرام است، جهنم، از کجا راحت میشوی؟ میگفت: یکباره همه حرفهای تو مثل رگبار به روح من خورد. وا رفتم و گفتم: باشد، نمیکشم! تلویزیون را خاموش کردم. رفتم بچهها را آوردم. در خانه را باز کردم. بعد هم شوهرم از اعتیاد نجات پیدا کرد. کار پیدا کرد و خانه خریدیم و خلاصه زندگی ما 180 درجه عوض شد. تو حق حیات بر گردن من داری! گفتم: من هیچ، من اصلاً نمیدانستم چه شده؟ خدا تو را نجات داد. گاهی وقتها دم بزنگاه یک چیزی جرقه میشود، و آن جرقه تبدیل به یک جریان میشود. استخاره میکند خودکشی کند. قطعاً حرام است. استخاره میکند دزد خانهشان چه کسی است؟ قالیاش گم شده میگوید: فلانی، آقا یک استخاره کن. نه! پس این دزد نیست. یکی دیگر، هی آدمها را در ذهنش میآورد و از استخاره دزد معین میکند. غلط است! استخاره میکند ببیند آنچه گم کرده پیدا خواهد شد یا نه؟ دخترش پسر میزاید یا دختر میزاید؟ استخاره میکند. استخاره پی در پی میکند. هی استخاره میکند، استخاره میکند. بعضی وقتها بچهها را میآورند، میگویند: در گوشش اذان بخوان. میگویم: مگر اذان نگفتیم؟ میگوید: گفتم، یک کلمه هم تو بگو. بابا دو تا کراوات را که روی هم گردن نمیکنند. خفه میشود. اذان یکی است.
1- استخاره بعد از تعقّل و مشورت
استخاره میکند برای تجسس، یک چیزی به ذهنش آمده، استخاره می کند برویم خاله وارسی کنیم، ببینیم این همان است. در زندگی مردم تجسس کند. خیلی استخارهها لغو است. اصلاً مبنای استخاره چیست؟ مبنای استخاره این است که قرآن گفته: من نور هستم. خوب اگر قرآن نور است، من خودم استخاره میکنم. گاهی وقتها یک چیزی به ذهنم میآید، نمیدانم این را بگویم یا این را نگویم. در تلویزیون هم میگویند: آقای قرائتی! لای قرآن را باز میکنی، چه میفهمی؟ این استخاره برقی است. منتهی چون من کمی با قرآن آشنا هستم، اولین کلمهای که خواندم، «اذ دخلوا» میفهمم یعنی چه. تا یک کلمه میآید «واجعل لسان» تا آخرش … دو مطلب در ذهن من است نمیدانم کدام را بگویم. الآن هم وسط سخنرانی نمیتوانم مشورت کنم. با چه کسی مشورت کنم؟ در سخنرانی بگویم: صبر کنید من بروم مشورت کنم؟ یکجایی که جای مشورت نیست، یا آدمی که با او مشورت کنم سراغ ندارم. یا صلاح نیست این طرح من لو برود که به مردم بگویم: من یک چنین کاری میخواهم بکنم. ممکن است طرحی مخفی باشد. استخاره برای آنجایی است که 1- عقلت نرسد. 2- از طریق مشورت هم به جایی نرسیده است. آنوقت استخاره کن. حالا اگر استخاره بد آمد، حرام است انجام بدهیم؟ حرام نیست، ولی کار بدی است که به خدا اعتماد میکنی، توکل به خدا و لای قرآن را باز میکنی، بعد هم خدا میگوید: این کار را نکن، میکنی. بیادبی است.
2- قرآن، شفای دردهای روحی انسان
یکی دیگر از استفادههای قرآن، اینکه میگویند: قرآن شفاست، بله قرآن شفاست. اما شفا است یعنی چه؟ یعنی دندانم درد میکند، حمد بخوانم؟ گوشم درد میکند، حمد بخوانم؟ بله حمد شفاست. خود حمد شفا میدهد ولی این شفا معنایش این نیست که مقدرات حتمی را تغییر میدهد. خود من هفتاد حمد به یک مریض خواندم، مرد. وقتی بناست کسی بمیرد، اگر بنا باشد همه با هم خوب شوند، باید نسل هجدهم ما هم زنده باشد. چون هروقت بیمار میشود، حمد میخوانیم. حمد اثر دارد ولی مقدرات حتمی با چیزی عوض نمیشود. این شفا بودن قرآن، شفا بودن از کفر است. شفا بودن از شرک است، شفا از نفاق است، یأس است. تکبر است. شفاست یعنی اختلافات خانوادگی را حل میکند. این راجع به شفا از حسد، غرور، نمونه ها را بگویم که قرآن میگوید: شفاست یعنی چه؟ البته شفا اثر قرآن و حمد را بر امراض قبول دارم. بسیاری از وقتها حمد میخوانی، اثر حمد این است که طرف خوب میشود. حمد را قبول دارم اما اینکه قرآن میگوید: شفا است، شفای دردهای فکری است. شفا از کفر است، چرا؟ قرآن بارها گفته: (قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُم) (بقره /111) بیایید با هم استدلالی صحبت کنیم. با منطق شما را از اشتباه… من شما را از اشتباه بیرون بیاورم، شما هم مرا از اشتباه بیرون بیاور. قرآن هیجوقت نمیگوید، من حق میگویم و تو باطل هستی. میگوید: یا من،یا تو، یا صاف میگوییم و یا کج میگوییم. (إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلى هُدىً أَوْ فِي ضَلالٍ مُبِين) (سبأ /24) یا من یا تو یا صاف میگوییم و یا کج میگوییم. بنشینیم گفتگو کنیم. منطق، گفتگو، برهان، استدلال، یعنی چه؟ یعنی این بیخودی روی تعصب، من عقیدهام این است. خوب به چه دلیل عقیدهات این است؟ رسم ما این بوده، به چه دلیل این رسم درست است؟ فامیل ما اینطور عقیده دارند. خوب فامیل شما به چه دلیل این عقیده را دارند؟ یکسری با استدلال یعنی آداب و رسوم و عادات را همه را باید کنار گذاشت. هیچ عادتی حجت نیست. هیچ رسم و رسومی حجت نیست. بله اگر راه حقی بود، اطاعت میکنیم. خدا به پیغمبرش میگوید: تو هم اگر پیغمبران دیگر در هدایتی که دارند، شما تقلید… (فَبِهُداهُمُ اقْتَدِه) (انعام /90) پیغمبر تو هم به هدایت دیگران اقتدا کن. راه حق بود روی چشم، اما راه باطل بود، پدر من گفته، نیاکان من گفته، عادات و رسوم، همه لغو!
3- قرآن، مظهر توحید و دوری از شرک
شفا از شرک است، در قرآن بیش از صد مرتبه کلمه «دون الله» و «دونه» هست. یعنی غیر خدا شرک است. آنوقت آیات زیادی هم داریم که عزت تماماً دست خداست. (فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً) (نساء /139) جمیعا یعنی تمام عزت دست خداست. سراغ غیر خدا نرو که شرک است. قدرت تمام دست خداست. (َ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعا) (بقره /165) تدبیر فقط برای خداست. (فَلِلَّهِ الْمَكْرُ جَمِيعا) (رعد /42) عزت میخواهی از خدا بخواه. قدرت میخواهی از خدا بخواه. هرچه میخواهی از خدا بخواه. سراغ غیر خدا نرو. قرآن میگوید: غیر خدا جمع شوند یک مگس نمیتوانند خلق کنند. (لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَه) (حج /73) یعنی و اگر همه با هم جمع شوند. همه با هم جمع شوند، «لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً» 43 رادیو در زمان جنگ به امام جسارت میکرد. و از صدام ستایش میکرد. حالا بالاخره بعد از چند سال عزت امام بیشتر است یا صدام؟ 43 رادیو کم نیست. این جمهوری اسلامی که درست شد همه دنیا با او مخالف بودند. ما زمان جنگ گاهی میگفتیم: برادر سوریه، برادر لیبی، خوب رهبر لیبی که خل بود. سوریه هم بنده خدا فقیر است. ما نه برادری داشتیم و نه خواهری! منتهی از بیکسی میگفتیم: برادر سوریه، برادر لیبی! برای اینکه نگویند: عرب و عجم! نگویند: شیعه و سنی. وگرنه جمهوری اسلامی نه برادر داشت و نه خواهر. هشت سال بمباران کردند و سازمان ملل هم از قهوه خانه قنبر عرضه شان کمتر است. قهوه خانه قنبر وقتی جمع میشوند، یک خرفی میزنند. گاهی یک حرفی خوب است. الآن ببینید سران مملکت گاهی دور هم مینشینند، در کشورهای خارج چیزی از آن درمیآید. قرآن میگوید: اگر همه هم جمع شوند، «لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً» نمیتوانند یک مگس خلق کنند. حالا اگر یک مگس یک چیزی را برداشت فرار کند، همه هم عقبش بدوند، پنج بعلاوه یک نمیتواند از او بگیرد. (وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ) (حج /73) اگر یک چیزی را برداشت فرار کند، نمیتوانند از او بگیرند. منتهی خوب اسباب زحمت میشود باشد. میشود تیغ ریخت بالاخره به پای مردم برود. تحریمها اثر دارد. فشار میآورند. بالاخره جنگ، جنگ است. ولی اینکه حالا مثلاً ما نابود شویم، اول انقلاب همه میخواستند جمهوری اسلامی نماند، الآن سال به سال قدرت جمهوری اسلامی بیشتر میشود. هم قدرت دفاعیاش و هم قدرت نظامی و دفاعیاش، هم قدرت علمیاش، هم قدرت سیاسیاش، در این سی و چند سال، سال به سال جمهوری اسلامی یک قدم جلو رفته است به لطف خدا! این قرآن شفاست معنایش این است. دون الله را کنار بگذار خوب میشود.
4- قرآن، شفای بیماری نفاق
نفاق، آدم منافق ظاهر یک چیزی میگوید و باطن یک چیز دیگر. در قرآن یک آیه داریم قول داده و میگوید: (وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُون) (بقره /72) قرآن میگوید: هرچه قایم موشک بازی کنی، من تو را لو میدهم. منافق قایم موشک بازی میکند. به ظاهر میگوید: مسلمان هستم. باطن ایمان ندارد. میگوید: من لو میدهم، شما غصه نخور. ناصرالدین شاه ماه رمضان یک افطاری به آخوندهای تهران، علما میداد. یک غلطی کرد، علما گفتند: امسال دعوت ناصرالدین شاه را نپذیریم. دربار میخواست این را بپوشاند. بالاخره گفت: ما چند تا آدمهای طلبه پیدا میکنیم، یک افطاری میدهیم به اعلی حضرت میگوییم: امشب افطاری علما طی شد. طلبه درست کردند، دنبال آیت الله میگشتند. یک خربزه فروش بود سرچشمه، ریشهای سفیدی داشت و تیپ، تیپ آیت الله بود. به او گفتند: درآمد تو از خربزه چقدر است؟ گفت: اینقدر است. گفت: تو بیا من دو برابر به تو میدهم. تو امشب افطاری بیا. فقط یک لباس بپوش. غذایت را بخور و برو. از خدا میخواهم! این خربزه فروش را لباس آیت اللهی پوشاندند و در جلسه آمد و به ناصرالدین شاه گزارش دادند که اعلی حضرت امشب روحانیون آمدند افطاری کردند. گفت: بگو بایستد. گفت: نه اینها همه بعد از افطار منبر دارند. اینها باید بروند. گفت: بگویید: یک دقیقه بایستد. گفت: اینها منبر دارند. گفت: بگو بایستند! خیلی خوب ایستادند و ناصرالدین شاه آمد نشست و آقایان خوش آمدید، خوش آمدید! یک خربزه رفت بخورد، خربزه بیمزه بود. یک مرتبه ناصرالدین شاه گفت: معذرت میخواهم این دربار نتوانسته یک خربزه شیرین برای علما تهیه کند! یک مرتبه آیت الله گفت: بیا دکان خودم! گفت: مگر شما؟ گفت: بله من خربزه فروش هستم. به من پول دادند لباس آیت اللهی به ما پوشاندند. یعنی لو میرود، چیزی پنهان نمیماند. «وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ» (وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِين) (آلعمران /54) با خدا ور نروید. یکی از این مداحها ظاهراً بود. میگفت: یک سینه زنی را روز قیامت جهنم بردند. امام حسین گفت: چون این با دست و سینهاش سینه زده است، سینه و دستش را نسوزانید. باقی بدنش را بسوزانید. حضرت عباسی اگر امام حسین میخواهد شفاعت کند، حالا سرم بسوزد، پایم بسوزد، اگر حسین جون میخواهی شفاعت کنی، همه را شفاعت کن. وگرنه همه بدن من بسوزد و دستم نسوزد، نمیدانم این چرت و پرتها چیست که میگویند؟ «وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ» با خدا صاف باشید. به خدا کلک نزنید. یک مثل برای مکر بزنم. دکتر بالای سر بیمار میآید. میگوید: این شربت و دارو را بگیر. دو ساعت به دو ساعت، شش ساعت به شش ساعت یک قاشق بخور. بیمار نمیخورد و فردا صبح که دکتر میخواهد بیاید در بیمارستان بالای سرش، میبیند شیشه را نخورده است. خواهد گفت: چرا شربت را نخوردی؟ یک خورده شربت را برمیدارد و در شیر دستشویی میریزد و آب هم رویش میریزد و سر شیشه خالی میشود. دکتر میگوید: شربتتان را خوردید؟ میگوید: بله، مگر نمیبینید سر شیشه خالی است؟ بیمار فکر میکند به دکتر کلک زده است. اما به چه کسی کلک زده است؟ به خودش کلک زده است. این معنای «و مکروا» است. تمام اینهایی که «مکروا» به خدا کلک میزنند، مثلاً میگوید: «السلام علیکم و رحمة الله و برکاته» میدود. خدا به فرشتهها میگوید: ببین، این یک دقیقه دعا نمیکند. این فکر میکند اگر بدود به کارش میرسد. نمیداند پشت چراغ قرمز نگهش میدارم! از صف جماعت کم میشود و در صف حلیم میرود. جزای کسی که از جماعت کم شود این است که برود در صف حلیم بایستد. نماز میخوانیم قشنگ نماز بخوانیم. بعضی به قدری زشت نماز میخوانند. آه آه! چنین میکند. ا.. لله اکبر! (خنده حضار) بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، غیر المغضوب علیهم… دست در دماغ میکند. دست در گوشش میکند. ساعت میبیند. عطسه میکند. امام صادق فرمود: بعضی به قدری زشت نماز میخوانید، اینطور که با خدا حرف میزنید، با همسایهتان حرف بزنید، جوابتان را نمیدهد. به خدا کلک نزنیم. کلک را خدا لو میدهد. قرآن میگوید: منافقین فکر میکنند نور روشن کردند. اما هروقت نور روشن کردند، (ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكَهُمْ فِي ظُلُماتٍ لا يُبْصِرُون) (بقره /17) یک چراغی روشن میکنند به هوای اینکه، ولی قصه لو میرود. من اگر زبانم کاشانی است، خواسته باشم یزدی و اصفهانی حرف بزنم، وسط حرفهایم ممکن است یک چیزی بگویم که همه بفهمند کاشی هستم. هرچه هستیم باشیم. نفاق، دو رو بودن، قرآن شفاست یعنی چه؟ میگوید: شما را از یأس بیرون میآورد. تقریباً همه قصههای قرآن برای این است که مأیوس نشو. یوسف را در چاه انداختند، چاه، جاه شد. برادرها گفتند: چاه، خدا گفت: نه، حکومت! جاه، یعنی چه؟
5- قصههای قرآن، درس توکل به خدا
(وَ أَرادُوا بِهِ كَيْدا) (انبیاء /70) همه نقشه میکشند ابراهیم را بسوزانند. آتش برای او گلستان شد. همه قصههای قرآن، خدا یک پیغمبر را زیر آب حفظ کرد. حضرت یونس! یک پیغمبر را بغل آب حفظ کرد. یوسف در چاه کنار آب بود. یک پیغمبر را روی آب حفظ کرد. نوح! همه رقمش را هم خدا دارد. زیر آب، بغل آب، روی آب! میخواهد بگوید: دست خدا باز است. مریم زایید خدا میگوید: این درخت خشک را تکان بده. (تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا) (مریم /25) من کمی قرآن را بلد هستم ولی حفظ نیستم. صدا هم ندارم. پدر ما، خدا همه اموات را رحمت کند. گفت: وقتی به دنیا آمدی، گفتند: هر بچهای که متولد شد، آب انار شیرین در حلقش بریزند، خوش صدا میشود. تو هم زمستان به دنیا آمدی. من کاشان را زیر و رو کردم انار شیرین پیدا کردم. آبش را در حلق تو ریختم. تو هیچی صدا نداری! (خنده حضار) صدا ندارم، حافظ قرآن هم نیستم. «رُطَباً جَنِيًّا» مریم درخت خشک را تکان بده. از درخت خشک، خرمای تازه میرسانم. عصا را به دریا بزن، خشک میشود. عصا را به سنگ بزن، چشمه آب میجوشد. (اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَر) (بقره /60)، (اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْر) (شعرا /63) هردو در قرآن هست. موسی عصا را به سنگ بزن آب درمیآید. عصا را به آب بزن، سنگ میشود. تمام قصههای قرآن میگوید: مأیوس نشو! میگوید: من دیگر بدبخت هستم. ما کنکور رد شدیم. بدبخت شدیم، از کجا بدبخت شدیم؟ نروی طلبه شوی، بدبختی است. برو دکتر و مهندس شو. الآن هفت میلیون فوق لیسانس و لیسانس بیکار داریم. شما دو تا آخوند بیکار پیدا نمیکنی. میلیونها لیسانس…. [شما دو تا؟ ایشان میگوید: ما دو تا هستیم… نه نه!] نه واقعاً میگویم الآن هرکس پسر دارد، با زور نه، اما اگر علاقه دارد که طلبه شود، بیاید طلبه شود. ما صد هزار تا مطهری میخواهیم. این قرآنی است که همه قبولش داریم. سه مرتبه این آیه تکرار شده است.
6- نیاز جهان به مبلّغان دینی
(لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّه وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون) (توبه /33) «و لو کَرِهَ الآمریکا»، «و لو کَرِهَ الکره زمین» و لو آنها ناراحت هستند، ولی خدا قول داده اسلام بر کره زمین حکومت کند. سه بار هم تکرار شده است. شما سه بار بخوان. قاری: «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّه وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون» یکبار دیگر… «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّه وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون»، یکبار دیگر «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّه وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون». ولو کفار ناراحت هستند خدا قول داده اسلام بر کره زمین حکومت کند. تمام شد و رفت. حالا برای اینکه اسلام بر کره زمین حکومت کند، یک رهبر میخواهیم که بتواند کره را اداره کند. آن را خدا برای امام زمان ذخیره کرده است. رهبرش هست! یک قانون میخواهیم که تبصره و مادهی رنگارنگ نداشته باشد. صبح بگویند: خیابان یک طرفه است، عصری بگویند: دو طرفه است. یک قانون دست نخوردهای باشد. آن هم قرآن است که یک کلمهاش تحریف نشده است. (لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ) (فصلت /42) کلمه باطل در قرآن نیست. تجدید نظر هم نمی خواهد. پس قانونش هست، رهبرش هم… آمادگی میخواهد. یکی از ابزار آمادگی این است که صد هزار تا مطهری داشته باشیم. بیست میلیون مبلغ خوب داشته باشیم. در آمادگی این ماندیم. هرکس می خواهد طلبه شود، بسم الله، طلبه شود. غصه نخورید، گرسنگی نمیکشید. اگر بناست گرسنگی بخوری، شغل دیگر هم بروی گرسنگی می خوری. اگر بناست وضع تو خوب باشد، رزق تو اندازهگیری شده است. اگر پسر شما، دختر شما، علاقه دارد به اینکه طلبه شود، بیاید طلبه شود. چند سالی ادارهاش کنید و بعد هم دیگر… این قرآن ما به حدود پنجاه زبان تا به حال ترجمه شده است. کتاب مسیحیها به دو زبان ترجمه شده است. ما خیلی در تبلیغ عقب هستیم.
7- خطر یأس از رحمت الهی
الآن هر ده تا مدرسه، ما یک طلبه فاضل نداریم. نترسید، مأیوس نشوید. دست خدا باز است. بعضیها میگفتند: (وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَة) (مائده /64) یهودیها هستند که میگفتند: دست خدا بسته است. یعنی اگر دکتر و مهندس شوم، وضع من خوب است. تاجر شوم، پولدار میشوم. در فلان شرکت بروم، پولدار میشوم. طلبه شوم، بدبخت میشوم. دست خدا باز است. قرآن بارها گفته: (لا تَقْنطوا مِن رَحمَة اللّه) (زمر /53) مأیوس نشوید. من دیگر چیزی نمیشوم. من دیگر نمیفهمم. آخوندی هم کاری به نمره بیست ندارد. ممکن است کسی نمره دبیرستانش کم باشد.. من دیروز بود به یکی از مسئولین گزینش، دیروز بود، پریروز بود. دو سه روز پیش بود. یک حوزه علمیه بازدید رفتم. گفت: ما اینجا زیر نوزده قبول نمیکنیم. گفتم: بیخود! چه کسی گفت: هرکس نمرهاش بیست است به درد آخوندی میخورد؟ ممکن است کسی خیلی هم نمرهاش پایین باشد، ولی به درد بخورد. ممکن است نمره بیست باشد، این کاره نباشد. اینجا مشهد است از امام رضا بخواهید یک پسرهایتان را تحویل حضرت بدهید. بگویید: این پسر تو! برای حضرت مهدی! کمکش کنید یک اسلام شناس و اسلام شناس اضافه شود. خیر میبینید. نسل شما عالم ربانی شود. این خانه و ماشین و تلفن و همه چیز هست. میتوانی از این مشهد یک سوغاتی ببری، یکی از پسرهایم بنا شد مثلاً یک اسلامشناس شود. یک مرجع تقلید شود. میخواهید، از امام رضا اینها را بخواهید. پدر من بچه دار نمیشد تا حدود 45 سالگی. دو تا هم زن گرفت، بچهدار نشد. آن زمان هواپیما نبود. با ماشین فرشهای دستباف کاشی داشت، فروخت و با ماشین مکه رفت. کنار کعبه گفت: خدایا من حدود 45 سال دارم. دو تا زن گرفتم، بچهدار نمیشوم. به آبروی ابراهیمی که به او صد ساله بچه دادی، به من 45 ساله هم بچه بده. بعد گفت: خدایا میخواهم بچه من مبلغ دین شود. برگشت و چند تا از بچههایش طلبه شدند. من که الآن 35، 36 سال است در تلویزیون حرف میزنم سوادی ندارم. طلبه معمولی هستم. اشک پدر من کنار کعبه آخوند درست کرد. شما هم یک اشکی کنار امام رضا بریزید، آخوند درست کنید. زعفران و نبات در شهرتان هم پیدا میشود. یک کسی میخواست با یک نفر شوخی کند، گفت: مشهد آمدی چه کنی؟ خربزه شیرین تهران هم بود. این فکر کرد آمده مشهد خربزه بخورد. آمدید یک دعای اساسی کنید. اگر نوجوان و جوانی دارید و علاقهمند است، به او کمک کنید طلبه شود. مأیوس نشویم. ممکن است کسی در چهار جا شکست بخورد، رشته پنجم موفق شود. ما همینطور دست خدا را بستیم. یا بروم دانشگاه خوشبخت هستم. یا نروم بدبخت هستم! چرا دور خودت و خدا دیوار میکشی؟ ممکن است شما از راه کشک فروشی، از راه پنیر فروشی سی بار مکه بروی. ممکن هم هست تاجر قالی ابریشمی و سکه و دلار شوی، یک زیارت هم نتوانی بکنی. اینطور نیست که ما برای خدا دیوار بکشیم. حدیث داریم به خدا نگو: پولم بده مکه بروم. به تو چه! بگو: «اللهم ارزقنی حج بیتک الحرام» خدایا میخواهم حج بروم! نگو: «اللهم ارزقنی مالا لاحجه» پولم بده مکه بروم. چقدر پولدار داریم که توفیق مکه ندارند و چقدر آدمهای بیپول داریم بارها مکه رفتند. نمره نوزده و ازدواج با این خانواده و این شغل و این مدرک و اینها دیوارهایی است که ما در دنیای خیال دور خودمان کشیدهایم. دور قدرت خدا دیوار نکشید. حالا یک دعا میکنم شما هم آمین بگویید. خدایا به آبروی حضرت مهدی نسل ما را بازوی حضرت مهدی قرار بده. حالا چه طلبه شود و چه طلبه نشود. ممکن است طلبه نشود. رجایی طلبه نبود، چمران طلبه نبود ولی بازوی امام خمینی شدند. خدایا نسل ما را بازوی حضرت مهدی قرار بده. خدایا روز قیامت ما را شرمنده شهدا قرار نده. خدایا هرچه به خوبان تاریخ دادهای، الله اکبر! دعاها چقدر فکر ما را بالا میبرد، دعای عید را میدانید چیست؟ میگوید: «و اسئلک خیر ما سئلک عبادک الصالحون و اعوذ بک مما استعاذ منهم عبادک المخلصون» اوه! دعای میلیاردی است. یعنی هرچه بندگان صالح تاریخ گذشته، حال، آینده، و هرچه آدمهای مخلص گذشته، حال، آینده، هرچه همه آنها از تو خواستند، همه را یکجا به ما بده. این را دعا میگویند. خدایا آنچه به بندگان صالح و مخلص خود دادی، به آبروی شهید این ماه امیرالمؤمنین و مولود این ماه امام حسن مجتبی و عبادت کنندگان این ماه حضرت مهدی و یاران مخلصش، هرچه به خوبها دادهای به ما هم مرحمت بفرما.
«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 129