responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1296
1- سرچشمه حق، سخن خدا و پيامبران و امامان معصوم(ع)
2- حقانيت علم و عقل و بطلان ظنّ و گمان
3- شناخت حق و پيروي از حق
4- شناخت باطل و دوري از ياري باطل
5- انواع برخوردها در برابر افكار و رفتار باطل
6- اندك بودن حق و كثرت باطل
7- خطر پوشاندن باطل با حق

موضوع: حق و باطل و شناخت وظايف

تاريخ پخش:  24/09/90

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

خدمت دختران عزيز هستيم، و جمعي از اولياء. بحثي كه مي‌خواهم براي امت ايران داشته باشم و از جمله شما بحث حق و باطل است.

ببينيد همه‌ي مردم زندگي مي‌كنند، از اكسيژن استفاده مي‌كنند، از زمين، كوه، آب، دريا، سد، برق، گاز، تلفن، از ورزش، از خوردني‌ها، نوشيدني‌ها، همه مردم زندگي مي‌كنند، فقط مشكل اين است كه عده‌اي در راه حق هستند، عده‌اي در راه باطل. همه مردم صورتشان را مي‌شويند، يك عده وقتي آب در صورتش مي‌ريزد، نيتش اين است كه وضو بگيرد، مي شود با وضو. يك عده فقط آب در صورتش مي‌ريزد. قصد وضو نمي‌كند. قصد وضو كه نكرد مي‌شود بي‌وضو. پس آب را به صورت مي‌ريزيم، چه كسي قصد وضو كند و چه كسي نكند.

همه‌ي مردم راه مي‌روند، يكي راه مي‌رود الكي، يكي راه مي‌رود به سمت مدرسه كه درس بخوانم، وقتي به قصد درس خواندن مي‌رود هر قدمي كه برمي‌دارد ثواب دارد. وقتي به قصد صله رحم مي رود، مي‌رود عمه و دايي و عمويش را ببيند، هر قدمي كه برمي‌دارد ثواب دارد. مسأله اين است كه ما حق را تشخيص بدهيم. حق چيست؟ پس موضوع بحثمان حق و باطل و وظيفه‌ي ما در  مورد حق است.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»، موضوع: حق و باطل. يكي سرچشمه‌ي حق چيست؟ سرچشمه‌ي حق كجاست. اين يك مورد. 2- وظيفه‌ي ما در برابر حق 3- وظيفه‌ي ما در برابر باطل.

1- سرچشمه حق، سخن خدا و پيامبران و امامان معصوم(عليهم‌السلام)

اما اول، سرچشمه‌ي حق. 1- خداوند متعال، قرآن مي‌فرمايد: («الْحَقُّ مِنْ رَبِّك‏») (بقره/147) اگر مي‌خواهيم ببينيم چه حق است و چه باطل، ببينيم آن كسي كه آفريدگار است، پروردگار ما است، او چه گفته است؟ خدا گفته حق است. غير خدا باطل است. مگر اينكه از اولياي خدا باشد. در شناخت حق و باطل اين را خدا گفته و اين را خدا نگفته. چه غذايي حق است و چه غذايي باطل؟ هر غذايي كه حلال است، گفته: («كُلُوا») حق است. هر غذايي كه گفته: («لا تأكُلُوا»)،(«لا تأكُلُوا») يعني چه؟ نخوريد، باطل است. چه حرفي حق است و چه حرفي باطل؟ هر جا گفته: («قُولُوا») حق است. هرجا گفته: («لا تقولوا») باطل است. يك شناخت روشن، خدا چه گفته است؟ وقتي مي‌گوييم: خدا، پيغمبر خدا و ائمه اطهار و علماي رباني، هركس حرفش، وصل به حرف خدا مي‌شود حق است. امام رضا (ع) فرمود: من كه يك حديثي مي‌خوانم به من بگوييد: اين حديث از كدام آيه است، تا من بگويم. تمام حديث‌هاي اهل بيت ريشه‌اش در قرآن است.

2- دومين سرچشمه‌ي حق پيغمبر است. پيغمبر اكرم، چون («وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الهَْوَى،إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى‏») (نجم/3 و4) پيغمبر حرف‌هايش روي هوس نيست. نيست حرف پيغمبر مگر وحي. حرف پيغمبر فتوكپي حرف خداست. ولذا در قرآن داريم («مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّه‏») (نساء/80) كسي كه گوش به حرف پيغمبر بدهد، به حرف خدا گوش داده است. مثل اينكه مي‌گوييم: فلاني قائم‌مقام فلاني است، پيغمبر عبد خداست اما حرف‌هايش وحي است.

امام معصوم حق است. اين حرف حق است يا باطل؟ اگر امام گفته حق است. «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِي‏» (بحارالانوار/ج10/ص432) اين هم حديثي است كه شيعه و سني قبول دارند. اميرالمؤمنين گفته است. پس حق است.

2- حقانيت علم و عقل و بطلان ظنّ و گمان

علم حق است. علم و عقل. اينها سرچشمه‌ي حق است. اين حرف باطل است. به چه دليل؟ علمي نيست. اين حرف باطل است. به چه دليل؟ منطقي نيست. علم و عقل، سرچشمه‌ي حق است. چون قرآن مي‌فرمايد: («إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني‏ مِنَ الْحَقِّ شَيْئا») (يونس/36) («إِنَّ الظَّنَّ») ظن يعني گمان، («لا يُغْني‏ مِنَ الْحَقِّ شَيْئا» )گمان، («مِنَ الْحَقِّ شَيْئا»)،(«مِنَ الْحَقِّ شَيْئا»)… مي‌گويد: والله من فكر مي‌كنم چنين است. خوب غلط فكر مي‌كني. اگر علمي است بگو. عقل است بگو. من خيال مي‌كنم چنين است. يكي از دوستان مي‌گفت: شش ماه است زن من با من قهر است. مي‌گويم: چرا؟ مي‌گويد: من خواب ديدم تو يك زن ديگر گرفتي. يا مثلاً مرد فكر مي‌كند زنش چنين است. زن فكر مي‌كند… خيلي‌ها را به حساب خيالات، خيالات گمان است. ظن يعني گمان، («لا يُغْني‏ مِنَ الْحَقِّ شَيْئا») گمان بي‌نياز نمي‌كند از حق چيزي را. يعني گمان جاي علم نيست. تو گمان كردي، گمان مي‌كنيم. مثل سراب، سراب را آدم گمان مي‌كند آب است. وقتي جلو برود مي‌بيند، آب نيست سراب است. آب‌نما است.

پس اين يك ملاك است كه هرچه را خواستيم ببينيم كه چه حق است، چه باطل، ببينيم اگر ريشه در قرآن دارد، ريشه در سخنان پيغمبر دارد. ريشه در كلمات اهل بيت (عليهم‌السلام) دارد، ريشه در عقل دارد، ريشه در علم دارد، حق است. اما اگر نه، آقا به ديوار نوشته بود. غلط كرده كه نوشته! در سايت‌ها آمده، باسمه تعالي غلط كرده در سايت آورده است. حالا اگر در سايت نوشتند، قرائتي ديشب دزدي كرد. بايد گفت: آقا در سايت‌ها هم آمد. خوب سايت حق است؟ اينقدر در سايت چرند و پرند هست. سايت مي‌دانيد چيست؟ سايت يعني ديوار كوچه. هركسي مي‌تواند با يك زغال روي اين ديوار كوچه هرچه دلش مي‌خواهد بنويسد. آقا راديو گفت. مگر هرچه راديو گفت حق است؟

صداي اذان آمد. خوب اين اذان را ممكن است دستگاه اذان گفته است. چه كسي اذان گفت؟ اگر كسي اذان گفت كه اذانش زنده بود. آن آقا وقت شناس بود، عاقل بود، مسأله دان بود، اذانش حق است. اما اگر كسي بلند شد گفت: قد قامت الصلاة! نمي‌شود نماز خواند. بايد گفت: ببخشيد شما ساعت را ديدي؟ اگر صاحبخانه گفت: قبله اين طرف است، مي‌شود نماز خواند. اما شما رفتي در يك خانه نمي‌داني قبله كدام طرف است. صاحبخانه هم نيست. مي‌گويي كه به نظرم اين قبله است. «اللَّهُ أَكْبَر»! خوب نمازت باطل است. مگر با نظر من مي‌شود نماز خواند. صاحبخانه اگر گفت، بله صاحبخانه عالم به خانه است. آنجا علم دارد. همينطوري يك كسي گفته، دوستم گفته، در مدرسه گفتند، به ديوار شهر نوشته، در سايت‌ها آمده، در روزنامه‌ها نوشته، خدا مي‌داند چقدر دروغ، هم در روزنامه و هم در مجله و هم در كتاب مي‌شود چاپ كرد. مي‌شود چاپ كرد. نمي‌گويم حالا اينهايي كه در روزنامه است دروغ است. اما روزنامه قابليت نوشتن دروغ را هم دارد. مواظب باشيد.   

رسم ما اين است كه در عروسي تا يك كسي مرد، مي‌گويند: تا چله‌اش عروسي نگيريد. ببينيم آيا خدا گفته عروسي نگير؟ نه. حديث پيغمبر است؟ نه، امام فرمود؟ نه. از نظر عقلي كسي قبل از چهلم عروسي بگيرد باطل است؟ نه. دليل علمي داريد؟ نه. رسم ما اين است. خوب رسم غلط است. رسم ما غلط است. تمام آداب و رسوم و همه چيز را بايد، خط‌كش ما حق و باطل باشد. اگر اين باشد بسياري از خرافات كنار مي‌رود. بسياري از خرافات كنار مي‌رود.

سخنراني را گوش مي‌دهيد. اين سخنران راست مي‌گويد يا دروغ؟ حرف‌هايش روي قرآن است. روي چشم! حرف‌هايش روي حديث است؟ چشم. حرف‌هايش از حرف‌هاي ائمه است؟ چَشم. حرف‌هايش علمي است؟ چَشم. حرف‌هايش عقلي است؟ چشم. اما اين دارد تحليل سياسي مي‌كند، طبق خيالات خودش مي‌بافد و تحويل مي‌دهد. ما دليلي ندارد كه گوش به حرفش بدهيم.

3- شناخت حق و پيروي از حق

وظيفه‌ي ما در مقابل حق چيست؟ در جنگ جمل حضرت علي از ياران پيغمبر بود. طلحه و زبير هم از ياران پيغمبر بود. عايشه هم زن پيغمبر بود. در يك جبهه طلحه و زبير و عايشه، در يك جبهه هم علي. همه هم از اصحاب پيغمبر. يك نفر گيج شد. گفت: اوه…! اينها خودشان هم به جان هم افتادند. اينها همه از ياران پيغمبر هستند. خودشان به روي هم شمشير مي‌كشند. حضرت علي فرمود: شك نكن. تو چه كار به مردم داري؟ ببين حق چيست؟ حق را بشناس. حق قرآن است. حق قرآن است. قرآن به زنان پيغمبر گفته: («وَ قَرْنَ في‏ بُيُوتِكُن‏») (احزاب/33) در خانه قرار بگيريد. اگر زن پيغمبر آمد سوار شتر شد، جنگ راه انداخت. اين با («قَرْنَ») تطبيق… بگوييد… ندارد. قرآن مي‌گويد: من عربي مي‌خوانم ببينم شما مي‌توانيد ترجمه كنيد. چون دبيرستاني هستيد. («لا تَنازَعُوا») (انفال/46) مي‌دانيد يعني چه؟ («تنازع») يعني چه؟ نزاع… («لا تَنازَعُوا») يعني نزاع نكنيد. حالا بنده مي‌‌خواهم رئيس جمهور شوم، آن آقا هم مي‌خواهد رئيس جمهور شود، مي‌آييم در تلويزيون با هم نزاع مي‌كنيم. قرآن مي‌گويد: («لا تَنازَعُوا») با هم نزاع نكنيد. پس شما از قرآن دور شديد. قرآن گفت: با هم نزاع نكنيد. بگو: من رئيس جمهور شوم مي‌خواهم چه بكنم. او هم بگويد: من رئيس جمهور شوم مي‌خواهم چه بكنم؟ سياست‌هايتان را بگوييد، مردم به هركس خواستند رأي مي‌دهند. اينكه مي‌آييد يقه‌ي همديگر را پاره مي‌كنيد، مچ مي‌گيريد، قرآن گفته: («لا تَنازَعُوا») نزاع نكنيد، شما نزاع كرديد. از قرآن دور شديد.

از رئيس جمهور، از رهبري، از شخص رهبر، تا كوچك‌ترين افراد، متر ما قرآن است. كار هركس با قرآن تطبيق كرد روي چشم. حتي حديث‌! امام صادق فرمود: نگوييد امام صادق گفته، حرف‌هاي من را با قرآن متر كنيد. اگر ضد قرآن بود، حرف امام صادق را هم به ديوار بزن. ملاك حق و سرچشمه‌ي حق، اول از همه قرآن و بعد آنهايي كه گفتيم.

فتواي مرجع حق است. چون مرجع از طرف خودش فتوا نمي‌دهد. طبق قرآن و روايات و عقل فتوا مي‌دهد. اينها سرچشمه‌ي حق است. برويم سراغ وظيفه‌ي ما… يك صلوات بفرستيد. (صلوات حضار)

وظيفه‌ي ما در برابر حق چند چيز است. يكي شناخت حق، حق را بشناسيم. مقام معظم رهبري مي‌فرمود: بصيرت. يعني صرف اينكه ايشان ريش دارد نگوييم پس آدم خوبي است. ممكن است ريش داشته باشد با ريش‌هايش دروغ بگويد. مگر نمي‌شود آدم ريش داشته باشد… چادرش مشكي است بله چادرش مشكي است ولي راحت غيبت مي‌كند. اول حق را بشناسيم گول ظاهر را نخوريم. بچه‌ي خوبي بود، حزب اللهي بود، من به او علاقه‌مند شدم. دختر چادر مشكي بود من فكر كردم متدين است. البته چادر و ريش ارزش است اما همه‌ي ارزش نيست. ما نمي‌توانيم از ظاهر گول بخوريم.

اميرالمؤمنين به استاندار مي‌گويد: گول ظاهر را نخور. اميرالمؤمنين فرمود: «أعرفوا الحق لمن عرفه لكم صغيرا كان أو كثيرا» (غررالحكم/ص436) ممكن است يك بچه حق بگويد. بزرگ باطل بگويد. يعني حق كيلويي نيست كه اين بچه ده كيلو است و او نود كيلو. ممكن است اين بچه ده كيلويي راست مي‌گويد، او نود كيلويي دروغ… شما در راديو مي‌گويي كه اين راديو بزرگ است پس حرف‌هايش درست است، اما آن راديو كوچك است، پس دروغ مي‌گويد. ممكن است راديو كوچك حرفش درست باشد، راديو اندازه بشكه حرفش…. «صغيرا كان أو كثيرا»

«وضيعا كان أو رفيعا» باشخصيت باشد، مشهور باشد يا آدم گمنامي باشد. در شناخت حق كيلويي، متري، پولي، ماشيني فكر نكنيم. («وَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ لِأَبيهِ وَ قَوْمِه‏») (زخرف/26) ابراهيم به عمويش گفت: راهي كه مي‌روي غلط است. چون عموي ابراهيم، حضرت ابراهيم عمويش بت پرست بود. فاميل هم باشد، در قرآن به فاميل پيغمبر نفرين شده است. شما آيه‌اش را بلد هستيد؟ آفرين بگوييد… («تَبَّتْ يَدا أَبي‏ لَهَبٍ وَ تَبَّ») (مسد/1) ابولهب عموي پيغمبر بود. خدا مي‌گويد: («تَبَّتْ يَدا أَبي‏ لَهَبٍ») بريده باد دو دست ابولهب. عموي پيغمبر باشد. باطل است. اميرالمؤمنين مي‌فرمايد: هنر ما ان بود كه در جبهه‌ها با فاميل‌هاي نزديكمان برخورد مي‌كرديم، سر آنها را قطع مي‌كرديم و ذره‌اي به دلمان ترديد راه نمي‌داديم.

پدر شماست ولي سيگار كشيدنش غلط است. به او بگو: آقاجان سيگار شما درست نيست. خفه شو! بشنو، كلمه‌ي خفه شو را هم بشنو اما حرفت را بزن.

4- شناخت باطل و دوري از ياري باطل

2- به باطل كمك نكنيد. («وَ ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً») (كهف/51) حالا در ذهن من حضرت علي است، حالا چون مي‌خواهيم صد در صد بگوييم، احتياطاً اسم علي را نمي‌بريم. به يك نفر از مردان خدا گفتند: از فلاني كمك بگير. فرمود: فلاني آدم باطلي است، من از باطل براي هدف خودم كمك نمي‌گيرم. مثلاً حالا بنده مي‌خواهم كانديداي مجلس شوم، مي‌گويند: اگر فلاني را ببيني، دم او را داشته باشي، او رئيس قبيله است. معروف است، او كمك تو مي‌كند. يك قراردادي با او ببند، خوش و بشي با او بكن، او را جذب كن. او براي تو رأي جمع مي‌كند. خوب خود فلاني كه مي‌خواهد براي من رأي جمع كند كه من مجلس بروم، خود فلاني اگر آدم منحرفي است، قرآن مي‌گويد: («وَ ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً») سوره‌ي كهف آيه‌ي 51 است. پيغمبر مي‌فرمايد: من از آدم‌هاي منحرف، براي كارم استفاده نمي‌كنم. آدم منحرفي است، ولو اگر من او را ببينم از مردم رأي جمع مي‌كند، جزء ستاد انتخاباتي من مي‌آيد، اما كي؟

امام فرمود: هروقت ديديد دشمنان از شما ستايش كردند پيداست كارتان غلط است. چون دشمنان بازوي شما شدند. حالا بازو، بازوي بدني است يا بازوي تبليغاتي. چه كساني طرفداري مي‌كنند؟ به باطل تكيه نكنيد. («وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذينَ ظَلَمُوا») (هود/113) به باطل تكيه نكنيد. قرآن مي‌فرمايد: («فَلا يَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ») (روم/39) ربايي كه شما مي‌گيريد، ده ميليون مي‌دهيد، يازده ميليون مي‌گيريد، آن ربا حرام است. رسم شده! باسمه تعالي رسم حرام خدا را حلال نمي‌كند. آقا همه مي‌گيرند، همه غلط كردند مي‌گيرند.

يك كسي يك زغال دست گرفته بود با خط بد روي ديوار خانه مردم يك چيزي مي‌نوشت. شعار مي‌نوشت. صاحبخانه بيرون آمد گفت: آقا اين ديوار خانه‌ي من است. ديوار هم تميز است. من راضي نيستم با اين زغال داري اينطور پشت ديوار خانه من شعار مي‌نويسي. گفت: ديگران هم نوشتند. گفت: ديگران در گور پدرشان خنديدند. گفت: من هم در گور پدرم مي‌خندم، بگذار بنويسم! اينكه ديگران اين كار را مي‌كنند. اصلاً ربا رسم شده است. خدا نكند اينطور باشد. ولي حالا بر فرض زبانم لال يك زماني ربا رسم شد. اگر يك زماني شراب رسم شد، يك وقت اگر فُكُل بودن رسم شد، آنوقت بي‌حجابي يا بدحجابي حلال مي‌شود؟ همه هر راهي مي‌خواهند بروند بروند! انسان نبايد هضم شود. ما سه رقم بچه مدرسه‌اي داريم. شما دخترهاي دبيرستاني ببينيد از كدام هستيد.

5- انواع برخوردها در برابر افكار و رفتار باطل

سه رقم نوجوان داريم. يك جوان هست كه شل شل است. مثل آب، اين آب چون شل است در هر ظرفي شكل همان ظرف درمي‌آيد. مي‌رود خانه‌ي دخترخاله‌اش مثل دخترخاله‌اش مي‌شود. مي‌رود خانه‌ي دخترعمويش مثل دخترعمويش مي‌شود. هر خانه‌اي اين خانم رفت، برمي‌گردد زندگي را به هم مي‌زند. مي‌بيند صندلي او، مبل او، ماشين او، خانه‌ي او بهتر است، مي‌آيد زندگي را به هم مي‌زند. اين چه زندگي است؟ برو دنبال چه… بعضي از خانم‌ها و آقايان مثل آب شل هستند، تا يك چيزي را ديدند رنگ عوض مي‌كنند. اين آدم‌هاي آبكي يعني مثل آب در هر ظرفي شكل همان ظرف مي‌شود. در آفتابه شكل آفتابه مي‌شود، در كتري شكل كتري.

بعضي‌ از آدم‌ها شل نيستند، روي پاي خودشان ايستادند. در قرآن سوره‌اي به نام سوره‌ي كهف داريم. كهف يعني چه؟ غار، چند تا جوانمرد بودند، در يك منطقه‌اي كه همه‌ي مردم بد بودند. همه‌ي مردم منحرف بودند. گفتند: ما چند تا جوان بيشتر نيستيم. ما هم در اين منطقه باشيم آب مي‌شويم. برويم در غار زندگي كنيم كه فكرمان را حفظ كنيم. رفتند در غار گفتند: ما از خير شهر و رفاه شهري، خدمات شهري، زيبايي شهر، رفاه شهر، ما از همه‌ي خوبي‌هاي شهر مي‌گذريم، در بيابان زندگي مي‌كنيم ولي عقيده‌مان را حفظ مي‌كنيم. خدا از اينها تعريف كرده است.

يك عده هستند كه نه فقط در جامعه هضم نمي‌شوند و عقيده‌شان را حفظ مي‌كنند، سعي مي‌كنند عقايد كج را هم صاف كنند. يعني مي‌نشينند با استدلال، با بيان، با اخلاق، با سواد، با منطق، رفيق‌هايش را هم هدايت مي‌كند. پس در قرآن سه رقم آدم داريم. آدم‌هايي كه در جامعه هضم مي‌شوند. قرآن مي‌گويد كه: («وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضينَ») (مدثر/45) روز قيامت اهل بهشت از اهل جهنم سؤال مي‌كنند («مَا سَلَكَكمُ‏ْ فىِ سَقَرَ») (مدثر/42) چطور شما جهنمي شديد؟ مي‌گويند: به چهار دليل. 1- («لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ») (مدثر/43) پايبند به نماز نبوديم. 2- («وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ») (مدثر/44) به مسكين و فقرا اطعام نمي‌كرديم. نسبت به گرسنه‌ها بي‌خيال بوديم. («وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضينَ») مي‌گفتيم: خواهي نشوي رسوا، همرنگ جماعت شو! شكل جامعه بوديم. او بد حجاب بود، من بد حجاب. او ربا خورد، ما هم ربا خورديم. او دروغ گفت، ما هم دروغ گفتيم. هر طور هركس مي‌زد، ما هم همانطور مي رقصيديم. نان را به نرخ  روز مي‌خورديم. («وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضينَ») هضم مي‌شوند.

يك عده هم داريم («فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقالُ لَهُ إِبْراهيمُ») (انبياء/60) جامعه را عوض مي‌كنند. امام خميني(ره) يكي بود ولي جامعه را عوض كرد. يك امت ترسو، يك امت شجاع شدند. سيد حسن نصرالله يكي بود. اما آن يكي در مقابل اسرائيل ايستاد. عده‌اي هم دورش را گرفتند. امام حسين يكي بود. 72 نفر هم اصحاب داشت، در مقابل حكومت بني اميه ايستاد.

6- اندك بودن حق و كثرت باطل

نبايد بگوييم: ما كم هستيم. گاهي وقت‌ها دخترهاي خوب، پسرهاي خوب كم هستند. اميرالمؤمنين سفارش كرده، گفته: آي خوب، آي كم! «لَا تَسْتَوْحِشُوا» وحشت نكنيد كه كم هستيد. «فِي طَرِيقِ الْهُدَى لِقِلَّةِ أَهْلِه‏» (شرح نهج‌البلاغه/ج10/ص261) در راه حق دست از حق برنداريد به خاطر اينكه كم هستند. آخر همه نشستند من بلند شوم نماز بخوانم. بله! ارزش شما به همين است. حديث داريم وقتي همه غافل هستند يك نفر بلند مي‌شود نماز مي‌خواند مثل درخت سبزي است كه در يك بيابان است. همه‌ي بيابان كوير است، يك درخت سبز است. شما اگر همه‌ي منطقه دره باشد، يك پل باشد از آن پل استفاده مي‌كني. ولو يك پل باريك. مثلاً پل چند متري. پل چند متري هم باشد نمي‌گويي: حالا اين همه دره هست، من بروم حالا از يك پل كوچك؟ بله، نجات شما اين است كه از آن پل بروي. از آن دره آسيب است، خطر است، وقت گذراندن است.

اگر يك زماني همه بد شدند، بگويي: آقا، ما ديگر در انتخابات شركت نمي‌كنيم، براي اينكه آن آخوند كه خراب درآمد. آن كت و شلواري هم كه خراب درآمد. آن شهردار هم كه چنين شد. بانك هم كه چنين شد. آن بازاري هم كه چنين شد، او كه چنين شد، او كه چنان شد، او كه چنين شد… حالا كه اينطوري شد ما ديگر نيستيم. مي‌دانيد، اگر يك كسي اينطور بگويد جوابش چيست؟ جوابش اين است كه اگر يك جايي آتش گرفت. يك مسجدي آتش گرفت هفت تا در دارد. شش تا درهايش بسته است. شما مي‌گويي: خوب، اين كه بسته است، اين هم كه بسته است، اين هم كه بسته است، اين هم كه بسته است. پس مي‌ايستيم كه بسوزيم! اين حرف درست است؟ يك در باز باشد شما حق نداري بايستي بسوزي. يك آدم خوب روي كره‌ي زمين هست يا نه؟ اگر يك آدم خوب روي كره‌ي زمين باشد، ولو شش ميليارد آدم بد باشند شما حق نداري بد شوي. بابا همه بد هستند. همه بد باشند. همه‌ي درها بسته است، يك در كه باز بود. يك آدم خوب باشد شما حق نداري خراب شوي. يك دختر خوب داريم يا نه؟ ولو همه‌ي دخترها در دبيرستان طور ديگر فكر مي‌كنند. يك دختر خوب باشد شما بايد از او ياد بگيري، چرا از آنها ياد گرفتي؟ يك در باز است. خوب يك در كه باز بود…

اگر بيماري نسخه مي‌خواهد، همه‌ي داروفروشي ها بسته است. يك داروخانه باز است، شبانه روزي است. حق دارد شوهر بيايد بگويد: خانم، ما دوازده تا داروفروشي رفتيم، اين دوازده تا بسته بود. حالا فعلاً بي‌دارويي يك خرده درد بكش تا بعد ببينيم چه مي‌شود! شما مي‌پذيريد؟ مي‌گويي: يك داروخانه كه باز بود. اگر يك داروخانه باز بود شما حق نداري دست خالي خانه بيايي. برو نسخه بگير. يك آدم خوب باشد كافي است. كسي نمي‌تواند بگويد چون حالا كه اين بد شد و او بد شد و او بد شد، حالا كه اينها بد شدند پس ما ديگر نيستيم. همه‌ي دنيا هم بد شوند، يك آدم خوب باشد شما حق نداري بد شوي.

7- خطر پوشاندن باطل با حق

به باطل تكيه نكنيم. حق را با لباس باطل نپوشانيد. («وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِل‏») (بقره/42) گاهي حق است با باطل قاطي مي‌كنند. يعني باطل  است، لباس حق به آن مي‌پوشانند. گل رنگ است، به اسم زعفران مي‌فروشد. مغازه‌اش را يك طوري رنگ‌آميزي مي‌كند كه مشتري كه مي‌آيد آن رنگ روي جنس اثر بگذارد، فكر كند اين جنس، جنس درستي است.

حضرت امير در بازار راه مي رفت ديد يك كسي يك جنس كنار بازار مي‌فروشد. دستش را زير جنس كرد، گفت: ببين آمده‌اي در سايه مي‌فروشي كه بدي جنست پيدا نباشد. برو جنست را در آفتاب بفروش كه مشتري‌ها بفهمند چه چيزي مي‌فروشي. ما آدم‌هايي داريم كلاس يواشكي مي‌گذارند. حتي ممكن است كلاس تفسير هم بگذارند. در را مي‌بندند براي دانشجوها يا براي دبيرستاني‌ها تحليل سياسي مي‌كنند. ببينيم تو حرفت حق است يا باطل؟ حق است؟ خوب اگر حق است در را باز كن بگذار ديگران هم بيايند گوش بدهند. بگذار نوارش را هم پخش كنيم. نه من راضي نيستم كسي نوار بگيرد. من راضي نيستم كس ديگر بيايد. خوب پيداست مي‌خواهي يك چيزي بگويي كه حق نيست. اگر حق است علني بگو. چرا يواشكي مي‌گويي؟

يك آخوندي بود منحرف بود «الْحَمْدُ لِلَّه‏» اعدام شد. ما زمان شاه با ايشان آشنا شديم. اين جوان‌ها را جمع مي‌كرد يك بياني مي‌كرد، يك آياتي از قرآن را به كار مي‌برد، اما فكرش هم فكر كمونيست‌ها بود. يعني قاطي مي‌كرد بين حق و باطل. مثل آنهايي كه پرتقال پوسيده‌ها را زير مي‌گذارند و پرتقال‌ خوب‌ها را رو. انار كوچك‌ها را زير مي‌گذارند و انارهاي خوب را رو. خوب من ده سال قبل از انقلاب تقريباً براي جوان‌ها جلسه داشتم. به اين گفته بودند: تو  قرائتي را كشف كن. برو با قرائتي اين حرف‌ها را بزن اين شهر به شهر براي جوان ها پاي تخته سياه كلاسداري مي‌كند. يك روز من او را ديدم. گفت: آقا من دنبال تو هستم. به من هم گفتند: ايشان يك فكر جديدي دارد. بالاخره در همان خيابان كه همديگر را ديديم يك آشنا پيدا كرديم، در خانه‌اش رفتيم. تقريباً دو سه ساعت حرف‌هايش را به من گفت. من حرف‌هايش را كه گوش كردم، گفتم: خيلي خوب من حرف‌هاي شما را گرفتم. شب جمعه آقاي مطهري، مي‌آيد منزل ما مهمان است. اجازه بده همه‌ي حرف‌هاي شما را به مطهري مي‌گويم. اگر او گفت: حرف شما حق است من شهر به شهر سخنراني مي‌كنم. گفت: مگر تو با مطهري رابطه داري؟ گفتم: من شاگردش نيستم، ولي مريدش هستم و از نظر علمي شاگردش هستم. كتاب‌هايش را خواندم. نوارهايش را گوش مي‌دهم. گفت: تو با مطهري رفيق بودي من اين حر‌ف‌ها را زدم؟! خائن! به من گفت: خائن! گفتم: عجب! اين معلوم مي‌شود يك چيزي از كمونيست‌ها دارد، يك چيزي از اسلام، يك مكتبي، فرقه‌ي‌ جديدي مي‌خواهد درست كند، مكتب جديد مي‌خواهد درست كند، مي‌خواهد مطهري نفهمد. من كه سوادم كم است، من را گول بزند، من هم جوان‌ها را گول بزنم اما مطهري نفهمد. ما آنجا فهميديم كه اين مي‌خواهد فرقه درست كند.

هر جلسه‌اي كه در را بستند پيداست يك چيزي در آن است. امام رضا فرمود: هرچيزي را كه در نماز جمعه نمي‌توانيد بگوييد پيداست كه يك چيزي در آن است. اين معامله را بتوانيد در نماز جمعه بگوييد. بگو: آقا من اين خانه را خريدم، به اين قيمت. من اگر يك انگشتري دستم است كه نرخش را نگفتم پيداست خيانت است. نرخ انگشتر، آقاي قرائتي انگشترت چند است؟ بگويم: مثلاً اين مقدار. اگر نترسيدم پيداست درست است. اما اگر قيمت انگشتر من يك قيمتي بود كه گفتم: حالا شما به قيمت اين كار نداشته باش. اگر طفره رفتم پيداست اين انگشتر قيمتي است و من مي‌خواهم مردم را از قيمت اين مطلع…

خانه‌تان كجاست؟ اگر رويم نشد بگويم خانه‌ام كجاست، پيداست اين خانه خيانت است. اميرالمؤمنين فرمود: «دَخَلْتُ بِلَادَكُمْ بِأَشْمَالِي هَذِه‏» (بحارالانوار/ج40/ص325) من با همين زندگي وارد شدم، اگر بعد از اينكه از حكومت كنار رفتم، زندگي من فرق زيادي داشت، اصلاً اگر فرق داشت، نه فرق زياد، اگر فرق داشت پيداست از بيت‌المال سوء استفاده كردم. كار خوب اين است كه آدم بتواند در تلويزيون بگويد. هرچيزي را كه در تلويزيون رنگ شما مي‌پرد… با يك كسي رابطه پيدا مي‌كني تلفن مي‌كني كه اگر آقايت بفهمد فوري گوشي را زمين مي‌گذاري. پيداست اين تلفن خيانت است. هر تلفني كه بابا و ننه‌ات بفهمند گوشي را زمين مي‌گذاري، پيداست خيانت است. و گاهي هم گول مي‌زنند. ممكن است عكس سكس باشد، رويش عكس مداح مي‌چسبانند. پدر مي‌گويد: «الْحَمْدُ لِلَّه‏» بچه‌ي من خيلي مذهبي است. شب‌ها تا صبح پاي مداح‌ها مي‌نشيند. آخوندي به من گفت. گفت: يك سي‌دي بود من فكر كردم پسر من حزب اللهي است. از دستش افتاد. من گذاشتم ديدم اوه… اوه… چه عكس‌هايي است. اين براي اينكه پدرش را گول بزند، بنابراين به هيچ چيز اطمينان نكنيد. خدا، پيغمبر، امام، مرجع  تقليد، عقل، منطق. كلاس‌هاي يواشكي، سي‌دي‌هاي يواشكي، تلفن‌هاي يواشكي، اينها را همه بايد مواظب باشيم.

خدايا خودت همه‌ي ما را حفظ بفرما. كمتر از آني ما را به خودمان واگذار مكن.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»


 «سؤالات مسابقه»
1- اولین سرچشمه حق كدام است؟
1) كلام خدا
2) سخنان رسول خدا
3) علم و عقل بشر
2- آیات اولیه سوره‌ی نجم بر چه امری تأكید دارد؟
1) عبادت و اخلاق رسول خدا
2) حجیت سخنان رسول خدا
3) لزوم اطاعت از رسول خدا
3- سفارش حضرت علی(علیه‌السلام) برای رهایی از حیرت چیست؟
1) شناخت حق
2) شناخت یاران حق
3) شناخت دشمنان حق
4- دوزخیان، عامل دوزخی شدن خود را چه می‌دانند؟
1) ترك نماز و نیایش
2) ترك انفاق به نیازمندان
3) هر دو مورد
5- آیه 42 سوره‌ی بقره به كدام خطر اشاره دارد؟
1) پوشاندن لباس حق بر باطل
2) پوشاندن لباس باطل بر حق
3) اختلاط حق و باطل
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1296
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست