نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1305
موضوع: حقوق، حق متقابل معلّم و شاگرد (17)
تاريخ پخش: 77/06/26
بسم الله الرّحمن الرّحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التّقوي»
بحث درآستانه ماه مهر پخش ميشود.. به همين مناسبت ميخواهم دربارهي معلم و شاگرد صحبت کنم. بالاخره همهمان معلميم. استاد دانشگاه معلم است.. طلبه معلم است. پدر نسبت به فرزندش مربي است. آموزش و پرورش، مربيان، دبيرها، هيأتهاي علمي دانشگاه و… همگي معلم هستند. تقريباً 20 ميليون شاگرد داريم. اين جلسه راجع به معلم و شاگرد ميخواهم صحبت کنم. حق معلم و شاگرد و وظايف هر کدام. من در اينجا نکاتي را نوشتهام که به عرضتان ميرسانم.
1- توجه به علم مفيد
در دعاها داريم: «وَ ارْزُقْنِي عِلْماً نَافِعاً» (كافي/ج2/ص583) يعني خدايا علم مرا علم مفيد قرار بده. گاهي اوقات آدم يک چيزي را ميداند، اگر نداند هم طوري نيست. مثلا بوعلي سينا چند کيلو است؟ حالا اگر بدانيم چي ميشود ندانيم چي ميشود؟ اما حرف بوعلي سينا را بايد بدانيم. حسينيه جماران چند متر است؟ حالا يا 300 متر يا 400 متر يا… مثلا که چي؟ فلان کوه چند متر است؟ يک سري اصطلاحات است که آدم ميداند و حتي دانستنش هم بد است. بقدري بد است که حديث داريم پيغمبر ما(ص) هر روز اين را ميخواند: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ عِلْمٍ لَا يَنْفَعُ» (كنزالفوائد/ج1/ص385) خدايا به تو پناه ميبرم از علم بي خاصيت. به همين دليل هيچ اشکالي ندارد که کتابهاي درسي با گذشته فرق کند. البته الآن خيلي فرق ميکند الحمدالله. و بايد باز هم بيشتر فرق کند. مثلا کتابهايي که در روستاها تدريس ميشود بعضي کتابها در مورد آفت شناسي باشد. اگر در شهرها مشکل ترافيک هست در روستاها مشکل آفت گياهان است. و ما حساب کنيم براي هر مدرسهاي يک کتاب… الآن تعليمات ديني اهل سنت با تعليمات ديني شيعهها فرق ميکند، هيچ طوري هم نيست. او خودش ميخواهد بفهد چه کند، ما هم همينطور. اشکالي ندارد. دختران دانشجوي ما که کتاب معارف ميخوانند مثلا حقوق زن در اسلام را بخوانند. خيلي بهتر از حرکت جوهري است. 3-2 تا فرد عالم جسور ميخواهيم که فعلا نيست که بتواند يک تصميم بگيرد که براي هر کسي چيزي که مورد نيازش است کتاب بنويسد. امام که دعا ميکند همينطور دعا ميکند ميفرمايد: «و على مشايخنا بالوقار و السكينة و على الشباب بالإنابة و التوبة و على النساء بالحياء و العفة و على الأغنياء بالتواضع و السعة و على الفقراء بالصبر و القناعة و على الغزاة بالنصر و الغلبة و على الأسراء بالخلاص و الراحة و على الأمراء بالعدل و الشفقة و على الرعية بالإنصاف و حسن السير» (المصباح كفعمي/ص280) يعني وقتي دعا ميکند هر صنفي را يک جوري دعا ميکند. ما هم بايد حساب کنيم که علم مفيد چيزي است؟ توجه به علم مفيد مسئله مهمي است. شخصي آمد خدمت پيغمبر اسلام(ص)، گفت: از غرائب علم برايم بگو. علوم غريبه را برايم بگو. از چيزهايي که نادر و کمياب است برايم بگو. پيغمبر اسلام فرمود: اين به چه درد تو ميخورد؟ تو اول از علوم مفيد استفاده کن. اول « معرفه الله» و لذا حديث داريم: «وَجَدْتُ عِلْمَ النَّاسِ كُلَّهُ فِي أَرْبَعٍ أَوَّلُهَا أَنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ وَ الثَّانِي أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِكَ وَ الثَّالِثُ أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْكَ وَ الرَّابِعُ أَنْ تَعْرِفَ مَا يُخْرِجُكَ مِنْ دِينِكَ» (كافي/ج1/ص50) علم در چهار چيز است: اول «أَنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ» خدايت را بشناسي. دوم «مَا صَنَعَ بِكَ» خدا از تو چي ميخواهد؟ براي چي آفريده شدهاي؟ سوم «مَا أَرَادَ مِنْكَ» خدا از تو چي ميخواهد؟ براي چي آفريده شده اي چهارم «مَا يُخْرِجُكَ مِنْ دِينِكَ» چه چيز باعث ميشود که ترا از خط حق بيرون کند؟
2- فيش برداري، علاقه و اسلوب داشتن
2- يادداشت کردن (فيش برداري): ما خيليها را داريم که خيلي مطالعه ميکنند ولي چون يادداشت بر نميدارند از ذهنشان ميپرد. روايت داريم: «قَيِّدُوا الْعِلْمَ بِالْكِتَابَةِ» (أعلامالدين/ص82) يعني علم را با نوشتن قفل کنيد، گره بزنيد، اگر ننويسيد ميپرد، بعد هم، نوشتن هم خودش فرمولي دارد. بعضيها از دو کتاب برمي دارند مينويسند. خب ميخواستي بنويسي که چا پيش بود. بايد سرفصلهايش را بنويسيد و عصاره گيري کنيد. مثلا يک صفحه را در يک سطر بنويسيم. نه اينکه جوري بنويسيم که بعدش نفهميمها! 3- رغبت داشتن و…: حديث داريم: «الْمُتَعَلِّمُ يَحْتَاجُ إِلَى رَغْبَةٍ وَ إِرَادَةٍ وَ فَرَاغٍ وَ نُسُكٍ وَ خَشْيَةٍ وَ حِفْظٍ وَ حَزْمٍ» (مصباحالشريعه/ص13) شاگرد خوب چند تا چيز ميخواهد: 1- «رَغْبَةٍ»: يعني ميل. بايد به درس علاقه داشته باشد. اگر فردا راديو گفت: به مناسبت برف و باران مدارس تعطيل است نگويد: جون! معلمش هم بگويد: آخ جون! اصلا کيف ميکند که درس نميخواند! رغبت ندارد. 2- «إِرَادَةٍ»: بايد تصميم داشته باشد، همت داشته باشد. 3- «فَرَاغٍ»: پدر و مادران خوب آنهايي هستند که سختي کارهاي خانه را به عهده ميگيرند و به بچه بگويند: ما کارهاي خانه را انجام ميدهيم به شرطي که تو درس بخواني. ترجيح ميدهند که بگويند: اي دختر! چنين کن، چنين کن! با نفرين و داد و فحش! دخترش را وادار ميکند به انجام چند تا کار، دختره هم ديگر خسته ميشود، چند ساعت هم سر کلاس بوده، مادرش هم چند لباس و ظرف و… به او ميدهد و ميگويد: بشوي! و بالاخره رفوزه ميشود. فراغت يعني ميدان را باز کنيد که آنها تمام بتوانند درس بخوانند. البته کمک به پدر و مادر عبادت است. اما اگر بچه وضعيتش جوري است که اگر چند ساعت در مدرسه بود و در خانه هم کار کرد روح و رمقي براي مطالعهاش باقي نميماند، اگر اينطور است پدر و مادر کمک کنند. 4- «نُسُكٍ»: شيوه به چه شيوهاي درس بخوانيم؟ شيوه خيلي مهم است. در شنا کردن کسي که شيوه بلد است با يک حرکت دست دو متر جلو ميرود. يک کسي که شيوه بلد نيست فقط دستهايش را تکان تکان ميدهد و هيچ هم جلو نميرود. يک کاراته باز با حرکت انگشت طرف را مياندازد. بنده هم هي طرف را هول ميدهم و او نميافتد. اين شيوه است که آدم کجا دستش را حرکت دهد. چه ساعتي چه درسهايي بخوانيم؟ شيوه خيلي مهم است. اگر در يک پادگان، فرمانده سربازها را ببرد ورزم شبانه و روزانه و جست و خيز با گرسنگي… و خوب سرباز خسته شود، بعد هم ظهر ميآيد. غذا بخورد، آبگوشتش نه لپه دارد نه گوشت و نه هويج، آب زرد چوبه با پياز پخته! کولر و بخاري هم خراب است. بعد هم آخوند عقيدتي سياسي ميخواهد براي او از عدالت بگويد! اين سرباز هم به جان همه فحش ميدهد. چون معلم رزمياش او را خسته کرده، ظهر هم که غذاي خوب نخورده، کولر هم ندارد، بخاري هم خراب است. وقتي به کلاس عقيدتي، سياسي ميرسد شروع ميکند به فحش دادن. اين براي اين است که کجا چي بگوييم. آن روزي که غذاي خوب ميدهي برايش حرف بزن. با نان و پياز که نميشود عقيدتي، سياسي گفت. شما اگر به بچهات کتک بزني بعد هم بگويي: بنشين ميخواهم موعظهات کنم، ميگويد: نميخواهم! بچه خودت هم ميگويد: نميخواهم. چون کتکش زدهاي. زير نمره 20 نصيحت ميچسبد زير نمرهي که کسي نصيحت نميکند. کاشي روي سيمان ميچسبد، روي کاهگل ميافتد پايين. ما روي کاهگل کاشي ميزنيم، ميافتد، بعد هم ميگوييم: ما موفق نيستيم. «شيوه» خيلي مهم است.
3- گوش دادن، مستمر بودن و هزينه كردن و هجرت
4- امام باقر(ع) فرمود: «إِذَا جَلَسْتَ إِلَى الْعَالِمِ فَكُنْ عَلَى أَنْ تَسْمَعَ أَحْرَصَ مِنْكَ عَلَى أَنْ تَقُولَ وَ تَعَلَّمْ حُسْنَ الِاسْتِمَاعِ كَمَا تَعَلَّمُ حُسْنَ الْقَوْلِ وَ لَا تَقْطَعْ عَلَى [أَحَدٍ] حَدِيثَهُ» (إختصاصمفيد/ص245) شاگرد گوش بدهد عوض حرف زدن. خوب هم گوش بدهد. سؤال هم که ميکند براي فهميدن سؤال ميکند نه براي امتحان. مثلا ميگويد: آقاي قرائتي! نظر شما در مورد فلاني چيست؟ از 124 هزار نفر تا بحال پرسيده! ميخواهد ببيند من چه ميگويم! بعد هم ميخواهد حرف مرا بردارد و بزند تو کله ديگري! فتنه گر است. و الله غرضش چيز فهمي نيست. مريض است. از او مريض تر ما هستيم که گوش به حرفش ميدهيم. مگر لازم است هر سؤالي را جواب داد؟ آقا جان! نميخواهم نظرم را به تو بگويم، تو فتنه گر هستي. يک عقيدهاي دارد، اگر من طبق عقيده او بودم بگويد قرائتي آدم خوبي است. اگر ضد عقيدهاش بودم بگويد قرائتي آدم بدي است. مرا ميخواهد دنبال خودش بکشد! غرضش چيز فهمي نيست. يعني خوبي و بدي من به اين است که طبق عقيده او هستم يا نيستم! سؤال براي فهميدن باشد نه فتنه نه آزمايش نه دو بهم زني و نه… 5- آموزش دايمي باشد: فکر نکند که فارغ التحصيل است. خدا به پيغمبرش ميگويد: (وَ قُلْ رَبِّ زِدْني عِلْماً) (طه /114) تو هم فارغ التحصيل نيستي. يعني هيچ وقت نگوييد: بس است. 6- براي تحصيل خرج شود: ما گاهي وقتها دختر و پسر را داماد ميکنيم. براي داماديش صدها هزار تومان خرج ميکنيم. اما براي آموزشش وقتي ميخواهيم 20 هزار تومان خرج کنيم جيغ ميزنيم! آموزش مال مخش است، ازدواج مال شهوتش است. شما براي شهوت بچهات خرج ميکني ولي براي مغز بچهات با اکراه خرج ميکني! گير داريم. يک آيه داريم در قرآن که ميفرمايد، هي آمد نزد پيامبر که: آقا! يک عرض خصوصي! يک عرض خصوصي! يک سؤال خصوصي! هي آمدند تنگ گوش پيامبر ويزو ويز ميکردند. پيغمبر هم هي خجالت ميکشيد خسته ميشد، ميخواست بگويد: بس است خسته شدم روش نميشد. آيه نازل شد: هر که با پيغمبر حرف خصوصي دارد برود مثلاً يک تومان صدقه بدهد و برگردد. تا فهميدند چيز پرسيدن پولي شد گفتند: نه! غرض عرض سلامي بود! سؤال نداريم. هيچ کس ديگر دور پيغمبر پر نزد. فقط حضرت علي(ع) بود که براي چيز ياد گرفتن خرج ميکرد. يعني يک در هم ميداد و ميآمد يک سؤال ميکرد. ميرفت و يک سؤال ديگر يادش ميآمد، باز ميرفت يک درهم ديگر ميداد و سؤال ميکرد. آيه نازل شد: اي نامردها! پيغمبر (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا ناجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقَةً ذلِكَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ أَطْهَرُ) (مجادله /12) مفت گير آوردهايد و همه عرض خصوصي داريد! ميگوييد: واجب العرضم! (أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقاتٍ) (مجادله /13). آيا ترسيديد که پول دهيد و چيز دهيد و چيز ياد بگيريد؟ پس پيداست که شما عاشق تحصيل نيستيد. عاشق تحصيل اگر مدرسهاش دور هم باشد ميرود. آن کساني که براي جهازيه دخترشان و براي ختنه پسرشان و براي دامادي پسرشان خرج ميکنند يک بيستم اين خرج را خرج مخ فرزندشان بکنند. 7- هجرت براي تحصيل: شاگرد خوب آن است براي تحصيلش هجرت کند. اينکه ميگويند: نه شرقي نه غربي، اين در مورد سياست است. اما در چيز فهمي. ما هم شرقي هستيم هم غربي. بايد به شرق هم برويم، به غرب هم برويم تا علوم ديگران را ياد بگيريم. البته نبايد چيزهاي خودمان را از دست بدهيم. يعني علم خودمان را داشته باشيم و چيزهاي ديگران را هم به علم خودمان را از دست بدهيم. يعني علم خودمان را داشته باشيم و چيزهاي ديگران را هم به علم خودمان را افزوده ميکنيم. مثلا ما معماري قديمي بلد بوديم. معماري قديمي را از دست داديم. رفتيم برج سازي غربيها را ياد گرفتيم. غربيها بلد نيستند گنبدهاي ما را بسازند. ما بايد معماري قديمي را بلد باشيم، معماري جديد را به آن اضافه کنيم. طب قديم را بلد باشي، طب جديد را هم اضافه کن. ما بعضيمان طب قديم را فراموش کرديم. طب جديد را هم ناقص ياد گرفتيم. در سياست و در خودباختگي نه شرقي و نه غربي در چيز فهميدن هم شرقي و هم غربي. خود اسلام فرمود: «اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّينِ» (روضةالواعظين/ج1/ص11) برو چين چيز يادگير. يعني در تحصيل، ما منتظر مکان نيستيم.
4- چگونگي شاگردي موسي از خضر
8- يک آيه داريم در قرآن راجع به معلم وشاگرد، اين آيه را من مينويسم حضرت موسي(ع) رسيد به حضرت خضر(ع) گفت: ميخواهيم چيز يادم بدهي. (هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً) (كهف /66) آيا اجازه ميدهي من دنبال تو بيايم به شرط اينکه آموزش بدهي به من از چيزهايي که خدا يادت داده؟ اي خضر اجازه ميدهي عقبت بيايم و تو از چيزهايي که خدا يادت داده، تو هم ياد من دهي؟ در اين آيه چند تا اصل است. اصل 1: «هَلْ» يعني با اجازه. يعني شاگرد وقتي ميخواهد چيزي ياد بگيرد از معلم اجازه بگيرد. اينکه بچه ميآيد سر کلاس و ميگويند، با اجازه! درست است. «اَتَّبِعُکَ» يعني تابع تو باشم، پيرو تو باشم. يعني شاگرد بايد پيرو باشد. اين خودش ادب است. پيروي کنيد يعني قبل از استاد حرف نزنيم. قبل از استاد جايي نرويم. خوب گوش دهيد: تمام خطبههاي حضرت علي(ع) بعد از رحلت پيغمبر اسلام بود. تا پيغمبر زنده بود حضرت علي(ع) سخنراني نکرد. چيز مهمي دارم ميگويم. يعني تا استاد زنده است تو حيا کن. «عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ»: به شرط آموزش بعد هم ميگويد: نميخواهم هر چه بلدي يادم بدهي. اين درست نيست که آدم بگويد: هر چه بلدي يادم بده. «مِمَّا» يعني بعضي، بخشي از چيزهايي که بلدي، بخشي از علوم خود را. نميگويد: من که قابل نيستم همه علوم تو را ياد گيرم و… نميگويد: «عَلِمَتَ»، ميگويد: «عُلِّمْتَ»، «عُلِّمْتَ» يعني ميداني، «عُلِّمْتَ» يعني خدا يادت داده. حالا که خدا به تو داده خب تو هم به من بده. اين خودش يک فن است، شيوه است. يکوقت ميگويم: پولهايت را بده، ميگويد: نميخواهم بدهم. يک وقت ميگويم: آقايي که تا ديروز گدا بودي حالا که خدا به تو داده تو به هم دو تا فقير بده. اين فرق ميکند. وقتي ميگويي: پولهايت را بده ميگويد: ارث پدرم است. وقتي ميگويي: آقاجان! تو تا ديروز نداشتي، اصلا تو 60 سال پيش نبودي 60 سال بعد هم نيستي مال دنيا در دستها ميچرخد حالا 3-2 روز تو کليد داري، حالا بايد کمک کني. و لذا قرآن نگفته: «مالک» گفته «کليددار»، (جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفينَ فيهِ) (حديد /7) يعني خدا 3-2 روز کليد دار کرده، بانکي هستي. بانکي که پولهايش مال خودش نيبست. مال مردم است، ميدهند، ميگيرند. وقتي به قارون ميخواهند بگويند: پول بده ميگويد: (أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ) (قصص /77) خدا به تو داده تو هم بده. آقا جان! تو نمرهات خوب است، من تجديد شدهام. بيا کمکم کن. «رُشْداً» يعني چه؟ «رُشْداً» يعني علم مفيد چون در بعضي علمها اطلاعات هست ولي رشد نيست. علمي خوب است که آدم وقتي خواند رشد پيدا کند. ما به بچهها ميگوييم: کار دستي درست کن. يک کار درست کن. يک کاردستي بگوييم که در آن رشد باشد.. رساله براي کارشناسي ارشد و دکترا، ممکن است اين رساله رسالهاي باشد که مردم از آن استفاده کنند در آينده درسي بخوانيم که فقط مدرک نباشد هر جايش برايمان مفيد باشد. شما کلمهي «الله» را ديدهايد که چقدر کلمه مقدسي است؟ به اين کلمه دقت کنيد «الله»، «والله» معنا دارد. يعني به خدا قسم اگر واوش پريد ميشود «الله» يعني خدا. اگر الفش پريدمي شود (لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ) (بقره /284) اين هم معنا دارد. اگر لامش پريد ميشود (لَهُ ما فِي السَّماواتِ) (بقره /116) اگر«لامش » هم پريد: «ه» يعني او. يعين هر جاتيش بپرد ميشود خدا. يعني هيچ چيزش حرام نميشود. جوري درس بخوانيد که مفيد باشد. اين را به طلبهها هم ميگويم. چون من به هر حال اجازه دارم چون ريشم سفيد شده، اجازه دارم به طلبههاي جوان يک چيزي بگويم. بعضي طلبههاي جوان يکجوري مقدمه چيني ميکنند که اگر مجتهد شدند اين درسها مفيد است و گرنه مفيد نيست. فرض کنيد که فقه مثل چاه است فقه ته چاه است. آب فقه آخر چاه است. اما طناب 30 متري ميخواهيم. اگر يک طلبهاي 29 متر طناب داشته باشد باز هم تشنگي ميخورد. يعني با وجود اينکه 29 متر طناب دارد هنوز سطلش به آب نرسيده است. ميشود حجت الاسلام فلج! 15 سال است که در حوزه است ولي دستش خالي است، مجتهد نيست. چه کنيم که فلج نباشيم؟ طلبه موفق طلبه اي است که از روز اولي که آمد قم با قرآن آشنا شود. اگر با قرآن آشنا باشد درسش را ميخواند روزي يک جلسه تفسير هم دارد حالا اگر مجتهد شد مجتهدي خواهد بود که همراه با تفسير قرآن است. حالا اگر وسط راه مثل بنده فلج شد (به او گفتند: بيا نهضت سواد آموزي) به مقداري که تفسير بلدم ميتوانم دردانشگاه و دبيرستان و تلويزيون صحبت کنم. اگر من منتظر درسهاي حوزه بودم و با فقه و نهج البلاغه آشنايي نداشتم، بلد نبودم که چه کنم؟ يعني آن طنابي که درست کردم به آب نرسيد الآن هم جامعه چيزي ميخواهد که من بلد نيستم. دانشگاه هم همينطور است. رسالهاي براي کارشناسي مينويسم رسالهاي باشد که هم با آن ليسانس بگيريم و همه در بازار چاپ و منتشر شود. يک چيزي نباشد که فقط بايگاني شود. آموزش و پرورش و دانشگاه و حوزه بايد جوري برنامه ريزي کند که اگر به درجه عالي رسيد اين پلهها مفيد باشند اگر يک دانشجو يا طلبه وسط راه شکست خورد همان تکهاي که خوانده به دردش بخورد. مثل مغز بادام که هم يم عددش مفيد است و هم يک کشتياش. اما زنجير اينطور نيست. طناب اگر چهل متر شد به آب ميرسد اما اگر 39 متر باشد فلج است. سياستگذاريها بايد اين رقمي باشد ساختمانها هم بايد همينطوري باشد. يک جوري بسازيم که با همين 5/1 ميليون بتوان درآن زندگي کرد. حالا اگر پولدار شديم بهتر زندگي ميکنيم. بعضيها يک جوري خرج ميکنند که لا اينکه 20 ميليون 80 ميليون خرج کردهاند و هنوز هم خانهاي ندارند!
5- خالصانه و با هدف خدايي و احترام استاد
9- هدف از تحصيل خدا باشد: معلمان عزيز هم کارشان براي خدا باشد. ما الآن يک ميليون معلم داريم (تقريبا) ما اگر در آموزش و پرورش نباشيم (من خودم هم درآموزش و پرورش هستم) جاي ديگر بيشتر پول گيرمان ميآيد بنابراين هدف کارمان بايد يک هدف مقدسي باشد. هيچ صنفي مثل آموزش و پرورش سرمايه دار نيست. ما اشتباه ميکنيم که ميگويي: کساني که دلار و طلا دارند سرمايه دارند. سرمايه داران واقعي معلمين آموزش و پرورشند. چون 20 ميليون مخ در اختيار دارند، و اين بزرگترين سرمايه است. اولين سرمايه دار راديو و تلويزيون است. چون مخ مردم را در اختيار دارد. دومين سرمايه دار کشور آموزش و پرورش است. سومين سرمايه دار اساتيد دانشگاه هستند. کسي که مخ در اختيار دارد سرمايه دار است، طلا که چيزي نيست. مخ مهم است. اين خيلي بد است که همه بچههاي ما ديپلم داشتند ولي ديپلم تارک الصلوة! ديپلم دور از خدا. اين بچه تحصيل کرده و به يک مدرک و نان و نوايي ميرسد، من معلم چي؟ من براي قبر و قيامتم چه کردم؟ من هم ميخواهم يک کاري بکنم (وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ) (بقره /223) ديپلم تارک الصلوة به چه درد تو ميخورد؟! بنابراين بايد روي معنويات تکيه کنيم انسان بدون معنويت براي قيامت خود چيزي ذخيره نکرده است. کسي که هدفش از درس پز دادن باشد: «إِيَّاكُمْ أَنْ تَطْلُبُوهُ لِخِصَالٍ أَرْبَعٍ لِتُبَاهُوا بِهِ الْعُلَمَاءَ أَوْ تُمَارُوا بِهِ السُّفَهَاءَ أَوْ تُرَاءُوا بِهِ فِي الْمَجَالِسِ أَوْ تَصْرِفُوا وُجُوهَ النَّاسِ إِلَيْكُمْ لِلتَّرَؤُّسِ» (إرشادمفيد/ج1/ص229)، «لِتُبَاهُوا بِهِ الْعُلَمَاءَ» که پيش علماء و دانشمندان مباهات کند «أَوْ تُمَارُوا بِهِ السُّفَهَاءَ» يا پيش افراد کم سواد، نا بخرد، مراء و جر و بحث کند. «أَوْ تُرَاءُوا بِهِ فِي الْمَجَالِسِ» در مجالس يک عنواني کسب کند تا وقتي وارد مجلس شد بگويند: فلاني آمد اين شخص وضعش خراب است. هدفتان از تحصيل فقط خدا باشد. 10- تواضع براي معلم: از وظايف شاگرد، تواضع در مقابل معلم است. دست معلم را بايد بوسيد. را يادتان نرود حضرت علي(ع) فرمود: هر کس يک حرف به من بياموزد، من تا آخر عمر بندهي او خواهم بود.
6- روشهاي آموزش و اعتراف به ناداني
آموزش گاهي با بيان است (سخنراني) گاهي با کتاب و قلم است. گاهي با فيلم است. بخصوص الآن که تکنولوژي آموزشي آمده و خيلي چيزها را با فيلم آموزش ميدهند و آموزش از طريق نمايش. ما در قرآن يک مشت نمايش هم داريم (کارهاي نمايشي) خود خداگاهي با فيلم و نمايش چيز ياد ميدهد. وقتي حضرت ابراهيم(ع) از کنار دريا يا رودي عبور ميکرد ديد لاشهاش افتاده، قسمتي از آن در آب و قسمتي در خشکي است. حيوانات آبي از قسمتي که در آب است ميخورند و حيوانات صحرايي از تکه خشکي آن ميخوردند گاهي همه پروندههاي خشکي آبي و هوايي. گفت: خدايا اين لاشهاي كه بين معده اين حيوانات پخش شد چگونه روز قيامت جمع ميکني؟ خدا به او فرمود: چهار تا پرنده بگير، قطعه قطعه کن و هر قطعه را سر کوهي بگذار و هر کدام را با نامش صدا کن، آنها ميآيند يعني تکههاي پخش شده جمع شدند. يکي داشت اين قصه را ميگفت. اسم اين چهار پرنده را نام ميبرد. ميگفت: يکي خروس، يکي طاووس يکي چهارمي را فراموش کرد، گفت: آن هم الاغ بود! خنديدند و گفتند: الاغ که نميپرد گفت: الاغهاي زمان حضرت ابراهيم(ع) ميپريدند. گفتند: قانون تکامل را ميگويي؟ در هيچ زماني الاغ نميپريد گفت: از باب تغليب است! چون سه تا از آنها پرنده بوده، چهارمي را هم گفتهاند پرنده بوده است يعني از دروغش است. حديث داريم: اگر چيزي را نميدانيد بگوييد: نميدانم. يکي داشت صحبت ميکرد، يک کلمهاي را اينطوري خواند: «آسانتر است» گفتند: آسانتر است چيست؟ گفت: حيواني است در جنوب غربي آفريقا و… يک چيزي را بافت و بست به هم! يک نفر گفت: اين «آسانتر است» نيست بلکه «آسانتر است» است. گفت: حرف نزن، خفه شو! همين که من گفتم درست بود تو که نرفتي آن حيوان را ببيني. دست بر نميدارد از لجبازياش. قرآن بخوانم: (قُلْ إِنْ أَدْري) (جن /25) پيغمبر! به مردم بگو بلد نيستم. بگو (لا أَعْلَمُ) (انعام /50) نميدانم. آخر وقتي خدا به پيغمبرش ميگويد: بگو بلد نيستم از حقوق معلم اين است که اگر بلد نيست بگويد: بلد نيستم. خيلي راحت بگويد: باسمه تعالي بلد نيستم. بعضيها ميگويند: اگر بگويم بلد نيستم خواهند گفت: بلد نيست، و آبرويم ميريزد! من ميگويم: آبرويي هم که ميخواهي از دروغ گفتن پيدا کني هم ريختني است. چون خدا قول داده مشت دروغگو را باز کند. قرآن بخوانم برايتان: (وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ) (بقره /72) قرآن ميگويد: آن چيزي را که کتمان ميکني و ميخواهي کسي نفهمد، يک زن پيدا شد و همه درها را بست! قرآن ميگويد: (وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ) (يوسف /23) زليخا وقتي ميخواست از يوسف(ع) استفاده کند درها را بست به کسي نگفت بلکه بست. «غَلَّقَ» يعني سفت بست. نميگويد: «غَلَّقَ» ميفرمايد «غَلَّقَ» يعني سفت بست. نميگويد: «باب» ميگويد: «ابواب» يعني همه درها را بست. هم همه درها را بست. 1- هم سفت بست. 2- و هم خودش بست3- همه کارها را کرد که کسي نفهمد. همه دنيا فهميدند که او ميخواست چه کار کند. «وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ» اگر ميخواهيد کاري کنيد که کسي نفهمد، اگر خدا بخواهد همه ميفهمند، حالا چون در ياسوج هستيم، به من گفتهاند که… البته که انشاءالله کم شده، ولي قديم بود. مقام معظم رهبري هم روي اين قضيه تکيه کرده که: بعضي از فاميلها دختر ايشان را زورکي شوهر ميدهند! ميگويند: تو بايد با فلاني ازدواج کني. يک دختري آمد نزد پيامبر اسلام(ص) گفت: يا رسول الله(ص) من از پدرم گله دارم چون مرا به زور به فلاني داده و من او را نميخواهم. پيغمبر فرمود: واقعاً نميخواهي؟ گفت: نميخواهم. فرمود: اگر نميخواهي عقد باطل است. بايد از هم جدا شويد. پدرت حق نداشته به تو زور بگويد. بعد گفت: يا رسول الله(ص) شوهرم را ميخواهم فقط من… اين فيلم بازي کرد. اين حديث از آن احاديث فيلمي است. که آدم با يک سري حرکات نمايشي يک چيزي را ياد بدهد. آن چهار پرنده حرکت نمايشي بود. يکي از کارهاي نمايشي وضوي امام حسين و امام حسن(ع) بود. ديدند که پيرمردي وضويش غلط است. ديدند اگر بگويند. بابا وضويت غلط است او نارحت ميشود، آمدند پيش او و گفتند: ما باهم وضو ميگيريم شما بگوييد وضوي کداممان صحيح است. هر دو وضو گرفتند. آن پيرمرد گفت: فرزندان من! وضوي هر دو شما صحيح است. وضوي من غلط بود، بعضيها با حرف قبول نميکنند. ما الآن در جمهوري اسلامي سالي حدوداً 15 ميليارد تومان يعني 15000 ميليون تومان خرج ميکنيم براي تکبر خانمها. يعني در اين خانه اين خانم بي سواد است. دختر و عروسش هم با سواد است. ميگويد: من پهلوي دخترم درس نميخوانم! عارم ميشود. من پهلوي عروسم درس نميخوانم. آن وقت ما مجبور ميشويم معلم نهضت سواد آموزي براي اين خانم بفرستيم تا او را درس دهد! ما خيلي چوب خودمان را ميخوريم. ما گير خودمان هستيم. ما مستضعف فکري هستيم. اين تکبرها مسأله ساز است. 30 روز اگر بروي پيش شاگرد شوفر، رانندگي ياد ميگيري. تا آخر عمرت رانندگي ياد ميگيري. شاگرد چه خدمتي ميتواند به معلم بکند؟ بهترين خدمت شاگرد به معلم اين است که خوب درس بخواند. اگر در هر کلاس يک قبولي بيشتر بدهد ميدانيد چه قدر صرفه جويي ميشود؟ ما امسال بدليل نفت و کمي پول، آمدند گفتند: 7 ميليارد تومان از پولهاي شما کم شد! گفتند: نيست. ما هم با مديران نهضت جلسهاي تشکيل داديم. و گفتيم: چه کنيم که پول نيست! گفتيم: ما بخشي از پولهايي که خرج ميکنيم (صدها ميليون تومان) پول کرايه اتاق ميدهيم. اگر آموزش و پرورش زماني که مدرسهها تعطيل ميشود، هر مدرسه يک کلاس به ما بدهد. ما اتاق اجاره نميکنيم. اين کار صدها ميليون کمک به جمهوري اسلامي است. من چندين بار گفتهام؟ باز هم ميگويم. تکرار اشکال ندارد. در سوره الرحمن چندين بار (بيش از 30 بار) فرمود: (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ) (الرحمن /13) بگذاريد من هم تکرار کنم: اگر بچههاي مدرسههاي ما کتابهايشان را تميز نگه دارند. سال ديگر هم بچههاي ديگر بخوانند، يکسال اگر آموزش و پرورش کتاب چاپ کند، 150 ميليون جلد کتاب که هر کتاب صد تومان است، با اين پول ميتوان چند تا شهرک براي معلمان ساخت. به هر معلمي ميتوان مقداري وام داد. يعني مشکل مسکن معلمها حل ميشود براي اينکه شاگردان تميز باشند. يعني ما پول ميدهيم براي کثافت شاگردان که با دست کثيف کتاب ميخوانند. پول ميدهيم به خاطر تکبر خانمها. ما پول خرج اخلاق خودمان ميکنيم. گير درخودمان است. يکي به اين خاطر که بهداشت را مراعات نميکنيم. يکي براي اينکه تکبر داريم و… سوار موتور ميشود از روي هوس ميخواهد چرخ موتور را بالا ببرد! ميافتد و خونريزي مغزي ميکند! فلج ميشود و ميرود بهزيستي. آنوقت بايد دولت 50 سال به بهزيستي پول بدهد که اين جوان را نگه دارد. به اين خاطر اين كه جوان خوشش ميآمد در خيابان لاستيک موتورش را بالا بگيرد. يعني يک لحظه هوس 50 سال پول جمهوري اسلامي را آتش ميزند. که اگر صرف جاي ديگر ميشد ثمرات زيادي داشت. يکي از نمايشهاي ديگر اين است که حضرت يوسف(ع) ميخواست برادرش را نزد خودش نگه دارد، در فکر بود که چه کند؟ يکي از برادرانش با خودش بود، همفکرش بود. در بين اين 12-10 برادر ميخواست او را نگه دارد. يک ليوان قيمتي گذاشت در خورجين گندم او، وقتي ميرفتند گفت: ليوان دربار گم شده، هر کس ليوان در خورجين اوست بايد گروگان گرفته شود! اين کارها حرکات نمايشي است. وقتي هم که ميخواستند خورجينها را بگردند (چون ميدانستند ليوان در کدام خورجين است) لذا يکدفعه سراغ او نرفتند و از سر شروع کردند. منتها براي اينکه رد گم کنند. قرآن ميگويد: (فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخيهِ) (يوسف /76) اگر مستقيم ميرفتند سراغ او، ميگفتند: ها! خودت گذاشتي خودت هم رفتي سراغش. پس رد گم کردن يک طرح است. ليوان جاسازي کردن يک طرح است. چهار تا پرنده سر کوه بگذار، طرح است. وضوي حسنين (عليهما السلام) طرح است. اين همهاش طرح است. ما بايد از اين رقم آموزشها را داشتهاند! اين را من خدمتتان بگويم: الحمدالله در نهضت سواد آموزي ايران در دنيا دومين کشور شد، در محو بيسوادي، موفق بوده، در تداوم آموزش در دنيا هم مدال گرفت. ما مقداري ديگر بي سواد داريم. الآن که وقت ثبت نام است تقاضا ميکنم آموزش و پرورش دو تا کار برايمان انجام دهد، امام فرموده: وزارت آموزش و پرورش با تمام امکانات بپاخيزد. اين حرف امام است و شما هم بچههاي امام هستيد: 1- مدير مدارس (راهنمايي، ابتدايي، دبيرستان) پدر و مادران بي سواد را شناسايي کند. از آنها دعوت کند و پيام امام را برايشان بخواند و بگويد: بچهات روزي 5 ساعت در اينجا درس ميخواند، شما هم روزي يک ساعت بياييد. زور دعوت مدير مدرسه از نهضت سواد آموزي بيشتر است.. 2- کلاس به ما بدهند تا ما پول کلاس و نفت و بخاري ندهيم. اگر اين دو تا خدمت را به ما بکنند ما هم مخلص آنها هستيم. البته من خيلي به آموزش و پرورش کمک کردهام. من در سال نميتوانم بگويم که چقدر براي آموزش و پرورش سخنراني ميکنم. الآن افراد زيادي که آمدهاند در نهضت سوادآموزي کمک کنند گفتهام اگر ميخواهيد کمک کنيد، به آموزش و پرورش کمک کنيد. بيسوادها هم صحبت کنند. در همين استان که مردم بيل دست ميگيرند، قلم هم بدست بگيرند قلم که از بيل سبکتر است. ازتفنگ که سبکتر است. صدام. حزب بعث دشمن چند ساله ما بودند بي سوادي دشمن عمر ما است. شما که تا جبهه رفتيد تا سر کلاس هم برويد.
7- وظيفه معلم، پرورش در كنار تعليم
معلم هم بايد چند رقم پرورش دهد دانش آموزان را، ما چند رقم پرورش داريم: افرادي هستند که فرزندانشان را پرورش ميدهند يعني هيکل و بازو و سينه آنها را. يعني به فيزيک و ظاهر بچهها فقط ميرسيدند. فوقش هم با درس خواندن مدرک بگيرند. امام عاطفه چي؟ حق طلبي چي؟ ما يک سري حسهايي هم بايد در بچهها تربيت کنيم. مثلا يکي از وظايف معلم پرورش حس حقيقت جويي)، علم طلبي،… همين که بچهها با هم مشورت کنند. مشورت را به بچهها ياد بدهيم، که آقا مشورت کنيم که حق با کسيت؟ حس کنجکاوي. حتي قرآن ميگويد: اگر کافري از تو مهلت خواست. (فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ) (توبه /6) مهلتش بده تا حقيقت را کشف کند. يک کافر در فتح مکه فرار کرد رفت جده، نامه نوشت به پيغمبر(ص) و گفت: 2 ماه مهلت بده، فرمود: چرا دو ماه، 4 ماه مهلت ميدهم، اجازه دهيم فکر کند. پرورش عواطف، احترام نگاه به زير دست. گاهي بچهها در يک خانواده مرفه و مدرسه مرفه هستند و اصلا فقر را درک نکردهاند. امور تربيتي اين مدارس بايد بچهها را مدرسه فقراء ببرند، صله رحم، احترام والدين، حديث داريم: وقتي ميخواهيد به فقير کمک کنيد پول بدهيد به بچهتان تا به فقير بدهد. يعني حس مظلوم يابي او را تحريک کنيد. پرورش حس پرستش: اگر اين بچه با سواد شد اما خدا را بندگي نکرد. چه فايدهاي دارد؟ چگونه اين کار را بکنيم؟ اول نعمتهاي خدا را برايش بشماريم. فلسفه و دليل عبادت را برايش بگوييم. نماز دسته جمعي راه بيندازيم. از تشويقات الهي برايش بگوييم. تبليغات را زياد کنيم. به عبادتها تنوع بدهيم. اينها همگي مهم است در ايجاد حس پرستش. 1- بيان رازها 2- تمرين 3- دسته جمعي 4- تنوع. تشويق خيلي مهم است. تبليغ خيلي مهم است. بيان آثار و برکات خيلي مهم است. چه کنيم که بچههاي از اول مهر تحصيلاتشان با عبادت همراه باشد. يعني درس زندگي و درس بندگي بايد با هم باشد. معلم آموزش و پرورش چه کند؟ اول اينکه نماز فقط مال امور تربيتي نيست. مدير و… همگي مسؤول نماز بچهها هستيم.. راه اينکه بچهها را به نماز دعوت کنيم اين است که: راز من نماز را به آنها بگوييم. دوم اينکه آنها را تمرين دهيم به آنها که بلد نيستند. سوم کار دسته جمعي کنيم که نشاطش بيشتر است. چهارم تنوع: يکي از علتهايي که نماز جاذبه دارد اين است که پيشنمازهاي کشور غير اسلامي سورههاي متنوع ميخوانند مثل ما فقط سوره توحيد را نميخوانند. هر روز سورهها عوض ميشود و تنوع ايجاد ميشود. نکند آموزش و پرورش ديپلمه دروغگو بدهد. معلم بايد با صداقت خود شاگردان را صادق بار بياورد.
«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1305