responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1311

موضوع: حقوق، حقوق متقابل آمرین به معروف (23)

تاريخ پخش: 77/08/28

بسم الله الرّحمن الرّحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التّقوي»
بحث ما درسال 77 بحث حقوق بود. در اين جلسه مي‌خواهيم در مورد حق آمرين به معروف و ناهيان از منكر» بحث كنيم.
اين بحث به همه مربوط مي‌شود. هر مربي كه مي‌خواهد دانش آموزان را تربيت كند هر مادر، هر پدر، هر استاد، هر دوستي كه دلش براي رفيقش كه او راه را كج مي‌رود مي‌سوزد و مي‌خواهد او را ارشاد كند.

1- آداب و شرایط امر به معروف و نهی از منکر

آيا هر كسي مي‌تواند ارشاد كند؟ چگونه؟ ارشاد آدابي دارد. مثل اين است كه مي‌گويند: هر چيزي حقي دارد، حق زبان اين است كه دروغ نگويد. حق پا چيست؟ حق همسايه چيست؟ نكاتي را كه اينجا ثبت شده خدمتتان مي‌گويم.
1- سوء ظن نابجا نداشته باشيم. اصل سوء ظن بد است ولي اينكه مي‌گوييم «سوء ظن نابجا» علت دارد چون گاهي وقتها آدم بايد سوء ظن داشته باشد، بد دل باشيم. گاهي بايد اينطور باشيم. داريم كه اگر غالب مردم فاسدند شما خوب نيست كه بگوييد: نه انشاءالله براست! بايد بگوييد: اينجا خراب است، پسر برادرت يا دوستت رفت آنجا، اينجا نبايد حسن ظن داشته باشيد، نبايد گفت: انشاءالله پسر برادر من ترياكي نيست! وقتي همه كساني كه آنجا مي‌روند ترياكي هستند پسر برادر شما هم ترياكي است، نمي‌توانم بگويم ترياكي است، ولي نبايد حسن ظن داشت. اينجا بايد سوء ظن داشته باشيم.
در اين مورد حديث داريم: اگر جو غالب فاسدند تو بايد سوء ظن داشته باشي. اگر جو غالب آدمهايي صالحي هستند تو هم بايد سوء ظن نداشته باشي. پس بايد بعضي جاها سوء ظن داشت و بعضي جاها حسن ظن. چون اگر بگوييم سوء ظن نداشته باش، آنوقت يك محيط‌هايي هست كه آدم مي‌فهمد كه اين محيط خيلي خراب است، بايد بگوييم آقاي قرائتي در تلويزيون گفت:… قرائتي كيه؟ حديث داريم كه آدم نبايد سوء ظن داشته باشد، اين خوشبيني‌ها يك خرده ساده لوحي است. مثلا ما نسبت به آمريكا… اگر «آمريكا بخواهد ما را بببوسد ما مي‌گوييم: او آمده گاز بگيرد. ما پنجاه سال از اين جانور نيش زدن ديديم.
2- ارشاد بي سر و صدا باشد. يعني روبروي ديگران به كسي نگويي: آقا سيگار نكش، يك كسي در اتوبوس نشسته و سيگار مي‌كشد. دودش شما را اذيت مي‌كند. اگر گفتي: آقا! سيگار نكش. مي‌گويد: صندلي خودم است، مي‌خواهم بكشم (البته نبايد بگويد، صندلي اوست ولي دودش كه در صندلي او نمي‌ماند ديگران را اذيت مي‌كند. ) اما اگر شما يك نامه بنويسيد كه: برادر عزيز، من برادر شما هستم، چند لحظه‌اي همسفر شما هستم، دود سيگار شما مرا اذيت مي‌كند. اگر زحمت نيست محبت كنيد به بردر همسفرتان و سيگارتان را خاموش كنيد. اين جمله را در يك كاغذ كوچك بنويس و كف دستش بگذار. او كاغذ را بر مي‌دارد و مي‌خواند. اما اگر روبروي مردم به او گفتي: نكش! مي‌گويد مي‌خواهم بكشم، به تو چه؟ خيلي جاها كه حرف ما اثر نمي‌كند براي اين است كه داد مي‌زنيم. آرام بگوييم تا طرف احساس نكند تحقير شده است.
3- دور از شوخي و نيش زدن باشد.
درقرآن آيه‌اي داريم: (وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ) (حجرات /11) طرف مي‌گويد: مرتيكه! چرا مي‌گويي مرتيكه! چرا مي‌گويي اُهُيْ؟ پس بايد هم سنگين بگوييم هم نيش نزنيم و دور از شوخي بگوييم. خيلي وقتها كه حرف ما اثر نمي‌كند به همين علتهاست. طرف مي‌گويد: اين را مي‌بيني! صد دفعه گفتم ولي گوش نداد! چگونه گفتي؟
4- برخورد عاطفي باشد. انبياء كه آمدند همه مي‌گفتند: (يا قَوْمِ) (اعراف /65) وقتي با مردم صحبت مي‌كردند مي‌گفتند: يا قوم‌اي قوم من، هم محلي، همشهري، برادر، دوست،…. (إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَ لا تَتَّقُونَ) (شعراء /124)، (إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صالِحٌ أَ لا تَتَّقُونَ) (شعراء /142) اخوهم يعني برادرشان برخورد عاطفي خيلي مؤثر است: پسرم، عزيزم، خواهرم،….

2- انتقاد از كار نه شخص و توجه به ظرفيت‌ها

5- انتقاد از كارنه از شخص: بگو، آقا شما خودت آدم خوب هستي ولي كارت بد است. يك وقت مي‌گويم: تو بدي. مي‌گويد: من بدم؟ ننت بده، بابات بده، جد و آبادت بد است،… كارش را بگوييم بد است. قرآن مي‌فرمايد: (قالَ إِنِّي لِعَمَلِكُمْ مِنَ الْقالينَ) (شعراء /168) پيغمبر فرمود: من از عمل شما ناراحتم، «قالين» يعني خيلي به شدت ناراحتم و اينها اثر مي‌كند علت اينكه ما نمي‌توانيم جذب كنيم اين است كه: گاهي وقتها طرف قابل نيست، گاهي وقتها هم بلد نيستم چگونه بگوييم. مربا پختن فوت و فن دارد. اصلا هر كاري فوت و فن دارد و براي مربا پختن بايد دقت كرد كه در چه ظرفي باشد، شكرش چقدر باشد؟ آبش چقدر باشد؟ چقدر روي آتش باشد؟ كمي اشتباه كنيم. مربا خراب مي‌شود. هنر مي‌خواهد من خودم يك وقت خواستم پلو بپزم برنج و آب راروي آتش گذاشتم، سه رقمي غذا شد! تهش سوخته بود، وسطش خمير و رويش پخته! البته اين هم هنر است! انتقاد بايد از عمل باشد و اينكه چه كلمه‌اي را بگوييم، چگونه بگوييم؟ حديث داريم: گاهي خدا عمل را بد مي‌داند ولي خود آدم را دوست دارد: «قَدْ قَالَ الرَّسُولُ الصَّادِقُ(ص) إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْعَبْدَ وَ يُبْغِضُ عَمَلَهُ وَ يُحِبُّ الْعَمَلَ وَ يُبْغِضُ بَدَنَهُ» (نهج‌البلاغه/خطبه154) خدا بنده را دوست دارد امّا عملش را دوست ندارد. و بر عكس، گاهي وقتها خدا آدم را دوست ندارد، مي‌گويد: اين شخصيت آدم بدي است. اما با اينكه او آدم بدي است فلان كارش خوب است. اينها را از هم تفكيك كنيم. اگر گفتند عكس يزيد را بكش لازم نيست كه يك آدمي بكشيم دندانهايش يك سمت، ابروهايش… يزيد آدم كجو كولي نبوده، خوشگل بوده. كارش بد است. خدا لعنتش كند. مسايل را قاطي نكنيم.
6- توجه به ظرفيتها: من خواهش مي‌كنم كساني كه معلم هستند به هر نحوي، طلبه، استاد، دانشگاه، واعظ، امام جمعه، مربي، مادر و…. (همه ما به نحوي معلميم) بايد به اين بحث دقت كنيم. يك بحث ساده‌اي است ولي همين بحث ساده عصاره‌ي 60 ساعت مطالعه است. چرا حرفهايمان اثر نمي‌كند، بررسي كنيم تا ببينيم چرا؟ ده بار به دخترش مي‌گويد ولي گوش نمي‌دهد! چرا يك همسايه خوب همسايه‌اش را نتوانستند تحت تأثير قرار دهد؟ بخشي از عوامل كه به عقل ناقص ما آمده مي‌گوييم، حالا ببينيم به عقل كامل شما چه مي‌آيد.
هر كسي يك ظرفيتي دارد. خوبها هم ظرفيتهايشان فرق مي‌كند. مثلا ظرفيت سلمان خيلي بيش از ظرفيت اباذر بود. حديث داريم يك چيزهايي سلمان مي‌دانست كه اگر اباذر مي‌دانست منفجر مي‌شد. امام باقر(ع) حدود 70 هزار حديث (ده هزار حديث) به جعفر جوفي گفت: و فرمود: اين احاديث را به كسي نگو! آدمهايي هستند كم ظرفيت، آدمهايي هستند كه اگر دو تا انتقاد از آنها بكني خودكشي مي‌كنند! مثل ظرف ملامين كه اگر روي چراغ بگذاري خراب مي‌شود. آدمهايي هستند مثل چرم، چكش هم بزني چيزي به آنها نمي‌شود. بايد توجه داشت كه او مي‌كشد يا نمي‌كشد؟ شرايط هم فرق مي‌كند ممكن است يك آدمهاي پر ظرفيتي در يك موقعيت‌هايي كم ظرفيت شوند.
شخصي خدمت امام صادق(ع) از مردم گله كرد. گفت: اين مردم چنين و چنانند. امام فرمود: آقا جان! هر كسي يك ظرفيتي دارد! ايمان ده درجه دارد. آن كسي كه 6 درجه ايمان دارد. نبايد به كسي كه 5 درجه ايمان دارد فشار بياورد خوب نردبان او 5 پله‌اي است. يكي هم نردبانش ده پله‌اي است.
شخصي داشت طواف مي‌كرد، دست بچه‌اش را هم گرفته بود و طوافش مي‌داد. بچه خسته شده بود. امام فرمود: چرا اينقدر بچه را زجر مي‌دهي؟! گفت: مي‌خواهم عبادت كند. فرمود: نه، بچه را… در مورد هر كدام از اينها خيلي حرف براي گفتن هست.

3- بياني ساده و با حالتي بدون برتري طلبي

7- ساده گويي و با زبان خودش گفتن. ديروز من ميهمان عزيز و بزرگواري داشتم، از محترمين جمهوري اسلامي است. گفت: در خيابان داشتم قدم مي‌زدم يك ماشين ترمز كرد و گفت: كجا مي‌روي؟ گفتم: مي‌خواهم قدم بزنم. گفت: بيا برسانمت. بيا سوار شو! من نگاه كردم و ديدم تيپش تيپ جوانهاي سوپر دولوكس است. سوارم كرد و گفت: كجا مي‌روي؟ گفتم: من جايي نمي‌خواهم بروم. شوخي كردم و گفتم: هر جا تو بروي مرا هم ببر. گفت: خيلي خوب شد. مرا برد خانه‌ي خودش، يك اتاقي داشت. آدمي پولدار بود ولي همسر نداشت. دور تا دور اتاقش عكسهاي بدي بود. بعد گفت: من اينجا…. گفت: ترياك مي‌خواهي؟ گفتم: من اهلش نيستم. گفت: چرا؟ گفتم: الآن چه ساعتي است؟ گفت ساعت 11 است. گفتم: من يك دوستي دارم و ساعت 12 مي‌خواهم با او ملاقات كنم و او بداند كه دهان من بوي… مي‌دهد ناراحت مي‌شود و غضب مي‌كند و من عاشق او هستم و نمي‌خواهم معشوقم از من قهر كند. گفت: خيلي خوب، چيزهايي ديگر آورد و خورديم. بعد گفتم: نزديك ملاقات من با اوست. گفت: مي‌رسانمت. مرا سوار كرد و رفتيم دم مسجد، گفتم: همين جاست. گفت: دوستت كيست؟ گفتم: خدا، الآن هم وقت ملاقات من با خداست، مي‌خواهم با او حرف بزنم، يك خرده نگاه كرد، اول با مسخره و بعد هم مقداري جدي‌تر نگاه كرد گفت: مي‌شود شماره تلفنتان را به من بدهيد گفتم: بله، شماره تلفنم را به او دادم. زنگ زد و گفت: مي‌شود با من رفيق شوي؟ گفتم: بله، مي‌شود…. خلاصه مي‌گفت: جلساتي رفتيم و آمديم و ايشان يك ذره يك ذره كارهايش را كنارگذاشت. بعد مي‌گفت: در حرم امام رضا(ع) چه حالي داشت؟ بعد رسيد به اينكه خمس (سهم امام) داد اين مهم است كه با هر كسي با زبان خودش صحبت كنيم. و لذا قرآن مرتباً مي‌فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ»، «إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ» خدا دوست دارد خدا دوست ندارد. چون انسان موجودي عاطفي است. اگر بداند دوستش دارند خودش را تنظيم مي‌كند تا بيشتر دوستش داشته باشند. انسان مي‌خواهد محبوب باشد.
8- خودماني و ساده گفتن: مردم خيلي حساس هستند در مقابل كساني كه مي‌خواهند به آنهافخر بفروشند، او آمده آقايشان بشود… به حرف او گوش نمي‌دهند. اما اگر احساس كنند كه شما نمي‌خواهي آقا شوي و احساس كنند دلت برايشان مي‌سوزد… بعضي‌ها هستند كه وقتي در يك جلسه‌اي مي‌نشينند از اول تا آخر مي‌خواهند امر و نهي كنند. اينجا چرا اينطوريه! آنجا چرا آنطوريه! اين حلال است، آن حرام است. آمده براي اينكه يك بهانه‌اي بگيرد يا به اسم مذهبي، يا به اسم روشنفكر،… هستند افرادي كه وقتي پاي سخنراني مي‌نشينند، مي‌خواهند بدانند اسلام چه مي‌گويد، مي‌نشيند تا يك بهانه‌اي بگيرد. اين خودماني بودن و ساده گفتن براي اين است كه طرف احساس نكند كه شما مي‌خواهي به او فخر بفروشي.
يك روايتي داريم كه مي‌فرمايد: كساني مي‌توانند امر به معروف و نهي از منكر كنند كه:
قَالَ الصَّادِقُ(ع): «وَ صَاحِبُ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ يَحْتَاجُ إِلَى أَنْ يَكُونَ عَالِماً بِالْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ فَارِغاً مِنْ خَاصَّةِ نَفْسِهِ عَمَّا يَأْمُرُهُمْ بِهِ وَ يَنْهَاهُمْ عَنْهُ نَاصِحاً لِلْخَلْقِ رَحِيماً رَفِيقاً بِهِمْ دَاعِياً لَهُمْ بِاللُّطْفِ وَ حُسْنِ الْبَيَانِ عَارِفاً بِتَفَاوُتِ أَخْلَاقِهِمْ لِيُنَزِّلَ كُلَّا مَنْزِلَتَهُ بَصِيراً بِمَكْرِ النَّفْسِ وَ مَكَايِدِ الشَّيْطَانِ» (مصباح‌الشريعه/ ص‌18) يعني كه مي‌خواهد مردم را امر به معروف و ارشاد كند بايد:

4- شناخت معروف و منكر

1- «عَالِماً بِالْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ»: بايد بداند معروف چي است، منكر چي است. بايد عالم باشد اصلا بعضي‌ها نمي‌دانند معروف چي است منكر چي است. گاهي وقتها خود كسي كه اين كار را مي‌كند منكر است. مثلا وقتي مي‌گوييم: مرتيكه! اين كار را نكن. كلمه «مرتيكه» گناهش از او بدتر است. يك كسي يك قيافه‌اي دارد، شما يك جمله‌اي به او مي‌گويي كه گناه جمله تو از گناه قيافه او بيشتر است. آدم بايد عالم به حكم باشد بدانند حلال چي است، حرام چي است. افرادي كه عالم نيستند دو شاخه برق را مي‌زنند توي تلفن و دوشاخه تلفن را مي‌زنند تو برق مثلا: اصل در مناجات گريه است. در روايات هم داريم:… يعني گريه كرد. در بعضي جلسه‌ها ديده مي‌شود كه يكي نعره مي‌كشد ولي يك قطره اشك ندارد. اسلام اين را نگفته. يا مثلا مي‌بينيم كه همه باهم اذان مي‌گويند! هر چه فكر مي‌كنم كه اين اذان دسته جمعي كجاي دين آمده است. پيدا نمي‌كنم. در هيچ جاي دين نيامده است كه همه با هم اذان بگويند آن كه اسلام گفته اين است كه يك نفر بلند اذان بگويد، باقي يواش بگويند. در هيچ جاي قرآن يا احاديث نيامده كه دسته جمعي اذان بگوييد. اين شخص دلش مي‌خواهد اذان راه بياندازد بلد هم نيست كه چه كند! مثل آن آقايي كه همه لباسهايش را سبز كرد، ريشهايش را هم سبز كرد! گفتند: چرا ريشهايت را سبز كردي؟ گفت: مي‌خواهم يك ضرب چهارده معصوم شوم! بعضي‌ها مي‌خواهند ضربتي حزب اللهي شوند. اين است كه آدم بايد بداند كه حلال چيست؟ حرام چيست؟
حاجي خانم‌ها جمع مي‌شوند براي ختم سوره‌ي انعام اين سوره انعام از كجا آمده است؟ هيچ دليلي نداريم كه ختم سوره‌ي انعام با سوره مائده با سوره‌ي احزاب با سوره نور چه فرقي دارد. سوره‌ي انعام از كجا آمد نمي‌دانم. حالا جالب اينجاست كه وقتي دور هم جمع مي‌شوند وقتي يك دختر بچه مي‌آيد يا به او چايي نمي‌دهند يا اينكه اصلا در اتاق راهش نمي‌دهند! كه راه ندادن بچه گناه است. ختم انعام مستحب است. يعني حاجي خانم در كار مستحب گناه هم انجام مي‌دهد. مثل پيرمردهايي كه صف جلو مي‌نشينند اگر صف جلو يك بچه بنشيند مي‌گويند: بچه برو صف عقب! بچه كه صف جلو نمي‌نشيند! اين پيرمرد فكر مي‌كند آدم خوبي است و بسيار آدم بدي است. چرا بچه را عقب انداختيد؟ اين بچه تحقير شد. اصلا آيا مي‌شود به بچه گفت برو صف عقب يا نه؟ كسي كه در جايي نشست ديگري حق ندارد او را از جايش بلند كند، اين خيلي مسأله مهمي است كه آدم بايد عالم باشد مي‌رود نماز جمعه، بعد از نماز جمعه سجاده‌اش را مي‌تكاند! خاكهايش مي‌رود تو حلق مردم. اصلا اين نماز جمعه شما مستحب بود خاكي كه به ما دادي حرام بود. دين يك چيز ظريفي است. بايد عالم بود. اگر بد صدا است. نگويد. صدا از بلندگوي مسجد نرود. در رانندگي در پارك… افراد گرانفروشي مي‌كنند شب عاشورا هم خرج مي‌دهند! سؤال: من به مردم گران فروختم افطاري هم دادم. كدام ثوابش بيشتر است؟ گناه گران فروشي بيشتر است يا ثواب افطاري؟
مثلا وصيت مي‌كند كه اگر من مردم فلان جا دفنم كنيد حالا فرض كنيد اگر شما را در قم دفن كنند مستحب است (حالا من نمي‌دانم كه واقعا مستحب است يا نه) اما آقا در برف مي‌ميرد و يك زجري به اين فاميل مي‌دهد! لاستيك ليز مي‌خورد… سرما مي‌خوردند. بابا با اين وصيتي كه كردي پدر مرا در آوردي! بگو هر جا آسان است خاكم كنيد. چرا اينها را زجر كش مي‌كني؟ يكي از روحانيون مي‌گفت: بالاي منبر بودم يكي از آنهايي كه نشسته بودند گفتند: اصلا حواس من پرت شد و حرفهايم يادم رفت! گفتم: خدا جزايت بدهد، يك جو شعورت بدهد. الآن در مسجد وقتي يك كسي در حال سخنراني است. اگر شخصي مي‌گويد: سلام عليكم. همه مردم حواسشان به طرف او مي‌رود و همه افكار را به سمت خودش سوق مي‌دهد. اقا گناه به هم زدن سخنراني بيشتر است يا ثواب سلام دادن. والله ما بلد نيستيم سلام كنيم. بلد نيستيم نماز جمعه بخوانيم بلد نيستيم وصيت كنيم آدم بايد خيلي توجه داشته باشد. اينقدر گناه مي‌كنند كساني كه مي‌روند براي فاتحه خواندن و ناهار را در منزل مرده مانند. من چند بار اين را گفته‌ام. از بس كه نامه آمد من بيچاره شدم. واقعا بيچاره شدم. چند چيز است كه من خيلي بابت آنها زجر مي‌كشم. يكي مي‌گويد: پدرم مرده تا چهل روز مردم مي‌آيند و مي‌خورند!
هي مي‌گويند: خدا رحمتش كند، من هم نمي‌دانم چه بگويم. حديث داريم: كسي كه مرد نرويد در خانه‌اش غذا بخوريد. همه چيزها چپه شده است!
حديث داريم هر كس مرد ميهمانش نشويد. و ما هر كس مرد ميهمانش مي‌شويم! پيغمبر فرمود: فاطمه را احترام بگيريد. بعضي از نامردها فاطمه را زدند. ما چرا اينگونه عمل مي‌كنيم؟! يكبار ديگر مي‌گويم: بسم الله الرحمن الرحيم هر كس مرد برويد فاتحه بدهيد و دو ساعت قبل از ناهار برويد. چون اگر وقت ناهار هم برويد توهين است. او ممكن است بگويد جان من بايست. اما اين سنت را بشكنيد. بگذار اگر بناست براي مرحوم خرج كنند شب عاشورايي، شب تاسوعايي خرج كند. چون اگر شما كه پولداري خرج كني من هم مجبور مي‌شوم خرج كنم و گرنه مي‌گويند: فلاني گدا است. از همه بانكها جز بانك خون پول مي‌گيرم (مثل اينكه بانك خون هم پول مي‌دهد) چون اگر يكي خرج بدهد آن فقراء هم كه نمي‌خواهند بگويند ما كوتاه مي‌آييم، ما گداييم، آنها هم قرض مي‌كنند اين سنت‌هاي غلط را بايد برداشت.

5- شرايط روحي و اخلاقي و موقعيت سنجي و مخاطب شناسي

2- «فَارِغاً مِنْ خَاصَّةِ نَفْسِهِ عَمَّا يَأْمُرُهُمْ بِهِ وَ يَنْهَاهُمْ عَنْهُ»: كسي مي‌تواند ارشاد كند كه از نفسش دور باشد. گاهي وقتها ارشاد بعضي‌ها از روي نفس است. يعني مي‌خواهد خودنمايي كند، هوي و هوسش است. مي‌گويد: اين كار را بكن، اين كار را نكن. مي‌خواهد بگويد من هم يك كسي هستم! يا مي‌خواهد طرف را تحقير كند يا مي‌خواهد خودش را بالا ببرد.
3- «نَاصِحاً لِلْخَلْقِ»: ناصح يعني دلسوز. دلش به حال مردم بسوزد
4- «رَحِيماً رَفِيقاً بِهِمْ»: به مردم رحم داشته باشد. رفيق باشد با مردم
5- «دَاعِياً لَهُمْ بِاللُّطْفِ»: يعني با محبت و با لطافت دعوت كند.
6- «وَ حُسْنِ الْبَيَانِ»: بيانش زيبا باشد.
7- «عَارِفاً بِتَفَاوُتِ أَخْلَاقِهِمْ لِيُنَزِّلَ كُلَّا مَنْزِلَتَهُ»: بداند بشناسد كه اخلاق مردم متفاوت است. يعني با هر كسي يك‌جوري صحبت كند. يك حرفي را در روستا بزني خوب است در يك روستاي ديگر بد است. بايد آدم در جريان باشد. يك كلمه ممكن است در يك شهري يك معنايي داشته باشد معنايي خوب، در جاي ديگر همين كلمه معناي بدي داشته باشد. يك كسي ممكن است روي يك چيزي حساس باشد. مادر كاسبي عقلمان خوب كار مي‌كند مي‌دانيم كه الآن فصل بلال است. در زمستان هم لبو مي‌فروشيم. در ايام عيد چغاله بادام مي‌فروشيم. آنوقتي كه نمره بيست به شاگرد مي‌دهي اگر زير نمره بيست او را موعظه كني شاگرد مي‌گويد چشم. چون نمره 20 به او دادي و شما را دوست دارد. آن وقتي كه برايش دو چرخه و گوشواره مي‌خري، يعني هميشه حساب كنيم كه طرف در چه شرايطي است و شرايط او را در نظر بگيريم.
9- «بَصِيراً بِمَكْرِ النَّفْسِ وَ مَكَايِدِ الشَّيْطَانِ»: اين خيلي مهم است. در اين همه ما گير هستيم آشنا باشد به مكر نفس. يعني بداند كه نفسش يعني هوي هوسش مكر مي‌كند حيله مي‌كند. يعني گاهي وقتها در قيافه، موعظه حرف مي‌زند و… شما مي‌آيي نزد من مي‌گويي: فلاني چطور است؟ من مي‌گويم: فلاني را مي‌گويي؟ «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ»! يك «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» مي‌گويم كه گويي: يا ابالفضل! چه جنايكاري است؟ من فقط گفته‌ام «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» اما پشت اين «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» اين مي‌آيد: اسم عجب كسي را بردي خيلي آدم خطرناكي است. غيبت هم نكردم فقط گفتم: «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ». اما پشت «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» يك كاميون غيبت خوابيده است. گاهي وقتها آدم در قيافه دلسوزي غيبت مي‌كند. مي‌گويد: دلم سوخت بنده خدا فلاني شوهر كرد، چنان و چنين شد! دارد دلسوزي مي‌كند، خانم در قالب دلسوزي از ديگران غيبت مي‌كند.
زن و شوهري با هم دعوا كردند، من سراغ دارم. شوهر گفت: حالا كه چنين شد و همه بچه‌ها رفتيد سمت مادرتان الآن مي‌روم اداره اوقاف و همه زندگيش را وقف مي‌كند، قالب اين است كه براي امام حسين(ع) وقف مي‌كند، اما پشت اين وقف مكر نفس است. از غيظ زن و بچه وقف كرده است. اسراف مي‌كند… طرف مي‌گويد: اين سفره‌هاي سلطنتي، اين غذاهاي طاغوتي اين همه افراد گرسنه، قالب اين است كه غصه مستضعفين را مي‌خورد. يك امام جمعه‌اي در يك جايي ميهماني داشت. امام جمعه‌هاي همه استانها در خانه‌اش جمع شدند. ايشان هم غذاي خوبي داد. من رفتم نماز جمعه، يكمرتبه ديدم در نماز جمعه پا شده و گفته: شروع كرد و آبروي امام جمعه را ريخت. گفتم: بيا! با امام جمعه صحبت كردي كه پول چه پولي بود؟ آيا پول بيت المال بود ممكن است كسي باني بوده باشد. از همه گذشته آيا مي‌شود من و ذريه‌ام را ببري خانه‌تان يا دروغ؟ گفت: راست مي‌گويم. گفتم: اگر مرا ببري خانه‌ات چه به من مي‌دهي؟ گفت: اگر غذا بود مي‌دهم و گرنه از بيرون چلوكباب مي‌خرم. گفتم: اگر من خانه شما بيايم يا غذاي خوب به من مي‌دهي يا از بيرون مي‌گيري. حالا چرا اّبروي امام جمعه را مي‌ريزي؟ تو از امام جمعه دق دل داري، اگر هم اين نبود مي‌گفتي. پاسدارش تند رانندگي كرده، مي‌گفتي:… من نمي‌خواهم بگويم كار امام جمعه درست است. ممكن است امام جمعه‌اي كارش غلط باشد من توجيه نمي‌كنم اما تو هم كه داري در نماز جمعه او را استيضاح مي‌كني تو هم مواظب نفست باش. اگر امام جمعه رفيقت بود از نظر سياسي، اين كار را نمي‌كردي. همانطور كه در خط سياسي خودتان خورديد و صدايش را در نياوريد.
يك كسي آمد نهضت سواد آموزي يك عكس را از يك نفر نشان من داد. گفت: ببين اين عكس فلاني است. با اين خانم نشسته‌اند گل مي‌دهند و غنچه مي‌گيرند! البته شرايط بدي هم نبود آن خانم نگاه مي‌كرد و با هم صحبت مي‌كردند. عكس را كه نشانم داد من نوشتم تا ايشان را از نهضت سوادآموزي برود بيرون. گفت: آقا، چرا؟ گفتم: پيداست كه تو يك دوربين در آنجا قايم كرده بودي؟ و منتظر بودي كه يك چنين صحنه‌اي پيدا شود. اينهايي كه دوربين مخفي مي‌گذارند… من با او صحبت مي‌كنم كه محرمت بود يا نامحرم، در باز بود يا بسته، ثابت نشده ولي گناه تو ثابت شده. چه دليلي دارد كه تو اين كار را مي‌كني؟ گاهي وقتها مكر نفس است. جوان انقلابي در نماز جمعه به خودش مي‌زند اما مكر نفس است. و اين مكرها گاهي از طرف خارجي‌ها هم هست. كه نمونه‌هايي را من سراغ دارم!
زمان شاه مرحوم آيت الله شهيد سعيدي مرحوم شهيد مفتح اينها مركز تبليغاتشان آبادان بود (خوزستان) چون در آن زمان آمريكايي‌ها و انگليسي‌ها در آنجا بودند يك شهري بود كه به خاطر نفت خوزستان شرايط خاصي داشت. از اين روحانيون ملّايي كه بعضي‌شان شهيد شدند و بعضي‌شان هنوز هستند (كه الآن از فقهاي شوراي نگهبانند) در خوزستان تبليغ مي‌كردند. يكي از آقايان مي‌گفت: (ضمنا حرفهاي حساس را نگه مي‌داشتند شب عاشورا بزنند راجع به رژيم طاغوت و حرفهاي انقلابي) مي‌گفت: تا پايم را گذاشتم روي منبر يك نفر آمد پاي منبر و زد توي گوش خودش! واي واي! گفتم: چي شده؟ گفت: مگر امشب شب عاشورا نيست؟ گفتم: چراو گفت: همين بغل دارند عرق مي‌خورند!! پشت همين ديوار! اين دين است؟ اين مذهب است؟ من هم فوري از منبر پايين آمدم مچش را گرفتم و گفتم: برويم ببينيم كي عرق مي‌خورد؟ تا خواستيم برويم دستش و فرار كرد. ما فهميديم كه مأموريت داشت كه يك سيلي به خودش بزند و يك موجي راه بيندازد كه مسير سخنراني مرا از شاه تبديل كند به عرق خوردني كه وجود نداشت. گاهي وقتها اينطور هست. يعني قالب قالب اين است كه دارد ارشاد مي‌كند و دلش براي اسلام مي‌سوزد اما… در روزنامه‌هاي ما خيلي از اين حرفها هست. اينقدر هست. اينقدر حرفها در روزنامه‌ها و مجله‌ها هست. قيافه، قيافه‌ي دفاع از انقلاب است اما پشت آن كاميون خط سياسي، فكر نفس، حيله و شيطنت ممكن است باشد بنابراين نويسنده و گوينده خيلي بايد مراقب باشند. بسياري از زنها كه وسواسي هستند از مكر نفس است. اسمش را مي‌گذارد احتياط، آدم بايد تميز باشد.
كسي مي‌تواند ارشاد كند كه از نفسش جدا باشد، دلسوز باشد، محبت و رفاقت داشته باشد، با لطافت بگويد،.. يك كسي به لقمان نگاه كرد. لقمان نگاه كرد. لقمان برده سياه پوستي بود. لقمان گفت: چرا به من نگاه مي‌كني؟ لبهايم كلفت است؟ در عوض حرفهاي نازك از آن بيرون مي‌آيد. رنگم سياه است؟ در عوض قلبم سفيد است…
«والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1311
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست