نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1340
موضوع: حقوق در اسلام (3)
تاريخ پخش: 77/02/03
بسم الله الرّحمن الرّحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التّقوي»
1- حقوق در اسلام
اين سومين قسمت از اين بحث است. ديدگاههايي را که اسلام راجع به حق مردم، حق خدا، حق جمادات، حق نباتات دارد ميگوييم.
1- سرچشمه حق: حقوق يک واقعيت است. اينطور نيست که ما بنشينيم و قرار بگذاريم که فلان چيز براي فلاني و… بلکه حقوق حقيقتي است که بايد خالق آن را تعيين کند. قرآن ميفرمايد: (الْحَقُّ مِنْ رَبِّك) (بقره /147) سرچشمه حق خداوند است و اوست که تعيين ميکند چه کسي چه حقي دارد، چون او آفريدگار است. وقتي من يک پارچهاي دارم ميتوانم آن را به هر کسي که ميخواهم بدهم، با توجه به اينکه من يک آدم حکيمي هستم. وقتي ميگوييم: خداي عادل حکيم فرموده: اين مال اين و… با توجه به اينکه خدا خالق است و حکيم است بنابراين سرچشمه حق اوست. اوست که ميفرمايد: (خَلَقَ لَكُمْ) (بقره /29)، (سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ) (جاثيه /12)، (سَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ) (ابراهيم /32)، (سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ) (ابراهيم /33) همين که خداوند ميفرمايد: من آفريدم و در اختيار شما قرار دادم يعني اينکه انسان حق بهره برداري از طبيعت را دارد. خداوند ميفرمايد: ابر و باد و مه و خورشيد و فلک را من براي تو آفريدم. در قرآن کلمه «لَکُمْ» زياد آمده است.
(وَ جَعَلْنا لَكُمْ فيها مَعايِشَ) (اعراف /10) اگر پدر براي خانه يک کيلو شيريني خريد و به فرزندش داد، آن شيرينيها مال بچهها ميشود اگر يک بچه ديگر خواست از آنها بگيرد آن بچه متجاوز را هم ميشود تنبيه کرد و هم ميشود از آن بچهها حمايت کرد.
2- چون پول مال بابا است. بابا شيريني را خريده و از روي حکمت هم بين بچهها تقسيم کرده است. بچههايش را هم دوست داده، بغضي هم نسبت به بچهها ندارد. اين منشأ حق ميشود.
2- منشأ حقانيت
پس منشأ حق چند چيز ميشود 1- چون خدا آفريد. 2- چون خدا تقسيم کرد 3- چون خدا اجازه داد. اينها ريشههاي حق هستند: آفريدن، تقسيم کردن، نياز ما حکمت و عدالت او، کسي که چيزي را ميکارد محصولش مال اوست. ميگويد: اين حق من است، چون من آن را کاشتهام من آبياري کردهام.
3- يک شاگرد ميتواند به استاد بگويد: آقاي استاد به چه دليل شما حرف ميزنيد؟! آقاي واعظ چه کسي گفته تو منبر بروي؟! کي گفت تو بالا باشي و من پايين؟ ميگوييم: 1- دعوتم کردي. 2- مطالعه کردهام 3- تو هم به حديث من نياز داري، چون بنده خدا هستي و ميخواهي راه خدا را ياد بگيري، خودت هم قرآن بلد نيستي. پس بايد بنشيني و حرفهاي مرا گوش بدهي. اين سرچشمه حق ميشود. دعوت حق ميآورد.
به همين خاطر ميگويند اگر مهماني را دعوت کردي، اگر بد پذيرائي کني، حق دارد غيبت بکند. اگر خودش آمد، شما هر چه داشتي به او بدهيد. اگر کم و زياد شد حق ندارد حرف مفت بزند، چون خودش آمده است. ثبت نام شما حق ميآورد، در نوبت ايستادن شما حق ميآورد. اين مال استفاده کردن از طبيعت (تکوين) در شرع هم همينطور است.
(وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما يَكُونُ لي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى إِلَيَّ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظيمٍ) (يونس /15) به پيغمبر(ص) ميگفتند: «أَوْ بَدِّلْهُ»! ميشود قرآن را عوض کني و قرآن ديگري بياوري! «ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا»! قرآني غير آن بياور. فرمود: «ما يَكُونُ لي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسي» من که نميتوانم قرآن را عوض کنم (وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى) (نجم /3) من که نميتوانم از روي هوي و هوس حرف بزنم.
3- سرچشمه حق خداست
پس خداوند سرچشمه حق است هم در قانون و هم در آفرينش ِ (إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ) (انعام /57) دليلي در نهج البلاغه وجود دارد که اميرالمؤمنين(ع) ميفرمايد: «فَقَدْ جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً بِوِلَايَةِ أَمْرِكُمْ» (نهجالبلاغه/خطبه216) خدا براي من حق قرار داده است. اينجا بايد يک تبصره بزنيم. آيا غير از خدا کسي ديگر ميتواند دستور بدهد؟ ولايت فقيه و مجتهد که از خودشان دستور نميدهد ميگويد من حکم خدا را اين طور ميفهمم مردم در دانشگاه چهار سال کارشناس ميشوند. چطور امام (ره) چهل سال درس خوانده و کارشناس نشده؟ آن هم با هوشي که او داشت. مرجع تقليد کارشناس است علاوه بر اين که اسلام فرموده اگر از او گناهي ديدي تقليد نکن، نه تنها تقليد نکن بلکه پشت سرش نماز هم نخوان سابقهاش هم بايد خوب باشد.
بله داريم که: اگر کسي دستوري داد که ضد قرآن بود آن را انجام ندهيم «فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا أَمْرَهُ فِيمَا طَابَقَ الْحَقَّ» (بحارالأنوار/ج33/ص595) گوش دهي به حرفش، از او اطاعت کني، تا زماني که طبق حق بود. اگر کسي ضد حق بود، هر کس بود به حرفش گوش ندهيد. اينطور نيست که انسان بايد خودش را به کوري و کري بزند. به همين خاطر ميگويد: در انتخاب مرجع دقت کن. در انتخاب پزشک دقت کن. وقتي فهميدي دکتر است و تخصص دارد وقتي گفت: اين قرص را بخور. با آب ولرم، چشم. دو ساعت به دو ساعت، چشم. حتي وقتي يک آيت الله ميرود پيش پزشک، هر چه ميگويد اطاعت ميکند. وقتي طرف کارشناس باشد آدم جانش را دراختيار او ميگذارد. وقتي آقا ميکانيک است آدم ماشينش را در اختيار او ميگذارد. ما اگر بدانيم کارشناس غرض و مرضي ندارد مخلص او هستيم هر که در هر رشتهاي.
اطاعت به معناي اين نيست که: کر شو و کور شو. گاهي وقتها ميگويند: به ما گفتهاند خط قرمز. بله ما خط قرمز داريم. گفتهاند: اينجا نبايد حرکت کني. کلمه عقل يعني خط قرمز کلمه عَقَل يعني مهار، ميگويد شتر را عِقال کن، يعني افسارش را به خط قرمز ميخکوب کن، يعني در زمين فلاني حق نداري بروي. در اين چراگاه بچر و خارج نشو. اگر بگوييم خط قرمز نميخواهيم يعني مهار عقل نميخواهيم، آن هم براي انساني که غرق نفسانيات است. چگونه اختيارمان را به عقل بدون وهم بدهيم کدام نفس کش است که بگويد من در عموم پشيمان نشدهام. انساني که هر لحظه پشيمان ميشود، ديدش، سوادش و اطلاعاتش تغيير پيدا ميکند، به يک انسان متزلل چگونه ميتوان گفت: تو هر جا ميخواهي برو. بنابراين بايد يک خط قرمزي باشد. منتها خط قرمز را چه کسي تعيين کند؟ و يا من؟ هيچ کداممان. بلکه خدا.
4- حق حاكم بر مردم و حق مردم بر حاكم
1- دوطرفه بودن حق: امير المؤمنين(ع) ميفرمايد: «فَإِذَا أَدَّتْ الرَّعِيَّةُ إِلَى الْوَالِي حَقَّهُ وَ أَدَّى الْوَالِي إِلَيْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَيْنَهُمْ وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّينِ وَ اعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ وَ جَرَتْ عَلَى أَذْلَالِهَا السُّنَنُ فَصَلَحَ بِذَلِكَ الزَّمَانُ وَ طُمِعَ فِي بَقَاءِ الدَّوْلَةِ وَ يَئِسَتْ مَطَامِعُ الْأَعْدَاءِ» (نهجالبلاغه/خطبه216) اگر حکومت اسلامي حق مردم را بدهد، مردم هم حق حکومت را بدهند… حکومت بايد حق مردم را بدهد. گاهي وقتها تصميمات براي مردم نيست براي خودشان است. من رفتم در يک استاني، استاني محروم که مردم در تراکتور، کود شيميايي، زمين، برق و… مشکل داشتند. ديدم يک استخر آب گرم ساختهاند سر پوشيده! گفتم: مردم اينجا استخر آب گرم به چه دردشان ميخورد؟ مردم اينجا همه کشاورز هستند، آن عرقي هم که بايد در بيايد در حال کشاورزي از اينها دفع ميشود، اين استخرها و سوناها مال يک جاهايي است که مردم راه ندارند بروند جا ندارند قدم بزنند و بدنشان را پي گرفته، ميروند تا پي هايشان آب شود. بعد ميبينيم که بله چند تايي رفتهاند آنجا خودشان ميخواستند بروند استخر و در آنجا استخر ساختهاند.
اداي جاهاي پيشرفته را در ميآورند. مثل پير مرداني که ريشههايشان را رنگ ميکنند و اداي جوانها را در ميآورند. اينها ادا در آوردن است. بايد ديد احتياج مردم چيست؛ طبله در زمان ما چه درسي بايد بخواند؟ نياز جامعه چيست؟ اگر مدرسين حوزه علميه نياز را در نظر بگيرند و به ما درس بدهند و بنده هم مخلص آنها باشم نياز جامعه بر طرف ميشود. عوض ساختن استخر سر پوشيده چند تا تراکتور بخرند و به مردم بدهند. آدم گاهي ساختمانهايي ميبيند مثل ساختمان وزارت کشاورزي که زمان شاه ساخته بودند که اگر آن زمان پول اين ساختمان را تراکتور ميخريدند فکر ميکنم به هر کشاورزي يک تراکتور ميرسيد. چون وزارت کشاورزي هامبورگ را ديده بودند ميخواستند مثل همان را بسازند. بسياري از کارهاي ما فتوکپي و از روي نفهمي است.
امير المؤمنين(ع) ميفرمايد اگر والي درد مردم را لمس کند و حق آنها را بدهد،… مردم هم بايد طوري باشند که وقتي ماليات ميدهند مثل اين باشد که خمس ميدهند، اصلاً خدا را شکر کند که دارد ماليات ميدهد. اين دولت برق داده و امنيت داد و آب داد و… بگويد من در سايه امنيت اين قدر پول پيدا کردم. از ماليات دزدي نکند. اگر مملکت امن نبود که تو نميتوانستي تجارت کني.
اميرالمؤمنين ميفرمايد اگر اينها حق همديگر را بدهند: «عَزَّ الْحَقُّ» عزيز ميشود حق. «قَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّينِ» راههاي دين استوار ميشود. «فَصَلَحَ بِذَلِكَ الزَّمَانُ» زمان صالح ميشود. «يَئِسَتْ مَطَامِعُ الْأَعْدَاءِ» دشمنان مأيوس ميشوند. نميتوانند بين مردم و دولت تفرقه بيندازند.
2- سلسله مراتب: حقوق درجه دارد. بنده اگر بميرم اولين کساني که از من ارث ميبرند پدر و مادر و فرزندانم هستند و همسرم. بعد ميرسد به عمو و عمه، سلسله مراتب دارد. افراد حق دارند اما حق مرتبه دارد.
مثلاً در قرآن داريم: (أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ) (يوسف /40) اول حق خدا، بعد ميفرمايد: (وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ ذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ) (بقره /83)،
بعد ميفرمايد: «وَ ذِي الْقُرْبى»، بعد «وَ الْيَتامى»، بعد «وَ الْمَساكينِ» و… به امام حسن(ع) فرمود: دست پدر را بشوي. بعد هم فرمود: اگر اين پدر به تنهايي اينجا ميآمد دست پدر را ميشستم، اما چون پدر و پسر با هم آمدهاند سلسله مراتب بايد حفظ شود. اين سلسله مراتب مسئلةاي است اسلامي. اگر رييس جمهور آمد بايد رييس جمهور به استقبالش برود، اگر نخست وزير آمد بايد نخست وزير به استفبالش برود و…
با مقام معظم رهبري آن زمان که ايشان رييس جمهور بودند رفتيم خارج، در اولين فرودگاه 21 توپ در کردند، من اول جا خوردم. پرسيدم که قضيه چيست؟ گفتند: به احترام مقامات بر طبق درجه توپ ميزنند. پرسيدم اگر نخست وزير بيايد چندتا؟ گفتند: 19 تا، و… گفتم: من اگر به تنهايي بيايم چند تا! گفتند: يک تيرکمان!
3- راههاي دعوت به حق و قانون: اين نياز به بحث دارد. چگونه مردم را به حق دعوت کنيم؟ چون خيليها به حق خودشان قانع نيستند. يعني در خوابگاه دانشجويي يا طلبهها يا هيأتهاي عزاداري (اينها خوبها هستند، بهتر از اينها کسي را نداريم) اگر بگويند: غذا را خودتان برداريد. نفر اول هر چه گوشت است بر ميدارد! (بعضيها) و لذا خيليها ميگويند آقاي قرائتي ما ميرويم نماز بخوانيم وقتي برميگرديم چيزي برايمان نميماند! ما بايد به جايي برسيم که اگر آشپز بالاي ديگ نباشد خودمان تجاوز نکنيم. اگر پليس سر چهار راه نباشد خودمان مراعات کنيم. کاري را از ترس انجام دادن حق نيست. ما بايد از درون معتقد شويم. البته بعضيها را ميگويم. البته حزب الهي هستند. اما گاهي ديده ميشود که اگر بالا سر طرف نباشي خرابکاري ميکند.
ما در قرآن چند تا آيه داريم درباره سرعت گرفتن. حضرت نشسته بود، هي گفتند آقا يک حرف خصوصي! آيه نازل شد: آقا پيغمبر(ص) هم خسته ميشود، ولش کنيد. همه کار خصوصي با پيغمبر(ص) دارند! آيه نازل شد هر که با پيغمبر کار خصوصي دارد برود صدقه بدهد. تا ديدند پولي شد گفتند: نه آقا غرض عرض سلامي بود و رفتند. آيه اين است: وقتي ميخواهيد (تَناجَيْتُمْ) (مجادله /9) با پيغمبر در گوشي صحبت کنيد (نجوي کنيد) (أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقاتٍ) (مجادله /13) برويد صدقه بدهيد و بعد بياييد در گوشي صحبت کنيد بعد وقتي همه رفتند خدا فرمود: اي نامردا! «أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا» ترسيديد پول بدهيد؟! تنها کسي که پول ميداد و ميآمد خصوصي صحبت ميکرد علي بن ابيطالب(ع) بود. و لذا گاهي هم بايد از دانشجو پول گرفت. اگر صاف يک چيزي را در اختيار کسي قرار دهيم او قدرش را نميداند.
از امام رضا(ع) سؤالي کردند. مدتي سرش را پايين انداخت و بعد جواب دادند. طرف گفت: آقا بلد نبودي!! فرمود: اگر همان وقت جواب ميدادم (بي درنگ جواب ميدادم) حرفم کم بها ميشد. يک مقدار بايد لفتش داد. با اين کار بيشتر در ذهن آدم ميماند. در دنياي روحانيت ميگويند: يک کمي لفت دادن طرف را تشنه ميکند. (الم) (بقره /1)! بعد ميفرمايد: (ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ) (بقره /2)، (إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ) (تكوير /2-1) اگر همچنين شد اگر همچنين شد… بگو جونم در آمد! مي گويد: ها! حالا برايت ميگويم تشنه شدي!! (وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ) (تكوير /9-8)
حالا ما چه کنيم که مردم را به حق دعوت کنيم؟ چيزهايي که به عقل ناقص من رسيده اين است. تا ببينم به عقل کامل شما چه رسد؟ مرحوم آيـت الله طالقاني (ره) تفسير، ميفرمود: اين… به عقل ناقص من آمده بعد با مردم شوخي ميکرد و ميگفت! ببنم به عقل ناقص شما چه ميآيد حالا اينها به عقل ناقص من آمده، شما فکر کنيد ممکن است عوامل ديگري هم باشد. شما که دانشجو هستيد ممکن است اگر بچه مدرسهايها هم فکر کنند بهتر از من بفهمند راه فهم باز است. من خودم حدود بيست سال پيش يکي از کتابهاي شهيد مطهري (ره) را خواندم به نام: عوامل ملت بدبخت چيست؟ ديدم ايشان چهار عامل نوشتهاند. گفتم: آيا بيشتر از اين چهار تا نيست؟ فکر کن شايد بيشتر گيرت بيايد. من فکر کردم و 12 تا عامل گيرم آمد. بعد مرحوم مطهري (ره) را به منزل دعوت کردم و گفتم: شما در فلان کتاب نوشتهايد که عوامل ملت بدبخت چهار تا است من شاگرد شاگرد شما هستم از نظر علمي، (ما شمع هستيم او خورشيد بود. ) يک وقت ممکن است يک بچه از بزرگها بيشتر بداند و آنها را از بن بست نجات بدهد. نه تنها بچه بلکه حيوان هم. هدهد دو تا سفر کرد يک کشور را مسلمان نمود. به سليمان(ع) هم گفت: من يک چيزي بلدم که تو بلد نيستي! (كَذلِكَ وَ قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَيْهِ خُبْراً) (كهف /91).
حالا من اينها را ميگويم شما هم فکر کنيد که ما چه کنيم که جامعه را به سمت قانونپذيري و حقگرايي سوق دهيم. يعني هر کسي به حق خودش قانع شود.
5- آنچه مردم را به حقگرايي هدايت ميكند
1- در ديدن اين بايد باشد که هستي بر اساس حق است (ايمان به قانونمندي هستي) به خودمان بگوييم: کل هستي حق است تو چرا حق نباشي؟! وقتي بگوييم همه اينهايي که ميآيند با جوراب ميآيند آدم ديگر رويش نميشود بيجوراب بيايد. آقا همه چشم روشني ميبرند آن وقت من دست خالي بروم! يعني اگر انسان بداند همه اينطورند قصه برايش جا ميافتد.
قرآن ميفرمايد: بابا! واقعاً اهل عبادت نيستيد؟ (كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ) (بقره /116) هستي در حال قنوت است. آنوقت تو نميخواهي يک قنوت به جا بياوري؟! (يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ) (جمعه /1) هستي سبحان الله ميگويد، خوش انصاف تو نميخواهي سبحان الله بگويي؟ يعني ميخواهي وصله همرنگ هستي نباشي؟! در قرآن آيات زيادي داريم که ميفرمايد: کل هستي قانون دارد(وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْميزانَ) (الرحمن /7) آسمان را آفريد و برافراشت و در آسمان و کرات آسماني توازن بر قرار نمود بعد ميفرمايد: (أَلاَّ تَطْغَوْا فِي الْميزانِ) (الرحمن /8) تو هم که ترازو داري تو طغيان نکن. در هستي توازن هست پس توازن در مغازه شما هم باشد. اين خيلي ديد درستي است که ميفرمايد: هستي درست است تو چرا عقب ماندهاي؟ تو نميخواهي کارهايت ميزان باشد؟! چند وقت پيش سر نماز حواسم پرت شد، نه چند وقت پيش، من هميشه حواسم پرت است. بعد ديدم در قرآن آيهاي است که ميفرمايد: تو که حواست پرت است! خيلي عقب هستي. صحبت از نماز حيوانات است. ميفرمايد: حيوانها هم نماز دارند (با غريزه و با صوت خودشان) آن چيزي که مرا خيلي به درد آورد اين است که قرآن ميفرمايد: (كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبيحَهُ) (نور /41) اين آيه براي من خيلي زور داشت. که آنها وقتي نماز ميخوانند ميفهمند ولي تو نفهميدي! اينکه ميگويند چوب خدا صدا ندارد يکي اين است. اين يک سيلي است. ممکن است برخي بگويند: مراد در اينجا از عبادت، همين غرائض و… است. نه خير، قرآن ميفرمايد: «كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبيحَهُ» يک وقت ميگوييم: دندانهاي الاغ گواهي ميدهد که او چند سال دارد. اين يک گواهي طبيعي است. يا دايرههاي تنه درخت گواهي ميدهد که درخت چند سال دارد. اينجا ميفرمايد: «كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبيحَهُ» آنها ميفهمند. اگر فهميديم که هستي قانون دارد ما هم وصله همرنگ هستي ميشويم.
4- هدف بعثت حق است يا اقامه حق است. (لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ) (حديد /25) ما انبياء را همراه معجزه فرستاديم. کتاب و ميزان را با ايشان فرستاديم. تا براي مردم عدالت را به پا دارند..
5- هدف حکومت و امامت، اقامه حق است. اميرالمؤمنين(ع) فرمودند: حکومت از ترشح عطسه يک بزغاله پيش من کمتر است مگر آنکه بتوانم در سايه حکومت حقّي را…
6- تعليم و تربيت: اگر پدر و مادر در خانه بر اساس حق زندگي کنند، فرزند هم حق پذير ميشود. فضا وقتي حق شد همه تسليم حق ميشوند. ماهي هيچگاه شنا کردن از يادش نميرود، چون در جايي زندگي ميکند که همه شنا ميکنند. بچه شوفرها اتوماتيک شوفر ميشوند. اگرفضاي خانه فضاي عدالت باشد… البته اين کار تمرين ميخواهد.
خدا رحمت کند شهيد مظلوم بهشتي (ره) و شهيد قدوسي (ره) را، يک مدرسه در قم داشتند به نام مدرسه حقاني. در کنار مدرسه يک کارتون اسکناس گذاشته بودند، يک دفتر هم کنارش گذاشته بودند. گفتند: اينها براي چيست؟ گفتند: هر طلبه که پول نياز داشت بردارد و در اين دفتر امضاء کند که من اينقدر پول برداشتم براي فلان کار. من به مرحوم شهيد قدوسي(ره) گفتم: آقا شما پول را همين طور ول کردهايد؟ حسابي کتابي… گفت: طوري نيست! بعد فهميديم که سياست مرحوم بهشتي و قدوسي طوري بوده که اين طلبهها در زماني که طلبه هستند يک خورده پول را ببينند تا ببينيم وقتي پول ديدند چه ميکنند! پول دستش بيايد چه ميکند! که ببينيم او ميتواند مسئوول مملکتي باشد يا نه؟ ميخواهيم فضايي درست کنيم که فضاي حق پذيري باشد. پدر روبروي خانم و بچهها بايستد و بگويد: من اين فريادي که کردم اشتباه کردم، معذرت ميخواهم. پسر جون من بيخود اين جمله را گفتم، ببخشيد. بچه بفهمد که پدر شگفت: ببخشيد و بچه هم ميفهمد که حق چي است و نيز ميگويد شما ببخشيد. نه خير، مرد از زنش عذرخواهي کند!! اين ديگر مرد نيست. از بچه من عذر خواهي کنم؟! چه اشکالي دارد؟ بله از بچه عذرخواهي کن.
از بچهام اجازه بگيرم؟ بله، پيغمبر(ص) از بچه اجازه ميگرفت. آبي آوردند، حضرت آب را که ميل فرمود مقداري آب در ظرف باقي ماند. بچه گفت: آقا اين آب را به من بده تا ميل کنم. (ميخواست تبرک کند. ) تا پيغمبر(ص) خواست آب را به او بدهد پيرمردي گفت: آقا آب را به من بده. پيغمبر به او فرمود: اول اين بچه گفت حق با اوست، اگر اجازه داد آن را به شما ميدهم. فرمود: آقا زاده اجازه ميدهي اين آب را به اين پيرمرد بدهم؟ او گفت: نه خير، حضرت هم آب را به او داد. اين فضا فضاي عدالت است. چه اشکالي دارد که استاد بگويد: اين حرفي که اين شاگرد به ذهن من نيامده بود حرف ايشان از حرف من بهتر است. با اين کار دانشجو رشد ميکند.
7- آشنايي با تاريخ: بدانيم عاقبت آنهايي که به ناحق رشد کردند چه شده است. امام كاظم(ع) ميفرمايد «إِنَّ الْحَرَامَ لَا يَنْمِي وَ إِنْ نَمَى لَا يُبَارَكُ لَهُ فِيهِ» (كافي/ج5/ص125) مال حرام رشد و نمو ندارد. اگر هم رشد کند برکت ندارد. پولش خيلي است اما خيري نميسازد. اين همه پول دارد اما يک آب خوش از گلويش پايين نميرود.
قرآن ميفرمايد: وقتي ميخواهيم برخي را بسوزانيم به آنها پول ميدهيم. با پول آنها را ميسوزانيم. (إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِها فِي الْحَياةِ الدُّنْيا) (توبه /55) يعني ميخواهم عذابش کنم. ميخواهم او را دهم پولش ميدهم. ما از تاريخ بايد بفهميم که افرادي که از راه باطل پيش رفتند به کجا رسيدند؟ استکبار 43 تا راديو راه اندازي کرد که به امام (ره) جسارت کنند (در ايام جنگ تحميلي) و از صدام تجليل ميکردند. ولي چون باطل بودند الآن مردهي امام (ره) عزيزتر از صدام است. صدام زنده ذليل است و امام از دنيا رفته عزيز… اينطور نيست که با رفتن عکس کسي در روزنامهها و پخش صدا از راديو تلويزيون و… کسي عزيزتر شود.
8- تشويق کساني که به حق عمل ميکنند و سرکوب کردن کساني که حق را تخريب ميکنند: اين خيلي مسئله مهمي است و وقتي کسي كار خوبي کرد او را تشويق کنيم.
شخصي به من گفت: آقاي قرائتي من ميخواهم يک عبا به تو بدهم. گفتم: نگاه کردي که اين عبا نو نيست! گفتم: من يک عباي نو در خانه دارم. رفت و برگشت و گفت: حالا که راست گفتي ميخواهم دو تا عباي نو داشته باشي. تشکر کردم از او ولي همين حرف حرف خوبي است. گاهي انسان بايد از يک حرکتهايي تشکر کند. لازم نيست طرف فقير باشد.
از طرف ديگر وقتي کسي گردن کلفتي ميکند قرآن ميفرمايد: (فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى فَقاتِلُوا الَّتي تَبْغي حَتَّى تَفيءَ إِلى أَمْرِ اللَّهِ) (حجرات /9) اگر ديديد کسي گردن کلفتي ميکند همگي عليه او بسيج شويد. اصلاً فلسفه عزاداري همين است. ما که ظهر عاشورا ميگوييم: حسين حسين… يعني اينکه: خيال نکنيد خيلي راحت ميشود سر يک امام را بريد. ما 1400 سال در خيابانها نعره ميکشيم. يعني حواستان باشد. اگر اين عزاداريها نبود تمام امامان را مثل امام حسين(ع) سر ميبريدند. علت اينکه بني عباس در زمان امام سجاد و امام باقر و امام صادق. امام کاظم و امام رضا(ع) آرام شد (اين ائمه(ع) را با سم کشتند) يعني يواشکي کشتند. چرا؟ چون امام حسين(ع) کشته شد مردم داد و هوار کردند. حکومتها گفتند: مثل اينکه نميشود کشت. ديگر کشتن به راحتيها نيست. خطشان را عوض کردند و از راه سم امامان(ع) را به شهادت رساندند، اگر يک ماشين که خلاف ميرود همه در مقابلش بوق بزنند او ديگر جرأت نميکند خلاف کند. ما بايد از طرفداران حق حمايت کنيم و بر سر طرفداران باطل نعره بکشيم. يک ميليارد و… مسلمان وجود دارد اگر هر کدام روزي يکبار بگويند: آمريکا نکن آمريکا نکن، آمريکا ميترسد. اينجاست که حق جلوه ميکند.
9-رفاقت با کساني که طرفدار حق هستند: اين هم نقش مهمي دارد.
خدا رحمت کند آيت الله قاضي را که در دزفول زندگي ميکردند. پيرمردي بوده در جايي ميهمان شد (اين قصه را مقام معظم رهبري نقل ميکردند) بشقاب برنج و دو سيخ کباب مقابل ايشان گذاشتند. ايشان گفتند: اين غذا براي من زياد است. مقداري برنج و يک سيخ کباب را در يک بشقاب ديگر ريختند. شخصي گفت: آقا لاقل کبابش را ميخورديد. ايشان گفت: مگر آن کسي که ميخواهد اين برنج را بخورد آدم نيست؟ او هم کباب ميخواهد. حضار هم گفتند: احسنت به اين فکر. اين چيزي نيست ولي خيلي اثر دارد. ريز است اما همين موها طناب ميشود. آدم وقتي ميخواهد کاري کند بايد فکر زن و بچه و همسايه و مردم باشد.
10- رفتار مسئولين بايد به حق باشد: وقتي جناب آقاي خاتمي به اهواز مسافرت کردند اعلام ميکند که يک پلاکارد هم نباشد، ديگر من خجالت ميکشم که به رييس نهضت آنجا بگويم براي من يک پلاکارد و يا حتي يک مقوا بزنند که مقدم فلاني را گرامي ميداريم. وقتي رييس جمهور اين حرف را ميزند من خجالت ميکشم که به آنها بگويم براي من خير مقدم بنويسيد. خيلي اگر ميخواهي احترام کني بگو: آقاي قرائتي آمده، خير مقدم ميگوييم. عمل يک نفر اثر ميگذارد. يکي که به اتوبوس سوار شد همه از ماشينها پايين ميآيند.
تبليغات و قوه قضائيه نيز در اين امر نقش مهمي دارند. ديگر وقت نشد اينها را بگويمم، اين روشها مردم را حقگرا و قانونگذار ميکند.
«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1340