responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1355

موضوع بحث: حکومت اسلامي، وظايف مردم و مسئولين

تاريخ: 22/11/66

بسم اللّه الّرحمن الّرحيم

در آستانه‌ي دهه‌ي فجر هستيم. ما هم فكر كرديم يك مقدار درباره‌ي مديران مملكت‌ها كه شامل مدير يك كارخانه‌ي، مدير دبستان، مدير كل‌ها، استاندار، بخشدار، فرماندار، ائمه‌ي جمعه و جماعت، فرماندهان ارتش و ژاندارمري و سپاه، شهرباني و اصولاً آن‌هايي كه مسئول هستند صحبت كنيم. حالا هركس شعاع مسئوليتش فرق مي‌كند.
من خيلي كوچك‌تر از آن هستم كه در اين رابطه صحبت كنم. اميرالمؤمنين(ع) در اين رابطه صحبت كرده است و من حرف‌هاي امير را براي شما برادران عزيز نقل مي‌كنم. در اين جا بد نيست كه درباره‌ي مالك اشتر كه حضرت علي(ع) بسيار دوستش دارد صحبت كنم.

1- جايگاه مالك اشتر

درباره‌ي مالك اشتر گفته‌اند که ايشان استاندار بوده است، اما ايشان اصلا استان داري نكرد و حكم گرفت كه استاندار بشود، اما در راه معاويه گفته بود هر كس مالك اشتر را شهيد كند، من چند سال از گروه و قبيله‌اش ماليات نمي‌گيرم. و چون جايزه‌ي بالايي بود، مالك را شهيد كردند. اما اين مالك اشتر چه كسي بود؟ تحت عنوان مسئول نمونه براي شما صحبت كنم.
مالك اشتر چند نكته دارد:
1- وقتي حضرت علي خبر شهادت ايشان را شنيد فرمود: (إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ) (بقره /156) بعد فرمود: «فإِنَّ مَوْتَهُ مِنْ مَصَائِبِ الدَّهْرِ»(الغارات، ج‌1، ص‌169) فرمود: تاريخ مصيبت زده شد. اين را يك كسي مي‌گويد كه در حرفهايش مبالغه نيست. مي‌فرمود: تصميم داشتم صبر كنم، اما شهادت مالك اشتر صبرم را گرفت، «هل موجود كمالك» مي‌گويد: نيست مادري که مثل مالك بزايد. خيلي جمله مهمي است. مي‌شود آدم دل خوش كند كه كسي مثل مالك اشتر پيدا بشود؟ حضرت علي(ع) مي‌فرمايد: «لقد كان لي، كما كنت لرسول الله صلى الله عليه و آله و سلم»(رجال‌ العلامةالحلي، ص‌169) همان نقشي كه من نسبت به پيغمبر داشتم، مالك اشتر نسبت به من داشت.
ابوذر يك قصه‌ي شيرين مي‌گويد. مي‌گويد يك روز در مجلس نشسته بوديم. من بودم و جمعيتي هم بود. پيغبر اكرم فرمود: يكي از شما و در بيابان در تبعيد مي‌ميريد. (اما نگفت: چه كسي) تنها و غريب از دنيا مي‌رود. اين قصه را ابوذر مي‌گويد: جمعيت زيادي بود و همه ما شنيديم. بعد از پيغمبر اسلام كه مراحل و مسائل پيش آمد و بالاخره ابوذر در ربذه تبعيد شد و مريض شد. يك دفعه ابوذر ياد آن سخن افتاد كه پيغمبرگفت: يكي از شما تنها و غريب در بيابان بي آب و كوير از دنيا مي‌رود. ابوذر مي‌گويد: نگاه كردم و در ذهنم مانور دادم، تمام آدم‌ها را ديدم كه همه از دنيا رفته يا شهيد شدند. در آن گروه فقط من ماندم. بعد گفتم: آن يكي من هستم. بعد پيغمبر فرمود: تو از دنيا مي‌روي، اما يك گروه صالح تو را مي‌آورند و با سلام و صلوات تشييع جنازه مي‌كنند. به دخترش وصيت كرد كه آن گروه همه از دنيا رفتند و فقط من ماندم. من هم در اين جا از دنيا مي‌روم. تو كنار جاده برو و ببين آن گروه صالح چه كساني هستند؟ هركس براي تشييع جنازه‌ي من مي‌آيد، آن‌ها كساني هستند كه چند سال پيش پيغمبر درباره آنها امضا كرد كه اين‌ها صالح هستند. دختر ابوذر مي‌گويد: رفتم و كنار جاده نشستم، ديدم يك گروهي مي‌آيند. فرمانده‌ي اين گروه مالك اشتر است، مالك اشتر شخص صالحي است.

2- نامه امام علي به مالك اشتر

حضرت امير 77 نامه دارد و يكي از نامه‌ها عهدنامه ‌ي مالك اشتر است. حالا خدا توفيق بدهد که چند جمله ا‌ي فشرده در اين رابطه صحبت كنم و حكمي كه حضرت امير داده است را برايتان بخوانم.
بد نيست ببينيد كه كسي كه حكم مي‌دهد، چه مي‌گويد: (هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِين) (نهج‌ البلاغه، نامه‌53) اين خيلي قشنگ است كه اولاً مي‌گويد: من بنده‌ي خدا هستم. يعني يك مسئول مي‌خواهد، يك معاون يا مدير كل براي خودش تعيين كند، بر مدير كل حكم مي‌دهد كه يادش نرود كه عبد خداست و خيلي بلند پروازي نكند. اين خيلي قشنگ است. «هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِين» يادش نرود كه بنده‌ي خداست. چيزي مهمي نيست. با يك تلفن نصبش كردند و با يك تلگراف هم عزلش مي‌كنند. تمام هارت و هورت‌ها، زينت دنياست. (إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زينَةً لَها) (كهف /7) آن چه در زمين «زينَةً لَها» ست. پست آدم، ماشين آدم و. . . اين‌ها جز زرق و برق چيزي نيست. اگر عبدالله و عبد خدا شويم، پرواز مي‌كنيم. (سُبْحانَ الَّذي أَسْرى‌ بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى) (اسراء /1) چون پيغمبر عبد خدا بود و به معراج رفت. «سُبْحانَ الَّذي أَسْرى‌ بِعَبْدِهِ لَيْلاً» علي عبد خدا بود. و ما در نماز مي‌گوييم: «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ» مسئولين نبايد يادمان برود كه ما «عَبْدُهُ» هستيم و بنده خدا هستيم. خيلي دستور ندهيم. كارهاي مسئوليتي را بايد با قاطعيت انجام بدهيم.
در خدمت يكي از شخصيت‌هاي درجه‌ي يك مملكتي بوديم، عده‌اي نشسته بودند، صداي تق تق مي‌آمد. ما همه مهمانشان بوديم، و ايشان خيلي در سطح بالاست، با اين كه همه زيردستانش نشسته بودند، خودش بلند شد، در را بست و نشست. وقتي چاي آوردند، فرم سيستماتيك يا اينكه اول به آن آقا بدهند، اينطور نبود. يادمان نرود كه اين پست‌ها چيزي نيست. اين زيبايي‌ها چيزي نيست. بنابراين عبد خدا بودن، يادمان نرود.
بعد مي‌گويد كه: (حِينَ وَلَّاهُ مِصْرَ جِبَايَةَ خَرَاجِهَا وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا وَ عِمَارَةَ بِلَادِهَا أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ) (نهج ‌البلاغه، نامه 53) اصل اول تقوا است. آقا ببينيد قدرت دولت از كجاست؟ چه كسي به زور دوست دارد كه مردم از دولت حمايت كنند؟ از قدرت دولت حمايت كنند؟ حمايت مردم از رضايت مردم است. پس اگر مردم را راضي نكرديم، رضايت كه رفت، حمايت هم مي‌رود. حمايت كه رفت، دولت هم مي‌رود. دولت كه رفت خودت هم مي‌روي. بنابراين (إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها) (اسراء /7) شوخي هم نداريم. اينکه يك كارمند دولت با اين كه اكثراً خوب و تقريباً همه‌ي آنها مستضعف هستند، اما در عين حال حقوق كم با گراني و خرج خانه تطابق نمي‌كند، يك حقيقت است. اما فعلاً وضع همين است. دنيا كه يك طور نيست، يك زماني كارمندهاي دولت خيلي وضعشان خوب بود، همه دست و پا مي‌زدند كه به اداره بروند و دستشان را به يك جايي بند كنند. حالا يك زماني نرخ‌ها و گراني يك طوري شده است كه درآمد شغل آزاد بيش‌تر است، چهار روز نوبت او بوده و چهار روز هم نوبت اين بوده است. مهم اين است كه فعلاً شما كارمند دولت هستيد، اگر مردم ناراضي شدند از دولت حمايت نمي‌كنند. حمايت نشد ديگر دولت نيست، پس به خاطر اين كه مردم از او حمايت نكردند، دولت سقوط مي‌كند. مردم چه وقت از دولت حمايت نمي‌كنند؟ وقتي که ناراضي هستند. اگر شما مردم را ناراضي كني آينده خودت را خدشه‌دار کرده‌اي.

3- جلب محبت ديگران با كار نيك

حالا چه كنيم كه مردم حمايت كنند؟ مي‌گويد: (إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا) (مريم /96) مي‌خواهي مردم دوستت داشته باشند؟ قرآن كليد دوستي دارد. بعضي‌ها مي‌گويند: اگر آدم صبح به صبح چنين كند كه مردم دوستش داشته باشند. نخير اينطور نيست. راه دست يابي به محبت، قرآن مي‌فرمايد: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» اگر كارمان خوب بود «سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» پول، محبوبيت نمي‌آورد. اگر قرار بود كه با پول خرج كردن انسان محبوب بشود، هيچ پولداري، پولدارتر از فهد نيست. كاميون كاميون پول خرج مي‌كند و محبوبيت نمي‌آورد، اما مي‌گويد: يك پول مفت به كسي نمي‌دهد. در دنيا هيچكس با فهد قابل مقايسه نيست. بلكه ممكن است يك كارهايي يا چيزهايي را به اسمش درست كنند، اما دوستش ندارند. يعني اگر الآن فهد به يك كسي بگويد: خودت را پايين بيانداز، چند نفر خودشان را پايين مي‌اندازند؟ امام ما بگويد: بسيجي خودت را از هواپيما پايين پرت كن، ببينيد چند نفر خودشان را پرت مي‌كنند. فهد هم به معاون خودش بگويد: از اين پله‌ها خودت را پرت كن، کدامشان اين کار را مي‌کنند؟ اين‌ها خودشان هم مي‌دانند، در آنجا هيئت دولتي مطرح نيست. خودش به همراه خانمش، برادرش، پسر برادرش و عموهايش در آنجا هستند. يعني وقتي دور هم مي‌نشينند كه اشگنه بخورند.
در هيئت دولت اصلاً دوستي نيست. اگر قرار باشد كه آدم را دوست داشته باشند به پول داشتن نيست، خيلي از آدم‌هاي پولدار هستند كه هيچ كس دوستشان ندارد. رجايي پول نداشت، دوستش هم داشتند. اين طور نيست كه آدم پول داشته باشد و دوستش هم داشته باشند. «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» اگرايمان و عمل صالح بود، خدا مودت را قرار مي‌دهد. مودتي هم كه خدا قرار بدهد ثابت است. خدا حق است. «أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ»
عمل صالح چيست؟ كارهايي كه قرآن از اين‌ها تعريف كرده است، عمل صالح است. هر كاري را كه قرآن سفارش كرد عمل صالح است. بعد به مردم مصر مي‌نويسد من مالك اشتر را براي خودم مي‌خواستم، اما در عين اين كه براي خودم مي‌خواستم شما را بر خودم ترجيح دادم. از کنار خودم، براي شما مي‌فرستم تا براي شما مسئولي باشد. اين هم يك دري براي مسئولين مملكت است. گاهي وقت‌ها يك مدير كل به يك مدير كل ديگر مي‌گويد: اين چيز را به اداره ما بده. (البته گاهي حرام است، مثلاً يک چيزي را در آن اداره وقف کرده‌اند و اين از آن راه نبايد برود و حق انتقال حرام است) اما يك وقت اجازه دارد منتهي مي‌گويد: اگر بدهم خودمان مي‌خواهيم.
حضرت امير به مسئولين مملكتي مي‌فرمايد: من با اين كه مي‌خواستم من خودم به مالك اشتر نياز داشتم، بغل دستم بود، همه كاره‌ام بود، اما درعين حال شما را ترجيح دادم. اين يك درسي كه اگر يك كسي نيرويي از شما مي‌خواهد، ساختماني مي‌خواهد، ماشيني مي‌خواهد، نگو اگر بدهيم، خودمان مي‌مانيم. بعضي از مغازه دارها هستند كه مي‌گويد: آقا پول خرد داري؟ مي‌خواهم يك تلفن بزنم. مي‌گويد: نه. مي‌گويد: اگر به او بدهم شايد فردا خودم خواسته باشم. امروز بده فردا هم بگو: خدايا من وقتي مردم خواستند دادم، حالا تو هم يك مقداري (بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ) (آل عمران /195) قرآن مي‌گويد: مسلمان من از تو هستم، تو هم از من هستي. الآن اگر هلال احمر پتو مي‌خواهد، همه‌ي پتوها را به او بدهيم. اگر اين ماشين در جوي افتاده است، بياييد اين ماشين را بيرون بكشيد، اين كه بگوييم: نه ما برويم، خودش يك طوري بيرون مي‌آيد، درست است. عمل صالح اين است كه نيروي خودش را ايثار كند. اين آقا مي‌خواهد سخنراني كند، بيايد بگويد: حضرت آقا ما برنامه‌ي تبليغات داريم، ولي ما ايثار مي‌كنيم. اين بودجه‌اي كه ما مي‌خواهيم خرج كنيم اين بودجه را خرج مي‌كنيم، به آن منطقه‌اي كه تبليغ نيست برو و در آن جا خرج كن.

4- انصاف درباره مديران گذشته

نامه‌اي كه به مالك اشتر مي‌نويسد چه مي‌فرمايد؟ مي‌فرمايد: «أَنِّي قَدْ وَجَّهْتُكَ إِلَى بِلَادٍ قَدْ جَرَتْ عَلَيْهَا دُوَلٌ قَبْلَكَ مِنْ عَدْلٍ وَ جَوْرٍ وَ أَنَّ النَّاسَ يَنْظُرُونَ مِنْ أُمُورِكَ فِي مِثْلِ مَا كُنْتَ تَنْظُرُ فِيهِ مِنْ أُمُورِ الْوُلَاةِ قَبْلَكَ وَ يَقُولُونَ فِيكَ مَا كُنْتَ تَقُولُ فِيهِمْ وَ إِنَّمَا يُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحِينَ بِمَا يُجْرِي اللَّهُ لَهُمْ عَلَى أَلْسُنِ عِبَادِه»(نهج‌ البلاغه، نامه 53) ‌اي مالك تو را به مصر مي‌فرستم كه تو استان دار مصر باشي. اما «دُوَلٌ قَبْلَكَ» قبل از تو دولت‌هايي بودند «مِنْ عَدْلٍ وَ جَوْرٍ» كارهاي خوب و بد داشتند. اين خودش يك درس است. اگر ما آمديم يك قدرت قبلي بود، نبايد ريشه‌ي او را بزنيم. آخر گاهي وقت‌ها ممكن است يك كسي بيايد و جاي كدخدا بنشيند. مدير يا رئيس بشود، خيال كند تمام كارهاي قبل‌ها و تمام معاونين قبلي و تمام استان دار و فرماندارها، امام جمعه‌ها، از دم خراب بودند و ايشان از آسمان پايين افتاده و گاهي هم ممكن است كه احدي از قبلي‌ها نباشد. فاطمه و شوهر او، بچه‌هاي فاطمه، من هستم و دوستم و هم شهريم، اين‌ها همه هرجا مي‌روند، شبكه‌اي و قبيله‌اي مي‌روند. اين طور نكنيد، ممكن است ديگران هم باشند كه به كار نياز دارند. اصلاً چه مانعي دارد كه ما از سربازهاي ديپلمه براي درس دادن استفاده كنيم؟ يعني همينطور كه براي خدمت سربازيشان به روستاهاي دور افتاده مي‌روند، همراه با خدمت سربازي به كم سوادها هم درس بدهند. گفتند: اين كارهاي شاه بود. اميرالمؤمنين مي‌گويد: ‌اي مالك! قبل از تو يك دسته بودند، منتهي: «مِنْ عَدْلٍ وَ جَوْرٍ» كار عدل داشتند، كار جور هم داشتند. اين خيلي خوب است كه انسان با دشمن خودش، بي انصاف رفتار نكند. «وَ أَنَّ النَّاسَ يَنْظُرُونَ مِنْ أُمُورِكَ فِي مِثْلِ مَا كُنْتَ تَنْظُرُ فِيهِ مِنْ أُمُورِ الْوُلَاةِ قَبْلَكَ» مردم كارهايت را مي‌بينند، مردم نگاهت مي‌كنند، همين طور كه تو به كارها نگاه مي‌كردي، همين طور که تو يك زماني بازرس بودي و خودت را مي‌گرفتي، حالا مردم نگاهت مي‌كنند، مثل اين كه تو نگاه مي‌كردي.
اجازه بدهيد يك چيز را برايتان بگويم. من گاهي مي‌گفتم: چرا اين فرماندهان ارتش زمان شاه، يا مدير كل‌ها همه چيز را از چوب مي‌ساختند؟ حتي ديوار هم چوبي مي‌كردند. من هميشه انتقاد مي‌كردم. چند وقت پيش رفتم براي كتابها قفسه بخرم، ديدم قفسه‌ي چوبي قشنگ‌تر هست، دو سه قفسه چوبي خريدم و آوردم. گفتم: ديدي خودت هم چوبي خريدي! بالاخره تو ديوار را چوبي نكردي، اما قفسه را كه چوبي كردي، براي اين كه قفسه چوبي از آهن بهتر است، پس تو هم از همان‌ها هستي. منتهي پول دستت نيامده است، ديدي همان ده تومان را خرج كردي. ما آب نديديم و گرنه همه‌ي ما شناگر خوبي هستيم.
اي مالك يك زماني انتقاد مي‌كردي، مواظب باش، حالا خودت زير ميكروسكوپ هستي. «وَ يَقُولُونَ فِيكَ مَا كُنْتَ تَقُولُ فِيهِمْ» حرف‌هايي كه براي ديگران مي‌زدي، حالا براي خودت مي‌زنند. «وَ إِنَّمَا يُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحِينَ بِمَا يُجْرِي اللَّهُ لَهُمْ عَلَى أَلْسُنِ عِبَادِهِ» قضاوت خدا همان قضاوت عرف متدين است. يعني مردم صالح يك چيزي گفتند، خداوند هم همان را انجام مي‌دهد. آخر بعضي‌ها مي‌گويند: پاك باش، بي‌‌باك باش. اين حرف درست است. پس اين حديث چيست؟ اينكه تو هم بگويي من كار به افكار عمومي ندارم، خودم تشخيص مي‌دهم. هركس، هرچه مي‌خواهد بگويد، بگويد. نبايد به حرف عوام گوش داد، چون همين طور که شرق زدگي و غرب زدگي بد است، عوام زدگي هم بد است. اما فردا يك وقت مردم مي‌گويند: اين كار درست نيست، حالا چه كنيم؟
پس حضرت امير درباره‌ي مالك مي‌گويد: مالك اشتر نسبت به من، مثل من نسبت به پيغمبر بود. مي‌گويد: با اين كه كارش داشتم، ايثار كردم و براي شما فرستادم. مي‌گويد: مالك، قبل از تو دولت‌هايي بودند، كار جور داشتند، كار عدل هم داشتند.

5- گذشته و قبل از پيروزي را فراموش نكنيم

خاطره 22 بهمن را پشت سر مي‌گذاريم، حالا وظيفه‌ي ما چيست؟ 10 سال از آن ماجرا مي‌گذرد، ما در اين10 سال چه كار كرديم؟ انسان يادش نرود كه كجا بوده است. قرآن مي‌گويد: (وَ اذْكُرُوا إِذْ كُنْتُمْ قَليلاً) (اعراف /86) يادتان نرود كه ما كم بوديم (وَ اذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَليلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي الْأَرْض) (انفال /26) مردم كم بوديد و مستضعف بوديد. يادمان نرود كه وقتي امام عزيز ما خواست وارد كويت بشود، او را راه ندادند. قرآن درباره‌ي مردم احمقي كه به پيغمبر راه ندادند اين طور مي‌گويد که: (فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُما) (كهف /77) من وقتي كه امام را راه ندادند، ياد اين افتادم كه حضرت موسي و خضر وارد جايي شدند ولي مردم نفهم آن زمان مهمان را منع کردند و حكومت اين زمان امام را منع کرد. وقتي امام ما به پاريس رفت، كساني صداي امام را به شرق وغرب فرستادند، كه اصولاً خط اسلامي نداشتند، ولي چون قرار است خدا حرف خودش را به كرسي بنشاند، از فاجر كمك مي‌گيرد تا اين كار انجام بشود. يك كساني مي‌آمدند و به ما مي‌گفتند: مردم ايران! ما صد ميليون تومان پول مي‌خواهيم تا صداي امام به دنيا برسد. مردم ايران يك ريال، يك ريال جمع مي‌كردند تا حرف امام به دنيا برسد. امام به پاريس رفت، دور امام را گرفتند و با امام مصاحبه كردند، صدايش را در تمام دنيا پخش مي‌كردند. قرآن مي‌گويد: (وَ مِنَ الشَّياطينِ مَنْ يَغُوصُونَ لَهُ وَ يَعْمَلُونَ عَمَلاً دُونَ ذلِكَ وَ كُنَّا لَهُمْ حافِظينَ) (انبياء /82) يعني از شيطان‌ها «مَنْ يَغُوصُونَ لَهُ» كساني بودند كه براي سليمان غواصي مي‌كردند و شيطان بودند. اما وقتي سليمان عزت پيدا كرد «وَ مِنَ الشَّياطينِ مَنْ يَغُوصُونَ لَهُ»
يادمان نرود كه امام در 22 بهمن وارد ايران شد، تا امام وارد ايران شد، به اين آيه توجه مي‌كند (فَرَدَدْناهُ إِلى‌ أُمِّهِ) (قصص /13) خداوند موسي را به مادرش برگرداند. امام در دست صدام بود، صدام با دو مأمور مي‌توانست هركاري بكند. اما در دست صدام بود، اما از آن جايي كه خدا مي‌خواهد حفظ كند، يوسف را در قعر چاه حفظ كرد و يونس را در شكم ماهي و ابراهيم را در وسط آتش و موسي را در كاخ فرعون و امام ما را در دست فرعون حفظ كرد. (فَأَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلينَ) (صافات /98) يادمان نرود كه چه خبر بوده است. اگر خدا بخواهد يك مسلماني احمق مي‌شود، مثل كويت که از امام پذيرايي نمي‌كند و همان خدا خواست كه شيطان‌هايي بلندگوي امام بشوند و صداي امام را به اطراف دنيا ب رسانند. «فَرَدَدْناهُ إِلى‌ أُمِّهِ» يادمان نرود. امام وارد ايران شد، ايرانيان چشمشان روشن شد، (وَ اذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَليلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي الْأَرْض) (انفال /26) يادمان نرود كه ما بسيار ترسو بوديم و شجاع شديم. نعمت‌هاي گذشته يادمان نرود.

6- وظيفه مسئولان

حالا كه مملكت دست ما افتاده است، وظيفه‌ي مسئولين چيست؟ الآن وظيفه‌ي مسئولين چيست؟ الآن كه حكومت دست شما افتاده است، چه كنيم؟ قرآن مي‌فرمايد: (الَّذينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ) (حج /41) (لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ) (حديد /25) تمام پيغمبرها آمدند. تمام انبيا آمدند «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» همه براي برپايي قسط آمدند. خدا نكند كه يك دفعه بگويند: عدالت نيست. اگر مردم بگويند: عدالت نيست، ديگر حمايت نمي‌كنند. اگر مردم حمايت نكنند، دولت هم قدرت نخواهد داشت. همه به خاطر برپايي عدالت است. حضرت امير مي‌فرمايد: پست براي من ارزش ندارد. كفش را وصله مي‌كرد. ابن عباس آمد و گفت: اين كفش‌ها چقدر مي‌ارزد؟ فرمود: رياست شما به اندازه‌ي يك جفت كفش ارزش ندارد. اگر بتوانم يك حقي را زنده كنم و يك باطلي را سركوب كنم، ارزش دارد. قرآن مي‌فرمايد: «الَّذينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ» «مَكَّنَّاهُمْ» حالا كه امكانات داديم، پس بهتر است كه نماز به پا داريد. «وَ آتَوُا الزَّكاةَ» به مسائل مالي و امر به معروف و نهي از منكر توجه کنيد. ماليات بدهيد، خوب‌ها را تشويق كنيد و جلوي مفاسد را بگيريد. اگر خود مسئولين عمل نكنند (أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ) (بقره /44) خدا نكند كه يك وقت کار به اينجا برسد، علاقه‌ها كم مي‌شود، مسجدها خلوت مي‌شود. اين امام جمعه كه دعوت مي‌کند بچه هايتان را براي جبهه بفرسيتد، خودش هم بچه هايش را به جبهه بفرستد. ما الآن در ايران امام جمعه داريم كه2 پسر دارد كه هر دوي آنها مجروح شدند. خطبه‌هاي اين امام جمعه اثر دارد. امام جمعه‌هايي كه بچه هايشان پايشان را در جبهه نمي‌گذارند، اگر به اين جا برسد، نماز جمعه خلوت مي‌شود. شوخي نداريم. مدير كل، استاندار و همه همينطور هستند. يك وقت لازم است كه انسان آمپول هزار توماني هم مي‌زند، ولي گاهي وقت‌ها خوب شده است و ديگر نيازي به آمپول زدن ندارد.

7- شرايط مسئوليت پذيري

يك وقت يك نفر، يك اتاق بزرگ برمي دارد، اما اتاق بزرگ را به كساني بدهيد كه مي‌خواهند چند كار را با هم بكنند. تو در اتاق كوچك‌تر برو «أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ» مسئوليت را به كسي بدهيد كه اهلش است، دوستي من مهم نيست. آقا من ايشان را دوست ندارم. وقتي مي‌خواهيم رأي بدهيم به كسي رأي مي‌دهيم كه دوستش داريم. اين فرد چقدر كارآيي دارد؟ الآن كه آمده است مي‌خواهد چه مشكلي را حل كند؟ مغزش در كدام كميسيون كار مي‌كند؟ بالاخره كميسيون مخابرات داريم، كميسيون بهداري داريم و. . . مجلس براي هر وزارت خانه يك كميسيون دارد، يك عده كارشناس مي‌خواهند كه مشكلات را حل كنند. ما كه در همه جا رأي مي‌آوريم. بله بنده هم رأي مي‌آورم. آقاي قرائتي شايد من بخواهم در راي گيري خيلي از شهرها شركت كنم و رأي هم بياورم. اما حضرت عباسي من به درد كجا مي‌خورم؟ من كه به درد نمي‌خورم. اگر يك كسي حساب كند كه رأي مي‌آورم پس خودم را كانديد كنم، جواب خدا نيست. روز قيامت مي‌گويند: آقا همين‌ها كه شهيد شدند، تو براي چه به مجلس رفتي؟ من ديدم مردم به من رأي مي‌دهند، من به مجلس رفتم، اين كه درست نيست. ممكن است يكي خيلي مشهور باشد، اما مخش كارآيي فني نداشته باشد. شهرت دليل نيست. حالا دوستان جمع شدند، تقاضا كردند مگر هركسي كه تقاضا كرد بايد دنبالش برود. بعضي دوستان نمي‌دانند. بعضي دوستان آدم را براي خودشان مي‌خواهند. بعضي دوست‌ها كمك مي‌كنند كه فردا هم يك حواله‌اي از آدم بگيرند. ستاد تبليغاتي مي‌شود و براي بنده تبليغات مي‌كند. بعد هم مي‌گويد: آقاي قرائتي اين را به وزير بگو. الآن مي‌گويد: اين آقا را بزرگ كنيم، كه بعد او را بدوشيم. اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايد: در اين حوادثي كه هست شيطان‌ها دور آدم جمع مي‌شوند. البته همه را نمي‌گويم، واقعاً اكثرشان حسن نيت دارند. اما گاهي يك سري‌ها مي‌آيند و يک کسي را براي خودشان بزرگ مي‌كنند، براي اين كه اينها يا آدم را براي اسلام مي‌خواهند يا براي مملكت آدم مي‌خواهند يا آدم را براي خودشان مي‌خواهند. بايد دقت كنيد. به بچه مي‌گوييم: دوست داري من به جبهه بروم و شهيد بشوم. مي‌گويد: نه. مي‌گويم: چرا؟ مي‌گويد: براي من بيسكوييت مي‌آوري؟ او براي بيسكوييت من را مي‌خواهد. در حمام به او گفتم: من چقدر مي‌ارزم؟ گفت: 700 تومان. گفتم: بي انصاف فقط لنگم700 تومان است، گفت: اتفاقاً لنگتان را قيمت كردم، خودتان كه ارزش نداريد. حتي اگر كسي برادر شهيد است، برادر شهيد دليل نمي‌شود كه مخش از قوي ترين مخ‌ها است. برادر من اسير است، دليل بر شهرت الهي نيست. برادرم وكيل است، دليل الهي نيست. دوستان تقاضا كردند، دليل الهي نيست. من دوست ندارم، دليل الهي نيست. حالا كه همه مي‌گويند باز هم اين دليل الهي نيست. هر مديري اگر معاون خودش را از اين گروه تعيين كند، روز قيامت بايد جواب خدا را بدهد. از بخشداري گرفته تا پايين، خودش بايد جوابگو باشد. چون بالا و پايين ندارد. (إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ) (حجرات /13) هركس در هر سمتي است، هست. ولي بايد عنايت داشته باشد. اميرالمؤمنين(ع) فرمود: كسي كه خودش را بر گروهي جلو بياندازد، مي‌بيند كه در جامعه كساني هستند كه از او افضل‌تر هستند به خدا و رسول و مومنين خيانت كرده است. خيلي حديث داغي است. اين حديث آدم را آب مي‌كند. طبق اين حديث خيلي از كانديداها بايد اعلام انصراف كنند. خيلي بايد كتابشان را از چاپخانه پس بگيرند. بگويند: ما اين كتاب را داديم تا چاپ كنيم، ولي حضرت عباسي فلاني از ما بهتر نوشت.
چند روز پيش من به امور استخدامي شما يك نامه نوشتم كه آقا اگر هر وزارتخانه‌اي نيازهايش را بگويد، طبق آن آيات و رواياتي كه نياز دارد ما به او مي¬دهيم. فرضاً تلفن كند و بگويد: آقا ما اين كار را كه تو مي‌گويي، قبلاً كرديم. در اداره‌ي شما آمديم و ديديم الله اكبر! آنقدر تحقيقات عملي در زمينه‌هاي اقتصادي اسلامي، اخلاقي اسلامي، مديريت اسلامي، برنامه ريزي، تأمين اجتماعي وجود دارد، ديگر من نبايد اينکار را انجام بدهم. وقتي يك نفر دارد يك كاري را مي‌كند، اگر ببيند كه ديگران دارند همان كار را مي‌كنند، بايد آن كار را رها كند، ما چقدر كار تكراري داريم و چقدر زمين داريم كه هيچ كس، هيچ كاري در آن انجام نمي‌دهد؟ علتي كه ما كار را تكرار مي‌كنيم چيست؟ اين همه نيرو بي خود حرام مي‌شود از اين نيرو بايد جاي ديگري استفاده كرد.

8- شايسته سالاري در واگذاري و پذيرش مسئوليت‌ها

اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايد: هركس خودش را بر يك گروهي جلو بياندازد ولي مي‌داند كه در جامعه از او بهتر هم است، اما در عين حالي كه اين را مي‌داند ولي از پشت فرمان بيرون نمي‌آيد، مي‌داند كه رانندگي او از اين بهتر است ولي مي‌گويد: بگذار ما هم يك گاز بدهيم، طوري نمي‌شود. كسي كه بداند ديگري از او بهتر است ولي فرمان را به او ندهد به خدا به رسول و تمام مؤمنين خيانت كرده است. مسئولين بايد در انتخاب تمام مشاور‌ها دقت داشته باشيم. گاهي وقت‌ها يك كسي را معرفي مي‌كنيم و مي‌گوييم: اين را هم ببريم و يك كار هم به او بدهيم، مي‌گويد: آقا براي بنده كار نيست. نامه‌هاي زيادي مي‌آيد كه آقاي قرائتي تو را به خدا دست فلاني را در نهضت سوادآموزي بند كن. مي‌گويم: آقا كميته امداد كه نيست. به خدا ما فكر مي‌كنيم وزارتخانه‌ها مثل كميته امداد است. حالا يك آقايي يك جايي نماز خوانده است، والا به خدا مسجد جاي حساسي است. اين محله محله‌ي حساسي است، اين بايد يك آدم قوي‌تر باشد، بنده‌ي خدا يك پيرمرد عيالوار است، بگذار اين جا دستش بند باشد. مسجد كميته امداد نيست. اگر مسجد حساس است يك آدم قوي بگذاريد، آخر قربانش بروم پدرش اين جا نماز مي‌خواند، جدش هم اين جا نماز مي‌خواند. ارث پدرش نيست، پدرش كاروان حج داشته است. يك حديث است كه در روز قيامت كساني مسئول هستند، در حالي وارد مي‌شوند که دستشان به گردنشان است، فقط دست كسي را باز مي‌كنند كه عدالت داشته باشد. مي‌شود كه بسياري از كارها را يك نفر بكند. آقا بنده گشتم اين جا يك نفر را پيدا كنم كه هم تلفن را جواب بدهد و هم وقتي مي‌خواهم بروم، رانندگي مي‌كند. يك نفر براي تلفن مي‌گيرم، يك نفر براي چاي ريختن مي‌گيرم.
آقا اين چاي ريز شماست؟ بله! ايشان روزي چند چايي به شما مي‌دهد؟ من دو چاي صبح، يكي ظهر، يكي عصر مي‌خورم. چند نفر به شما مراجعه مي‌كند؟ 8 الي12 نفر. روزي 12 چاي كه براي پذيرايي است و 4 چاي هم كه خودت مي‌خوري، روزي چقدر به او مزد مي‌دهي؟ روزي 6 هزار تومان. روزي 6 هزار تومان تقسيم بر 16 چاي هر چاي 375 تومان مي‌شود. پس خودت چاي بريز بخور. خدا شهيد مظلوم بهشتي را رحمت كند. چهارشنبه‌ها عصر جلسه داشت و خودش مي‌آمد و افرادي از دانشجوها و طلبه‌ها مي‌آمدند. خود ايشان بلند مي‌شد و چاي مي‌ريخت. يك وقت مي‌گويند: دست آدم‌هاي مستضعف را به يك جا بند كنيد، مثلاً چون تو بي كاري، هماهنگي ترب و پيازچه با تو باشد. الكي به يك كار بندشان مي‌كنند.

9- حق محوري نه شخص محوري

حكومت اسلامي براي چيست؟ اميرالمؤمنين(ع) فرمود: كل حكومت براي من به اندازه‌ي يك لنگه كفش نمي‌ارزد، جز اين كه حق را پياده كنم و باطل را بكوبم. مي‌گويم: گاهي وقت‌ها در حق و باطل هم اشتباه مي‌كنيم. قرآن مي‌فرمايد: (وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ) (بقره /42) براي اين است كه هركس نمي‌تواند بگويد: آقا حق اين است. گاهي وقت‌ها مي‌گويند: حق با اين است. از كجا مي‌گويي حق اين است؟ مي‌گويد: اين‌ها باطل هستند. از كجا مي‌گويي اين‌ها باطل هستند؟ از كجا مي‌گويي اين تندرو است، مگر تو ملاك هستي؟ چون از تو تندتر مي‌رود، پس تندرو است؟ هر كه از تو عقب‌تر افتاد، كندرو است؟ خيال مي‌كند خودش خط كش جمهوري اسلامي است. مي‌گويد: اين تندرو است و اين كندرو است. اين خيال مي‌كند ميزان الحراره است كه قرآن مي‌گويد: «وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ» ميان حق و باطل اشتباه مي‌شود. حالا چه خاكي بر سرمان كنيم؟ بالاخره ما مي‌خواهيم به راه حق برويم. گاهي غرايز و عواطف دلسوزي و رحم و عاطفه نمي‌گذارد كه ما درست حق را تشخيص بدهيم. خدا ان شاءالله راه كاظمين را بر رزمنده‌ها باز كند، ان شاءالله همه‌ي شما به كاظمين و به زيارت حضرت جواد برويد. بعد از زيارت حضرت جواد اين دعا است: «أَرِنِي الْحَقَّ حَقّاً فَأَتَّبِعَه‌»(بحارالانوار،ج99،ص21) خدايا به من ياد بده كه حق دنيا چيست و دنبال حق بروم. به من ياد بده باطل چيست و دنبال باطل نروم. من در شناخت حق و باطل گيج هستم و گاهي وقت‌ها خيال مي‌كنيم، عبادت مي‌كنيم. ما 2، 3 روزي كه مسئول بوديم كارهايي كرديم. براي قيامتمان چه كرديم؟ يك كارهايي كرديم و همه‌ي آنها گناه بود.
امام حسين در عرفه مي‌گويد: خدايا خوبي هايمان، بد بود پس واي به بدي هايم. مساوي با خوبي‌هاي ما بدي‌هاي ما است. آن جا كه خيال مي‌كنيم دست كسي يك لقمه داديم خيانت كرديم. (أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري) (طه /14) ما سر نماز كه غافل هستيم. ذكرمان غفلت است، پس كه ديگر واي به غفلتمان.
چرا او را در كار آوردي؟ آقا اين جوان است، براي اين كار يك آدم22 ساله جوان را آورده است، آقا اين جوان حيف است، تو اگر پسر خودت باشد اين كار را مي‌كني؟ من در يك جايي ديدم كه كسي پسرش را حوزه‌ي علميه قم فرستاد تا درس بخواند اما بچه‌هاي طلبه‌ي ديگر را به روستاهاي دور و ور براي پيشنماز شدن مي‌فرستاد. من به آن آقا گفتم: حضرت آقا چطور طلبه‌هاي مردم، بچه‌هاي مردم را در اين دهات‌ها و شهرهاي دور به عنوان پيشنماز مي‌فرستي، اما پسر خودت را براي اين كه در آينده مطهري بشود به قم يا نجف مي‌فرستي؟ چطور پسر خودت را مي‌فرستي تا ترقي كند اما طلبه و بچه‌هاي مردم را كه مي‌خواهند طلبه بشوند، همه‌ي آنها را به يك تعبير خواب و استخاره بند مي‌كني؟ خوب اگر پسر خودت بود، حاضر بودي اين كار را بكني؟ همين طور كه پسرت را به قم مي‌فرستي اين‌ها را هم به قم بفرست. خدا ان شاءالله حفظش كند قبول كرد و بچه‌ها را به قم فرستاد.
ما حساب مي‌كنيم كه تو واقعاً اين جوان را برداشتي و سرايدار كردي اگرپسر خودت هم بود اين شغل را به او مي‌دادي؟ اگر پسر خودت بود، اگر دامادت بود، اگر برادر خانمت بود اينکار را مي‌کردي؟ خيانت نكنيد.

10- پرهيز از كار شكني و خيانت

حيف است. ما الآن در دنيا آبرو داريم. خدا به ما خيلي كمك كرد. 10 سال از انقلاب مي‌گذرد. قدرتمان بيش‌تر مي‌شود، روز به روز به جرأت امت‌مان افزوده مي‌شود و روز به روز نفوذ كلمه اماممان بيش‌تر مي‌شود. روز به روز خون دادن‌هاي بيشتري ريخته مي‌شود. اسير و جانباز بيشتري مي‌دهيم. قدرت و زورمان بيشتر مي‌شود، اما در اداره‌ها اين پارتي بازي‌ها، رشوه خواري‌ها، كارشكني‌ها كه مي‌شود خيلي بد است. گاهي وقت‌ها موي يكي را طناب و طناب يكي را مو مي‌كنيم. اين كار را نكنيد. اگر اين كار را بكنيد، لطف خدا از ما كم مي‌شود. جمهوري اسلامي امانت است و سعي كنيد ما در اين امانت خيانت نكنيم. البته اين حرفي كه زدم براي شماها نيست، براي امت ما نيست. گاهي يك مورچه كه به بدنت مي‌رود، كل پيراهنت را تكان مي‌دهي، بعد مي‌بينيم كه يك مورچه كوچولو بود. گاهي در يك وزارتخانه آدم‌هايي هستند كه كارشكني مي‌كنند. اگر كارشكني كنيم، مردم ناراضي بشوند و حمايت نباشد، سقوط مي‌كنيم. يك كاري كنيم كه پهلوي شهدا با آبرو باشيم، كه اگر يقه‌ي ما را گرفتند و گفتند: آقاي قرائتي با خون ما به تلويزيون رفتي تا در آنجا تبليغ دين كني، يا از خودت تبليغ بكني؟ به آنجا رفتي تا در آن جا از شهرت تبليغ بكني؟ اگر ريگي به كفشت نبود، چرا از فيض كاشاني حديث مي‌خواندي؟ البته فيض كاشاني خيلي مهم است ولي اگر ريگي به كفشت نبود از علامه طباطبايي هم مي‌گفتي. نكند از حالا كه در تلويزيون آمدم، خودم را از دست بدهم و يك مقدار از خودم بيرون بروم. اين كه مي‌گويند: زن گرفتن خوب است، چون همين آدمي كه عزب است مي‌گويد: خودم، زلفم، قلمم، خودكارم و. . . اما ازدواج كه كرد اين خودمها مي‌شكند. خودم و زنم و پدر زنم، مادر زنم، بچه‌ام. يعني يك مقدار اين خود مي‌شكند.
به اميد اين كه هركس مدير شد، خود دروني‌اش بشكند و حق را ببيند. اين‌ها چيزهايي بود كه از حديث‌ها بدست آمده بود.
تمام مسئولين نهضت را به تهران دعوت كرديم و گفتيم: رأي بدهيد هركس رأي آورد او به يك سمتي مي‌رسد. در نهضت سواد آموزي اين طور نيست كه او با من رفيق است، يا جناب وزير او را مي‌شناسد، باز ببينيم در اين چند ساله خوب كار كرده است يا نه؟ به امامش، ايمانش اعتقاد دارد يا نه؟ صداقت دارد يا نه؟ اگر واقعاً نمره‌اش 15باشد و ما نمره را رد كنيم، خيانت كرديم.
خدايا تو را به حق محمد و آل محمد كمك كن كه اگر خدمت نمي‌كنيم، خيانت هم نكنيم. در شناخت حق و باطل ما را دچارخيال نكن كه كارهايي را به خيال خدمت انجام بدهيم، بعد بفهميم خدمت نبوده است. در روز قيامت مي‌گويند: خدايا ما را به دنيا برگردان. (أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيْرَ الَّذي كُنَّا نَعْمَل) (اعراف /53) خدايا ما را برگردان كه كار خوب انجام دهيم ولي مجرمين نمي‌گويند كه به دنيا برگرديم و كار خوب كنيم، مي‌گويند: خدايا ما را به دنيا برگردان تا كار خوب كنيم، غير از آن‌هايي كه كار خوب انجام مي‌داديم. علامه مي‌فرمايد: معني آن اين است كه پيداست كه اين‌ها در دنيا آن كارهايي را هم كه انجام مي‌دادند، خيال مي‌كردند كه خوب است، حالا فهميدند كه كارشان خوب نبوده است. مي‌گويند: ما را به دنيا برگردان تا كار خوب انجام دهيم. اما نه آن كارهاي خوب كه به خيال خودمان خوب بود. ما مترمان خوب نبوده است «أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيْرَ الَّذي كُنَّا نَعْمَل» خدايا ما را از خيال‌ها(وهم) نجات بده.
خدايا سال هاست كه از انقلاب مي‌گذرد. خدايا همه‌ي كمبودها و ضعف‌ها راجبران و دولت و ملت امام را نمونه قرار بده. همه‌ي مستضعفين را نجات بده. الطافي كه به دهه فجر ما دادي، امامي را كه به ما دادي، امام جهانيان را به ما مرحمت بفرما. دهه فجر راه نو بود كه براي ما گشودي. خدايا فرج عمومي براي همه‌ي مستضعفين و محرومين بگشا. نماز جمعه از ثمرات انقلاب اسلامي.
خدايا، تا انقلاب مهدي خميني را نگه دار.

«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1355
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست