responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1367

موضوع: خانواده (2)

تاريخ پخش: 76/10/25

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

خدا را شکر که ما را آفريده، مي‌توانست نيافريند. خدا را شکر که ما را «انسان» آفريده، مي‌توانست حيوان و… بيافريند. خدا را شکر که عاقليم، مي‌توانست به ما عقل ندهد. خدا را شکر که سالم هستيم. خدا را شکر که مسلمان هستيم. خدا را شکر که اهل بيت عليهم السلام را دوست داريم. خدا را شکر که ماه رمضان را درک کرديم. خدا را شکر که به قرآن علاقه داريم. در ماه نور و سر سفره نور هستيم، چه چيزي بهتر از اينکه خودمان را در مسير قرآن قرار دهيم و ببينيم قرآن چه مي‌فرمايد. سوره اسراء (بني اسرائيل) آيه 26. 6-5 تا آيه را مي‌خواهيم تفسير کنيم و درسهاي زنده از آنها بگيريم.

1- تأمين حقوق مالي خانواده و نزديكان نيازمند

(وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‌ حَقَّهُ وَ الْمِسْكينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذيراً) (اسراء /26)، «وَ آتِ» يعني تو بايد بپردازي. صبر نکن فقير در خانه‌ات بيايد، تو برو در خانه او. حق «ذَا الْقُرْبى» حق اهل بيت(عليهم السلام)، حق زکات، حق خمس را بدهيد. در اينجا حق خمس است. «وَ الْمِسْكينَ»: حق مسکين را بدهيد. مسکين يعني فقير، فقيري که از بي پولي در خانه‌اش نشسته است. «ابْنَ السَّبيلِ»؛ افرادي در جامعه هستند که وضعشان خوب است. يک مرتبه در سفر مثلا ماشينشان تصادف مي‌کنند و در بيابان بي پول مي‌مانند. چند دقيقه پيش 201 ميليون پول داشت و الآن صد تومان هم ندارد. البته همه ما همينطوريم. هيچي از خودمان نداريم. الآن بنده آقاي قرائتي سرنوشتم به يک پشه بند است. کافي است يک پشه بيني مرا بگزد، و بيني من باد کند، با دماغ باد کرده و کلفت پشت دوربين نمي‌آيم. درسهايي از قرآن بند به يک پشه است! يک قهرمان وزنه برداري بند به يک پوست خيار است، کافي است پايش روي پوست خيار بلغزد و از پشت به زمين بيفتد و قطع نخاعي شود ديگر کاري از او ساخته نخواهد بود. ما هيچ هستيم. بايد از آنچه داريم به ديگران هم بدهيم. «سَبِيل» يعني راه، «ابْن سَبيلِ» يعني کسي که در راه مانده، اسير راه شده. بعد مي‌فرمايد: «وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذيراً».
درسها: «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ» از کلمه «حَقَّهُ» مي‌فهميم که: اگر هم پولي به او دادي حقش است. فکر نکن صدقه داده‌اي. مي‌فرمايد: بايد بدهي زيرا که حقش است. مثل شير مادر، شير مادر حق نوزاد است. اگر بچه نبود مادر که شير نداشت.

2- انفاق و توجه به اولويت‌ها و پرهيز از تبذير

در انفاق اولويت‌ها را ملاحظه کنيم. داريم: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «لَا صَدَقَةَ وَ ذُو رَحِمٍ مُحْتَاجٌ» (من‌لايحضره‌الفقيه/ج‌2/ص‌68) اگر در حالي که فاميل فقير داري به ديگران بدهي قبول نيست. در پول خرج کردن اولويت‌ها را در نظر بگيريد. تا مي‌توانيد پول خرج مختان کنيد نه کفش. ما آدم داريم سالي دهها هزار تومان پول کفش مي‌دهد هزار تومان پول کتاب نمي‌دهد! در خرج کردن فکر کنيد که کجا پولتان را خرج کنيد. پول خرج کردن توفيق مي‌خواهد. امام زين العابدين(ع) در دعاي مکارم الاخلاق مي‌فرمايند:
«وَ أَصِبْ بِي سَبِيلَ الْهِدَايَةِ لِلْبِرِّ فِيمَا أُنْفِقُ مِنْهُ» (صحيفه سجاديه/دعاى20) خدايا يادم بده کجا پول خرج کنم. پول خرج کردن عقل مي‌خواهد. دعا هم عقل مي‌خواهد. بعضي‌ها نمي‌دانند چه دعايي بکنند! (إِنَّ الْمُبَذِّرينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطينِ وَ كانَ الشَّيْطانُ لِرَبِّهِ كَفُوراً) (اسراء /27)، «مُبَذِّرينَ» يعني کساني که ولخرج هستند. «تبذير» از ماده «بذر» است. «بذر پاشيدن» يعني بريز و بپاش کردن. خيال نکنيد کساني که بريز و بپاش مي‌کنند آدمهاي خوبي هستند. اينها برادران شياطين هستند. يعني بايد در جامعه، آدمهاي ولخرج را تحقير کرد. خيال نکنيد آدمهاي ولخرج سخي هستند بلکه خل هستند. وقتي مي‌گوييم:
لعنت بر شيطان، اينها هم برادران شيطان هستند. اينها فهم و عقل براي پول خرج کردن ندارند. در قرآن فقط يکجا آمده است برادر شيطان، و آن هم در اين سوره است، آنهايي که ولخرجي مي‌کنند. تبذير نشانه کفران و ناسپاسي است نه سخاوت. همانطور که شيطان بايد تحقير شود برادرانش نيز بايد تحقير شوند. برادري دو رقم است: يک برادر نسبي که يا از يک پدر و مادرند و يا از يک پدر و يا از يک مادر، يک برادري مسلکي هم داريم. در اينجا «مُبَذِّرينَ» با شيطان، برادر مسلکي هستند؛ مصرف مال در غير موردش ناسپاسي است.

3- انواع و اقسام تبذير و برخورد با مبذران

ضمناً تبذير هم فقط براي مال نيست. بعضي‌ها عمرشان را حرام مي‌کنند. جوانيشان را هدر مي‌دهند. بريز و بپاش پول بد است و بريز و بپاش عمر بدتر. ما بايد از عمرمان بيشتر استفاده کنيم. دانشجوي ما نبايد به ليسانس اکتفا کند. ليسانس حداقل است. شما در کنار ليسانس مي‌توانيد شبي نيم ساعت مطالعه کنيد و با قرآن و نهج البلاغه هم آشنا شويد. قانع نشويم به ديپلم يا ليسانس و…
سپردن مسؤوليت به افراد ناصالح نيز نوعي بريز و بپاش و تبذير است. گاهي اوقات آدم خودش بريز و بپاش نمي‌کند اما يک پستي را به کسي مي‌دهد که آن شخص بريز و بپاش مي‌کند. مثل پدري که خودش بريز و بپاش نمي‌کند ولي پولش را در اختيار پسرش قرار مي‌دهد و او بريز و بپاش مي‌کند. اين هم تبذير است. منتهي تبذير با يک واسطه.
انسان توان ندارد ولي پست قبول مي‌کند! قدرت اداره يک پست را ندارد ولي چهار تا پست ديگر را هم مي‌گيرد. اين هم تبذير است. امروز شنيدم که شخصي نماينده مقام معظم رهبري در دوتا شهر است، بين اين دو شهر 25 ساعت فاصله است! حضرت عباسي اين شخص مي‌تواند کارش را به خوبي انجام دهد. بلکه يکوقت قم و کاشان است و… مي‌شود، اما يک شهر اين طرف ايران و شهر ديگر آن طرف ايران! شما دانشگاه هر دو شهر را مي‌تواني اداره کني؟! خب قبول نکن. اين هم يک رقم تبذير است. اينها بايد تحقير شوند. حداقل کاري که بايد بکنيم اين است که به اينها سلام نکنيم. چون او با اين کارش مي‌خواهد توجه مردم را به خود جلب کند، اگر شما به او توجه نکنيد، تحقير مي‌شود.

4- دلجويي نيازمندان با گفتار نيك

(وَ إِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّكَ تَرْجُوها فَقُلْ لَهُمْ قَوْلاً مَيْسُوراً) (اسراء /28). ‌اي پيغمبر! افرادي از فقراء پيش تو مي‌آيند و تو پول نداري تا به آنها بدهي و از آنها اعراض مي‌کني اما اميدواري که در آينده از طرف رحمت خدا صاحب دارايي شوي و به آنها کمک کني، در اين حال لااقل با آنها خوب حرف بزن: «قَوْلاً مَيْسُوراً» از اين آيه معلوم مي‌شود که گاهي دست پيغمبران هم خالي مي‌شد. اصلا عزت ما در همين است که رهبران ما مثل خودمان هستند؛ حضرت آيت الله العظمي بروجردي(ره) مرجع بزرگ تقليد، يکروز مريض شدند. شاه هم به خاطر خودشيريني! يک دکتر متخصص از غرب براي درمان او فرستاد. چون آن پزشک مسيحي بود فکر مي‌کرد منزل آقاي بروجردي هم مثل خانه پاپ‌ها است. فکر مي‌کرد که مثلا کوچه‌ها چه جور؟! خانه‌ها چه جور؟! اتاق چه جور؟! فرش‌ها چه جور؟! دسته تلفن از طلا؟!… دکتر با يک دنگ و فنگي آمد قم. رفت در کوچه‌ها و منزل آن بزرگوار و با تعجب گفت: اين است!!!؟ هي نگاه مي‌کرد به اتاق! فرش‌ها؟! وقتي کارش تمام شد بيرون آمد و گفت: چه فکر و خيالي داشتم! فکر مي‌کردم آقاي بروجردي شما…
پيغمبر هم گاهي دستش خالي است. بايد به رحمت الهي اميدوار بود. ما از خدا طلبکار نيستيم آنچه مي‌دهد از رحمت است. به پيغمبر(ص) مي‌فرمايد: اگر فقيري نزد تو آمد و تو چيزي نداري به او بدهي لااقل با او خوب حرف بزن: «قَوْلاً مَيْسُوراً».
در قرآن هفت تعبير راجع به «قول» داريم: (قَوْلاً مَعْرُوفاً) (بقره /235)، خوب حرف بزن، (قَوْلاً سَديداً) (نساء /9) حرفت محکم و منطقي باشد. (قَوْلاً بَليغاً) (نساء /63) حرفت برفک نداشته باشد. (قَوْلاً كَريماً) (اسراء /23) با ادب و کريمانه باشد. (قَوْلاً مَيْسُوراً) (اسراء /28) حرفت روان باشد. (قَوْلاً لَيِّناً) (طه /44) حرفت نرم باشد. در قرآن براي زبان اين آيات وجود دارند. آيات گفتگو. يعني حرف زدن هم در قرآن آدابي دارد.

5- پرهيز از افراط و تفريط در انفاق

(وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى‌ عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً) (اسراء /29) اين آيه يک داستاني دارد و آن اين است که: يک زني به بچه‌اش گفت: برو به پيغمبر(ص) بگو: من مي‌خواهم پيراهن ترا يادگاري داشته باشم، براي شفا و تبرک. (من قبلا خيال مي‌کردم اين موزه‌ها چيز کشکي است! الآن فهميدم که اينطور نيست، بلکه حديث داريم که: شما بايد موزه داشته باشيد. حديث موزه اين است: ميهماني نزد امام صادق(ع) آمد. به ميهمانش فرمود: مي‌خواهي آن پيراهني را که پدرم (جدم) اميرالمؤمنين(ع) آن را پوشيد و رفت به مسجد کوفه، ابن ملجم شمشير زد و خون مغز حضرت چکيد به پيراهنش! آن پيراهن را من نگه داشته‌ام. مي‌خواهي آن را ببيني؟ گفت: بله. حضرت رفت و پيراهن را آورد. از اينکه امام صادق(ع) پيراهن حضرت علي(ع) را حفظ کرده بود پيداست ما بايد يادگارهاي نياکانمان را حفظ کنيم. البته نه… ناصرالدين شاه را! ناصرالدين شاه چيست که سر قليان او چه باشد!؟ منصور دوانيقي براي پز دادن وقتي مي‌خواست نماز بخواند دست به دست يک حصيري را مي‌گرداند و مي‌گفت: «حصير رسول الله» و آيه‌اي داريم در قرآن که: آثار باستاني را خود خدا حفظ مي‌کند: (فيهِ سَكينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى‌ وَ آلُ هارُونَ) (بقره /248) يک صندوقي بود، همان صندوقي که مادر موسي(ع)، آن حضرت را شير داد و در آن صندوق گذاشت و در رودخانه انداخت؛ يادگارهاي موسي و هارون(ع) در آن صندوق بود. و بني اسراييل راهپيمايي داشتند پيشاپيش مثل علمهاي هيأت مي‌بردند. «بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ» يعني باقي‌هايي از ماترک، يعني يادگارهاي موسي و هارون(ع) در آن صندوق بود. ما بايد يک همچين چيزهايمان را حفظ کنيم. کتابهاي خطي را حفظ کنيم. چيزهاي مقدس را حفظ کنيم. وقتي آن بچه آمد نزد حضرت رسول(ص)، آن حضرت يک پيراهن بيشتر نداشتند! داد به آن پسر، الله اکبر الله اکبر يکمرتبه صداي اذان آمد. پيغمبر(ص) هم در خانه نشستند! مردم در مسجد منتظر هستند. بلال گفت: يا رسول الله! نماز! فرمود: پيراهن ندارم. آيه نازل شد: ما که نگفتيم اين رقم ببخش! تو که فقط يک پيراهن داري آن را نبخش. «وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى‌ عُنُقِكَ» نه دستت را به گردنت قفل کن مثل کساني که هيچگاه دستشان در جيبشان (براي کمک) نمي‌رود، «وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ» و نه اين رقمي که يک پيراهني هم که داري بدهي! افراط و تفريط هر دو محکوم هستند.
در عبادت يک بابي داريم به نام: «بَابُ الِاقْتِصَادِ فِي الْعِبَادَةِ» (كافي/ج‌2/ص‌86) يعني وقتي عبادت مي‌کني اندازه گيري عبادت کن. نتيجه ولخرجي خانه نشستن است: «فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً» مي‌نشيني در خانه و خودت را سرزنش مي‌کني يا جامعه تو را سرزنش مي‌کند. ايثار هم حد و مرزي دارد.

6- رزق و روزي به دست خداست

(إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبيراً بَصيراً) (اسراء /30) خداست که اگر بخواهد به بعضي رزق مي‌دهد (البته رزق فقط ماديات نيست. ممکن است خدا به کسي پول بدهد ولي فهمش کم باشد. فهمش بالا باشد ولي تن صدايش پايين باشد. صدايش خوب باشد و شکلش بد، شکلش خوب باشد و خطش بد باشد و… يعني خدا جوري کرده که هر کسي از اين هستي چيزي گيرش بيايد. «مَادُّ الْقَامَةِ قَصِيرُ الْهمه» (نهج‌البلاغه/خطبه234) قدش بلند است ولي همتش کوتاه. «طَلِيقُ اللِّسَانِ حَدِيدُ الْجَنَانِ» (نهج‌البلاغه/خطبه234) بيانش نرم باشد ولي قلبش سنگ! خداوند کمالات و نواقص را تقسيم نموده است).
خداوند رزق را گسترش مي‌دهد. «لِمَنْ يَشاءُ»: براي هر که بخواهد. «وَ يَقْدِرُ» گاهي هم تنگ مي‌گيرد. راجع به رزق مقداري صحبت کنيم: کمي و زيادي رزق به دست خداست. شخصي مي‌خواست امام صادق(ع) را امتحان کند!! گفت: من با يک عدد سيب آبروي امام صادق(ع) را مي‌ريزم! گفتند: چگونه؟! گفت: به ايشان مي‌گويم: اين سيب رزق من هست يا نه؟! اگر فرمود: رزق هست، فوري سيب را لگد مي‌کنم. مي‌گويم: ديدي دروغ گفتي؟! اگر فرمود: رزقت نيست، فوري آن را مي‌خورم. هرچه امام صادق(ع) گفت، عکسش را در مورد سيب انجام مي‌دهم. يک مشت مخالفين را برداشت و همگي رفتند خدمت امام صادق(ع)! گفت: آقا! اين سيب رزق من هست يا نيست؟! امام(ع) يک نگاه به او و يک نگاه به سيب نمود. فرمود: اگر از گلويت پايين برود معلوم مي‌شود که رزقت است! آن شخص ماند که چه کند؟! گاهي آدم دارد ولي از گلويش پايين نمي‌رود. شاه خيلي دارايي داشت، اما از گلويش پايين نرفت. رزق دست اوست. براي هرکه بخواهد گسترش مي‌دهد. و براي هر کس که بخواهد تنگ مي‌گيرد؛ سرچشمه رزق، آسمان است (وَ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَ ما تُوعَدُونَ) (ذاريات /22)

7- عوامل و زمينه‌هاي گسترش و تنگي رزق

رزق واسع باعث فساد مي‌شود بعضي‌ها که قيفشان تنگ است اگر نفت زيادي به آنها بدهي سر مي‌روند. و لذا مي‌فرمايد (وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِي الْأَرْضِ) (شورى /27) اگر بعضي رزقشان زياد باشد گردن کلفتي مي‌کنند.
ما وظيفه داريم که سراغ رزق برويم: (فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ) (عنكبوت /17). حتي وقتي براي روز جمعه مي‌فرمايد: «وَ ذَرُوا الْبَيْعَ» بازار تعطيل باشد. (فَاسْعَوْا إِلى‌ ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَيْعَ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ) (جمعه /9) برويد براي نمازجمعه، فوري مي‌فرمايد: (فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ) (جمعه /10) بعد از آنکه نماز را خوانديد برويد دنبال پول و کاسبي.
تقوا رزق انسان را توسعه مي‌دهد. داريم: (وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ) (طلاق /3-2).
در ضمن رزق هم به زرنگي نيست. حديث داريم بسياري از آدمهاي شل حسابي پولدار مي‌شوند! بعضي آدمهاي خيلي تيز هميشه سرشان به سنگ مي‌خورد (خيلي وقتها) حديث هم داريم که: خدا اين کار را مي‌کند تا به مردم حالي کند که پول با تيزبازي نيست. اينطور نيست که اگر شما خمس ندهي رزقت زياد مي‌شود. حديث داريم از امام کاظم(ع) که مي‌فرمايد: « کساني که حق الهي را ندهند، خدا در زندگي آنها جوري تاب به وجود مي‌آورد که دو برابر آن حق واجب خدا در برابر باطل خرج مي‌کنند روز قيامت هم گير هستند. » با خدا که نمي‌شود زرنگي کرد.
(وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطْأً كَبيراً) (اسراء /31) بعضي‌ها بچه هايشان را سقط مي‌کنند! اول گناه سقط را بگويم: اگر کسي نطفه را کشيد پايين 20 مثقال طلا جريمه اوست. اگر نطفه به صورت خون بسته شد 40 مثقال طلا جريمه اوست. اگر اين خون بسته، گوشت نرمي شده بود و آن را پايين کشيد 60 مثقال طلا جريمه اوست. اگر در اين گوشت استخوان هم بود 80 مثقال طلا جريمه اوست. و اگر روي استخوان، پوست هم بود 100 مثقال طلا جريمه‌اش مي‌شود و اما اگر روح داشت 1000 مثقال طلا جريمه اوست. اين جريمه نقدي اين گناه کبيره است. جريمه قيامتي‌اش هم اين است که يک آدم کشته است. در زمان جاهليت، دختران را زنده به گور مي‌کردند. حالا با قرص و آمپول هم دختر را و هم پسر را در گور مي‌کنند. منتهي آن زمان در گور مي‌انداختند اما حالا در چاه مستراح مي‌اندازند! الآن پدر و مادر بچه را مي‌کشند!
اين آيه مي‌فرمايد: بچه هايتان را نکشيد، از ترس گرسنگي، از ترس خرجي و… يک نفر را ما پيدا نکرده‌ايم که بگويد: زماني که ما ازدواج نکرده بوديم وضعمان بهتر بود. تمام فقير و غني بعد از ازدواج وضعشان بهتر مي‌شود. بعد مي‌فرمايد: «نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ» ما به آنها روزي مي‌دهيم. بعد مي‌فرمايد: «وَ إِيَّاكُمْ» به شما هم مي‌دهيم. اول فرمود: به بچه‌ها مي‌دهيم و بعد فرمود: به شما مي‌دهيم. يعني اينکه: ‌اي پدر و مادر! بچه‌تان را نکشيد صدقه سر بچه است که به تو هم چيزي مي‌دهم. به خاطر بچه‌ها به شما رحم مي‌کنم و لذا اول فرمود: «نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ» و بعد فرمود: «وَ إِيَّاكُمْ»؛ وقتمان تمام شد ولي حرفمان تمام نشد.
خدايا! هرچه به عمر ما اضافه مي‌کني بر ايمان و عقل و علم و عمل و آشنايي و عشق و محبت ما به قرآن و اهل بيت (عليهم السلام) بيفزا، و ما را اهل حسرت و خسارت در قيامت قرار نده.

«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1367
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست