نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1379
1- عطای کوثر، پاداش خدمات حضرت خدیجه(س) 2- در اختیار گذاردن همه اموال در راه اسلام 3- خطر دلبستگی به مال و ثروت 4- خمس، حق امام معصوم، برای گسترش دین 5- توجه ویژه پیامبر و امامان معصوم(ع) به حضرت خدیجه 6- خدمت همراه با حفظ کرامت 7- رعایت حرمت استاد در روابط اجتماعی
موضوع: خدمات حضرت خدیجه سلام الله علیها به اسلام تاريخ پخش: 15/03/96
بسم الله الرحمن الرحيم «الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
شب رحلت حضرت خدیجه است، دهم رمضان است. ماه قرآن هم هست. سوره کوثر را میخوانیم و ثوابش را به حضرت خدیجه هدیه میکنیم. بحث خدمت زن به اسلام است. چون بحث ما بحث خدمت بود، بیشترین خدمت مالی را در اسلام حضرت خدیجه کرد. حالا هم شب رحلت ایشان است یک سوره کوثر را بخوانیم و ثوابش را هدیه به حضرت خدیجه میکنیم و به مکه میفرستیم. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ، فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ، إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» (کوثر/1-3) این سوره میگوید: «إِنَّا أَعْطَيْناكَ»
1- عطای کوثر، پاداش خدمات حضرت خدیجه سلام الله علیها
ما به تو کوثر دادیم، فاطمه زهرا دادیم. اولاد برای پدر که نیست، برای مادر هم هست. یعنی خدیجه به تو هم کوثر دادیم. چرا خدا به خدیجه کوثر میدهد؟برای اینکه مال کثیر داد. کسی که مال کثیر بدهد، به کوثر میرسد. فرق بین کوثر و کثیر چیست؟ کثیر زیاد است. کوثر آن زیادی است که برکت دارد. خیلی چیزها زیاد است ولی معلوم نیست چقدر برکت دارد. شنهای بیابان خیلی است، دانههای شن زیاد است. اما به هر زیادی کوثر نمیگویند. به آن زیادی کوثر میگویند که هم زیاد باشد و هم برکت داشته باشد. البته معنای کوثر را چیزهای دیگر هم گفتند. مال و اولاد و نام و مکتب و ما به تو کوثر دادیم یعنی دینتان را جهانی کردیم. خلق عظیم به تو دادیم. معجزه قرآن به تو دادیم. اینها همه میتواند مصداق کوثر باشد اما به دلیل آیه آخر که میگوید: «إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَر» دشمن تو بیعقبه است. پیداست یک کسی، این یک کس را هم میگویند: پدر عمروعاص بود. پدر عمروعاص به پیغمبر گفت: تو ابتر هستی. یعنی پسر نداری. پیغمبر پسر نداشت. دو پسر کوچک داشت در بچگی مردند. از پیغمبر یک دختر ماند. عربها هم دختر را جزء آدم حساب نمیکردند. زن را جزء آدم حساب نمیکردند. بنابراین پسر ندارد، یک فاطمه دارد. دختر هم ارزشی ندارد پس ابتر است. یعنی بمیرد قیچی میشود. پیغمبر تو قیچی میشوی، یعنی عقبه نداری. خدا میگوید: ما به تو کوثر دادیم،«إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَر» دشمنت قیچی میشود. ما با یک دختر نام تو را گرامی میداریم. نسل تو را زیاد میکنیم. دشمن تو با ده تا پسر هیچ کاری نمیتواند بکند. دیشب بحث ما بحث خدمت بود. بحث خدمت زن و مرد ندارد. یک خانمی یک مسجدی ساخته شاید، شک دارم سیصد متر هست یا نه. خدیجه یک زن ثروتمندی بود، زن میتواند مالک باشد. در طول تاریخ بودند افراد و گروهها و مکتبها و کسانی که میگفتند: زن مالک چیزی نمیشود. نه زن مالک میشود. میگفتند: عقل زن ناقص است. خدیجه به اندازه همه ما عقل داشت. همین که فرمود: پیغمبر امین است، ثروتش را در اختیار پیغمبر گذاشت و یک غلامی هم به پیغمبر بخشید. گفت: با این سرمایه من تجارت کن. سفر شام پیغمبر با پولهای خدیجه بود. به حسب ظاهر! خودش انتخاب شوهر کرد. چه شوهری انتخاب کرد. گاهی یک دختر در دانشگاه یک پسری را انتخاب میکند، کیلویی! میگوید: از تیپ او خوشم آمد. یعنی کیلویی! بهترین فرد کره زمین را انتخاب کرد. تمام اموالش را به او بخشید. خدا هم جبران کرد. نسل پیغمبر از خدیجه است. اول زنی که دشمن را از پیغمبر دور میکرد خدیجه بود. خدیجه معلوم شد این فکری هم که در سر ما هست غلط است. ما میگوییم: این به ما نمیخورد. این به ما میخورد. نمیخورد، میخورد چرا؟ آخر ما بنز داریم، آنها ژیان دارند. خانه ما پانصد متر است و آنها در یک آپارتمان پنجاه متری هستند. خدیجه فرمود: معنای کفو ملک نیست. آخر من لیسانس هستم زن دیپلم شوم؟ اینکه میگویند: دختر و پسر و زن و شوهر باید هم کفو باشند، کفو یعنی هم فکر باشند. نه اینکه هم مال باشند. خدیجه به دنیا فهماند کفو به معنی هم سطحی مالی نیست. کفو یعنی مخ به هم بخورد. بعضی میگویند: کفو یعنی هم سطح شویم. او لیسانس است، او هم باید فوق لیسانس باشد. کفو به معنی مدرک نیست. اگر اینطور باشد همه آخوندها بیزن هستند. بخاطر اینکه مرجع تقلید هشتاد ساله است و زنش هم باید مرجع تقلید باشد. زنی که مرجع تقلید باشد پیدا نمیکنیم. پس همه مراجع بیزن بمانند. کفو کار به مدرک و سن ندارد. سن هم همینطور است. خدیجه ثابت کرد کفو به معنی ثروت نیست. کفو به معنی هم سن نیست. خدا به پیغمبر میگوید: تو یتیم بودی. هم یتیم بودی و هم فقیر بودی.«أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوى» (ضحی/6) تو یتیم بودی. یادت نرود، من به تو جا دادم. «وَ وَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدى» (ضحی/7) گیج بودی. من تو را هدایت کردم. «وَ وَجَدَكَ عائِلًا فَأَغْنى» (ضحی/8) فقیر بودی، تو را غنی کردم. پس پیغمبر طبق قرآن هم فقیر بود، هم یتیم بود، خدیجه نه فقیر بود و نه یتیم بود. ولی اینها با هم ازدواج کردند. ما در دنیای خودمان میگوییم: هم شأن ما است. به ما میخورد. به ما نمیخورد. ما یکی کت و شلوارش پشمی باشد و یکی دیگر کت و شلوارش پنبهای باشد، میگوییم: نه ما سطح مان یکی نیست. او پشم است و او پنبه است. در پشم و پنبه گیر میکنیم. گیر داریم. حر نیستیم!
2- در اختیار گذاردن همه اموال در راه اسلام
قرآن میگوید: اگر میخواهید جزء ابرار شوید، گوشهای از آنچه دارید را بدهید. اما خدیجه گوشهای از مالش را نداد، کل مالش را داد. «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» (آل عمران/92)، «مِمَّا تُحِبُّونَ» یعنی هرچه دوست داری یک بخشی را به فقرا بده. خدیجه بخشی را نداد، کل ثروتش را داد. یعنی «مِمَّا تُحِبُّونَ» خدیجه «ما تحبون» من ندارد. «مِمّا»یعنی گوشهای از آنچه داری را بده. خدیجه کلش را داد. یک آیه در قرآن داریم میگوید: در انفاق بخشی از مالتان را بدهید. چرا خدیجه همه را داد؟ «وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ» (اسراء/29) به پیغمبر میگوید: به فقیرها هرچه داری نده. آخر یکبار یک زنی بچه اش را خانه پیغمبر فرستاد. فرمود: به حضرت بگو پیراهنی که پوشیدی را برای تبرک به من بده! پیغمبر هم پیراهنش را به این پسر داد. دیگر پیراهنی نداشت، وقت ظهر شد در خانه نشست. آیه نازل شد من به تو نگفتم این رقمی کمک کن. «وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا» (فرقان/67) علامت مؤمن این است که وقتی به فقیر پول میدهد، نه کم بدهد و نه زیاد بدهد. «وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً» حالا کسی سؤال میکند، قرآن شما میگوید: هرچه داری به فقیر نده. بخشی را بده. چرا خدیجه هرچه داشت، داد؟ برای فقیر میگوید: بخشی از مالت را بده. ولی برای دین میگوید: کل مالت را بده. بین فقیر و دین فرق است. به فقیر که رسیدی همه اموالت را نده. یک چیزی را برای خودت و نسلت بگذار. اما اگر دین شد، هرچه داری بده. آنچه خون داری بده،حسین جان! علی اصغر هم هرچه خون دارد بدهد. علی اکبر هم هرچه خون دارد را بدهد. دین را هرچه داری خرج کن. «وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً» بخشی را بده و بخشی را نگهدار. بین مردم و مکتب فرق است. برای مردم بخشی را بده. برای دین هرچه داری بده. مغزت را بده،چشمت را بده. یک آیه در قرآن داریم علامت مؤمن این است که «وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ» (مائده/54) مؤمن کسی است که از متلک نترسد. خیلیها به خدیجه متلک گفتند که زن یک گدا شدی. متلک میگویند. پدری میخندید. گفتند: چرا میخندی؟ گفت: بچهام به من گفته: پول بده. گفتم: ندارم. تا گفتم: ندارم،رویش را به مادرش کرده و گفته: در کاشان گداتر از این نبود زنش شدی!؟ گاهی بچهها متلک میگویند. بزرگها هم متلک میگویند. به خدیجه متلک گفتند: تو زن اشراف ثروتمند بودی!
3- خطر دلبستگی به مال و ثروت
از ثروت خدیجه معلوم میشود مال هم بد نیست. دلبستگی به مال بد است. مال خوب است چسبیدن به مال بد است. مال مثل دریاست، دریا خوب است منتهی اگر آب دریا درون کشتی رفت، خوب نیست. غرق میکند. مال مثل خورشید است از نور خورشید استفاده کن، اما اگر به نور خورشید نگاه کنی کور میشوی. از مال استفاده کنید ولی به مال خیره نشوید. از آب دریا استفاده کنید اما نگذارید آب دریا درون کشتی برود. از دنیا استفاده کنید ولی فدای دنیا نشوید. در دنیا هضم نشوید. معنای زهد نداشتن نیست. خدیجه زاهد بود،ثروتمند بود اما زاهد بود. زهد یعنی به دنیا وابسته نشوید. ممکن است کسی ماشین خوبی داشته باشد، رفیقش مهمانی دارد، کاری دارد میگوید: این سوییچ را بگیر و برو استفاده کن. ماشینش را مثل سیگاری که سیگاریها به هم میدهند، سوییچ ماشینش را میدهد. ولی ممکن است کسی یک دوچرخه قراضه داشته باشد، به برادرش دوچرخه نمیدهد. اینکه دوچرخه دارد و به برادرش نمیدهد، این زاهد نیست. با هم بگویید… اما کسی که ماشین دارد و سوییچش را به رفیقش میدهد، زاهد است. آخر بعضیها را میگوییم: زاهد است. میگوییم: چیست؟میگوید: روی زیلو نشسته است. نه ممکن است روی زیلو بنشیند ولی زاهد نباشد. ممکن است کسی روی قالی بنشیند ولی زاهد باشد. دل میکند یا نه؟ اگر دل کند معلوم میشود زاهد است. خدیجه ثابت کرد زن مالک میشود. خدیجه ثابت کرد زن تابع ثروت نیست. خدیجه ثابت کرد میشود انسان سرمایهدار باشد ولی بند به دنیا نباشد. این مثل را قبلاً هم زدم. یادم هست گفتم ولی نمیدانم چه وقت گفتم. اگر کف دست شما بریده شود و پشت دست، شما یک چسب به پشت دست میزنی. یک چسب هم کف دست میزنی بعد از مدتی که دستت خوب شد، وقتی چسب کف دست را میخواهی برداری راحت است. بدون جیز و ویز! اما پشت دست را که میکنی هو هو… چون این چسب به موها چسبیده است. اینهایی که به دنیا بچسبند وقتی میخواهند جان بکنند، هو هو… به دنیا چسبیده است. اما کسی که به دنیا نچسبیده مرگ را مثل گل بو میکند. حدیث داریم مؤمن هنگام مرگ انگار گلی را بو میکند. یا امام رضا در خانه تو این حرفها را میزنیم. به آبروی حضرت خدیجه که امشب رحلت او است، از خدا بخواه ما از دنیا استفاده کنیم اما به دنیا نچسبیم.
4- خمس، حق امام معصوم، برای گسترش دین
خیلیها خمس نمیدهند. اشک برای حضرت زهرا میریزند. میگوییم:چرا گریه میکنی؟ میگوید: فدک را غصب کردند. فدک را غصب کردند، حق حضرت زهرا را خوردند. خوب تو هم سهم امام را خوردی! آن کسی که خمس نمیدهد با صدر اسلام چه فرقی دارد؟ صدر اسلام حق زهرا را خوردند، این هم حق پسرش را میخورد. چطور او ظالم است و تو آدم خوبی هستی؟ بعضی حدیثها را تکرار کنم. چون گاهی باید یک چیزی را تکرار کرد. سه حدیث میخوانم هر حدیثی بیست ثانیه، یعنی سه حدیث یک دقیقه طول میکشد. بیست ثانیه اول، امام جواد فرمود: به شیعیان بگویید،من امام جواد ضامن هستم که مال شما کم نشود. بیست ثانیه دوم، امام کاظم فرمود: به شیعیان من بگویید: اگر پول حقی را ندهید، خدا زندگی شما طوری تاب میدهد که دو برابر پول حق را در راه باطل خرج کنید. بیست ثانیه سوم، امام رضا که در خانهاش نشستید، فرمود: میخواهید خمس ندهید، ندهید. اما کسی که از شیعیان ما خمس نمیدهد، ما به او دعا نمیکنیم. بخاطر دو فلز پول خودتان را از دعای ما محروم نکنید. خدیجه را روز قیامت بیاورند، بگویند: هرچه داشت داد، به تو گفتم: بیست درصد بده، هشتاد درصد برای خودت باشد. ندادی! پانزده کیلو گندم چهارده کیلو برای خودت، یک کیلو را زکات بده. نمیخواهم بدهم. چهل گوسفند، سی و نه تا برای خودت، یک گوسفند را زکات بده. نمیخواهم بدهم. حدیث داریم نه یکی و دو تا و ده تا و بیست تا، هر مالی در دریا و خشکی تلف شد، چون زکات ندادند. «مَا تَلِفَ مَالٌ فِي بَرٍّ وَ لا بَحْرٍ إِلا بِمَنْعِ الزَّكَاةِ» (بحارالانوار، ج 93، ص20) هیچ مالی در دریا و خشکی از بین نمیرود، جز اینکه زکات ندهند.
5- توجه ویژه پیامبر و امامان معصوم علیهم السلام به حضرت خدیجه
خدیجه از ملامتها نترسید. خدیجه خانمی است که امام سجاد در شام که سخنرانی کرد، گفت: «انا ابن خدیجه الغرا» جده من خدیجه است. یعنی زنی بود که امام زین العابدین به او افتخار میکرد. خدیجه زنی است که در دعای ندبه به حضرت مهدی میگوییم: «یابن خدیجه الغرا» مهدی جان! ای امام زمان! تو پسر خدیجه هستی. خدیجه خودش دنگ و فنگی داشت. خانم سرمایه داری بود. خادم داشت. خدم و حشم داشت. نوکر و کلفت داشت. اما همه را رها کرد و آمد کلفت پیغمبر شد. برای شادی روح خدیجه صلواتی بفرستید. (صلوات حضار) خدیجه زنی بود که سالها از فوتش گذشته بود، پیغمبر نامش را میبرد دعا میکرد، گاهی در فراق خدیجه گریه میکرد. به زنهایش میگفت: فکر نکنید شما از او بهتر هستید. یکبار عایشه گفت: بابا خدیجه از دنیا رفت، خدا بهتر را به تو داد. فرمود: بهترش تو هستی؟! هیچکس مثل خدیجه نیست. از آن به بعد عایشه میگفت: هروقت میخواستیم نزد پیغمبر خود شیرینی کنیم، از خدیجه تعریف میکردیم، پیغمبر از ما راضی میشد. در اینجا من باید یک سؤالی را هم جواب بدهم. چون الآن فضای مجازی و حقیقی و دوست و شهوت و شبهه و همه چیزی به هم گره خورده تا یک جوان را از ما دور کنند. ما باید جوابش را بلد باشیم. میگویند: چرا پیغمبر اینقدر زن گرفت؟ من بارها گفتم. ولی یکبار دیگر هم میگویم چون نسلها عوض میشود. آنهایی هم که شنیدند یادشان میرود. فقط زیادی گوش بدهید. ازدواجهای پیغمبر برای مسأله شهوت نبود. دلیل. خیلی دلیل دارم. چند دلیل را در دو سه دقیقه بگویم. پیغمبر ما تا 52 سالگی یک زن داشت. از 53 تا 63، آن ده سال آخر چند زن گرفت. اگر مسأله شهوت باشد، شهوت این طرف پنجاه سال است نه آن طرف پنجاه سال. خواهش میکنم زیادی گوش بدهید. آدم اگر روی شهوت و غریزه جنسی زن بگیرد، زنهای بعدی خوشگلتر هستند. جوانتر هستند. پیغمبر ما هرچه رو به آخر میرفت، زنهایش پیرتر میشدند. پس برای شهوت نبود. زنان پیغمبر زنانی بود که به جامعه… الآن یکی از مشکلاتی که همه دولتهای دنیا در آن ماندند از جمله دولت خودمان، زنان سرپرست خانواده است. مردها بیشتر میمیرند. آدم قبرستان که میرود، زنها سر قبر شوهرها نشستند. صدتا زن بیوه را میتوانی در دو سه محله پیدا کنی. اما مرد بیوه ده تا هم نیست. آمار زن بیشتر از مردهاست. شوهرشان جبهه بوده، جنگ بوده، سفر بوده، در کارخانه برق گرفتگی، تصادف، به هر حال تلفات مرد بیشتر از زن است. این زنهایی که ماندند را باید چه کرد؟ پنج راه بیشتر نداریم. هرکدام را شما گفتی، امشب از خانمها رأی بگیریم. شما اجازه بدهید چیزی نگویید. خانمها فکر کنید. یک سؤال میکنم جواب بدهید. در تمام تاریخ و تمام کشورها آمار زن بیشتر است. روی این چانه نمیزنیم. چون همه قبول دارند. دوست و دشمن! این زنهایی که زیاد ماندند. پنج راه داریم. هرکدام را شما گفتید، ما امشب مقلد خانمها هستیم. 1- زنهای بیشوهر به درک! تا آخر عمر بیشوهر بمانند. هیچ وجدان سالمی نمیگوید: باسمه تعالی به درک! 2- بگوییم: پسرها بروند بیوهها را بگیرند. هیچکس قبول نمیکند که پسرش برود زن بیوه بگیرد. 3- بگوییم: زنهای بیوه مثل حضرت معصومه و حضرت مریم ایمان قوی دارند، پاک پاک میمانند. هیچکس قبول نمیکند زنهای بیوه یک چنین ایمانی دارند که خودشان را نگه دارند. 4- گناه بکنند. هیچ دینی قبول نمیکنند. آخرین راه این است که مردهایی که عدالت دارند،بروند یکی دیگر بگیرند. یکبار دیگر میگویم. یا بگویید بله یا بگویید نه. رودروایسی نکنید. 1- زنهایی که در جامعه زیاد هستند یعنی همسر ندارند، اینها به درک! بسوزند و بسازند. بله یا نه؟ نه. 2- زنهای بیوه معصوم هستند، دسته گل آب نمیدهند. اینطور نیست.3- زنهای بیوه بروند به گناه بیافتند.4- پسرها بروند بیوهها را بگیرند هم نمیگیرند وهم دخترها میمانند. راهی نیست جز اینکه… منتهی عادل شناسی دیگر حقیقت یاب باید پیدا کنیم. یعنی یک گروهی باید باشند که بگویند: این مرد از نظر بدنی و مسکن و خانه و تلفن و خرجی و عدالت میتواند. اگر کسی میتواند برود بگیرد. نمیتواند حق ندارد بگیرد و حسابش جداست. اگر پیغمبر ما برای مسأله لذت بود باید زنهای بعدی خوشگلتر و جوانتر باشند. نبود! باید این طرف پنجاه سال داماد شود. نبود! منتهی رسم این بود که گروهی علیه پیغمبر بودند. قبیلههای مختلفی در مکه بودند، از هر قبیله یک دختر گرفت. قانون عرب این بود که هرکس دامادشان میشد، از داماد حمایت میکردند. ایشان از هر قبیله یک دختر گرفت که فامیل قبیلهها شود و از شر قبیلهها… بگویید… دختر دانه درشتها را هم گرفت. چون آنها سرانی بودند که وقتی او دامادشان شد دیگر حریم نگه میداشتند. خیلی دلیل دارد. همین دو سه دلیل بس است. من نمیخواستم تعدد زوجات را بگویم. بحث ما دیشب چه بود؟ امشب آمدیم گفتیم خدماتی که خدیجه به اسلام کرد. کلی کلفت و نوکر داشت. خودش کلفت شد. کلی مال داشت، حتی کفن برای خودش نگذاشت. پیغمبر فرمود: او را در عبای من کفن کنید. کسی که کفنش را بخشید. مال کثیر داد خدا به او زهرا و کوثر داد. یک صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
6- خدمت همراه با حفظ کرامت
در خدمت باید اصولی را مراعات کنیم. یکی اینکه خدمت باید همراه با کرامت باشد. «اخْدُمْ أَخَاكَ» (بحار الانوار/ ج 71/ ص 178) به برادرت خدمت کن. «فَإِنِ اسْتَخْدَمَكَ فَلَا» اگر او میخواهد از تو کار بکشد، قبول نکن. یعنی خدمتی ارزش دارد که خودت انتخاب کنی. اینکه شما را به نوکری بکشند، خدمت نیست ذلت است. گاهی وقتها مهمانیها اسمش مهمانی است ولی ذلت است. یکبار یک نفر مهمانی کرد. همه فقرای منطقه را دعوت کرد. حضرت فرمود: کارت غلط بود. گفت: چه خاکی بر سرمان کنیم؟ پولدارها را دعوت میکنیم، فرمودی: چرا پولدارها را دعوت کردی؟ حالا هم که فقرا را دعوت کردیم باز هم میگویی: چرا؟ ما چه خاکی بر سرمان کنیم؟ فرمود: یک پولدار و یک تاجر کنار هم بنشینند. چون وقتی گدا را دعوت کردی، میگوید: او هم گداست. او هم گداست. معلوم میشود حاج آقا روزهاش را خورده به او گفتند: کفاره بده، به شصت تا فقیر! این حاج آقا یک غلطی کرده کفاره است. چون از دم دور اتاق فقیر نشستند. گاهی وقتها باید فقیر وغنی با هم باشند که کرامت حفظ شود. یا اینکه سفرهها را تفکیک میکنند. میگویند: تجار آنجا بروند. آنجا…آنجا… ما گاهی وقتها…نمیدانم چه بگویم. چیزهایی میبینیم که آدم از نظر اخلاقی غصه میخورد چرا ما اینطور هستیم؟ در یک مرکز فرهنگی کلاس داشتم. زنگ تنفس گفتیم: برویم وضویمان را تازه کنیم. رفتیم در صف دستشویی، دانشجوها بودند و ما هم بودیم. دانشجوها دیدند ما در صف ایستادیم، گفتند: حاج آقا شما آنجا برو. بیست متر آن طرف تر بود. رفتیم دیدیم دو سه تا دستشویی خالی است. گفتم: شما در صف هستید، اینجا چند دستشویی خالی است. گفت: این مخصوص اساتید است. گفتم: خوب مگر ادرار استاد با شاگرد فرق میکند؟ (خنده حضار) ما همین که یک مدرک گرفتیم، دیگر برای ادرارمان هم امتیاز قائل هستیم. استادی که برای ادرارش اهمیت قائل است، آنوقت میدانید نتیجهاش چه میشود؟ فارغ التحصیل وقتی از کنار استاد رد میشود، سلام نمیکند. میگویند: دانشجو تو دانشجو هستی. معرفت داری. این استاد تو است چرا سلامش نکردی؟ میگوید: این ترم با او درس ندارم. یعنی وقتی برای مستراحش امتیاز میخواهد، شاگرد هم میگوید: این ترم با او درس ندارم. سلامش هم نمیکنم. چه چیزهایی از درون ما قطع شده است. مسأله محبت، عاطفه، استاد و شاگردی…
7- رعایت حرمت استاد در روابط اجتماعی
دیشب جایی افطار بودیم. صحبت شد اول انقلاب یک سفره عمومی بود، قاشقها پلاستیکی بود. برای رئیس یک قاشق فلزی آوردند. یکی از اینهایی که دیشب سر سفره بود گفت: ما اعتصاب کردیم و گفتیم: غذا نمیخوریم. چرا برای استاد قاشق فلزی آوردند و قاشق ما پلاستیکی است؟ اول انقلاب هم یک داغیهایی بود که کم کم باید تعدیل شود. داغیهایی که مبنا نداشت. اول انقلاب خیلی جاها مستراح فرنگی را میشکستند. حالا یکی یکی میخرند! مستراح فرنگی کار به انقلاب ندارد. تق تق میشکستند به هوای اینکه انقلابی هستند. انقلاب را باید از رهبر انقلاب، از علما و مراجع و انقلابیون اسلام شناس یاد گرفت. صرف اینکه من… خود بنده در دانشگاه بودم. وقت ناهار شد رفتیم ناهار بخوریم. دانشجوها در صف بودند.گفتند: دانشجوها اسلام چه میگوید؟ من درون صف بروم؟ گفتم: بله، حاج آقا. حاج آقا اگر عدالت است درون صف برو! گفتم: یک چیزی شنیدید که درون صف برو! همه یک جور هستیم. اما بالاخره من استاد هستم و شما شاگرد هستید. معلم به گردن شاگرد حق دارد. 2- شما اینجا خانهتان است. من امروز مهمان شما هستم. مهمان بر صاحبخانه حق دارد. 3- من از نظر سنی پدربزرگ شما هستم. یک چیزی شنیدید، عدالت، ولی نمیدانید جای عدالت کجاست؟ استاد و شاگرد فرق دارد. پیر و جوان فرق دارد. مهمان و غیر مهمان فرق دارد. گاهی قاطی میکنیم. یک دعایی هست برای مسواک هست. یک کسی وقتی دستشویی میرفت، پایین بدنش را که میشست این دعا را میخواند. گفتند: دعایت درست است، سوراخ دعا را گم کردی. این دعا برای مسواک است تو برای شستن پایین تنهات میخوانی. گاهی هم یکوقت میگوید: عدالت است. عدالت است یعنی همه یکسان؟ عدالت معنایش این نیست که مساوات باشد. یک پزشک بیاید در بیمارستان بگوید: من پزشک عادلی هستم. از دم به همه یکی یک سرم وصل کن! نه آقا این پزشک خل است. یکی باید سرم وصل کند. یکی آمپول بزند. یکی فرنی بخورد. یکی روغن کرچک بخورد. هرکسی یک غذایی دارد. پزشک عادل کسی نیست که بگوید: از دم یک سرم! یک معلم هم بگوید: من معلم عادلی هستم از دم به همه هفده بدهد. این هم خل است. خیلی جاها اگر همه را یکسان ببینیم خل هستیم. عدالت یعنی چه؟ ما باید اول اسلام را بفهمیم تا بدانیم چه کسی در مرز هست و چه کسی بیرون مرز هست. خدایا یادمان بده حق چیست و توفیق بده عمل کنیم. یادمان بده باطل چیست و توفیق بده دوری کنیم. در فهم حق و باطل ما را به خودمان واگذار نکن. یکبار دیگر برای اینکه از اینجا به مکه رابطه پیدا کنیم. خدا آل سعود را لعنت کند. سه صلوات هدیه به روح حضرت خدیجه کنید.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1379