نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1381
1- اخلاص در انفاق به محرومان 2- دعاهاي امام سجاد عليهالسلام براي اخلاص 3- خودسازي با دوري از دلبستگي به دنيا 4- خالي بودن دست رياكار در آخرت 5- كيفيت انفاق، مهمتر از كميت آن 6- انفاق از طيبات، نه مال حرام 7- خطر فقر براي همه ثروتمندان
موضوع: خدمت به محرومان در قرآن(2)
تاريخ پخش: 23/04/93
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
بحث ما راجع به كمك به ديگران بود، كه در قالب انفاق، هديه، بخشش، وام، و قرض الحسنه، كمك علمي، كمك عِرضي و آبرويي، من در قرآن جايي را سراغ ندارم كه در مورد يك مسأله اينقدر پشت سر هم گفته باشد. چند صفحه شايد سه صفحه از قرآن راجع به يك مسأله است. پيداست مسأله مهمي است. همه به هم نياز دارند، منتهي چگونه نياز همديگر را برطرف كنيم كه عارضه نداشته باشد.
به آيه 265 سوره بقره رسيديم. (وَ مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصابَها وابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَها ضِعْفَيْنِ فَإِنْ لَمْ يُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ) (بقره /265) جلسه قبل گفتيم: آدمهاي رياكار كه انفاق ميكنند، مثل كشاورزي است كه روي سنگ سفت يك خاك نازكي را پخش كند، نيم سانت، يك سانت كمتر و بيشتر خاك بريزد و در اين خاك چيزي بكارد. يك باران ميآيد شسته ميشود، خاك ميرود، دانه هم ميرود، قلبش هم سنگ است. مثل هم گفتيم كه مقام معظم رهبري فرمود: دست آهني، دستكش مخملي! مغزش سنگ است، رويش يك ورق خاك است. اين خاك با يك باران از بين ميرود. مثل ريش مصنوعي است كه عطسه كني ميافتد. اين براي آنهايي است كه پول خرج كردنشان ريايي است.
1- اخلاص در انفاق به محرومان
اما آنهايي كه براي خدا پول خرج ميكنند، «وَ مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ» كساني كه براي خدا انفاق ميكنند، «ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ» هدفشان رضاي خداست. فقط براي خدا اين كار را ميكنند. ما از كجا بفهميم براي خداست يا نه؟ مثلاً كسي را دوست داريم، اين دوستي براي خداست يا نه؟ اگر دوستي ثابت ماند، براي خداست. اگر پول دارد او را دوست داري، فقير شد، دوستش نداري. زنت زيبا بود، دوستش داري، تب كند دوستش نداري. شوهر پول سنگين داد، دوستش داري، گفت: ندارم، دوستش نداري. ماشينش خوب است، سلام مي كني، ماشينش بد است. اگر پايين و بالا رفت پيداست براي خدا نيست. علاقههاي خدايي ثابت است.
امام وقتي وارد ايران شد، پنج ميليون استقبالش رفتند. در تشييع جنازهاش ده ميليون بودند. يعني چند سال رهبري كرد، بسياري از جوانها به امر او جبهه رفتند و شهيد و اسير و جانباز شدند، ولي مردم دست از امام برنداشتند. اين علاقه به امام بود. علاقه به امام حسين خدايي است. اگر من به شما بگويم: پدر بزرگ شما، پدر جد شانزدهم شما قرن چندم از دنيا رفته است. پولي بده سالگرد بگيريم. ميگويي: برو خدا پدرت را بيامرزد! جد شانزدهم من قرن فلان… اما هيچ كس براي امام حسين نميگويد: پول نميدهم. امام حسين را پول ميدهيم گوسفند تازه ميكشيم حتي اگر خودمان هم گوشت يخي بخوريم. اگر برنج متوسط بخوريم، براي امام حسين برنج درجه يك ميدهيم. اين علاقه به امام حسين كم نميشود. اين پيداست خدايي است.
وقتي آيت الله العظمي اراكي مرحوم شد، يازده نفر در تشييع جنازهاش از شلوغي خفه شدند و مردند. مگر آقاي اراكي به كسي آبگوشت داده بود؟ چاي داده بود؟ تبريك گفته بود؟ تسليت گفته بود؟ علاقههاي ثابت خدايي است. علاقههايي كه پايين و بالا ميرود، خدايي نيست. ميگويد: اگر انفاق كرديد، «ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ». البته «مرضات الله» را «ابتغاء» گفته است. «ابتغاء» و «ابتغوا» در قرآن داريم. يعني گير نميآيد بايد سراغش رفت.
2- دعاهاي امام سجاد عليهالسلام براي اخلاص
امام زين العابدين سحرهاي ماه رمضان در چند دعا كه ميخواند، ميگويد: خدايا اخلاصم بده. يكجا ميگويد: «أخرج حب الدنيا من قلبي» در دعاي ابوحمزه است. يكجا ميگويد: « طهر قلبي من الشرك» پيداست امام سجاد دنبال اخلاص ميگردد. اخلاص به اين زودي گير نميآيد.
اگر به من بگويند: آقاي قرائتي يك كاري را بگو والله بالله تالله، صد در صد خالص است. من جرأت نميكنم بگويم. گاهي هم يك كاري را تصميم گرفتم خالص باشم، آخرش فهميدم خالص نيست. يكسال مهديه تهران از ما در ماه رمضان دعوت كردند آنجا بحث كنيم. گفتم: مهديه چون خانه امام زمان است، به شرطي ميآيم كه پول نگيرم. گفتند: آقا ما براي اين كار بودجه گذاشتيم. گفتم: جاي ديگر خرج كنيد. نيت كردم پول نگيرم و صد در صد مخلص باشم. سي سخنراني براي معاد داشتيم، آخر ماه رمضان هم در مهديه را بوسيديم و بيرون آمديم. دو ماه گذشت، يك مرتبه در دلم گفتم: گفتم پول نميخواهم، ولي اينها يك تلفن تشكر هم از ما نكردند. بعد معلوم شد اينها تلفن كردند، ما خانه نبوديم. پيداست اخلاص نيست. اخلاص اين است كه نه پول بخواهي، نه تشكر! من از پول گذشتم اما از تشكر نگذشتم.
اخلاص ناياب است، لذا گفته: «ابتغاء» بايد بروي پيدا كني. خيلي وقتها آدم روضه خواني ميكند، به در و ديوار تلفن و تلگراف و اس ام اس ميزنند كه بياييد. هيچكس هم نميآيد. ميگويد: خدايا اين روزه بي ريا را از ما قبول كن. تو ريا كار بودي، نيامدند. تو در همه خانهها را زدي. اگر كسي نيامد معنايش اين نيست كه اخلاص داري. اخلاص اين است كه از اول نظر مردم نباشد. ما از اول نظرمان مردم بود. منتهي كسي نيامد. «ابتغاء» بايد سراغش رفت.
3- خودسازي با دوري از دلبستگي به دنيا
بعد ميگويد: «وَ تَثْبيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ» اين كلمه خودسازي كه در دهانها هست، ريشه قرآني دارد؟ «وَ تَثْبيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ» يعني خودت را ثابت كن. ديديد شنهاي روان را درخت ميكارند تا شنهايش تثبيت شود. ميگويد: تو شل هستي. با پول دادن خودت را سفت كن. يك خرده پول خرج كن، «وَ تَثْبيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ» يعني جايگاه خودت را… الآن «اخلد الي الارض» هستي. به زمين چسبيدي. (أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا) (توبه /38) به زمين راضي شدي. به دنيا راضي شدي؟ روح خودت را استوار كن. كساني كه براي غير خدا خرج ميكنند، مثل كشاورزي است كه روي سنگ سفت، زير يك سانت خاك، كشاورزي ميكند. با يك باران شسته ميشود و لو ميرود. خاكش رفت و بذرش رفت و دستش به جايي بند نيست. كساني كه براي خدا كار ميكنند، مثلشان «كَمَثَلِ جَنَّةٍ» مثل يك باغي «بِرَبْوَةٍ» در سربلندي است. «أَصابَها وابِلٌ» يك باغ روي سربلندي را همه ميبينند، يعني اگر مخلص باشي همه دوستت دارند. باغهايي كه در دامنه كوه است، جلوه دارد، تو اگر براي خدا كار كني خدا جلوهات ميدهد. «كَمَثَلِ جَنَّةٍ» باغي است كه «بِرَبْوَةٍ» در دامنه كوه «أَصابَها وابِلٌ» رگبار ميبارد، «فَآتَتْ أُكُلَها ضِعْفَيْنِ» دو برابر ميوه ميدهد. اگر هم باران نيايد، «فَإِنْ لَمْ يُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ» شبنم ميآيد. مهم نيست باران تند باشد يا كند باشد. مهم اين است كه از اين باران استفاده كنيم. اينكه ميگويد: «وابِلٌ فَطَلٌّ» يعني مهم نيست زياد باشد يا نه.
كسي ده ميليون دارد، يك ميليون صدقه ميدهد. كسي ده تومان دارد، يك تومان صدقه ميدهد. ده ميليون، يك ميليون، ده تومان يك تومان. ثواب كدام يك بيشتر است؟ حديث داريم هردو يكسان است. چون اين ده تومان كه يك تومان داده است، يك دهم مالش را داده و بيش از اين نداشته است. آن هم ده ميليون، يك ميليون داده است، او هم يك دهم داده است. يك تومان و يك ميليون هردو يك دهم است. ولذا حديث داريم خدا نگاه نميكند مبلغ چقدر است، خدا نگاه ميكند اين مبلغ نسبت به سرمايه چقدر است. مهم نيست، «وابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَها ضِعْفَيْنِ فَإِنْ لَمْ يُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ» رگبار است يا شبنم است. مهم اين است كه زمين هم آب را جذب ميكند. چيزي هدر نميرود.
4- خالي بودن دست رياكار در آخرت
آيه بعد ميفرمايد: (أَ يَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَن تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ) (بقره /266) يك مثل ديگر ميزنم. قرآن حرفهايش را به مثل روشن ميكند. مثل غوغا ميكند. خيلي وقتهاي يك مسألهي علمي را يك مثل حل ميكند. يادم نميرود چند نفر از دانه درشتهاي باسواد در اين مسأله مانده بودند. قرآن يك آيه دارد ميگويد: (ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ) (نساء /79) هرچه خوبي است از خداست. «وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ» هرچه بدي است از توست. يعني يك عده ماندند سر اينكه چطور بگويند. يكي از علما يك مثلي زد، ديديم عجب حل شد! گفت: مثلش اين است. كره زمين هميشه دور خودش ميگردد، دور خورشيد هم ميگردد. هميشه يك جا روشن و يكجا تاريك است. هرجا روشن است، از خورشيد است. هرجا تاريك است، از خودش است. پس ميتوانيم به زمين بگوييم: «ما اصابك من نور من الشمس» هرجا نوراني هستي، از خورشيد است. هرجا تاريك است از خودت است. هرچه خوبي است از خداست.
باز خدا يك مثل مي زند. ميگويد: فرض كنيد پير شديد. عيال وار شدي. يك مشت بچه كوتاه و بلند داري. يك باغ هم داري كه محل درآمدت از اين باغ است. سر پيري يك عده عيال وار داري و يك باغي هم داري كه خرجي شما از اين باغ درميآيد. يك مرتبه صاعقه بيايد و باغ آتش بگيرد. بچهها دورت، پير شدي و دستت خالي است. اين را ميگويد: آدم رياكار هم يك مرتبه روز قيامت ميبيند كه تمام كارهايش براي خدا نبود. دست خالي است.
حديث داريم روز قيامت عدهاي ميگويند: ما قاري هستيم. ميگويند: «فَيَقُولُ اللَّهُ كَذَبْتَ وَ تَقُولُ الْمَلَائِكَةُ كَذَبْت» (بحارالانوار/ج69/ص305) دروغ گفتي. خواندي تا بگويند: قاري بين المللي است. قاري منطقهاي و درجه يك است. براي رقابت خواندي. يك عده ميگويند: جبهه بوديم. فرشتهها ميگويند: دروغ ميگويد. رفتي جبهه كه بگويي من شجاع هستم. يك عده ميگويند: پول خرج كرديم، خدا و فرشته ها ميگويند: دروغ گفتي. پول خرج كردي كه بگويند: فلاني سخي است. فوتش كنيم چه ميماند؟ حالا ميخواهد بگويد: آدم رياكار هيچي ندارد و دستش خالي است مثل پيرمردي كه باغ دارد و باغش سوخته است. «أَ يَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَن تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِّن نَّخِيلٍ وَ أَعْنَابٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَرُ» دوست دارد كسي از شما كه باغي داشته باشد پر از درخت خرما و انگور باشد، نهرها در باغش جاري است. «لَهُ فِيهَا مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ وَ أَصَابَهُ الْكِبرَُ» همه نوع ميوهاي دارد. اين هم پير شده است. «وَ لَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفَاءُ» يك مشت ذريه ضعيف هم دارد. بك مشت بچه كوچك دارد. باغي دارد كه باغش هم پير شده است و يك عده هم بچه كوچك دارد. «فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِيهِ نَارٌ فَاحْترََقَتْ» يك آتشي بيايد باغش بسوزد. اين پيرمرد چه حالي دارد؟ آدمهايي كه براي غير خدا كار ميكنند، يك مرتبه روز قيامت ميبينند هيچي ندارد. يا امام رضا در خانه تو هستيم. به آبروي مادرت زهرا، قيامت را اينچنين روزگاري براي ما قرار نده! يك مرتبه ببينيم هيچي در دستمان نيست! نماز، خشوع نداشت قبول نيست. فلان كار ريا بود. فلان كار رقابت بود. فلان كار حسادت بود. شبها اين دعاها را بخواهيد. دنيا ميگذرد، يا پيكان، يا پژو، يا بنز، يا هواپيما ميگذرد. يا موكت، يا قالي ابريشمي، دنيا كوچك است. اين خطرها در آينده براي ما است.
انسان وقتي پير شد، توليدش كم و مصرفش زياد ميشود. بزرگ خاندان ميشود. همه ديدنش ميآيند. همه عيدي ميخواهند. هر روز يكي ميزايد و يكي ميميرد. يكي عروس ميشود. يكي خانه نو ميخرد. هي چشم روشني، چشم روشني، پير شده و خرجش سنگين است. من «اعوذ» ها را شمردم، يكي اين است. امام ميگويد: پناه مي برم به تو كه پير شوم نيازم به بچهام باشد. چون بچه من هروقت پول ميخواهد از من ميگيرد و خجالت نميكشد. ولي من خجالت ميكشم كه به بچهام بگويم: پول بده. معلوم ميشود پير كه شد سن بالا است. عيالمند است، توليدش كم است. توقع زياد است، قيامت هم همينطور است. انسان نيازش به نجات زياد است.
شب سيزدهم و چهاردهم ماه رمضان دعايي به نام دعاي مجير است. ميگويد: «اجرنا من النار يا مجير» خدايا به تو پناه ميبرم. همه كارها لغو و محو شده و ذلتي برايش بيشتر نمانده است.
5- كيفيت انفاق، مهمتر از كميت آن
در آيه بعد ميفرمايد: (يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَنفِقُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ) (بقره /267) طيبات يعني چيزي كه دل پسند باشد. طيب يعني با طبع تو سازگار است. مورد پسند است. اگر چيزي ميدهيد، پسنديده بدهيد. آن هم «مَا كَسَبْتُمْ» پولهاي باد آورده نه! اگر جان كندي و پول را دادي، مهم است. يك وقت يك كسي قمار ميكند و يك پولي را پيدا مي كند. قرعه كشيدند، اگر پولي باد آورده است، خوبه آدم بدهد. البته قمار خوب نيست! گاهي بعضي پولها درآمدهاي بي حساب و كتابي است خيلي مهم نيست.
زمان جنگ يك نفر دو سه خرما آورد و گفت: يا رسول الله اين خرما را براي كمك به جبهه آوردم. پولدارها خنديدند. قه قه! بله جنگ با اين خرماي شما پيروز ميشود! قرآن ميگويد: (يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعين) (توبه /79) يعني به اين فردي كه خرما آورده بود، نيش زدند. (الَّذينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعينَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ فِي الصَّدَقاتِ) (توبه /79) صدقه او همين دو خرما بوده است، براي رضاي خدا دو خرما براي جبهه آورده است. «وَ الَّذينَ لا يَجِدُونَ إِلاَّ جُهْدَهُمْ» بيش از اين نداشته است. همين دو خرما را داشته است. «فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ» اين را مسخره ميكنيد. «سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ» خدا هم تو را مسخره خواهد كرد.
بعضي از گناهان را آدم توبه كند، خدا ميبخشد. بعضي گناهان را ميگويد: اگر زيارت پيغمبر رفتي و استغفار كردي، خدا به آبروي پيغمبر تو را ميبخشد. يك گناه در قرآن دارد، ميگويد: پيغمبر اگر هفتاد بار استغفار كني، من اين را نميبخشم. هفتاد بار پيغمبر در حق من دعا كند، من نميبخشم. من چه جنايتي كردم. ميگويد: مؤمني را مسخره كردي. مگر ميشود مسخره كرد؟ حالا موهاي سرش مثل من ريخته است. كلاهش را برميدارد ميگويد: آفتاب شد. مسخره ميكنيم. يك كسي لهجهاش بد است. لهجهاش را مسخره ميكنيم. شهرش را مسخره ميكنيم. روستايش را مسخره ميكنيم. شغلش را مسخره ميكنيم. كساني كه مسخره ميكنند، خدا اينها را مسخره خواهد كرد. بعد ميگويد: پيغمبر! معطل نشو. هفتاد بار اگر استغفار كنيم، من اينها را نميبخشم. مواظب زبان باشيد.
6- انفاق از طيبات، نه مال حرام
قرآن ميفرمايد: «لا يَجِدُونَ إِلاَّ جُهْدَهُم» بيش از اين نداشته است. اگر زحمتي كشيدي مهم است. و الا گاهي وقتها به كسي ارث ميلياردي رسيده است. بعد هم پنجاه ميليون به يك مؤسسهاي كمك ميكند. يك ميليارد داشته، پنجاه ميليون هم در راه خير داده است. آدم خوبي هستي، اما خيلي هم خوب نيستي. باد آمد و برد. (طَيِّباتِ ما كَسَبْتُم) (بقره /267) اين خيلي مهم است. بعد ميگويد: «وَ لَا تَيَمَّمُواْ الْخَبِيثَ» خبيث يعني پست، «تيمم» يعني قصد، ميگويد: قصد نه اينكه چيز آشغال را بدهي، نيتش هم نكن. اين خيلي مهم است. اصلاً فكر اين نباش كه چيز آشغال را بدهي. آخر يكوقت آدم فكرش را ميكند، ميگويد: اين لباس كهنه را به فلاني ميدهيم. بعد نميدهد. اصلاً فكرش نباش كه چيز بد به كسي بدهي. «وَ لَا تَيَمَّمُواْ الْخَبِيثَ» اينكه ميگويند: به خاك تيمم كن، يعني قصد كن سراغ خاك برو. ميگويد: اگر چيزي بدهي كه اگر خودت بودي، قبول نميكردي…
يك نفر از حاجيها عصباني شده بود، در مكه داغ بود. اعمال حجش كه تمام شد، گفت: خدايا! اين جهنم دره را آمديم، خودت بودي ميآمدي؟ (خنده حضار) از گرما عصباني شده بود.
حالا اين لباسي كه به فقير ميدهي، اگر خودت فقير بودي، به تو ميدادند ميگرفتي؟ نگو: دعايم كرد. از استيصالت دعا كرد. اگر كسي از درد لاعلاجي گفت: راضي هستم. از درد لاعلاجي مهم نيست. يكبار يك كسي وارد شام شد. سوار مركبي بود، ظاهراً شتر بود. يكي از افراد شام آمد افسار شتر را گرفت، گفت: براي من است. گفت: بله! گفت: چرا براي من است. گفت: بيا پايين براي من است. اينها با هم گلاويز شدند، دادگاه رفتند. غريبه گفت: من غريب هستم. آن شخص شامي هم يك نفر از مردم شام را آورد، گفت: من شاهد هستم شتر براي اين است. شتر هم نر و مادهاش فرق دارد. به يكي ناقه و به يكي جمل ميگويند. همه گفتند: بله اين جمل براي ايشان است. اين گفت: «انا لله و انا اليه راجعون». بعد نزد معاويه رفتند. معاويه گفت: قاضي چه گفت؟ گفت: من غريب بودم، شاهد نداشتم. او شاهد آورد و شهادت دادند و شتر را بردند. گفت: آقاي معاويه! همه گفتند: جمل! اين شتر نر است. بابا يك وجب سرت را پايين كن به زيرش نگاه كن، اين نر نيست، ماده است! نگاه كردند ديدند ماده است. گفتند: هيچ حرفي نداريم. اگر حكومت به ماده گفت: نر و به نر، گفت: ماده! بگو: بله قربان! زمان وقتي خفقان شد، نر و ماده را قاطي كني، نميشود جبران كرد. گفت: انا لله و انا اليه راجعون! طرفي كه شتر را گرفته بود، دلش سوخت. به يك نحوي يك پولي داد و او را راضي كرد. به امام خبر رسيد، امام فرمود: اين رضايت زوركي بوده است! مثل كسي كه بخواهند خانهاش را خراب كنند، به يك قيمتي بفروشد. بايد قلب راضي باشد.
اگر حمامي گفت: خواهش ميكنم، اما در دلش راضي نباشد، غسل شما باطل است. رضايت بايد قلبي باشد. يك چيزي بگويم. اگر مردم پشت سر يك آخوندي نماز ميخوانند كه دوستش ندارند، حديث داريم اين نماز جماعت قبول نيست. بايد دوستش داشته باشد. رضايت بايد از روي قلب باشد. خواهش ميكنم و جان من…
گاهي آدم ميرود با رفقايش بستني بخورد، ميگويد: خواهش ميكنم، جان من! پول را ميدهد، ميگويد: چه غلطي كردم! پول بستني را ميدهد و بعد هم به خودش فحش ميدهد.
اينكه ميگويند: سخاوت، ميخواهد تو را از بخل نجات بدهد. ولي آشغالهاي خانهات را كه دادي، تو از آشغالهاي خانهات رها پيدا كردي، نه از بخل. خدا ميگويد: پول بده كه از بخل آزاد شوي. تو چيز غير مرغوب كه دادي، بنجل دادي، از بخل رهايي پيدا نكردي، از آشغالهاي خانهات رهايي پيدا كردي. حالا پول نقد يا جنس؟ ميگويد: فرقي ندارد. «ما كسبتم» هرچه گيرت آمد، نقدي بود، فرش بود، پتو بود، طلا بود، هرچه بود.
7- خطر فقر براي همه ثروتمندان
سراغ آيه بعد برويم. هر فرد ثروتمندي احتمال بدهد فقير باشد، گاهي خدا فقر را در زندگي ميآورد. من حدود 70 سالم است، يك شب نان گدايي خوردم. ماجرا به اين صورت بود. پدرم بازاري بود، وقتي مرا طلبه كرد، الآن آخوندها دستشان به جايي ميرسد. اين هم يك پنجمشان است. حالا يا قاضي ميشوند. يا كارمند دولت ميشوند. منبري ميشوند، نويسنده ميشوند. دفتر عقد و ازدواج ميزنند. هنوز هم بدنه روي شمعك زندگي ميكند. پدر من چون بازاري بود توبه كرده بود كه تو بايد بچهات بازاري شود. ما رفتيم چند سالي درس خوانديم و نجف رفتيم. پدر من گفت: از بس مردم دل مرا خالي كردند كه بچهات گرسنگي خواهد خورد، تو يك سفر حج برو. چون حديث داريم اگر كسي مكه برود از فقر نجات پيدا ميكند. گاهي ممكن است لحظهاي بي پول شود. ولي ديگر فقير نميشوي. يك پولي را نجف فرستاد كه ما برويم. آن زمان كاروان نبود، خودمان چند نفري ميشديم و ميرفتيم، براي آنكه با كاروان نبوديم، سي چهل نان خشك دو آتيشه ميگرفتيم در گوني ميريختيم. در راه اين سي، چهل روز نان خشك همراه ما باشد.
دكان نانوايي نجف رفتم و گفتم: چهل نان دو آتيشه درست كن، ميخواهم براي مكه خشك كنم. نانهاي خشك را روي دست ما گذاشت و گفتم: يك نان هم بده امشب بخوريم. اين چه سؤالي است. آدمي كه چهل نان دستش است كه گرسنگي نميخورد. گفتم: ببخشيد حرف من غلط است. مثل كسي كه يك ماشين انگور بار كرده است، ميگويد: نيم كيلو هم بده بخورم. يك ماشين انگور است، يك خوشه را بخور. با خودم گفتم: كسي كه چهل نان دارد، گرسنگي نميخورد. براي خشك كردن نان به اتاق بغلي رفتم. اتاق خودم كوچك بود. اجازه گرفتم و نانها را پهن كردم. به اتاق رفتم و مشغول كارهايم شدم. آخر شب رفتيم برداريم، ديديم در را بسته و رفته است. دويديم در مدرسه بسته بود. در مدرسه باز شد، نانوايي بسته شد. برگشتيم برنج بپزيم، روغن نداريم. خوابيديم، گرسنه بوديم و خوابمان نبرد.
مدرسه آقاي بروجردي بوديم، تقريباً شصت اتاق داشت. سه اتاق روشن بود. رفتم گفتم: شما در سفره نان خالي نداريد؟ گفت: شايد يك خرده نان سياه باشد. يك اتاق ديگر رفتيم: آقا شما نان نداريد؟ گفت يك مقدار هست، ممكن است پيازي باشد. سوخته باشد. گفتم: هرچه هست بدهيد. هفتاد سال سن دارم، يك شب نان گدايي خوردم و آن شبي بود كه گفتم: آدمي كه چهل نان دارد، گرسنگي نميخورد. خدا گفت: همين امشب حالت را ميگيرم. (خنده حضار)با خدا كشتي نگيريد. من سپرده دارم. من مدرك فلان است. من… من… گاهي خدا چنان حال آدم را ميگيرد كه ميفهمد اين براي آن بود… خدا هركس را دوست دارد، حالش را ميگيرد. آنهايي كه خدا رها ميكند پيداست دوستشان ندارد. به پول، فاميل، قدرت خودتان…
وزنه بردارهاي قهرمان و درجه يك ما به يك پوست خيار بند هستند. پايش را روي پوست خيار بگذارد از عقب بيافتد، ويلچري ميشود. يك دقيقه طول ميكشد. آقاي قرائتي به يك پشه بند است. پشه بيايد دماغ مرا بگزد، باد كند، من با دماغ باد كرده پشت دوربين نميروم. (خنده حضار) يك پشه سرنوشت مرا خراب ميكند. ما چيزي نيستيم.
يك كسي نميرفت شناسنامه بگيرد، با زور او را بردند. گفت: بنويسيد هيچ بن هيچ بن هيچ! پوك ضربدر پوك! تا امام زنده بود، نميگفتم. بعد از فوت امام ميگويم. يك روز امام به آيت الله صدر فرمود: يك روز خدا حافظه را از من گرفت، هرچه فكر كردم يادم رفت اسم من روح الله است. يك ربع ساعت اسمم را از ياد برده بودم. در همين مشهد، آيت الله ميرزا جواد آقاي تهراني درس ميداد. يك روز رفت نشست، همه حرفهايش يادش رفت. از علماي درجه يك مشهد بود. گفت: آقايان تمام آنچه در ذهنم بوده پاك شده است. پايين آمد و رفت. خدا افرادي كه دوست دارد، به علم و مدرك و فاميل و پول قانع نشويد.
وقت تمام است… حرفهاي ما باقي ماند… جلسه خوبي است. در خانه امام رضا، مهمان امام رضا هستيم. امام رضا گزينشي نميكند، (وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِنا) (آلعمران /97) مثل خداست، اينها بنده خدا هستند و اينها هم صفاتشان، صفات خدايي است. چند دعا ميكنم آمين بگوييد. خدايا به آبروي امام رضا و بچههاي معصومش و به آبروي حضرت مهدي قسمت ميدهم، روز قيامت ما را دست خالي، خاسر، اهل حسرت، شرمنده و رو سياه قرار نده. قيامت را روز گيجي ما قرار نده. دنياي ما را به بهترين وجه آباد بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1381