responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1398


1- خدمت فكري و علمي به جامعه
2- خدمات علمي به دانش‌آموزان و دانشجويان
3- خدمت خالصانه به نيازمندان و محرومان
4- حفظ آبروي نيازمندان در انفاق
5- خدمات ذوالقرنين در جهت عمران و سازندگي
6- خدمت حضرت موسي به دختران شعيب
7- كار براي خدا، نه براي دنيا

موضوع: خدمات خالصانه به اقشار مختلف جامعه

تاريخ پخش: 15/04/93

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

ماه خدا، در خانه ولي خدا و سر سفره قرآن خدا هستيم. بحث ما چند جلسه راجع به اين بود كه قرآن چيست؟ ما كه نمي‌فهميم چيست ولي اميدواريم در سايه قرآن، يك نسيمي از قرآن بچشيم. يكي از نيازهايي كه جامعه دارد، خدمت به همديگر است. خدمت همسر به همسر، همسايه به همسايه، خدمت مردم به حكومت و خدمت حكومت به مردم، انواع خدمات، فكري، علمي، خدمات عمراني، خدمات مالي، خدمات سياسي، خدمات اجتماعي، خدمات زباني، خدمات قلمي، همه اينها آيه دارد. گاهي انسان واقعاً خودش را مي‌بازد كه خدايا تو چه براي ما فرستادي؟ قرآن چه كتابي است؟

براي اينكه خدا انشاءالله مزه اين را به ما بچشاند، به خدمت به يكديگر يك نگاهي مي‌كنيم. اگر بفهميم اين خدمت چقدر ارزش دارد، ديگر نمي‌گوييم: مگر من نوكرت هستم؟ چشمت كور خودت بلند شو! دنده‌ات نرم خودت بلند شو! مگر من نوكر تو هستم؟ مي‌خواهم راجع به خدمت صحبت كنم.

1- خدمت فكري و علمي به جامعه

بزرگترين خدمت، خدمت فكري است. چون خدمت به شكم، آب و نان و دانه در حيوان‌ها هم هست. چيزي كه ما داريم و حيوان‌ها ندارند و ارزش ما به آن است، فكر است. كسي به كسي كمك فكري كند. خدمات فكري چيست؟ مشورت بدهد. البته براساس چيزي كه خدا گفته است. نه مشورت با مشاوره‌اي كه كتاب‌هاي غربي‌ها را خواندند. خانم پيش مشاور رفته، گفته: من سه بچه دارم. با شوهرم مسأله دارم. گفته: طلاق بگير. يك آقاي ديگر پيش مشاور رفته، راجع به مسأله خانوادگي گفته: شما قبل از اين ازدواج مي‌كردي، با اين دختري رفيق مي‌شدي. انگار اينجا آمريكا است. چيزي در مخ بعضي جز كتاب‌هاي غربي نيست. مي‌دانند غرب چقدر بيمار است.

خدا بعضي از دانشمندان را رحمت كند. در اين زمينه كتاب نوشتند، بيماري‌هاي غرب! غرب مريض است. غير از مسأله تكنولوژي همه چيزش مريض است. خدمات فكري، مشاوره آن هم طبق چهارچوبي كه خالق قرار داده است. با چه كسي مشورت كنيم؟ امين باشد. بينش او قيامتي هم باشد و فقط دنيا را نبيند. تاريخ آينده را هم ببيند. حقوق بشر را هم ببيند. خصلت‌هاي دروني هم ببيند. چون گاهي مشورت مي‌كني مثل يك داروهايي كه يك عضو را خوب مي‌كند، براي عضو ديگر خطر دارد. دكتر خوب دكتري است كه اگر براي چشم دارو مي‌دهد، ضرري به گوش نزند. داروش گوش ضرري به قلب، داروي قلب ضرري به كليه، داروي كليه ضرري به اعصاب، اگر ما پيش مشاور رفتيم به ما مشورت داد و مشكل امروز ما را حل كرد، اما فردا يك مشكل ديگر را به وجود آورد. كمك فكري و مشورت، با چه كسي؟ كمك علمي.

2- خدمات علمي به دانش‌آموزان و دانشجويان

دانشجويان يك كوچه و منطقه جمع شوند و بگويند: ما دانشجو هستيم، به شكرانه اينكه دانشگاه رفتيم، موفق شديم بياييم بچه‌هاي راهنمايي و دبيرستاني را در منطقه و كوچه جمع كنيم. يك كلاس كمكي براي اينها بگذاريم. يكي فيزيكش ضعيف است. شيمي‌اش ضعيف است. ديني‌اش ضعيف است. هر بچه‌اي در هر رشته‌اي ضعيف است، ما دانشجوهاي محله كمك علمي كنيم. بياييم كاري كنيم. هركس هرچه اطلاعات دارد در يك سي‌دي بگذارد و بدون قفل در اختيار ديگران بگذارد. نمي‌شود؟ من سوادي ندارم. طلبه عادي هستم. اما چند هزار سخنراني‌ام را در يك سي‌دي كردم و بدون كليد و قفل در اختيار دهها هزار طلبه گذاشتم. الآن در پاكستان و هندوستان يك طلبه بخواهد راجع به شب قدر مطالعه كند، سي‌دي مرا ببيند، در اين 34 سال در تلويزيون ايران براي شب قدر چه گفتم؟ حرف‌هاي مرا مي‌گيرد، يك حرف‌هايي هم خودش دارد، روي آن مي‌گذارد براي شب قدر يك بحث مي‌شود. تمام اساتيد دانشگاه و تمام علما بيايند، عصاره‌ي تجربه‌هايشان را در يك سي‌دي كنند، بدون قفل در اختيار هم بگذارند. اين كمك علمي است.

انسان در ماشين نشسته حرف گوش مي‌دهد. قبل از خواب شبي يك ربع يك سي‌دي مي‌بيند، گوش مي‌دهد. اينها كارهاي خوبي است. الآن كه دنياي كامپيوتر و سي‌دي زياد است، ديگر آدم مي‌تواند سر سفره شام بخورد، و اين برخورد را داشته باشد.

خيلي‌ها مي‌خواهند با تفسير آشنا شوند. نه كتاب تفسير دارند، گران است. نه مفسر در منطقه و روستايشان است. مي‌خواهند با خدا آشنا شوند. تمام قرآن در يك سي‌دي تفسير شده است. اينهايي كه در راه و نيمه راه هستند، خيلي‌ها بخشي از عمرشان در ماشين هستند. از بين خانه تا محل كار، از خانه كه بيرون مي‌آيد روشن كند، روزي يك آيه تا محل كار ياد گيرد. مي‌بيند يك سال و نيم گذشت يك دور تفسير ديد. زن و شوهرها قرار بگذارند سر سفره تا مي‌خواهند بسم الله بگويند، يك بحث تفسير تصويري هست، در تلويزيون بگذارند، تفسير قطره‌اي، مثل آبياري قطره‌اي است. آيه با ترجمه خوانده مي‌شود، بنده هم آنجا مي‌آيم و پنج دقيقه تفسير مي‌گويم. قفل هم ندارد، هركس مي‌خواهد تكثير كند. شما مي‌تواني يك سال موقع شام خوردن با خانم و بچه‌ها اين را تماشا كني و قدم به قدم با قرآن آشنا شوي. من سواد ندارم، با سوادها بهتر اين كار را مي‌كنند. من گفتم اين كار را از باب نمونه بكنم.

شعرا بيايند، هر شاعري بهترين شعرش را در يك سي‌دي كند، دو هزار شعر درجه يك از بين ده‌ها هزار شعر، هزار تا را بپسنديد. وزارت ارشاد بيايد يك طنزي درست كند، خنده‌هاي حلال، نه خنده‌هايي كه به همديگر بخنديم. يكي ترك باشد، كاشاني باشد، قزويني باشد. رشتي باشد. به هم خنديدن هنر نيست. با هم خنديدن هنر است. شعرهاي زيبا، خنده‌هاي حلال را در يك سي‌دي كنيم. كسي خلقش تنگ است. حوصله هيچ چيزي را ندارد. فقط مي‌خواهد بخندد. پنج دقيقه خنده‌هاي حكيمانه! به همديگر كمك كنيم. چرا شاعر شعرش در كله‌اش است؟ عالم علمش در علمش است. يك سي‌ دي پول يك آدامس است. ديگر با اين امكانات ما بايد خيلي باسواد باشيم. امكانات زياد است.

3- خدمت خالصانه به نيازمندان و محرومان

كمك عملي، قرآن يك قصه نقل مي‌كند. مي‌گويد: موسي و خضر وارد يك روستا شدند. «اسْتَطْعَما» از مردم روستا طلب طعام كردند. (فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا أَتَيا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَما أَهْلَها) (كهف /77) موسي و خضر وارد يك قريه شدند. «اسْتَطْعَما أَهْلَها» از اهل قريه طلب طعام كردند. گفتند: ما هردو پيغمبر هستيم، يك تكه نان به ما بدهيد. «فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُما» مردم روستا به اين دو پيغمبر يك تكه نان ندادند. اين دو پيغمبر راه مي‌رفتند، ديدند ديواري در حال كج شدن است. خضر گفت: بيا ديوار را بسازيم. گفت: به! مفت! مردمي كه يك تكه نان به ما ندادند، حالا كارگري مفت كنيم؟ «قالَ لَوْ شِئْتَ لاَتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْراً» اگر مي‌خواستي اجر مي‌گرفتي. پول بدهيد بنايي كنم. گفت: نه، مفت! اينجا موسي تحمل نكرد. گفت: تا تأمين اعتبار نشوم، دست به عملگي نمي‌زنم. اول بودجه معلوم شود. موسي كنار رفت و خود خضر تنهايي ديوار را ساخت. يعني چه؟ آنهايي كه نظر پول هستند كار كنند، اينها موسوي هستند. اينهايي كه كار مفيد را انجام مي‌دهند، چه پول باشد چه نباشد، اينها خضري هستند. موساها بايد عقب خضرها بدوند.

من بارها گفتم، كسي گوش نداده است. باز هم مي‌گويم. چوب سفت را آدم مي‌زند تا بشكند. اگر ديدي يك چوبي سفت است، نه تبر را دور مي‌اندازيد، نه چوب را. اگر ديدي سر سفره در نوشابه باز نمي‌شود، نه سفره را جمع مي‌كني و نه نوشابه را دور مي‌ريزي. مي‌گوييد: دست به دست بگردانيد، شايد به دست كسي باز شد.

چند ميليون خانم عروس شدند، پيراهن عروسي‌شان در كمد آويزان است. چند ميليون جوان هم مي‌خواهد داماد شود، سر خريد پيراهن عروس عزا گرفته است. شما يكبار عروس شديد و تمام شد رفت. همه پيراهن‌هاي عروس را به يك سازماني بدهند، منتهي اينجا رندي پيدا نشود، پيراهن‌ها را بگيرد و به هواي فقرا بفروشد. چون اين وسط دزد هم پيدا مي‌شود. در زلزله هم دزد پيدا مي‌شود. ما در زكات آدم دروغگو پيدا كرديم. دولت يك قانوني گذاشت كه هر منطقه‌اي زكات دادند، همان مقدار هم دولت روي آن مي‌گذارد. خرج همان روستا مي‌كنند. مثلاً در يك روستايي پنجاه ميليون زكات جمع شده است. پول را به حساب بريزند، پنجاه ميليون هم روي آن بگذارند، صد ميليون را خرج پروژه‌هاي روستا كنند. اين مصوبه شد، يك مرتبه ديديم از بعضي روستاها دروغگو پيدا شد. الكي مي‌آمد مي‌گفت: اين پنجاه ميليون زكات است. دروغ مي‌گفت: زكات است. پنجاه ميليون هم دولت مي‌گرفت، صد ميليون مي‌شد. آنوقت حسينيه مي‌ساخت. به دروغ مي‌گفت: زكات است كه از دولت بگيرد. ما هرجا راه حقي را باز كرديم، كنارش يك راه باطلي هم سبز شد. مواظب رندها باشيد.

چند وقت پيش يك كسي آمد گفت: قابلمه‌هايتان را بدهيد، غذاي نذري است. از در خانه‌ها قابلمه‌ها را جمع كرد و رفت. 100 تا قابلمه خالي شد. مردم ضمن اينكه خوب هستند، يك آدم‌هاي خيلي رذل هم پيدا مي‌شود. بالاخره هر كيسه برنجي دو سه تا شن دارد. دخترهايي كه در فاميل مي‌خواهند عروس شوند، تلفن كنند آقا من پيراهن عروس دارم به شما مي‌دهم. خودتان به عروس‌هايي كه مي‌شناسيد بدهيد.

4- حفظ آبروي نيازمندان در انفاق

در هر خانه‌اي حداقل از بيست كيلو تا بيست تن، چيز زياد است. الآن منزل ما سوار زغالي است. براي بچگي است. بعد سماور نفتي آمد. بعد سماور گازي آمد، بعد سماور برقي آمد. اگر مثل ما باشيد كه خيلي چيز زيادي داريد. اينقدر چيز زياد هست، دو سه هزار قطار جنس زياد است. كتاب زيادي، داروي زيادي، لباس زيادي، نه اينكه لباس كهنه باشد. قرآن يك آيه دارد، مي‌گويد: چيزي به فقير مي‌دهيد، فرض كن خودت فقير هستي، حاضر بودي اين را بپوشي؟ (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّباتِ ما كَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ لا تَيَمَّمُوا الْخَبيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُمْ بِآخِذيهِ) (بقره /267)، «وَ لَسْتُمْ بِآخِذيهِ» اگر خودت فقير بودي، اين را نمي‌گرفتي. «إِلاَّ أَنْ تُغْمِضُوا فيهِ» الا اينكه اغماض كني. پيراهني را به فقير بدهيد كه اگر خودت هم فقير بودي، به تو مي‌دادند، مي‌پوشيدي. يعني چيزي به كسي بدهيد، كه اگر همان را به ما بدهند، ما هم قبول مي‌كرديم. چيزي ندهيد كه اگر به شما بدهند، به تو بربخورد. خوب او هم انسان است به او برمي‌خورد. كمك جنسي و عملي،

كمك مسكن، چقدر آدم داريم اتاق خالي دارد، يا زير زمين، يا پشت بام، مي‌شود آدم يك اتاق به كسي بدهد. به حضرت موسي و هارون مي‌گويد: شما مشكل مسكن را حل كرديد. (أَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِكُما بِمِصْرَ بُيُوتاً) (يونس /87) موسي و هارون شما براي مردم خانه درست كرديد، حضرت امير مي‌فرمايد: خدا را شكر مي‌كنم كه براي هر مسلماني يك اتاق درست كرده‌ام. اين مسكن مهر ريشه دارد و ريشه‌اش اميرالمؤمنين است. سفارش كرد اتاق‌هايتان را چوبي نسازيد. چون ممكن است دشمن بيايد چوب را آتش بزند و اتاق‌هاي شما بسوزد. محكم كاري، آبرساني، الحمدلله در سايه جمهوري اسلامي آبرساني و برق رساني و گاز رساني انجام شد.

5- خدمات ذوالقرنين در جهت عمران و سازندگي

كمك عمراني، خدا در قرآن راجع به ذوالقرنين مي‌گويد: ذوالقرنين يك رهبري بود، يك حاكم خدايي بود، (إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَ آتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَيْ‌ءٍ سَبَباً) (كهف /84) يعني همه امكانات را به ذوالقرنين داديم. حكومت حق، حكومت ذوالقرنين است. ذوالقرنين نگفت، حالا كه امكانات داريم بنشيند. (فَأَتْبَعَ سَبَبًا) (كهف /85) از اين امكانات خوب استفاده كرد. يك حركت به مشرق كرد، يك حركت به مغرب كرد، اينها در قرآن است. « مَغْرِبَ الشَّمْس‌» يعني سفر به غرب، سفر به شرق، در يكي از سفرها يك جمعيتي ديد، كه اينها عوام عوام بودند. هيچ تمدن نداشتند. دور ذوالقرنين جمع شدند، گفتند: يا ذوالقرنين، (قَالُواْ يَاذَا الْقَرْنَينْ‌ِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فىِ الْأَرْضِ) (كهف /94) اي ذوالقرنين، يك مشت هرزه و لات و متجاوز و ستمگر به نام يأجوج و مأجوج هستند. اينها مي‌ريزند زندگي ما را تاراج مي‌كنند. شما يك سدي بساز كه اينها نتوانند سمت ما بيايند. پولت را هم مي‌دهيم. «فَهَلْ نجَْعَلُ لَكَ خَرْجًا عَلىَ أَن تجَْعَلَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُمْ سَدًّا» اجازه بده ما خرجي تو را بدهيم، يك سدي بسازيم بين ما و آنها كه آنها به ما حمله نكنند. ايشان گفت: نه، پول نمي‌گيرم، شما كمك بدني به من بكنيد، نيروي انساني و كارگري كنيد، من خودم سدي مي‌سازم. آلياژ اين سد مس و سرب است. مس و سرب را آب مي‌كنيم، يك سدي ‌ساختيم كه چند قرن ميخ در آن نرفته است. يك سطر قرآن تعريف ذوالقرنين را مي‌كند، كه ايشان به مردم مجاني كمك كرد. يك صلواتي بفرستيد. (صلوات حضار)

6- خدمت حضرت موسي به دختران شعيب

يك چيز شيريني برايتان بگويم. زيادي دل بدهيد، لذت مي‌بريد. دولت ما الآن به روستاها آبرساني مي‌كند. ولي در قرآن يك آيه داريم كه حضرت موسي تحت تعقيب فرعون بود، بنا بود او را بگيرند و بكشند. تا مطلع شد از منطقه حكومت فرعون به منطقه ديگر به نام مدين رفت. قبل از آنكه وارد شهر شود، يك چشمه آب بود، چوپان‌ها دور چشمه آب آمده بودند، گوسفند و بزغاله‌هايشان را آب بدهند. نگاه كرد و ديد يك گوشه دو دختر هستند. حالا جواني كه خودش تحت تعقيب است و فراري است، كنار دخترها رفت. گفت: خانم‌ها چرا اينجا ايستادي؟ گفتند: ما پدر پيري داريم. نمي‌تواند چوپاني كند. چون چوپاني هم كار خطرناكي است. دو نفري آمديم. دو دختر با هم چوپاني مي‌كنيم. حالا هم آمديم بزغاله‌ها را آب بدهيم، سر چشمه شلوغ است، كنار ايستاديم مردها كنار بروند، ما بزغاله‌هايمان را آب بدهيم، تن ما به تنه مردها نخورد. يعني زن كار كند، اما اختلاط با مرد نباشد. موسايي كه خودش تحت تعقيب است و فرار كرده و گرسنه و تشنه است، گفت: مي‌خواهيد گوسفندهاي شما را آب بدهم؟ گوسفندها را از اين دو دختر گرفت، رفت آب داد و دخترها خانه رفتند. پدرشان گفت: زود آمديد؟ گفت: والله كنار ايستاده بوديم. يك جواني آمد گفت: چرا كنار ايستاديد؟ قصه را گفتيم، گوسفندهاي ما را آب داد، زود خانه آمديم. اگر صبر مي‌كرديم مردها بروند، طول مي‌كشيد. اين پيرمرد شعيب بود. گفت: برويد بگوييد: بيايد. يكي از دخترها خيلي با حيا (فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشي‌ عَلَى اسْتِحْياءٍ) (قصص /25) اين دختر با حيا راه مي‌رفت و كرشمه نداشت. با جورابش، با كفش، با لباسش، دل ببرد. سنگين بود. آمد گفت: «قالَتْ إِنَّ أَبي‌ يَدْعُوكَ»، اينها را متوجه مي‌شويد. «أب» يعني پدر، پدرم تو را دعوت كرده به خانه بيايي. «لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ ما سَقَيْتَ لَنا» تو سقايي كردي، براي بزغاله‌هاي ما آب آوردي، پدرم مي‌خواهد پول سقايي تو را بدهد. موسي هم عقب دختر رفت. اتفاقاً موسي وقتي بزغاله‌ها را آب داد، ديگر خسته شده بود و پاي درختي رفت. به سايه رفت. گفت: «فَقالَ رَبِّ إِنِّي» خدايا من، «لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقيرٌ» هر خيري كه نازل كني، فقير هستم. يعني چيزي مي‌خواهي بدهي، الآن وقتش است. چون جوان بود، هوا داغ بود، دويده بود، ترسيده بود، حالا چوپاني مفت كرده بود، تشنه و گرسنه و خسته بود. زير سايه رفت و گفت: خدايا هرچه مي‌رساني برسان. امام صادق مي‌فرمايد: موسي گرسنه بود، رويش نشد بگويد: نان مي‌خواهم. گفت: هرچه مي‌رساني، برسان. دختر آمد گفت: پدرم تو را دعوت كرده و مي‌خواهد مزد سقايي تو را بدهد. موسي هم دنبال دختر به خانه رفت. پيرمرد حضرت شعيب پيغمبر بود. قصه را گفت. گفت: تو پنج مشكل داري، من اين مشكلها را حل مي‌كنم. جانداري، خانه من بيا. مسكن تو حل است. زن نداري؟ يكي از دخترانم را به تو مي‌دهم. مهريه نداري، به جاي مهريه چوپاني كن. استاد نداري، خودم شعيب پيغمبر هستم. معلم تو هستم. شغل نداري، چوپاني كن. زن نداري، دختر من، خانه مي‌خواهي، خانه خودم بيا. معلم مي‌خواهي، خودم. همه مشكلاتش را حل كرد. اين جوان‌ها مي‌گويند: اي كاش يك شعيبي پيدا مي‌شد… (خنده حضار)

7- كار براي خدا، نه براي دنيا

اگر شما هم براي خدا كار كنيد، خدا درها را باز مي‌كند. خدا قول داده است، اين قرآن است. گفته اگر يك قدم براي من برداريد، همه درها را باز مي‌كنم. ما مشكلمان اين است كه براي خدا قدم برنمي‌داريم. هركاري بخواهيم بكنييم، محاسبه مي‌كنيم. قديم بعضي از مرده شورها را تهمت مي‌زدند، شايد هم راست مي‌گويند. مي‌گويند: وقتي مي‌گويند: مرده را بشوي. محاسبه مي‌كنند. اگر چاق است، كيلويي مي‌شويد. اگر بلند است، متري مي‌شويد. اگر بچه است، عددي مي‌شويد. يعني حساب مي‌كنيم چه نفعي دارد؟ نان دارد يا نه؟ موسي نگفت: دختر خوشگل است! ممكن است يك تاكسي ترمز كند چون مسافر خوشگل است. پير زن هرچه دستش را بلند كند، ترمز نمي‌كند. (خنده حضار)

موسي نگفت: چون دختر خوشگل است. موسي نگاه به دختر نكرد، گفتند: آقاجون اين امين است. از كجا فهميدي امين است؟ گفت: به ما نگاه نكرد. موسي براي زيبايي نبود. موسي وامدار نبود. نگفت: پدر دختر يك وامي به ما داده، حالا كمكش كنيم. شرط نكرد كه من بزغاله را آب مي‌دهم، برويد نان براي من بياوريد. شرط نگذاشت. دوربين نبود كه بگويد: چون دوربين تلويزيون است، اصلاً گاهي وقت‌ها افراد به خاطر دوربين تلويزيون كار مي‌كنند.

يك كسي قنوت مي‌خواند، تا ديد دوربين جلويش آمد، وسط قنوتش اينطور كرد. (خنده حضار)

دوربين نبود، پول نبود، اضافه كار نبود، پيش شرط نبود، شناخت نبود، دختر را نشناخت. هوا داغ بود. شكم گرسنه بود. دست تنها بود. تحت تعقيب بود. بيخود يكباره درها باز نمي‌شود. من يكوقت شمردم كه اين آب دادن به بزغاله‌ها بيست خصوصيت داشت كه آب دادن ما به همه خانه‌هاي جمهوري اسلامي اين شرط‌ها را ندارد. الكي نيست. اينكه مي‌گويند: در قرآن بخوان و تدبر كن، پس موسي بزغاله‌ها را آب داد و زير سايه‌اي رفت و گفت: خدايا، هرچه مي‌دهي بده، حسابي وا رفتم. تشنه و گرسنه تحت تعقيب فرعون هستم. دختري آمد گفت: پدرم گفته: به خانه بيا. با من چه كار دارد؟ مزد سقايي‌ات را مي‌دهد. آمد قصه را نقل كرد، گفت: همه مشكلات تو حل شد. مسكن تو، ازدواج تو، شغل تو، تربيت تو، همه چيز حل شد. اين مي‌خواهد بگويد: جوان‌ها بياييد با خدا معامله كنيد. تو هم اگر ناشناس، بدون دوربين، بدون پول، بدون پيش شرط، بدون وام داشتن، اگر يك قدمي خالصانه برداري، درهايي را كه روي موسي باز كرديم، روي تو هم باز مي‌كنيم. خدمت خالصانه!

خدمت قلمي، در قرآن بزرگترين سوره‌ها سوره‌ي بقره است. در سوره بقره بزرگترين آيه‌ها مربوط به داد و ستد و كتابت است. اگر كسي با كسي معامله مي‌كند، بنويسد. فروشنده، خريدار، نسيه است، مبلغ چقدر است، زمان چه وقت است، چه وقت پرداخت مي‌شود. تنظيم اسناد تجاري، بزرگترين آيات براي حقوق است. اين جواب تو دهاني است به كساني كه مي‌گويند: دين از سياست جداست. بزرگترين آيات قرآن، آيات حقوقي است. بزرگترين نامه‌هاي اميرالمؤمنين نامه سياسي است. سكولارها مي‌گويند: دين يك رابطه قلبي با خداست. با كمك سياست و حقوق و مديريت را براي ما بگذاريد. شما نمازتان را بخوانيد.

چه فكر سكولار، چه فكر وهابيت، چه هر حرفي مشابه اين است حدود 500 آيه سياسي در قرآن داريم. كسي كه مي‌گويد: دين از سياست جداست، يعني 500 آيه را كنار بگذاريم. بعضي از مسجدها مي‌گويند: ما سياسي نيستيم. فقط نماز مي‌خوانيم مي‌رويم. اين آقايان هم بايد تكليفشان را روشن كنند. آيات سياسي را آتش مي‌زنيم؟ منكر هستيم؟ رد مي‌كنيم؟ برخورد ما با آيات سياسي چيست؟ يك مسجدي رفتم ديدم مرگ بر آمريكا نمي‌گويند. گفتم: چرا؟ گفتند: اينجا مسجد سياسي نيست. مسجد عبادي است. گفتم: مرگ بر آمريكا در قرآن است. گفتند: كجاي قرآن… نصفش را من مي‌گويم، نصفش را همه با هم بگويند. «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّار» يعني مسلمان بايد نسبت به كفار خشن باشد. آمريكا كه هواپيما و كشتي ما را مي‌زند، هشت سال ما را از طريق صدام بمباران مي‌كند، مرگ بر آمريكا نگوييم؟ (رُحَماءُ بَيْنَهُم‌) (فتح /29)

سيد حسن نصراللهي كه اسرائيل جايزه ميليارد دلاري تعيين مي‌كند كه هركس سيد حسن نصر الله را ترور كند، اين سيد شيعه بايد هر شبي سه بار جايش را عوض كند كه يك خواب راحت ندارد. در مقابل اسرائيل يك تنه ايستاده است. درود بر رزمندگان اسلام نگوييم. مرگ بر آمريكا نگوييم؟ مسجد سياسي نيست! اگر بنا بود مسجد سياسي نباشد، فقط ركوع و سجود كنيد، پس خدا نعوذ بالله حرف بيخود زده است. قرآن مي‌گويد: «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ» نسبت به كفار و متجاوز محكم باش. «رُحَماءُ بَيْنَهُم‌» نسبت به خودتان رحم داشته باشيد. بعد مي‌گويد: (تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّدا) (فتح /29) ركوع و سجود هم هست. اما «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ» هم هست. ما بايد كمك كنيم. بزرگترين آيات قرآن حقوقي است. بزرگترين نامه‌هاي اميرالمؤمنين در نهج‌البلاغه سياسي است. صدها آيه سياسي داريم، مگر مي‌شود دين از سياست جدا باشد؟ اين همه «لا تطع، و لا تطيعوا» در قرآن است، يعني چه؟ يعني به حرف اين گروه‌ها گوش ندهيد. اين همه مي‌گويد: «اطيعوا» از اين آدم‌ها اطاعت كن، از اينها اطاعت نكن. اينها آيات سياسي است. زنده باد به چه كسي بگوييم؟ مرده باد به چه كسي بگوييم؟ عقب چه كسي برويم، عقب چه كسي نرويم؟ اينها همه سياسي است. دين ما دين حبّ و بغض است. شما مكه مي‌روي دو سنگ سياه است. يك سنگ سياه كعبه است، مي‌بوسيد، چند كيلومتري آن در منا يك سنگ سياه است، سنگش مي‌زنيد. يك منطقه دو سنگ دارد، يكي بوسيدني است. يكي سنگ زدني است. در نماز مي‌گوييم: «انعمت عليهم» زنده باد. «مغضوبين» مرده باد. «ضالين» مرده باد. مگر مي‌شود بگوييم: دين از سياست جداست. بله بعضي‌ها سياست بازي مي‌كنند، خريد و فروش سياسي مي‌كنند. معامله مي‌كنند، شير را در پستان تقسيم مي‌كنند. چه كسي معاون اول باشد. چه كسي معاون دوم باشد. چه كسي وزير باشد. چه كسي استاندار باشد؟ اگر روي سياست بازي و باند بازي بود، نامردي است. اما اصل سياست به معناي تدبير درست، متن قرآن است.

بحثمان چه بود، جمع كنم. كمك فكري، كمك علمي، كمك عملي، كمك مسكن، كمك عمراني، كمك قلمي، در كمك قلمي مانديم. باقي بحث جلسه بعد باشد.

خدايا ما را نسبت به مؤمنين خادم و مخلص قرار بده. خادم مخلص نمونه‌اش موسي است. دخترها را كمك كرد، بدون اينكه او را بشناسد. نه شكل است، نه پول است، نه اضافه كار است، نه دوربين است. خدايا همه مشكلاتت را حل كن. خدايا به ما اخلاص بده و همه مشكلات ما را حل بفرما.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1398
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست