نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1399
1- خدمت فرادینی، فرامرزی، فرازمانی 2- اخلاص عمل، مهمتر از خود عمل 3- دعا به همه، نه فقط دوستان 4- قصد قربت، شرط قبولی عمل 5- توجه به فضایل امامان، نه گنبد و بارگاه آنان 6- خاطرهای از مرحوم آیت الله میرزا جواد تهرانی 7- خدمت فراقومی، مادی و معنوی
موضوع: خدمت خالصانه به همه مردم تاريخ پخش: 07/08/97
بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمین بعدد ما احاط به علمه الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
چند دقیقهای که امروز خدمت شما هستیم، میخواهم در مورد خدمت حرف بزنم. خدمت در اسلام فرا دینی است. یعنی خدمت کن ولو به غیر مسلمان. قرآن خیلی جاها گفته: «ناس» نگفته: مؤمنین. (قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنا) (بقره /83) با مردم خوب حرف بزن، مسلمان و غیر مسلمان! خدمت به پدر و مادر، حدیث داریم «براً كان أو فاجراً» پدر و مادرت آدم خوبی باشند یا آدم بد. نقل شد در مسیر سفری یک نفر دست تکان میداد. امام صادق فرمود: بروید ببینید چه مشکلی دارد؟ رفتند و برگشتند، امام پرسید: چه شده بود؟ گفتند: آب میخواست. فرمود: آب دادید؟ گفتند: نه، فرمود: چرا؟ گفتند: یهودی است. یهودی باشد، مگر یهودی باید تشنه باشد؟ بروید آب بدهید. در قرآن به ما دستور دادند، زکات که جمع شد، هشت مورد مصرف دارد. یکی از موردش زکات را از مسلمانها بگیرید و به کفار بدهید. مالیات مسلمانها را بگیرید و به کفار بدهید. (وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُم) (توبه /60) تا دل اینها جذب کنید. خدمت کار به دین ندارد. فرا دینی!
1- خدمت فرادینی، فرامرزی، فرازمانی
فرامرزی است. کار به مرز ندارد. آن طرف دنیا کسی فریاد زد، شما فریادش را شنیدی، میتوانی باید کار کنی، این مرزهایی که تقسیم کردند، ما در نماز نمیگوییم: «السلام علینا و علی ایرانیها، السلام علینا و علی سفید پوستها، السلام علینا و علی لردها، کردها، ترکها و فارسها و عجمها و عربها» خدمت در اسلام فرا مرزی است. فرادینی، فرامرزی! فرا مکانی؛ افرادی هستند در یک مکان خاصی خدمت میکنند. مثلاً یک پالتوی سیاه میپوشند و خادم امام رضا میشوند. افتخار هم میکنند، افتخار هم دارد. اما این آقایی که اینجا پالتوی سیاه میپوشد، در محله حاضر نیست یک پالتوی سیاه بپوشد و به عنوان خادم مسجد باشد. خادم امام رضا میشود ولی خادم مسجد محلهاش نمیشود. در یک مکان خاصی. حرم میآید، مشهد میآید، چادری میشود. جای دیگر میرود چادرش را برمیدارد. در یک مکان خاصی… فرا زمانی، افرادی هستنددر یک زمان خاصی، ما آدمهایی داریم روز بیست و یکم روزه میگیرد، چون دکتر گفته: روزهات را بخور. میگوید: نه روز بیست و یکم، بابا اگر دکتر گفته بخور، بیست و یکم هم بخور. این فکر میکند اگر بیست و یکم روزه گرفت، یا در اصلاح صورتش، عاشورا اصلاح شرعی است. غیر عاشورا هرطور دوست دارد صورتش را اصلاح میکند. اگر حلال است، عاشورا هم حلال است. اگر حرام است غیر عاشورا هم حرام است. در یک زمان خاصی، مشهد، مکه، شب قدر.
2- اخلاص عمل، مهمتر از خود عمل
بنده هم همینطور هستم. بنده یکبار از حرم بیرون آمدم، درهای طلایی را بوسیدم. آمدم در صحن حال نداشتم درهای چوبی را ببوسم. فهمیدم من هم قاطی هستم. یعنی امامت من با طلا قاطی شده است. همانجا ایستادم، یکی از علمای بزرگوار آمد رد شود. گفتم: آقا من درهای طلایی را بوسیدم، درهای چوبی را نبوسیدم. این یعنی چه؟ یعنی امامت من با طلا قاطی است. ایشان گفت: خدا را شکر کن که فهمیدی، ممکن است انسان یک عمری درهای طلایی را ببوسد و درهای چوبی را نبوسد و متوجه نباشد. کار که همه میکنند مهم این است که اخلاص داشته باشد. قرآن به شیر گفته: خالص، (لَبَناً خالِصا) (نحل /66) چرا شیر خالص است؟ قرآن میگوید: «مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصا» شیر از لا به لای پهن و خون رد میشود، نه بوی پهن میگیرد و نه رنگ خون. میگویند: این شیر خالص است. آدم خالص این است که کار به محله، زمان، مکان، هیچی نداشته باشد. خدا دوست دارد انجام بدهد. فرا جنسی است. زن باشد یا مرد، جنسیت مهم نیست. در قرآن یک آیه داریم میگوید: همه مردها از این خانم یاد بگیرید. آیهاش را بخوانم (وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ) (تحریم /11) ای مردها، از این خانم یاد بگیرید. خانم چه کسی است که از او یاد بگیریم. میگوید: زن فرعون! زن فرعون در کاخ بود. جذب کاخ نشد. شکنجه فرعون را چشید، جذب نشد. ناز فرعون را دید، جذب نشد. میگوید: اگر جذب نشدی معلوم میشود الگو هستی. با یک پلو این طرف شویم، با یک فحش آن طرف شویم. با یک وعده این طرف شویم. آن طرف شویم. ما حتی در حرم گاهی دعا که میکنیم گزینش میکنیم.
3- دعا به همه، نه فقط دوستان
یک نفر در مدینه کنار قبر پیغمبر در مسجدالنبی به رفیقهایش دعا کرد. گفت:خدایا، فلانی بیمار است، شفایش بده. فلانی بدهکار است، درست کن. فلانی برای دخترش داماد میخواهد و برای پسرش عروس میخواهد. داشت به رفیقهایش دعا میکرد. یکی از رفیقهایش یادش آمد، گفت: نه به تو دعا نمیکنم. ما با هم دعوا داشتیم، برو! باز به باقی رفقایش دعا کرد، آن رفیق هی در ذهنش آمد، هرچه آن رفیق در ذهنش آمد، این پس زد و دعا نکرد. شب به خوابش آمد. گفت: من و تو با هم دعوا داشتیم ولی من مردم. تو نزد پیغمبر بودی. به رفیقهایت دعا میکردی. من هی آمدم خودم را نشان دادم، هی مرا پس زدی؟ یعنی کینه حتی بعد از مرگ! تو بعد از مرگ هم نخواستی مرا ببخشی؟ یکی از علمای قم به من میگفت: همین دلیل بر این است که آدمهایی که در ذهنت میآیند، معلوم میشود دارند تو را التماس میکنند. نگو با فلانی بد هستم و به این دعا نمیکنم. این فحش داده، این غیبت مرا کرده، من به این دعا نمیکنم. دعا کنید حتی به کسی که فحشت داده است. «صل من قطعک» او قطع رابطه کرده، شما در بزن و داخل شو! خاطره، جعبه گزی را نزد امام آوردند. باز کردند حضرت امام مقداری را خورد، فرمود: خیلی گز خوبی است. این جعبه گز را به فلانی بدهید. حالا فلانی را من اسم نمیبرم. یکی از سیاسیونی که اول با امام بود و بعد از امام جدا شد. امام فرمود: این گز را به فلانی بدهید. گفتند: ایشان دیگر جزء ما نیست. سالهای اول انقلاب با ما بود و الآن دیگر خودش و حزبش و روزنامهاش و باندش از ما جدا شده است. فرمود: گز دادن کار به خط سیاسی ندارد، بروید به او بدهید. گفتند: یک جعبه گز دیگر برای او ببریم. این درش باز شده خوب نیست. فرمود: این خوب است، بروید بگویید: من خوردم خوب بوده، برای تو فرستادم. اگر درش بسته باشد میگوید: زیادی بوده یکی هم برای ما فرستاده است. بگو: نه زیادی نبوده، باز کردیم برای خودمان خوب بود. دفتر امام گفتند: معلوم نیست امام روی این نظرش بماند. یک خرده طفره برویم. یک خرده معطل کردند، امام فرمود: گز را به فلانی دادید؟ دیدند نه امام پیگیری میکند. گفتند: میرویم میدهیم. رفتند در خانه آن سیاسی جدا شده از انقلاب را زدند. آمد پشت در، گفتیم: این گز را برای امام آوردند، امام خورده خوب بوده و گفته: باقیاش را به شما بدهیم. گفت: امام اسم مرا برد؟ یاد من بود؟ امام همین حرف را زد؟ گفت: به فلانی بدهید؟ من سالهاست امام را ندیدم. ما از امام جدا شدیم. گفتند: امام فرمود جدا شدید که شدید، آن آقایی که برای من نقل میکرد و در دفتر امام بود، گفت: این بنده خدای سیاسی پشت در خانه وا رفت. اصلاً وا رفت، فکری بود چه کند؟
4- قصد قربت، شرط قبولی عمل
چرا میگویند: خمس را به مرجع بده؟ برای اینکه خود شما ممکن است از یک سید خوشت بیاید و به او بدهی. از یکی بدت بیاید و به او ندهی. خمس فدای خوش آمدن و بد آمدن شما شده است. میگویند: پول را به کسی بده که او هوس نداشته باشد. طبق وظیفهاش عمل کند. اینکه من خوشم میآید به او بدهم. بدم میآید به او نمیدهم. معلوم میشود… خمس عبادت است. عبادت باید برای خدا باشد. نه برای اینکه من خوشم میآید، من بدم میآید. خیلی از کارهایی که ما میکنیم، فوتش کنی اخلاص نیست. کرج مهمان شدم، رودخانه کرج آبش از برف و یخ بلوری است. مشت آب را، دستم را در آب زدم، تا ریختم به صورتم دیدم عجب آب یخی است. گفتم: های های های های… پس وضو بگیرم. آستین را بالا زدم، های های های… های های های… گفتم: وضویت باطل است. تو برای های های وضو میگیری. وضو باید برای خدا باشد نه برای اینکه خوشم میآید. وضویت باطل است. گفتم: خدایا نمیخواهم وضو بگیرم میخواهم های های کنم. حرام که نیست. هی دو مشت ریختم، ریختم، ریختم، سیر که شدم، گفتم: سیر شدی؟ حالا یک مشت برای خدا بریز. آن وضوهایی که برای های های میگیریم، های های است. آنها وضوی باطل است. چون دوستش دارم… من کسی را سراغ دارم که روزهای برفی خمس میداد. گفتند: چرا روزهای برفی خمس میدهی؟ گفت: همسایه ما چند تا سید هستند. روزهای برفی میگویم: بچهها بیایید برفهای پشت بام را پایین بریزید، برفهایی که پایین میریزند پول میدهم هم نیت خمس میکنم و هم پول برف روبی! گفتم: خمست باطل است. هم پول خمس میدهی هم پول برف روبی، خمست باطل است. میخواهی خدمت کنی چیزهای خودت را قاطی کن.
5- توجه به فضایل امامان، نه گنبد و بارگاه آنان
امامت ما با طلا قاطی است. مثلاً الآن که میخواهیم به امام رضا سلام کنیم میدانید بعضیها چه میگویند؟ میگویند: به شاه قبه طلا! نمیگویند: به امامی که چقدر فضیلت دارد. میگویند: گنبدش طلاست. حالا اگر شاه قبه طلا شد، امام حسن مجتبی چه باید بکند؟ امام سجاد، امام باقر، امام صادق، چهار امام در قبرستان بقیع قبه آجری و خشتی هم ندارند، خاک خاک است. اینها را باید جدا کنیم. خیلی از جلسات و برنامهها برای خدا نیست. میآید نزد بنده، میگوید: شما بیا حسینیهی ما، مهدیه ما، زینبیه ما، مسجد ما سخنرانی کن. خیلی که ور میرود میگویند: هدفت چیست؟ میگویند: نشستیم حساب کردیم شله زرد بدهیم پانصد نفر میآیند. پلو قیمه بدهیم، هزار نفر، بگوییم: قرائتی میآید، دو هزار نفر! من میخواهم حسینیهام پر شود. قرائتی و شله زرد را کنار هم میگذارم، ببینم با کدام حسینیه پر میشود؟ خیلی باید مواظب باشیم، این مداح خوب است چون صوتش خوب است نه چون حرفهایش خوب است. این آقا چون خوشگل است، پای منبرش شلوغ میشود. خیلی باید مواظب باشیم یکوقت ممکن است همه کارها را بکنیم، بگویند: قبول نشد. قبول نشد! افطاری میدهد، به آدمهای مشهور افطاری میدهد. عید قربان به من زنگ زدند که آقا یک گوسفند میخواهیم بکشیم. دعای قربانی چیست؟ گفتم: دعای قربانی این است که گوشتهای کبابیاش را برای خودت برنداری. گفت: دعایش چیست؟ گفتم: دعایش همین است. تو یک گوسفند میکشی، میگویی: جگرش باشد فردا عصری، سیراب باشد امروز عصری، کله پاچهاش باشد فردا صبح، این تکه را به فلانی بده، این تکه را به فلانی بده. کدام یک قربان شد؟ خرج هوسهای خودت کردی. خودت و آن کسی که دوستش داری، این قربانی نشد. قربان یعنی گوشت را نیم کیلو، نیم کیلو کن. یک کیلو، یک کیلو کن، کنار کوچه بایست، هرکس میآید به او بده. این قربانی است. گزینش نکن، به این بده و به او نده. این گوسفندهایی که قربانی میکنیم، قربان هوس خودمان است. نه قربان قرب خدا. میآید صف اول میایستد برای اینکه تلویزیون نشان بدهد. یک کسی داشت قنوت میخواند، یک مرتبه دید دوربین جلویش آمد، یک مرتبه وسط نمازش چنین کرد. (خنده حضار) این نمازش گیر پیدا میکند. صف اول بایستم که دوربین مرا نشان بدهد. اول وقت نماز بخوانم که بگویند: فلانی نمازش را اول وقت میخواند. خیلی مشکل است. یک صلواتی بفرستید (صلوات حضار)
6- خاطرهای از مرحوم آیت الله میرزا جواد تهرانی
در همین مشهد عالم بزرگواری بود از علمای درجه یک خراسانی به نام آیت الله میرزا جواد تهرانی، زمان شاه ایشان به من فرمود: تو کلاسداریات خوب است. یک مدتی از قم به مشهد هجرت کن، برای طلبههای جوان روش کلاسداری را بگو. گفتیم: باشد. خانه قم را اجاره دادیم. اینجا خانه اجاره کردیم. اسباب کشی کردیم، کلاس گذاشتیم برای دانشجو، دبیرستانی، بازاری، طلبه، برای همه… در حرم هم با امام رضا یک قراردادی امضا کردیم. گفتیم: یا امام رضا، من یکسال اینجا مجانی سخنرانی میکنم. تو هم امام رضا هستی، از خدا بخواه من صد در صد خالص باشم. حرفهایمان را زدیم، کلاسها شروع شد. یک روز کلاس ما در یک مسجدی بود، طلبهها بودند. خیلی هم طلبه میآمد. قصه برای چهل و چند سال پیش است. در این مسجد تنگ بود. کلاس من تمام شد، از در تنگ بیرون رفتم. چهل سال پیش من یک طلبه لاغری بودم. ریشهای مشکی داشتم و قلمی بودم. قاطی طلبهها بیرون میرفتیم. یک طلبه که جلوی من بود، رویش را برگرداند و مرا دید. چنین کرد! بعد چنین کرد. من یک چیزیام شد که حالا یا نگاه نکن یا نگاه کردی و دیدی من پشت سرت هستم بگو: حاج آقا ببخشید بفرمایید جلو! هیچ محل نگذاشت. چنین کرد… ا یک چیزیام شد فهمیدم، اخلاص نیست. چون اخلاص این است که نه پول بخواهی نه تشکر. من از این طلبهها پول نمیخواستم اما تشکر میخواستم. بفرما جلو میخواستم. از جمعیت خودم را کنار کشیدم، نشستم کنار مسجد و فکر کردم، دیدم بله، عمرم رفت، سخنرانیهایم رفت، نه پول دارم و نه خدا! رفتم در خانه آیت الله میرزا جواد تهرانی، در زدم. پیرمرد حدود هشتاد سال، کمر خمیده بود. در را زدم و با عصا آمد در را باز کرد. گفتم: میشود من چند دقیقه داخل خانه شما بیایم. گفتم: شما یادتان هست از من دعوت کردی بیایم مشهد؟ بله. من رفتم با امام رضا چنین حرفی زدم که من پول نمیگیرم، تو بخواه من خالص باشم. مدتهای زیادی کلاسداری کردم، پول هم نگرفتم. امروز فهمیدم اخلاص هم نیست. نه دنیا دارم و نه آخرت. گفت: چطور؟ گفتم: لب در مرا دیدند و محل نگذاشتند در ذوق من خورد. دلم میخواست حالا که مرا دید یک چیزی بگوید. بفرمایید، ببخشید، بفرمایید جلو! تا این را گفتیم ایشان زیر گریه زد! اول گریهاش آرام بود. بعد داد میزد و گریه میکرد. اشکها روی صورتش میآمد و از صورتش به لباسهایش میچکید. گفتم: گریه نکنید. گناه من دو تا شد. معذرت میخواهم گفتم. نمیخواستم شما را اذیت کنم. گریه، گریه، گریه، ما هم آنجا منقلب شدیم. خدایا چه کنیم؟ پیرمرد را اذیت کردیم. اشکش که تمام شد گفت: برو حرم. به امام رضا بگو: متشکرم که وسط عمر فهمیدم مشرک هستم! من نگران هستم آخر عمر بفهمم خدا نیست. نکند من هشتاد ساله لب در کسی مرا محل نگذارد در ذوق من بخورد؟! من عموی بزرگ هستم، او باید دیدن من بیاید. من برادر بزرگ هستم و او باید دیدن من بیاید. من مادرشوهر هستم و او باید دست مرا ببوسد. نکند ما در پیری گرفتار شویم؟ برو حرم و به امام رضا بگو: خوشا به حالت که در جوانی فهمیدی خراب هستی. گفت برو حرم، همین که حالا فهمیدی خراب هستی، شکر دارد. آمدم به امام رضا گفتم: یا امام رضا! نصف عمرم باطل شد. این مقداری که مانده اخلاص بده. چه برای من سوغاتی آورد که برایش سوغاتی ببرم؟ اصلاً معامله میکند. او برای ما نیم سکه آورد و ما یک سکه برای او ببریم؟ معامله میکند. بحث هدیه و چشم روشنی نیست. داد و ستد است. او پشت سر من فحش داده، من دعوتش نمیکنم. او در عروسی بچههایش مرا دعوت نکرد، من هم عروسی بچهها دعوتش نمیکنم. معامله میکنیم! خدمت و علاقه باید اینها را دور بریزیم. خود امام رضا هم اگر کمک نکند نمیشود. من و تو به شدت نمیتوانیم خالص باشیم. من که نتوانستم. کتاب هم برای اخلاص نوشتم اما اخلاص غیر از سخنرانی است. الآن اگر یک کاغذی به من بدهند، جناب آقای قرائتی از فردا تشریف نیاورید. فلانی به جای شما هستند! اگر در ذوق من نخورد معلوم میشود مخلص هستم. اگر دیدم سخنرانی، روضهای خوب است که واعظش من باشم. نماز جمعهای خوب است که امام جمعهاش من باشم. اگر من امام جمعه هستم در نماز جمعه شرکت کنم، اما کسی دیگر امام جمعه باشد من شرکت نمیکنم. یعنی اسلامی را میخواهیم که حجت الاسلامش من باشم. نماز جمعهای که امام جمعهاش من باشم. اگر او آمد دیدن ما، اگر او برای ما چیزی آورد، اگر اگر اگر… مشکل است.
7- خدمت فراقومی، مادی و معنوی
فرا قومی؛ نزد من میآید و میگوید: میخواهم یک مسجد در جادهها بسازم. میگویم: خدا پدرت را بیامرزد. میگوید: میخواهم آن جادهای باشد که ده پدری من است. میگوییم: آن جادهای که ده پدریات است، چند ماشین در یک ساعت میرود؟ ده تا ماشین! ما الآن جاده داریم در یک ساعت هزار تا ماشین رد میشود. آنجا مسجد نیاز است، میگوید: آخر آن ده پدری من است. میگویم: پس برای خدا نیست. برای ده پدری است! اگر میخواهی مسجد بسازی، ببین کجا مسافرش بیشتر است. هرجا مسافرش بیشتر است، آنجا باش. الآن در عید که ما میرویم خانه، خانه عموی فقیر چند دقیقه مینشینیم و خانه عموی پولدار چقدر مینشینیم؟ دختر عموهایی که خوشگل هستند چقدر میایستیم؟ دخترعموهایی که زشت هستند چقدر میایستیم؟ میرویم خانه عمهای که دخترعمههایش خوشگل باشند. اینها را پای خدا حساب نکنید. تخمه کدو بشکنید. اینها را پای خدا حساب نکنید. اگر خدا باشد، نباید فرق باشد. اخلاص خیلی سخت است. دو رکعت نماز با اخلاص آدم را نجات میدهد. اگر خدمت میکنیم مسلمان و کافر، خدا و خلق خدا، کوچک و بزرگ، بچه از مسجد بیرون میآید. میگوییم: آقاجون چرا نمیروی نماز بخوانی؟ میگوید: این پیشنماز چند رقم جواب سلام میدهد. من بچه بودم سلام کردم، گفت: علیک سلام، علیک سلام! بزرگها سلام کردند گفت: سلام علیکم! سلام علیکم! آن پولدار که سلام کرد، گفت: سلام علیکم، صبحکم الله بالخیر! دیدم هرکس پولش بیشتر است، جوابش چربتر است. من پشت سر این نماز نمیخوانم. فرق نمیکند بچه و بزرگ، بچهها نزد خدا بزرگ هستند. حدیث داریم کسی بین بچههایش فرق بگذارد برای یک دخترش یخچال فوت میگویند؟ پانزده فوت بخرد، درست میگویم؟ فوت میگویند؟ برای یک هشت فوت بخرد. کوچک و بزرگ ندارد. فرد و جامعه ندارد، خدمت به فرد باشد یا خدمت به جامعه، مادی باشد یا معنوی، گاهی انسان به نسل گذشته خدمت میکند. همین آستان قدس، هزارها کتاب دارد که نویسندهاش علمای قدیم بودند. این میراث فرهنگی را باید حفظ کرد. این خدمت به گذشتههاست. اگر شیخ مفید هزار سال پیش کتابی نوشته این باید حفظ شود. این خدمت به نسل گذشته است. یا خدمت به نسل آینده، وقف میکنم برای نسل آینده، این امام رضا چقدر زمین در مشهد دارد و غیر مشهد که وقف کردند، درآمدش… این نهاری که شما میخورید، از امام رضا یا ما میخوریم، این نهاری که میخوریم معلوم نیست صدها سال پیش مزرعهای وقف شده و در آمدش برای امام رضا، امروز تبدیل میشود به غذا میرود. هم میشود به نسل آینده خدمت کرد با وقف، هم میشود به نسل گذشته خدمت کرد با حفظ آثار. خیلی دنبال عمل زیاد نباشید. من پنج بار رفتم حرم، دو بار حرم رفتم، یکبار حرم رفتم. گاهی کبریت اول روشن میشود، گاهی کبریت بیستم هم روشن نمیشود. مهم نیست هر سال مشهد بیاییم، چقدر حرم برویم. چند ساعت در حرم باشیم. روشن شدیم یا نشدیم. اگر روشن شدیم، یک کسی از من پرسید: آقای قرائتی چند بار مکه رفتی؟ گفتم: سؤالت را عوض کن. بگو: آقای قرائتی! روشن شدهای یا نه؟ ممکن است یک لامپ سوخته را هزار بار به سرپیچ بزنند، روشن نشود. لامپ سوخته است. نشمرید، گردو نیست که بشماریم. میرویم حرم دو رکعت نماز خواندی بلند شو جای دیگر برو. اینجا جای نماز است، بده یک مسافر دیگر. چنین مینشیند انگار ارث پدرش است. مسجد بالای سر کوچک است و زوارها آرزوی نماز دارند. این آقا بلند نمیشود و فکر میکند آدم خوبی است. این آدم خوبی نیست، آدم بدی است. این مسجد وقتی تنگ است، دو رکعت نماز بخوان و بلند شو برو. لامپ روشن شد یا نه؟ خیلیها لامپ سوخته هستند، به سرپیچ میزنند، هزار بار هم میزنند میشمارد، ولی لامپ روشن نمیشود. خدایا به آبروی امام رضا و پسرش امام جواد که در آستانه تولدش هستیم و پدرش امام کاظم که در همین ماه رجب شهادت امام کاظم هست، به آبروی امام رضا و جدش حضرت زهرا و فرزندان، به آبروی امام رضا و حضرت مهدی، همه ناخالصیهای ما را الآن برطرف بفرما. هر فکری که داریم، هر حرفی که میزنیم، هر عملی که میکنیم، تمام کارهای ما را صد در صد خالص و بی آفت و ذخیره قیامت قرار بده.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- در فرهنگ اسلام، خدمت به چه کسانی سفارش شده است؟ 1) اهل ایمان 2) عموم مردم 3) خویشان و نزدیکان 2- در کدام یک از واجبات مالی مسلمانان، غیر مسلمانان نیز سهم دارند؟ 1) خمس 2) کفارات 3) زکات 3- آیه 11 سوره تحریم بیانگر کدام دیدگاه اسلام است؟ 1) فراجنسیتی 2) فراقومی 3) فرادینی 4- در فرهنگ اسلام، چه امری مورد سفارش و تأکید است؟ 1) کثرت عمل 2) قبولی عمل 3) سختی عمل 5- آیه 66 سوره نحل، بر کدام ویژگی شیر تأکید میکند؟ 1) خلوص از هرگونه آلودگی 2) سفیدی و درخشندگی 3) تأمین نیازهای غذایی بدن
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1399