responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1411


1- گره گشايي از فاميل در ايّام عيد
2- تمسخر ديگران، بلاي فرد و جامعه
3- طرد تمسخر كنندگان در قيامت
4- خطر تمسخر مقدسات ديني
5- نزول يك سوره به خاطر تمسخر نابينا
6- تحقير ديگران به خاطر حسادت
7- دوري از بيان نقاط ضعف خود براي ديگران
8- انصاف در برخورد با عيوب ديگران

موضوع: خطر تمسخر و تحقير

تاريخ پخش: 24/12/91

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

بحث ما در اواخر سال 91 است. بيننده‌ها كم كم وارد سال 92 مي‌شوند. زمان پخش در آستانه‌ي عيد نوروز است. خوب معمولاً سفارشي كه ما داريم اين است كه لابه لاي شادي‌ها، ديد و بازديدها، سفرها، مراعات كنيم حق خدا فراموش نشود. در جاده‌ها به نماز رسيديم، «الْحَمْدُ لِلَّه‌» غير از مساجدي كه هست خيمه‌هايي هم هلال احمر زده است. خيمه‌هاي نماز، اصلاً يكي از بركات پياده شدن و نماز خواندن اين است كه وقتي انسان پياده شد، آبي به صورتش ريخت و نماز خواند، همين تنوع و تغيير حالي كه بشود، براي حفظ از چرت و خواب آلودگي هم مؤثر است.

1- گره گشايي از فاميل در ايّام عيد

در صله رحم‌ها گره‌اي هم باز كنيم. در سال يكبار همه فاميل جمع مي‌شوند. در فاميل مثلاً صد نفر هستند، بيست نفر فقير هستند، چهل پنجاه نفرشان معمولي هستند و ده، پانزده نفر هم دانه درشت در بين آنها است. دانه درشت‌ها بگويند: حالا كه جمع شديم بياييد براي مستضعفين فاميل يك كاري كنيم. در فاميل ما چند تا دختر هستند، بياييد جهازيه‌اش را درست كنيم. چند تا پسر هستند، بياييد يك كاري براي آنها بكنيم. در ديد و بازديد، تخمه شكستن، ماهي قرمز در تنگ كردن و سفره هفت سين و اينها، يك مراسم است. از اين مراسم چيزي در نمي‌آيد. مثل تخمه كدو، تخمه كدو را آدم يك ساعت چانه‌اش مي‌جنبد، آخرش هم سير نمي‌شود. مثل اين جوان‌ها كه يك زنجير چهل سانتي دست مي‌گيرند و اينطور مي‌كنند. تمام كه شد اينطور مي‌كنند. خوب اين دائماً در حال حركت است، ولي حركت بي‌خاصيت!

اين جنب و جوش‌هاي عيد يك چيزي از آن دربيايد. «إِنْ شاءَ اللَّه‌» خداوند لغزش‌هايي را كه از ما سر زده ببخشد و آينده‌ي ما را آينده‌ي با سعادتي قرار بدهد.

2- تمسخر ديگران، بلاي فرد و جامعه

بحثي را كه امروز براي شما تهيه كرديم، بحث تحقير و مسخره است. بلاي خيلي بدي است. قرآن خيلي روي زشتي مسخره مايه گذاشته است. روايات چقدر روي مسخره مايه گذاشته است. «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ» (همزه/1) واي به كسي كه نيش و نوش مي‌زند و مسخره مي‌كند. اصلاً گاهي وقت‌ها ما سراغ مسخره مي‌رويم. مي‌گوييم اگر چرت و پرتي داري براي من اس ام اس كن. هيچكس نمي‌گويد: آقا اگر يك حرف نوي علمي ديدي به من بگو. تا يك طنز بشنود، به همه رفيق‌هايش اين طنز را مي‌گويد. ما چه شديم؟ عامل دلقك بازي شديم؟ يعني يك چرت و پرت و يك متلكي را فوري به همه رفقا مي‌گوييم. يك بحث علمي، يك خبر تازه‌اي، يك تذكر مفيدي، هيچ تذكر مفيدي را اس ام اس نمي‌كنيم. چرت و پرت‌ها را براي همديگر مي‌فرستيم. چرا؟ فرهنگ ما نبايد اجازه بدهد كه ما عامل انتقال حرف‌هاي بد شويم. كارهاي بد شويم.

نكات و سرفصل‌هايي كه داريم اين است كه عوامل مسخره چيست؟ انواع مسخره‌ چيست؟ راه‌هاي مسخره‌ چيست؟ خطر مسخره چيست؟ عكس العمل ما در برابر مسخره چيست؟ اينها پنج ورقه هست كه من نوشتم.

مسخره چهار رقم است. يا فرد، فردي را مسخره مي‌كند. سه تا را من مي‌گويم، يك كلمه با هم بگوييد. يا فرد، فردي را مسخره مي‌كند. من شما را مسخره مي‌كنم، شما مرا. يا قومي، قومي را مسخره مي‌كند. عرب عجم را، عجم عرب را، شرقي غربي را، غربي شرقي را. يا قومي، قومي را مسخره مي‌كند. يا فرد، قومي را مسخره مي‌كنم. چهارم را شما بگوييد… يا قوم، فردي را مسخره مي‌كند.

يك قبيله‌اي جمع مي‌شوند سر يك كسي، كلاغ پرش مي‌كند. پس مسخره‌ي 1- فرد، فرد را، 2- قوم، قوم را، قوم مسخره كنند فرد را. فرد مسخره كند قوم را. اين انواع مسخره‌هاست كه از اين چهارتا بيرون نيست.

3- طرد تمسخر كنندگان در قيامت

اهميت مسخره را به شما بگويم. در قرآن خيلي آيه داريم در رابطه با گفتگوها در قيامت. خيلي آيه داريم. خدا با مردم صحبت مي‌كند. مردم با فرشته‌ها صحبت مي‌كنند. مردم با شيطان صحبت مي‌كنند. شيطان مي‌گويد: به من ربطي ندارد. مي‌گويند: تو مرا گول زدي. مي‌گويد: «فَلا تَلُومُوني‌ وَ لُومُوا أَنْفُسَكُم‌» (ابراهيم/22) مي‌گويد: تقصير خودت است. نبايد عقب من بيايي. من كه تو را هل ندادم. من دعوتت كردم. خودت بنزيني بودي و با كبريت من آتش گرفتي. گفتگوي بهشتي‌ها با بهشتي‌ها. گفتگوي جهنمي‌ها با جهنمي‌ها. يك دنياي گفتگو در قرآن است. در همه‌ي گفتگوها يك كلمه است كه خدا مي‌گويد: چخ! چخ به سگ مي‌گويند. جهنمي‌ها مي‌گويند: خدايا ما غلط كرديم. ما را به دنيا برگردان. برمي‌گرديم كار خوب مي‌كنيم. خدا مي‌گويد: «قَالَ اخْسَُواْ فِيهَا» (مؤمنون/108)، «اخْسَُواْ» يعني چخ! خيلي مهم است. در قرآن يك كلمه داريم خدا مي‌گويد: چخ! بعد مي‌گويد: مي‌داني چرا به تو گفتم چخ! چون تو مؤمنين را مسخره كردي. فكلت را بيرون گذاشتي و آرايش كردي، آنوقت يك دختر چادري را نيش‌خند زدي. مسخره كردي. همه نشستيد تخمه شكستيد، آن آقايي را كه رفت نماز بخواند لبخند زديد. ماشينت شيك بود، يك ماشين قراضه در جاده ديدي، ويراژ دادي كه او را بترساني و حال او را بگيري. مسخره‌اش كردي. دور هم كه جمع شديد، عوض صله رحم، يك دلي را شاد كنيد، يكي از فاميل را مسخره كرديد.

مسخره خيلي مهم است. خيلي مهم است. يكبار ديگر بگويم. دهها آيه راجع به گفتگوهاي مختلف در قرآن هست. تنها يك آيه خدا به دوزخي‌ها مي‌گويد: چخ، و آن چخ گفتن به سگ است واين به خاطر اين است كه يك مؤمني را مسخره كردي. خيلي مهم است.

4- خطر تمسخر مقدسات ديني

هرچه طرف ارزشي‌تر باشد مسخره‌اش خطرناك‌تر است. يكوقت آدم يك طلبه‌اي را مسخره مي‌كند، يكوقت يك آيت الله را. يكوقت دين خدا را مسخره مي‌كند. يكوقت خدا را مسخره مي‌كنند «نَعُوذُ بِاللَّه»! قرآن را مسخره مي‌كنند. اهل بيت را مسخره مي‌كنند. خيلي مهم است. قرآن يك آيه دارد مي‌گويد: «أَبِاللَّه‌»، «أَ بِاللَّه‌ِ وَ آياتِهِ وَ رَسُولِهِ كُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُن‌» (توبه/65) آيات الهي را مسخره كردي؟ يك كسي سيد را مسخره كند. جرمش بيش از اين است كه غير سيد باشد. كسي پيرمرد را مسخره كند. جرمش بيش از اين است كه جواني را مسخره كند. كسي مادرش را مسخره كند. پدرش را مسخره كند. حالا مادرش مي‌رود يك كلمه بگويد، بلد نيست غلط مي‌گويد. مثلاً مي‌خواهد بگويد: مدخل شهر، مي‌گويد: مخمل شهر! همه نوه‌ها مي‌گويند: مادر مي‌خواهي برويم مخمل شهر! او مي‌گويد: كبابي دم مخمل شهر است. يعني همينطور تا شام يك كلمه‌اي را از يك پيرزني، پيرمردي درمي‌آورند و هي در سرش مي‌زنند. خيلي بد است. هرچه طرف ارزشي‌تر باشد، بايد مواظب باشيم كسي را مسخره نكنيم. هرچه ارزشي‌تر مسخره بدتر.

حرمت مسخره جنسيت ندارد. نمي‌شود گفت: زنم است. زن باشد! «وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ» (حجرات/11) آيه‌ي قرآن است. مي‌گويد: زن هم حق ندارد مورد مسخره قرار بگيرد. زن، زن را مسخره نكند. مرد، مرد را مسخره نكند. «وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ» حالا جالب اين است كه كافي بود بگويد كه: «لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْم‌» (حجرات/11) همديگر را مسخره نكنيد. تك تك گفته است. مردها مسخره نكنند، زنها مسخره نكنند. يكوقت كلي مي‌گويند: تشريف بياوريد منزل. يك رقم مي‌گويند: شما تشريف بياوريد. شما هم تشريف بياوريد. شما هم تشريف بياوريد. شما هم تشريف بياوريد. دانه دانه مي‌گويد. يعني عنايت دارد. سن هم مطرح نيست. حالا بچه تازه به زبان آمده نمي‌تواند بگويد: بالاخره، مي‌گويد: بِلَخَره! مي‌گويد: بِخلَلَره! اينهايي كه تازه حرف مي‌زنند، اين بزرگ هم كه مي‌شود، مادر و پدر اين را مي‌گويند.

يك پدري به بچه‌اش گفته بود پنير نخور خر مي‌شوي! ما رفتيم خانه‌ي اين پدر مهماني، شروع كرديم به پنير خوردن. بچه آمد گفت: حاج آقا پنير نخور، خر مي‌شوي! ما خيلي خنديديم و فهميديم اين را پدر او گفته، اين هم از روي سادگي به من مي‌گويد. بعد اين بزرگ شد و گفتم و بچه گفت: حاج آقا من بچه بودم، اين را به تو گفتم. تو چرا اين را در سر من مي‌زني؟ خوب بس است ديگر! من بچه بودم يك چيزي گفتم. گاهي در دنياي بچگي يك كسي يك چيزي مي‌گويد، بايد مواظب باشيم.

شغل مهم نيست. هيچ‌كس نبايد شغل را مسخره كند. به خاطر ثروت، به خاطر علم، به خاطر شغل، به خاطر روستايي بودن، شهري بودن، حتي سابقه‌اش زيادتر است. به خاطر سابقه كسي حق ندارد ديگري را مسخره كند. حتي آدم‌هايي كه يك عمري مؤمن هستند، يك كسي امروز مسلمان شده است. قرآن مي‌گويد: «فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّين‌» (توبه/11) آن كسي هم كه امروز مسلمان شده، با شما كه سي سال قبل مسلمان شديد، با هم برادر هستيد. اين «فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّين‌» براي كساني است كه امروز در راه آمدند. نگو: اوه… اينها كه هنوز تازه مسلمان هستند. اينها جديدالاسلام هستند. جديد الورود هستند. اين سال اول دانشگاهش است. ما ترم چندم هستيم. مسخره حرام است. كوچك بزرگ را مسخره كند. بزرگ، كوچك را. مسخره حرام است. زن، زن، مرد، مرد! مسخره حرام است. فاميل باشد يا غير فاميل. استاد، شاگرد يا شاگرد، استاد. گاهي وقت‌ها اساتيد يك متلك‌هايي را به شاگرد مي‌گويند كه اين طرف تا آخر عمر اصلاً نمي‌تواند سرش را بلند كند. خطر مسخره!

مجرم را هم نمي‌شود مسخره كرد. اين هم خيلي مهم است. بابا يك كسي زناكار است. مي‌گويد: اگر زناي او ثابت شد شلاقش بزن، اما حق نداري بگويي: خاك بر سرت! نكبت، بدبخت! مجرم را شلاق مي‌تواني بزني، اما نمي‌تواني مسخره‌اش كني. تحقير!

يك سوره داريم در برابر تحقير، كسي مي‌تواند بگويد سوره‌ي تحقير كدام است؟ «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ» نه! يك سوره‌ي ديگر… (حضار پاسخ مي‌دهند) «تَبَّتْ يَدا» (مسد/1) نه… «عَبَسَ وَ تَوَلَّى» (عبس/1) سوره‌ي عبس، قصه‌ي عبس چه بود؟

5- نزول يك سوره به خاطر تمسخر نابينا

پيغمبر اسلام و جمعي در يك محلي، گفت و گوهايي داشتند، يك نابينا وارد شد. يكي از افراد جلسه تا ديد نابينا وارد شد، قيافه‌اش را چنين كرد. عبوس كرد، كه اين ديگر آمد چه كند؟ آيه نازل شد «عَبَسَ» عبوس كرد، «وَ تَوَلَّى» كتفش را برگرداند. «أَن جَاءَهُ الْأَعْمَى» ‌(عبس/2) چون يك نابينا وارد جلسه شد، چشم‌دارها به او عبوس كردند؟ حالا حرف من اين است. براي نابينا را بخندي، مي‌بيند. نه! الان من چشم‌هايم بسته است. شما بخنديد نمي‌فهمم. عبوس كنيد نمي‌فهمم. نمي‌گويد: او فهميد و به او برخورد. يعني مسخره حرام است، تحقير حرام است ولو او نفهمد. گاهي وقت‌ها مي‌گوييم: او كه نفهميد. نمي‌گويد: چون او فهميد كار تو بد است. مي‌گويد: نفس كار بد است. ولو او نفهمد. آقا عبور از چراغ قرمز بد است. ولو پليس نفهمد. ما گاهي وقت‌ها مي‌گوييم: فهميد، اي خاك بر سر! حالا جريمه خواهد كرد. ما وقتي فهميد، مي‌گوييم بد است. اسلام مي‌گويد: بد، بد است! چه بفهمد، چه نفهمد. بابا دست به برق مي‌گذاري برق مي‌گيرد. حالا چه بفهمي، چه نفهمي. برق آدم را مي‌گيرد. منتظر نيست كه اگر فهميدي برق تو را بگيرد. اگر نفهميدي برق تو را نگيرد.

راه‌هاي مسخره چيست؟ گاهي كاريكاتور، كاريكاتور مي‌كشد. اگر طرف راضي نباشد، از مراجع بپرسيد كه جايز است يا جايز نيست. گاهي مي‌خواهند يك كسي را مسخره كنند يك چيزي كنارش مي‌گذارند، او را با يك كسي هماهنگ مي‌كنند كه اين مسخره باشد. خوب اين هم مهم است. مثلاً از بنده يك مصاحبه مي‌گيرند، با يك آدم ناجور، حالا نمي‌گويم من جور هستم، شايد من هم ناجور باشم. با يك آدمي كه به من نمي‌خورد، يعني حرف‌ها را كنار هم يك طوري مي‌چينند كه طرف تحقير شود. مثلاً شما بگويي: من هم شما را دوست دارم، هم كشمش را دوست دارم. يعني چه؟ يعني تو هم وزن كشمش هستي. در رديف قرار دادن.

گاهي وقت‌ها خودشان را بزرگ مي‌كنند. وقتي خودش را بزرگ كرد، طرف كوچك مي‌شود. تحصيلات شما چيه؟ والله من سيكل دارم. بله ما زماني كه مدرك دكترايمان را گرفتيم، يعني چه؟ يعني تو بي‌سوادي! چيزي را مستقيم نمي‌گويد. ولي چنان خودش را باد مي‌كند كه آن طرف احساس حقارت كند.

چند مورد را حفظ هستي؟ من هشتاد تا. من دو هزار تا حفظ هستم. يعني برو كشكت را بساب. هيأت شما چند نفر هستند عاشورا 500 نفر غذا مي‌دهيد؟ ما به ده هزار نفر غذا مي‌دهيم. گاهي خودش را بزرگ مي‌كند او گاراژ بزند. گاهي مي‌بيند افرادي موفق هستند، حسودي‌ مي‌كند. اين چرا اينطور است؟

6- تحقير ديگران به خاطر حسادت

يك كسي به من رسيد و گفت: آقاي قرائتي! مي‌داني چرا مردم پاي تلويزيون حرف‌هايت را گوش مي‌دهند؟ گفتم: لطف خداست. گفت: نه لطف خدا نيست. تو كاشاني هستي، جوك مي‌گويي، مردم مي‌نشينند بخندند، زبان كاشاني ياد بگيرند. يعني حاضر است ميليون‌ها آدم را تحقير كند براي حس حسادت. خوب بله من كاشاني هستم، افتخار هم مي‌كنم. اگر جوك هم در حرف‌هايم مي‌گويم باز افتخار مي‌كنم. چون من معتمد هستم كه اسلام هم گريه دارد، هم خنده دارد. «وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى‌» (نجم/43) خدا هم مي‌گرياند و هم مي‌خنداند. پس اگر خنده نعمت است، زبان كاشاني هم نعمت است. ولي اينكه تو مي‌گويي كه مردم مي‌نشينند براي اينكه زبان كاشاني ياد بگيرند، جوك‌هاي تو را گوش كنند و بخندند. يعني حاضر است ميليون‌ها آدم را روي حسادت تحقير كند. گاهي ريشه‌هاي حسادت است.

«ما شاءَ اللَّه‌» مسكن سازي خوب در جمهوري اسلامي پيش رفته است. مسكن مهر خيلي موفق بوده است. بابا اينها سر هم بندي است. هفت سال ديگر همه اينها خراب مي‌شود. اي بي انصاف! از كجا مي‌گويي هفت سال ديگر خراب مي‌شود. حالا اگر عيبي دارد، عيبش را هم بگويي. اما ما وقتي با يك كسي بد هستيم، خوبي‌هايش را هم خراب مي‌كنيم. گاهي حسادت است. مسجد فلاني شلوغ مي‌شود. بله، اين آقا زود نماز مي‌خواند. مردم هم كه دين و ايمان حسابي ندارند، مي‌خواهند نمازشان را سمبل كنند و بروند به كارشان برسند. مسجدش شلوغ مي‌شود، اي بابا، اي بابا! نمي‌گويد: آقا خوب است يا مردم چابك هستند. مي‌گويد: مردم حال دعا ندارند، مي‌روند يك مسجد ديگر زود سر و ته آن هم بيايد. نيش‌هايي كه ما مي‌زنيم، مسخره‌هايي كه مي‌كنيم خيلي‌ها ريشه‌اش حسادت است.

آقا دواي حسادت چيه؟ من هرچه فكر كردم براي حسادت ديگران دوا پيدا نكردم. چون خدا به پيغمبرش هم مي‌گويد: «قُلْ أَعُوذُ بِرَبّ‌ِ الْفَلَقِ» (فلق/1) تا مي‌گويد: «وَ مِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ» (فلق/5) يعني حسد حسودان درد بي درمان است. بايد پناه به خدا برد. هركاري كني يك كسي حرف خواهد زد.

خوب سخنراني كني، مي‌گويند چيزي كه بلد نيست، پررو است قشنگ حرف مي‌زند. من سوادم دو برابر است. منتهي رويم نمي‌شود حرف بزنم. مي‌گوييم: پررو است.

آدم‌هايي كه با آدم هرزه رفيق مي‌شوند، او هم شما را هرزه مي‌كند. رفيق در رفيق اثر مي‌گذارد. رفيق‌هاي هرزه‌گو آدم را هرزه گو مي‌كنند. رفيق‌هاي مسخره كننده…

عوامل مسخره كردن. بد نيست حالا باقي‌ها را هم بنويسم. انواع مسخره، اهميت مسخره، اهميت مسخره را گفتم. در قرآن يك آيه هست كه مي‌گويد: چخ! «اخْسَُواْ فِيهَا» بعد مي‌گويد: چرا گفتم چخ؟ براي اينكه مؤمنين را مسخره كردي. انواع مسخره را هم گفتم از كاريكاتور گرفته، تا شعر، با اينكه خودش را آدم بزرگ كند.

7- دوري از بيان نقاط ضعف خود براي ديگران

اما عوامل مسخره: 1- خود ما؛ خود ما عامل مسخره كردن ديگران مي‌شويم. بنده مي‌نشينم عيب‌هاي خودم را به شما مي‌گويم، آنوقت شما عيب مرا مي‌گيري و در سر من مي‌زني.

يكوقتي من خودم يك چيزي گفتم. گفتم: من در جمهوري اسلامي دو تا پست گرفتم. در نهضت سوادآموزي رفتم و رئيس بي‌سوادها شدم. ستاد اقامه نماز رئيس بي‌نمازها. همه پست‌هاي حساس را ديگران گرفتند، ما رئيس بي‌سوادها و بي‌نمازها شديم. همين را يكي از مسؤولين رده بالا يكوقتي، همين را از خودم گرفته بود. تا اينكه در يك جلسه‌ي رسمي گفت: آقاي قرائتي! حالتان چطور است؟ شما هنوز رئيس بي‌سوادها و بي‌نمازها هستيد؟! من هم گفتم: بروم رئيس جمهور شوم كه بعد از هشت سال كنار بروم؟ همه شما مي‌رويد من هستم. (خنده حضار)

يعني گاهي وقت‌ها خودمان نقاط ضعف خودمان را مي‌گوييم، مثلاً مي‌گوييم: ديشب گوشتمان سوخت. تا چند مدت مي‌گويد: هاي، ديشب گوشتت نسوخته! لازم نيست. حديث داريم خدا اجازه نمي‌دهد آدم عيب‌هايش را به ديگران بگويد. خدا اختياراتي به مؤمن داده، ولي اختيار نداده كه مؤمن خودش با دست خودش آبروي خودش را بريزد. شما نبايد بگويي: گوشتت سوخت. چه كار داري به كسي بگويي؟

2- گاهي تواضع‌هاي نابه‌جا، گاهي خيلي خودمان را پايين مي‌آوريم. تواضع نابه‌جا، فروتني. آقا من كه خاك زير پاي شما هستم. من جيرجيركتم! من نوكرتم، من… خدا سايه‌ات را از سر ما كم نكند. چه خبر است؟! هي بي‌خود يك كسي را بالا مي‌بريم، خوب وقتي او بالا نشست، من را تحقير مي‌كند. گاهي وقت‌ها علت تحقير اين است كه خودمان اين را بزرگ كرديم و حالا عرض كنم كه بلاي جانم شده است. افراد كم ظرفيت را نبايد خيلي بزرگ كرد. افرادي هستند كم ظرفيت هستند. نمونه‌ي افراد كم ظرفيت بني صدر بود. مي‌گفت: مرجعيت تقليد 42 شرط دارد. حالا مثلاً چيه؟ آدم‌هاي كم ظرفيت، بزرگ كه مي‌شوند ديگر نمي‌شود پايين‌شان آورد.

علماي درجه يك ما وقتي امضاء مي‌كردند مي‌نوشتند: الاحقر بعضي‌شان مرجع تقليد بودند. ولي مي‌گفت: با اينكه مرجع تقليد هستم و بالاترين مقام را دارم، اما الاحقر و في نفسي فذللني، در دعا داريم كه خدايا جوري كن كه من در درون خودم را بزرگ احساس نكنم. اما آدم كم ظرفيت، دائم مي‌گفت: يازده ميليون رأي دارم. مردم با من هستند. مردم به من رأي دادند. مستقيماً مردم به خود من رأي دادند. چه خبر است حالا باد مي‌كني؟ مردم كه مستقيماً به تو رأي دادند، مستقيم هم گفتند: بني صدر، بني صدر، رأي مرا پس بده! مردم محترم هستند، اما به شرطي كه شما هي به اسم مردم نخواسته باشي… آنكسي كه هي مي‌گويد: مردم به من رأي دادند يعني چه؟ يعني ديگران نه!

سكوت نابه‌جاي مردم يا خنده و تشويق شنوندگان. چرا مسخره مي‌كنند؟ سكوت مردم. يك كسي كه مسخره مي‌كند، مسخره گناه بزرگي است. وعده‌ي عذاب در آن است. وقتي كسي، كسي را مسخره مي‌كند، شما حق نداري لبخند بزني، عبوس كن. چون او مي‌خواهد جلسه را به خصوص در ايام عيد، يك كسي را مسخره مي‌كند كه جلسه را بخنداند. شما بگو كه خنده لازم نيست با تحقير يك انسان باشد. حالا اگر يك كسي هم عيب دارد، خوبي هم دارد.

8- انصاف در برخورد با عيوب ديگران

نقل شد حضرت عيسي داشتند با جمعي مي‌رفتند، يك سگي يا يك مرده‌اي كنار جاده افتاده بود، يكي گفت: اه چه بوي بدي! يكي گفت: اه چه رنگ بدي! هركسي يك چيزي گفت. حضرت عيسي فرمود: دندان‌هايش كه سفيد است. يك نفر هم بگويد: به، چه دندان‌هاي سفيدي دارد! همه شما نقاط ضعفش را گفتيد؟ قرآن وقتي براي شراب حرف مي‌زند مي‌گويد: شراب هم يك منافعي دارد، «فيهِما… وَ مَنافِعُ لِلنَّاس‌» (بقره/219) شراب منافعي دارد. مي‌دانيد چقدر آدم از شراب نان مي‌خورد؟ كشاورزي كه توليد انگور مي‌كند. كارخانه‌ي شراب سازي، كارگرها، بيمه، بازنشستگي، مالياتي كه دولت مي‌گيرد. كارتن سازي، شيشه‌سازي، حمل و نقل كاميون‌ها، مغازه‌ي شراب فروشي، اوه… خيلي آدم از شراب نان مي‌خورد، اما مي‌داني چقدر شراب ضرر دارد. مي‌گويد: «وَ إِثْمُهُما أَكْبَر» (بقره/219) ضرر شراب روي چشم، روي كليه، روي نسل، روي اعصاب، روي عقل، شراب هم اگر خواستيد بدش را بگوييد، خوبي‌هايش را بگوييد و بگوييد: «وَ إِثْمُهُما أَكْبَر». انصاف داشته باشيد.

قرآن خيلي گفته، گفته: «بَعْضُهُمْ»، «كَثيرٌ مِنْهُم‌»، «فَريقٌ مِنْهُم‌»، «فَريقٌ مِنْهُم‌» يعني همه‌شان اينطور نيستند. «كَثيرٌ مِنْهُم‌»، «فَريقٌ مِنْهُم‌». چند جاي قرآن از يهودي‌ها تعريف كرده است. گفته: بعضي يهودي‌ها، ايمان نياوردند. اما دستشان پاك است. «مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطار» (آل‌عمران/75) هرچه هم پول به او بدهي، وقتي مي‌روي بگيري، پس مي‌دهد. يك كسي هم هست ممكن است نمازش خوب باشد اما همه چك‌هايش برمي‌گردد. هرروز هم مسجد مي‌رود.

سكوت نابجا! حديثي داريم روز قيامت يك قطره خون مي‌چكد روي سينه‌ي يك نفر. مي‌گويند: يك نفر را به ناحق كشتند و تو به اندازه‌ي يك قطره شريك هستي. رواياتي داريم كسي كه راضي باشد به كار ديگران در گناه شريك است. يك كسي را مسخره كردند، چرا شما راضي هستي؟ جلويش را بگير. آقا شما كه ايشان را مسخره كردي، خودت علم نداري؟ شما كه يك كلمه ايشان مي‌گويد او را دست مي‌اندازي، خودت تمام كلماتت درست است؟ بچه‌ام است. آقا از نظر ديني، عقلي، شرعي، آدم مي‌تواند بچه‌اش را تحقير كند؟ اسم مردم را ما حق نداريم ناقص ببريم. فاطي، زري!

مسأله‌ي ديگر جهل به عواقب مسخره است. از عواملي كه مسخره زياد مي‌شود اين است كه نمي‌دانيم مسخره چه كيفري دارد. خدا جبار است. يعني جبران مي‌كند. رواياتي داريم كه اگر كسي، كسي را مسخره كند نمي‌ميرد جز اينكه خودش به همان بلا مبتلا مي‌شود.

يك كسي در «ولا الضالين» وسوسه داشت. هي مي‌گفت: «والض..» نشد. «والض، والض، والضا، والض» يك نفر پشت سرش گفت: مرض، مرض، مرض! (خنده حضار) همين آقايي كه مسخره كرد، خودش در كلمه‌ي «والضالين» گرفتار وسوسه شد. خدا انتقام مي‌گيرد. در همين دنيا انتقام مي‌گيرد.

عوامل مسخره، توهم، گاهي فكر مي‌كند بزرگ است. قرآن مي‌گويد: چرا مسخره‌اش مي‌كني؟ «عَسى‌ أَنْ يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُن‌» (حجرات/11) خانم‌ها چرا همديگر را مسخره مي‌كنند؟ «عَسى‌ أَنْ يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُن‌» شايد او كه مسخره‌اش مي‌كني بهتر از تو باشد.

گاهي مسخره مي‌كنيم تا به حرف ما گوش كنند. قرآن يك آيه دارد مي‌گويد: «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوه‌» (زخرف/54) فرعون مي‌گفت: احمق‌ها! مي‌گفتند: بله قربان! مي‌گفت: «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوه‌» عربي‌هايي كه مي‌خوانم قرآن است. يعني فرعون مردم را «فَاسْتَخَفَّ» خفيف، مردم را سبك مي‌كرد، «فَأَطاعُوه»‌ تا بگويند: بله قربان! بنشين بي‌سواد!

در كشور ما متأسفانه مسخره كردن زياد است. نمي‌دانم چه خواهند كرد اينهايي كه هرروز براي يك شهري، براي يك استاني، جوك مي‌سازند. روز قيامت چه خواهند كرد؟ «أَلَا يَظُنُّ أُوْلَئكَ أَنهَُّم مَّبْعُوثُونَ، لِيَوْمٍ عَظِيمٍ» (مطففين/4 و5) نمي‌داني خداوند تو را مبعوث خواهد كرد. چرا يك قوم را مسخره كردي؟ لااقل بگو: فردي. چرا مي‌گويي: كاشاني‌ها. چرا مي‌گويي: تبريزي‌ها؟ چرا مي‌گويي: شيرازي‌ها؟ چرا مي‌گويي: اصفهاني‌ها؟ چرا مي‌گويي: مشهدي‌ها؟ چرا اسم استان را مي‌بري؟ چرا اسم منطقه‌اش را مي‌بري؟ چرا اسم لهجه‌اش را مي‌بري؟ بگو: شخصي، لااقل اين مقدار كه مي‌شود گناه نكرد. آقا به شخصي چنين گفتم، شخصي چنين گفت. يا لااقل بگو: نقل شده. نقل شده كه شخصي به شخصي چنين گفت. چرا مثلاً مي‌گويي شخص مثلاً مشهدي بود. يا گيلاني بود. يا قزويني بود. يا شيرازي بود. اسم منطقه را لااقل نبريد گناه است. قرآن يك آيه دارد مي‌گويد: «فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ» (بقره/175) تو چطور مي‌خواهي روي آتش جهنم صبر كني؟

حضرت امير در دعاي كميل مي‌گويد: و هذا ما لا تقوم له السماوات و الأرض‌ آتش جهنم به قدري سوزنده است كه آسمان و زمين نمي‌توانند تحمل كنند. چطور با اين گوشت نرم… اللهم ارحم ضعف بدني و رقة جلدي‌ و دقة عظمي‌ خدايا پوست من نازك است. استخوان من باريك است. اين استخوان باريك را چطور مي‌خواهي بسوزاني. در يك لحظه حالا دور هم جمع شديم. كسي را مسخره مي‌كنيم، يا يك قومي را. توجه داشته باشيم. گاهي هم چند تا سؤال علمي ‌كنيم. خوب بگو ببينم اين چيه؟ چند تا سؤال ‌كنيم.

خدا بيامرزد يك پيرمردي بود در يك جايي، هر طلبه‌اي مُحرم، ماه رمضان مي‌رفت تبليغ كند. مي‌گفت: بيا ببينم شيخ! تو حوزه بودي؟ بله. گفت: اگر زن برادر عموي آدم، شير داد به پسرخاله‌ي دختر عمه‌ي آدم. اين مَحرم است يا نه؟ اصلاً يك چيزي مي‌گفت كه به اين طلبه بگويد: خوب پس تو هم سواد نداري. از روز اول اين طلبه را خوار مي‌كرد.

افرادي هستند يك سؤالات علمي مي‌كنند. يك سؤالات فني مي‌كنند. لهجه‌شان را عوض مي‌كنند. حالا رفته يك كشور خارج و برگشته. بله ما وقتي در اتريش چاي مي‌خورديم قندمان اينطور بود. حالا فهميديم شما اتريش رفتي! كيف مي‌كند كه اسم اتريش را ببرد. اينها ضعف است. اينها آدم‌هاي پستي هستند. مثل آدم‌هايي كه ارزش ندارد… اين فاستوني است! خوب حالا چه كنم؟ پنبه كه نيست، فاستوني است. بابا تو اگر ارزش داشته باشي، پنبه بپوشي ارزش داري، ارزش هم نداشته باشي، فاستوني هم بپوشي ارزش نداري. اين خانه‌ي ما چند ميليون مي‌ارزد؟ خانه‌ي ما… آقا خانه‌ي شما كجاست؟ اخيراً وصل به شهر شده است. خوب حالا چه خاكي بر سرمان كنيم؟ چنان فكر مي‌كند كه اگر به شهر وصل شود به يك كمالي مي‌رسد. اينطور نيست. كتابخانه‌ي ما چند هزار جلد كتاب دارد. چه مي‌گويي؟ ما از طريق كامپيوتر، از طريق اينترنت، بابا اينقدر پز نده. اي كاش به جاي همه كامپيوترها يك حاج شيخ عبدالكريم، يك حاج شيخ عباس، يك مجلسي، يك مفيد، طوسي، طبرسي، يك دكتر حسابي، اينها پيدا مي‌شدند. در همه اتاق‌ها كامپيوتر است و خيلي‌هايشان هم بي‌حال هستند. همه كارها پلاستيكي شده است.

ما كامپيوتر گذاشتيم، سر ظهر كه مي‌شود اتوماتيك همه شهر اذان مي‌گويند. خوب، چقدر خرج كرديد؟ اينقدر خرج كرديم. قيامت جواب داري بدهي؟ اصلاً اگر با كامپيوتر همه آجرهاي تهران اذان گفت ثواب دارد؟ آن ثوابي كه براي اذان است، اذان حلقومي است. اذان پلاستيكي كه ثواب ندارد. اذان برقي، پلاستيكي و كامپيوتري كه ثواب ندارد. اين خودش را به عنوان يك كار شيرين ابتكاري و موفق مي‌گويد: تشكيلات در چهارراه‌ها، در فلكه‌ها، در اداره‌ها، در وزارتخانه‌ها، چنين كرديم كه اتوماتيك همه شهر اذان مي‌گويند. به هر حال ما دلمان خوش است. خيلي‌ها الكي خوش هستيم. خيلي‌ها الكي خوش هستيم. اينكه آدم حق را بفهمد و گول نخورد.

خدايا تا حالا هرچه گوش خورديم، در دنيا خيال و توهم، مسخره كرديم و مسخره شديم، هر لغزشي بوده همه را ببخش و بيامرز. يك عقل و ايمان قوي كه وقت لغزش ما را كنترل كند به ما مرحمت بفرما.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»


«سؤالات مسابقه»

1- كدام سوره قرآن در مذمّت تحقير و تمسخر است؟

1) سوره عبس

2) سوره همزه

3) هر دو مورد

2- آيه 65 سوره توبه، چه هشداري مي‌دهد؟

1) كفر به آيات الهي

2) تمسخر مقدسات ديني

3) ترك وظايف ديني

3- در سوره حجرات، به كدام ريشه تمسخر اشاره شده است؟

1) خودبرتر بيني

2) حسادت

3) حقارت

4- آيه 75 سوره آل عمران از چه كساني ستايش مي‌كند؟

1) كافران امين

2) دوستان راستين

3) فرزندان صالح

5- آيه 54 سوره زخرف، به كدام شيوه فرعوني اشاره دارد؟

1) تهديد مردم

2) تحقير مردم

3) تطميع مردم

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1411
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست