responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1425
1- دنيا، سراي مشكلات و مصيبت‌ها
2- راه‌هاي برخورد با مشكلات
3- توجه به صبر ديگران در برابر مشكلات
4- پاداش الهي در برابر صبر و تحمل
5- نقش مشكلات در رشد و پيشرفت انسان
6- سختي‌ها و مشكلات، كفّاره گناهان
7- حفظ آبروي ديگران در انفاق و صدقه
8- كمك به ديگران در برابر مشكلات

موضوع: خطرها و سپرها (3)

تاريخ پخش: 24/06/87

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

موضوع بحثمان در دو جلسه صحبت كرديم. باز حرف ادامه پيدا كرد، اينكه خطرها چيست؟ در مقابل خطرها سپرها چيست؟ چه خطري جلو است و ما با اين خطر چطور مقابله كنيم؟ خطرها و سپرها.

يكي از خطرهايي كه در جلسات قبل گفتيم مسئله‌ي نفس است كه خيلي هوا و هوس‌هاي دروني ما را گاهي وادار مي‌كند دسته گل آب بدهيم، خلافكاري بكنيم. يكي از خطرهاي زياد كه خيلي تابلو در جاده‌اش است، اين است كه انسان به سراغ غير خدا مي‌رود. زرق و برق‌ها آدم را از خدا جدا مي‌كند. اينها را صحبت كرديم در اين جلسه يكي از خطرها مشكلات است. يكي هم از خطرها وسوسه‌هاي شيطان است. درباره‌ي اين انشاالله مي‌خواهيم صحبت كنيم. خداوند انشاالله خودش كمك كند كه هم درست بفهميم. درست بگوييم. درست عمل كنيم. كارهايمان ذخيره‌ي قيامت باشد. موضوع بحثمان ادامه‌ي بحث خطرها، سپرها. به مناسبت ياد سپر افتادم به مناسبتي كه روايت داريم «الصوم جُنَّة» روزه سپر آتش است.

1- دنيا، سراي مشكلات و مصيبت‌ها

يكي از خطرها كه بحث است، مشكلات است. مشكلات! با مشكلات چه كنيم؟ حالا، راجع به مشكلات، اول كسي توقع نداشته باشد كه زندگي‌اش بي‌غصه باشد. هيچ‌كس بي‌غصه نيست. شما فكر مي‌كني مثلاً شاه غصه نداشت؟ اينقدر كه مردم مرگ بر شاه گفتند، به هيچ ستمگري شايد اينقدر نفرين نكرده باشند. مثلاً صدام بي‌‌ غصه بود؟ پولدارها بي‌غصه هستند؟ زوردارها بي‌غصه هستند؟ اميرالمومنين مي‌فرمايد: ببينيد «دار» دار يعني چه؟ خانه‌اي است كه به «بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَةٌ» (بحارالانوار/ج70 /ص82) اصلاً دنيا خانه‌اي است كه غرق بلاست… مثل اينكه آدم در تنور توقع داشته باشد داغ نباشد. اصلاً تنور جاي داغي است. توقع نداشته باشيد. خيلي‌وقت‌ها ما مي‌گوييم: آخر چرا چنين شد؟ چرا چه؟ مرتب مي‌گوييم: چرا چنين شد؟ چرا چنين شد؟ بابا اينجا دنيا است. مثل اينكه شما در تنور بروي بگويي: چرا داغ است؟ بابا مگر نمي‌داني اينجا تنور است. چند سال پيش يك مثلي زدم، مثل خوبي بود. مي‌توانيد يك ليواني به ما بدهيد؟ يك ليوان خالي به ما بدهيد. با اين ليوان مثال بزنم.

مي‌گويند: كسي در دكان ليوان فروش آمد. اين ليوان فروش ليوان‌هايش را دمر گذاشته بود. مشتري آمد برود دستي پشت ليوان ماليد. گفت: حاج آقا اين ليوان شما چرا در بسته است؟ بعد بلند كرد گفت: اِ! ته آن هم كه سوراخ است. دو تا اشكال كرد. يكي درش بسته است. يكي سوراخ است. ليوان فروش گفت: آقاجان! گير در تو است. ليوان مشكل ندارد. اگر ليوان را از اينطرف بگيري، دو تا اشكالت رفع مي‌شود. ما فكر مي‌كنيم دنيا جاي خوشي است، آنوقت شروع مي‌كنيم. فكر مي‌كنيم كه مثلاً دنيا آخور است. تا يك چيزي كم شد مي‌گوييم: چرا كم شده است؟ فكر مي‌كنيم دنيا خوابگاه است. تا پشه ما را از خواب بيدار كرد مي‌گوييم: خدايا اين پشه را براي چه آفريدي؟ گاهي فكر مي‌كنيم دنيا عشرتكده است. آمديم كيف كنيم. تا يك جايي غصه پيش مي‌آيد مي‌گوييم: چرا؟ بايد بدانيم دنيا جاي آخور، خوابگاه، عشرتكده نيست. دنيا جاي رفاه نيست. مثل اينكه شما در قهوه‌خانه نشسته‌اي مي‌گويي: پس كبابت كجاست؟ آقا پس جگرت كجاست؟ مي‌گويد: آقا جان! اينجا قهوه خانه است. تو در قهوه‌خانه نشستي چلوكباب مي‌خواهي. اصلاً توقع ما غلط است. اصلاً توقع شما غلط است. ما گاهي وقت‌ها نمي‌دانيم قصه چيست، يا توقع بيخود داريم و اين مسئله مهم است. بايد توقعمان را كم كنيم.

يكي از بزرگان دين مريض شد و رفت خارج عمل جراحي، پروفسوري كه عمل كرده بود آمد گفت: شما… پير مرد مثلاً حدود 80 ساله از علما، گفت: شما حق نداريد تا سه ماه شراب بخوريد! به چه كسي مي‌گويد؟ به يكي از علماي بزرگ دين! بابا! اين چرا… اين يك آقاي پروفسور يك ورقه دارد كه كساني كه اين عمل جراحي را كردند اين تذكرات را بايد به او بدهد، روزي كه مي‌خواهند از بيمارستان بروند. ديگر حساب نمي‌كند اين، آن نيست. بعد گفت: نمي‌شود. ما كه نمي‌توانيم شراب نخوريم. البته آن آقا، اين آقا را مسخره كرد. ديد اينقدر پرت است،گفت: پس بگذار من هم اين را سر كار بگذارم. گفت: نخير! جدي تا سه ماه نبايد شراب بخوري. تا شش ماه هم حق نداري برقصي. گفت: اينكه ديگر حتماً نمي‌شود. آخر تو به هشتاد ساله مي‌گويي: نرقص!؟ ما گاهي وقت‌ها قاطي مي‌كنيم. يعني دو شاخ تلفن را به برق مي‌زنيم. دو شاخ برق را به تلفن مي‌زنيم و اين… بايد بدانيم كه غصه، در دنيا غصه هست. اين يكي. «دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَة».

2- راه‌هاي برخورد با مشكلات

حالا بايد با مشكلات چه كار كرد؟ نمي‌شود گفت: مشكلات نباشد. مثل اينكه بگويي: من، آب جوش مي‌خواهم. اما بخار نداشته باشد. خوب ببين اگر، اگر آب جوش مي خواهي بخار هم رويش است. مي‌خواهم دو باشد ولي جفت نباشد. ببين اگر عدد دو مي‌خواهي عدد دو جفت است. كره مي‌خواهم اما مي‌خواهم قطر نداشته باشد. آخر كره‌ي بي قطر كه نمي‌شود. اگر اسم اينجا را گذاشتيم دنيا، دنيا همين است كه هست. ما بايد ديدمان را عوض كنيم. ليوان را از اينطرف بگيريم، اشكال‌هايمان برطرف مي‌شود. اما با مشكلات چه كنيم؟

اول كه قرآن گفته است («وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ») (بقره/45) شما كمك بگيريد از صبر و نماز. همين روزه كمك است. امتي كه روزه دارد ديگر اگر يك ابرقدرتي گفت: من شما را در محاصره‌ي اقتصادي مي‌كنم! مي‌گوييم: بسمه تعالي، به درك! يك وعده غذا را كم مي‌خوريم. بنا نيست با محاصره‌ي اقتصادي ما بشكنيم. مگر امام حسين را در محاصره‌ي اقتصادي آب… هرچه من گفتم با هم بگوييد. مگر امام حسن در محاصره‌‌ي آب نبود؟ ولي زير بار نرفت. گاهي بايد از نماز كمك گرفت. بوعلي سينا مي‌گويد: هروقت مسئله‌ا‌ي علمي را نمي‌فهميدم دو ركعت نماز مي‌خواندم. روايت داريم اميرالمومنين و پيغمبر اسلام (صلوات الله عليهما) هر وقت گير مي‌كردند، (صلوات حضار) نماز مي‌خواندند. چون اولين كلمه‌ي نماز مي‌گويي: الله اكبر!تو بزرگ‌تر از اين مشكلات هستي. حل كن. شاه همه چيزي داشت. خدا نداشت. و امام هيچ چيز نداشت، خدا داشت. و بالاخره ديديم چه شد؟ قوي‌ترين كشورهاي دنيا آمريكا است. روز به روز حنايش كمرنگ تر مي‌شود. در هر ماجرايي يك قدم عقب‌تر مي‌رود. در هر ماجرايي يك قدم عقب مي‌گردد. يعني هر برنامه‌اي مي‌ريزد به ضررش تمام مي‌شود. عراق را مي‌گيرد برايش بدتر مي‌شود. افغانستان را مي‌گيرد برايش بدتر مي‌شود. در لبنان دخالت مي‌كند برايش بدتر مي‌شود. مي‌رود شاه را نگه دارد برايش بدتر مي‌شود. طالبان را خلق مي‌كند برايش بدتر مي‌شود. گروه منافقين را پناه مي‌دهد برايش بدتر مي‌شود. يعني هرچه … اين همه ببينيد، مسئله‌ي كمك از خدا.

مسئله‌ي دعا خيلي مهم است. مسئله‌ي دعا، يك لشگر كم در مقابل طالوت دعا كردند. گفتند: («رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً» )(اعراف/126) خدايا ما اينجا كم هستيم. در جنگ بدر، كه ظاهراً جنگ بدر هم در روز هفدهم ماه رمضان است. در جنگ بدر جمعيت كم بودند. اصلاً براي جنگ نرفته بودند. ماجراي جنگ بدر اين بود. به پيغمبر گفتند: كاروان تجارتي مكه، از نزديك مدينه عبور مي‌كند. حضرت فرمود: ببينيد، شما مسلمان‌ها كه مكه بوديد كفار مكه، بت پرست‌هاي مكه، مالتان را گرفتند، شما را بيرون كردند. آمديد هجرت كرديد. حالا ما مقابله به مثل كنيم. ما هم برويم ثروت هاي اين كاروان تجارتي را، مصادره كنيم. چون اينها مال شما را در مكه گرفتند و شما را دست خالي بيرون كردند، ما هم اينها را كاروانشان را بگيريم. يك جمع كوچكي رفتند مال‌ها را تصاحب كنند. آنجا رفتند خدا فرمود: بجنگيد. آقا آماده نيستيم. بايد بجنگيد. انواع مددها آمد. جمعيت مسلمان‌ها يك سوم كفار بودند. ولي پيروز شدند. شن زير پايشان روان بود. خدا مي‌گويد: باران فرستادم شن‌ها سفت شد. خسته بودند. خدا مي‌گويد… اينها كه مي‌گويم همه آيه‌ي قرآن است. خسته بودند، من يك چُرتي بر شما غالب كردم، همين يك خرده خوابيديد، خستگي شما رفع شد. جمعيتمان كم است. قرآن مي‌گويد: هزار تا فرشته براي شما كمك فرستادم. اگر تقوا داشته باشيد هزار تا را سه هزار تا مي‌كنم. در قرآن اول مي‌گويد: («بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَة») (انفال/9) يعني هزار تا. بعد مي‌گويد: اگر تقوا داشته باشيد («بِثَلاثَةِ آلاف‏») (آل‌عمران/124) سه هزار تا. بعد مي‌گويد: اگر باز هم آدم خوبي بوديد پنج هزار تا. يعني خدا بلا تشبيه مثل بازاري‌ها است. اول يك ميليون نسيه مي‌دهد. خوش حساب بودي دفعه‌ي دوم دو ميليون نسيه مي‌دهد. خوش حساب بودي دفعه سوم پنج ميليون نسيه مي‌دهد. آخرش مي‌گويد: من اين كارها را كردم. («لِيُحِق‏») (انفال/8) يعني دعا خيلي مهم است. دعا حل مي‌كند. اين مسئله‌ي دعا مهم است.

3- توجه به صبر ديگران در برابر مشكلات

عرض كنم به حضور شما كه مسئله‌ي ديگر توجه به اينكه ديگران هم صبر كردند. اين هم سپر خوبي است. مگر ديگران صبر نكردند؟ خدا به پيغمبر مي‌گويد كه: («فَاصْبِرْ») پيغمبر مقاومت كن. صبر كن. بعد مي‌گويد: چرا؟ مي‌گويد: («كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُل‏») (احقاف/35) پيغمبران اولوالعزم آنها هم صبر كردند. خوب اين خيلي مهم است. گاهي وقت‌ها انسان يك مشكلي پيش مي‌آيد. مثلاً يك دانشجو مشكلي دارد. استاد دانشگاه يك روز مشكلات دانشجويي خودش را بگويد. بگو: دانشجويان عزيز! شما اگر مشكلي داريد من هم دوره‌ي دانشجويي اينطور بودم. اينطور بودم. يك خرده طرف سبك مي‌شود. يك آيت الله بگويد… من يك وقت يكي از مراجع گفت: به من گفتند: اخلاق بگو. چه بگويم: گفتم: اخلاق كتابي نيست. مشكلات خودت را بگو اين طلبه آرام مي‌شود. شما مشكلي هم داشتي؟گفت: بله!  مشكل كه خيلي داشتم. بعد يكي از مشكلاتش را گفت. گفت: يك وقت طلبه‌ي جواني بودم مي‌خواستم حمام بروم، پول نداشتم. ساعتم را پهلوي حمامي گرو گذاشتم، گفتم: اين ساعت پهلوي شما، من بروم غسل كنم. گفتم: همين را بگو. چون طلبه الان بي‌پول است، وقتي ديد آيت الله عظمي هم يك چنين روزگاري داشته آرام مي‌شود. يك مقداري ما بفهميم كه ديگران چطوري بودند؟ اين («فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْم‏») اين توجه به تاريخ ديگران.

4- پاداش الهي در برابر صبر و تحمل

يكي ديگر توجه به اجرها. توجه به پاداش. اين توجه به پاداش هم به آدم مقاومت مي‌دهد. يك كسي كه مي‌خواهد قالي را حمل كند براي منطقه، كمرش را خم مي‌كند، شما يك قالي روي دوشش مي‌گذاري. خوب قالي سنگين است اما مي‌گويد: فعلاً رسيد. يك قالي ديگر دوم، مي گويد: آخ! ولي مي‌بيند پولش دوبله شد. قالي سوم، خيلي زير بار اذيت مي‌شود اما هر قالي يك مبلغي اضافه مي‌شود. چون مبلغ اضافه مي‌شود تحمل مي‌كند. اين مسئله‌ي مهمي است. شما اگر خودت تنهايي زير آب بروي شيرجه مي‌روي بيرون مي‌آيي. اما اگر بداني بيرون دارند مي‌شمارند، و فيلم برداري مي‌كنند، تا نفس داري تا آخرين لحظه خودت را زير آب نگه مي‌داري. چون مي‌بيني بيروني‌ها دارند حساب مي‌كنند. ما اگر بدانيم اين زحمت‌ها هست،(«لا نُضيع‏» )يعني ضايع نمي‌كنيم. («أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً») (كهف/30) توجه به اجرها.

توجه به اينكه بالاخره هرچه هست گذرا است. تمام مي‌شود. پنجم: توجه به گذرا بودن. بالاخره تمام مي‌شود. توجه به گذرا بودن. اين هم مهم است. خوب، («ما عِنْدَكُمْ يَنْفَد») (نحل/96) تمام مي‌شود. سختي‌اش چند ساعتي است. چند روزي است. چند ماهي است. تمام مي‌شود. خدا رحمت كند شهيد محراب، اين توجه به بزرگان… اجازه بدهيد باز يك خاطره از شهيد محراب آيت الله اشرفي بگويم. چون اينجا كرمانشاه فيلم‌ها ضبط مي‌شود من هرچه از اشرفي بگويم، كم گفتم. آيت الله اشرفي حدود چندين سال خانمش اصفهان بود، خودش قم درس مي‌خواند. هر يك ماه، دو ماه، سه ماه، اصفهان مي‌رفت، چند شبي مي‌ماند، برمي‌گشت. در ذهنم هست كه حدود بيست سال ايشان نتوانست خانمش را قم بياورد. الان در جمهوري اسلامي يك داماد سراغ داريد كه بيست سال از عروس، زن و شوهر بيست سال جدا باشند. مي‌گفت: پول نداشتم يك اتاق كرايه كنم. خوب وقتي بنده مي‌آيم مي‌گويم: اين چه وضعي است؟ مي‌گويد: بيا! آيت الله اشرفي همه چيزش از تو بهتر بود. صبر كرد. توجه به صبر ديگران مهم است. توجه به اينكه مي‌گذرد مهم است.

5- نقش مشكلات در رشد و پيشرفت انسان

توجه به اينكه در اين مشكلات، در همين تلخي‌هايش، شيريني هم هست. شما ليموترش را دور نيانداز، بگو: ترش است. از همين ليموترش مي‌شود ليمونات درست كرد. يعني جنگي كه به ما تحميل شد، خيلي خانه‌هاي ما را خراب كرد و جوان‌هايمان شهيد شدند. اما مي‌داني ملت ايران بعد از انقلاب با ملت قبل از انقلاب تفاوت دارند. تاريكي بد است. اما مي‌داني بالاخره تاريكي باعث ‌شد كه آقاي اديسون پيدا مي‌شود. برق توليد مي‌كند. بمباران تلخ است. اما بالاخره در مهندسي ساختمان ما، در سنگرسازي ما، در شهرداري‌ها، فرمانداري‌ها، اصلاً مسئولين، خود مردم، خانه سازها اينها همه وقتي مي‌فهمند اين خطر هم پيش مي‌آيد، يعني هر خطري پيش مي‌آيد عقل انسان رشد مي‌كند. انسان آب ديده مي‌شود. درخت‌هايي كه كنار جوي آب است، شما به آن مي‌گوييد، درخت‌هاي… شما چه اسمش را مي گذاريد؟ چنار است؟ اين درخت هايي كه كنار جوي آب است چوبش شل است. درخت‌هاي بادام و گردو كه آب كم مي‌خورد، چوبش سفت‌تر است.

تنور شكم دم به دم تافتن *** مصيبت بود روز نايافتن

يعني آنهايي كه در رفاه هستند خيلي آدم‌هاي لوس و شلي هستند. سختي‌ها انسان را آب ديده مي‌كند. ورزيده مي‌كند. علم و اختراع و ابتكار و… وقتي انسان ديد رقيب دارد، دشمن دارد، حواسش را جمع مي‌كند. هوش و گوش و ابتكار واختراعش به به جوش مي‌آيد مي‌خواهد دفاع كند. اين هم ششم. پس اين سختي‌ها، ششم: توجه به اينكه سختي‌ها سبب رشد، آب ديده شدن مردم مي شود. 

هفتم: وقتي برايتان مشكلي پيش آمد، در مقابل مشكلات بگو كه: از كجا خدا اين مشكل را نگيرد، يك مشكل بدتري ندهد. مثل زدم در همين جلسه بود، كه گاهي ماشين كنار جاده به نرده مي‌خورد. آدم حالش گرفته مي‌شود كه ماشين زخمي شد. ولي نگاه كن اگر اين سپر نبود و زخمي نمي‌شد ماشين در دره مي‌افتاد. پس خوب شد كه اين سپر بود. گاهي وقت‌ها يك مشكلي مانع يك مشكل ديگر مي‌شود. مثل زنگ ساعتي كه از خواب مي‌پري. خوب حالت گرفته مي‌شود. ولي اگر اين زنگ نزند از خواب نپري، به قطار و ماشين و هواپيما نمي‌رسي. سحري نخورده روزه مي‌گيري. ساعت زنگ مي‌زند، شيريني خواب را كم مي‌كند. شيريني خوابت را مي‌گيرد. اما بيدار مي شوي، سحري مي‌خوري ده، دوازده ساعت اذيت نمي‌شوي. گاهي وقت‌ها يك مشكل، نگاه كنيد مشكلات بركاتي هم دارد. عرض كردم مثل همان نرده. نرده ماشين را زخمي مي‌كند، اما بركتش جلوي سقوط را مي‌گيرد. اين هم يك مسئله.

بعد هم نگاه كنيم ديگران كه وضعشان بهتر است، مشكلات بيشتري هم دارند. نسل سوم هستيد در تلويزيون برايتان صحبت مي‌كنم، براي آن نسل‌ها گفتم، براي شما هم بگويم. طنز است. ولي طنز قشنگي است. يك كسي گفت: تلگراف كردم به خدا، اي خدايا يك كاميون اسكناس براي من بفرست.جواب امد يك كاميون اسكناس به تو مي‌دهم با دو تا پسر هروئيني! گفتم: صرف نمي كند. دو مرتبه تلگراف كردم خدايا يك گوني اسكناس بفرست. گفت: يك گوني اسكناس به شما مي‌دهم، با يك دختر سرطاني. آخ! نمي‌خواهم ولش كن. گفتم: آقا يك ساك اسكناس بده بيايد. جواب آمد يك ساك اسكناس به تو مي‌دهم با تنگي سينه. سرفه، گفتيم: آقا اصلش نمي‌خواهم. همان رزق خودمان را بده بيايد. جواب آمد تدريجاً مي‌رسد. فضولي موقوف! حالا، وقتي آدم نگاه مي‌كند اينهايي هم كه پول دارند، يك غصه‌هايي جديدي دارند. كاشان ما يك كسي حرف قشنگي مي‌زد. مي‌گفت: اگر هركسي يك غصه‌اي دارد، غصه‌هايشان را بگيريد، در يك ميدان، فلكه بريزيد، بعد مردم، مردم بي‌غصه مي‌شوند. بعد با آنها صحبت بكن. بگو: مردم بي غصه! دنيا تمام اوليا و انبيا، همه‌ي شاه‌ها و رئيس جمهورها، همه‌ي پولدارها و فقيرها همه يكي يك غصه داشتند. حالا شما بي‌غصه هستيد. خودتان برويد دور فلكه‌ يكي يك غصه برداريد بياوريد. مي‌گفت: مردم بي‌غصه دور فلكه كه مي‌گردند، غصه‌ها را كه مي‌بينند، مي‌گويند: آقا، آقا، آقا، غصه‌ي خودم را بده بيايد. يعني آدم كه غصه‌هاي ديگران را مي‌بيند، باز غصه‌ي خودش كمتر است. منتهي من غصه‌ي خودم را مي‌بينم، غصه‌هاي ديگران را نمي‌بينم. پس ششم، شايد به جاي اين مشكل يك مشكل سخت‌تري باشد.

6- سختي‌ها و مشكلات، كفّاره گناهان

هفتم: خيلي از مشكلات كفاره‌ي گناهان است.حتي بچه‌ي نوزاد كه مريض مي‌شود، اين مادر نمي‌داند چه كند. مرتب غصه مي‌خورد. گريه مي‌كند. كلافه مي‌شود. همينكه مادر كلافه مي‌شود، پدر كلافه مي‌شود مي‌بيند اين بچه‌اش زبان ندارد بگويد: چه مشكلي دارم، گريه مي‌كند، نمي‌فهمد چه مشكلي دارد؟ همين هيجان‌ها گناه پدر و مادر بخشيده مي‌شود. زن وقتي زايمان مي‌كند، خدا همه‌ي گناهانش را وقت زايمان مي‌ريزد، مي‌بخشد. يعني مشكلات كفاره هم هست. يك سري خلاف‌هايي ما كرديم، مثلاً داريم كه بعضي از خلاف‌هايي كه انسان مي‌كند، كفاره‌اش همين است كه آدم پهلوي زن و بچه اش خجالت بكشد. دائم يك چيزي تقاضا مي‌كنند، مرد هم ندارد. يك نفر داشت مي‌خنديد. گفتند: چرا مي‌خندي؟ گفت: دخترم به من گفته: بابا پول بده. گفتم: آقا جان ندارم. بچه كوچولو. تا گفتم: ندارم، رويش را به مادرش كرده گفته چرا زن اين گدا شدي؟ (خنده حضار) مي‌گفت: خنده‌ام گرفته است. حالا، گاهي وقت‌ها همين متلك دختر كه اين پدر پهلوي دخترش خجالت كشيده. يكي از خجالت‌ها اين است. يك وقت داشتم («اعوذ»‌)ها را بررسي مي‌كردم، يكي از («اعوذ»‌)ها اين است كه، («اعوذ» )يعني پناه مي‌برم. امام مي‌گويد: خدايا پناه مي‌برم كه پير شوم، بي‌پول شوم. اولادم پولدار باشد. آنوقت من به اولادم بگويم: پول بده. چون اولاد خجالت نمي‌كشد به پدرش بگويد: پول بده. اما پدر و مادر خجالت مي‌كشد به بچه‌اش بگويد: بده. مي‌گويد: خدايا پناه مي‌برم، نمي‌خواهم اين خجالت را بكشم. كه به بچه‌ام بگويم: پول بده. خيلي مهم است. آقازاده‌هايي كه وضع ماليتان خوب است، خودتان برويد در كيف پدرتان، در كيف مادر، در كيف پدر خودتان پول بگذاريد. نگو: مادر، پول خواستي به من بگو. خوب خجالت مي‌كشد. خجالت مي‌كشد. اينكه مي‌گويم گوش بدهيد. هر اولادي وضع مالي‌اش خوب است، نگويد: مادرم، مادر زنگ بزن گوشت برايت بخرم. زنگ بزن نمي‌دانم برنج برايت بخرم. چيز برايت بخرم. چرا زنگ بزند؟ رويش نمي‌شود زنگ بزند. قبل از آن، اصلاً حديث داريم اگر كسي گفت: بده، به او دادي، اين هنر نكردي. اين مزد آبرويش را به او دادي. خودش را كوچك كرد. آبروي خودش را ريخته، حالا كه پهلوي تو آبرويش ريخته تو يك مبلغي، چيزي. اين هنر نيست. هنر اين است كه قبل از آنكه بگويد. بعضي‌ها را نبايد بگوييم به ما بگوييد.

7- حفظ آبروي ديگران در انفاق و صدقه

امام به يك نفر گفت: زكاتت را چه مي‌كني؟ گفت: كه آقا من زكات را خانه مي‌برم. فقرا در خانه مي‌آيند به آنها مي‌دهم. فرمود: خيلي كار بدي مي‌كني. گفت: چه كنم؟ گفت: تو برو زكات را در خانه فقرا بده. اينكه فقرا در خانه‌ات بيايند، اين هنر نيست. اصلاً حديث داريم اگر به طرف بگويي: پول زكات است. اشك در چشمش جمع مي‌شود، غصه مي‌خورد كه عجب! كار من به جايي رسيد كه مي‌خواهم زكات بخورم. نگو: زكات است. دروغ بگو. بگو: هديه است. منتهي نيت زكات باشد. اما به او بگو: هديه است. به او بگو: تقسيمي است. نبايد به مردم گفت كه:… البته حالا بعضي‌ها خجالت نمي‌كشند. اما آنكسي كه محترم است، به خصوص آنهايي كه وضعشان خوب بوده، فقير شدند روايت داريم عزيزاني كه ذليل شدند بيشتر به حال اينها برسيد. بعضي‌ها را اصلاً بايد بيشتر پولشان داد. شرايطش چيست؟ امام سجاد مي‌گويد: خدايا «وَ اجْعَلْ أَوْسَعَ رِزْقِكَ عَلَيَّ إِذَا كَبِرْت‏» (صحيفه/ص92) خدايا وقتي «كبرت» كبير،كبير يعني بزرگ. خدايا وقتي بزرگ شدم، وقتي پير شدم خيلي به من بده. براي اينكه آدمي كه پير مي‌شود، توليدش كم مي‌شود توقع مردم زياد. روز عيد همه مي‌گويند: پدر بزرگ! پدر بزرگ! پدر بزرگ!پدر بزرگ! همه عيدي مي‌خواهند. بزرگ خاندان چيز شده. چون بزرگ… اينجا هم مي‌گويند در جلسه‌هاي تابلوها، يك كسي كه مي‌ميرد از اين پيرمردها و پيرزن ها مي‌گويند: بزرگ خاندان. بزرگ خاندان شده است. جيب خالي، توقع بالا. همه مي‌خواهند عيدي بگيرند. روز عيد همه دست بوسي مي‌آيند، اينجا ديگر بايد بچه‌ها بفهمند. ما يك آدم‌هاي فهميده‌اي داشتيم. بعضي‌ها چقدر مي‌فهمند. و بعضي‌ها هم چقدر نمي‌فهمند. در موقوفات، يك چيزي وقف شده كه درآمد اين را بيمارستان ببريد، آن بيمارهايي كه دور تختشان كسي نيست عيادت كند، شما شيريني و مثلاً چيزي بخريد، برويد عيادت آن‌هايي كه عيادت كننده ندارند. ببينيد چقدر نياكان ما مي‌فهميدند؟ چه چيزها… در موقوفات وقف داريم كه اين را… آخر قديم آب انبار بود. لوله كشي نبود. مي‌رفتند آب انبار، آب با كوزه مي‌آوردند. اگر كسي كوزه‌اش شكست و ترسيد مثلاً اربابش، استادش، دعوايش كند كه خاك بر سرت! بي عرضه! چرا كوزه را شكستي؟ اگر كسي كوزه‌اش شكست و خجالت كشيد، پول كوزه‌ي، كوزه شكسته‌ها… ما وقف داريم كه اين وقف را كفش بخريد، براي كساني كه حرم امام رضا مي روند كفششان گم مي‌شود. يا كسي كفششان را به سرقت مي‌برد. حتي در بعضي از شهرها، ما موقوفه داريم، براي يهودي‌ها. يعني يك آب انبار بوده هم يهودي‌ها از آن آب برمي‌داشتند. هم مسلمان‌ها. يهودي‌ها و مسلمان‌ها سر شير آب با هم چانه مي‌زنند. آنها مي‌گويند: آب انبار را مسلمان ساخته. اين وقف مسلمان‌ها است. مي‌گويد: بابا! آب كه مسلمان و يهودي ندارد. همه بايد بخوريم. بالاخره اين آقاي باني آب انبار، مي‌گويد: من اين آب انبار را ساختم. يك آب انبار مخصوص يهودي‌ها مي‌سازم. ببين چقدر بزرگوار است؟

8- كمك به ديگران در برابر مشكلات

امام زين العابدين در كربلا ديد پدرش را كشتند. اما همين لشگر يزيدي كه امام حسين را مي‌كشند، از همين نژاد لب مرز مي‌روند. همين امام سجاد كه اين ظلم را ديد، باز هم به مرزدارها دعا مي‌كند. مي‌گويد: درست است اينها لشگر بني اميه هستند، اما فعلاً مرزدار هستند. به مرزدارها بايد دعا كرد. من يكبار در اين هواپيمايي توپولف نشستم. هواپيماي توپولف براي روسيه است. خوب خلبان‌هايش هم روسي هستند. روسي‌ها هم كه مسلمان نيستند. من يك آيت الكرسي براي اين خلبان مي‌خواندم. گفتند: بابا، اين كافر است. گفتم: ببين اين كافر است، اما اگر اين پايين بيفتد، من هم پايين مي‌افتم. (خنده حضار) يك كسي كه مسئول است بايد دعايش كرد. نبايد سر به سرش گذاشت. مي‌خواستيد نبايد بگذاريد مثلاً رأي بياورد. حالا كه رأي آورده پشت فرمان است، سر به سرش نگذاريد. هرچه مي‌توانيد كمكش كنيد. مشورت داشته باشيد. سر به سرش نگذاريد. ديگر اعصابش را به هم مي‌ريزيد. اين را مي‌خواستيد از اول به اين رأي ندهيد. حالا كه آقا وكيل شده، وزير شده، سفير شده، رئيس جمهور شده، حالا كه پشت فرمان نشسته همه كمكش كنيم. تا مادامي كه افراد پشت فرمان هستند، با او شوخي نكن. ماشين را چپ مي كند.

وقت تمام شد؟ اي بابا! كفاره‌ي گناهان چند تا شد؟ هشت تا. مشكلات كه پيش آمد، نماز، دعا. مشكلات كه پيش آمد ديگران هم، مشكلات ديگران را ببينيم. ببينيم ديگران مشكلاتشان از ما بيشتر است. مشكلات كه پيش آمد، توجه داشته باشيم. هرچه مشكل اضافه شود اجر زيادتر است. مشكلات هم در نظام هستي شيرين است. از زينب كبري پرسيدند مشكلات كربلا چه بود؟ گفت: همه زيبايي بود. «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جميلا» كربلا زيبا بود. امام حسين را كشتند زيبا است؟ چون زير نظر خدا است، زيبا است. يك مثال زدم، گفتم: بچه حلوا را دوست دارد. فلفل را دوست ندارد. ترشي را دوست ندارد. اما مادر بچه كه سفره را مي‌آيد بچيند، به همان مقداري كه ظرف مربا پهلويش زيباست ظرف ترشي هم پهلويش زيبا است. مادر بچه چون بزرگ شده، ترشي و مربا هر دو زيبا است. اما بچه، مربا را مي‌گويد: زيباست. ترشي و فلفل را مي گويد: زيبا نيست. پياز را بچه كه مي‌خورد، دور مي‌اندازد گريه مي‌كند. بزرگ كه مي‌شود گريه نمي‌كند. دور هم نمي‌اندازد. با تندي مي‌خورد. بزرگ‌تر كه مي‌شود اصلاً پول مي‌دهد پياز مي‌خرد. يعني يك پياز است. يكي دور مي‌اندازد. يكي تحمل مي‌كند. يكي پول مي‌دهد مي‌خرد. مشكلات را اوليا خدا سراغش مي‌روند. لحظه‌ي آخر يك حديث سه كلمه‌اي را حفظ كنيد. حديث داريم «الْبَلَاءَ…» بلا «… لِلظَّالِمِ أَدَب» بلاهايي كه پيش مي‌آيد يعني مشكلات، مشكلات براي آدم ظالم ادب است. «وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَان‏» براي افراد مومن امتحان است. رشد مي‌كند. آب ديده مي‌شود. «وَ لِلْأَولياءِ دَرَجَةٌ» (بحارالانوار/ج65/ص225) براي اولياي خدا درجه است. «وَ لِلْأَولياءِ دَرَجَةٌ» مثل پادگان. در پادگان سه تا سرباز را اذيت مي‌كنند. بعضي سربازهايي كه ظالم هستند. براي اينكه ادبش كنند، مي‌گويند: سينه خيز برو. كلاغ پر برو. مستراح ها را بشوي. اين را چون سرباز بد است مي‌خواهند ادبش كنند. اما يك سرباز پهلوي افسر مي‌آيد مي‌گويد: آقا من هفته‌ي ديگر خواهرم عروس مي‌شود. مي‌شود شما سه روز به من مرخصي بدهيد؟ افسر يك نگاهي مي‌كند مي‌گويد: پس، پس يك هفته بايد دوبله اين كار را بكني. اين هفته دوبله كار بكن. يك كسي مي‌آيد مي‌گويد: خرجم سنگين است، مي‌گويد: پس اضافه كار بايست. يعني كار سخت به او مي‌دهيم، چون مي‌خواهيم در آينده… آهان ببخشيد اين براي آخري بود. بعضي‌ها را مي‌خواهيم درجه به آنها بدهيم. مي‌گوييم: اگر مي‌خواهي سه روز مرخصي به تو بدهم پس بايد اين هفته‌اي كه هستي، دو برابر كار كني. بعضي‌ها هم سرباز است، سخت… رزم شبانه، روزانه، تلخي‌هاي سربازي به خاطر اين مي‌خواهيم اين سرباز را آبديده كنيم. پس سه رقم فشار داريم. فشاري كه براي ادب كردن ظالم است. فشاري كه مي‌خواهيم مومن را رشد بدهيم. فشار روي دوشش مي‌گذاريم چون مي‌خواهيم در آينده سه روز به او… بگوييد… مرخصي بدهيم. «الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ وَ لِلْأَوْلِيَاءِ دَرَجَةٌ» دعا مي‌كنم.

خدايا! تو را به حق تمام بندگان صالحت كه در مقابل مشكلات با نماز و دعا و صبر مقاومت كردند، و رو سفيد از امتحان بيرون آمدند، ايماني به ما بده كه هر مشكلي پيش آمد ما را از تو جدا نكند. اگر مشكلات قبلي را دسته گل آب داديم، گله كرديم. شكايت كرديم. («جزع» )كرديم، («إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً») (معارج/20) اگر در مشكلات قبلي بد امتحان داديم، گذشته‌ي ما را ببخش و بيامرز.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1425
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست