نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1424
1- شرك، بزرگترين خطر فكري و اعتقادي 2- توكل بر خداوند قادر و مالك مطلق 3- اخلاص و قصد قربت در كارها 4- شناخت ويژگيهاي افراد منافق 5- شناخت نعمتها و امدادهاي الهي 6- نگراني و نااميدي، مايه اضطراب و افسردگي 7- توبه، زمينه ساز آمرزش الهي 8- رعايت حقوق مردم و حلال و حرام الهي
موضوع: خطرها و سپرها (2)
تاريخ پخش: 23/06/87
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
بينندگان عزيز، وارد دههي دوم ماه رمضان شدند. زماني پاي تلويزيون بحث را ميبينند، كه دههي دوم ماه رمضان است. موضوع بحثمان امروز اين جلسه است كه خطرهاو سپرها، چه خطراتي جلوي ما است. قرآن كجا تابلو زده كه خطر است؟ در جادهها كه ميرويم يك جاهايي ميگويند: خطر! هرچه تابلو خطر بيشتر باشد پيداست خطر جديتر است. گاهي وقتها مثلاً يك تابلو نوشته خطر!گاهي نه، اينجا نوشته خطر! سي متري باز نوشته خطر! دو تا تابلو است. گاهي ميبيني از يك كيلومتري نوشته خطر، خطر، خطر، خطر، خطر، خطر، اين چه خطري است؟ بيشترين تابلو خطر در قرآن اين تابلو است. كه معلوم ميشود خيلي خطر جدي است.
1- شرك، بزرگترين خطر فكري و اعتقادي
بسم الله الرحمن الرحيم، موضوع بحث خطرها و سپرها. اينكه ميگويم: سپر، چون حديث داريم «الصَّوْمُ جُنَّة»(كافي/ج2/ص18) يعني روزه سپر است. بيشترين تابلويي كه در جادهي زده شده، همهاش تابلو زده. حدود 150 تابلو است و همه نوشته («دُونِهِ» «دُونِ اللَّهِ» «دُونِهِ» «دُونِ اللَّهِ») يعني غير خدا. يعني مواظب باش سراغ غير خدا نروي. يعني بيشترين خطر اين است كه انسان خدا را رها كند سراغ غير خدا رود. حالا غير خدا را يا خودم خوشم ميآيد. ولو خودم ميدانم خدا چه ميگويد. اما فعلاً من خودم اين را دوست دارم. به خاطر ميل خودش خدا را رها ميكند. يا ميگويد: همسرم ميخواست. چرا گناه كردي؟ آخر همسرم گفت. چرا گناه كردي؟ بچهام گفت. چرا گناه كردي؟ رئيسم گفت. چرا گناه كردي؟ مديرم گفت. چرا گناه كردي؟ آخر همسايهها توقعشان است. چرا گناه كردي؟ يعني بسياري از وقتهايي كه ما كج ميرويم به خاطر اين است كه مرتب ميبينيم غير خدا جلويمان سبز ميشود ميرويم او را راضي كنيم خدا را رها ميكنيم. اگر از من بپرسند، بيشترين خطري كه در قرآن تابلو زده چيست؟ ميگويم: كلمهي («دُونِهِ» «دُونِ اللَّهِ») يعني زود آدم، آخر مردم ميگويند چه؟ مردم چه ميگويند؟ بابا… خواستگار براي دختر ميآيد دختر هم ميتواند شوهرداري كند، به هر حال آمادگي ازدواج دارد. ميگويد: آخر دختر عموها، دختر خالهها، دختر داييها، همشاگرديهايم، هيچكس در مدرسه، دبيرستان ما ازدواج نكرده است، حالا من ازدواج كنم؟ خوب، چه خواهند گفت؟ بابا ازدواج راه خداست. ميگوييم: نه! آخر همشاگرديها چه خواهند گفت؟ به خاطر همشاگرديها ازدواج را عقب مياندازد. يا مثلاً ميگوييم: حالا در خانه جشن ميگيريم. حالا لازم نيست تالار بگيريم. آخر همه تالار ميروند. حالا ما تالار نرويم؟ آنوقت پول قرض ميكنيم. گاهي هم ربا ميگيريم. پول ربايي مي رويم تالار كرايه ميكنيم براي اينكه مردم خواهند گفت. يعني به خاطر مردم گرفتار گناه ميشويم. ما خيلي جلويمان غير خدا سبز ميشود و ما سراغ غير خدا ميرويم. اين خطر است. قرآن خيلي آيه دارد. دهها آيه دارد. اگر هم نگويم صدها، ولي من 5، 6 تا از اين آيهها را ديدم. اينكه ميگويد: آقا غير خدا خبري نيست. چند تا آيه بنويسم. اين («دُونِ اللَّهِ» )اين خطر است. اين خطر («دُونِ اللَّهِ» )است. خطرها اين است. سپرها چيست؟
2- توكل بر خداوند قادر و مالك مطلق
ميگويد: 1- («لا يَمْلِكُون») اينها مالك چيزي نيستند. دومرتبه گفته: («لا يَمْلِكُون» )مالك چيزي نيستند. باز گفته: («لا يَمْلِكُون») مالك چيزي نيستند. يك جا ميگويد: («لا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقاً») (عنكبوت/17) نان و آب شما دست آنها نيست. رزق شما دست… ولشان كن. رزق شما دست اينها نيست. يك جا ميگويد كه:«لا يَمْلِكُونَ لَكُمْ» «لا يَمْلِكُونَ … وَ لا نَفْعاً» بابا نفعي نميتوانند به شما برسانند. يك جا ميفرمايد كه: («ضَرًّا وَ لا نَفْعا») نه نفعي دارند نه ضرري. بيخاصيت هستند. ولشان كن. يكجا ميگويد: («وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتا» «وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لا حَياة») اينها نه مردن شما دست اينها است، نه زنده بودن شما. («وَ لا نُشُورا») (فرقان/3) نه قيامت شما دست اينها است، براي چه سراغ غير خدا ميروي؟ غير خدا نه رزق شما دست آن است. نه نفع شما دست آن است. نه ضرر شما دست آن است. نه مرگ شما دست آن است. نه حيات شما دست آن است. نه قيامت شما دست آن است. ولشان كن. («لا يَمْلِكُونَ» «لا يَمْلِكُونَ» «لا يَمْلِكُونَ») اينها مالك چيزي نيستند.خوب اين يكي.
در آيات ديگر ميفرمايد كه… با لحن ديگر، («أَ فَرَأَيْتُم» «أَ فَرَأَيْتُم» «أَ فَرَأَيْتُم») چهار تا («أَ فَرَأَيْتُم») پشت سر هم است. اينجا همه («لا يَمْلِكُونَ» )بود. اين ميگويد: («افرايتم») نگاه كن، («افرايتم» )دو مرتبه آيه بعد. («افرايتم») دومرتبه آيه بعد.(«افرايتم» )دو مرتبه آيهي بعد. («أَ فَرَأَيْتُم») يعني آيا مي بيني، («أَ فَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتي تُورُونَ») (واقعه/71) نار يعني چه؟ («أَ فَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتي تُورُونَ» «تُورُونَ» )يعني نشان داده ميشود. دو تا سنگ چخماق را وقتي به هم ميزني آتش در دل مخفي بود جلوه پيدا ميكند. آيا آتش را ديدي؟ شما آتش را ايجاد كرديد؟ («أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَحْرُثُونَ») (واقعه/63) شما فقط يك دانه زير خاك مي كنيد. يك دانه پخش ميكنيد. گندمي كه ميآيد مردم درآوردند يا تو؟ تو يك دانه انداختي، اينكه دانه رفت خوشه آمد، دست مردم است؟ («أَ فَرَأَيْتُمْ ما تُمْنُونَ») (واقعه/58) آيا نطفه، آيا مني را ميبينيد. («تُمْنُونَ») مني، نطفه اين اسپرم را نگاه كن، يك اسپرم وارد رحم ميشود، يك انسان بيرون ميآيد. تو اين اسپرم را به انسان تبديل كردي؟ مردم كردند؟ رئيس جمهور انجام داد؟ مجلس انجام داد؟ شوراي شهر انجام داد؟ شهرداري و فرمانداري و امام جمعه انجام داد. حوزه و دانشگاه انجام داد؟ يك تك سلول در رحم مادر تبديل به يك انسان مي شود. بابا آتش از مردم است؟ كشاورزي از مردم است؟ خودت از مردم هستي؟ («أَ فَرَأَيْتُمُ الْماءَ الَّذي تَشْرَبُونَ» )(واقعه/68)«ماء» يعني («الْماءَ الَّذي تَشْرَبُونَ») آبي كه ميخوري نگاه كن. اين آب را چه كسي فرستاد؟ («لا يَمْلِكُونَ»)، («لا يَمْلِكُونَ»)، («لا يَمْلِكُونَ»)، («أَ فَرَأَيْتُمْ» «أَ فَرَأَيْتُمْ» «أَ فَرَأَيْتُمْ») اين آيات پي در پي، براي اين است كه اين تابلوها را پاك كند. همهي («دُونِ اللَّهِ») ها را پاك كند، بگويد: بيا سراغ خدا برو. («في سَبيلِ اللَّه» «في سَبيلِ اللَّه»)(«في سَبيلِ اللَّه» «في سَبيلِ اللَّه») ميخواهد تابلوي («دُونِ اللَّهِ») را پاك كند،به جاي («دُونِ اللَّهِ») بگذارد، («في سَبيلِ اللَّه» )
3- اخلاص و قصد قربت در كارها
براي خدا درس بخوان. آنوقت آدمي كه براي خدا درس خواند عقدهاي نميشود. من براي خدا درس خواندم. از كسي توقعي ندارم. آدمي كه غرضش خدا باشد، من براي خدا خودم را كانديدا كردم. حالا رأي دادند الحمدلله! رأي هم ندادند الحمدلله! اما اگر خواسته باشد پست بگيرد، به او رأي ندادند عصباني است. اگر درس بخواند براي اينكه استخدام رسمي شود، همينكه دولت او را استخدام نميكند از دولت عصباني است. بنده اگر براي پول سخنراني كنم، اگر به من پاكت پول ندهيد، از همهي شما عصباني ميشوم. اما اگر كار به پول نداشتم، من براي خدا حديث ميخوانم. ديگر هيچوقت عقدهاي نميشوم. ببينيد مردم همه روز عاشورا ميگويند: حسين! حسين! حسين! حسين!حسين! حسين! حسين! حسين! آيا يك مرتبه امام حسن، عصباني ميشود ميگويد: اي بيانصافها! يكي هم بگوييد: حسن! حسن! خوب ما هم كه امام هستيم. ما هم كه برادر بزرگتر هستيم. اگر همهي مردم حسين، حسين، بكنند امام حسن عصباني نمي شود. اما اگر من و يك نفر اينجا بنشينيم، شما به او چاي بدهي به من ندهي من عصباني ميشوم. يعني ما با يك چاي عصباني ميشويم. ولي اگر كرهي زمين حسين، حسين، بگويند امام حسن عصباني نميشود. اين فايدهي خداست. («الا بذكر الله تطمئن القلوب») آدم وقتي براي خدا كرد… من براي خدا انجام دادم. حالا مردم به او رأي بدهند، پشت سر او نماز بخوانند. مهم نيست. من به وظيفهام عمل كردم.
آدم مخلص آرامش دارد. مثل آدمي كه در دستش طلا است. اگر در دستش طلا است همه مردم بگويند: سفال است. سفال است. سفال است. همهي دنيا هم بگويند: سفال است. طرف نگاه ميكند. دلش آرام است. خودش ميداند طلا است. اگر هم در دستش سفال است. همه بگويند: طلا است. طلا است. طلا است. خوب خودش كه ميداند سفال است. آدمي كه خدا دارد آرامش دارد. سراغ غير خدا نرويد. غير خدا پاك ميشود. («لا يَمْلِكُونَ»)، («لا يَمْلِكُونَ»)، («لا يَمْلِكُونَ») آنها كه خودشان را به شاه چسباندند، شاه كجاست؟ نخست وزير كجاست؟ خودتان را به كسي نچسبانيد. اگر كاري ميكنيم، درسي ميخوانيم. خدمتي ميكنيم. كشاورزي، كارگري، مديريت، هر كاري ميكنيم از خدا بخواهيم به خصوص بينندگان عزيز، پاي تلويزيون ماه رمضان است. از همه چيزي بخواهيد اخلاص خدا به شما بدهد. يك چيزي اسمش را شنيدهايد. ميگويند: كيميا! كيميا را ميگويند اگر به مس بزنيد چه ميشود؟ با هم بگوييد… طلا ميشود. آن كيميا اخلاص است. اخلاص را به هرچه بزني ابدي ميشود. اگر يك ليوان آب براي خدا دست يك تشنهاي بدهي اين تا ابد ميماند. روز قيامت هم ميگويند: تشنهاي را آب دادي. حتي حديث داريم درخت تشنهاي را آب بدهي انگار يك مومن تشنه را آب دادي. يعني آب به درخت تشنه بدهي روز قيامت ميماند. اگر خدا باشد. اما اگر فقط براي ميوه باشد. غصه ميخوري. پول آب داديم. كشاورزي هم كرديم. ولي ميوه گيرمان نيامد. غصه ميخوريم. اما اگر بگوييم: آقا اين درخت تشنهاش است من آبش ميدهم. خدا ديگر حالا هرچه ميخواهد خدا داده است. اختيار با خودش است. براي خدا كه شد آدم… آدمي كه براي خدا كار بكند آرامش دارد.
4- شناخت ويژگيهاي افراد منافق
يك وقتي اول انقلاب، منافقين هم خودشان را كانديدا كردند. اين شهر و آن شهر سخنراني ميكردند و به ايرانيها ميگفتند: ملت قهرمان ايران! رأي ها را شمردند. راديو گفت: رأي نياوردند. گفتند: اين تودهي ناآگاه! يعني قبل از ظهر همهي ملت قهرمان بودند، بعد از ظهر تودهي ناآگاه شدند! بعد هم فرار كردند و به خارج رفتند. ببينيد، آدم وقتي براي پست كار ميكند، به او دادند، ميگويد: خوب است. به او ندادند، … قرآن ميگويد:(«وَ مِنَ النَّاسَ {وَ مِنْهُمْ} مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقات» )(توبه/58)(«يَلْمِز» «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ»! «لُمَزَةٍ») يعني نيش. («وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقات» «يَلْمِزُكَ») از همان («لُمَزَةٍ») است. نيش ميزنند («فِي الصَّدَقات») ميگويند: پيغمبر مالياتها چه شد؟ زكاتها را به چه كسي دادي؟ميآمدند به پيغمبر ميگفتند: اين پولهاي خمس و زكات كجا رفت؟ قرآن ميگويد: اينها مريض هستند. («فَإِنْ أُعْطُوا» «ان») يعني اگر،(«أُعْطُوا» )يعني عطا شدند. («فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها») اگر يك سكهاي كف مشتش ميگذاري («رَضُوا») راضي هستند، («وَ إِنْ لَمْ يُعْطَوْا» )اگر به آنها ندهي («إِذا هُمْ يَسْخَطُون») اگر به آنها ندهي («يَسْخَطُون» )(توبه/58)(«سخط») عصباني هستند. يعني اينها انتقادشان، انتقاد مادي است. پستش بدهي ميگويد: خوبي! پستش را بگيري، ميگويد: بد هستي. آدم وقتي براي خدا نيست، با يك سكه، با يك خرما، داغ ميشود. با يك قاشق ماست سرد ميشود. اما اگر براي خدا باشد.
امام حسين يك زماني روي دوش پيغمر بود مي گفت: «رضاً برضاك» يك زماني هم زير سم اسب بود، باز گفت: «رضاً برضاك» يعني روش دوش پيغمبر باشم يا زير سم اسب، با خدا رابطهام به هم نميخورد. ما الآن سر يك تخم مرغ رابطهمان با خدا نميشود. يك شانه تخم مرغ، كافي است. اي خدا! سر شانه تخم مرغ با خدا دعوا ميكنيم. انسان بايد از خدا بخواهد. دنيا خطرناك است. بنده كه اينجا حرف ميزنم، سر تا پايم خطر است. اصلاً در خطر هستيم. اينكه در شب قدر ميگويند: «الغوث،الغوث» چه…؟ «خلّصنا» «خلّصنا» يعني چه؟ «خلّص» خلاصم كن. يعني داخلش هستم. نميگويد:«لا تَدخُلُنا فِي النَّار» نميگويد: وارد جهنم نشوم. يعني الآن در جهنم هستم. همين الان نجاتم بده. «اَجِرنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِير» يعني الآن داخلش هستم. به كسي ميگويند: خلاصش كن كه داخلش است. ما الآن غرق در خطر هستيم. بنده الآن… شما فكر ميكني من حجة الاسلام هستم؟ اجازه بدهيد سه تا تلفن به من شود، بعد معلوم ميشود. الو! بفرماييد. آقاي قرائتي! بفرماييد. شما از اين هفته شب جمعه بحثهايتان تعطيل شد. الو! بفرماييد. شما مثلاً… اجازه بدهيد كه تلفن به من شود، جابه جا شوم، بعد اگر داغ نكردم معلوم ميشود ايمان دارم. اما اگر («أُعْطُوا») عطا شد. به من دادند («رَضُوا» )راضي هستم. اگر ندادند، («يَسْخَطُون» «سخط») عصباني هستم.
«دُونِ اللَّهِ» جلوي آدم را ميگيرد. انسان خودش هم خودش را نميشناسد. خودش هم فكر نكنيد آدم خودش را ميشناسد. گاهي يك صحنهها،مثلاً هركس ميخواهد ببيند چطور آدمي است، ببيند چه خوابي ميبيند. خيلي آدمهايي كه روز ميببيني آقا التماس دعا داريم، خيلي آدم خوبي است. همين آدمي كه چقدر ميبيني «سبوح القدوس» چقدر آدم خوبي است، اوه! در خواب چه خوابهايي ديد، چه كارهايي كرد؟ چون اين در خواب دستش باز بوده. در بيداري ميبيند رودروايسي است، ميگويد: سلام عليكم! «صبّحكم الله بالخير» «مسّاكم الله بالخير» هركس ميخواهد ببيند چه نژادي است ببيند در خواب چه خوابي ميبيند؟ يك صحنههايي پيش ميآيد، من… خيلي انسان واقعاً خطرناك است. يك گوسفند شما به بنده بده. يك بزغاله، بگو: آقاي قرائتي اين گوشتها را تقسيم كن. اگر ببينم كسي نيست، گوشتهاي كبابياش را براي خودم برميدارم. پس پيداست من حجة الاسلام نيستم. من در تقسيم گوسفند دينم را باختم. يك بزغاله كافي است كه من را لو بده كه تو دين نداري. در تقسيم بزغاله عادل نيستي.
5- شناخت نعمتها و امدادهاي الهي
خطر چيست؟ غير خدا جلوي ما سبز ميشود. سپرش چيست؟ به اين قرآن توجه كنيم. («لا يَمْلِكُونَ»)، («لا يَمْلِكُونَ»)، («لا يَمْلِكُونَ») آتش براي تو است. كشاورزي براي تو است. خودت از خودت هستي. آبي كه ميخوري از تو است. («إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً» )(ملك/30) اگر صبح كنديد، كنديد، دائم كنديد به آب نرسيديد،(«فَمَنْ يَأْتيكُمْ بِماءٍ مَعينٍ» )(ملك/30) چه كسي است كه براي شما آب بريزد؟ فردا صبح هرچه كنديم، ديديم چاه آب ندارد. به چه كسي تلگراف ميكني؟ به چه كسي تلگراف ميكني؟ («لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجا») (واقعه/70) بخواهيم اين درختهاي سبز را خشك ميكنيم. به چه كسي تلگراف ميكني سبزش كن؟ («لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً…») (واقعه/65) ببخشيد، («أُجاجا») را غلط معنا كردم. («لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجا») اگربخواهيم آب را تلخ ميكنيم. به چه كسي تلگراف ميكني آب را شيرين كن؟ («لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً» «اُجاج» )يعني آب تلخ. («حُطام») يعني هيزم. اگر بخواهيم درختها را مثل چوب خشك هيزم ميكنيم. هيچ سبز نميشود. به چه كسي تلگراف ميكني سبزش كن؟ قرآن مرتب اين آيهها را به ما گفته، كه بگويد: بابا! دل از غير خدا بكن. دل از غير خدا بكن. اگر برايت خواستگار آمد، نگو: چون پولدار است، خانه دارد، ماشين دارد، برويم زن اين بشويم. بابا نماز نميخواند. اين رابطهاش با خدا قطع است. تو براي چه زن اين ميشوي؟ تو هرچه به او لطف كني، بيش از خدا كه لطف نكردي. اين لطف خدا را ناديده ميگيرد. در برابر خدا تشكر نميكند. آنوقت تو هم هرچه به او خدمت ميكني آن كسي كه لطف خدا راتشكر نميكنداز كجا اطمينان داري لطف تو را تشكر كند؟ آن كسي كه به پدر و مادرش بياحترامي ميكند، براي چه به عنوان همسر انتخاب كني؟ زحمات پدر و مادر را ناديده ميگيرد، آنوقت زحمات شما را هم ناديده خواهد گرفت. آن كسي كه رفقاي قبلياش را بيوفايي كرده، از كجا نسبت به تو وفادار باشد؟ مهم است.
خوب خطر چيست؟ («أيبتغون عِنْدَهُمُ الْعِزَّة» )عزتت را از اين ميخواهي؟ («فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعاً» )(نساء/139)(«أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَميعاً» )(بقره/165) تمام قدرت براي خداست. تمام عزت براي خداست. عزت را از «الهي بيدك» در مناجات شعبانيه داريم، «الهي بيدك لا بيد غيرك» خدايا فقط دست توست. فقط دست توست. «زيادتي و نقصي» من زياد باشم يا كم باشم، عزيز يا ذليل، آينده ام خوب باشد ولي فقط دست توست. با برنامه هاي ما نيست. خيلي برنامههاي ما كشك است. در قرآن كلمهي («كلا») زياد است(. «كلا») يعني نخير اينطور نيست. جاهايي كه ما يك محاسباتي ميكنيم خدا ميگويد: («كلا») محاسبهي تو كشك است. بيخود است. («يَحْسَبُونَ» )خيال ميكني، اينطور نيست. («أَ فَحَسِبْتُم» )خيال ميكني. اينطور نيست. («لا يَحْسَبَن» «لا يَحْسَبَن» «أَ فَحَسِبْتُم») تمام آيات («حسب»)، («يحسب» )يعني كشك است. تمام آيات («كلا» )يعني حرفهاي تو كشك است. خيلي چيزها را ما طوري محاسبه ميكنيم، يك طور ديگر درميآيد. آمريكا با همهي كارشناسها و تكنولوژي وقدرت و تبليغات و بوقهايي كه دارد، از اول انقلاب هر محاسبهاي روي ايران كرده، پوچ درآمده.در اين سي ساله روز به روز ايران بالا رفته، روز به روز آمريكا چهرهاش پايين آمده. آمريكا چهرهاي بود. الآن خيلي در دنيا آمريكا منفور است. فقط اين پادشاهها و رئيس جمهورها از آن ميترسند. مردم، با آمريكا خوب نيستند. بدنهي مردم. الآن مسئولين كشور ما، با مسئولين آمريكا در هر كشوري بايد مردم را آزاد بگذارند. پليس نباشد. ببينيم مردم از كدام، يك خيابان بگويند: اين مسئول از كشور ايران رفت. اين مسئول هم مسئول آمريكا. ببينيم استقبال از كدام بيشتر است؟ مسئله خداست.
اينطور نيست كه حالا اگر يزيد بيايد امام حسين را بكشد و زير سم اسبش كند تمام شود. بعد از هزار و چهار صد سال، سال به سال عاشورا داغتر ميشود. ديگ هاي برنجش و عزاداريهايش و خرجهايي كه ميكنند. حماسههايي كه به وجود ميآورند. به هر حال خطر اين است كه ما مرتب سراغ غير خدا ميرويم. براي خدا درس ميخوانيم. انتخاب همسر براي خدا. انتخاب شغل براي خدا. اين شغل، شغل خوبي است. حالا درآمدش با خداست. يك وقت ميگوييم: ببين شغل خوبي است. اما پول در آن نيست. برويم سراغ آن كار. ولو آن كار شغل است. آن داروسازي است. آن هروئين سازي. بله داروسازي ماهي اينقدر دارد. آن هروئيني ميداني يك مرتبه آدم ماهي چقدر گيرش ميآيد؟ اگر به سراغ پول رفتيم، («دُونِ اللَّهِ» )است. اگر به سراغ عزت رفتيم، («دُونِ اللَّهِ» )است. آنوقت گاهي وقتها براي غير خدا سراغ عزت ميرويم، اگر واقعاً كسي خواسته باشد كانديداي مجلس شود كه در چهره بگويند: نماينده فلان شهر! عزيز شود در منطقه. رأي نميآورد ذليل ميشود. يا دور دوم مردم به او رأي ميدهند، يا ذليل ميشود. چون عزتت را از مردم ميخواستي همه مردمي كه گفتند: زنده باد! همه ي مردم دور بعد ميگويند: مردهباد! («اَيَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّة» )تو عزتت را از مردم ميخواستي. مردم اگر آدم را رنگي كنند، من بارها اين مثل را در تلويزيون گفتم. مردم اگر آدم را رنگي كنند، پاك مي شود. شما تخم مرغي كه خودت رنگي كردي، با يك خرده آب دهان پاك ميشود. اما دم طاووسي را كه خدا رنگي كرده همهي شيلنگها را هم به آن بگيري، پاك نميشود. چون دم طاووس را خدا رنگ كرد. تخم مرغ را تو رنگ كردي. رنگ ما پاك مي شود. دختر چه كسي هستم؟ پسر چه كسي هستم؟ عروس چه كسي هستم؟ داماد چه كسي هستم؟ پستم چيست؟ چيست؟ چيست؟ چيست؟ يك وظيفهي شرعيتان را تشخيص بدهيد كه خدا چه ميخواهد؟ بندهي خدا بشويد. بعد هم بگو: خدايا تو ميداني كه من براي رضاي تو آمدم. مشكلات را حل كن. خوب صلواتي بفرستيد سراغ يك خطر ديگر برويم. (صلوات حضار)
6- نگراني و نااميدي، مايه اضطراب و افسردگي
عرض كنم كه يكي از خطرات اين است كه آدم از آيندهاش نگران است.آينده چه ميشود؟ اين غصههايي كه ميخورد، مرتب ميگويد: آينده، آينده! ما در اسلام توكل داريم. گاهي وقت هايك كسي آمده بود ازدواج كند گفت: آقا من يك دامادي ميخواهم صد در صد مطمئن باشم. گفتم: خوب، اگر صد در صد داماد مطمئن بود، يا عروس مطمئن بود. توكل جايش كجا ميشود؟ مثل دو دو تا چهار تا. ديگر دو دو تا، چهار تا توكل نميخواهد. يك مقداري شما بايد تحقيق كني، آينده علم غيب كه ما نداريم. ممكن است همينكه صد در صد خوب است، فردا بد شود. ممكن است آن كسي كه متوسط است فردا خوب شود. اين ممكن است با دوچرخه فردا آينده ماشين دار شود، آن ماشين سوپردولوكسش هم در دره بيفتد، فَشَل بشود. شما زندان برويد، ببينيد فقرا زندان هستند يا اغنيا؟در زندان هم فقرا هستند هم اغنيا. تاجر مهم است. چكش برگشته نتوانسته بدهد. چكش را برگشت زدند، زندانش كردند. ورشكست شده است. آمار طلاق در فقرا است يا اغنيا؟ در هردو. ما بايد به مقداري كه ميتوانيم تحقيق كنيم ولي باقياش توكل. از آينده نترسيد.
اميرالمومنين ميفرمايد: «اذا خِفتَ» اگر از چيزي ميترسي در آن بپر. از هرچه ترسيدي در آن بپر.چون همينطور ميايستي نكند، نكند، آدمهايي كه از آب ميترسند هيچ وقت شنا ياد نميگيرند. در آن بپر. حالا دو تا هم غوطه خوردي، خوردي. ولي بالاخره شنا ياد ميگيري. حديث داريم تاجرهاي ترسوهيچ وقت به جايي نمي رسند. حديث داريم. اميرالمومنين(ع) فرمود: از هرچه ترسيدي در آن بپر. يك مقداري بايد دل را به دريا زد. («تَوَكَّلْت» «تَوَكَّلْت» )نبايد بيگدار به آب زد. اما نميشود هم گفت: چون يقين ندارم دست نگه داشتم. خوب من يقين دارم اين هواپيما كه سوارش ميشوم سالم ميرسد. اين قطار، ماشين سالم ميرسد. چه ميدانم؟ بالاخره فعلاً ماشين سالم است. راننده خوب است. سوار شويم برويم ديگر. حالا ديگر. آدم ترسو به جايي نميرسد. نه تاجر ترسو… حديث داريم براي تاجرش حديث داريم.
آقا گناه كردم. بعضيها خودشان را باختند آقا ميداني من ديگر به درد نميخورم. خيلي، نه از كجا. از كجا؟ انسان قابل تغيير است. از كجا ميگويي؟
من كسي را سراغ دارم، كه جزء فرقهي ضالهي بهاييها بود. ايشان بدست يكي از علما، كه آن عالم هم شهيد شد، هدايت شد. مسلمان شد. بعد طلبه شد. بعد نجف رفت، من در نجف طلبهي جواني بودم با ايشان رفيق بودم. بعد ايران آمد در انقلاب جبهه رفت، شهيد شد. ببين چند درجه پشت رد هم! منحرف بود، گمراه بود. هدايت شد. در هدايت شدهها حوزه آمد. در حوزهها، حوزهي علميهي نجف رفت. آنجا دانشمند شد. در انقلاب برگشت ايران، در جبهه شهيد شد. يعني اين طور انسان عوض ميشود. هيچ كس مأيوس نباشد. همهي منحرفين قابل هدايت هستند. دستم را دست چه كسي بگذارم؟ آدم خندهاش ميگيرد كه بعضيها ميگويند: دين… اصلاً يك گروهك انگليسي استعماري، اصلاً بعضي رهبرها خل هستند. رهبرهاي اديان، خل هستند. اديان ساختگيها، نه اديان آسماني. يهودي و مسيحيت را نميگويم. بعضي از اين گروهكها اصلاً خل هستند. كتابشان را مي خواني ميبيني، هر صفحهاش يك طوري حرف ميزند. اصلاً پيداست پرت است. اصلاً رواني هستند. حالا يك دست استعماري اينها را ميگرداند و حركت ميدهد. انسان زود قابل تغيير است. مثل اين بت پرستها. قرآن ميگويد: راست بت گريه ميكني؟ («أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُون» )(صافات/95) با دست خودت تراشيدي گريه ميكني؟ حالا باز هم رحمت به گور بت پرستها. بت پرستها بت را با دست خودشان تراشيده بودند.حالا ما مي آييم انگليسي براي ما يك رهبر درست ميكند، يك فرقهي ضاله درست ميكند، يك عدهي كذايي هم عقبش ميروند. دستمان را در دست چه كسي مي گذاريم؟ به چه مبنايي؟ به چه مبنايي؟
7- توبه، زمينه ساز آمرزش الهي
حالا، نگراني از آينده داريم. گناهها را خدا ميبخشد. ماه رمضان ميبخشد. صداقت، صادقانه بگوييم :خدايا بد كردم، ميبخشد. لازم هم نيست گناهانمان را به كسي بگوييم. يكي از راههاي عفو، چون ماه رمضان بينندهها بحث را گوش ميدهند، اين است كه شما مردم را ببخشيد. قرآن ميگويد. قرآن ميگويد: («وَ لْيَعْفُوا» )عفو كنيد همديگر را. حالا يك فحشي، غيبتي، اس ام اسي، طنزي، جكي، ببخشش ديگر. آقا تحقيرم كرده است. سبكم كرده است. خوارم كرده است. به من حرف بد زده است. تهمت زده است. بابا او را ببخش. «وَ لْيَعْفُوا» قرآن ميگويد: قاتل هم اخي است. برادر تو است. الله اكبر! الله اكبر! الله اكبر! اگر كسي خواسته باشد ببيند، كتابهاي حقوق دنيا دائم ميگويند: ماده ي فلان، تبصره فلان. مادهي فلان. اصلاً يك سر سوزن عاطفه در كل قوانين حقوقي شرق و غرب نيست. اما قرآن، بحث حقوق كه ميكند، ميگويد: اگر كسي، كسي را كشت، شما مي تواني او را قصاص كني، بكشي. بعد ميگويد: («فَمَنْ عُفِيَ لَهُ» «فَمَنْ» )يعني اگر كسي(«عُفِيَ» )عفو شد. («فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخيهِ» )(بقره/178) از طرف برادرش مورد عفو شد. به چه كسي ميگويد: برادر! به قاتل. ميگويد: اين قاتل تو است. اما اگر خواستي عفوش كني، باز هم برادرت است. الله اكبر! اين كتاب حقوق است. قرآن حقوق است. يعني در حيني كه حقوق را ميگويد كه حق خون را بايد حفظ كرد، و كسي كه قاتل است ميشود در مقابل خون، خونش را گرفت. («وَ السِّنَّ بِالسِّن» )دندان را شكست، دندانش را بشكن. («وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُن» )گوش بريد، عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. گوش بريد گوشش را ببر. («وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْف») (مائده/45) بيني ات را بريد بينياش را ببر. («وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ» )(بقره/194) هرچيز محترمي قابل قصاص است. در عين اينكه مي گويد: عدالت بايد عمل بشود. در عين حال مي گويد: ولو قاتل است. ميتواني بكشي اما در عين حال باز هم برادرت است. اينطور نيست كه اگر يك كسي به كسي فحش داد، غيبت كرد، از ميدان ايمان برادري بيرون برود. باز هم برادرت است. باز هم خواهرت است. او را ببخش. («وَ لْيَعْفُوا» «وَ لْيَعْفُوا» )از نظر ادبيات عرب امر است. يعني بايد عفو كنند. بايد بگذرند. («أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ» )(نور/22) مگر نميخواهي خدا تو را ببخشد. اگر ميخواهي خدا تو را ببخشد، تو هم مردم را ببخش. ببخش تا ببخشند.
خدا سيئات را تبديل به حسنه ميكند. يك مثال بزنم چطور بدي، خوبي ميشود؟ آب لجن ميرود در زمين، تبديل به گل ميشود. همان خدايي كه در باغچه آب لجن را تبديل به گل ميكند، در سجاده ميتواند چون اين سجاده از باغچه كه كمتر نيست. بنده هم هرچه آلودگي داشته باشم انگار آب لجن است. يك آدم در يك سجادهاي ميايستد، سرش را روي خاك ميگذارد مي گويد: خدايا! تو مي داني بد كردم. ببخشيد!همان طور كه در باغچه آب لجن، تبديل به گل ميشود در محراب و سجاده و توبه و دعا هم انسان بد خوب ميشود. سيئات! از همه گذشته، قرآن وعده داده («إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعا» )(زمر/53)
8- رعايت حقوق مردم و حلال و حرام الهي
خدا همه ي گناهها را ميبخشد. البته مسئلهي حق الناس مهم است. حق الناس بالاخره بايد خود مردم راضي باشند. مال مردم را خورديم حالا رويت هم نميشود، آخر گاهي وقتها آدم رويش نميشود. الو! سلام عليكم! ما بچه بوديم خلاصه يك پولي از جيبت برداشتيم. خودنويست را كش رفتيم. آدم رويش نميشود بگويد. اگر رويش نميشود اين خودنويس را برايش بفرست. به حسابش در بانك بريز. يك طوري پول… يعني مال مردم را به مردم رد كن ولي لازم نيست خودت را هم معرفي كني. نگو: بسم الله الرحمن الرحيم، اينجانب محسن قرائتي دزدي كردم. نگو: دزدي كردم. چون آبروي خودت را ميريزي. اما اگر يك پولي از جيبش برداشتي به يك نحوي پول را در كيفش بگذار. در تاريخ داريم كه اين پول را در كيسه بگذار و در خانه اش بيانداز. پول مردم را به مردم برگردانيد چون اگر خداي نكرده اين لقمهي حرام در زندگي ما باشد مثل گربهي مرده اي است كه در استخر است. اگر يك گربه مرده در استخر باشد هرچه هم آب به آن بكني، آب بد بو مي شود. لقمهي حرام حتي در نسل ما اثر دارد. «مال{كَسْبُ} الْحَرَامِ يَبِينُ فِي الذُّرِّيَّةِ» (كافي/ج5/ص124) حديث داريم لقمهي حرام در نسل هم اثر دارد. هرچه به بچهات ميگويي گوش نميدهد براي اينكه لقمهي حرام در شكمش است. امام حسين روز عاشورا فرمود: علت اينكه هرچه من ميگويم حرف من اثر نميكند، چون لقمهي حرام در شكمتان است. لقمهي حرام در تاريخ اثر دارد. در نسل اثر دارد. ميشود انسان نماز نخوانده تصميم بگيرد نماز بخواند. مال مردم را خورده بده. راحت ميشود عوض شد. «يا سريع الرضا» خدا زود راضي مي شود. گاهي افراد مأيوس ميشوند كه ما از آينده نگران هستيم. اميد به وعدههاي الهي، اميد به عفو الهي، توكل به خدا، اينكه خدا همهي گناهها را مي بخشد. اينكه خدا سيئات را تبديل به حسنه ميكند. اميد به شفاعت. بالاخره اهل بيت ما را شفاعت مي كنند. اميد به شفاعت. اينها هم از نگراني آينده. اشاره ميكنند وقت تمام شد.
بحث ما امروز چه بود؟ («بسم الله الرحمن الرحيم»). موضوع بحث چه بود؟ يك خطرهايي جلو است، بايد براي خودمان آرامش به وجود بياوريم. يكي از خطرها اين است كه دنبال اين ميرويم با اين عكس مي گيريم. دنبال آن ميرويم ميخواهيم او همسرمان شود. او بچهي ما شود. با اين شركت داشته باشيم. آنجا استخدام شويم. اين خوشش مي آيد. عمو است. عمه است. خاله، مردم، توقع، دائم خدا را رها كرديم ميخواهيم اين و آن را راضي كنيم. خدا يكي است («قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَد» )زود راضي ميشود. «يا سريع الرضا» مردم هم خيلي هستند، هم همه راضي نمي شوند. هر كاري بكني يك كسي ناراضي ميشود. هر كاري بكني يك كسي ناراضي ميشود. بنابراين اين خدا هم يكي است («قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَد» )هم زود راضي ميشود. «يا سريع الرضا» مردم هم خيلي هستند هم اين را راضي ميكني او ناراحت ميشود. او نارحت ميشود. او ناراحت مي شود. («قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ») (انعام/91) بگو: خدا و باقي را كنار بگذار. («دُونِ اللَّهِ» )توجه به غير خدا زياد است. مرتب سراغ غير خدا مي رويم. («لا يَمْلِكُون»)، («لا يَمْلِكُون»)، («لا يَمْلِكُون» )نه رزق شما دست آنهاست. نه نفع شما، نه ضرر شما، نه مرگ شما، نه حيات شما، نه آتش شما، نه كشاورزي شما، نه خود شما، نه آبي كه ميخوريد. نه گياهي كه ميرويد. هيچ كس هيچ كاره نيست. قرآن ميگويد: همهي مردم جمع شوند يك مگس نميتوانند خلق كنند. «لم يخلقوا ذبابا» اگر هم يك مگس يك چيزي را برداشت فرار كند، همهي رئيس جمهورها عقب مگس بدوند نميتوانند از مگس پس بگيرند. وقتي اينطور است خودمان را با خدا معامله كنيم.
همهي اينها كه پاي تلويزيون هستند يك آمين بگويند. آمين عربي است. فارسياش يعني خدايا اين دعا را مستجاب كن. خدايا! ايماني به ما بده كه جز به تو توكل نكنيم. ايماني به ما بده كه عزت و ذلت و رزق و حيات و قدرت و هرچه ميخواهيم فقط از تو بخواهيم. خدايا! دل ما را از غير تو، از غير خودت بكن و به خودت وصل كن. ما را از موحدين و مومنين واقعي قرار بده. تا حالا هرچه به خاطر رضاي ديگران، خلاف رضاي تو انجام داديم گذشتهي ما را ببخش و بيامرز.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1424