responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1444


1- تأکید قرآن بر استقلال امت اسلامی
2- تولید محصولات چندمنظوره
3- عزم و تصمیم جدی مردم و مسئولان
4- الهام الهی در اختراع و ابتکار
5- مشورت با اقشار مختلف جامعه
6- کم‌کاری، نوعی فساد اقتصادی
7- فراگیری علم برای رشد شخصی و اجتماعی

موضوع: خودکفایی، رمز استقلال
تاريخ پخش: 29/09/97

بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمین، بعدد ما احاط به علمه

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

در خدمت عزیزانی هستیم که اهل تولید هستند. همینطور که آمریکا ما را تحریم می‌کند، ما ایرانی‌ها هم می‌توانیم آمریکا را تحریم کنیم. همین فتوای آقا، فتوا نبود توصیه بود. می‌فرمود: کالای ایرانی مصرف کنید. اگر مردم ایران به همین عمل کنند، دشمنان ما سیلی محکمی می‌خورند. اما اگر مردم عمل نکنند، اگر رهبر امیرالمؤمنین هم باشد در خانه می‌نشیند و باید غصه بخورد. طوری که گفت: 25 سال نشستم، تیغ در چشمم بود و استخوان در گلویم. یعنی کاری از پیش نمی‌رفت. اگر نخ به دنبال سوزن باشد، سوزن می‌دوزد. اگر نخ جدا شد، هرچه هم سوزن قوی باشد نمی‌دوزد. چون نخ با آن نیست.

1- تأکید قرآن بر استقلال امت اسلامی

قرآن در مورد خودکفایی یک آیه دارد، بد نیست یاد بگیرید. من در مورد صنعت مقداری آیه جمع کردم، دیروز در دانشگاه امیرکبیر برای آقایانی که می‌خواهند مهندس شوند، بالای صد نفر استاد و بالای چند صد نفر دانشجو بودند. صنعت در قرآن؛ قرآن برای خودکفایی یک آیه دارد، می‌گوید: (فَاسْتَوى‌ عَلى‌ سُوقِهِ‌) (فتح /29) می‌گوید: امت اسلامی «استوی» باید بایستد، «علی سوقه» روی پای خودش بایستد. کار باید کیفیت داشته باشد، قرآن از این آیه پر است. (أَحْسَنُ‌ عَمَلا) (هود /7) نمی‌گوید: «اکثر عملا» می‌گوید: «أَحْسَنُ‌ عَمَلا». «فَاسْتَوى‌ عَلى‌ سُوقِهِ‌» یک آیه، «أَحْسَنُ‌ عَمَلا» چند آیه داریم. در فقه ما تشبه به کفار گفتند: نباشد. روایت داریم لباس کفار را نپوشید، مثل کفار حرف نزنید. جوان بچه مسلمان است، پدر در پدرش مسلمان است. می‌گوید: مرسی! یک خودباختگی است که حتی ما در الفاظ، این کم کم به پوکی می‌رسد. جوان ما جوری شده، بعضی‌هایشان البته نادر هستند، ولی پیدا می‌شود. یک پرتقال پوسیده همه جعبه را می‌پوساند. می‌رود آرایشگاه می‌رود می‌گوید: پشت گردنم را ژاپنی درست کن، چانه‌ام را فرانسوی درست کن. بالای ابروی مرا انگلیسی درست کن یعنی اختیار پشم سرش دست خودش نیست. این جوان پوک ایرانی است و این مکتب پوکی خیلی مهم است. کمونیست و رئالیسم و اینها را داریم اما پوکیسم… این پوک است. از سینما بیرون آمد، این جوان سیگار که روشن کرد، کبریتش را اینطور دست گرفت. گفت: مثل باقی وقت‌ها اینطور کن. گفت: مگر ندیدی هنرپیشه چوب کبریتش را اینطور دست گرفت. اگر جوان ایرانی به جایی رسید که نگه داشتن چوب کبریتش تقلیدی است. چه لقبی باید به این جوان داد غیر از اینکه جوان پوک، گاهی هم پوک‌ها نمی‌فهمند چه می‌کنند. اسم بچه‌اش را یک چیزی می‌گذارد، می‌گوییم: چیه؟ می‌گوید: یک تیغی است در بلغارستان. آدم از حماقت این سکته می‌کند. بابا ایران این همه گل دارد، اگر زهرا و فاطمه هم نمی‌خواهی بگذاری، مهدی و حسین نمی‌گذاری، اسم یکی از گلهای ایران را بگذار. رگ ملی‌ات چطور شد. غیرت ملی چه شد؟ اگر ما مواظب خودمان نباشیم به پوکی و بی غیرتی کشیده می‌شویم. وگرنه کشوری که هشت سال جنگید و یک وجب از زمینش را نداد این ضعیف است. تصمیم نگرفتیم و در عبادات هم همینطور است. تصمیم نگرفتیم، هنوز خیلی‌ جاها صدها شهرک داریم که مسجد ندارد.
این مدیریت جهادی چیز خوبی است. یکی از چیزهایی که در تولید باید دقت کرد، این است که تولیدات ما چند منظوره باشد.

2- تولید محصولات چندمنظوره

به موسی گفتند: عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. (وَ ما تِلْكَ بِيَمِينِكَ يا مُوسى) (طه /17) این چیزی که در دست راست توست، چیست؟ عصا است. منتهی مهم چند منظوره است. گفت: یک عصا است، این عصا هست ولی چند منظوره است. «َأَتَوَكَّؤُا عَلَيْها» به آن تکیه می‌دهم. (وَ أَهُشُّ بِها عَلى‌ غَنَمِي) (طه /18) با عصایم برگ درخت‌ها را پایین می‌کنم، گوسفندها می‌خورند و چوپانی می‌کنم. «وَ لِيَ فِيها مَآرِبُ أُخْرى‌» کارهای دیگر هم از آن می‌آید. یک کسی گفت: کارهای دیگر این است که اگر فرعون عمل نکرد، این چوب را در کمرش بکوبم. ما در تولید مسأله چند منظوره بودن، من بارها این مثل را زدم و ممکن است برای بعضی تکراری باشد ولی برای بعضی هم تازه است. همه مردم همیشه پای همه شبکه‌ها نیستند، هرکسی یک شبکه‌ای است، یک عده در خیابان و بیابان هستند و کشاورزی می‌کنند. یک لب خدا به ما داده و ببینید از این لب چقدر کار می‌کشیم. با همین لب سینه مادر را می‌مکیم. خوراک ما از این است، سخنرانی ما با لب است. اکسیژن‌گیری ما با لب است. پس زدن ما با لب است. بوسیدن با لب است. فوت کردن با لب است. سوت کشیدن با لب است. حالا اگر دست مهندسین می‌دادند چه می‌کردند؟ یک لوله فرو می‌کردند برای ورود اکسیژن، از این طرف یک لوله برای خروج کربن قرار می‌دادند. یک دکمه برای مکیدن، چشیدن، بوسیدن، فوت کردن، کله ما را پر از دودکش و دکمه می‌کردند.
در ساختمان‌ها می‌رویم یک سالن صاف باشد مثل همین‌جا، سخنرانی می‌کنیم، میز پینگ پونگ هم می‌شود گذاشت، نماز جماعت هم می‌شود خواند. افطاری هم می‌شود خورد، عقد هم می‌شود گرفت. این سالن را کج می‌کنند و اسمش را آمفی تئاتر می‌گذارند. خاصیتش چیست، در سال چند جلسه هست. یعنی یک سالن گران برای سالی دو تا، پنج تا سخنرانی، خوب این صاف باشد چه می‌شود. مگر نمی‌خواهی ببیند، سطح این جا را بالا ببر، نیم متر اینجا را بالا می‌برد و تا آن عقب می‌‌بینند. تصمیم نگرفتیم، یعنی هنوز امت ما، بعضی مسئولین هم همینطور هستند. یعنی واقعاً نمی‌شد مشکل نماز را در کشور حل کنیم که بعد از چهل سال این همه شهرک بی مسجد قابل قبول است؟ من با وزیر محترم دفاع صحبت کردم و گفتم: چند پادگان داریم که کنار جاده است؟ پادگان‌هایی که در ایران کنار جاده است. پادگان شما چند هکتار، چند هکتار است؟ یک پانصد متر، هزار متر را جدا کنید، یک سالن بسازید، یک درش در جاده باشد برای اینهایی که می‌خواهند نماز بخوانند و یک درش در پادگان باشد. ارزان هم هست، چون پول زمین نمی‌خواهید بدهید. پول نقشه هم نمی‌دهید، شما در پادگان برای ساخت و ساز آزاد هستید. گیر پروانه ساختمان نیستید. آب و برق و گاز و اینها نمی‌خواهد. چون پادگان آب و برق و گاز دارد. سرایدار هم نمی‌خواهد چون هزارها سرباز هست. هر سربازی یک روز بیاید دو ساعت بایستد و برای مسافرها شیفت بدهد. یعنی ما می‌توانیم صدها مسجد با یک تصمیم بسازیم. خوشبختانه وزیر دفاع پذیرفت و گفت: من این کار را می‌کنم. انشاءالله موفق باشد و بکند.

3- عزم و تصمیم جدی مردم و مسئولان

خیلی‌ها از اینها بیشتر… من که الآن زانو و کمرم درد می‌کند و با عصا راه می‌روم، یک گرگ دنبالم کند سی کیلومتر می‌دوم. فکر نکنید ما به آخرت خط رسیدیم، خیلی توان داریم. خیلی دیگر توان داریم! اینقدر پولدار هستند که پولهایشان در بانک خوابیده و با پولشان می‌توانند یکی دو تا جوان را راه بیاندازد. اگر هر خانه‌ای یک ساک لباس زیادی داشته باشد، دهها میلیون ساک لباس زیادی داریم ولی در عین حال زمستان عده‌ای از سرما می‌لرزند. تصمیم نگرفتیم و مشکل ما این است که تصمیم نگرفتیم. به آدم گفتند: آدم گندم نخور. خورد و نتوانست تصمیم بگیرد، بیرونش کردند. بخاطر گندمی که خورد بیرونش کردند و ما هم نسل آدم هستیم و همه را بیرون کردند. حالا 124 هزار پیغمبر می‌خواهند داخل کنند دیگر نمی‌شود. (خنده حضار) یعنی یک پیغمبر ما را به راحتی بیرون کرد و 124 هزار پیغمبر دیگر نمی‌توانند داخل کنند. به آدم می‌گوییم: چرا خوردی؟ خوب نمی‌خوردی! می‌گوید: (وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً) (طه /15) تصمیم نگرفت. بیاییم تصمیم بگیریم جنس ایرانی مصرف کنیم. تصمیم بگیریم جنس خوب تولید کنیم. چیزهای زیادی داریم که از کشورهای دیگر جنس ما بهتر است. یک جاهایی عقب هستیم. یک جاهایی نارس… با تصمیم می‌شود.

4- الهام الهی در اختراع و ابتکار

از خدا استمداد کنیم. فکر نکنید صنعت در کتاب‌هاست، قرآن بخوانم. خدا سایه این قرآن را از سر ما کم نکند. هرچه بخواهی بگویی در قرآن است. قرآن می‌گوید: صنعت وحی است. (وَ أُوحِيَ‌ إِلى‌ نُوحٍ) (هود /36) فارسی‌اش را می‌گویم، به نوح وحی کردیم، (وَ اصْنَعِ الْفُلْك بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا‌) (هود /37) به نوح گفتیم: نوح، «اصنع» همان صنعت است. شروع به ساختن کشتی کن، «باعیُننا» خودم نگاهت می‌کنم، «و وحیِنا» بگویم کجایش را چه میخی بکوب. قد و اندازه‌اش چه باشد. یعنی نوح خیلی سابقه دارد. پانصد سال قبل از اسلام عیسی بوده است. چقدر قبل از عیسی، موسی بوده است. چقدر قبل از موسی، شعیب بوده است. چقدر قبل از شعیب ابراهیم بوده است.
تازه ابراهیم (وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيم‌) (صافات /83) قرآن می‌گوید: ابراهیم یکی از شیعیان نوح بود. پدر دوم ما است، حضرت نوح کشتی ساخت ولی می‌گوید: «وحینا» خیلی وقت‌ها یک چیزی به ذهن آدم می‌آید که آن چیز به ذهن کسی دیگر نمی‌آید. امام رضا(ع) با یک غلامی مشورت کرد، گفت: نظر تو چیست؟ گفت: آقا، تو امام رضا هستی و من یک برده هستم. شما با من مشورت می‌کنی؟ فرمود: مهم است که، مشکل است که خدا یک چیزی به ذهن تو بیاندازد که به ذهن من نیاندازد؟ این گیر دارد. گاهی ممکن است چیزی به ذهن کسی برسد و به ذهن بزرگتر نرسد. قرآن بخوانم، حضرت ابراهیم با بچه‌اش مشورت کرد. ابراهیم چند سال دارد؟ حدود صد سال. بچه‌اش سیزده سالش است، صد ساله با سیزده ساله مشورت کرد. گفت: آقازاده، اسماعیل بیا! (إِنِّي أَرى‌ فِي‌ الْمَنامِ‌ أَنِّي أَذْبَحُك‌) (صافات /102) من پیوسته در خواب می‌بینم که تو را به گردن می‌برند و ذبح می‌کنند. گفت: «يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَر» گفت: «فَانْظُرْ» نظریه بده، «ما ذا تَرى‌» رأی تو چیست؟ من مأمور هستم سر تو را ببرم، تو نظرت چیست؟ گفت: اگر خدا دستور می‌دهد ببر و معطل نشو. صد ساله با سیزده ساله مشورت می‌کند. افراد را حساب نکنیم چون مدیر کل هستیم، چون معاون وزیر هستیم، چون و چون و چون… نه، ممکن است او، اصلاً در پادگان از سربازها بپرسیم: اگر شما فرمانده پادگان بودی چه پیشنهادی داشتی؟ ممکن است یک سرباز یک چیزی بگوید که به ذهن فرماندهان نیاید. اشکالی ندارد. کربلا برویم.

5- مشورت با اقشار مختلف جامعه

ابوثمامه یکی از یاران امام حسین(ع) بود، به امام حسین گفت: آقا ظهر شده است. یعنی نماز را غافل نشویم. گفت: خدا خیرت بدهد. خدا تو را از نمازگزاران قرار بدهد. یعنی مانعی ندارد امام حسین ظهر عاشورا نیاز به تذکر داشته باشد. ابوثمامه بیاید بگوید: ظهر شده است. ابوثمامه بگوید: ظهر شده است. کسی را پست نشماریم. نه سربازی، نه کارگری، یک آیت الله ممکن است در طرح حوزه بماند، یک طلبه پیشنهاد بدهد، بگوید: آقا این کار، این کار. خرد جمعی؛ یعنی همه با هم باشیم. (و شاورهُم) (آل‌عمران /159) «هُم» شامل… متأسفانه ما به آیه «شاورهُم» عمل نکردیم. این «هم» به چه کسی برمی‌گردد. مشورت کن، «هُم» یعنی امت، هرکس مشورت می‌کند فقط با… این هم‌شاگردی ما است، این پسر برادر من است، این پسر خواهر من است. این مدیر است. یعنی هرکسی با دور و اطرافیان خودش مشورت می‌کند. یک صلوات بفرستید. (صلوات حضار)
جمله‌ای، نمی‌دانم خوب است یا نه ولی حقیقت است و باید گفت. من پنجاه سال هست معلم هستم. چهل سال است در تلویزیون هستم و ده سال قبل زمان شاه معلم بودم. معلم پنجاه ساله، چند تا در ایران داریم؟ آنوقت هم معلمی بودم که… تلویزیون از امام خمینی تا شاهپور بختیار همه نشستند گوش می‌دهند، همه رقم آدمی، باسواد، بی سواد، کم سواد، ضد انقلاب، با انقلاب، عاشق، فارغ، پیر، جوان، همه… بالاخره بعد از پنجاه سال معلمی نباید یک مشورت با من بشود در جمهوری اسلامی؟ آموزش و پرورش بگوید: آقا کتاب‌های دینی را چطور بنویسیم؟ یک مشورت در عمر چهل ساله، نباید مسئولین تبلیغات کشور یک مشورت با ما در عمرشان بکنند؟ صدا و سیما در برنامه معارف نباید یک مشورت با ما بکند، من کمبودی ندارم و هرچه می‌خواهم می‌گویم ولی انصاف این است که حالا ما تازه مشهور هستیم. چه نابغه‌هایی، من نابغه هم نیستم. ولی بالاخره یک استعدادهایی هست. من سیکل هم ندارم و شش کلاس درس خواندم ولی الآن چهار تا کتاب من در دانشگاه تدریس می‌شود. دانش که فقط در دکترا و پایان‌نامه و اجازه اجتهاد نیست. خیلی وقت‌ها یک آدم مجتهد هم هست اما مدیریتش ضعیف است، یک مسجد را نمی‌تواند اداره کند. گاهی وقت‌ها یک طلبه معمولی چنان مسجد را اداره می‌کند که در تشییع جنازه‌اش ده هزار نفر جمع می‌شوند. یک خرده القاب را کنار بگذاریم، دیگران هم می‌فهمند. مشورت کنیم، لازم نیست مشورت کنیم و عمل کنیم. رأی را بگیریم و بعد جمع بندی کنیم، مشورت اکثریت نیست. شور یعنی انتخاب، مشورت کن نه یعنی هرچه آراء و اکثریت است. یعنی هرچه بهتر است. ممکن است دو نفر یک چیزی بگویند، ده نفر یک چیزی بگویند ولی در محاسبه عقلی با فکر و تدبر می‌بینی آن دو نفر حرفشان بهتر از آن هشت نفر است. گردو نیست که بشماری، مغز است. مغز شمردنی نیست.
یکبار مدینه بودیم. صدا و سیما با ما مصاحبه کرد که چند بار به مکه آمده‌ای؟ گفتم: مگر گردو است که می‌شماری؟ اگر لامپ سالم باشد بار اول به سرپیچ بزنی روشن می‌شود. اگر لامپ سوخته باشد هزار بار هم به سرپیچ بزنی، تو بگو: قرائتی روشن شده یا نشده؟ بگویم: نه، کیلویی و متری نیست. چند بار رفتم مشهد، چند بار رفتم چه و چه؟ گردو نیست که می‌شماری؟ به هر حال مسأله مهمی است، مدیریت جهادی، مدیریت بسیجی، «وَ شاورهُم» یعنی همه مردم، این مدرک‌ها همه چیز درونش نیست. مدرک‌ها خوب است و علم هم خوب است. همه چیز در مدرک و علم نیست. ممکن است کسی هم که مدرک ندارد یک چیزی به طور طبیعی، ما خیلی از آدم‌ها را داریم که طبع شعر دارند و چه شعرهایی دارند ولی سوادشان خیلی بالا نیست. ولی عجب شعر فاخری گفت. ممکن است از همه مشورت کنیم، عارمان نشود.
پیغمبر ما گرد می‌نشست، هرکس می‌آمد غریبه بود، یک نگاه می‌کرد، آخرش فرمود: «ايُّكُمْ‌ رَسُولُ‌ اللّهِ‌» کدام یک پیغمبر هستید؟ ما می‌گوییم: نه، این آقا اتاق مدیر است، سی متر. او رئیس است چهل متر، او معاون وزیر است، پنجاه متر، او وزیر است شصت متر، هرکس مقامش بیشتر است اتاقش درازتر است. عقل می‌گوید: هر اتاقی بیشتر مراجعه دارد آن اتاق باید بزرگتر باشد. ممکن است اتاق رئیس روزی هفت نفر مراجعه کنند و اتاق معاونش روزی بیست نفر، پس اتاق معاون باید بیش از اتاق رئیس باشد. بافت فکری ما یک خرده بافت اشرافی است. فکر می‌کنیم حالا که فوق لیسانس هستیم، همه چیز را می‌فهمیم.
این خاطره را حتماً گفتم، من دیگر پیر شدم و نمی‌دانم یک چیزی را گفتم، می‌ترسم گفته باشم و تکراری باشد. یکبار خانه آمدم، نوه‌ای داشتیم سه سال داشت. گفت: آقاجون، ملاصدرا یعنی چه؟ گفتم: ملاصدرا اسم یکی از دانشمندان است. گفت: نه، گفتم: تو بگو ملاصدرا یعنی چه؟ گفت: ملا یعنی باسواد، صدرا یعنی باسواد وقتی نمی‌داند چه کند می‌نشیند فکر می‌کند صد راه پیدا می‌کند. ملاصدرا! گفتم: خود ملاصدرا هم نمی‌داند اسمش چنین معنایی دارد. (خنده حضار)

6- کم‌کاری، نوعی فساد اقتصادی

مسأله‌ی فساد، می‌خواهم فساد سیاسی و اقتصادی و علمی و همه چیز، فساد یک چیزی است که شامل همه می‌شود. معنای فساد یعنی از اعتدال خارج شدن، مصادیق آن در قرآن هست. پیمان شکنی را گفته: (يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ) (بقره /27) بعد می‌فرماید: اینها «وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْض» به هم زدن امنیت فساد است. کم فروشی فساد است. (لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ) (اعراف /85) کم فروشی نکنید، پشت سر کم فروشی می‌گوید: «وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ» مفسد فی الارض آن نیست که اختلاس کذا از فلان بانک و شرکت دارد. این کارگری که سر هم بندی کار می‌کند، کم کاری می‌کند،«لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ» بازاری، معلمی که سر کلاس بد درس می‌دهد، کم درس می‌دهد و بی مطالعه درس می‌دهد. «لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ» کم فروشی نکنید و بعد پشت سر کم فروشی می‌گوید: «وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ» در قرآن «وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ» زیاد است ولی «وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ» به کنار چه کاری چسبیده است. به کم فروشی فساد در زمین است.
اسراف فساد است. چون قرآن می‌گوید: (وَ لا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ) (شعرا /151) مُسرف، (الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ) (شعرا /152) ولخرجی اسراف است.
خدمت مقام معظم رهبری بودیم، وقت نماز شد. همین لامپ را نگه داشت و باقی لامپ‌ها را فرمود: خاموش کنید. ما می‌خواهیم بگوییم: «ایاک نعبد و ایاک نستعین» بله یکوقت مهمان و جلسه داریم، فیلمبرداری می‌شود باید نور کافی باشد. اما بخواهیم نماز بخوانیم یک لامپ هم بس است. اگر قناعت کنیم کشور روی پای خودش است. این اقتصاد مقاومتی یک بعد و پایه و ستونش… حضرت یوسف یک لیوان داشت، هم با این لیوان آب می‌خورد و هم کیل می‌کرد. لذا در قرآن، در مورد لیوان، آن لیوانی که در خورجین گذاشتند، آن لیوان یک جا می‌گوید: (نَفْقِدُ صُواعَ‌ الْمَلِكِ) (یوسف /72) صُواع، صاع، صاع یعنی کیل، مثل لیتر، یکجا می‌گوید: (جَعَلَ‌ السِّقايَة) (یوسف /70) سقایه، یعنی لیوان آب. صُواع، صاع لیوان آب، سقایه. در ماجرای یوسف به لیوان دو تا اسم دادند، یکی گفتند: کیل، مثل لیتر، یکجا گفتند: لیوان. این معلوم می‌شود حضرت یوسف با همین لیوان هم آب می‌خورد، هم کیل می‌کرد. خانه ما چطور است. خانه ما چایخوری غیر از قهوه‌خوری است. قهوه‌خوری غیر از شربت خوری است. شربت خوری، آنهایی که گناه هم می‌کنند، عرق خوری هم یک لیوان دیگر دارد. شاید من نمی‌دانم… دارد یک لیوان یا نه؟ (خنده حضار) یعنی چند…
انتخاب لباس، یک لباس طوسی تهیه کنیم هم محرم‌ می‌شود پوشید، هم روز سیزده بدر عید، ما یک سفید سفید درست می‌کنیم که محرم نمی‌شود پوشید. یا سیاه سیاه که سیزده بدر نمی‌شود پوشید. [اگر جسارت نیست شما این میز را بالا بگذارید. بله دست شما درد نکند… این میز را دیدی همین‌جا باشد] رفتم دکان نجاری… بفرمایید بنشینید…
گفتم: یک میز می‌خواهم پایم را رویش بگذارم کتاب بردارم. چهارپایه، کتاب‌هایم طاقچه بالاست. یعنی چه چهارپایه، گفت: خیلی خوب می‌سازم. گفتم: چهارگوش هم باشد چون چهارپایه دراز است. یک لحاف رویش بیاندازیم کرسی شود. گفت: خیلی خوب، گفتم: طوری باشد که از صندلی‌ها بلندتر نباشد که اگر مهمان از شش نفر بیشتر شد، دو نفر روی این بنشینند. گفت: خیلی خوب، گفتم: طوری که اگر مهمان آمد میوه بگذاریم میز پذیرایی شود. این نجار خندید و گفت: چته؟ گفتم: اقتصاد مقاومتی، خندید ولی ساخت. یک میزی برای من ساخت که هم کرسی است، هم چهارپایه است و هم میز پذیرایی است و هم صندلی کم آمد می‌شود روی آن نشست. ما ننشستیم فکر کنیم، یک چهارپایه درست می‌کنیم بعد می‌بینیم کرسی طور دیگری است. کرسی می‌سازیم می‌بینیم میز میوه‌خوری طور دیگری است. بنشینیم فکر کنیم، یک جایزه هم تعیین کنیم. بگوییم: جایزه… [می‌خواهید پایین بگذارید؟ اینجا باشد زشت است؟ خیلی خوب…]

7- فراگیری علم برای رشد شخصی و اجتماعی

گیر کردیم، اساتید دانشگاه و روحانیون هم از این ماجرا دور نیستند. گاهی وقت‌ها به اسم پژوهش و تحقیق، یک چیزهایی می‌نویسیم هیچ خاصیتی ندارد. آیت الله سبحانی می‌گفت: خدمت امام رفتم آن زمانی که ایشان شاگرد خصوصی امام بود. می‌گفت: امام در خانه تنها زیر کرسی نشسته بود. نشستیم و گفتیم: ایام محرم و ماه رمضان که ما منبر می‌رویم در شهرستان‌ها تبلیغ می‌کنیم از تحقیق باز می‌مانیم. امام فرمود: تحقیق می‌خواهی چه کنی؟ تحقیق به درد می‌خورد که برای مردم بگویی. تحقیقی که مدرک دکترا و پایان نامه و سطح سه و چهار است، فایده‌اش چیست؟ این حرف مهمی بود. این جمله از امام است. یک جمله هم آیت الله امامی کاشانی نقل می‌کرد. آقای بروجردی استاد مراجع فعلی است. استاد مراجع آقای بروجردی بود. هر روز هم درسش فقه بود، سالی یک روز غیر فقه در مورد تبلیغ و سخنرانی و رمضان صحبت می‌کرد. ایشان می‌گفت: ما به آن درس نرسیدیم. آیت الله امامی کاشانی می‌گفت: از آیت الله مشکینی پرسیدم آن روز آقای بروجردی چه گفت؟ ما به درس نرسیدیم. گفت: امروز آقای بروجردی گفت: تمام آیات و روایاتی که مربوط به علم است، برای علمی است که برای مردم بگویی. علمی که در کله تو باشد و خاصیتی نداشته باشد، اینها علم نیست.
در تفسیرها هم این آلودگی هست، متأسفانه این انحراف، تفسیر نوشته شده، این آیه 34 قاف دارد و 15 صاد دارد. تفسیر این است. مثل اینکه این عروس ده گرم مو دارد، یک کیلو و نیم استخوان دارد، دو لیتر خون دارد، این عروس است؟ ضایع کردیم عروس را، عروس این است. بعضی‌ها در حرم امام رضا می‌روند و می‌ایستند، امام رضا راست چشمش است. می‌گوید: حسن آقا این لوستر برای زمان ناصرالدین شاه است. پنج میلیارد می‌ارزد. یعنی راست امام رضا لوستر قیمت می‌کند. اصلاً بعضی‌ها خل هستند. بعضی‌ها استخر می‌روند و لباس شنا می‌پوشند، اما به جای اینکه در آب شیرجه بروند دور استخر می‌دوند. بابا، می‌خواستی بدوی که بالا می‌دویدی. اینجا استخر است. کسی که لباس شنا می‌پوشد باید از آب استفاده کند. از خود قرآن استفاده کن.
سؤال می‌کند: اسم دوم سوره توحید چیست؟ بلد نیست. سوره توحید همان سوره «قل هو الله» است. اسم دومش را بلد نیستم و نمی‌خواهم بلد باشم. حالا چه خاصیتی دارد. خیلی تحقیقاتی است که هیچ خاصیتی ندارد. مثلاً آدم بگوید: بوعلی سینا چند کیلو است؟ این علم است؟ کوه هیمالیا چند متر است؟ این علم است. بسیاری از چیزهایی که ما خواندیم کاش نمی‌خواندیم. یعنی خواندنش چیزی به ما اضافه نکرد. قرآن می‌گوید: اگر می‌خواهید چیزی یاد بگیرید باید یک رقم چیزی درونش باشد. رشد اقتصادی، رشد سیاسی، رشد اجتماعی، رشد اخلاقی، رشد جسمی، رشد بدنی، یک رشدی باید درونش باشد. به چه دلیل؟ قرآن می‌گوید: موسی نزد خضر آمد. گفت: «هل» عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است و بعضی کلمه‌هایش را هم می‌فهمید. «هل» یعنی آیا، «هَلْ أَتَّبِعُكَ» یعنی تبعیت، دنبالت راه بیافتم. ای خضر من موسی هستم، اجازه می‌دهی عقب تو راه بیافتم؟ «عَلى‌ أَنْ تُعَلِّمَنِ» به شرط اینکه یادم بدهی (مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً) (کهف /66) از چیزهایی که خدا به تو داده، تو هم یک چیزی به من بده منتهی «رشداً» یک رشدی درونش باشد. رشدی درونش باشد، یعنی… اگر ما دنبال علم مفید برویم، شاید نصفی از درسهایی که آموزش و پرورش و دانشگاه می‌خوانند، بخشی از علم‌ها را در اقیانوس اطلس می‌ریزیم و می‌گوییم: اصلاً در این رشد نیست. هیچ رشدی نیست. مسأله فساد در اقتصاد، در علم و آموزش و پرورش، در کتاب‌ها، بعضی از کشورهایی که اقتصادی مقاومتی دارند، معاون وزیر به من می‌گفت، می‌گفت: بعضی کشورهایی که کاغذ صادر می‌کنند و به دنیا می‌فروشند، کتاب‌های آموزش و پرورش را چند بار می‌خوانند. یعنی این بچه می‌خواند و سال دیگر به بچه دیگر می‌دهد و سال دیگر به بچه دیگر می‌دهد ولی ما که ایرانی هستیم و کاغذ می‌خریم، کتاب را یک سال که خواند بچه دور می‌اندازد. حضرت امیر فرمود: مواظب باشید دیگران به قرآن عمل نکنند، قرآن در دست شماست ولی دیگران عمل می‌کنند. الآن اسراف در ساختمان…
نزد یکی از بزرگان رفتم، اسمش را نمی‌برم. جایز نیست ببرم! گفتیم: مسجد گنبدش توجیه دارد. چون گنبد استحکامش از سقف صاف بیشتر است. این سقف‌های صاف زود به زود پایین می‌ریزد ولی گنبد می‌ماند. علاوه بر اینکه هوای کثیف را هش می‌کشد زیر خودش با پنجره‌ها خارج می‌کند. باد هم که می‌آید چون گنبد است این باد را می‌چرخاند. برف هم می‌آید تابش می‌دهد. یعنی هی بلا را از خودش دور می‌کند و هوا را تصفیه می‌کند. گنبد توجیه مهندسی دارد اما این منار نود متری چه توجیهی دارد؟ فلسفه منار این بود که پیغمبر فرمود: بلال برو روی دیوار اذان بگو، دیوار اندازه یک آدم بود. یک متر و نیم، دو متر! که همسایه‌ها صدا را بفهمند. دو متر کجا و نود متر کجا! مناری به این بلندی که کسی نوکش نمی‌رود. تازه آن بالا هرچه داد بزنی پایینی‌ها نمی‌فهمند. بعد گفتیم: چرا می‌سازی؟ گفت: اینها جزء شعائر مذهبی است. قرآن برایش خواندم و گفتم: قرآن می‌گوید: اسراف کار‌هایی که می‌خواهند ولخرجی کنند، اسم می‌گذارند و می‌گویند: آبروداری است، آبروی نظام است. «زُيِّنَ‌ لِلْمُسْرِفِينَ» یعنی برای آدم‌های مسرف و اسرافکار، جلوه می‌کند (ما كانُوا يَعْمَلُونَ) (یونس /12) عملش را شعائر می‌گوید. عظمت هیأت است. به امید روزی که هرکس هرکاری می‌کند یک فکری بکند و کارهای لغو را کنار بگذارد. (عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُون‌) (مؤمنون /3) قرآن می‌گوید: علامت مؤمن این است که کارهای لغو و بی خاصیت نکنیم. رسم است، خوب رسم باشد.
در هدیه دادن، در سوغاتی دادن، در تشکر کردن، در ورزش، ورزش می‌خواهی بکنی خودت بلند شو ورزش کن. این به جای اینکه ورزش کند نشسته پای تلویزیون ورزش بلژیک به مکزیک را می‌بیند. اسپانیا به ایتالیا گل می‌زند، به تو چه! چه چیزی گیر تو می‌آید؟ دیدی کسی صندلی بگذارد و پولهای بانک را ببیند؟ چیه؟ پول پول پول. به تو هم می‌دهند؟ نه. چه لقبی به این می‌دهید؟ خسته شدی خودت ورزش کن. ما باید خاک باغچه را عوض کنیم. خیلی از آداب و رسوم، در مسجد، در هیأت و اداره، در وزارتخانه، در کارخانه، تلفات خیلی داریم، ضایعات خیلی داریم، غیر از ضایعات جنسی عمر ما ضایع می‌شود. خدایا دست ما را بگیر، کشور ما را از همه آفات حفظ بفرما. ایران را عزیز کن.

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- آیه آخر سوره فتح بر کدام ویژگی اهل ایمان تأکید دارد؟
1) استقلال اقتصادی
2) استقلال نظامی
3) استقلال خانوادگی
2- آیه هفتم سوره هود، بر کدام ویژگی عمل تأکید دارد؟
1) کمیّت عمل
2) کیفیّت عمل
3) سرعت عمل
3- توصیف حضرت موسی درباره عصایش، به چه امری اشاره دارد؟
1) چندمنظوره بودن محصولات
2) متنوع بودن تولیدات
3) اختصاصی بودن محصولات
4- قرآن، ریشه خروج آدم از باغ بهشتی را چه می‌داند؟
1) نداشتن علم و آگاهی
2) نداشتن عزم و تصمیم جدی
3) پیروی از هوا و هوس
5- آیه 85 سوره اعراف، به کدام مصداق فساد فی الارض اشاره می‌کند؟
1) گران‌فروشی
2) احتکار
3) کم‌فروشی

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1444
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست