نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1445
1- جمال انسان در حرکت به سوی کمال 2- تلاش و کوشش مستمر و هدفمند 3- بهرهگیری از اوقات فراغت و تعطیلات 4- بهرهگیری از علما و دانشمندان دینی 5- ارزش کارها، به هدفها و انگیزهها 6- بهرهگیری حضرت عبدالعظیم از امام هادی(ع) 7- خواندن کتابهای مفید در کنار کارهای روزانه
موضوع: خودکفایی و پویایی، نشانه رشد جامعه اسلامی تاريخ پخش: 24/10/94
بسم الله الرحمن الرحيم «الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
رسم خوبی در خیلی از مسجدها است که یا ظهرها و یا شبها، یا هر دو یک صفحه قرآن میخوانند. این رسم در همهی ایران و خیلی جاها هست و در مسجد دانشگاه هم هست. من آنجا پیشنماز هستم. از همان صفحهای که میخوانند یک آیه را ما تفسیر میکنیم. یک روز صفحهای بود از سورهی نحل آیهی چهار! من فکر کردم این آیه را چطور تفسیر کنم؟ اینجا دانشگاه است، دانشگاه تهران، دهها هزار دانشجو دارد، جمعی اساتید هستند، اساتید درجهی یک هستند، جمعیشان درجهی یک هستند و بالاخره این آیه را در دانشگاه چطور باید معنا کرد؟ حالا میخواهم هم این آیه را تفسیر کنم، هم به شما بگویم که که اگر سراغ قرآن میرفتیم، به کجا کشیده میشدیم.
1- جمال انسان در حرکت به سوی کمال
«بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ» زیبایی کجاست؟ خوب بعضی زیبایی را در شکلشان، در لباسشان، در ماشین و کفش و ساختمانشان، دنبال همین زیباییها میگردند. زیبایی در عربی «جمال» میشود. قرآن یک آیه دارد، میفرماید که: (وَلَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَحِينَ تَسْرَحُونَ) (نحل /6) آیهی پنج سورهی نحل. حالا من احتیاطاً هم ببینم که یک وقت اشتباه نخوانده باشم. یک صلواتی بفرستید. «وَلَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَحِينَ تَسْرَحُونَ» درست خواندم. «لَكُمْ» یعنی برای شماست. «جَمَالٌ» زیبایی است. برای شما زیبایی است. «حِينَ تُرِيحُونَ» وقتی گوسفندها را در طویله و آغل میبرید، «وَحِينَ تَسْرَحُونَ» وقتی به صحرا میبرید. این همه زیبایی هست، دختر خوشگل، پسر خوشگل، ساختمان خوشگل، این همه… پروانهها، حیوانهای زیبا، پرندگان زیبا، دم طاووس… چرا خدا یک کلمه… در قرآن «جمیل» تکرار شده است، اما «جَمَالٌ» یک مورد است. یک بار در کل قرآن «جَمَالٌ» گفته است. آن هم برای گلهی بز و گلهی میش که در طویله میروند! این به چه معناست؟ یک خورده فکر کردم، گفتم یک خورده روی گله فکر کنم. که «جَمَالٌ» است یعنی چه؟ جمالهای دیگر قرضی است. امروز آرایش میکند، قشنگ است، آرایشش پاک میشود از قشنگی میافتد. لباسش را اتو میکند، قشنگ است. اتویش تمام میشود برهم میخورد. جمالهای دیگر قرضی است. جمالهای طبیعی ثابت است. ببینید دم طاووس، ثابت است. هزار بار هم شلنگ بگیرید، پاک نمیشود. اما تخم مرغی که ما رنگ میکنیم با یک خرده آب دهان پاک میشود. نگاه کنیم به خصوصیات آن. گفتیم روی گلهی گوسفند فکر کنیم. یک چیزهایی به ذهن من آمد. یک: «جَمَال» گوسفندها ذاتی است. از خودشان است. قرضی نیست. ما گاهی وقتها مهمانی میگیریم، یک بشقاب از این میگیریم، یک صندلی از این میگیریم، یک پارچه از این میگیریم. طلا از او میگیریم. یک کسی کاشان خانه ساخته بود، میگفت: خدایا سایهی این گچها را از سر من کم نکن. به او گفتیم در خانه چرا به گچها دعا میکنی؟ گفت: هر آجرش را از یک کسی قرض کردم، این گچها اینها را به هم نگه داشته است، اگر این گچها نباشد، هر آجری پیش صاحبش میپرد. ما یک گچی هستیم. یعنی زیباییها را دور خودمان جمع میکنیم و فکر میکنیم که خودمان زیبا هستیم. نه! تب میکنیم، زایمان میشود، بیمار میشود، حادثهای رخ میدهد، تمام شد و رفت. دو: این گلهی گوسفند خودکفا است. بچه را ما باید بغل کنیم و شیر بدهیم. بچه گوسفند خودش شیر میخورد. روی پای خودش است که صحرا میرود، روی پای خودش است، که برمیگردد. خودکفا است. بغلش نمیکنند ببرند و بیاورند. سه: در حال حرکت است. «تُرِيحُونَ … تَسْرَحُونَ» در حال حرکت است. 2- تلاش و کوشش مستمر و هدفمند چهار: حرکتش دائمی است. مثل ما نیست. ما شب امتحان درس میخوانیم. برای کنکور درس میخوانیم. مطالعه همیشگی خوب است، نه مطالعهی وقت درس! دانشجوها و دبیرستانیها و معلمین و اساتید و طلبهها، هر کس که وقتی میخواهد پایاننامه بنویسد، مطالعه میکند. وقتی میخواهد وارد دانشگاه شود، مطالعه میکند. اینها فایده ندارد. باید همیشه باشد. قرآن سفارش که میکند، میگوید: «كَانُوا يَعَْمَلُونَ» یعنی کارش این است. نه اینکه حالا… «یُنفِقُون» یعنی کارش انفاق به دیگران است. دائمی است. پنجم: هدفمند است. گاهی وقتها حرکت هست، ولی حرکت هدفمند نیست. دیدهاید که بعضی جوانها یک زنجیر دست میگیرند و چنین میکنند؟ تمام که شد چنین میکنند. خیلی خوب این هم حرکت است. ولی هدفش چیست؟ در بازارها و در خیابان پرسه میزند. حرکتش هدفمند است. شش: هدفش مقدس است. هدفش ارزشی است. برای چه میرود؟ میخواهد سیر کند. هفت: به هدف میرسد. میرود سیر شود. صبح میرود صحرا، سیر میشود و برمیگردد. هشت: غیر از اینکه سیر میشود، منافع هم دارد. هم منافع زودبازده دارد، شب به شب شیر میآورد. نه: منافع دیربازده دارد. شش ماه به شش ماه پشم و گوشت میدهد. ده: منت هم نمیگذارد. یازده: با طلوع میرود، با غروب برمیگردد. یعنی حرکتش با طبیعت هماهنگ است. دوازده: گرفتار گرگ نمیشود. سیزده: مدیریت عاقلی را پذیرفته است. چوپان! حدوداً بیست مورد میشود. پس عجب! بیخود نیست که خدا به این گله زیبایی گفته است. حالا جمهوری اسلامی، زشت است یا زیبا؟ جمهوری اسلامی ما! اگر زمانی جمهوری ما ذاتی شد، یعنی از خودش بود. یعنی دیگر گندممان از خودمان بود. گندم نخریدیم. اگر از خودمان بود و چاه خودمان آب داشت. نه چاه خشکی باشیم که آب در آن بریزند. چاه خودمان به آب خورد. اگر یک زمانی جمهوری اسلامی خودکفا شد، اگر جمهوری اسلامی همهاش پویا بود و در حال رشد بود، اگر جمهوری اسلامی حرکتش فصلی و مقطعی نبود. 3- بهرهگیری از اوقات فراغت و تعطیلات این از آرزوهای من است. میگویند: آرزو بر پیرها عیب نیست. آرزویم این است که دانشگاه و حوزه یک برنامهریزی کنند، یک مقداری تعطیلات را کم کنند. ما خیلی تعطیلات داریم. یک کسی اگر ماشین حساب دارد، یک شب بیاورد. پای تلویزیون یک قلم و کاغذ به دست بگیرید. پنجاه و دو جمعه تطعیل است. پنجاه و دو پنجشنبه هم تعطیل است. سه ماه هم تابستان! بیست روز هم عید، بیست روز هم بین ترم، اینها را حساب کنید که چقدر انتهای آن میماند. گاهی فکر میکنم که بیش از نیمی از عمر جوانهای ما آتش میگیرد. حالا بعضی وقتها آدم تفریح هم میخواهد. تفریح هم باشد. اما چقدر برای تفریح و چقدر برای درس؟ زیرپیراهنی که نباید از پیراهن درازتر باشد. ما الان تعطیلاتمان گاهی بیش از تحصیلاتمان است. چیزهایی که میخوانیم چقدر مفید است، چقدر غیرمفید است؟ بررسی کنیم. گاهی آدم از غصه میخواهد دق کند. در کشور داریم که پدر نجار ماهر است، چهار تا پسر لیسانس و فوق لیسانس دارد که بیکار هستند. یعنی عارش میشود که شغل پدرش را یاد بگیرد. کار عیب شده است. ما چه خاکی بر سرمان کنیم؟ کار عیب شده است. وقتی میخواهند بگویند: فلانی چه کار است؟ اول میگویند: بدبخت! بعد میگویند: کارگر است. یعنی اول میگوییم: بدبخت! بعد میگوییم: کارگر است. پیغمبر فرمود: کارگر از بهترین آدمها است. «سید القوم خادمهم» آن کسی که کار میکند، سید است. سید در لغت یعنی بزرگ است. بزرگ هر جمعیتی آن کسی است که کار میکند. اصلاً کسی که کار نکند، بیارزش است. یک وقت یک کاروانی از حج آمدند، خدمت امام رسیدند و گفتند: آقا امسال در کاروان ما یک آدمی بود، که بسیار آدم خوبی بود. بسیار آدم خوبی بود. مرتب گفتند… چه کرده است؟ هر جا برای استراحت وارد میشدیم، ایشان میرفت و مشغول نماز میشد. امام فرمود: پس کارهایش را چه کسی میکرد؟ گفت: آقا ما در خدمتش بودیم. امام فرمود: ببینید! کارهای شما از نمازشبهای او بهتر است. همین که شما بادمجان پوست میکندید و سیبزمینی و همین کارهایی که میکردید، نخود و لپه پاک میکردید، کار شما از نماز شب او بهتر است. فرار کردن از کار که هنر نیست. کارگر عزیز است. اگر جمهوری اسلامی کارهایش هدفمند بود، یعنی واقعاً درسی که میخوانیم بدانیم که از این درس چه چیزی میخواهیم یاد بگیریم؟ خاصیت این اطلاعات چیست؟ خیلی مصاحبههای رادیو و تلویزیون… مثلاً میخواهد بیاید زندگی من را مستند درست کند. میگوید: آقای قرائتی! چند تا بچه داری؟ حالا این چه پیامی دارد؟ حالا یا دو تا، یا سه تا، یا چهار تا! این چه دیدی به مردم ایران میدهد؟ بچههای شما چند ساله هستند؟ چه ربطی دارد؟ کدام یک از بچههایت را بیشتر دوست داری؟ این سؤال غلط است. کجا درس خواندی؟ سؤال غلط است. بزرگان ما را برایشان زندگینامه نوشتهاند. شیخ مفید را مثلاً پانصد صفحه برای آیت الله العظمی، زندگینامه مینویسند، ایشان کجا درس خوانده است. استادش چه کسانی بودهاند. از چه کسی اجازه دارد؟ خوب با اینها من چه خاکی بر سرم کنم؟ به من بگویید که شیخ مفید چه کرد که شیخ مفید شد؟ فیض کاشانی چه کرد که دویست تا کتاب علمی نوشت. به من بگویید: کلید فیروزی کجاست؟ حالا فیض کاشانی، هشتاد و پنج سالش بود، یا هفتاد و پنج سالش بود. به یک چیزهایی ور میرویم که… یک بنده خدایی روضه میخواند، میخواست بگوید که شمر روی سینه امام حسین(ع) نشست. گفت: «وَ جَلسَ» یعنی نشست. «وَ جَلَسَ عَلی صَدرِ الحُسین» شمر روی سینه امام حسین(ع) نشست. گفت: البته بعضی از نسخههای خطی قدیمی، «وَ جَلسَ» نیست. «فَجَلسَ» است. «عَلی صَدرِ الحُسین» اصلاً حالمان به هم خورد. داشتیم گریه میکردیم. حالا یا «وَ جَلسَ» یا «فَجَلسَ» مثل اینکه شما نامه بنویسید که من که دیشب پلوعدس خوردهام، ببخشید! عدس پلو خوردهام. حالا یا پلو عدس، یا عدس پلو! چه فرقی میکند؟ خدا میداند که یک سؤالاتی…
4- بهرهگیری از علما و دانشمندان دینی
گاهی بزرگان را هم که گیر میآوریم، با بزرگان هم یک چیز دیگری میگوییم. این بحث شب تولد حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) پخش میشود. یک خاطره بگویم. عبدالعظیم حسنی(ع) کسی است که… و تنها کسی است که روی کرهی زمین، تنها کسی است که گفتهاند ثواب زیارتش ثواب زیارت کربلا را دارد. زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) است. ایشان امام دهم(ع) را که دید، چند تا از امامان را درک کرد. گفت: من میخواهم عقایدم را برای شما بگویم. آقا اگر یک عالم پیدا کردید، از او سؤال کنید. روز قیامت سه چیز شکایت میکند. مسجدی که همسایههایش نمیروند در آن نماز بخوانند. عالمی که در منطقهاش کسی درب خانهاش را نمیزند تا از او سؤال علمی بکند. قرآنی را که میبوسیم روی طاقچه میگذاریم و بازنمیکنیم که بخوانیم. حدیث داریم که سه چیز در قیامت شکایت میکند. روایت داریم که اگر کسی همسایه مسجد باشد… گاهی وقتها بعضی از همسایههای مسجد درآمدی هم ندارند، این نماز مثلاً یک ربع است، این مثلاً میایستد، مثلاً در این یک ربع چقدر درآمد دارد؟ شما در روز چقدر مشتری دارید؟ چند ساعت کار میکنید؟ این یک ربع چقدر از سود شما کم میکند؟ برو مسجد نمازت را بخوان. اگر حرکت ما هدفمند بود. هدفمان ارزشی بود. به هدف رسیدیم. جمهوری اسلامی به هدفش رسید. منافع زودبازده… نه اینکه فقط خودمان سیر شویم، به کشورهای گرسنه هم گندم صادر کنیم. نه اینکه گندم بخریم، صادر کنیم. منافع زودبازده داشته باشیم. منت نگذاریم. حرکتمان با طلوع و غروب، یعنی با طبیعت باشد. گرفتار گرگهای بین المللی نشویم. مدیریت یک حق و یک عاقلی را بپذیریم. قرآن میگوید: «وَلَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَحِينَ تَسْرَحُونَ» البته بیش از اینها است. حدود بیست مورد است. ولی من باقیاش را از یاد بردهام. حالا همین مقدار را هم در سن هفتادسالگی یادم بوده است، خوب است. یک کسی اسمش مخفی بود. لاغر بود. گفتند: مخفیخان، چرا اینقدر لاغر هستی؟ گفت: من باید مرده باشم. حالا باز خوب است که هستم. گفت: مگر ندیدهای، هر کس به رفیقش نامه مینویسد، مینویسد: مخفی نماند. حالا باز خوب است که من ماندهام. منتها رنگم پریده است. حالا همین سیزده موردش هم یادم مانده است باز هم خوب است. «وَلَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَحِينَ تَسْرَحُونَ» من وقتی این را گفتم، بعد از جلسه یک عده پیش من آمدند، بعضی گفتند که آقای قرائتی! قشنگ گفتی. ما باید مزهی قرآن را بچشیم. همینطور میگوییم: دانشگاه! چه دانشگاهی؟ چه علمی؟ چه کتابی؟ چه استادی؟ روی چه هدفی؟
5- ارزش کارها، به هدفها و انگیزهها
هدفها به کارهای ما ارزش میدهد. شما اگر صبح که مثلاً به یک بنگاه معاملاتی میروی، صبح که میرود میگوید: خدایا! میروم به مردم مشورت بدهم و مردم را راهنمایی کنم. تو هم رزق من را از حلال برسان. بدون دروغ می خواهم یک لقمه نان بخورم. چون لقمهی حرام روی بچهی شما هم اثر میگذارد. امام حسین(علیهالسلام) روز عاشورا فرمود: علت اینکه هر چه میگویم شما گوش نمیدهید، به خاطر این است که شکم شما از حرام پر شده است. خوشحالی نکنیم که این لقمه حرام است. بچهی ما چه از آب درمیآید. من میروم آن مقداری که بلد هستم مردم را کمک کنم. تو هم رزق من را برسان. آن وقت همانطور که نشستهای چه مشتری بیاید، چه مشتری نیاید، در حال عبادت هستی. چون نشستهای برای اینکه خیربرسانی. نیتمان خیر باشد. نیتمان درآمد نباشد. که من میروم که پول دربیاورم. بگو: میروم که به مردم کمک کنم. یک کسی آشپزخانهاش را سوراخ میکرد. حضرت فرمود: چرا سوراخ میکنی؟ گفت: سوراخ میکنم که دودهایش برود. گفت: بگو سوراخ میکنم که نور بیاید. چرا میگویی: دود برود، بگو نور بیاید. یعنی سوراخ سوراخ است، اما نیتها فرق میکند. این مثال تکراری من را بشنوید. یک لیوان آب را ما به سه نفر میگوییم: که بخورند. این را دربیاویم، فردا خواهند گفت: آقای قرائتی در ظرف نقره آب میخورد. معلوم هم نیست که نقره باشد، حالا برای اینکه حرف مفت نزنند. خیلی حساس است. آخوندها قبایی که میپوشند، اینجایش باز است، یک خانمی، یک آقایی، نمیدانم مرتب نامه مینوشت که آقای قرائتی، این زیر قبایت را بدوز. من میدانم که او نمیدانست که رسم ما این است. این یعنی قانونش این است. در یکی از این نامهها یک سوزن و نخ فرستاد بود، گفته بود: فکر کنم تو سوزن و نخ نداری، یک سوزن و نخ در یک پاکت گذاشته بود، که آقا زیرقبایت را بدوز. دیگر حالا فردا میگویند: فلانی در ظرف نقره آب خورد. این مثال تکراری است، ولی اجازه بدهید که من تکرار کنم. من یک لیوان آب را به سه نفر میگویم: بخورید! یک نفر نمیخورد، قهر کرده است. میگوید: چون از تو ناراحت شدهام، من از دست تو آب نمیگیرم. خوب این آقا قهر کرده است. دومی نمیخورد، میگوییم: شما چرا؟ میگوید: تشنه نیستم. بابا میل ندارم. تشنه نیستم. یک نفر نمیخورد، قهر کرده است. یک نفر نمیخورد، تشنه نیست. به سومی میگوییم: شما بخور! میگوید: من هم نمیخورم. میگوییم: شما دیگر چرا؟ میگوید: چهارمی تشنهتر است. ببینید سه نفر آب نخوردند. زنده باد یک، یا زنده باد دو، یا زنده باد سه؟ سه! شما در دکان و مغازه میروید. طلافروش است، خیاط است، بقال است، هر کس دانشجو است، استاد است، معلم است، آخوند است، بگویم من آمدهام حرفهای قرآن و پیغمبر را برای مردم بگویم. به من پول دادند، الحمدلله! به من پول ندادند، الله اکبر! خدا بزرگ است. جای دیگر. آن وقت تمام کارهای من عبادت میشود. مطالعه، قدم زدن، تمام کارهای طلافروش، تمام کارهای کشاورز، کارگر و هر کس هر کاری میکند، عبادت میشود. شما میتوانید همیشه در حال عبادت باشید. اصلاً در مغازه صندلیتان را رو به قبله بگذارید. قبله این طرف است، صندلیات را این طرف بگذار. اصلاً رو به قبله نشستن عبادت است. با بسم الله شروع کن. نیتت خیر باشد، آن وقت خدا برایت خیر میرساند. حدیث داریم که اگر کسی باطنش را درست کند، خدا مشکلاتش را حل میکند. حدیث است. اگر کسی بین خودش و خدا را اصلاح کند، «مَنْ أَصْلَحَ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ» کسی که بین خودش و خدایش نیتش را اصلاح و پاک کند، «أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ» (نهجالبلاغة،ص483) خدا مشکلاتش را برایش حل میکند. مردم را راهنمایی نکنیم که از کجا بگیر، به کجا وام بده. پولت را آنجا بخوابان. از آنجا بگیر. یک کارهایی را که مردم را گیر میاندازد نکنیم. ممکن است شما با این حرفها به یک لقمهای برسی، اما… گرفتار گرگ نشویم، مدیریت جمهوری اسلامی این است. یک کلمهی «جَمَالٌ» است. حالا میفهمیم که «وَلَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَحِينَ تَسْرَحُونَ» هر کس هر کاری که میکند، یک خورده فکر کند.
6- بهرهگیری حضرت عبدالعظیم از امام هادی(علیهالسلام)
حضرت عبدالعظیم(ع) به امام دهم(ع) گفت: من میخواهم اصول دینم را برای شما بگویم. عقیدهی من راجع به خدا این است. عقیده من راجع به قبر این است. عقیدهی من راجع به معاد این است. راجع به امامت این است. راجع به نماز این است. یک دور عقاید خودش را برای حضرت عبدالعظیم(ع) گفت، حضرت عبدالعظیم(ع) برای امام دهم(ع) گفت. امام دهم(ع) فرمود که: «اَنتَ ولیُّنا حقّاً» یعنی حقیقتاً مؤمن واقعی تو هستی. آن وقت ثواب زیارت حضرت عبدالعظیم(ع) ثواب زیارت کربلا را دارد. روایت داریم. البته این… من در جلسهی قبل گفتم که خواب حجت نیست. اگر حجتی داشتیم، خواب میتواند کمک کند. ببینید گچ خانه نیست، اما اگر آجری باشد، گچ میتواند بندهای آجر را به هم سفت کند. روی خواب نمیشود تکیه کرد. اما اگر یک حدیثی داشتیم، خواب میتواند این حدیث را به دل ما قفل کند. یکی از دوستان ما در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) پیشنماز شده بود. به من گفت که آقای قرائتی! من یکی از علما را دیدم، گفت: احوال شما! میخواستم یک چیزی به شما بگویم. به آن پیشنماز حرم حضرت عبدالعظیم(ع). گفتم: بفرمایید! گفت: من خواب دیدهام که تو پیشنماز حرم امام حسین(ع) شدهای. به او گفتم: خوابت درست است. گفت: تو پیشنماز حرم امام حسین(ع) شدهای؟ گفتم: نه! من پیشنماز حرم حضرت عبدالعظیم(ع) شدهام. منتها چون ثواب زیارت حضرت عبدالعظیم(ع) ثواب زیارت کربلا است، من پیشنماز… یعنی گاهی حدیث داریم، منتها این خواب میتواند آن حدیث را تأیید کند. حالا این توفیق تهرانیها است. یک وقتی من رفتم روی منار… چهار منار مرقد حضرت امام(ره) دارد. روی یکی از این منارها رفتم که صحنه را ببینم. یک خورده نگاه کردم و دیدم که بین حرم حضرت امام خمینی(ره) و حرم حضرت عبدالعظیم(ع) یک چند مزرعه و یک چند کارخانه است و یک مقداری هم خانه است. اگر یک بلواری و اتوبانی بیاندازند، هرکس حضرت عبدالعظیم(ع) میآید، چون یک بلوار بزرگی است، حرم امام(ره) هم میآید. هر کس هم حرم امام(ره) میآید، میگوید: این هم قبر حضرت عبدالعظیم(ع) است. اگر یک بلوار بین این دو حرم باشد، خیلی زوارها را به هم تحویل میدهند. اگر برّ است، «تَعاوَنُوا عَلَی البرّ» حالا کار چه کسی است؟ به من چه که این حرفها را بزنم. ممکن است مسؤولین مرقد باشند، شهردار تهران باشد، وزارت راه باشد. نمیدانم هر کس میخواهد باشد. ولی اگر یک بلواری بین اینها باشد، خوب است. اینها خدمت کردند. یکی از کارهای شیرینی که در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) شده است، و در حرمهای دیگر ندیدهام، نمیگویم نیست، شاید هست و من ندیدهام. کاشیکاریهای حرم حضرت عبدالعظیم(ع)، حدیثهای خود عبدالعظیم(ع) است. یعنی حضرت عبدالعظیم(ع) نقل کرد که امام جواد(ع) چه گفت. امام دهم(ع) چه گفت. یعنی حدیثهای حضرت عبدالعظیم(ع) را کاشیکاری کردهاند. دومین ابتکاری که کردهاند این است که کاشیها را عربیهایش را به هم نچپاندهاند. آخر بعضی از کاشیکاریها را هیچ جنی یک مترش را نمیتواند بخواند. خطها در هم رفته است، خط کوفی، خط سیخی، خط میخی، آدم قاطی میکند. این حدیثها را از هم باز کردهاند. و یکی دیگر اینکه حدیثها در مقابل چشم است. آخر من چشمم اینجا است. این برداشته کاشیکاری را پشت بام گذاشته است، من باید عمامهام را چنین کنم تا بخوانم. بابا چشم من اینجاست. من اگر چشمم اینجاست، کاغذ را باید در مقابل چشمم بگیرم. تو کاغذ را دم پشت بام گرفتهای و میگویی: بخوان! اصلاً نمیفهمم چرا… اینکه میگویند: ما را میبرند و نمیدانیم که چه میکنیم، بابا چشم ما اینجاست. چرا کاشی بالا رفته است؟من فارس هستم چرا با خط کوفی برای من مینویسی؟ با مناسبت هر چیزی نوشته شود که آدم بداند. اینجا مثلاً حدیثهای حضرت عبدالعظیم(ع) خوب است نوشته شود. «وَلَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَحِينَ تَسْرَحُونَ» وقتهایی که در مغازه بیکار هستید، در دانشگاه مطالعهی جنبی هم بکنید. ببینید، مطهری(ره) پنجاه و دو جلد کتاب دارد. سال هم پنجاه و دو هفته است.
7- خواندن کتابهای مفید در کنار کارهای روزانه
اساتید دانشگاه ما هفتهای یک جلد از این کتابهای مطهری را هم بخوانند. آن وقت این درسی را هم که خواندهای، برای خدا خواندهای. آن درسهایی که به عنوان استاد دانشگاه و معلم و مربی تربیتی میخوانی، آنها که وظیفه شما است. چون هیأت علمی مگر میتواند که هفتهای چند ساعت سر کلاس نرود؟ معلم مگر میتواند سر کلاس نرود. شما حقوق میگیری و وظیفهات است. آن کارهایی که وظیفه شما است، آنها را پای خدا نگذارید، برای خرجی زن و بچه است. یک کاری بکنید، که وظیفهتان نیست. برای خدا باشد. من یک وقتی کنار رودخانه کرج رفتم، تابستان آبش مثل بلور، سرد و بلوری بود. های های های های! گفتم: پس یک وضو بگیرم. وضو میگرفتم و میگفتم: های های های های! گفتم: وضویت باطل است. تو برای های های وضو میگیری! وضو باید برای خدا باشد. گفتم: راست میگویی، وضویم باطل است. گفتم: خدایا نمیخواهم وضو بگیرم. میخواهم های های کنم. آب ریختم و ریختم و ریختم. چند مشت ریختم و گفتم: سیر شدی؟ گفت: خوب! حالا یک مشت به خاطر وضو بریزم. بعد حالا یک مشت برای خدا گرفتیم. شما آن درسهایی را که برای لیسانس و فوق لیسانس و مدرک و مشتری و اینها خواندهاید، برای های های است. آنها را ول کنید. یک کاری برای خدا بکنید. چون ممکن است همهی اینها را بگویند: آقا اینطور نیست. کسی عاشق دختر شاه شد. گفتند: شاه که دخترش را به تو نمیدهد. گفت: دیگر عشق است. ولی در عشق میسوخت. یک کسی گفت: ببین! برو در بیرون شهر یک غاری است، در فلان کوه، آنجا عبادت کن. شاه گاهی میآید بیرون شهر که تفریح کند، من این شاه را دم غار میآورم و میگویم: این جوانی است که زاهد است و مشغول عبادت است. بیا و یکی از دخترهایت را به این بده. حالا خانه و زندگی هم نداشت، تو شاه هستی، یک خانه برایش بخر. مشکلاتش را حل کن. من یک چنین دلالی شاید بتوانم برای شما بکنم. حالا شما مشاور بنگاه معاملاتی هستید. یک چنین دلالیهایی هم میتوانید بکنید؟ گفت: باشد! رفت و مشغول عبادت شد و آن روزی هم که بنا شد شاه بیرون از شهر برود. ایشان آمد و گفت: اعلی حضرت! یک جوانی است که اینجا عبادت میکند، برویم و او را ببینیم. آمدند و این جوان هم مشغول عبادت شد و متوجه شد شاه به همراه آن دلال آمده است. دو رکعت نمازش را که خواند، بلافاصله گفت: الله اکبر! گفت: اعلی حضرت تشریف آوردند. دومرتبه دو رکعت را که خواندگفت: الله اکبر! اصلاً به اعلی حضرت اعتنایی نکرد. این دلال ناراحت شد که ما با چه عمل سزارینی شاه را اینجا کشیدیم، و حالا این اعتنا نمیکند. بعد دعوا کرد که چرا اعتنا نکردی؟ گفت: من تا به حال، به خاطر این نماز میخواندم که شاه دم غار بیاید، بلکه دخترش را به من بدهد. وقتی دیدم که نماز قلابی من شاه را دم غار کشید، گفتم: بدبخت! چرا نماز واقعی نمیخوانی؟ نمازی که قلابیاش اینقدر زور دارد، پس حقیقیاش چقدر زور دارد؟ من از آن لحظهای که دیدم نماز قلابی من شاه را به غار کشید، از همان لحظه تصمیم گرفتم که نماز جدی بخوانم. یک کسی میگفت: ریا هم که میکنید، برای خودش ریا کنید. چرا برای مردم ریا میکنید؟ دل مردم دست خداست. «یا مقلب القلوب» یعنی دل دست خداست. این را بخرد یا نخرد. بشنود این را یا نشنود. این اثر کند یا نکند. ما یک مقداری باید مواظب باشیم. رزق ما دست خداست. دل مردم دست خداست. اینطور نیست که هر کس به هر چیزی که بخواهد برسد. به ما گفتند: کدخدا را ببین، ده را بچاپ! دروغ نیست، منتها عبارتش غلط است. کدخدا را ببین ده را بچاپ! عبارت صحیحش این است: خدا را ببین، دل را بچاپ! خدایا یک طوری کن که این داماد این عروس را بپسندد. این عروس این داماد را بپسندد. خدایا دلهایش دست تو است. به این نیست که مهریه چقدر باشد، آرایش چطور باشد. تالار چطور باشد. گاهی بهترین امکانات عروسی هست، اما دل این عروس و داماد به هم قفل نمیشود. گاهی هم هیچ چیز نیست، عاشق همدیگر میشوند. دل دست خداست. دل مشتری، دل فروشنده، خدا خواسته باشد یک کاری را بکند، میشود. یک صلواتی بفرستید. وقتم تمام شده است، ولی من این را زود میگویم. یک بنده خدایی پدر دو شهید است. هر دو پسرش هم سردار بودند. از آن شهدای درجهی یک! حالا اسم نبرم. مادر این دو شهید را برای پدر این دو شهید عقد کردند، جوانیهایشان. میخواست این را به خانه بیاورد. پول نداشت. یک بنگاه معاملاتی بود. یک مشتری بود. آن بنده خدا هم یک قطعه زمینی داشت، مشتری گیرش نمیآمد. حالا یا زمین یا ساختمان. بعد از مدتی یک مشتری پیدا کرد. اینها تا محضر هم رفتند، در محضر باز با هم چانه زدند و باز معامله پاره شد. این فروشنده خیلی ناراحت شد که چرا این زمین را هیچ کس نمیخرد. حالا هم که یک مشتری آمد و بنگاهدار هم تلاشش را کرد، ولی باز نشد. این آقایی که میخواست زمین را بخرد، و قهر کرد و گفت: نمیخرم. داشت بیرون میآمد. این پدر دو شهید، شاگرد بنگاهدار بود. او هم پشت سر بنگاهدار به محضر رفته بود. میگفت: وقتی داشت بیرون میآمد، یک مرتبه عطسهاش گرفت. چه کسی عطسهاش گرفت؟ همین پدر دو شهید. پدر دو شهید که شاگرد بنگاهدار است، عطسهاش گرفت. تا عطسه کرد، این هم گفت: بله! عطسه کردم، صبر آمد بد آمد. برگردم و معامله کنم. میگفت: در دفتر برگشت و گفت: نه! من قهر نکردم. معامله کنید. قهر کردم و میخواستم بروم، ولی در راه پله، یک نفر عطسه کرد، من پشیمان شدم و برگشتم. خوب معامله شد و این فروشنده خیلی خوشحال شد. آمد و گفت: چه کسی بود که عطسه کرد؟ گفت: آقا من عطسه کردم. گفت: این عطسه تو من را به یک خیری رساند. بگو من یک مشکلی از تو را باز کنم. گفت: راستش من داماد شدهام، میخواهم زنم را بیاورم و پول ندارم. گفت: خرجی زنت با من، برو عروسی کن. بعد هم عروسی کردند و دو سردار شهید دادند. ببینید وقتی خدا میخواهد به یک کسی بدهد، در راه پلهها توسط یک عطسه… تازه عطسهای که خودش پایش به جایی بند نیست، اصلاً دروغ است که میگویند: عطسه کردی صبر کن! حدیث داریم عطسه کردی عجله کن. روی یک چیزی که پایش به هیچ کجا بند نیست، توسط یک آدمی که برنامهریزی نشده است، در راه پلهها یک عطسه میکند، آن فروش میکند، آن خرید میکند، پول عروسی این را میدهند، میرود و عروس را میآورد و دو سردار درست میشود. آخر خدایی که اینطور خدایی میکند، چرا ما دلگی کنیم؟ بیایید و با خدا رفیق شویم. همان در مغازه یک سجاده بیانداز و نمازت را بخوان. بگو: آقا من مسلمان هستم. مسجد هم دور است. میخواهم همین داخل نماز بخوانم. چرا میروی و پشت پرده نماز میخوانی؟ مگر میخواهی تریاک بکشی؟ چرا نمازمان را علنی نخوانیم؟ آنهایی که مغازههایشان دور از مسجد است، همانجا یک گونی و سجادهای بیاندازند و در داخل نماز بخوانند. ما میتوانیم حامی دین باشیم، راستگو باشیم، حلالخور باشیم. خدایا همهی ما را به راه مستقیم هدایت بفرما.
«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- قرآن، واژه جمال را دربارهی چه چیزی به کار برده است؟ 1) حرکت پرندگان در آسمان 2) حرکت گله گوسفندان 3) شنای ماهیان در دریا 2- در سخن رسول خدا، بزرگ و سرور مردم کیست؟ 1) خدمت گزار مردم 2) عابدترین مردم 3) عالمترین مردم 3- بر اساس روایات، زیارت کدام امامزاده در ایران، ثواب زیارت امام حسین(ع) را دارد؟ 1) حضرت معصومه در قم 2) حضرت عبدالعظیم در ری 3) حضرت شاهچراغ در شیراز 4- امام حسین(علیهالسلام) در روز عاشورا، دلیل نپذیرفتن سخنانش از سوی دشمن را چه دانست؟ 1) کینه و عداوت قبیلگی 2) ترس و طمع مردمان 3) لقمه حرام در شکمها 5- بر اساس روایات، در قیامت چه اموری از انسان شکایت میکند؟ 1) مسجدی که مورد بیاعتنایی قرار گیرد 2) قرآنی که تلاوت نشود 3) هر دو مورد
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1445