responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1448

1- زرق و برق فريبنده‌ي دنيا
2- تكيه بر قدرت و ثروت دنيا
3- تكيه بر مدرك و تحصيلات
4- خاطره‌اي در هواپيما
5- اصلاح فرهنگ مردم توسط انبيا و اوليا
6- شناخت راه درست در ماجراي تغيير قبله
7- عزّت و ذلّت به دست خداست
8- خوشبختي واقعي در گرو سلامت جسم و روح

موضوع: خوشي‌هاي واقعي و خيالي

تاريخ پخش: 24/06/90

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

در اين جلسه مي‌خواهيم راجع به اين موضوع بحث كنيم: خوشي‌هاي واقعي و خوشي‌هاي خيالي و لحظه‌اي. رستگار چه كسي است؟ خوشبخت چه كسي است؟ خوشبختي چيست؟ موضوع بحث ما اين است.

همه مردم دنبال خوشي مي‌گردند. كسي نيست كه به اين بحث نياز نداشته باشد. يكي خوشي را در پول مي‌داند، يكي در مقام مي‌داند. يكي در خانه مي‌داند. يكي در همسر زيبا مي‌داند. پس موضوع بحث اين است كه خوشبختي چيست و خوشبخت كيست؟ خوشبختي‌ها بعضي از خوشبختي‌ها خيالي است، بعضي از خوشبختي‌ها واقعي است. قرآن هم براي همه تابلو زده كه مواظب باشيد.

در قرآن خيلي آيه داريم چون مردم قاطي مي‌كنند. دوشاخ تلفن را به برق مي‌زنند. دو شاخ برق را به تلفن مي‌زنند. گاهي افراد خودشان را پودر مي‌كنند، نابود مي‌كنند، در خوشي خيالي. آياتي در قرآن هست كه خوشي‌هاي خيالي را مي‌گويد.

1- زرق و برق فريبنده‌ي دنيا

1- يكي چشم‌داشت به زرق و برق. قارون وقتي با يك اسكورت‌ها و جمعيت و دنگ و فنگي داشت در خيابان و مثلاً كوچه و بازار راه مي‌رفت، افراد مي‌گفتند: هرچه عربي مي‌خوانم قرآن است. («يا لَيْتَ لَنا») اي كاش براي ما بود («مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظيمٍ») (قصص/79) حظ را او مي‌برد. خوشا به حالش! كيف مي‌كند. («حظ عظيم») يعني كيف بزرگ را قارون مي‌برد. ببين چه خانه‌اي، چه زندگي‌اي! آيا خوشي اين است؟ قرآن مي‌فرمايد كه: («وَيْلٌ لِّكُلّ‏ِ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ، الَّذِى جَمَعَ مَالًا وَ عَدَّدَهُ» )(همزه/1و2) («جَمَعَ مَالًا») يعني مال جمع كرده است. («وَ عَدَّدَهُ») دائم هم مي‌شمارد. سكه امروز چند است؟ اصلاً روزنامه كه مي‌خرد براي نرخ سكه مي‌خرد. كار ندارد كه در مملكت سومالي چه كسي گرسنه است؟ چه كسي مرد؟ چه كسي زنده شد؟ مي‌گويد: سكه چند است؟ فقط هدفش («جَمَعَ مَالًا وَ عَدَّدَهُ»)!

گاهي افرادي خودشان را خوشبخت مي‌دانند. مي‌گويند: ببين ديگر كسي نمي‌تواند به ما بگويد: بالاي چشمت ابرو است. هرچه بخواهيم همانطور مي‌شود. («ما أَظُنُّ أَنْ تَبيدَ هذِهِ أَبَداً») (كهف/35) قرآن نقل مي‌كند يك ثروتمند باغداري آمد در باغ اين درخت‌ها را ديد و نهرها را ديد و گفت: ديگر اينها نابود شدني نيست. ديگر اينها نابود شدني نيست. من ديگر تثبيت شده‌ام. ديگر كسي نمي‌تواند من را تكان بدهد. جايگاه من خيلي قوي است. اطمينان مي‌كند كه جاي پايش سفت است. قرآن بخوانم. («أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً») (كهف/34)

يكي ديگر مي‌گفت: من ثروتم و بچه‌هايم بيش از ديگران است.

بعضي‌ها («وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم‏») (حشر/2) فكر مي‌كنند مثلاً اين قلعه‌اي كه در آن است. اين برجي كه ساخته ديگر اين نمي‌دانم با چند زلزله‌ي چند ريشتري را جلويش را مي‌گيرد. نمي‌دانم مقاوم سازي‌اش چنين شده، چنان شده. آمريكايي‌ها فكر مي‌كردند در لانه جاسوسي در سفارت‌خانه‌ي خودشان، ديگر كسي نمي‌تواند به سفارت آمريكا چپ نگاه كند. باور نمي‌كردند كه يك مرتبه همين بچه‌ها و دانشجويان مسلمان و پيرو خط امام يك مرتبه بيايند خودشان را هم گروگان بگيرند. («وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم‏») اينها تكيه به غير خدا…

حدود دويست بار در قرآن («دون الله») است. يعني به هرچه غير از خدا تكيه كني پوچ مي‌شود. قذافي را ببينيد. مبارك را، شاه را، صدام را. باقي‌ها را هم مي‌بينيد. نوح به پسرش گفت: ايمان بياور سوار كشتي شو. خداوند اراده كرده كفار را غرق كند. گفت: من كه غرق نمي‌شوم. گفتند: چطور؟ گفت: پس كوه براي چيست؟ هان اين كوه است. («سَآوي» )يعني مأوا مي‌گيرم، منزل مي‌گيرم، («إِلى‏ جَبَلٍ») (هود/43) من تا ببينم دنيا را آب برده سر كوه مي‌روم. («يَعْصِمُني‏» )كوه مرا حفظ مي‌كند. مي‌گويند: فلاني معصوم است يعني محفوظ است. يعني از گناه حفظ شده است. كوه مرا حفظ مي‌كند. («سَآوي إِلى‏ جَبَلٍ») سراغ كوه مي‌روم. نوح مي‌گفت: پسرم غرق مي‌شوي. پسرش مي‌گفت: من غرق نمي‌شوم. گفت: خدا تو را غرق مي‌كند. مي‌گفت: كوه! به كوه تكيه كرد و غرق شد.

2- تكيه بر قدرت و ثروت دنيا

تكيه به حكومت، تكيه به چيز خيالي، تكيه بر تشريفات، فلاني را دو تا هلي كوپتر و بيست تا بنز اسكورت كردند. چه جايگاهي دارد؟ همين آقا از ترس پشه در پشه‌بند مي‌رود. تكيه بر تشريفات، چه؟ قارون. («فَخَرَجَ عَلى‏ قَوْمِهِ في‏ زينَتِه‏») (قصص/79) از خانه‌اش خارج شد، با تشريفات. يك عده گفتند: («يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُون‏»).

تكيه بر باغ، قرآن مي‌گويد: («ما أَظُنُّ أَنْ تَبيدَ هذِهِ أَبَداً» )(كهف/35) («ما أَظُنُّ») ظن، گمان ندارم. («ما أَظُنُّ أَنْ تَبيدَ هذِهِ أَبَداً») فكر نكنم اينها نابود شوند. شاه فكر مي‌كرد تا صد نسل بعدش هم كه شاهپور، ماهپور باشند، همه وضعشان خوب است. تكيه بر باغ، تكيه بر كوه، («سَآوي إِلى‏ جَبَلٍ يَعْصِمُني‏») تكيه بر حكومت، («أَ لَيْسَ لي‏ مُلْكُ مِصْر») (زخرف/51) فرعون مي‌گفت: آيا ملك مصر براي من نيست؟ («أَ لَيْسَ لي‏ مُلْكُ مِصْر») تكيه بر حكومت.

تكيه بر نژاد، وقتي خدا به ابليس گفت: سجده كن. گفت: من! به او سجده كنم؟ («خَلَقْتَني‏ مِنْ نارٍ») نژاد من از آتش است. («وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ» )(اعراف/12) نژاد آدم از خاك است. آدم از خاك است و من از آتش. آتش بر خاك برتري دارد. نژاد من، تكيه بر نژاد.

تكيه بر دژ، («وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ») آيه‌ي دوم سوره حشر. («وَ ظَنُّوا») آمريكايي‌ها گمان مي‌كردند، («أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ») (حشر/2) حصن يعني قلعه. مي‌گويند: زناي محصنه، اين محصنه با «سين» نيست. محصنه با «صاد» است. زناي محصنه، «حصن» يعني دژ، يعني زناي كسي كه دژ دورش است. با اينكه دژ دارد، يعني زن شوهر دارد، اين شوهر به عنوان يك قلعه دور اين زن است ولي پريده آن طرف باز با يك مرد نامحرم. يا مرد زن دارد، خوب زن براي مرد قلعه هست ولي اين مرد با اينكه زن دورش هست آن طرف پريده است. كسي كه از سر ديوار آن طرف بپرد، اين را زناي محصنه مي‌گويند. يعني ديوار دورش بود، از ديوار آن طرف پريد. خوب يك كسي همسر ندارد، كيفرش سبك‌تر است، صد تا شلاق است. اما تو كه زن داري، همسر داري، قتل است. تو دژ دورت بود. «حصون» حصن، زناي محصنه، فكر مي‌كرد قلعه، اينجا سفارت است. اگر سفارت است كه ديگر نمي‌شود كاري كرد. تكيه بر حكومت، تكيه بر قلعه، دژ، نژاد، نژاد من از آتش است.

3- تكيه بر مدرك و تحصيلات

تكيه بر مدرك، تو فوق ليسانسي اينقدر به حرف گوش نمي‌دهي. حالا مدرك كارشناسي ارشد گرفتي ديگر گوش به حرف پدر و مادرت نمي‌دهي. حرف نزن ديگر. مي‌داني تحصيلات من چيست؟ اوه اوه! اوه اوه! خدا مي‌گويد: همه با سوادها سوادتان را روي هم بريزيد، اندكي بيش نيست. («وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً») (اسراء/85) همه‌ي باسوادها اطلاعاتشان را روي هم جمع كنند، قليلي بيش نيست. آيه‌اش اين است. تكيه بر مدرك، به هيچ چيز نمي‌شود تكيه كرد. كه اگر خدا اراده كند همه چيز از بين مي‌رود و هيچ چيز نجات نمي‌دهد.

اين قصه براي خيلي قديم است. سرمايه‌داري بود با كشورهاي دنيا تجارت داشت، منتهي چون منشي زياد داشت، خودش كار از دستش در رفته بود. منتظر فرصتي بود خودش كنترل كند. يك چند روز تعطيلات كه پيش آمد، مثلاً چند روز پشت سر هم تعطيل شد، گفت: خوب اين تعطيلات فرصتي است براي اينكه خودم بروم دفاتر را ارزيابي كنم. قراردادها را با كشورها كنترل كنم. به هيچ‌كس نگفت. صبح زود رفت و آن پاساژي كه داشت، از پاساژ وارد مغازه و مغازه وارد حجره شد و وقتي در را بست يادش رفت كليد را بردارد. در رويش قفل شد. خوب در اتاق همه گاوصندوق، همه اسناد، همه چك، همه پول اما در قفل شد. گفت: حالا مقداري كار كنيم، مقداري كار كرد ضعف او را گرفت. خسته شد، تشنه شد، دستشويي مي‌خواست برود. ظهر شد نيامد. گفتند:فلان تاجر را ربودند. آدم ربا چه كسي است؟ به پليس خبر دادند. كنترل كنيد دروازه‌هاي شهر را از همه اين امكانات براي كشف اين جرم، كشف آدم ربايي، عصر شد، شب شد، ضعف او را گرفت، هرچه فكر كرد چه بخورد، يك خرده كاغذ جويد حالش به هم خورد. زبانش را به ته كفشش ماليد. حرف را خلاصه كنم. برداشت نوشت در اتاق پول از گرسنگي مردم. بعد از سه روز جنازه‌اش كشف شد. اگر خدا بخواهد كسي از گرسنگي بميرد، با خدا طرف نشويد. ما زود مغرور مي‌شويم.

4- خاطره‌اي در هواپيما

«الْحَمْدُلِلَّه‏» خدا را شكر هواپيمايي اين مشكلش را حل كرد. يك زماني در هواپيما بودم. مهماندار رفت گفت: تا چند لحظه ديگر هواپيما در فرودگاه مي‌نشيند. من به اين مهماندار گفتم: برو بگو: «إِنْشاءَاللَّه‏»! گفت: «إِنْشاءَاللَّه‏» نمي‌خواهد. كامپيوتر نشان داد. گفتم: هواپيما كه سقوط مي‌كند، كامپيوتر ندارد؟ گفت: چرا. گفتم: اگر بنا است قهر خدا برسد با كامپيوتر با هم مي‌افتيم. يك خرده فكر كرد گفت: حق با شماست. رفت دوباره گفت: تا چند لحظه ديگر هواپيما در فرودگاه «إِنْشاءَاللَّه‏» مي‌نشيند. براي دفعه اول يك «إِنْشاءَاللَّه‏» گفت. من خواستم از اين مهماندار تشكر كنم. ديدم در جيبم چيزي نيست. يكي از اين نماينده‌هاي مجلس كنار من نشسته بود. گفتم: چيزي نداري من به اين يك هديه‌اي بدهم. گفت: چه؟ گفتم: حالا اگر يك خودنويسي داري بده. گفت: باشد. خودنويس را از اين نماينده مجلس گرفتيم و داديم به اين خانم و ياد اين دعا افتادم. كه ماه رجب يك دعايي هست، دستشان را به ريششان مي‌گيرند و چنين مي‌كنند. يكي ريش نداشت ريش بغل دستي را گرفت و چنين كرد. (خنده حضار) حالا ما خودنويس نداشتيم، خودنويس اين نماينده مجلس را گرفتيم و به اين خانم داديم. پياده شديم زنگ زديم به تشكيلات هواپيمايي كه بابا شما «إِنْشاءَاللَّه‏» را هم بنويسيد. يعني چه كه ما نگاهمان به كامپيوتر مي‌خورد و از خدا غافل مي‌شويم. گاهي وقت‌ها انسان مغرور مي‌شود. يك چيزي كه مي‌بيند فكر مي‌كند نه ديگر… من سراغ دارم چه افرادي در چه شرايطي چه مشكلاتي پيدا كرد. تكيه بر… ديگر چه؟ مسأله‌ي ديگر… يك صلوات ديگر هم بفرستيد. (صلوات حضار)

5- اصلاح فرهنگ مردم توسط انبيا و اوليا

يكي از كارهايي كه اهل بيت ما مي‌كنند اين است كه فرهنگ مردم را عوض كنند. شما هركدام اهل كامپيوتر هستيد، به خصوص اگر طلبه‌ها پاي تلويزيون هستند يا دانشجويان، مثلاً يك چيزي در ذهنشان است، مي‌گوييم: بابا عزاداري اين نيست كه جمعيت زياد باشد. بيست تا گوسفند كشتيم. هشت تا شتر كشتيم. امام حسين به عدد شترها كه ثواب نمي‌دهد. به عدد اخلاص ثواب مي‌دهد. شما يك بز بكش با اخلاص قبول است. دو هزار تا شتر بكش بدون اخلاص قبول نيست. متر خدا و پيغمبر اخلاص است. هيئت ما يك سرش كجاست، يك سرش كجاست. فلان كسي كه مرد هشتاد دسته گل آوردند روي قبرش گذاشتند. هشتاد كه هيچي، هشتصد دسته گل هم روي قبر مرده بگذاريد، در زماني كه اين همه گرسنه هستند، روز قيامت بايد جواب بدهند آنهايي كه گل روي قبر مي‌گذارند. چقدر اسراف مي‌شود. واقعاً بعضي از مهماني‌ها را آدم نگاه مي‌كند، چه اسرافي مي‌شود. من نمي‌دانم كجاي ما دينداري است. آدم‌هاي خوبي هم هستند ولي در مهماني‌ها اسراف، اسراف! اسراف گناه كبيره است. تكرار مي‌كنم اسراف گناه كبيره است. دور ريختن نصف ليوان آب اسراف است و اسراف گناه كبيره است. چقدر بريز و بپاش در مهماني‌ها است، در عروسي‌ها است.

حديث داريم («لَيْسَ الْبِرُّ») اين اين اين… («وَ لكِنَّ الْبِر») اين اين اين. يعني اي مردم، آنچه كه در سر شماست دور بريزيد. آن نيست. خوشبخت كسي نيست كه مهريه‌اش بالا باشد. خوشبخت كسي است كه اخلاقش گزينش‌اش دقيق باشد. گزينش عروس و داماد بايد دقيق باشد. در پارك و سينما و بستني و اس‌ام اس كه آدم نمي‌تواند همسر انتخاب كند. اگر عاشق هم باشند براي همديگر كلاهبرداري مي‌كنند. پسر چند روز خودش را نگه مي‌دارد، ببينيد دختر اگر مذهبي است او هم بلند مي‌شود نماز شب مي‌خواند. كه بگويد: ببين من خيلي مذهبي هستم. دختر هم يك چادر مشكي سر مي‌كند، رويش را هم تنگ مي‌گيرد، اگر ببيند كدش مذهب است يا كدش غير مذهب است، اگر عاشق باشد طوري خودش را تنظيم مي‌كند كه تو خوشت بيايد. با اين رقمي كه نمي‌شود فهميد. حديث داريم اگر مي‌خواهي بفهمي رفيق خوب چه كسي است سه بار او را عصباني كن. اگر تو را فحش نداد معلوم مي‌شود رفيق خوبي است. در سرازيري كه همه آدم خوبي هستند. در سرازيري هر بشكه‌اي هم بي‌ام و است. ماشين سالم را در گردنه‌ها مي‌بينند. («لَيْسَ الْبِرُّ») اين … («وَ لكِنَّ الْبِر») اين.

6- شناخت راه درست در ماجراي تغيير قبله

قبله كه عوض شد، موج در جامعه افتاد. قبله تا حالا اين طرف بوده حالا اين طرف شده. صلواتي بفرستيد. (صلوات حضار) ماجراي تغيير قبله يك درس خيلي قشنگي دارد براي شما بگويم. اول جزء دوم است. پيغمبر ما وقتي مبعوث شد، چهل سالگي روي كعبه پر از بت بود. درون كعبه و روي كعبه بت بود. از چهل سالگي تا 53 ساله، اين سيزده سالي كه مكه بود رو به بت‌ها نمي‌ايستاد. پشت به كعبه نمي‌كرد. مثلاً حالا فرض كنيد، اين ميز كعبه است، اين رقمي نمي‌ايستاد كه پشت به كعبه باشد. منتهي بت پرست‌ها اين طرف مي‌ايستادند. پيغمبر اين رقمي مي‌ايستاد كه هم رو به بت‌ها نباشد. هم پشت به كعبه نباشد. هجرت كرد به مدينه آمد. خوب چقدر راه است؟ هشتاد فرسخ! به مدينه آمد.

در مدينه بت‌پرست نبود اما يهودي‌ بود. يهودي‌ها اين طرف بودند. پيغمبر هم اين طرف نماز مي‌خواند. يهودي‌ها مي‌گفتند: پيغمبر رو به بيت‌المقدس نماز مي‌خواند. خوب ما هم برايمان بيت‌المقدس مهم است. معلوم مي‌شود كه پيغمبر اسلام كه بعد از موسي آمده قبله‌اش قبله موسي است، معلوم مي‌شود حرف اول را موسي مي‌زند. معلوم مي‌شود كتابش هم فتوكپي تورات است. معلوم مي‌شود حرف اول را ما مي‌زنيم، مسلمان‌ها دنباله رو ما هستند. اين كلمه دنباله‌رو براي پيغمبر سخت بود كه چرا به او دنباله‌رو مي‌گويند؟ سحرها مي‌آمد به اطراف آسمان نگاه مي كرد. آيه نازل شد چه شده؟ حرف نمي‌زد ولي نگاهش معنادار بود. مي‌خواست بگويد: خدايا چه كنم؟ اين طرف بايستم، بت است. اين طرف بايستم يهودي‌ها مي‌گويند: دنباله‌رو ما نيست. چه كنم؟ بگو چه كنم؟

آيه نازل شد: («قَدْ نَرى‏» )مي‌بينيم («تَقَلُّبَ» )يعني زير و رو، مي‌گويند: فلاني متقلب است يعني زير و رو مي‌كند. («وجه») را هم شما معنا كنيد. وجه يعني چه؟ بگوييد…(«قَدْ نَرى‏ تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ») (بقره/144) سما يعني آسمان. («قَدْ نَرى‏ تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ» )مي‌بينيم سحرها مي‌آيي صورتت را چنين مي‌كني. چه مشكلي داري؟ يهودي‌ها به تو متلك مي‌گويند؟ چشم! («فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها») يك قبله‌اي مي‌دهيم كه تو راضي باشي. گل روي تو قبله را عوض مي‌كنم. پيغمبر نمازش را چهار ركعتي مي‌خواند. ركعت اول و دوم را اين طرف خواند. ركعت سوم جبرئيل آمد اينها را به طرف كعبه كجشان كرد. البته بت‌ها هنوز بود. اما چون هشتاد فرسخ فاصله بود ديگر نمي‌گفتند: پيغمبر رو به بت است. يهودي‌ها ديدند كه عجب، گفتند: خوب چه كنيم؟ گفتند: هيچي تهاجم فرهنگي. پيغمبر را به قول امروزي‌ها به چالش بكشيم. مي‌گوييم: سيزده سال در مكه رو به بيت‌المقدس بودي. حالا هم كه مدينه آمدي يكي دو سال هم در مدينه اين طرف بودي. سيزده سال و حدود دو سال مي‌شود بعد از 15 سال قبله‌ات عوض شده است. سؤال: به چالش مي‌كشيم.

تهاجم فرهنگي اين است. اين 15 سال كار پيغمبر درست بوده يا غلط؟ اگر درست بوده چرا پيغمبر از كار درستش دست برمي‌دارد؟ پيغمبر را به چالش مي‌كشيم. اگر غلط بوده، پيغمبري كه 15 سال غلط مي‌رود به درد پيغمبري نمي‌خورد. به هر نحو پيغمبر محكوم است. اگر درست است چرا از كار درستش دست برمي‌دارد؟ اگر غلط است به درد نمي‌خورد. آيه نازل شد. («سَيَقُولُ السُّفَهاء») (بقره/142) بي‌خردها در آينده خواهند گفت. يعني خودتان را آماده جواب كنيد. نگذاريد وقتي به شما حمله كردند حالا موشك بسازيد. قبل از آنكه حمله كنند موشكتان را بسازيد. نگذاريد شبهه ايجاد كنند شما جواب بدهيد. («سَيَقُولُ») در آينده خواهند گفت، از پيش جوابش را آماده كنيد.

چه مي‌گويند؟ مي‌گويند: («ما وَلاَّهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ») (بقره/142) چه شد اينها كج شدند از قبله‌ي 15 ساله‌اي كه («كانُوا عَلَيْها»). چرا از قبله 15 ساله دست برداشتند؟ («قُلْ») به آنها بگو، («لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِب‏») مشرق و مغرب براي خداست. منتهي اين طرف بايستيم، شما مي‌گوييد: دنباله‌رو هستيد، ما يك كاري نمي‌كنيم كه شما بر ما منت بگذاريد. وضو هم كه مي‌گيري اگر كسي آبت مي‌دهد و منت سرت مي‌گذارد، يا آبي كه منت در آن است وضو نگير. شد؟ («فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرام‏») (بقره/144) رويت را به سمت مسجد‌الحرام كن. دوباره مي‌فرمايد كه («وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ») (بقره/149) حالا كه در مدينه هستي از هرجا هم بيرون رفتي باز هم قبله مسجد‌الحرام باشد، دوباره فرموده: («فَوَلُّوا وُجُوهَكُم‏») (بقره/144) كار نداريم.

موج افتاد در مردم قبله عوض شده. بحث روز به قول امروزي‌ها تيتر روزنامه در همه سايت‌ها آمد. كه قبله عوض شد. آيه نازل شد: («لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِب‏») (بقره/177) به قول مقام معظم رهبري مي‌گفت: مسائل فرعي شما را از مسائل اصلي باز ندارد. حالا قبله ما اين طرف باشيم يا آن طرف. اين مسأله فرعي است. شما («لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ» )حالا يا اين طرف يا آن طرف، هرجا خدا گفت. («لَيْسَ الْبِرَّ») اين («ولكن البر»). («ليس العلم») اين، («بل العلم») اين، («ليس الزهد») اين، زهد اين نيست. شجاعت اين نيست. شجاعت اين است.

اصلاً بخشي از روايات ما اين بوده كه انبيا و ائمه‌ي اطهار (ع) فكر مردم را عوض كنند. بابا اين نيست. رفته جبهه برگشته. فرمود: شجاعت اين نيست كه جبهه برود و برگردد. شجاعت اين است كه نفست را كنترل كني. اين جهاد اكبر است. خوشبخت كسي نيست كه خانه و ماشين و تلفن داشته باشد، خوشبخت كسي است كه آدم خوبي باشد. آدم خوب روي گوني بنشيند، شرف دارد به كسي كه روي قالي بنشيند و بد دهان باشد. روي گوني بنشين با ادب باش، روي قالي بنشين بي‌ادب باش. ما خيلي از آدم‌ها را داريم سواد ندارند ولي خيلي كمال دارند. و خيلي‌ها را هم داريم كه سواد دارند ولي كمالي ندارند. خوشبخت كيست؟

7- عزّت و ذلّت به دست خداست

خدا به پيغمبر مي‌گويد: پسر نوح از تو نيست. اما «السلمان منا» سلمان از ما است. يعني سلمان ايراني را مي‌گويند: جزء اهل بيت است، ولي پسر نوح جز خانواده‌ي نوح نيست. زهد اين نيست، آن است. عزت اين نيست كه پهلوي چه كسي عكس مي‌گيري و از چه كسي حكم مي‌گيري، اگر خدا خواسته باشد… ببينيد چند تا («جميعاً») در قرآن است. («فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَميعا») (فاطر/10) («فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعاً») (نساء/139) («جميعاً») يعني چه؟ يعني اگر اينطرف من، و اينطرف من بالاترين شخصيت‌هاي مملكتي باشند و من بين اين دو عكس بگيرم، عكسش را هم رنگي چاپ كنيم، دوميليون هم چاپ كنيم، در همه‌ي خانه‌ها هم بزنيم. خدا خواسته باشد من را خرابم كند، بين دو شخصيت درجه‌ي يك هم خراب مي‌شويم. چون خدا گفته‌ است («جميعاً» «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعاً») يعني چه؟ يعني يك درصدش هم اين نيست كه پهلوي چه كسي عكس بگيري.

اگر يك درصدش براي اين كارهايي بود كه ما فكر مي‌كنيم، حكم من سرگردي شد، يا سرواني، يا سرهنگي، يا تيمساري، اميري شد يا سرداري؟ به من گفتند: آيت الله يا حجت الاسلام والمسلمين؟ اصلاً گفتند حجت الاسلام يا حجت الاسلام والمسلمين؟ آخر حجت الاسلام كمرنگ است، حجت الاسلام والمسلمين پررنگ‌تر است. آيت الله پررنگ‌تر است. آيت الله العظمي پررنگ‌تر است. من نگاه مي‌كنم كه چه چيز گفتند؟ وقتي من وارد شدم چه برخوردي كردند؟ اگر يك درصد عزت دست كس ديگري غير از خدا بود، خدا دروغ‌گو بود («نعوذ بالله») خدا در قرآنش مي‌گويد: («إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعاً») در عروسي شما فلاني آمد؟ پس عروسي شما خيلي مهم است، چون فلاني آمد. ممكن است همه‌ي شخصيت‌هاي درجه‌ي يك در عروسي شما بيايند، بعد از مدتي به طلاق كشيده شود، يك رسوايي در منطقه بار بياوريد كه آن طرفش ناپيداست. اما ممكن است در عروسي شما او را زنگ مي‌زني مي‌گويد: گرفتارم، او را زنگ مي‌زني مي‌گويد: مسافرم، او را زنگ مي‌زني مي‌گويد: مريض است، مي‌بيني همه‌ي شخصيت‌هاي دانه‌درشتي كه مي‌خواستي در عروسي‌ات بيايند، هيچ كس نيامد، مي‌گويي: در عروسي‌مان بد شانس آورديم، هر كس را گفتيم از اين دانه‌درشت‌ها نيامدند. با آدم‌هاي دانه ريز عروسي مي‌كنيم، يك عروسي بابركتي، يك زندگي خوشي، خيلي عروسي‌ها را شخصيت‌ها رفتند و به طلاق كشيده شده است. و خيلي از عروسي‌ها با گمنامي خيلي شيرين شده است. خيلي‌ها تالار مهم گرفتند و بهم خورد و خيلي‌ها در اتاق عقد كردند و بهم نخورد.

8- خوشبختي واقعي در گرو سلامت جسم و روح

خوشي اين نيست. «ليس البرّ اين… و لكن البرّ اين…» «ليس العلم اين… و لكن العلم اين…» «ليس الزهد اين…» «ليس الشجاعه اين… الشجاعه اين…» ما بايد قاطي نكنيم، خوشي چيست؟ واقعيت چيست؟ خوش به حال چه كسي؟ خوشا به حال كسي كه از نظر بدني سالم باشد، («وَ سَلامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ») روزي كه متولد شد اولاد حلال زاده شير پاك خورده، تولدش از نظروراثتي هيچ مسئله‌اي ندارد، («وَ يَوْمَ يَمُوت»‏) تمام عمرش را هم خوب زندگي كرد و سالم مرد. («وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا») (مريم/15) روز قيامت هم جوري به دنيا آمد كه بتواند تمام حرف‌هايش را روز قيامت جواب بدهد. اين را مي‌گويند آدم موفق.

آدم موفق خانه و ماشين و تلفن نيست، آدم موفق آدمي است كه 1- از نظر جسمي صد در صد سالم باشد. از نظر رفتار زندگي‌اش صد در صد روي مرز باشد. از نظر قيامت رو سفيد باشد. قرآن هم همين را مي‌گويد. مي‌گويد: («وَ سَلامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ») روز تولد، («وَ يَوْمَ يَمُوتُ») روز مرگ، («وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا») روز قيامت. ماشيني سالم است كه دو تا چرخ جلوي آن و دو تا چرخ عقبش همه سالم باشد. هركدام از اين لاستيك‌ها بتركد، منفجر شود، واژگون مي‌شود. يك نگاه ما، چشم‌انداز ما آينده باشد.

پيغمبر از جبهه برگشت. گفت: سلام من به مردم آخر الزمان. گفتند: يا رسول الله! چه كار به آخر الزمان داري؟ نقد را بگير. ما اصحاب تو هستيم. ما در بدر آمديم. ما در احد آمديم. ما در جبهه‌ها همراه هستيم. فرمود: كساني آخر‌الزمان خواهند بود ايمانشان از شما محكم‌تر است. شما اصحاب من هستيد. جنگ بدر و احد هم بوديد اما آخرالزمان من ياراني خواهم داشت از شما صبورتر. من مادر چهار شهيد را ديدم، كه به من گفت: به امام بگو چهار تا از بچه‌هاي من در جبهه شهيد شدند، اما من با تو هستم. شوهر من با تو هست، باقي بچه‌ها هم با تو هستند. يعني چشم‌انداز پيغمبر را نگاه كن.

«لا خير في لذة من بعدها النار» (نهج‌البلاغه/ج18/ص310) حضرت امير فرمود: بعضي كارها لذيذ است، اما آتش است. اين ماهواره را ببين. اينترنت را ببين. فيلم را ببين. اين سكس را، اين سي‌دي را ببين. الآن هم كيف مي‌كني. اما مي‌داني با جواني‌ات چه كرد؟ مي‌داني كه تمركز فكري و علمي‌ات را گرفت. كسي كه اين فيلم را ديده سر كلاس حواسش جمع است. مي‌داني به علم خودت ضربه زدي. ضربه به علم بزني به آينده‌ات ضربه مي‌زني. مي‌داني اين فيلم تو را از خدا جدا كرد. از علم جدا كرد. از اخلاق جدا كرد. مي‌داني بعد از اين فيلم ديگر حال نماز و مسجد نداري. مي‌داني چه خسارتي كردي. بله يك شيپوري زدند و حسين را كشتند و كف زدند و سوت كشيدند و اينها، بعد مي‌داني چه كردي؟ زينب كبري به يزيد گفت: مي‌داني چه رگي را پاره كردي؟ چه رگي را بريدي؟ مي‌داني چه چيزي را به چه چيزي فروختي؟ اين خيلي مهم است.

خيلي‌وقت‌ها طرف جان مي‌كند اما روي فرم نيست. مثل اينهايي كه ساختمان مي‌سازند اما نقشه، نقشه‌ي مهندسي نيست. از شهرداري كه مهندس ناظر مي‌آيد، مي‌گويد: آقا اين ستون اين سقف را نمي‌كشد. براي اين طبقات آهن نازك گرفتي. اينجا بايد چنين شود، اينجا بايد چنان شود. گاهي وقت‌ها افرادي جان مي‌كنند، اما استاندارد نيست. شما الآن خودنويس درجه يك را ارزان بخر برو يك بانك بگو: آقاي بانك من براي شما خودنويس ارزان خريدم. مي‌گويد: باسمه تعالي غلط كردي. مگر تو مأمور خريد بودي. اصلاً وظيفه تو نبود. مي‌گويد: خوب خودنويس ارزان، مي‌گويد: تو چه كاره هستي؟ خيلي وقت‌ها هم افرادي جان مي‌كنند، اما مأمور اين كار نيستند. وظيفه‌شان نبوده اين كار را بكنند. طبق چه نقشه‌اي اين كار را كردند. روايت داريم، ديگر الآن كامپيوتر پيدا شده. بزن «طوبي لمن» يعني خوشا به حال كي… ببين در روايات خدا گفته خوشا به حال كي. خوشا به حال كسي كه از نظر اعتقادي، از نظر اخلاقي، از نظر اجتماعي، از نظر ازدواج، از نظر… از نظر… اين «طوبي»‌هاي كامپيوتر را ببيين، ديگر اين چيزهايي كه در كامپيوتر است من نمي‌گويم. خود شما پاي كامپيوتر برو بنويس «طوبي» خوشا به حال چه كسي… اوه روايات چه كردند؟خوشا به حال اين، اين خوشا به حالش است. نه اين…

خدايا دست ما را بگير، ما خوشبختي واقعي را بفهميم. و ما را خوشبخت واقعي قرار بده. خدايا دست ما را بگير، زرق و برق‌ها و كاخ‌ها و دژها و كوه‌ها و باغ‌ها، تشريفات، نژاد، مدرك، دست ما را بگير، گول اين خوشبختي‌هاي كاذب را نخوريم.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»


 «سؤالات مسابقه»

1- بر اساس آیه 79 سوره‌ی قصص، مردم به اموال چه كسی حسرت می‌خوردند؟
1) فرعون
2) قارون
3) هامان
2- قرآن در مورد اموال دنیا، چه چیزی را مذمت می‌كند؟
1) كسب مال و ثروت
2) جمع مال و ذخیره كردن
3) به ارث گذاردن اموال
3- در ماجرای تغییر قبله، مسأله‌ی اصلی و اساسی چه بود؟
1) توجه به كعبه و مكه
2) توجه به بیت المقدس
3) توجه به انجام فرمان خدا
4- آیه 139 سوره‌ی نساء بر چه امری تأكید می‌كند؟
1) همه‌ی ثروت از آن خداست
2) همه قدرت از آن خداست
3) همه‌ی عزت از آن خداست
5- در نزد رسول خدا چه گروهی از مؤمنان گرامی‌ترند؟
1) اصحاب جنگ بدر
2) اصحاب جنگ احد
3) یاران آخرالزمان

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1448
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست