responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1447
«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ»
الهی انطقنی بالهدی والهمنی التقوی

بحث در محرم پخش می‌شود، بیننده‌های عزیز در محرم بحث را تماشا می‌کنند، از چیزهایی که خیلی قرآن تکیه کرده روی آن و حق هم همین است، این است که آدم یک حرف حقی را که زد پایش بایستد. اگر کسی حرفی را بزند مقاومت نکند ارزشی ندارد. مشکل کربلا این بود که دوازده هزار نفر دعوت کردند از امام حسین، پای دعوت نایستادند.
پس موضوع بحثمان این باشد، استقامت در راه، بد عاقبتی، خوش عاقبتی، خطر بد عاقبتی.
استقامت در راه را قرآن می‌فرماید که «قَالُوا» می‌دانید یعنی چه، «رَبُّنَا»، یعنی چه؟ «ثُمَّ»، ثم یعنی چه؟ «اسْتَقَامُوا» یعنی چه؟ استقامت، این آیه قرآن است، خدا تعریف می‌کند می‌گوید اینهایی ارزش دارند که «قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ» گفتند پروردگار ما خداست، (;ثُمَّ اسْتَقَامُوا) (فصلت/30) استقامت کردند. من یک آماری دارم از قرآن، یعنی حالا همه قرآن را هم بررسی نکردم، آنچه خدا به ذهنم آورده، محفوظاتم را نوشتم، ولی بیش از اینها حتماً هست.

1- زهیر یار خوش عاقبت امام حسین و بدعاقبتی

برای خوش عاقبت‌ها، یکی زهیر، از این هفتاد و دو نفری که یار امام حسین بودند، زهیر اصلا جزء حزب امام حسین نبود، امام حسین هم داشت می‌رفت کربلا، زهیر هم داشت می‌رفت جای دیگر، اینها در جاده به هم برخورد کردند، یک ملاقاتی کرد، امام حسین مطالبی را برای ایشان فرمود، ایشان گفت پس من می‌آیم جزء حزب تو. زهیری که در عمرش خط دیگری بود، یک مرتبه در جاده ملحق شد به امام حسین، آنوقت دوازده هزار نفر که مرید امام حسین خودشان را قلمداد کردند و نامه دعوت نوشتند، امام حسین را تنها گذاشتند. حدود 18 هزار نفر در کوفه صبح با مسلم بیعت کردند که ما جزء تو هستیم، غروب یکی از اینها مسلم را به خانه خودش دعوت نکرد و در کوچه‌های کوفه غریب بود. اینکه می‌گویند ما اهل کوفه نیستیم، چون کوفه صبح یک جور بود، مردم کوفه، این رادیو کوچک‌ها را دیدید تکانش می‌دهی اردو می‌خواند، تکانش می‌دهی انگلیسی می‌خواند، تکانش می‌دهی، یعنی مردم کوفه مثل این رادیوها بودند که یک میلی متر این طرف و آن طرف می‌شود صوتش عوض می‌شود. استقامت در تحصیل. خیلی از دانشجوهای ما روزهای اول ورودشان در دانشگاه، حجابشان خوب است، می‌روند آنجا جور دیگری می‌شوند. راهنمایی است در نماز شرکت می‌کند، می‌رود دبیرستان یک خورده افت می‌کند، می‌رود دانشگاه افت می‌کند، البته همه را نمی‌گویم، بعضی هم برعکس است، اینکه انسان یک چیزی را گفت باید پای کار بایستد، پای کار ایستادنش خیلی مهم است.
2- سلمان، سلمان ده درصد عمرش مسلمان بود، نود درصد عمر سلمان انحراف بود، یعنی اگر مثلا فرض کنید نود سالش است، از این نود سال نه سالش مسلمان بود، هشتاد سالش جور دیگری بود، نود درصد عمر سلمان فارسی کج بود، ده درصد، خوش عاقبت شد، به قدری هم خوش عاقبت شد که حضرت فرمود(سلمان منا اهل البیت) سلمان جزء ما اهل بیت شده، یعنی اینقدر فتوکپی اهل بیت شده بود.

2- ایمان آوردن بلقیس و مردمان خورشیدپرست

3- بلقیس، بلقیس هم از آن خوش عاقبت‌ها است. بلقیس کیست؟ خانمی بود حکومت داشت، خورشیدپرست بود و تخت بزرگی داشت و جمعیتی داشت و هدهد پرنده آمد خدمت حضرت سلیمان، از هدهد پرسید کجا بودی، دیر کردی، گفت منطقه‌ای را پرواز می‌کردم خبری دارم که تو هم خبر نداری، (;أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبراً) (النمل/22) عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است، سلیمان با اینکه پیغمبر معصوم هستی یک چیزی بلدم که تو پیغمبر هم نمی‌دانی، چی است؟ پرواز می‌کردم از منطقه‌ای، پادشاهی داشتند خانم، خورشیدپرست، مردم هم دور او بودند، بعد حضرت نامه‌ای نوشت داد به همین هدهد و داد به آن خانم و یکی دو دفعه‌ای سفر رفت و برگشت، خانم مسلمان شد، یک پادشاه خانمی، شاه بود، این پادشاه کافر با دو تا نامه مسلمان شد. اما پادشاه بدعاقبت، پیغمبر نامه‌ای نوشت به پادشاه ایران، نامه پیغمبر را پاره کرد؟ خسرو پرویز، خسرو پرویز نامه پیغمبر را پاره کرد، خوب این هم بد عاقبت.

3- خوش عاقبت شدن ساحران فرعون

4- یکی از خوش عاقبت‌ها، سحره فرعون، حضرت موسی آمد پهلوی فرعون دعوتش کرد که بیا خداپرست بشو، گفت من؟ خودم خدا هستم، (;أَنَا رَبُّكُمْ الْأَعْلَى) (النازعات/24) ترجمه‌اش را بلد هستید، «أَنَا» یعنی من، «أَنَا رَبُّكُمْ» یعنی من پروردگار شما هستم، یعنی اصلا من خدا هستم، ادعای ربوبیت می‌کرد، بالاخره وقتی موسی دعوتش کرد و معجز ه‌اش هم این بود که عصا را انداخت، (;فَإِذَا هِیَ ثُعْبَانٌ مُبِینٌ) (الأعراف/107) اژدها شد و گفت این سحر و جادو است، من الان دستور می‌دهم همه ساحرها بیایند، با سحر و جادو کاری بکنند که تو دیگر معجزه‌ات رنگی نداشته باشد، ساحرها آمدند توی دربار و به فرعون گفتند که (;أَئِنَّ لَنَا لَأَجْرًا) (الشعراء/41) آیا برای ما اجری هست؟ یعنی اگر ما با سحر و جادو آبروی موسی را ببریم، آیا پولی هم به ما می‌دهی؟ (;قَالَ نَعَمْ) (الشعراء/42) فرعون گفت بله، پولتان می‌دهم، اصلا یک کارت سبز می‌دهم صاف بیائید در کاخ، «وَإِنَّكُمْ إِذًا لَمِنْ الْمُقَرَّبِینَ» یعنی شما جزء مقربین هستید. بعد وقتی اینها آمدند در یک جایی که حالا جایش هم کجا باشد، زمان کی باشد؟ گفتند یک روز عیدی باشد، چون روز عید مردم فراقت دارند جمع می‌شوند که سحر و جادوها را ببینند، معجزه موسی را هم ببینند، این خودش مهم است که بعضی کارها، مثلا انتخابات چه روزی باشد؟ جمعه باشد، فلان مسئله چه روزی باشد، اینکه گفتند (;مَوْعِدُكُمْ یَوْمُ الزِّینَةِ) (طه/59)، «یَوْمُ الزِّینَةِ» یعنی روز زینت، یعنی روزی که مردم زینت می‌کنند، یعنی روزی که مردم خوش هستند، شاد هستند، مثل روز سیزده بدر ما، گفتند زمانش کی باشد، گفتند چاشتی، «أَنْ یُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى»، «ضُحًى» یعنی چاشتی، مکانش کجا باشد؟ گفتند وسط شهر باشد که همه شهر به آنجا دسترسی داشته باشند، (;مَكَانًا سُوًى) (طه/58) ببین، جا وسط باشد، زمان چاشتی باشد که صبح زود نباشد، آخر شب هم نباشد، روز هم روز عید باشد. یعنی هم روز عید باشد، هم مردم بیدار باشند، هم وسط شهر باشد. جمع شدند و گفتند (;إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ) (الأعراف/115) گفتند موسی تو اول یا ما اول؟ هر کدام دوست دارید، اینها سحر و جادوهایشان را مطرح کردند، طناب و عصا را انداختند و این طناب و عصاها شروع کرد جنبیدن، حالا با جیوه مخلوط کرده بودند، یا چشم بندی بود، موسی جا خورد گفت نکند که این سحر و جادوها مردم را منحرف کند و خدا گفت که جا نخور، صبر کن، حالا عصایت را بینداز، عصا را انداخت، اژدها شد، همه این طناب‌ها و عصاها را قورت داد، یک مرتبه قرآن می‌گوید (;وَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سَاجِدِینَ) (الأعراف/120) ساحرها همه افتادند به سجده، گفتند «آمَنَّا»، «آمَنَّا» یعنی ایمان داریم (;بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَى) (طه/70) ما همان پروردگار موسی و هارون را قبول داریم، فرعون گفت که تکه تکه‌تان می‌کنم، گفتند بکن، (;فَاقْضِ) (طه/72)، «فَاقْضِ» یعنی قضاوت کن، هر کاری می‌خواهی بکن، ما تا حالا هم اشتباه کردیم عمرمان را صرف سحر و جادو کردیم، حق با ایشان است، خوشا به حال کسی که وقتی فهمید حق با کی است، یک مرتبه صد و هشتاد درجه عوض شود، نگوید نه، من باید روی حرفم بایستم. از کلمات غلطی که در ایران معروف است این است که می‌گویند حرف مرد یکی است، حرف مرد یکی است به شرطی که حرفش درست باشد، اگر حرفش غلط است، نخیر، سریع نگویم من چون گفتم از حرفم برنمی گردم، نه. ساحرهای موسی هم همه سجده کردند، اینها خوش عاقبت شدند. صبح اینها کافر بودند، چاشتی ایمان آوردند، شب همه شهید شدند. چون فرعون همه را به رگبار بست، امام می‌گوید چطوری انسان عوض شود، صبح اول کافر، چاشت اول مؤمن، غروب اول شهید.

4- خوش عاقبت شدن برادران یوسف

5- یکی از آدمهایی که خوش عاقبت شدند بچه‌های یعقوب بود، بچه‌های یعقوب خیلی جنایت مهمی کردند، برادرشان حضرت یوسف را در چاه انداختند، اما بالاخره بعد از سی چهل سال گفتند که اشتباه کردیم، هم به برادرشان گفتند ما را ببخش، که یوسف گفت (;لَا تَثْرِیبَ عَلَیْكُمْ الْیَوْمَ) (یوسف/92) یعنی همه‌تان را بخشیدم، غصه نخورید، چقدر کمال دارد یوسف، چقدر زیباست که اگر یک کسی آمد گفت من غیبت تو را کردم، حلال کن، بگو حلال، نخیر، بیخود غیبت کردی، اصلا از تو نمی‌گذرم، آبروی من را ریختی، روز قیامت می‌خواهم یقه‌ات را بگیرم، بابا ولش کن، حالا همین که بلند شده گفته عذرخواهی کردم ببخشش. حدیث داریم چند تا چیز را از بچه‌ها یاد بگیرید، یکی اینکه بچه‌ها زود می‌بخشند، ساعت 8 با هم دعوا می‌کنند، 8. 30 رفیق می‌شوند، چند تا چیز را از بچه یاد بگیرید، یکی لطافت روح است، لجباز نیست، بزرگ که می‌شوند لجباز می‌شوند. حدیث داریم اگر دو تا مسلمان با هم رفیق هستند بعد از هم جدا شدند، قهر کردند، روز چهارم برگردند، اگر سه روز بیشتر قهر اینها طول کشید اینها هیچ کدام مؤمن واقعی نیستند. بالاترین درجه قهر سه روز است. من کسی را سراغ دارم که یک بار دیدم لباس مشکی پوشیده، گفتم کسی‌تان مرحوم شده؟ گفت بله اخوی‌ام، گفتم مگر شما اخوی داشتید؟ گفت بله من یک اخوی داشتم 42 سال بود با او قهر بودم، ما سرکه هفت ساله شنیده بودیم، اما کینه سی چهل ساله نشنیده بودیم. آدم بالاخره گاهی وقت‌ها سرِ یک مسئله دعوایش می‌شود، دعوا پیش می‌آید دیگر، بله، مگر اینکه این طرف منحرف است، اگر طرف منحرف است که اگر آدم با او رفیق شود منحرف می‌شود، آن را باید برای همیشه با او قهر کرد، اما اگر نه به من فحش داده، دیگر حالا من تا آخر عمر با او قهر کنم بخاطر یک فحش؟ برادران یوسف آمدند گفتند ما تو را در چاه انداختیم، فرمود «لَا تَثْرِیبَ عَلَیْكُمْ الْیَوْمَ» آیه قرآن است که خواندم، هیچ غصه‌ای نخورید، همین الان بخشیدم، به بابایشان هم گفتند بابا، تو هم، ما تو را سوزاندیم، سی چهل سال گریه کردی در فراق یوسف، فراق یوسف را ما بر دل تو نهادیم، حلال کن، گفت خیلی خوب، من هم برای شما استغفار می‌کنم، (;سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ) (یوسف/98) برادرهای یوسف هم خوش عاقبت شدند، یعنی پیغمبرکش بودند، اینها یوسف را در چاه انداختند به هوای اینکه نابود شود، یعنی نیت کشتن پیغمبر خدا را کردند، نیت کشتن حضرت یوسف معصوم را کردند، اما حتی معصوم کشی هم می‌شود خوش عاقبت شود. خیلی خوب این هم یکی.

5- آثار نیت نیک و بد در دنیا

6- در سوره نون والقلم، یک قصه‌ای هست که ماجرایش به این صورت است که پدری بود و باغی داشت و میوه‌هایی داشت و وقت چیدن میوه‌ها، به فقرا هم می‌داد، پدر مرد و چند تا اولاد داشت و این اولاد گفتند حیف است این میوه‌ها را پولش می‌کنیم، بیخود بابایمان به فقرا می‌داده، ما امسال که بابایمان مرده میوه‌ها را می‌بریم می‌فروشیم انبار می‌کنیم مثلا، گفتند آخر فقرا می‌فهمند، گفتند سحر می‌چینیم، تا فقرا خواب هستند ما تمام کردیم میوه‌ها را، سرِ شب خوابیدند و سحر گفتند یالا پاشو، هیچی، یواش یواش قدم‌ها را یواش بردارید، سر و صدا نکنید، بی سر و صدا برویم، تا آمدند درِ باغ، دیدند نه اصلا باغ نیست، یک مشت خاکستر است، گفتند اه، راه را گم کردیم؟ گفتند نه، اینکه کوچه باغ پدرمان است، گفتند نیت کردید به کسی ندهید، خدا هم به شما نداد، کسی که نیت بد کند سیلی می‌خورد، مثلا بگوید بیائید این را خرابش کنیم، یک کسی هم نیت می‌کند تو را خراب می‌کند، بیائید با هم آبرویش را بریزیم، بیائید بترسانیمش، پشت دیوار بایستیم، تا می‌آید بپریم توی دلش، بیائید یک تلفن به او بزنیم، اینکه می‌گویند نیت بد گناه ندارد، نیت بد قیامت گناه ندارد، اما نیت بد دنیا سیلی دارد، (من حفر بئراً لاخیه وقع فیه) کسی که چاهی برای برادرش بکند، اول خودش می‌افتد در چاه. اگر یک شن انداختی توی دیگ، بیندازیم بلکه انشاءالله برود زیر دهان یک کسی، این‌اش را که می‌کشند آن شن می‌افتد توی کاسه خودت، آن شن زیر دندان خودت می‌رود. یک سنگ گذاشتی یک سنگ جلوی پایت می‌گذارند. داریم اگر کسی نگاه بد به دختر مردم بکند، جوان‌های دیگر هم نگاه بد به خواهر خودش می‌کنند. نیت فساد برای ناموس مردم داشته باشی، مردها هم نیت فاسد برای ناموس تو دارند، روایت است اینهایی که می‌گویم، اینها شوخی نیست، اصلا سعی کنید نیت بد برای هیچ کس نداشته باشید. لذت نبرید از اینکه، مثلا در ماشین نشستی فلانی هم ماشین ندارد زیرِ باران است، لااقل غصه‌ات بشود، حالا اگر هم سوارش نمی‌کنی بگو خدایا مشکل ایشان را هم حل کن، مشکل من را حل کردی، مشکل ایشان را هم حل کن. لذت نبریم که ما بیست گرفتیم باقی‌ها صفر، از بیست گرفتن خودت لذت ببر، اما از صفر گرفتن دیگران اگر لذت ببری معلوم می‌شود باطنت خراب است. مثلا یک کسی به من برسد بگوید آقای قرائتی تو که می‌آیی توی تلویزیون، ما گوش می‌دهیم، خوب الحمدلله این لطف خداست، فلانی که می‌آید تلویزیون را خاموش می‌کنم، اگر اینجا کیف کردم معلوم می‌شود روح من پست است، یعنی لذت می‌برم که مسلمان‌ها گوش به حرف فلان آخوند ندهند، این خیلی بد است. بیست گرفتی الحمدلله، ولی از اینکه فلانی صفر گرفت جان، صفر گرفت، چرا؟ از پیروزی خودت خوشحال شو، اما از سرنگونی دیگران لذت نبر، دنیاست، امروز بهار این است، آن پائیزش است، فردا برعکس می‌شود، آن پائیز می‌شود، تو بهار. به عکس می‌شود، اصلا به قلب می‌گویند، قلب یعنی زیر و رو، منقلب شد یعنی زیر و رو شد، همه چیز زیر و رو می‌شود.
گفتند خیلی خوب، نیت بد کردید میوه‌های باغ را به کسی ندهید، خدا هم میوه‌های باغتان را سوزاند. پس یک جمله گفتم، یادتان نرود، حواستان، لابد شما تیز هستید دیگر، اینکه می‌گویند نیت بد گناه نیست، یعنی نیت بد در قیامت کیفر ندارد، اما نیت بد در دنیا سیلی دارد. نیت بد کنید در دنیا سیلی می‌خورید، منتهی در آخرت نمی‌گویند مثلا چرا نیت بد کردید، در عاقبت روی عمل حساب می‌کنند. نیت بد برای کسی نکنید.
برعکسش، هرچه نیت خوب بکنید چراغ‌ها سبز می‌شود، مثلا نیتت خوب باشد، از اول بگویی ما این اتاق را همچین می‌سازیم که، این خانه را همچین می‌سازیم که، این سالن را همچین می‌سازیم که، برنامه‌ات این باشد که به دیگران هم خیر برسانی. بعضی از معمارها و مهندس‌ها روی در یک پنجره باز می‌کنند، یک دایره کوچولو، لامپ را در آن دایره می‌زنند که اگر چراغ روشن است هم حیاط روشن شود هم در کوچه مردم استفاده کنند، یعنی می‌خواهند یک خورده خیر نور این خانه به مردم هم برسد.
تهران دیدم یکی از دوستان ما یک خانه‌ای ساخته، شیر آبِ خنکش را یک کم آورده در کوچه، گفتم شیر آوردی، گفت بله، آخر قدیمی‌ها این کارها را می‌کردند، چرا ما نمی‌کنیم؟ هی معماری جدید و مهندسی و برج، یکی از این ساختمان‌های لوکس یک شیر آب در کوچه نگذاشته، من گفتم نه، خانه‌اش را هم خیلی لوکس ساخته بود، از آن خانه‌های پر گران، اما یک شیر آب گذاشته بود، گفته بود یک وقتی مردم می‌خواهند بروند تشنه‌شان شد آب بخورند. نیت خیر. می‌رویم نان بگیریم، به هر حال می‌بینیم نانوایی خلوت است، ما هم یک همسایه پیرمردی، پیرزنی داریم، یک نان هم برای او بگیریم. مگر نوکرشم، چشمش کور شود، بچه هایش آمریکا هستند، بابا حالا بچه هایش آمریکا هستند، تو یک نان بگیر به او بده، فردا هم یک کسی یک نان می‌گیرد به تو می‌دهد، در همین دنیا جزا می‌دهد. کمیته امداد یک خانواده فقیر مسیحی را کمک کرد، از آن طرف دنیا یک پول سنگینی برای کمیته امداد فرستادند، در همین دنیا آدم جزایش را می‌بیند. اینطور نیست که بگویی به من چه، مگر من کلفتش هستم، مگر من نوکرش هستم. اگر نیت خیر داشته باشید خیر می‌بینید، نگو به من ربطی ندارد، جزء وظیفه من نیست، من مأموریت این کار را ندارم، اضافه کار به من نمی‌دهند، حق نمی‌دانم اشتغال به من نمی‌دهند، چی، چی، چی، اینها گفتند توبه کنیم، گفتند خدایا ما نیت کردیم به فقرا ندهیم، باغمان سوخت، ما را ببخش، خدا اینها را بخشید.
(;اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنْ الْجِنِّ) (الجن/1) قرآن می‌گوید که یک عده از جن‌ها آمدند بروند صوت قرآن را شنیدند، گفتند بایستیم ببینیم چه می‌خواند؟ عجب حرفهایی است؟ فوری گفتند ما به این حرفها ایمان داریم، بعد که خودشان ایمان آوردند، فوری همین چهار تا کلمه‌ای که یاد گرفتند به دیگران یاد دادند. یکی از کارهای خوب این است که انسان اگر پای تلویزیون، پای منبر، در کتابی، یک نکته‌ای شنید، این را خط بکشد زیرش، یک نقطه بگذارد، بعد به رفیقش بگوید آقا جان، من یک کتاب خواندم، یک مجله خواندم این صفحه‌اش را بخوان تو، ممکن است دیگران حوصله کتاب چهارصد صفحه‌ای نداشته باشند، حالا که ما که این مقاله یا کتاب را خواندیم، چند جایش مهم است، آن قسمت‌های مهمش را نقطه بگذار، دست به دست بده آن قسمت‌های مهم را ببینند، یک فیلم خوبی است، عجب فیلم مهمی است، الو، خواهر، شبکه فلان این ساعت را ببین تو، این خیر رسانی است. سیب زمینی ارزان است، دو کیلو هم برای او بخر، یک کتاب خوبی است، دو تا بخر. یک چیزی فهمیدید به هم منتقل کنید. خیر برسانید، خیر می‌بینید. این جوی‌های آبی که می‌خواهند آب را برسانند به مزرعه، درختهای خودشان هم سبز می‌شود، اگر این جوی آب را به مزرعه نرساند خودِ جوب هم زباله دان می‌شود، هرکه ادرار دارد، سرِ جوی می‌نشیند. یعنی جوی خالی را زباله دان می‌کنند، اما جویی که آب را می‌خواهد برساند به مزرعه چون این جوی دارد خیر می‌رساند به مزرعه، درختهای خودش هم سبز می‌شود. سعی کنید خیر برسانید. نابیناست دستش را بگیرید ببرید آن طرف خیابان. صدقه می‌دهید فقط برای سلامتی خودت نده، بگو برای سلامتی خودم، ودفع خطر از همه، نیت همه کن، نیتت را باز کن همه، خیر برسانید.
می خواهید یک کسی را تشویق کنید، می‌توانید کف بزنید، خوب این تشویق است، ولی چیزی برای قیامتت ذخیره نشد، اما اگر گفتی برای سلامتی ایشان یک صلوات بفرستید، هم ایشان تشویق می‌شود، چون برای سلامتی‌اش صلوات فرستادید، هم یک ذکر خدا برای قیامت شما ذخیره می‌شود. چند منظوره، من یک وقت مثل زدم به لب، خدا یک شکاف گفته در صورت به نام لب، ببین چقدر خدا از این کار می‌کشد. مکیدن، بوسیدن، سخنرانی، فوت کردن، گرفتن اکسیژن، پس دادن کربن، همه از همین. این خیر، یعنی این برکت کار است که انسان با یک شکافی که در صورت است این همه برکات باشد.
از خرید، از تحصیل، از مطالعه مقاله، از یادداشت، می‌رویم نماز جمعه، آقا بفرمائید می‌روید نماز جمعه بفرمائید شما هم سوار شوید. فلان فیلم است، فلان مقاله است.

6- عاقبت نیک پرهیزکاران در دنیا و آخرت

خوب قرآن چند تا آیه دارد می‌گوید معطلتان نکنم، (;وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ) (الأعراف/128) عاقبت با متقین است. آمدند کربلا جمع شوند امام حسین را بکشند، آنوقت چه شد؟ اینهایی که آمدند به عنوان طرفدارهای یزید و بنی امیه امام را بکشند به چی رسیدند؟ هیچ کدامشان آبِ خوش از گلویشان پائین نرفت، یعنی حرمله که علی اصغر را تیر زد، گلویش را پاره کرد، بعد از چند روز ریختند توی خانه او را بکشند، رفت در مستراح خانه، رفت زیر یک سبد قایم شد، آوردندش بیرون با آهنِ داغ سوزاندش. همین عمر سعد که گفت من امام حسین را می‌کشم که فرماندار ری بشوم، امام حسین را کشت و فرماندار ری هم نشد. قرآن می‌گوید اینطور نیست که اگر شما برای دنیا کار بکنی، به دنیا برسی، خیلی‌ها برای دنیا کار می‌کنند، از عاقبت می‌مانند، به دنیا هم نمی‌رسند. (;مَا نَشَاءُ) (الإسراء/18) اگر ما بخواهیم به دنیا می‌رسد، «لِمَنْ نُرِیدُ»، «مَا نَشَاءُ» آیه قرآن است، «لِمَنْ نُرِیدُ» هم جمله بعدش است، (;مَا نَشَاءُ لِمَنْ نُرِیدُ) (الإسراء/18) اینطور نیست که بگویی این پسر که خواستگار من است، نماز می‌خواند، بچه بدی هم نیست، ولی خانه ندارد، ماشین ندارد، تلفن ندارد، خانواده فقیری است، نه، این را ردش کن، این خوب است، این پسر پولداری است، فامیل فلانی است، فلان، به هوای پول مثلا، حالا کاری ندارد که ایشان فکرش چطور است، اخلاقش چطور است، به هوای فامیل و خانه و ماشین و تلفن زنش می‌شود. بعد می‌بینی از آخرت ماند، پسر پولدار هم ورشکست می‌شود، (;خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةَ) (الحج/11) قرآن می‌گوید «وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ» زندگی خوش می‌خواهید باید تقوا داشته باشید. (;وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى) (طه/132)، اینها برای خوش عاقبت‌ها.
اما بدعاقبت‌ها، راجع به بدعاقبت‌ها هم کربلا سیمای خوش عاقبت و بدعاقبت است، الله اکبر، یک نفر مثل حرّ می‌آید توبه می‌کند روز عاشورا، خوش عاقبت می‌شود، یک نفر مثل زهیر خوش عاقبت می‌شود، یک نفر مثل خودِ مردم کوفه اول طرفدار، نامه دعوت می‌فرستند، بعد امام حسین را می‌کشند. خوش عاقبت و بد عاقبت.

7- خطر بد عاقبت شدن مؤمنان گنهکار

راجع به بدعاقبت‌ها آیه زیاد داریم، قرآن می‌گوید (;آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا) (النساء/137) ایمان داشت کافر شد، (;ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ) (البقرة/64) منحرف شد، پسر پاکی بود، الان هرزه می‌گوید، چشمش هرز شد، دهانش هرز شد، سیگاری شد، نمی‌دانم، افکار بدی در کله‌اش است، این چشم به حرام نگاه نمی‌کرد، حالا دائما دارد با چشمش گناه می‌کند، اگر کسی گناه بکند و توبه نکند، آنوقت این گناه‌ها جمع می‌شود، جمع می‌شود، آنوقت یک مرتبه منفجر می‌شود بدعاقبت می‌شود. قرآن بخوانم، (;ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوءَى) (الروم/10) عاقبت گناهکارها، «أَنْ كَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ» لقمه حرام می‌خورد، می‌خورد، آنوقت این لقمه حرام در نسلش اثر دارد.
چرا عاشورا پیدا شد؟ امام حسین سه تا سخنرانی روز عاشورا کرد، سخنرانی‌های کوتاه، آخرش فرمود می‌دانید چرا حرفهای من در شما اثر نمی‌کند؟ (قد ملئت بطونکم من الحرام) شکمتان از لقمه حرام پر شده، اگر شکم لقمه حرام پر شود، دیگر تعلیم و تربیت و جهان بینی و ایدئولوژی و امور تربیتی و نمی‌دانم واعظ و منبر اثر نمی‌کند. باید مواظب لقمه حرام باشیم، گناه گناه می‌آورد، لقمه حرام اثر دارد. انسان را بدعاقبت می‌کند، امام حسین فرمود دلیل اینکه شما اینطور شدید این است که لقمه حرام خوردید.

8- جلوگیری از اختلاط مردان و زنان در عزاداری ها

برادرها و خواهرها بحث را ایام عاشورا گوش می‌دهید. در آستانه عاشورا هستیم. در عزاداری‌ها شرکت کنید، من تذکراتی را در جلسه قبل دادم، این عزاداری که این همه ارزش دارد با گناه آلوده نکنید. اختلاط دختر و پسرها، زن‌ها عزاداری کنند برای خودشان، این درست نیست یک مشت جوان لخت می‌شوند سینه می‌زنند، یک مشت دختر هم آرایش کرده یا غیر آرایش کرده، می‌ایستند نگاه می‌کنند به بدن لخت مردها. این گناه است. اگر می‌خواهیم گناه بکنیم چرا به اسم عاشورا گناه بکنیم؟ درست نیست که تکیه می‌زنیم جوان‌ها در تکیه هستند، پیرمردها در مسجد، نماز و امام حسین یکی است، امام حسین می‌توانست نمازش را برود در خیمه بخواند، مخصوصا آمد بیرون خیمه خواند، و سی تا هم تیر زدند، نماز امام حسین دو رکعت هم بیشتر نبود، چون دوم محرم آمد، دهم شهید شد، مسافری که هشت روز است، ده روز که نیست، نمازش شکسته است، نماز شکسته دو رکعت است، من شمردم سی و پنج تا جمله دارد دو رکعت نماز دو تا حمد دارد دو هفت تا چهارده تا، دو تا قل هوالله دارد، دو پنج تا ده تا و چهارده تا، بیست و چهار تا، دو تا رکوع دارد بیست و هشت و چهارتا سجده دارد سی و دو تا، چهار تا هم تشهد دارد، چهار تا کلمه، یعنی برای سی و شش هفت تا جمله سی تا تیر زدند به امام حسین، اما او نمازش را اول وقت خواند، حتی با اذان گفت، مستحبش را هم رها نکرد، اقامه را گفت، اذان را گفت، آنوقت عزادارهای ما، اصلش، عزاداری بی جماعت یعنی چه؟ یعنی سوزن بی نخ، سوزن بی نخ چیزی نمی‌دوزد، عزاداری همراه با نماز اول وقت، عزاداری همراه با تاریخ کربلا، همه‌اش به طبل و دهل و شعر و اینها سرتان را گرم نکنید، بالاخره تاریخ کربلا را باید، یعنی هر جوانی که در ایران هست باید بتواند یک مقاله راجع به کربلا بنویسد، چطور شد اینها منحرف شدند، به چه وعده‌هایی؟ آیا به این وعده‌هایی که می‌خواست چنین و چنان شود، سرنوشت شمر چه شد؟ سرنوشت هروله چه شد؟ سرنوشت عمر سعد چه شد؟ عاقبت یزید چه شد؟ خودِ یزید با این جنایت چند سال حکومت کرد، محبوبیتش چه شد؟ یعنی باید یک کسی بنشیند تاریخ کربلا را از یک اسلام شناس استفاده کنید، نماز اول وقت را بخوانید، در عزاداری‌ها شرکت کنید.
خدایا، بحث امروزمان را دعا می‌کنم، هرچه گفتم دعا می‌کنم شما آمین بگویید. به آبروی کسانی که خوش عاقبت بودند همه ما را خوش عاقبت قرار بده. (الهی آمین) به آبروی امام حسین قسمت می‌دهیم ما را بد عاقبت قرار نده. (الهی آمین) برای حکومت ری امام حسین را کشتند، برای گرفتن جایزه از یزید علی اصغر را کشتند، خدایا دنیا را پهلوی ما کوچک کن که برای دنیا گناه نکنیم. (الهی آمین) بحثمان این بود که انسان ذره ذره آلوده می‌شود اول چشمش است یک فیلمی می‌بیند، بعد یک ذره یک ذره زبانش، گوشش، فکرش، یک ذره یک ذره همین طور روحش سیاه می‌شود که دیگر موعظه امام حسین هم در او اثر نگذارد. خدایا ما را از آلودگی‌هایی که ما را بدعاقبت می‌کند حفظ بفرما.
والسلام علیکم و رحمه الله و بركاته
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1447
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست