نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1460
موضوع: داستانهاي قرآن، داستان حضرت موسي(ع)- 1
تاريخ پخش: 72/11/30
بسم الله الرحمن الرحيم
در چند جلسه گذشته نگاهي فشرده و كوتاه به داستان حضرت آدم و نوح كرديم. البته قصههاي قرآن وسيلهي سرگرمي نيست و مثل بقيهي داستانها و رمانها نيست. در قصهها دهها و صدها نكتهي دقيق است. چون ممكن است افراد مختلفي با سنهاي مختلف اين برنامه را تماشا كنند، من كه در تلويزيون حرف ميزنم بايد مراعات حال همه را بكنم. در فقه يك قانوني داريم كه ميگويد: پيش نماز بايد مراعات ضعيف ترين كسي كه پشت سرش نماز ميخواند را بكند. مثلاً ركوعش در حدي باشد كه زن حامله تحمل آن را داشته باشد. ما هم در تلويزيون بايد مراعات اين جهت را بكنيم.
1- خداوند به مادر موسي وحي كرد
در اين جلسه ميخواهيم قصهي حضرت موسي را بگوييم. چون در جلسه ما خواهرها حضور دارند. در قصهي موسي چند زن نقش داشتند. مادر موسي، خواهر موسي و زن فرعون در زندگي موسي نقش اساسي داشتند. داستان موسي با تولد موسي شروع ميشود. اين ماجرا در سورههاي قصص وطه آمده است. ما از سورهي قصص آيهي ششم شروع ميكنيم. به فرعون خبر دادند كه امسال پسري متولد ميشود كه كاخ تو را زير و رو ميكند. فرعون هم به جاسوسهايش دستور داد كه هر زني كه امسال نوزاد پسر به دنيا ميآورد را بكشيد. مادر موسي وقتي موسي را به دنيا ميآورد و ميبيند كه بچهاش پسر است، خيلي مضطرب و آشفته ميشود. ميگويد: الآن جاسوسهاي فرعون بچه مرا ميكشند. (وَ أَوْحَيْنا إِلىام مُوسى أَنْ أَرْضِعيهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقيهِ فِي الْيَمِّ وَ لا تَخافي وَ لا تَحْزَني إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلينَ) (قصص /7). ما به مادر موسي وحي كرديم. (اين درس اول راجع به مقام زن است. مقام زن چيست؟ مقام زن جايي است كه خداوند به او وحي ميكند) به مادر موسي الهام كرديم. البته نميخواهم بگويم وحيها همه يك شكل هستند. ولي زن ميتواند مخاطب مستقيم خداوند باشد. كما اين كه زن ميتواند مخاطب مستقيم فرشتهها باشد. مثل مريم كه فرشتهها با او صحبت كردند. ما به مادر موسي وحي كرديم كه به بچهات شير بده. اگر خوف داري كه جاسوسهاي فرعون بيايند و او را بكشند او را در دريا بينداز. اول به او شير بده و بعد او را در دريا بينداز. از اين كار نترس. خداوند فرمود كه اين طور صلاح است. خداوند فرمود: تو بندهي من باش، من ميدانم چه كنم. تو بندهي خوبي باش و ضرر نميكني. اميرالمومنين ميفرمايد: از هر چه ميترسيد در آن بپريد. اميرالمومنين ميفرمايد: با آدم ترسو مشورت نكن.
2- مادر موسي او را در صندوقي گذاشت
البته در بعضي مواقع ترس خوب است. حديث داريم: ترس براي مرد يك جاهايي زشت است اما همان ترس براي زن يك جايي خوب است. زن سوار تاكسي ميشود، راننده ناشناس است. زن ميگويد: ميترسم. اين ترس كه براي حفظ عفت است، خوب است. بخل براي مرد بد است ولي براي زن خوب است. چون اگر زن سخي باشد هر چه در خانهي شوهرش است بر ميدارد و به تاراج ميدهد. كانالها براي افراد فرق ميكند. به مادر موسي وحي كرديم كه به موسي شير بده. اگر ميترسي بعد از شيردادن او را در دريا بينداز. يك صندوقي درست كرد و موسي را در صندوق گذاشت و در دريا انداخت. بني اسرائيل هركجا ميخواست راه پيمايي كند، اين صندوق را با خودش ميبرد. صندوق تابوت مقدس شده بود چون حضرت موسي را در آن گذاشته بودند. الآن هم آن صندوق مقدس نزد حضرت مهدي(عج) هست. خلاصه صندوقي درست كرد و موسي را در آن گذاشت. بعد گفت: «لا تَخافي وَ لا تَحْزَني» نه خوفي بر من است و نه حزني دارم. من او را به تو برمي گردانم.
3- يادآوري به موسي درباره چگونگي نجاتش در كودكي
وقتي امام دوازده بهمن به ايران بازگشت و وارد فرودگاه ايران شد، گفت: درست ميگويد: «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ». من اين موسي را به شما برمي گردانم. نه فقط جسم او را برمي گردانم او را از انبيا و مرسلين قرار ميدهم. (وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرى) (طه /37). موسي بر تو منت گذاشتيم. بر تو منت ويژه گذاشتيم. (إِذْ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّكَ ما يُوحى) (طه /38). حالا موسي بزرگ شده است. به موسي ميگويد: يادت نرود كه ما تو را در گير و دارها نجات داديم. يكي از جاهايي كه تو را نجات داديم اين بود كه بچه بودي و ما به مادرت وحي كرديم و گفتيم: (أَنِ اقْذِفيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لي وَ عَدُوٌّ لَهُ وَ أَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي وَ لِتُصْنَعَ عَلى عَيْني) (طه /39). موسي بر تو منت گذاشتيم. وقتي به دنيا آمدي مادرت دلهره داشت. ما به مادرت وحي كرديم و گفتيم: او را شير بده. او را در صندوقچه بگذار و در دريا بينداز. ساحل اين صندوق را پرت ميكند. كسي كه دشمن خدا و دشمن تو است، با دست خودش صندوق را از روي دريا ميگيرد. ما مهر تو را در دل فرعون قرار ميدهيم. فرعون صندوق را ميگيرد. در صندوق را باز ميكند. يك نگاه به تو ميكند و مهر تو در دلش ميافتد. از اين معلوم ميشود كه محبوبيت در اين نيست كه عينك و لباسش چطور است. گاهي وقتها مرد همسر خود را خيلي دوست دارد. با آنكه همسر چيزي هم ندارد. گاهي هم عروس انواع جهازيه دارد ولي شوهرش او را دوست ندارد.
4- محبوبيت دست خداست
محبوبيت دست خداست. ميگويد: «مَحَبَّةً مِنِّي» روي اين آيه دقت كنيد. محبت از طرف خداست. افرادي هستند كه تندتند مهماني ميدهند اما كسي آنها را دوست ندارد. افرادي هستند كه سال ميآيد و ميرود اما به كسي مهماني نميدهد ولي در جامعه محبوبيت هم دارند. همه چيز دست خداست. محبوبيت از طرف خداست. خود اين يك مسئله است. چون بعضيها براي اين كه محبوب شوند، خودشان را به آب و آتش ميزنند. انواع حركتها را انجام ميدهند، تا در جامعه محبوب باشند. قرآن ميگويد: «مَحَبَّةً مِنِّي». محبت از طرف خداست. حالا اين جا نقش مادر موسي را ببينيد. اين خيلي مهم است. خداوند به هركسي وحي نميكند. به هر زني وحي نميكند. به مادر موسي وحي كرديم كه بچه را شير بده و در صندوقچه بگذار و در دريا بينداز. اين خيلي مهم است كه يك زن اين قدر تسليم خدا باشد. اگر خداوند چيزي گفت، ما به حرف خداوند گوش بدهيم. «وَ لا تَخافي وَ لا تَحْزَني» نه خوفي دارم و نه حزني در من است.
5- نقش خواهر موسي به عنوان يك جاسوس در دربار فرعون
خواهر موسي يك زن جاسوس بود. جاسوس اگر در راه حق باشد، حق است. اما اگر در راه باطل باشد، باطل است. جاسوسي بد نيست. اصلاً در قرآن سورهاي به نام سورهي جاسوس داريم. در قرآن يك سوره به نام سورهي مومن(غافر) داريم. اين مومن همان مومن آل فرعون است كه در دربار فرعون بود. قرآن ميگويد: (يَكْتُمُ إيمانَهُ) (غافر /28). ايمانش را كتمان ميكرد. يعني نشان نميداد كه طرفدار موسي است. اين جاسوس موسي در دربار بود و چون ميگويند: مومن آل فرعون! مومني بود كه در كاخ فرعون بود ولي ايمانش را مخفي نگه ميداشت و يار موسي بود. تا اطلاعات كاخ را به موسي برساند. سورهي مومن همان سورهي جاسوس است. اين جا خواهر موسي يك جاسوسي كرد. (إِذْ تَمْشي أُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى مَنْ يَكْفُلُهُ فَرَجَعْناكَ إِلى أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّيْناكَ مِنَ الْغَمِّ وَ فَتَنَّاكَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنينَ في أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلى قَدَرٍ يا مُوسى) (طه /40). مادر موسي وقتي موسي را شير داد و او را در صندوق گذاشت و در دريا انداخت به خواهر موسي گفت: دنبال رودخانه برو. در وزارت اطلاعات يك اصطلاحي به نام تعقيب مراقبت دارند. يعني دنبال قصه برو و ببين قصه به كجا كشيده ميشود. خواهر موسي يك دختر كوچك بود. مادرش گفت: دنبال رودخانه برو و ببين ماجرا به كجا كشيده ميشود.
6- نقش همسر فرعون در سرنوشت موسي
(وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لي وَ لَكَ لا تَقْتُلُوهُ عَسى أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ) (قصص /9). زن فرعون گفت: اين بچه را نكش. بگذار نور چشممان باشد. اين بچه را آب براي ما آورده است. من و تو هم كه بچه نداريم. حالا كه خدا از روي آب اين بچه را به ما داده است، اين بچه خودمان باشد. پسرخواندهي ما باشد. ما او را در خانهي خودمان نگه داريم. اين نور چشم من و تو باشد. ما خودمان او را بزرگ ميكنيم. «لا تَقْتُلُوهُ عَسى أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ»
7- سه زن در زندگي موسي نقش اساسي داشتند
عرض كردم سه زن در زندگي موسي نقش اساسي داشتند. مادر موسي، خواهر موسي و زن فرعون كه جلوي قتل او را گرفت. هرچه موسي بركت دارد، ثوابش براي اين زن است كه جلوي قتل او را گرفت و گفت: اين بچه را به عنوان بچه خودمان نگه داريم و شايد براي ما نفعي داشته باشد. (وَ أَصْبَحَ فُؤادُام مُوسى فارِغاً إِنْ كادَتْ لَتُبْدي بِهِ لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلى قَلْبِها لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ) (قصص /10). اگر ما دل اين مادر را نگه نميداشتيم، قصه لو ميرفت و تمام طرحها از بين ميرفت. طرح اين بود كه دشمن فرعون در سر سفره فرعون بزرگ شود و بعد عليه فرعون كودتا كند. (وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ) (قصص /11). مادر موسي به خواهر موسي گفت: دنبال رودخانه حركت كن. طوري حركت كن كه كسي چيزي نفهمد. حركت تاكتيكي داشته باش. حركت تو طوري باشد كه آنها متوجه نشوند. نگذار بفهمند كه بچه از كدام زن و از كدام خانه است. اگر بفهمند بچه چه كسي است، او را ميكشند. بگذار احساس كنند كه بچه را آب آورده و اين بچه پدر و مادر خاصي ندارد. آنجا كه خدا بخواهد، ريشهي رژيم فرعون توسط يك دختر كوچك زده ميشود. بچه را گرفتند. موسي گرسنه است. دايهها را بياوريد تا بچه را شير دهد. اين بچه بغل هر دايهاي رفت، پستان آنها را به دهان نگرفت. (وَ حَرَّمْنا عَلَيْهِ الْمَراضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ) (قصص /12). اينجا دست قدرت خدا اين است كه «وَ حَرَّمْنا عَلَيْهِ الْمَراضِعَ» شير همه دايهها را براي اين بچه حرام كرديم. اين دختر كوچك جلو آمد و گفت: بايد سراغ يك خانوادهاي بروم كه تكفل ميكنند و مشكل را حل ميكنند. اگر اين دختر يك كلمه از اهل بيت ميگفت، تمام نقشهها خراب ميشد. ببين دختر چه قدر بايد تيز باشد. گفتند: برو! اگر اين دختر ميدويد همه چيز لو ميرفت. خيلي آرام آرام رفت. به مادرش گفت كه فرعون بچه را گرفت و قصه را براي مادرش تعريف كرد. گفت: زن فرعون نگذاشت كه فرعون او را بكشد و دايهها را دعوت كردند كه به او شير بدهد ولي بچه شير دايهها را نگرفت و من گفتم: بايد سراغ خانوادهاي بروم. مادر گفت: نگفتي كه او مادرش است؟ گفت: نه چيزي نگفتم. اگر مادر هيجاني ميآمد، قصه لو ميرفت. خيلي طبيعي آمد. اگر مادر بچه را درآغوش ميگرفت، قصه لو ميرفت. همهي اينها فرمول دارد. برگشتن دختر فرمول دارد. جيغ نكشيدن مادر فرمول دارد. مادر و خواهر حضرت موسي و همسر فرعون همهي اينها از طريق جاسوسي توانستند در وسط كاخ فرعون يك ضد فرعون را تربيت كنند. ميگويند: هر چيزي در درونش ضد خودش را تربيت ميكند. قانون تز و آنتي تز درست نيست، اما كاخ فرعون از آن جاهايي هست كه قانون ندارد. در مركز شرك پيامبر بت شكن بود. در بت خانه ابراهيم بت شكن بود. موسي در دل فرعون قرار گرفت. طراح بايد خدا باشد. امدادهاي الهي هم بايد لحظه به لحظه باشد. يك زماني اگر عكس امام را در خانهاي پيدا ميكردند اهل آن خانه را ميكشتند. حالا چه كسي باور ميكند كه عكس امام روي اسكناسها باشد؟ كسي باور ميكرد كه شاه با داشتن اين همه حامي سقوط كند؟ (فَرَدَدْناهُ إِلى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ) (قصص /13). بالاخره دايهها آمدند. موسي شير دايهها را نخورد. مجبور شدند و مادر را در كاخ آوردند. با عزت و احترام از او استقبال كردند. به او حقوق دادند. خانه و لباس دادند. بچهي خودش را هم به خودش برگرداندند. براي اين كه چشم مادر باز شود دل مادر خوش شود و حزن نداشته باشد اين كارها را كرديم تا بدانيد خداوند به وعدهاش عمل ميكند. خدا وعده داده است كه تو او را در دريا بينداز و من او را به تو برمي گردانم. ديدي چه طور او را برگرداندم. وعدهي خداوند حق است. خداوند فرموده است: ما انبياء را هدايت ميكنيم. بياييم در خط خدا قرار بگيريم. خداوند قول داده و به قول خود عمل ميكند. ممكن است حوادث تلخ وجود داشته باشد، اما خداوند به وعدهي خود عمل ميكند و طرفداران حق را پيروز ميكند.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1460