نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 147
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم اللهم صّل علی محمّد و آل محمّد الهی انطقنی بالهدی والهمنی التقوی
بحث ماه رمضان امسال ما بحث میانه روی است «اهدنا الصراط المستقیم» در راه مستقیم کج و کور نه گیر و گور نه افراط نه تفریط نه راه عدل راخ حق روی این زمینه یک صحبتهایی کردیم حالا نکاتی را ما باید در اینجا بگووییم یکی اینکه اعتدلال چیست؟ در اینکه اعتدلال چیست گاهی مربوط به سن است یعنی یک چیزی برای یک سنی معتدل است برای یک سن معتدل نیست مثلاً در دعا داریم امام سجاد (علیه السلام) میگوید: خدایا وقتی پیر شدم رزق من را زیاد کن وقتی پیر شدم چون وقتی آدم پیر میشود تولیدش کم فرجش زیاد میشود درآمد کم توقع بالا پدر بزرگ است بزرگ خاندان است چشم روشنی میخواهند «واجعل لوسع رزقک له» بنابراین گاهی وقتها ممکن است توی یک خانه سه تا پتو عدل باشد توی یک خانه 30 تا پتو عدل باشد باید ببینیم کی، کی نیاز طبیعی اش چقدر است. ممکن است یک آدمی که اهل مطالعه نیست 10 تا کتاب هم تاقچهاش باشد اسراف باشد و ممکن است یک محقق توی کتابخانه 10 هزار نفری هم کتاب کم داشته باشد چون هر لحظه دارد تحقیق میکند اجمالاً مسئله نیاز، نیاز طبیعی. افرادی هستند ممکن است دو پرس غذا بخورند این نه بخاطر اینکه پر خور است و معتدل نیست این مثل ماشینهای 8 سیلندر این مثل لاستیکهای تراکتور ظرفش بزرگتر است اگر یک کسی ظرفش بزرگتر است مثلاً حالا دو تا خواهر یک خواهر کوتاه است یک خواهر بلند حالا اگر پدره برای یکی 4 متر چادر بخرد برای یکی 6 متر نباید گفت این پدر عادل نیست بابا آن قدش بلندتر است.
لازمه اعتدال، تساوی نیست
بنابراین وقتی ما میگوئیم عدل معنایش این نیست همه یک جور. آخر بعضی وقتها میگویند آقا این چه بساطی است فلانی همچین شده فلانی همچین شده بله یکی ممکن است راننده میخواهد نوکر میخواهد کلفت هم میخواهد پاسدار هم میخواهد پزشک خصوصی هم میخواهد چون شرائط اجتماعی اش یک شرائطی است که آدم عادی نیست. شما یکوقت یک طلا را توی جعبه میگذاری بعد آنرا توی گاوصندوق میگذاری گاو صندوق را توی اتاق میگذاری در اتاق را هم قفل میزنی در خانه را هم قفل میکنی خانه یک قفل دارد اتاق یک قفل دارد گاوصندوق یک قفل دارد برای اینکه آن وجودش طلاست ولی یکوقت ممکن است یک گاری را کنار خیابان بگذاری فقط با طناب ببندی به تیر لامپ چون گاری دزد ندارد ولی سکه دزد دارد. بنابراین وقتی میگوئیم عدل نگو آقا تو یکی من هم یکی این هم بعضیها هستند تا بحث عدل میکنی میگوید آقای قرائتی نگفت اعتدال خوب تو یکی من هم یکی بابا این چشمش ضعیف است نور اتاقش باید قویتر باشد با این نور کم نمیتواند مطالعه کند تو الحمد للّه چشم ات سالم است با این نور کافی است. یک جا مثل بوشهر و بندرعباس و خوزستان کولر گازی اسراف نیست یک جا ممکن است یک شهری باشد مثل دماوند همدان ممکن است آنجا کولر گازی واجب نباشد. اجمالاً وقتی ما میگوئیم اعتدال زمان، مکان، سن، شرائط، سلامتی: مرض: شرائط سیاسی، شرائط امنیتی، شرائط اجتماعی، اینها همه در معنای اعتدال اثر میگذارد، این یک نکته. مسئله دیگر که در بحث اعتدال باید بگویم اینست که مثلاً داریم که خرجی خانم را چقدر بدهیم میگوید شوهرش درآمد دارد بیشتر بده در آمد ندارد به مقداری که دارد بدهد «علی الموسع قدره و علی المقتر قدره» اینجا ما مرزی نداریم که خرجی به خانم هزار تومان 100 تومان 50 تومان 5000 تومان، وضع مالی ات چه جوریه وضع مالی ات خوب است بیشتر کم است کمرنگ متوسط است متوسط «لینفق ذو سعة من سعته» آیه قرآن داریم که ببینید وضع درآمدت چه جوری است. کسی که زیاد مسافرت میرود البته ماشین اش باید خاصی باشد با یک ماشین معمولی قراضه این همه سفر تعادل ندارد بله کسی سالی یکبار مثلاً سال تحویل جایی میرود صله رحم میرود خوب او ممکن است شرائطی باشد. اجمالاً وقتی ما میگوئیم تعادل نگوئید آقا از دم… مثلاً میگوئیم اُ اُ استاد معلم متعادل… چیه معلم عادل کیه. «بسم اللّه الرحمن الرحیم» من معلم و دبیر و استاد دانشگاه عادلی هستم از دم یکی یک 17 بدهد به بچهها خوب این. اینجا تعادل درست نیست یکی را باید 17 داد یکی را باید 10 داد یکی را باید صفر داد. یا یک پزشک بیاید توی بیمارستان بگوید آقا من دکتر عادلی هستم از دم به همه یکی یک سرم بزند یعنی خیلی جا یکسان بودن و مساوات بودن عقلی نیست پس این هم جمله مهمی است که وقتی ما بحث اعتدال میکنیم توی ذهنشان نرود که اعتدال یعنی همه یک جور استاد احترام دارد سید احترام دارد عالم احترام دارد کارشناس احترام دارد پیرمرد احترام دارد والدین احترام دارد تو یکی من هم یکی برادر بزرگتر احترام دارد احترام به برادر بزرگ. حدیث داریم احترام خاله مثل احترام به مادر است. کسی که مادرش از دنیا رفته.
اعتدال، در حد امکان، نه ایدهآل
دوم اینکه وقتی میگوئیم عدل یاد علی (علیه السلام) نیفتید خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرماید شما نمیتوانید مثل من زندگی کنید یک حدیث داریم که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرماید من غذایم این است لباسم اینست «الا» و بدانید «و انکم لا تقدرون علی ذلک» شما دنبال عدل علی (علیه السلام) نگردید این جمله مال خود حضرت علی (علیه السلام) است «الا» یعنی آگاه باش «وانکم» بدرستیکه شما «لا تقدرون» قادر نیستید مثل من زندگی کنید ما هنمی توانیم مثل علی (علیه السلام) باشیم «ولکن اعینونی بورع و اجتهاد و عفة و سداد» ولی شما میتوانید شیعه من باشید در چی؟ تقوا داشته باشید تلاش هم بکنید عفت هم داشته باشید وضع تان هم وضع محکمی باشد آبکی نباشید حرفتان، سیاستتان، منطق تان، اقتصادتان قوام داشته باشید حالا نمیخواهد مثل من نمیدانم شبها تا صبح هزار رکعت نماز بخوانید و در خانه یتیمها بروید شما نمیتوانید مثل من باشید اما لااقل فاصله تان هم با ما لااقل در حد تقوا و اینها فاصله داشته باشید حالا گاهی وقتها میگویند آقای قرائتی حضرت علی (علیه السلام) زندگی اش اینطور بود؟ نه شما اگر من گناه کردم به من بگو این کار تو گناه است توقع علی (علیه السلام) را از ما نداشته باشید خود حضرت علی (علیه السلام) فرمود «انکم لا تقدرون علی ذلک» منتهی ضد علی (علیه السلام) هم نباید باشیم. ملاکها را باید در نظر داشته باشیم اگر امیرالمؤمنین (علیه السلام) نامه نوشت به مسئول مملکتی که چرا در جلسهای رفتهای که همه اشراف هستند فقرا نیستند ما هم توی افطاریهایمان نباید یک افطاری باشد که همه اشرافند نه خوب همه قاطی باشند البته همه هم نباید فقراء باشد این خودش… یک بحث اعتدال بگویم یک کسی میخواست غذا بدهد فقرا را دعوت کرد آمد گفت آقا من فقرا را دعوت کردم فرمود بیخود کردی خوب اِ!! ما یک دفعه سفره دادیم برای پولدارها فرمودی بیخود حالا که سفره انداختهام برای فقراء باز هم میگویی بیخود گفت آخر برای اینکه تو معتادل نیستی وقتی فقیرها آمدند توی خانه همه نگاه میکنند آن هم فقیر آن هم فقیر آن هم… میگوید خیلی خوب معلوم میشود کفاره است معلوم میشود صدقه است نه باید فقیر و غنی با هم باشد مثل نماز جماعت، نماز جماعت اینطور نداریم که صف اول مال تاجرها صف دوم مال کاسبها صف سوم… نه فقیر و غنی همه با هم میگویند «قد قامت الصلوة» با هم توی مسجد میآیند نسبتشان با پیش نماز یک جور است نسبت شان با مسجد یک جور است نسبت شان با خدا یک جور است همه با هم «سمع اللّه» همه با هم «بحول اللّه» همه روی یک خاک سجده میکنند همه یک جور سجده میکنند همه یک حمد و قل هو اللّه میخوانند این توی مسجد آدم همچین احساس میکند همه با هم هستیم با همی بودن است در میهمانی هم باید با هم باشیم اینکه این سفره همه اغنیاء هستند این سفره همه تاجرها هستند اینطور نباید باشد خوب.
اعتدال در حسن ظن و سوء ظن
بعضیها در سوء ظن، به همه سوء ظن دارند بعضیها نسبت به همه خوشبین هستند. هر دوی آنها افراط و تفریط است نه به همه سوء ظن داشته باشیم افراط است نه به همه خوشبین باشیم تفریط است. بعضیها از بچه شان خبر ندارند بعضیها کنترل شدید میکنند هر دو افراط و تفریط است کنترل شدید روی بچه، بچه را عصبانی میکند بچه باید یک آزادیهایی داشته باشد. اصلاً توی بهشت هم اگر آدم باشد مجبور باشد بهشت خوشمزه نیست و لذا قرآن گفته توی بهشت هم آزادی است «یتبوا من الجنة حیث یشاء» یعنی میگوئیم برو توی بهشت «حیث یشاء» کجا دوست داری هر جا دوست دارید بروید بگوئیم آقا ببین از این تخته تکان نخوری بهشت است همین جایی که نشستهای بلند شو میشود شکنجه یعنی ما را پهلوی بوعلی سینا هم بنشانند بگویند آقا اینجا بوعلی سینا است مرد شماره یک ایران بهترین دانشمند ایران بوعلی سیناست ولی از پهلویش تکان نخور این شکنجه میشود آقا میخواهم بلند شوم بروم ولم کن دیگر. اینکه باید تعادل.
اعتدال در آزادیهای فردی و اجتماعی
کنترل زیاد خطرناک است برای بچه رها کردن بچه که نباید گفت آزادی. آزادی بمعنای هر چه… ببینید هر چیزی سهم دارد اجازه بدهید ببینیم اعتدال در جستجوی راه مستقیم توی این سالهایی که گذشت متاسفانه بی اعتدالی زیاد بود افراط و تفریط بود بعضی گفتند آزادی همینکه گفتند آزادی این آزادی را معنا نکردند ولی آزادی را قبول داریم اما اخلاق را هم قبول داریم منطق هم قبول داریم. آزادی سهم دارد، سهم دارد آزادی، سهم آزادی چقدر است سهم اخلاق چقدر است سهم منطق چقدر است بعضیها چنان گفتند آزادی که سهم اخلاق هم خوردند یعنی به اسم آزادی هم هناکی کردند آبروریزی کردند حرفهای زشت به هم زدند به اسم آزادی دیگر کار به منطق هم نداشتند نه باید منطق سهم آزادی را ببرد نه باید اخلاق سهم آزادی را ببرد نه آزادی… یعنی باید اخلاق، منطق، استدلال، آزادی است که من یک طبل دست میگیرم نصف شب میزنم خوب آزادی است مردم خواب هستند آخر عقل میگوید این وقت شب مردم خواب هستند تو از آزادی سوء استفاده میکنی هیچ کاری… هیچ جای کره زمین آزادی اش اینطور نیست که من آزادیام پس هرجا بنزین است کبریت روشن کنم آزادی به معنای هتاکی اگر شد این معنایش این نیست که سهم اخلاق را بخوریم آزادی اگر به معنای این شد که هر که هر سلیقهای انجام دارد معنایش این نیست که حق منطق را بخوریم منطق استدلال داریم، این حرف غلط است آقا من میدانم حرف غلط است ولی دوست دارم خوب بیخود دوست داری وگرنه که اگر آزادی مطلق باشد که خوب مگر بت پرستها آزاد نبودند چرا پیغمبر (صلی اللّه علیه و آله و سلم) بت پرستها را کشت بابا آزادی است میخواهم بت بپرستم خوب غلط کردی بت پرستیدن عقلی نیست ما اینقدر شما را آزاد… یعنی عقل نمیگوید اینقدر آدم آزاد باشد که کسی… انسان عاقل در مقابل سنگ گریه کند انسان با شعور در مقابل سنگ بی شعور اشک میریزد بگوئیم آزادی است.
اعتدال در روابط خانوادگی
ببینید آقا اعتدال سهم آزادی را بدهید سهم اخلاق را هم بدهید سهم استدلال و منطق را هم بدهید این میشود زندگی متعادل جامعه متعادل. سهم زن توی خانه سهم مرد توی خانه الان توی بعضی خانهها میگویند من راضی نیستم بروی خانه پدرت من راضی نیستم این کار را بکنی همهاش مرد میگوید من راضی نیستم آقا چرا اینقدر به خانم ات میگویی من راضی نیستم مرد هم خوب مرد هم یعنی چه قرآن میگوید «الرجال قوّامون علی النّساء» یعنی چه یعنی مرد توی خانه حق حکومت دارد حق تحکم ندارد حکومت بله تحکم هرگز فرق دارد حکومت. یعنی با استدلال میگویم نکن تو که میروی آنجا آن اخلاقش فاسد است در تو ممکن است اثر بگذارد توی آن جلسه گناه میشود تو هم مبتلا به گناه میشوی زندگی آنها اشرافی است میروی دیگر وقتی برمیگردی با زندگی ساده ما قانع نیستی به این دلیل میگویم دیگر آنجا نرو یا گناه میکنی یا توقع ات بالا میرود یا نسبت به خدا خوش… بدبین میشوی الان به خانه خودت میگویی الحمدللّه صد هزار مرتبه شکر زندگیام شیرین است میروی آنجا میبینی خیلی رنگ و… بریز و بپاش است زرق و برق میبینی بعد هم میآیی و میگویی خدایا این هم زندگی است که به ما دادی یعنی با عشق خدا میرود و با بغض خدا برمیگردی با زندگی راضی میروی با زندگی نق نقو برمیگردی با تقوا میروی گناه میکنی برمیگردی این جور جاها مرد حق دارد حکومت کند یعنی بگوید بله نه اما گاهی وقتها تحکم است من از بابات بدم میآید نمیخواهم بروی من از فامیل ات بدم میآید خوب این دیگر زور میگوید خوب تو بدت میآید که دلیل نیست که من نروم که ببینید حکومت و تحکم را با هم… مثل اینهایی که دو شاخه تلفن را میزنند توی برق دو شاخه برق را میزنند توی تلفن دو شاخ حکومت را میزنند توی تحکم دو شاخ تحکم را میزنند توی حکومت قاطی که شد به هم میریزد مثل بدن که قندش میرود بالا فشارش میرود بالا قند و فشار… یعنی بدن وقتی سالم است که همه متعادل باشد. «کل تقصیر مضر و کل افراط مفسد» عجب جملاتی دارد حضرت علی (علیه السلام) میگوید «کل تقصیر مضر» هر کم کاری ضرر دارد کار نکردی عقب ماندی درس نخواندی عقب ماندی اخلاق ات خوب نبود عقب ماندی عبادت خدا را نکردی خسارت کردی «کل تقصیر مضر و کل افراط مفسد» این حدیث را هم بنویسم «کل تقصیر» هر کوتاهی «مضر» ضرر دارد «و کل افراط» هر زیادهروی «مفسد» نهج البلاغه حکمت 105 میانه روی، حالا عوامل غفلت چیه؟ عوامل افراط و تفریطی است اینهایی که تند میروند به دلائلی تند میروند یکی از اینهایی که… آنوقت تند رفتن هم مستی میآورد ما فقی یک مستی نداریم که آدم مشروبات الکلی میخورد مست میشود مستی میدانید فارسی اش چیه؟ سُکر، سُکر مثل شکر مینویسند بی نقطه سُکر یعنی مستی حدیث داریم «ینبغی للعاقل» آدم عاقل سزاوار است از چند تا مستی فرار کند «سکر المال» مستی مال مال مستش کرده «سکر القدرة» قدرت مستش کرده «سکر العلم» علم مستش کرده «سکر المدح» از بس تعریفش را کردند مست شده «سکر الشباب» جوانی مستش کرده مادرش میگوید این غذا را نخور مریض میشوی اِ ول کن بابا حالا ماشاءاللّه سالم است هرچه میخورد چهگیری. آقا این گردو و بادام را دندانت نشکن، ول کن بابا چون دندانهایش سالم است به مادرش میخندد به پدر بزرگش میخندد این جوانی مستاش کرده بابا درست میگوید گاهی جوانی مست میکند آدم را «سکر المال» به فرعون گفتند، به قارون گفتند که یک خورده پولهایت را بده در راه خدا «احسن» احسان کن که «ما احسن اللّه الیک» خدا به تو داده گفت خدا داده؟ مخ خودم بوده خدا نداده. «انما اوتیته علی علم عندی»«علم عندی، علم عندی» یعنی علم ات پهلوی من است آن تحصص من مدیریت خواندم من دکترای علوم اقتصادی دارم این برنامه ریزی من است این تدبیر من است «علم عندی» این سُکر مال فردایش آمدند دیدند قارون به گل فرو رفت سُکر مال سُکر قدرت فرعون نشسته بود گفت که «ام انا خیر» من بهترم «ام هذا الذی هو» مجین، مهین، مهین نه مهین فارسی اسم دختر است مهین عربی یعنی اهانت شده. مهین فارسی یعنی ماهپاره مهین در فارسی یعنی از ماه گرفته شده مهین در عربی از اهانت است یعنی مثل کوکو است گاهی از سیب زمینی است گاهی از سبزی خوب توجه کنید فرمود «الیس لی ملک مصر» شما نمیدانید حکومت مصر در دست من است «و هذه الانهار تجری من تحتی» نمیدانید توی باغام چه نهرهایی جاریست یعنی نهرها و کاخ و باغ مست اش کرد مست علم، بعلم باعو قرآن میگوید «آتیناها آیاتنا» بلعم باعورا را ما علومی به او دادیم منتهی «فانسلخ منها» علم داشت ولی از علمش استفاده نکرد.
اعتدال در ستایش و سرزنش
حدیث داریم «احشوا التراب فی وجوه المداحین» یک کسی که دارد تعریف یک کسی را میکند خاک بریزید توی دهانش چون با این تعریفش دارد طاغوت درست میکند بت درست میکند «احثوا التراب فی وجوه المداحین» سنایش خیلی «اذا مدح الفاجر» حدیث داریم یک آدم جنایتکاری که داری تعریفش را میکنی «اهتز عرش اللّه» عرش خدا به لرزه در میآید «رسول اللّه: اذا مدح الفاجر اهتز عرش اللّه» یعنی هرچه طاغوت برود بالا توحید ضعیف میشود اینها مستی میآورد افراط میآورد بنابراین باید مواظب باشیم بیخود تعریف کسی را نکنیم قرآن خیلی قشنگ میگوید، میگوید این کار را بکن این کار را بکن این کار را بکن آخرش میگوید «لعلکم تفلحون» شاید رستگار شدی نمیگوید صد در صد رستگار هستی حالا برو دانشگاه لیسانس ات را بگیر حالا شاید هم خوب شد فکر نکنی که دانشگاه قطعاً خوشبختی و اگر دانشگاه نروی قطعاً بدبختی نه ما خیلی آدمهای تحصیلکرده داریم تحصیلاتشان بالاست خیلی هم خوشبخت نیستند خیلی آدمها داریم که دانشگاه موفق شدند ولی زندگی شان خیلی راحت و خوش هم هستند. دانشگاه ارزش است اما نه اینقدر ارزشی که بگوئیم تمام ارزشها توی دانشگاه است تمام ضد ارزشها بیرون دانشگاست اینطور نیست قرآن میگوید «لعل» اینکه توی قرآن هی میگوید «لعل، لعل» خدا که میداند کی چکاره است «لعل» یعنی شاید خدا. ما میگوئیم شاید چون خبر از آینده نداریم خدا چرا میگوید شاید برای اینکه اگر به ما بگوید قطعاً ما مغرور میشویم اصلاً علت اینکه شب قدر آدم نمیداند شب نوزدهم است شب بیست و یکم است شب بیست و سوم شاید دلیلش این باشد که اگر بدانیم کدام شب است آن شب را بتوانیم احیاء بگیریم میگوییم بَه! نبودی دیشب من شب قدر را درک کردم باید ندانیم واقعاً. اصلاً نباید بدانیم کدام دعا مستجاب میشود نباید بدانیم کدام عمل ما قبول است اگر بفهمیم کدام عمل قبول است مغرور میشویم نباید بدانیم کدام عمل قبول است نباید بدانیم کدام عمل رد است حدیث داریم افرادی ساده نگیرید شاید او ولی خدا باشد هیچکس را تحقیر نکنید شاید همین شخصی که تحقیرش کردی از اولیاء خدا باشد شاید همین شخصی که تحقیرش کردی از اولیاء خدا باشد ما چه بدانیم.
خاطرهای از مرحوم علامه جعفری
خدا رحمت کند علامه جعفری را علامه جعفری یک دوستی داشت دعوتش کرد که شب سیزده رجب گفت من دلام میخواهد آنجا یک جشنی است شمال شهر بیایی آنجا شعرا، خطبا میآیند برای… امیرالمؤمنین (علیه السلام) شعرهایی میگویند فلان میکنند گفت من حال اش را ندارم گفت من تقاضا میکنم بیا از بس میگفت التماس کرد علامه جعفری گفت خوب ما هم رفتیم آنجا دیدیم اُه اُه اُه!!! چه خانهای شمال شهر اینهایی که میآیند همه از آن دانه درشتهای زمان شاه هم بودند تیمسار فلان سرلشکر فلان منتهی از این تیمسارها و سرلشکرهایی بودند تجاری که همه یک رگ دینی هم داشتند با امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم حالا در حد شعر و دیوان یک رابطهای داشتند میگفت وقتی من نشستم هیچکس هم به ما محلی نگذاشت یک خورده پشیمان شدیم که آمدیم اینجا چه کنیم این چرا ما را اصرار کرد این خانه طاغوتی قیافهها همه چه قیافه هایی اینها کیاند آخر؟ آنجا را هم خوب چراغانی کردند بخاطر حضرت علی (علیه السلام) خیلی میگفت با ناراحتی نشستیم آنجا و یکوقت دیدیم یک سیدی آمد کفش هایش را درآورد و زیر بغلش گذاشت رفت یک جایی نشست ما دیدیم این سید اصلا نمیخورد با این قیافه آقا این هم ناراحت شدم که این دیگر کیه آمده این چقدر عوام است کفش هایش را زیر بغلش گرفته و نشسته بالاخره دیگر گفتند حالا من چیزش نکنیم. بیرونش نکنیم دیگر حالا جشن است میگفت آقا شعرای درجه یکی را که دعوت کرده بودند هریکی آمد شعر خواند ایشان گفت آقا بهترین شاعر شما کیه؟ بهترین شاعر بلند شد و شعر خواند شعر اولی که خواند گفت شعر اول تو غلط است به این دلیل بیت دوم گفت این هم این عیب را دارد هر رقم شعر خواند این سید ناشناس ایراد گرفت گفتند تو بخوان شما چه. گفت من بله گفتند میتواتی؟ گفت میتوانم همین جا بالبداهة شعر بگویم گفت مثلاً گفت یک شعری بگوئید که مثلاً این جمله توی آن باشد مثلاً طلا توی آن باشد نمیدانم گل سرخ توی آن باشد توسل به حضرت علی (علیه السلام) توی آن باشد کلمه ابرو توی آن باشد هی اینقدر این سید را پیچاندند گفتند الساعة یک شعر بگو که توی شعرت این کلمات باشد و این معنای باشد یعنی میخواستند یک چیزی بگویند که مطمئن بشوند که این شاعر. این سید قبلاً این شعرها را از جایی حفظ نکرده یعنی بالبداهة شعر بگو آن هم نه شعری که خودت میخواهی آن موادی که ما میگوئیم توی آن بگنجان. علامه جعفری میگفت این سید بلند شد یک شعرهایی خواند تمام محتوایی که اینها میخواستند توی آن بود اینها هی به هم نگاه کردند این کیه! این دیگر کیه!! آقا، بعد شعرهایش را که خواند اینها یک خورده تنظیم باد شدند بعد گفت شما دلتان خوش است توی باغ شمال شهر چند هزار متری چراغانی میکنید این غذاها را میخورید شعر میخوانید عارق میزنید اینکه علی (علیه السلام) راهش این نبود علی (علیه السلام) در خانه فقرا بود بلند شوید جمع کنید کشک تان را بسابید من آمدم که به شما بگویم دل تان را با این کارها خوش نکنید غرور شما را نگیرد فقرا جنوب شهر گرسنه هستند شما اینجا با این رقم غذا شعر میخوانید و به هم به به و چه چه میگوئید این را گفت و رفت. علامه جعفری میگفت تا دیدم این سید رفت من بلند شدم و عقب اش دویدم که کی بود میگفت از در که آمدم بیرون گم اش کردم نفهمیدم آن سید کی بود یک دست غیبی بود آمده بود اینها را… گاهی وقتها یک کس هایی یک صحنههایی را نشان میدهد که طرف متعادل بشود غرورش کم بشود.
خاطرهای از مرحوم آیة اللّه کشمیری
یک خاطره دیگر هم برایتان بگویم خیلی قشنگ است زیادی گوش بدهید زیادی گوش کنید حواستان را جمع نکنید از دستتان میرود خیلی لطیف است قصه جوری هم… عالمی داشتیم بنام آیت اللّه کشمیری، آیت اللّه کشمیری از علمای نجف بود پسر حضرت امام (رحمة اللّه علیه) حاج آقا مصطفی مریدش شده بود این از غیب هم خبر داشت مثلاً میگفت آینده چی میشود یک چیزهایی میگفت حاج آقا مصطفی همهاش میآمد پهلوی حضرت امام (رحمة اللّه علیه) بنیانگذار جمهوری اسلامی نجف میگفت آیت اللّه کشمیری همچنین گفت امام (رحمة اللّه علیه) هم خوب یک خورده زود باور نبود گفت سید آقا مططفی من به این زودیها مرید کسی نمیشوم حالا تو مریدش شدی باش یک روز آقا مصطفی آمد حاج آقا مصطفی آمد و گفت آقا ایشان با غیب رابطه دارد ایشان از پشت دیوارهای طبیعت خبرهایی دارد امام (رحمة اللّه علیه) باز گفت… گفت خیلی خوب تو که میگویی یا خود برو به او بگو من دیشب چه خوابی دیدم من یک خوابی مثلا دیدم امام (رحمة اللّه) فرمود، فرمود من یک خوابی دیدهام برو به او بگو چه خوابی دیدهام اگر خواب من را گفت معلوم میشود ایشان با یک جاهایی گره خورده رابطه دارد گفت باشد میروم میگویم. حاج آقا مصطفی آمد خانه آیت اللّه کشمیری و گفت پدر من دیشب یک خوابی دیده چه خوابی دیده؟ ایشان یک خورده فکر کرد و گفت پدر شما دیشب خواب دیده که از دنیا رفته در نجف تشیع جنازهاش کردند و گذاشتند توی قبر یک کلوخی اینجای (اشاره) بدن آقا را اذیت میکند به امام (ره) گفتند راحتی؟ گفت نه این کلوخه اینجا اذیتم میکند کلوخ را برداشتند گفت حالا راحت شدم. گفت دیشب یک همچین خوابی دیده که خواب دیده در نجف از دنیا رفته آنجا هم خاکش کردهاند آن کلوخ هم اذیت میکند منتهی به بابات بگو شما برمیگردی ایران جمهوری اسلامی درست میکنی جای دفنات هم نجف نیست خواب را دیدی ولی در ایران شما دفن میشوی حاج آقا مصطفی میآید به امام (ره) میگوید شما یک همچین خوابی دیدی به پدرش، تا میبیند بله دیشب خواب دیده بود امام (ره) از دنیا رفته و توی قبرش گذاشتند امام (ره) دیگر عجله میکند عبایش را زیر بغلش میزند یاللّه برویم برویم برویم خلاصه میروند دیدن آیت اللّه کشمیری من هم خدمت ایشان رسیده بودم آیت اللّه کشمیری میگفت که من یک روز حالم عوض شد یعنی از اعتدال رفتم بیرون استخاره که میکردم نگاه به آیه که میکردم به طرف میگفتم میخواهی چه کنی میخواهی چه کنی میخواهی چه کنی. یک روز به فکر رفتم آیا روی زمین بهتر از من کسی استخاره میکند که نگاه کند به آیات تمام اسرار طرف را بگوید کسی مثل من استخاره میکند؟ میگفت کنار صحن امیرالمؤمنین (علیه السلام) نشسته بودم یا کربلا و به ذهنم آمد که من از همه افراد دنیا استخاره هایم بهتر است میگفت تا این به ذهنم آمد میگفت به احدی نگفتم فقط به ذهنم آمد یک زن عرب آمد و گفت سید کسی از من بهتر استخاره میکند؟ من استخاره میکنم از تو بهتر این زنه کی بود؟ من توی ذهنم یک چیزی آمد این زنه کی بود که آمد ذهن من را خواند آیت اللّه کشمیری میگفت ما دیگر عقب این زن بلند شدیم و دویدیم یعنی امام، امام (ره) عقب آیت اللّه کشمیری، آیت اللّه کشمیری عقب… میگفت بلند شدیم ببینیم این زنه کیه؟ دیدیم رفت توی کوچهها و رفت توی خانه گفتم خانم تو را به کی به کی وایسا گفتم شما کی باشی؟ گفت من یک زن عرب بیابانی گفت آخر شما، من یک چیزی به ذهنم آمد کی از من بهتر استخاره میکند تو آمدی و گفتی استخارههای من از تو بهتر است شما کی باشی؟ خلاصهاش میگفت ما آدرس زن را گرفتیم و بعد دیدیم این زن استخاره میکند کنار صحن هم مینشیند با تسبیح هم استخاره میکند آنوقت نگاه به تسبیح میکند به دانهها نگاه میکند به دانه گلی بعد میگوید همچین میکنی همچین میکنی همچین میکنی اِ! ما از قرآن میشود یک چیزی فهمید از گل که نمیشود منتهی هرکس میخواهد استخاره کند پهلوی خانم میگوید یک پولی بده مثلاً 10 تومان 20 تومان 100 تومان چند فلس بینداز. میگفت پول میدهند و استخاره میکند و میگوید. آیت اللّه کشمیری میگفت حالا ما امتحانش کنیم ما هم گفتیم الکی یک پول میدهم و میگویم خانم یک استخاره هم برای ما بکن میگفت یک پول بده آیت اللّه کشمیری میگفت یک پول گذاشتیم توی سفره این خانم گفتیم استخاره بکن خانم هم تسبیح دستش گرفت و نگاه به گره کرده و گفت هیچ نیتی نداری میخواهی مرا امتحان کنی میگفت اصلاً داغان شدم خدا چه فیلمی، این کیه؟ این کیه؟ خلاصهاش التماس کردم که بگو به من کی هستی تو را جدم بگو من کی هستم 80 سال درس خواندیم به اینجا رسیدیم تازه از قرآن میفهمیم تو درس نخوانده از گِل میفهمی؟ میگفت من زنی هستم سید شوهرم بدون هیچ دلیل طلاقم داد با سه تا بچه آواره شدم فامیلام هم گفتند لابد عیبی داشته فامیلام هم دیگر به من راه ندادند شوهرم در رفت فامیلام بیرون کردند با سه تا بچه آمدم توی حرم ابوالفضل (علیه السلام) گفتم یا ابوالفضل حالا بگو چه کنم؟ از کجا بیاورم بخورم این بچهها را چکار کنم توی فامیل چه کنم من چه کنم؟ میگفتم چنان سوختم توی حرم ابوالفضل (علیه السلام) کنار حرم نشسته بودم خوابم برد. ابوالفضل (علیه السلام) به خوابم آمد گفت این تسبیح را بگیر برو کنار صحن بنشین من مشتری برای تو میفرستم بیاید استخاره کند هرکس هم آمد استخاره کند بگو پول بده پول را جمع کن بعد هم دانهها را بشمار. من خودم در هر استخارهای به تو میگویم چی بگو در همه استخارهها خودم به تو میگویم به این زن چه بگویی تا زندگی ات راه بیفتد پشت دیوار طبیعت خبری هست. اصول دین سه تا نیست خوراک پوشاک مسکن اصول دین یک چیزهای دیگر هم هست یک رتبه… این دلهای پاک میخواهد که دل پاک از طریق اولیاء پاک به خدا گره بزند خوشا به حال کسی که از سن جوانی اش از سحرهای ماه رمضان از گفتگوهای محرمانه با خدا بتواند با خدا گره بزند. حالا این حرف را زدم برای اعتدال یعنی حتی آیت اللّه کشمیری که فکر میکند بزرگ است خدا او را با یک زن بادیه نشین… گاهی وقتها انسان وقتی میگوید منم آنکه… یکی از اساتید دانشگاه آدم محترمی، مهم هم هست خیلی هم مهم است میگفت من ایستادم اساتید دانشگاه آمدند پشت سرم اقتدا کردند من تا دیدم اساتید آمدند به من اقتدا کردند وسط نماز غرورم گرفت میگفت رکعت دوم حمد و سوره یادم رفت «مالک یوم الدین» نفهمیدم بعدش چیه! میگفت توی همان نمازی که غرور من را گرفت که به من اقتدا کردند همانجا خدا تنظیم باد میکند یعنی همانجا خدا… این لطف خداست که وقتی غرور آدم را میگیرد خدا حالش را میگیرد که جلوی غرورش گرفته بشود تا متعادل بشود. خدایا! روح ما علم ما فکر ما اخلاق ما همه چیز ما را در راه مستقیم و متعادل قرار بده تندرویها کندرویها افراط و تفریطهایی را که ما را از راه مستقیم دور انداخته از گذشته ما ببخش از این به بعد چنان ما را در راه مستقیم قرار بده که آنی و کمتر از آنی ما منحرف نشویم «والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 147