نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1487
1- وظيفه عالمان در برابر گناهان علني 2- وظيفه، به مقدار توان و امكان 3- نهي از منكر، وظيفه همه مردم 4- خطر گناهان كليدي 5- شيطان وسوسه ميكند، نه اجبار 6- اضطرار، عامل رفع حرمت 7- نقش گناه، در تغيير فكر و عقيده 8- اميد بازگشت گنهكاران و كافران
موضوع: درمان گناه، در ماه رمضان (2)
تاريخ پخش: 25/05/91
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
بحثهاي رمضان 91 در مازندران ضبط ميشود و بينندهها هم ماه رمضان پاي تلويزيون بحثها را دنبال ميكنند. موضوع بحثمان گناه شناسي، عوامل گناه، عواملي كه ما را هل ميدهد به گناه. و بحثهاي زيادي شد. من فكر مي كردم سي تا بحث است، ولي الآن متوجه شدم بالاي هفتاد، هشتاد تا بحث است. يك بخشي را گفتيم. چند تا تذكر است كه اين تذكرات را در اين جلسات آخر خدمت شما بگوييم.
1- وظيفه عالمان در برابر گناهان علني
يكي تظاهر به گناه كه آدم گناهش را علني انجام دهد. كثرت گناهكار، كه گناهكار خيلي است. سرعت در گناه، تنوع در گناه، اينها هيچ كدام دليل بر سكوت علما نيست. يك آيه در قرآن داريم ميفرمايد: (تَرى كَثيراً مِنْهُم)(مائده/62)، (تَرى كَثيراً مِنْهُم) ميبيني بسياري از مردم، كه چه ميكنند؟ (يُسارِعُونَ) سرعت ميكنند، (فِي الْإِثْم) يعني گناه. (فِي الْإِثْمِ وَ الْعُدْوان). بعد ميفرمايد: (لَوْ لَا يَنْهَئهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ)(مائده/63).
«تَرى» ميبيني، يعني چه؟ يعني تظاهر به گناه است. از كلمهي (تَرى) معلوم ميشود تظاهر به گناه ميشود. چون اگر ظاهر نباشد كه آدم نميبيند. به پيغمبر ميگويد: ميبيني. يعني مردم علني گناه ميكنند. (كَثيراً) يعني جمعيتشان هم زياد است. تظاهر به گناه، جمعيت زياد! (يُسارِعُونَ) يعني سرعت در گناه! (فِي الْإِثْمِ وَ الْعُدْوان) اثم و عدوان هم يعني تنوع در گناه. از اين آيه چهار تا نكته در ميآيد. پيغمبر ميبيني. يعني چه؟ يعني گناه مخفي نيست، علني گناه ميكنند. كثير، خيليها گناه ميكنند. (يُسارِعُونَ) با سرعت هم گناه ميكنند. هم اثم، هم عدوان، يعني تنوع دارد. يعني اگر ديديد يك وقت گناه علني شد، جمعيتي شد، با سرعت شد، متنوع، انواع گناهها شد، اما اينها هيچ كدام دليل نيست كه كار از كار گذشته، ما ديگر ساكت شويم. پشت سر اين ميگويد: (لَوْ لَا يَنْهَئهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ). چرا علما ساكت هستند؟ علما هم فقط آخوندها نيستند. معلم، رئيس آموزش و پرورش، استاد دانشگاه، چون گاهي وقتها ميگوييم كه كار از كار گذشته و ديگر ما حريفش نميشويم. يك قصه بگويم.
خدا لعنت كند رضاشاه را. آمد براي محو دين. حجاب و چادر را برداشت. عمامهها را برداشت. مسجدها را تعطيل كرد. و يك قلدري بود براي محو دين. در همان زمان رضاشاه مؤسس حوزهي علميهي قم، استاد امام و مراجع، آمد حوزهي علميهي قم را تأسيس كرد. يك نفر گفت: آقا ببخشيد، شما خوابي يا بيدار! رضا شاه كل دين را برد، حالا شما اين وسط داري حوزهي علميه درست ميكني؟ دلت خوش است! ديني نمانده كه شما عالم تربيت كني. نقل شد كه ايشان گفته بود كه امام حسين اگر يار ميداشت و نميداشت چه فرقي ميكرد؟ اگر يار نميداشت صبح عاشورا كشته ميشد. به خاطر يارانش ظهر كشته شد. يعني هنر ياران امام حسين اين بود كه چند ساعتي امام حسين را زنده نگه دارند. ولي در عين حال ما به ياران امام حسين ميگوييم: «السلام عليكم يا انصار دين الله، يا ليتني كنت معكم» كاش ما هم با شما بوديم! امام حسين كشته ميشود، يار نداشته باشد، صبح. يار داشته باشد، ظهر. ولي همين كه اينها تلاش كردند نصف روز اضافه نگه داشتند باز هم ميگوييم: درود بر شما! رضاشاه دين را ميبرد. ما با حوزهي علميهي قم دو ساعت دين را نگه داريم باز اين دو ساعت غنيمت است. يكي از شاگردهايش امام شد كه امام آمد چه كرد. بنابراين معنايش اين نيست كه حالا كار از كار گذشته است.
2- وظيفه، به مقدار توان و امكان
آمد گفت: يا رسول الله! خيلي جمعيت زياد است. دشمن زياد است. فرمود: تو يكي را بكش. گفت: آقا خيلي هستند! گفت: ببين اگر جان داشتي، دومي را هم بكش. (مَا اسْتَطَعْتُم) (انفال/60) هرچه ميتواني. ما دو تا آيه در قرآن داريم، رأس آيه يكسان است، آخر آيه فرق ميكند. ميگويد: (لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها) (بقره/286) اين را همه حفظ هستند. قرآن هم آياتش شانس دارد. بعضي از آياتش دارد. يك آيه داريم عين اين، ميگويد: (لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها) (طلاق/7) اين را كسي حفظ نيست. يك آيه ميگويد: (لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها)، يك آيه ميگويد: (لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها). فرق اين دو تا چيست؟ (وُسْعَها) يعني چقدر جان داري. (آتاها) يعني چقدر پول داري. ما به مقداري كه جان داريم و پول داريم مسؤول هستيم. وقتي جان نداريم و پول هم نداريم ديگر مسؤوليت نداريم.
تظاهر به گناه، جمعيت گناهكار، سرعت و شتاب در گناه، تنوع در گناه اينها هيچ كدام دليل بر اين نيست كه ما نهي از منكر نكنيم. من بايد خودم همينجا استغفار كنم. خدايا تو ميداني كه چه جاهايي ما سكوت كرديم. (لَوْ لَا يَنْهَئهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ) عالم رباني عالمي است كه فرياد بزند.
ما گاهي وقتها نگاههايمان فرق ميكند با اسلام. مثلاً ميگوييم: فلاني آدم بسيار خوبي است. نميداني يك ملاي وارستهاي است، چيه، چيه… اصلاً امام عسگري فقيه را جور ديگر معنا ميكند. غير از اين كه ما ميگوييم: فلاني فقيه است و مجتهد. بنويسم. حديث عجيبي است. اصلاٌ معلوم ميشود بايد ديد ما فرق كند. امام عسگري ميفرمايد كه: «الفقيه» فقيه كيست؟ «الفقيه من» كسي است كه «استنقذ» استنقاذ يعني نجات بدهد، «استنقذ الناس» فقيه كسي است كه مردم را نجات بدهد. از چه كسي نجات بدهد؟ «من شر اعدائهم» از شر دشمنان. فقيه اين است. فقيه كسي است كه مردم را از شر دشمنان نجات بدهد. فقيه اين است. اگر يك كسي خيلي هم ملا است اما در جامعه هيچ نقشي ندارد، فقط ملاي خالي است، هيچ نقشي ندارد، امام عسگري به ايشان فقيه نميگويد. ممكن است ما بگوييم: مجتهد است. امام عسگري فرمود: فقيه است كسي است مثل امام خميني. امام مردم را از شر آمريكا نجات داد. از شر شاه نجات داد. بنابراين انسان بايد آن مقداري كه توان دارد نهي از منكر كند.
3- نهي از منكر، وظيفه همه مردم
اميرالمؤمنين ميفرمايد: نهي از منكر كنيد، روزي شما كم نميشود. آخر گاهي وقتها يك بازاري ميگويد: من اگر خواسته باشم بگويم: خانم اين وضع شما اسلامي نيست. خودتان را اصلاح كنيد، درست كنيد. مشتري از دست من ميرود. ميرود يك مغازهي ديگر. برود! اميرالمؤمنين فرمود: امر به معروف و نهي از منكر نه عمر كسي را كم ميكند و نه روزي كسي را قطع ميكند.
رضاشاه وقتي جنايت را شروع كرد، بسياري از افراد ديدند كه عجب، راستي راستي دارد دين از بين ميرود. هجرت كردند به نجف رفتند. چون خوب چادر را از سر مردم ميكشيد. از سر زنها! اين آقا هم ميخواست خانمش چادري باشد، اصلاً از ايران رفت. به نجف رفت. در حوزهي نجف، رفتند كربلا، رفتند نجف، اما بهلول، بالاي منبر رفت و به رضاشاه هم لعنت كرد و حرفهايش را هم زد و آنجا هم كشت و كشتار شد. بعد هم ايشان فراري شد و حتي سي سال در زندان افغانستان بود. سالم بود و برگشت و در انقلاب هم بود و خدمت امام هم رسيد و بالاخره حدود صد سال شايد هم بيشتر عمر كرد. تمام آنهايي كه براي جانشان رفتند. شصت سال، هفتاد سال، با كم و زيادش عمر كردند. اينكه مبارزه كرد سي سال هم بيشتر از آنها تقريباً عمر كرد. اين جملهي اميرالمؤمنين است كه امر به معروف مرگ كسي را نزديك نميكند. روزي كسي را قطع نميكند.
بدتر از آلودگي گناه اين است كه آدم غرق در گناه شود. ميگويد: (في الاثم) اثم عرض كردم با «ث» يعني گناه. (في) يعني در، (في الاثم)يعني در گناه فرو رفته است. يكوقت انسان به گناه ماليده ميشود، مثل لباسهايي كه يك لك به آن ميافتد پاك ميشود. بعضي وقتها چرك در لباس فرو ميرود و ديگر با هيچ شويندهاي پاك نميشود. بدتر از گناه اين است كه انسان در گناه غرق شود. ولذا اگر يكوقتي هم يك خلافي سر زد سريع اين را، حتي رواياتي داريم تا چند ساعتي خدا به فرشتهها ميگويد: اين را ننويسيد. شايد تا چند ساعت ديگر از ما عذرخواهي كند. اگر ساعاتي گذشت و عذرخواهي نكرد آنوقت ثبت ميشود.
مسألهي ديگر هر ابتكاري ارزش ندارد. بعضيها در گناه مبتكر هستند. اصلاً دست به يك شيطنتهايي ميزنند كه به عقل شيطان هم نيامد.
يك بازاري داشتيم در كاشان، خدا بيامرزدش. ميگفت: خدايا تو شر مردم را از سر ما كم كن. با شيطان كنار ميآييم! مردم شيطنتشان ممكن است از شيطان بيشتر باشد. اين هم يك مسأله.
4- خطر گناهان كليدي
بعضي از گناهان گناه كليدي است. يعني يك گناه است، اما اين يك گناه مادر چند گناه است. ميگويند: يك روز شيطان با يك حرامزادهاي گفتند: برويد توليد گناه كنيم. شب بياييم ببينيم حرامزاده بهتر ميتواند توليد گناه كند يا شيطان؟ رفتند و شب كه آمدند گزارش بدهند گفتند: چه كردي؟ حرام زاده گفت: من 74 قلم توليد داشتم. چند نفر را وادار كردم فحش بدهند. چند نفر را وادار كردم كتككاري كنند. چند نفر را وادار كردم غيبت كنند. 74 گناه توليد كردم. به شيطان گفت: تو چه كردي؟ شيطان گفت: ما امروز نتوانستيم توليد گناه كنيم. فقط يك زن و مرد را به هم رسانديم زنا شد. گفت: خاك تو سرت! من 74 تا توليد داشتم تو يكي؟ گفت: نه، من يك توليد داشتم، يك حرامزاده درست كنم، مثل تو! او خودش روزي 74 توليد دارد. (خنده حضار) يعني گاهي گناه، گناه كليدي است. يك گناه نيست، اين مادر چند گناه ميشود.
گناه ابتكاري؛ قرآن ميگويد: (ما سَبَقَكُمْ بِها) (اعراف/80) يك گناهي قوم لوط ميكردند كه ميگفت: اين گناه ابتكاري است. البته چون (في ناديكُمُ الْمُنْكَر)(عنكبوت/29) در جلسهي علني گناه ميكردند. و الا آن گناه ابتكاري نيست. ولي اينكه اين رقمي انجام بدهند.
نكتهي ديگر بعضيها ميگويند: تو اين كار را بكن، خدا ارحمالراحمين است. سراغ دارم الآن ميدانم در ذهنم چه كسي است. يك كسي را ميخواستند وادار به گناهي كنند، جواني بود. گفت درست نيست، حرام است. گفت: ببين، هي نگو حرام است. خدا ارحم الراحمين است. با قلاب ارحمالراحميني اين را ميكشاندند. آمد به من گفت: خدا ارحمالراحمين است. شما گوش به حرف آخوندها نده هي ميگويند: جهنم! خدا ارحمالراحمين هم هست. كدامها درست است؟ هردو هست. دعاي افتتاح است شبهاي ماه رمضان، ميگويد: «أَشَدُّ الْمُعَاقِبِينَ» (بحارالانوار/ج94/ص336) در يك موارد است، در يك مواردي «أَرْحَمُ الرَّاحِمِين» است. بنابراين مثل باقي آيات. مثلاً قرآن ميگويد: خدا هركس را خواست هدايت ميكند. هركس را بخواهد گمراه ميكند.(يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاء) (نحل/93) خدا هركس را بخواهد گمراه ميكند. درست است. (يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ) يعني خدا گمراه ميكند هركسي را بخواهد. پس دست خودش است. ميگويد: نه، جاي ديگر قرآن ميگويد: (وَ ما يُضِلُّ بِهِ) گمراه نميكند، (إِلاَّ الْفاسِقينَ)(بقره/26) خدا گمراه ميكند منتهي آن (مَنْ يَشاءُ) چه كسي است؟ فاسق است. يعني ما از خودمان فسق انجام ميدهيم، گناه ميكنيم. گناه كه كرديم، (يُضِلُّ). (وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقين).
«يَهْدي مَنْ يَشاء» خدا هدايت ميكند، منتهي جاي ديگر قرآن ميگويد: (يَهْدي إِلَيْهِ مَنْ يُنيبُ)(شوري/13)، (يَهْدي) منتهي (مَنْ يُنيبُ)، (يُضِلُّ) منتهي فاسقين. همه كار… عزت دست خداست، ذلت هم دست خداست. منتهي نوكش هم مربوط به خود ما است. «و من تواضع رفعه الله» (عدةالداعي/ص177) اگر تواضع كني خدا عزتت ميدهد. تكبر كني خدا ذليلت ميكند. يعني تواضع و تكبر دست من است. منتهي براساس تواضع خدا به من عزت ميدهد. براساس تكبر خدا من را ذليل ميكند. من فاسق ميشوم، خدا (يُضِلُّ). من (اَناب)، (يَهْدي إِلَيْهِ مَنْ يُنيبُ) يا (اَناب)؟ به نظرم (من يُنيبُ) است.(من يُنيبُ) است؟
ديگر چه؟ بعضيها، اينها چيزهايي است كه در جامعه هست. مثلاً ميگويد: آقا به گردن من! به گردن من يعني چه؟
مگر خدا عادل نيست؟ ما مثلاً داريم آدمهايي كه وقتي نفرين ميكنند ميگويد: «إِنْ شاءَ اللَّه» درد و بلايم به جان پدرت بيفتد. درد و بلايم به جان خواهرت بيفتد. درد و بلايم به جان مادرت بيفتد. ميگوييم: ببين، از چه كسي ناراحت شدي؟ از ايشان، خوب بگو: درد و بلايم به جان تو بيفتد. اگر من يك خلافي كردم شما از دست من عصباني شدي بايد بگويي: بلايم به جان تو بيفتد كه من ظالم هستم. چرا ميگويي؟ خدا لعنت كند پدرت را. ببينم از چه كسي خلاف ديدي؟ از من. چرا به پدرم لعنت ميكني؟ قرآن بخوانم. قرآن چند بار ميگويد: (وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى)(انعام/164) گناه كسي به گردن كسي ديگر نيست. اتفاقاً اين براي قرآن هم نيست. در كتاب ابراهيم و موسي و عيسي هم بوده. ميگويد: (صُحُفِ إِبْراهيمَ وَ مُوسى) (اعلي/19) آنجا ميگويد: (وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى). اگر از كسي ناراحت شديد چرا به پدرش فحش ميدهيد؟ مادر فلان، پدر فلان، ببينم پدر و مادرش چه گناهي كرده؟ يا ميگويي: آقا خلاف كن گناهش گردن من. مگر ميشود من خلاف كنم گناهم گردن شما باشد؟ اين هم يك نكته.
5- شيطان وسوسه ميكند، نه اجبار
مسألهي ديگر اينكه گرچه شيطان وسوسه ميكند، اما اراده با انسان است. يك بحثي هست كه آيا ما مجبور هستيم. آخر بعضيها ميگويند: ببين، خدا اينطور قرار داده. دست ما نيست. قرآن چه ميگويد؟ قرآن ميگويد كه: (يَكْسِبُونَ الْإِثْم)(انعام/120)،(يَكْسِبُونَ)همان كسب و كار است.(يَكْسِبُونَ) يعني سراغ گناه رفتي. يعني با دست خودت بودي. اجباري نيست. چهار تا دليل ما داريم براي اينكه ما آزاد هستيم. دليل عقلي نميگويم. دليل قرآني هم نميگويم. چون دليل عقلي كه براي فلاسفه است و دليل قرآني هم براي علما و من دليل خطري ميگويم. يعني دليلي را ميگويم كه يك بچهي ده ساله بفهمد. چهار تا دليل فطري داريم كه انسان آزاد است.
1- انسان پشيمان ميشود يا نه؟ بگوييد… با هم بگوييد… بله. همين كه پشيمان ميشوي پيداست كه آزاد هستي. ميگوييد: چرا اين كار را كردم؟ آدم پشيمان ميگويد: چرا اين كار را كردم؟ يعني چه؟ يعني ميتوانستم انجام ندهم. همين كه پشيمان ميشوي دليل بر اين است كه آزاد بودي. ميتوانستي انجام بدهي. انجام ندهي. بعد ميگويي: چرا انجام دادم؟ پشيماني دليل بر اين است كه انسان آزاد است.
2- انسان از كسي تا حالا انتقاد ميكند يا نه؟ خوب بله، ميگوييم: چرا اين كار را كردي؟ اينكه انتقاد ميكني، چرا. يعني چه؟ يعني ميتوانستي انجام ندهي. انتقاد هم دليل بر اين است كه ما آزاد هستيم. پشيماني، انتقاد.
3- گاهي آدم شك ميكند اين كار را انجام بدهم، ندهم، همين كه شك ميكني پيداست آزاد هستي. ميتواني انجام بدهي، ميتواني انجام ندهي. وگرنه اگر مجبور بودي، آدم مجبور هيچ وقت شك نميكند، مثلاً كسي كه لرزش دارد، دستش ميلرزد، اين هيچوقت شك نميكند. دستم را بلرزانم يا نلرزانم؟ دست تو نيست. آدمي كه مجبور است، شك نميكند. اينكه ميگويي: دستم را بزنم، نزنم، پيداست ميتواني بزني، ميتواني نزني. اين هم يك دليل.
4- مردم بچهشان را نزد استاد ميفرستند براي ادب يا تربيت يا نه؟ ميگوييم: بله. ميگويد: همين پيداست كه بچه ميتواند خوب شود، ميتواند بد شود، ميگوييم: بفرست يك مدرسهاي كه خوب تربيت شود. پس چهار تا دليل داريم براي اينكه انسان آزاد است. ميشود به جاي اينكه من بگويم، شما بگوييد.
دليل اول چه بود؟ پشيماني، همين كه پشيمان ميشوي پيداست كه آزاد هستي. ميتوانستي انجام ندهي. 2- دليل دوم، انتقاد؛ همين كه انتقاد كردي اين كار يعني چه؟ ميتوانستي انجام ندهي. 3- همين كه شك داري اين كار را بكني يا نكني، پيداست ميتواني انجام بدهي، ميتواني انجام ندهي، 4- ادب، همين كه بچهات را نزد يك استاد خوب ميفرستي، يعني ميتواند بچه خوب شود، ميتواند بد شود. ميگويي: بفرستيم يك جايي كه او خوب دربيايد.
اينها دليلهايي است كه فطري است. دليل عقلي هم داريم نميگويم. دليل قرآني هم داريم نميگويم. دليل ملموس!
نكتهي ديگر؛ گناه يك جاذبه و يك شيريني دارد. و لذا ميگويد: (وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَه)(انعام/120)،(وَ ذَرُوا)يعني رهايش كن. يعني مچت را گرفته و نميگذارد. ميچسبد به تو، گناه به آدم ميچسبد. انسان بايد يك اراده داشته باشد. قرآن ميگويد: به آدم گفتيم گياه را نخور، خورد، براي اينكه ارادهاش شل بود. (وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً)(طه/115) آدم عزم نداشت. يعني ارادهاش شل بود.
6- اضطرار، عامل رفع حرمت
مسألهي ديگر گاهي وقتها ميگويي: آقا مجبور بودم. گاهي آدم يك گناهي ميكند، مجبور است. اگر يك جايي هم يك گناهي است كه مجبور است، بايد به مقدار جبرت بخوري. مثلاً گوشت خوك حرام است. قرآن بخوانم، قرآن چهار مرتبه گفته: (حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ) (مائده/3) مرده خوري حرام است.(حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّم)خوردن خون حرام است. (حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزيرِ) گوشت خوك حرام است. بعد ميگويد: (فَمَنِ اضْطُرَّ) (مائده/3) هركس مضطر شد، بخورد. اضطرار يعني چه؟ يعني يك جايي گير كردم اگر گوشت خوك نخورم، ميميرم. آنجا به مقداري كه نميميري بايد بخوري. اوه خوب حالا كه ما فعلاً مضطر هستيم. پس يك كبابي از گوشت خوك درست كنيم. به مقدار اضطرار، ولذا قرآن ميفرمايد: (غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ) (بقره/173) يعني اگر گفتند: مضطر اين كار را ميكني، به مقدار (غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ).
حالا يك خانمي ميخواهد آمپول بزند. دست مرد به دست زن بخورد حرام است. ميگويد: آمپول زن، زن نيست؟ ميگويد: نه. ميگويد: خوب من كه دارم از درد مي ميرم. پس يك مرد بيايد بزند. حالا اينجا مضطر است كه يك مرد به اين خانم آمپول بزند. حالا مضطر است يعني چقدر؟ اين خانم تمام دستش را بالا ميكند. بابا شما دو سانت در دو سانت. همين مقداري كه ميخواهد آمپول بزند نشان دكتر بدهيد. اين قشنگ ميزند تا بالا. اينها ديگر پيداست كه يك وقت هم اگر يك جايي مجبور شد، به مقدار رفع اضطرار. يك جايي ممكن است انسان به يك گناهي چون چارهاي نيست مرتكب گناه ميشود و خدا هم ميبخشد. وقت اضطرار را خدا ميبخشد. مضطر هستم. اما به مقدار رفع اضطرار.
دختر در آب افتاده، شما هم نامحرم هستي. بپر او را نجات بده. اضطرار حلال است. اما ديگر وقتي نجاتش دادي در بغلش نگير. يك خرده همينطور نگهش هم بدار. او را گرفتي، كنارش بگذار. (خنده حضار) اينها گاهي وقتها، عرض كنم به حضور جنابعالي كه …
يك كسي همراه من بود در قم، گفتم: من گرسنه نيستم. چون مهمان من هستي، بفرماييد كبابي غذا بخوريد. پولش را من ميدهم. اين هم رفت، برگشت، يك پول سنگيني از ما خواست. گفتم: ببخشيد چه خوردي؟ گفت: كباب! گفتم: چند تا سيخ، گفت: يازده تا سيخ! گفتم: والله آدم زنده دو تا سيخ ميخورد. اگر صبحانه نخورده باشد و خيلي گرسنه باشد، سه تا. نه بگو: چهار تا! آخر يازده تا سيخ، كاه از خودت نبود، كاهدان كه از خودت بود. گفتم: من پول دو سه تا را بيشتر نميدهم. گفت: آخر تو گفتي: پولش با من. گفتم: آخر من گفتم: به مقدار مهماني عادي.
ما گاهي وقتها اگر مضطر هم شديم يك بچهاي در آب افتاده نجاتش ميدهيم، مضطر شديم حالا مثلاً يك جايي يك گناهي كنيم، به مقدار رفع اضطرار. آن مقداري كه شما جانت را نجات ميدهد، مثلاً بيست گرم، سي گرم، پنجاه گرم، گوشت خوك است. اين هم يك مسأله!
7- نقش گناه، در تغيير فكر و عقيده
مسألهي ديگر در جلسهي قبل يك آيه گفتم، در اين جلسه هم يك آيه ميگويم. گناه ديد آدم را عوض ميكند. ولذا ميگويد: (وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُم) (انعام/110)(اَفئدة)فؤاد، قلب است. قلب را برميگردانيم. يعني گناه باعث ميشود كه آدم فكرش عوض شود. يك كسي گناهكار است. روزهاي اول شما او را بد ميدانستي. يك بستني به تو ميدهد، يك شامي، ناهاري به تو ميدهد. يك هديهاي به تو ميدهد، اصلاً ديگر اين را بيشتر از هر آدم عادلي دوستش داري. ميگويد: بهترين رفيقت كيست؟ ميگويي: همين! بابا شما يك مدتي قبل ميگفتي: اين آدم گناهكاري است. دو تا سور به تو داد عوض شدي. مواظب باشيم اگر يك كسي را بد ميدانيم خودمان را با پول نفروشيم.
مسألهي ديگر، گاهي ميگويد: آقا ما نهي از منكر كنيم فايدهاي ندارد.گوش كه نميدهد! گوش ندهد. حالش كه گرفته ميشود.
يك كسي چاه ميكند، گفتند: آقا نَكن. به آب نميرسد، اين زمين آب ندارد. گفت: براي صاحبش آب ندارد، براي من كه نان دارد. من كلنگ ميزنم پول ميگيريم، ميخواهد آب داشته باشد… ممكن است شما بگويي: خانم، برادر! اين كار خلاف است انجام نده. ولي گوش نميدهد. گوش نميدهد اما حالش گرفته ميشود. شما به من ميگويي: لباست كثيف است. من گوش نميدهم، ميگويم: نه، با همين لباس هستم. آقاي قرائتي لباست كثيف است. آقاي قرائتي لباست كثيف است. اگر سي نفر گفتند، حال من گرفته ميشود. بگوييد كه لااقل گناهكار با خيال راحت گناه نكند… حالش را بگيريد. اين حال گرفتن يك كاري است. گاهي بايد حال طرف را گرفت.
كفتر پران، پشت بام رفت كفتر پراني كند. همسايه گفت: بابا در خانهي من زن و بچه است. اينجا بالاخره يا الله بگو. گفت: آقا به شما ربطي ندارد، خانهي خودمان است. خانهي شما كه نرفتم. پشت بام خانهي خودم است. ميخواهم كفتر پراني كنم. گفت: باشد. اين هم يك طبل برداشت و با يك چوب رفت پشت بام هي ضرب ميزد، هي كفترهاي اين را رَم ميداد. گفت: آقا نزن! گفت: خانهي خودم است. طبل خودم است، چوب خودم است! گاهي وقتها بايد حال گناهكار را گرفت.
8- اميد بازگشت گنهكاران و كافران
مسألهي ديگر، اگر يك آدمي بد است براي هميشه او را بد ندانيد. ممكن است اين فردا عوض شود. اينكه امروز گناه ميكند، ممكن است امروز وضع لقمهاش حرام است. ظلم ميكند، حجابش، زبانش، فكرش، اصلاً آدم خلافكاري است. اما اين براي هميشه خلافكار است؟ ممكن است اين يك مرتبه عوض شود. ممكن است يك مرتبه عوض شود. ما چه ميدانيم قصه چيست؟
فرعون گفت: ساحرهاي درجه يك را جمع كنيد. با سحر و جادو آبروي موسي را بريزند. جمع شدند يك مرتبه معجزهي موسي را ديدند،(فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدينَ) (شعرا/46) همه سجده كردند، شب هم شهيد شدند. صبح اول كافر بودند، چاشتي ايمان آوردند، غروب همه شهيد شدند.
ما آدم داريم كه رفت بهشت يك ركعت نماز نخواند. «دخل الجنة و لم يصل ركعة» داريم. بهشت رفت با اينكه يك ركعت نماز نخوانده بود. قصه چيست؟ يك كسي وارد مدينه شد ديد شهر خلوت است. گفت: تعطيل است. چرا خلوت است؟ گفتند: مسلمانها بيرون رفتند، احد كنار مدينه است. رفتند جنگ، گفت: جنگ چيه؟ گفتند: پيغمبر اسلام مبعوث شده، حرفهايي داره، كفار مكه هشتاد فرسخ لشگر كشي كردند و به مدينه آمدند، مثلاً كودتا كنند. گفت: بروم ببينم چه ميگويند؟ نزد پيغمبر رفت و گفت: حرف حساب شما چيست؟ حرفهايش را شنيد و گفت: حق با شماست. گفت: حالا كفار بت پرست آمدند كودتا كنند. اجازه گرفت رفت جبهه شهيد شد. يعني ساعت هشت وارد مدينه شد. ساعت نه نزد پيغمبر رفت. ساعت ده ايمان آورد، ساعت يازده شهيد شد. اصلاً به نماز نرسيد. چون صبحش مسلمان نبود، ظهرش هم به ظهر نرسيد كه نماز بخواند. آنوقت داريم در تاريخ «دخل الجنة» اين مرد وارد بهشت شد، در حالي كه «لم يصل ركعة». آنوقت آدمهايي هم هستند كه هشتاد سال نماز ميخوانند، بد عاقبت ميميرند. هشتاد سال، يعني ماشين را تا دم خانه ميآورد، يك سفر دو سه هزار كيلومتري را طي ميكند. دم دروازهي شهر ماشين را چپ ميكند. يك دعا ميكنم همه با هم آمين بگوييد.
خدايا به آبروي همهي كساني كه پيش تو آبرو دارند، به همهي ما حسن عاقبت مرحمت بفرما. دعا كه ميكنيد ميليوني دعا كنيد. ميلياردي دعا كنيد. مثلاً در نماز نميگويي: «سمع الله لحمدي» ميگويي: «سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ»! «لِمَنْ حَمِدَهُ» به همه دعا ميكني. بگو: خدايا ايشان را بيامرز «و من احبك» هركس ايشان را دوست دارد. شما اگر به سيد حسن نصر الله دعا كني، يك نفر است. اما اگر گفتي: خدايا سيد حسن نصر الله و همهي هوادارانش، تا گفتي: هوادارانش، يعني صد ميليون عرب و عجم! هوادارانش، خدايا ايشان را بيامرز و همهي شاگردهايش، خوب يك استاد دانشگاه است، هزارها شاگرد دارد. دعا كه ميكنيد بالاي ميليون دعا كنيد. نوشتههايتان را در اختيار ديگران بگذاريد.
ما آدم داريم شعرش را به يك شاعر ديگر نميدهد. وقتي دعا ميكنيد به همه دعا كنيد. نگو: خدايا يك داماد خوب قسمت من كن. يك عروس خوب قسمت بچهي من كن. بگو: خدايا، به همهي بيهمسرها، همسر خوب بده. بگو: همه، چرا ميگوييد: من؟ خدا خواسته باشد بدهد، تو چرا تنگ ميگيري. اين يك مسألهي مهمي است.
بعضيها هستند در جامعه يك كسي نهي از منكر ميكند. ميگويند: آقا چه كارش داري؟ ولش كن! عيسي به دين خود، موسي به دين خود! اين حرف عيسي به دين خود و موسي به دين خود ضد قرآن است! قرآن گفته: بايد ما امر به معروف كنيم. كلمهي عيسي به دين خود، موسي به دين خود غلط است. غلط است، غلط است! ما بايد در تلويزيون يك بحثي كنيم، غلطهايي كه در جامعهي ما جا افتاده است، هرچه را بدانيم بهتر از اين است كه ندانيم. اين شعار غلطي است. شما اگر بداني عيب من چيه، پاي تلويزيون مينشيني؟ من اگر عيب شما را بدانم ديگر به شما سلام ميكنم؟ يعني چه آدم هرچه را بداند بهتر از آن است كه نداند. اين شعار غلط است؟ قرآن ميگويد: خيلي چيزها را بداني بد است.(وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّهُم ْ وَ لا يَنْفَعُهُم)(بقره/102) يك شعار ميگويند: سيزده نحس است. دروغ است! حضرت علي سيزده رجب به دنيا آمد. كجايش نحس است؟ عطسه كرديم، صبر كن، دروغ است. حديث داريم، عطسه كردي عجله كن. يك سري چيزها… ازدواج حالا وقتش نشده، دروغ است! حالا وقتش شده. حالا وقتش شده. بچه از هفده هجده سالگي، پسر زن ميخواهد، دختر هم از دوازده، سيزده سالگي شوهر ميخواهد. اگر نميگويد: تو از سكوت او سوء استفاده نكن. ولذا اين پسرها به رفيقهايشان ميگويند: ما زن ميخواهيم. فقط به پدر و مادرش نميگويد. دروغ است! خيلي خوب… اشاره ميكنند وقت تمام شد.
عرض كردم بحث گناه شناسي داشتيم، منتهي آنها كد داشت. عوامل گناه، موانع گناه، اينها تذكراتي است، كه 170 تا تذكر است، همه مربوط به گناه است ولي كد ندارد. گفتيم: همينطور تذكرات را يكي يكي با هم گفتگو كنيم.
خدايا آنچه گناه از ما بوده به بركت اين ماه همه را ببخش و بيامرز. يك دعاي ديگر. خدايا هرچه شب قدر براي خوبها تعيين كردي چون خوب بودند، به آبروي همان خوبها همهي آنها را براي همهي ما مقدر بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1487