نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1506
موضوع: دعا، شرايط استجابت دعا (1)
تاريخ پخش: 70/01/17
بسم الله الرّحمن الرّحيم
«الهى انطقنى باالهدى و الهمنى التقوى»
1- بركت در زندگي
امسال عيد عبادت با عيد طبيعت با هم قاطى شد، شاعر مىگويد: چمن پياده مىرود، سرو سواره مىرود. اين عيد طبيعت و اين عيد عبادت. اگر يادتان باشد گفتهام كه حديث داريم لباس نو كه خريديد در اول كار دو ركعت نماز بخوانيد. از كارهاى خوب ما اين است كه با عبادت شروع مىشود، دوستى داشتيم در شيراز مهمانش بودم. مىگفتند اين خانه شما خانه مباركى است. براى اينكه مطهريها، بهشتيها، خيلى از شهداى عزيز در آن خانه مهمان بودند. مىگفتند اين خانه شما، خانه بابركتى است. گفت: آخر من وقتى مىخواستم كلنگ اين خانه را بزنم يك مقدار تربت امام حسين(ع) برداشتم جاهاى پايه اين خانه را يك مقدار تربت ريختم، و پايه اين خانه به عشق امام حسين است. و اما افراد شايستهاى به اين خانه آمده و رفتهاند. گاهى يك زمين بركت دارد مىشود حسينيه جماران. مىشود محل دفن و مرقد امام. گاهى هم يك زمين بركت ندارد مىشود يك جاى هرز. و اگر خدا بخواهد نظر كند، گاهى به يك تار عنكبوت نظر مىكند. در غار پيغمبر پنهان شد و تار عنكبوت محافظت كرد. تار عنكبوت كه قدرت ندارد اما خداوند گاهى اراده مىكند كه رسول اكرم و اشرف مخلوقات را با اوهن البيوت حفظ كند. آدمهايى هستند كه وقتى مىخواهند دعا كنند خوابشان مىگيرد. خدا به فرشتهها مىگويد به او بدهيد، اين آمده در خانه من پشت در خوابش برده. بدهيد برود. من از يكى از عزيزانى كه در دفتر امام هستند شنيدم كه يك روز يك كسى آمد گفت: من مىخواهم امام را ببينم. گفتيم: بابا امام كه در هر ساعتى در دسترس نيست. امام برنامه دارد، ملاقاتش هم برنامه دارد. گفت: حالا من نمىدانستم كه امام برنامه دارد. من مىخواهم امام را ببينم. گفتم: نمىشود، خيلى اصرار كرد. و من ممانعت كردم. مىگفت: رويش را كرد به سوى خانه امام. گفت: السلامعليك يا ابن رسول الله. سلام كرد و رفت. به قدرى اين سلام به دل ما نشست كه مزه سلام به ديوار خانه امام از مزه سلامهاى ما بيشتر شد. آدم نمىداند. اين قدر آدم هست كه نمىتواند دعا بخواند. سرش را پايين مىاندازد. مىگويد: عمرت گذشت چرا نمىتوانى دعا بخوانى. خودش را مىكوبد، اين خيلى ارزش دارد.
2- دعا بالاترين توفيق است
خدا به موسى گفت: موسى يك شُكرِ خوبى از من بكن. موسى گفت: من كجا و شكر تو كجا؟ من كه نمىتوانم، خدا گفت: همين را مىخواستم كه تو بگويى من نمىتوانم. اصولاً وقتى يك جايى مىخواهيد برويد يك چيزى مىبريد. سفارش هم شده. اين كار خوبى است منتها نه گران، ارزان. و بايد نگاه كنيم كه چه چيزى ندارد. اگر سماور برقى ندارد برايش ببريد. 1- سعى كنيد چيزى ببريد كه نداشته باشد. 2- دوست داشته باشد. مثلاً من الآن كراوات ندارم اما دوست هم ندارم براى من كراوات بياورى. در خانه خدا هم همينطور است. شب قدر يك چيزى ببريد كه خدا نداشته باشد. و يك چيزى ببريد كه خدا دوست داشته باشد كه برايش ببرى. و آن چيزى نيست جز عجز. خدا عاجز نيست. خدا دوست دارد كه بندهاش بيايد و بگويد خدايا من ذلت و عجزم را براى تو آوردهام من اقرار براى تو آوردهام. اشك براى تو آوردهام. پس اين گونه طرف خدا برويم. حديث داريم كه به طرف من بياييد. در يك آيه داريم كه علامه طباطبايى در تفسير مىفرمايد، لطيفترين آيه قرآن اين است. آيهاى كه هفت بار گفته خودم، خودم. آيه دعا. (وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنِّي فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجيبُوا لي وَ لْيُؤْمِنُوا بي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ) (بقره /186) اگر سؤال كردند از خودم بندگان خودم، خودم اجابت مىكنم. ايمان بياورد به خودم، استجابت ميكنم خودم. پيغمبر در يكى از آيههاى قرآن مىگويد (إِنْ تُعَذِّبْهُمْ) (مائده /118) اگر هم مىخواهى مردم را عذاب كنى، »فَإِنَّهُمْ عِبادُكَ» (مائده/118) بنده خودت هستند. خدا ما را خيلى دوست دارد. بعضىها مىگويند ما دعا كرديم، اما مستجاب نشد، عيب ندارد. همين كه توفيق دادند كه با خدا حرف بزنى بهترين لياقت است. بزرگترين تشكر از دانشمند اين است كه خودش دانشمند شده. مىگويد: آقا ما هر چه شيرجه مىزنيم كسى ما را تشويق نمىكند. مزد به ما نمىدهند. اصلاً خود شيرجه كيف دارد گرچه كسى بيرون استخر برايت دست نزند. همين كه توفيق دادند با خدا حرف بزنى همين غنيمت است. ما كه استجابت را در كشورمان ديديم، 1- با يا حسين كه امام گفت و شما عاشورا گفتيد شاه را بيرون كرديم. با يا حسين و اشك و دعاى بسيجيان در جبهه در جنگ رو سفيد شديم. با همين توسلات مملكت ما آرامترين كشور روى كره زمين است. ما از دعا خيلى چيزها گرفتيم. هر كارى يك آدابى دارد. حالا ما آداب دعا را مىگوييم.
3- نمونهاي از دعاي مستجاب
يكى از علماى همدان به نام آخوند ملا على همدانى هم دوره حضرت امام بود. چيزى را در بيست سال پس از ايشان شنيدم با واسطه. بعد رفتم آن جا تا از زبان خودش بشنوم. شنيدهام شما وارد صحن ابوالفضل شدهاى. ديدهاى خيلى شلوغ است، گفتى چه خبر است. گفتهاند يك بچه سر مناره بوده، رفته كبوتر بگيرد آجر افتاده بچه پرت شده، پدر بچه ديده گفته بايست. ايستاده، نردبان گذاشته و او را گرفتهاند. آيا شما به عنوان يك آيت الله عادل شما ديدى؟ گفت: بله. گفت: من وارد شدم: ديدم همچين صحنهاى است گفتيم چه كسى بود؟ رفتيم قصه را پىگير شديم تا آن پدر را پيدا كردم. گفتم آقا بگو شما چه كسى هستى؟ گفت: من شغلم حمالى است، منتها از اول عمرم تصميم گرفتم لقمه حرام نخورم. من از اول جوانى تا حالا نه لقمه حرام خوردهام و نه گناه كردهام. خدايى كه هستى را خلق كرده يك گوشه هستى را براى دو دقيقه در اختيار ما مىگذارد. اگر يك شاگردى، خوب شاگردى كند آيا كليد گاوصندوق را به او نمىدهى؟ اين چيزى بود كه با دو گوش خودم از زبان يك مرجع تقليد شنيدم. خود ايشان هم از اولياي خدا بود. من از پدر دو شهيد در همدان شنيدم كه مىگفت: عدهاى رفتيم آن جا. ديديم كه هر چه فقير مىآيد از زير تشك به آنها پول مىدهد. گفتيم حتماً آقا خيلى پول زير تشك دارد. اتفاقاً آقا يك كارى داشت و بلند شد رفت بيرون ما شيطنت كرديم تشك را بلند كرديم ديديم هيچ چيز نيست. آقا آمد روى تشك نشست و دو مرتبه به فقيرها پول داد. آقا، در دنيا هم يك خبرهايى هست. منتها آنتن ما اين خبرها را نمىگيرد. روح ما نمىگيرد. امواج هست روح ملكوتى مىخواهد كه اين امواج را بگيرد. روح ملكوتى چطور؟ بايد روح را صاف كرد. مىگويند شاهى تصميم گرفته بود دو گروه هنرمند را بياورد ببيند كدام يك هنرشان بيشتر است. يك سالن داد به اينها گفت يك گروه آن طرف سالن، يك گروه هم اين طرف نقاشى كنيد تا من ببينم و مقايسه كنم. يك گروه نقشه كشيدند و يك گروه ديگر فقط آن طرف را صاف كردند. مثل سنگ مرمر صيقل دادند. بعد پرده را كنار كشيدند ديدند هر چه كه آن طرف با سختى كشيدهاند عكسش افتاده روى ديوار اين طرف. يعنى اگر دل آينه شود. امام كتابهاى دانشگاهى و سياست مدارى را نخوانده بود اما يك قلب پاك داشت كه هر چه حقه بازى همه سياست مدارهاى كره زمين مىكردند امام قبل از توطئه خط آنها را مىخواند. اين معناى اين است. (وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا) (عنکبوت /69) يعنى اگر تو نورانى شدى ما برق را وصل مىكنيم، در خانه خدا رفتن قلب پاك مىخواهد. اصل دعا، آداب دعا، استجابت دعا، حسن ظن در دعا، دعاى به ديگران. دعاهاى در قرآن، انواع دعا. اصولاً دعا يك چيز فطرى است. يعنى انسان هر كجا باشد احساس مىكند كه كم مىآورد. انسان احساس كمبود مىكند.
4- تفاوت فطرت و عادت
فرق بين فطرت و عادت: اين كه مىگويند خداشناسى فطرى است يعنى چه؟ فطرت مثل علاقه به بچه. چون در هر زمان، در هر مكان، در هر رژيم، در هر سن، مادر بچهاش را دوست دارد. اما فلفل خوردن فطرى نيست، هنديها مىخورند اما ما نمىخوريم. لباس عادت است، خوراك عادت است. پس فطرت چيست؟ فطرت احساسى است از درون كه مربى و معلمى لازم ندارد در هر زمان و هر مكان هم هست. اصل دعا هم فطرى است. چون انسان از درون احساس مىكند بدون اين كه كسى به او بگويد. در هر زمان و در هر مكان و هر سن و هر رژيم. آدم احساس مىكند كه كم مىآورد. حالا كه احساس كمبود داريم به چه كسى متصل شويم به ابرقدرتها به شرق، به غرب؟ نه، دعا يعنى خودت را به خدا متصل كن. كشورهايى هم كه دين ندارند. چنين احساسى دارند اما احساساتشان را با يك چيز ديگر جبران مىكنند. مثل بچهاى كه گرسنه است اما عوض پستان، پستانك مىمكد.
5- آداب دعا
دعا يعنى استمداد. استمداد فطرى است. احساس وابستگى فطرى است. منتها اسلام گفته: تو احساس دارى و بنا است به يك چيزى بند بشوى پس به خدا بند شو. حديث داريم: «فَإِنِّي أَشْتَهِي أَنْ أَسْمَعَ صَوْتَه» (مستدركالوسائل/ ج 5/ص195) گاهى دعا مستجاب نمىشود. در دكان نوشته بود نسيه نمىدهيم چون دوست داريم ما شما را ملاقات كنيم. يعنى وقتى نسيه گرفتى مىروى و ما ديگر تو را ملاقات نمىكنيم. خدا هم مىداند اگر ما دعا كنيم و مستجاب شود مىرويم كه مىرويم. و لذا هميشه يك گوشهاش را نگه مىدارد. دعاي ما نور صفات خداست. اصولاً آدم اگر صفات خدا را مانور داد، توحيدش قوى مىشود. شما سه تا ورقه را در نظر بگير، بالاى يكى بنويس گذشتهها. بالاى يكى بنويس اكنون، و ديگرى را بنويس آينده. دعا سه ورقه دارد. بخشى از دعا گذشتهها را مىگويد. خدا هيچ بودم ( ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهينٍ) (سجده /8) نطفهاى بودم (خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ في ظُلُماتٍ ثَلاثٍ) (زمر /6) در رحم مادر رشدم دادى. سميع و بصير شنوا و گويا شدم. (وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً) (نحل /78) هيچ چيز بلد نبودم. يكسرى دعاها نعمت شمارى گذشته است. آدم كه نعمتهاى گذشته را به خودش تلقين كرد. عشقش به خدا بيشتر مىشود. يكى از قسمتهاى دعا اين است كه الآن چه نعمتهايى داريم؟ در چه شرايطى هستيم در كل كره زمين همه رهبرها فاسق و جنايتكار، و رهبر ما چه كسى است. امت ما چه جور است. دين ما چه دين خوبى است. يك بخش از دعا خطرات آينده است. و آدم بايد ياد آينده باشد. روز قيامت و حساب و كتاب. و خلاصه دعا روح رضا و تسليم به ما مىدهد. دعا يعنى با خدا زمزمه كردن. «مَن لى غَيرُك» غير تو هيچ نيست. در دعا امام حسين مىگويد «مَا ذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَا الَّذِي فَقَدَ مَنْ وَجَدَك» خدايا من آمدهام با تو حرف بزنم. كسى كه تو را پيدا كند ديگر چه چيز ندارد. و كسى كه تو را ندارد چه چيز دارد. امام فقط خدا داشت هيچ چيز نداشت. شاه همه چيز داشت خدا نداشت. و لذا امام كه هيچ چيز نداشت خدا دل مردم را هم به او داد. يوسف در چاه هيچ چيز نداشت، خدا داشت. و زليخا و عزيز مصر همه چيز داشت به غير خدا. امام حسين يك جمله ديگر دارد و مىگويد: خدايا حق من اين است كه استحقاقش را دارم. حق تو آن چيزى است كه دارى. ماه رمضان ماه عبادت است. قدر مناجاتها را داشته باشيد. يك سال من ماه رمضان در سامرا بودم. مرحوم آيت الله بروجردى فرموده بود صد تا طلبه از نجف بروند سامرا روزها بخوابند و شبها تا صبح احياء بگيرند كه حرم حضرت عسگرى و هادى سي شب درش باز باشد. من هم رفتم. سحر كه مىشد شيعه مناجات داشت. بندگان خدا ديگران مناجات نداشتند. اين مناجاتها، لازم نيست عربى بخوانى. فارسى خودت بخوان. خدايا چقدر از عمرم گذشت يك ركعت نماز با توجه نخواندم. با هر كسى حرف زدم حواسم جمع بود، با تو حرف زدم حواسم پرت شد. خدايا به قبر نزديك مىشوم ذخيره ندارم. خدايا يك روز بى گناه بر عمرم نگذشت. آن قدر حرف بزن تا اشكت در بيايد. از چيزهايى كه خدا دوست دارد اشكى است که روي صورت جوانها جاري ميشود. حديث داريم اشك از همه زيباست اما از جوان زيباتر است. خدايا، به آبروى كسى كه در طول سال اهل عبادت بود، به آبروى اميرالمؤمنين قسمت مىدهم آن چه لطف و خير و بركت معرفت شناخت، مناجات، عبادتهاى ناب، نصيب فردِ فرد علاقهمندان اميرالمؤمنين بفرما. كشور اميرالمؤمنين را حفظ بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1506