نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1507
موضوع: دعا، شرايط استجابت دعا)2)
تاريخ پخش: 70/01/18
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهى انطقنى بالهدى و الهمنى التقوى»
در ايام و ليالى متبركه در خدمت جمعى از كارگران و محصلين عزيز، بحث ما بحث دعا و شرايط استجابت دعا است. يك سرى دعاها مستجاب مىشودو يك سرى دعاها مستجاب نمىشود. اصل دعا اهميتش بر كسى پوشيده نيست. كه دعا بهترين عبادت است. روايتى داريم اگر همه عبادتها نصف باشد نصف آن دعا است راجع به اهميت دعا خيلى بحث نداريم.
1- شرايط استجابت دعا
1- اخلاص در دعا، چون قرآن مىگويد: (اُدْعُوني) (غافر /60) يعنى از خودم بخواهيد. ما جدى از خدا نمىخواهيم. به خدا مىگوييم درستش كن به ده نفر ديگر هم مىگوييم درستش كن. شرطش اين است كه آدم دل بكند، و قدرتى را غير از قدرت خدا نافذ نداند. 2- اصرار در دعا: سفارش كردهاند كه دعا را اصرار كنيد. امام مىفرمايد پشت سر هم دعا بكن (من دق باب و جد و جد) جد يعنى جديت بكند. مگر خورشيد با يك بار تابيدن خرما را مىپزد. وقتى زياد دعا كردى خودت بر اثر دعا رشد مىكنى كه ظرفت بزرگ مىشود و حالا وقت اين است كه كمكت بكند. مسأله ديگر در دعا مسأله حرام خوارى و لقمه حلال است. روايت داريم: هر كس مىخواهد دعايش مستجاب شود، لقمهاش حلال باشد. هواپيما با هر بنزينى پرواز نمىكند. 4- شرط ديگر اينكه: انسان كار هم بكند، كسى كه دعا مىكند ولى تلاش نمىكند مثل كسى است كه تير اندازى مىكند اما فشنگ ندارد. رزمندگان عزيز ما در قرآن مىگويد، رفتند جبهه، وسط اين كه داشتند جنگ مىكردند مىگفتند (رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً) (اعراف /126) خدايا به ما مقاومت بده. يعنى بايد خودت را بيندازى در دل دشمن، شمشير بزنى، جگر و جرأت داشته باشى، دعا هم بكنى. قرآن مىگويد: (إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ هَيِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً) (کهف /10). در يك منطقه بتپرست چند تا جوانمرد بودند. اينها گفتند ما در اين جا آب مىشويم، هدر مىرويم، بيائيد از اين منطقه شرك هجرت كنيم. رفتند در بيابان و در غار گفتند خدايا حالا كمكمان كن. بالاخره وقتى ديدى محيط كافر است بايد از محيط خارج شوى. از جمله جاهايى كه دعا مستجاب مىشود، مبارزه با فساد است. روايت داريم اگر فسادى ديدى و خم به ابرو نياوردى، دعايت مستجاب نمىشود. شرط پنجم: انجام تكليف، آيا اگر نسيه بردى و خوردى باز هم به تو نسيه مىدهند؟ خدا هر چه به ما داد خراب كرديم. چشم دادى با همين چشم گناه كردم. زبان دادى با همين زبان گناه كردم. با دست و با پا، با گوش، گناه كردم. يك عنصرى مملو از گناه هستم. خوب چى يك مشترى كه پشت سر هم نسيه مىبرد. اصلاً ديگر خجالت مىكشد بگويد آقا ما 28 مرتبه مال شما را دزديدهايم. حالا بردى 229 مرتبه يك بار ديگر نسيه بده. نمىشود. منتها خدا از بس ارحم الراحمين است به روى خودش نمىآورد. خدا خودش گناهان ما را مىپوشاند من گناه مىكنم تو پوشش مىگذارى. هر چه گناه كردم آبرويم را در جامعه نريختى. شما وفا كنيد من هم وفا مىكنم. خانمى عاشق يوسف شد. خودش را آرايش كرد. درهاى كاخ را هم بست. به يوسف گفت كه من به شما علاقه دارم، بيا با هم باشيم. قرآن مىگويد: يوسف شروع كرد به فرار كردن به طرف در، خانم لباس يوسف را از پشت كشيد و لباس يوسف پاره شد تا در باز شد، شوهر پيدا شد. فورى اين زن بى لباس به شوهر گفت كه يوسف به من قصد بد داشته و بالاخره كسي گفت ببينيد كجاى پيراهن پاره شده، اگر پشت پيراهن پاره شد معلوم است كه يوسف در حال فرار كردن بوده است. اين آيه براى جرمشناسى است. يك سرهنگى بود در اداره آگاهى. راجع به جرمشناسى اين بحث گفته شد. مىخواهم بگويم، يوسف فرار كرد و گفت (وَ إِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ) (يوسف /33) يعنى بايد فرار كرد و گفت: كجا؟ فرار كن و يا الله بگو. يعنى بايد جنبيد و دعا كرد. 6- قلب پاك: ليوانى پر از سوسك و مورچه بياورند داخل آن شير نمىريزى. پيغمبر فرمود: اگر دل آماده نباشد دعا مستجاب نمىشود. آمد پهلوى امام گفت: آقا اين دعا كه مىگويند (اُدْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ) (غافر /60) ما كه دعا مىكنيم مستجاب نمىشود. در آن جا حديث داريم كه اگر مىخواهى دعا بكنى اين طور بايد دعا كنى: اول تسبيح و ثناى خدا، شكر خدا و بعد تقاضا از خدا.
2- موانع استجابت دعا
حالا موانع استجابت دعا، يا دلايل عدم استجابت: اول اينكه بدانيم خدا حكيم است اگر خدا را حكيم بدانيم. ديديم مستجاب نمىشود بگوييم لابد، لابد، اگر بدانيم اين پدر و مادر ايشان را دوست دارد. يك وقت هم يك غذايى را به آن نمىدهد پيداست كه يك حكمتى دارد. چقدر تا حالا دعا شده و مستجاب نشده و بعد آن فرد گفته كه خدا را شكر كه مستجاب نشد. جوانهايى بودهاند كه مىخواستهاند دخترى بگيرند، خيلى هم دست و پا كردهاند نشده و بعد آن دختر نصيب كس ديگرى شده و بعد معلوم شده كه چه خوب شد كه اين دختر قسمت ايشان شد. يا چه خوب شد كه اين خانه را نخريديم. به خيابان خورده يك مقدارى بايد راضى باشيم، يعنى وظيفه ما اين است كه از خدا بخواهيم. اگر خدا داد يا نداد راضى باشيم. گاهى وقتها آدم نمىداند وظيفهاش چيست؟ رفته بودم خانه يكى از دوستان طلبه، گفت آقاى قرائتى، مىدانى تو و من با هم چه فرقى داريم؟ من مثل يك لامپ هستم و تو مثل خورشيد. گفت: من توى اين مسجد براى صد نفر حرف مىزنم اما تو در تلويزيون براى يك كشور. گفتم خوب اين يك كانال است روز قيامت ممكن است اگر شما و من خراب در بياييم. خدا به تو مىگويد صد تا دل در اختيارت گذاشتم به من مىگويد، چند مليون دل در اختيارت گذاشتم، ولى تو يك دل داشتى و در اختيار من نگذاشتى. بعد يك وقت مىبينى من روز قيامت آرزو مىكردم كاش من پيش نماز يك كوره دهاتى بودم كه چند تا مشترى بيشتر نداشتم. هيچ كس در هيچ شرايطى به خودش مطمئن نباشد. يكى از علما و مراجع قم آيت الله بهجت است. يك پيرزن قمى خمس آورد پهلوى آقا، وقتى مىخواست برود از پشت پشت رفت بيرون. وقتى پشت پشت رفت بيرون آقا گفت: خانم نيفتى، درست برو. پيرزن گفت: مىخواهم قيافهات را نشان كنم روز قيامت تو را تحويل خدا بدهم، بگويم خدايا من پيرزن جان كندم خمس و سهم امام دادم به آقا تا از دين من حفاظت كند. اگر كم گذاشته يقهاش را بگير. آقاى بهجت پولها را گذاشت زمين و زد زير گريه گفت: عجب! معلوم مىشود هر كس به من خمس مىدهد روز قيامت يقه من را مىخواهد بگيرد. قرآن مىگويد: قارون آمد برود. با دنگ و فنگ (فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ في زينَتِهِ) (قصص /79) همه افراد محروم، آه مىكشيدند. »يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُونُ« قارون اى كاش آن مقدارى كه قارون داشت ما هم داشتيم »إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظيمٍ« چه كيفى مىكند، بعد وقتى قارون به گل فرو رفت افرادى كه ديروز مىگفتند خوشا به حالش، مىگفتند: خوب شد كه ماپول نداشتيم. آدم نمىداند وظيفهاش چيست. با همين مقدارى كه داريم انجام وظيفه بكنيم. انجام وظيفه مشكل است. از اميرالمؤمنين پرسيدند چرا دعاى ما مستجاب نمىشود. «إِنَّ قُلُوبَكُمْ خَانَتْ بِثَمَانِ خِصَالٍ» (مستدرک الوسائل/ج5/ص268) شما كارتان پنج تا گير دارد. «أَوَّلُهَا أَنَّكُمْ عَرَفْتُمُ اللَّهَ فَلَمْ تُؤَدُّوا حَقَّهُ» خدا را شناختيد. ولى حقش را انجام نداديد. «آمَنْتُمْ بِرَسُولِهِ ثُمَّ خَالَفْتُمْ» رسول خدا را شناختيد به حرفش گوش نداديد. «قَرَأْتُمْ كِتَابَهُ الْمُنْزَلَ عَلَيْكُمْ فَلَمْ تَعْمَلُوا بِهِ» قرآن خوانديد عمل نكرديد «[أَنَّكُمْ] قُلْتُمْ إِنَّكُمْ تَخَافُونَ مِنَ النَّارِ» گفتيد از روز قيامت و جهنم مىترسيد اما عمل نكرديد، ترستان كجاست؟ به شتر گفتند كجا بودى؟ گفت حمام بودم. گفتند چرا پهن به پايت چسبيده؟ يك علامتى بايد داشته باشد حمام رفتنت. شيعه على بايد يك علامتى داشته باشد. همه مردم رفتهاند در مسجد تو رفتهاى در خانقاه. هر كارى كه رنگ خدا دارد قبول است. براى امام كاظم(ع) يك گونى پول آوردند. سهم امام و خمس و زكات. يك پيرزنى هم به نام شتيته دو سه تا فلس داده بود فرمود: همان دو تا فلس را بده. امام گفت: من گونى پول را نمىخواهم، من همان دو سه تا فلس را مىخواهم. بعد هم گفت: به شتيته بگو 19 روز ديگر بيشتر زنده نيستى، سلام من را به اين پيرزن برسان و اين كفن راهم به او بده و بگو اگر مردى خودم مىآيم و به تو نماز مىگذارم. يك شب بنشينم ببينم چند تا كار كردهايم كه خالص بوده است. ببينيد سلامهايتان چقدر خالص بوده. يك وقت مىبينى ما در ديگ تحمل يك ذره اخلاص نيست. مثل خانههاى عيال بار يك سير گوشت مىخرند با يك ديگ آب. خداوند در قرآن يك آيه دارد كه مىگويد، سه تا نان به فقير دادند. (إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً) (انعام /9) كار خالص، آن قدر كار خالص كم است كه دو تا قرص نان كه اميرالمؤمنين مىدهد يك سوره »هل اتى« آمد. از اين پيداست كه كار خالص نيست. براى كسى كف مىزنند كه يك شهامتى از خودش نشان بدهد. از اميرالمؤمنين پرسيدند: چرا دعاى ما مستجاب نمىشود؟ فرمود: خدا را شناختيد، اداى حق نكرديد. با هر كس مىخواستى وقتى حرف بزنى با لباس منظم رفتى. چرا سر نماز لباس خوب نمىپوشى؟ چرا وقتى مىروى خانه دوستانت عطر مىزنى، اما وقتى سر نماز مىروى عطر نمىزنى، ما براى خدا حساب باز نمىكنيم. امام حسن(ع) وقت نماز بهترين لباسش را مىپوشيد. قرآن بيشتر مىخوانى يا روزنامه؟ چقدر پول صرف نماز مىشود؟ در ادارههاى ما چقدر بها براى نماز داده مىشود؟ ظهر كه مىشود در نماز چه احساسى دارد؟ بهاى نماز و قرآن كم است. در جامعه ما قرآن را روى كيف عروس مىگذاريم، با آن استخاره مىكنيم. خانه نو مىبريم. هديه مىدهيم. تا حالا شده كه يك نفر بيايد يگويد من صد هزار تومان مىدهم كه صد تا نوجوان روخوانى قرآن را ياد بگيرند؟ به هر حال، حيف كه وقتى پاى حساب مىنشينم خجالت مىكشيم. از آيه آيه قرآن معذرت مىخواهيم از اميرالمؤمنين، از مسجد محله، معذرت مىخواهيم. روز قيامت مسجد محله شكايت مىكند. آدم از ديوار و از فرش مسجد خجالت مىكشد. بيائيم با خدا رفيق شويم، و خدا ارحم الراحمين است و سر كار همه ما با خداست. خدايا به آبروى اميرالمؤمنين هر چه عمر ما را زياد مىكنى، ايمان و معرفت و عشق و ايثار و عمل ما را نسبت به خودت و اولياء خودت بيشتر بفرما. ما را از بهترين شيعيان اميرالمؤمنين قرار بده. ما را از غفلت نجات و اهل ذكر و توجه و معرفت قرار بده.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1507