نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1551
1- آينده جهان، در اختيار پرهيزكاران 2- نمونههاي پيروزي مستضعفان بر مستكبران 3- فعاليت دشمنان عليه اسلام 4- وجود قانون الهي و رهبر آسماني، زمينه پيروزي جهاني 5- آمادگي قبلي براي دفاع از عقيده و مكتب 6- توطئه يهوديان مدينه براي تضعيف مسلمانان 7- دعوت از اسلام شناسان براي پاسخ گويي به شبهات 8- خاطرهاي از مرحوم شهيد رجايي
موضوع: دعوت جوانان به حوزههاي علميه
تاريخ پخش: 09/08/87
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
بينندگان عزيز شب جمعهاي بحث را ميبينند كه در تولد بانوي كريمه، كريمهي اهل بيت حضرت معصومه هستيم. به مناسبت حضرت معصومه و قم و حوزه و بزرگترين حوزهي علميهي شيعه در كرهي زمين، بيش از 10 هزار طلبه از حدود 100 كشور قم هستند. تكرار ميكنم. بيش از 10 هزار طلبه از حدود 100 كشور در قم هستند. و طلبههايي كه صدها نفر از اينها استاد دانشگاه هستند و به هر حال قم مركز سنگيني است. من ميخواهم اصولاً راجع به طلبگي صحبت كنم. دانشجوها هم نگويند: به ما ربطي ندارد. پس تلويزيون را خاموش كنند. يا دبيرستانيها، يا زنهاي خانهدار. اين بحث را همه گوش بدهيد شايد در همين حرفها يك چيزهايي هم مربوط به شخص شما شد. چون وقتي آدم ميگويد: ميخواهم براي حوزه صحبت كنم. آدم ميگويد: خوب قرائتي هم ميخواهد براي شيخها صحبت كند. بلند شويم دنبال كارمان برويم. نه! ميخواهم اصلاً فلسفهي وجودي حوزهي علميه را بگويم. چون يك شعارهايي يك وقتي يك كسي ميگفت و مرد. هنوز هم با يك القابي ديگر بعضي همان شعارها را ميدهند.
من به شما بگويم. از خودم هم نيست. حديث هم نيست كه بگوييد: سندش ضعيف است يا قوي است. حديث معتبر است يا معتبر نيست. تحليل سياسي هم نيست كه بگوييد: خوب اين برداشت شما است. متنِ متنِ متنِ قرآن است. يكبار و دوبار هم در قرآن نيست. اين آيه چند بار با همين عبارت تكرار شده است.
1- آينده جهان، در اختيار پرهيزكاران
بسم الله الرحمن الرحيم. آينده جهان از كيست؟ اين فكر اينكه آينده جهان از كيست، تك قطبي شدن جهان، طوري است كه مثلاً رئيس جمهور آمريكا هم تقريباً يك چنين حال و هوايي او را گرفته است. مثلاً بوش ميگويد كه: به من الهام شده است كه به عراق و افغانستان حمله كنم. ديگر حالا آنها هم خودشان را بازوي خدا ميدانند. آيندهي جهان از كيست؟ نه من حرف بزنم. نه شما، نه ديگري! آن كسي كه من را خلق كرد ميگويد: آيندهي جهان براي اينها است. («بسم الله الرحمن الرحيم»)
1- («وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين») يك آيه، اين آيههاي دو كلمهاي را حفظ كنيد. ديگر حالا اينها كه زحمت ندارد دو تا كلمه است. معنايش را هم ميفهميد. («وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين» )
2- («وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى») (طه/132)
3- («لِيُظْهِرَهُ») اين سه بار تكرار شده است. («لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّه») يعني مكتب اسلام بر تمام اديان غالب خواهد شد. يعني مسيحيت، يهوديت، بودايي، تمام مكتبها رنگش پاك خواهد شد، اين كلمهي («لِيُظْهِرَهُ») سه بار در قرآن تكرار شده است.
4- («وَعَدَ اللَّهُ الَّذين»)، («وَعَدَ اللَّهُ») خدا وعده داده («وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا»)، («وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ»)، بعد ميگويد: («وَ)(عَمِلُوا الصَّالِحات») (نور/55) خدا وعده داده به افرادي كه اهل ايمان و عمل هستند، كه چه؟ («لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ» «لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْض») (نور/55) كه اينها را در زمين خليفه كند.
خوب، پس ببينيد قرآن ميگويد: آيندهي جهان براي مومنين است. ميشود؟ بسمه تعالي بله! اگر كسي در يك حوض شنا كرد، ميگوييم: پس در يك استخر هم ميشود. اگر كسي در استخر شنا كرد، ميگوييم: پس در درياچه هم ميشود. اگر كسي در درياچه شنا كرد، بقيهاش را هم شما بگوييد. ميگوييد: در دريا هم ميشود. اگر كسي در دريا شنا كرد، ميگوييم: در اقيانوس هم ميشود. اگر كسي يك پيراهن دوخت، بعد ميتواند مغازه باز كند بگويد: پيراهن دوزي در سطح كلان! آنكه يكي دوخت، صد تا هم…
2- نمونههاي پيروزي مستضعفان بر مستكبران
اگر امام خميني آمد شاه را برداشت. پس امام زمان هم ميآيد طاغوتها را برميدارد. مشت نمونهي خروار است. نمونه! اگر شهيد رجايي يك معلم با شرف و با فضيلت آمد رئيس جمهور شد، پس ميشود مستضعفين حكومت را بدست بگيرند. اگر طاغوتها ترسيدند پس ميشود طاغوتهاي جهان بترسند. اگر يك سيد حسن نصر الله كه نسيمي از نفس امام به او خورد، اينها همه نسيم هست. من خودم از امام اين را در حسينيهي جماران شنيدم. فرمود: نسيمي از اسلام به ما خورده است. نسيم! ما كه مسلمان قرآني و نهج البلاغهاي تا بشويم فاصله داريم. ما نه شرقي هستيم. نه غربي هستيم. در راه اسلام هستيم. نسيمي از اسلام، نسيمي از خون حسين و روح حسين، نسيمي از كربلا به امام خميني خورد. نسيمي از امام خميني به سيد حسن نصر الله خورد. در مقابل اسرائيل ايستاد. پس اين نمونهها پيداست ميشود. مگر ميشود اتحاد جماهير شوروي بِپُكد؟ بسمه تعالي پُكيد. مگر ميشود اقتصاد آمريكا بپُكد؟ بسمه تعالي بله ميشود. اين چيزها ديگر اينقدر ديديدم كه مگر ميشود مثلاً شاه گريه كند؟ خوب ما ديديدم گريه كرد. مگر ميشود مثلاً بني صدر و منافقين و اينها فرار كنند؟ بله ميشود. مگر ميشود صدام نابود شود؟ بله ميشود. اينقدر اين چيزها شده و شده و شده كه ديگر ما اينكه ميگوييم: آيندهي جهان با ما است. اين را شعار نميدهيم. خالق ما در قرآن بارها و بارها با بيانهاي مختلف فرموده: آينده براي شما است. خوب بسم الله، حالا كه آينده براي شما است، ما بايد آمادگي داشته باشيم. چند چيز براي غلبه ميخواهد. پيروزي شرايط دارد. شرايط پيروزي.
شرايط پيروزي جهاني: 1- خستگي مردم از مكتبها، هركسي دو سه روز ميآيد يك ايدئولوك ميشود. يك ايدئولوژي ارائه ميدهد. خودش قهرمان ميشود يك مكتبي هم ارائه ميدهد. بعد يك عدهاي را هم دنبال خودش ميكشد، امروز ميگويند: نظام سرمايهداري،بعد ميبينند نشد! جوانها من سياُمين سال است كه در تلويزيون هستم. بعضي از شما هنوز متولد نشده بوديد. فقط نشدههاي من را بشماريد. اول انقلاب مفتحها و مطهريها، حزب جمهوري، با اين انفجارها ميخواستند كه جمهوري اسلامي نباشد. نشد! نشد! طالبان چوب در آستين ما كردند، نشد. جنگ تحميلي نشد. منافقين نشد. ليبرالها نشد. خلق كُرد و خلق عرب و خلق عجم و خلق چه و خلق چه، خلق، خلق راه انداختند كه اينها را تكه تكه كنند نشد! حرم امام رضا را منفجر كردند، از آنطرف هم مسجد اهل سنت را منفجر كردند. تا به سنيها بگويند: شيعهها منفجر كردند. به شيعهها هم بگويند: سنيها! ميخواستند تفرقه بياندازند، نشد. به لطف خدا، به لطف خدا، به لطف خدا در اين سي سال هر توطئهاي به كار زدند، نشد. توطئهها هم آسان نبوده است. خيلي در توطئه زحمت ميكشند. از ورزشگاه تختي تا لانهي جاسوسي زيرش را سوراخ كردند. راهرو بوده است. كه اگر هلي كوپتر آمريكا از طبس بلند شد، بيايد در ورزشگاه تختي بنشيند، از آن زير سوراخ لانهي جاسوسي بروند، آمريكاييها را بردارند با هليكوپتر بردارند و ببرند. چند ميليون و ميليارد خرج شد؟ چند هزار ساعت طراحي؟ چه طراحهايي؟ قوي ترين مغزهاي سياسي، قويترين مغزهاي نظامي، قويترين مغزهاي نميدانم، همه كارهايشان را كردند نشد. شن طبس آمد گفت: نميشود! بنابراين وحشت نكنيد، مگر ميشود؟ بله! ميشود. خود شما يك چيزهايي ديديد كه در زندگي خودمان، ما يك دست غيبي پشت سرمان است. ما امام زمان داريم. من نميدانم اين خاطره را برايتان… يك صلواتي بفرستيد. امام زمان ميگويد: من ناظر كار شما هستم. به هر حال، پس ببينيد آيندهي جهان از ما است.
3- فعاليت دشمنان عليه اسلام
ولذا دنيا الآن خيلي دست و پا ميزند. اينكه كاريكاتور پيغمبر را درست ميكنند، يك خبر خوش هم برايتان بگويم. من دههي آخر ماه رمضان امسال دانمارك بودم. همانجايي كه براي پيغمبر كاريكاتور كشيدند، جسارت كردند. آنجا يك نماز جمعه اي هست، كه آخوندش دانماركي است. يعني بچهي دانمارك است. ما با مترجم آنجا رفتيم. گفتم: كاريكاتور وضعش چطور است؟ گفت: ما سالي 5، 6 نفر بيشتر در دانمارك مسلمان نميشدند، بعد از كاريكاتور سالي 80، 90 نفر مسلمان ميشوند. اينطور نيست كه اگر دانمارك به حمايت آمريكا كاريكاتور بكشد، پيغمبر ما تحقير شود. خدا قول داده است. آيه آخر را ببينيد. («وعد)(الله»)، («وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُون») (صافات/173) («إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ») (صافات/172) ديگر ترجمهاش را، عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. («إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ») يعني مورد نصرت و پيروزي هستند. («لَهُمُ الْغالِبُون») حزب الله (لَهُمُ الْغالِبُون)! غالبون، منصورون، («إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا») (غافر/51) خدا وعده داده است. مگر ميشود همهي تروريستها مكه جمع شدند، پيغمبر را بكشند، يك تار عنكبوت كنار غار آمد، همهي طرحها را خنثي كرد. خدا تاريخ را با تار عنكبوت به هم ميزند. آمريكا را با شن طبس به هم ميزند. وحشت نكنيد آينده براي ما است. اين را قطعي بدانيد.
حالا بايد چه كنيم؟ حالا كه بايد چه كنيم، اول بايد امام زمان را بشناسيم. سه تا چيز ميخواهد. يكي مردم بايد از مكتبها خسته شوند. هر دو، سه روزي دنبال يك كسي بروند، ببينند اين هم دروغ است. حرف مي زنيم، موقع عمل چيز ديگر در ميآيد. خسته شوند.
4- وجود قانون الهي و رهبر آسماني، زمينه پيروزي جهاني
2- آمادگي جهاني، آمادگي جهاني. آمادگي جهاني به سه چيز است. 1- يك رهبر ميخواهيم كه توان ادارهي كرهي زمين را داشته باشد. يك قانون ميخواهيم كه قابليت ادارهي كرهي زمين را داشته باشد. يك آمادگي مردمي ميخواهيم. امت! رهبرش را خدا ذخيره كرده است. حضرت مهدي (ع)، قانونش هم يك قانون دست نخورده داريم. قانون تحريف نشده به نام قرآن. آمادگي مردمي، آمادگي مردمي به همين حوزهها است. اسلام شناس! ما صدها هزار طلبه كم داريم.
به چين رفته بودم. خدا رحمت كند دكتر جعفر شهيدي هم بود. آنجا حدود 300 نفر تربيت كرده بودند كه فارسي حرف ميزدند. يعني چين براي ايران ما كه هفتاد ميليون است، 300 نفر تربيت كرده است. ما ايران براي يك ميليارد و چند صد ميليون آنها چند آدم داريم كه چيني حرف بزند؟ مشكل ما اين است كه حوزههاي علميه بايد تقويت شود.
برادرها و خواهرها! بياييد طلبه شويد. طلبه نه يعني اينكه عمامه سر بگيريد. خواستيد معمّم شويد الحمدالله! نخواستيد با همان كت و شلوار طلبه شويد. ما الان به لطف خدا دانشگاهمان اين كار را كرده است. دانشجوهايي هستند كه ضمن اينكه دانشگاه هستند، پنج شنبهها صبح دو ساعت درس طلبگي ميخوانند. هفتهي چند ساعتي درس طلبگي ميخوانند. با قرآن آشنا شويم. با نهج البلاغه آشنا شويم. يك مقدار ادبيات را بخوانيم آشنا شويم. لازم است؟ بله! چون واقعيتش طلبگي هم آدم فكر ميكند آسان است. يك طلبهي خوب، حالا بگويم چه كارهايي بايد بكند. يك صلوات بفرستيد. (صلوات حضار)
ما خواسته باشيم استفاده كنيم، اول اينكه طلبگي خيلي معدل چند و اينها نميخواهد. يك ظرفيت خاصي دارد. آخر ما متأسفانه وقتي ميخواهيم طلبه گزينش كنيم، البته چون شلوغ ميشود مجبوريم بگوييم: معدل 18 به بالا، معدل 17 به بالا. نميدانم ديپلم كجا! اما شرط طلبگي ديپلم نيست. سيكل هم باشد كافي است. ديپلم بهتر است. معدلش 18 باشد. نه لازم نيست 18 باشد. ممكن است معدلش 20 باشد ولي آدم كمرويي باشد. آدم كمرو به درد طلبگي نميخورد. اين ميخواهد بگويد: آقا ميخواهي طلبه شوي، بيا ببينم بنده مسئول گزينش هستم. آقا اينجا يك اذان بگو ببينم. حاج آقا ببخشيد من خجالت ميكشم. اِ من ميخواهم تو در خيابان داد بزني. تو از الله اكبر پهلوي عمهات خجالت ميكشي. يعني بايد بيان داشته باشد. جرئت و جسارت داشته باشد. يك نوع ابتكار داشته باشد. افراد… بعد ميشود شبهات جديد است. هر روز يك حرف جديدي ميزنند. پس ما بايد جوابش را داشته باشيم. اصلاً ما بايد،
5- آمادگي قبلي براي دفاع از عقيده و مكتب
قرآن يك آيه دارد ميگويد: ننشينيد اشكال كردند برويد جوابش را پيدا كنيد. از اين پيدا است كه بي عرضه هستيد. اگر به ما اشكال كردند نشستيم ببينيم جوابش چيست، اين پيداست بيعرضه هستيم. ما بايد امام زمان باشيم. پس چرا به حضرت مهدي مي گويند: امام زمان!؟ امام زمان يعني از زمان جلوتر است. ما بايد جلوي زمان باشيم نه عقب زمان. ما هميشه عقب هستيم. يعني ميگوييم: اِ…! يك چنين اشكالي شده؟ خوب جوابش چيست؟ يعني هميشه از زمان عقب هستيم. قرآن ميگويد: امام باش! آيهي امام اين است. («سَيَقُولُ السُّفَهاءُ») (بقره/142) در آينده آدمهاي بيخرد اشكال خواهند كرد. از حالا خود تو آماده باش. بنا شد زمان پيغمبر يك تهاجم فرهنگي بشود. تهاجم فرهنگي شيرين است. گوش بدهيد. زيادي… زيادي گوش بدهيد. تهاجم فرهنگي.
يك عده از دانه درشتهاي يهوديها گفتند: صبح ميرويم به پيغمبر اسلام ايمان ميآوريم. عصري برميگرديم. ميگوييم: بابا ما از صبح تا عصري نشستيم، حرفهاي تو مايه نداشت، علمي نبود. عميق نبود، به درد عربها ميخورد. روشنفكرها را نميتواند اشباع كند، برميگرديم. اين دو تا خاصيت دارد. يكي مسلمانهايي كه دور پيغمبر هستند، دلشان خالي ميشود. ميگويند: معلوم ميشود دين ما ضعيف است، رجال يهود كه آمدند، بلند شدند، رفتند. آخر اگر يك عده از پاي منبر بلند شوند بروند، آنهايي هم كه نشستند در شك ميافتند. ميگويند: آقا چه گفت كه اينها رفتند؟ مثلاً من خودم پاي يك منبر بنشينم. وسط منبر آقا بلند شوم بروم، همه ميگويند: نكند اين حديث كه خواند درست نبود، قرائتي قهر كرد؟! يكي اينكه اينها كه نشستند، دل مسلمانها خالي ميشود. يكي هم يهوديها ديگر هوس مسلمان شدن نميكنند. ميگويند: برو بابا! علماي ما هم كه صبح رفتند، عصري برگشتند. مثل اينهايي كه از تهران به شهر خودشان برميگردند. ديگر همسايه ميگويد: ببين بابا، فلاني هم كه تهران رفت، ديد خبري نيست. تهران هركس 80 سال زندگي كند، 10 سالش در ماشين خط است. يعني 80 سالههاي تهران 70 سال عمر دارند. ميانگين، حالا يك عده كمتر، يك عده بيشتر. ميانگين روزي سه ساعت آدم در ماشين است. بعضيها بيشتر هستند، بعضيها كمتر. ميانگين سه ساعت. سه ساعت يك هشتم 24 ساعت است. پس يك هشتم عمرمان را در ماشين هستيم. هركس تهران هشتاد سال زندگي كند، پس عمرش 70 سال است. ده سال براي چه از شهر خودم بلند شوم اينجا بيايم؟ بله يك موقع ضرورت است بيايي. مثلاً براي يك كارهاي ساده ميآيد. ميگويد: آخر اينجا درآمدش بيشتر است. خوب، جنسش هم گرانتر است. اينجا هزار تومان گيرت ميآيد، در شهرت 500 تومان! عوضش اينجا انگور كيلويي 1000 تومان است، در شهرت كيلويي 500 تومان است. هيچ! براي پول انگور جمع ميكني. چيزي ته آن نميماند. ضرورت است تشريف بياوريد. و الا خبري نيست.
6- توطئه يهوديان مدينه براي تضعيف مسلمانان
ما صبح ميرويم ايمان ميآوريم، غروب برميگرديم. دو تا فايده دارد. 1- در دل مسلمانها خالي ميشود. 2- يهودي ها هوس مسلمان شدن ندارند. اين را ميگويند: تهاجم فرهنگي!
فوري خدا به پيغمبر گفت: امروز صبح يك عده ايمان خواهند آورد، عصر هم برخواهند گشت. به مسلمانها بگو: اگر در مجلس آمدند خوشي نكنيد. پيغمبر ما به جايي رسيده است كه يهوديها هم پاي منبرش ميآيند. اگر هم بلند شدند رفتند، مثل اينكه من مي گويم: آقايان بنده سخنراني مي كنم. وسط سخنراني من يك عده خواهند آمد. وسط سخنراني هم خواهند رفت. نه از آمدنشان خوشحال شويد. نه از رفتنشان! اين طراحي است. طراحي است! حالا، پاتك!
قرآن ميگويد كه: («آمَنُوا») ايمان بياوريد («وَجْهَ النَّهارِ») (آلعمران/72) يعني طرف صبح. («وَ اكْفُرُوا») كافر شويد، («آخِرَهُ») آيهي قرآن است. خوب ببينيد قبل از آنكه يهوديها طرحهايي را اجرا كنند، پيغمبر طرح را به مسلمان ها گفت، و مسلمانها و لذا وقتي آمدند نشستند، آمدند ايمان آوردند، بايد ميگفتند: خيلي خوش آمديد، تبريك ميگويم. ما از اينكه شما به مكتب ما آمديد خوشحال هستيم. هيچ تبريكي مسلمانها به يهوديها نگفتند. وقتي هم رفتند انگار يك مگس از روي دماغشان بلند شد رفت. نه از رفتنشان تكان خوردند، نه از آمدنشان تبريك گفتند. اين پيداست كه خدا، قبلاً پيغمبر را آگاه كرده بود، پيغمبر هم… ما بايد قبل از شبهه به جوانها بگوييم: ميروي آنجا يك چنين چيزي خواهند گفت. يك چنين چيزي خواهد شد. يك چنين چيزي… ما بايد قبلاً بگوييم. حالا حوزه بايد… شبهاتي در اينترنت است. در ماهواره، در كتابها، الغاي شبهه ميكنند. اول يك چيزي به شما بگويم. اگر يك كسي به شما… آقايان، جوانها گوش بدهيد. هركس جوان است پاي سخنراني من نشسته است، گوش بدهد، هركسي هم جوان نيست به پسر و دختر جوانش بگويد.
7- دعوت از اسلام شناسان براي پاسخ گويي به شبهات
كساني كه به اسلام حمله ميكنند، به او بگو: 1- آيا ميخواهي تحقيق بكني يا بهانه؟ به آن كسي كه به اسلام اشكالي دارد. اشكال به مسلمانها ميخواهي بكني، بكني. من ضامن مسلمانها نيستم. ما ضامن اسلام هستيم. به ما گفتند: حجة الاسلام. نگفتند: حجة المسلمين. ما از اسلام دفاع ميكنيم. حالا مسلمان رشوه گرفت. او دروغ گفت. او غيبت كرد. من… او گرانفروشي كرد. او كلاهبرداري كرد. ما ضامن عمل مسلمانها نيستيم. ما ميگوييم: ماشين سالم است. حالا اين مسافر تخمه ريخت. اين مسافر سيگار كشيد. ان مسافر نميدانم چه كرد. ما ضامن مسافرها نيستيم. در يك اتوبوس ميگوييم: اتوبوس سالم است، رانندهاش هم سالم است. مسافرها، هركسي دسته گلي آب داده به ما ربطي ندارد. ضامن اسلام هستيم و امامت و رهبري! ضامن ولايت فقيه هستيم. ضامن قانون هستيم. قانون اسلام را نقد داري ببينيم چيست؟ به هركس اشكالي داري، به او بگو: آقا! بهانه ميگيري يا تحقيق ميكني؟ قهراً چه خواهد گفت؟ آن كسي كه اشكال ميكند، اگر بگويي: آقا بهانه ميگيري يا تحقيق ميكني؟ به خودش چه ميگويد؟ ميگويد: بهانهگير هستم يا محقق؟ميگويد: محقق. هيچ كس حاضر نيست كه بگويد: بسمه تعالي من بهانه گير هستم. خوب اگر بهانه گير است كه يك چيزي در آن است. ميگويد: نخير! بگو: اگر ميخواهي تحقيق كني اينجا جايش نيست. اجازه بده من يك اسلام شناس را دعوت كنم، حالا نميدانم اين قصه را از من شنيديد يا نه؟ حالا اگر هم شنيديد دو بار بشنويد.
يك زني را به يك شوهر نابينا دادند. هرشب اين خانم از زيبايي خودش نقل ميكرد. اين شوهر هم چشمش بسته بود، و دائم سرش را تكان ميداد. يك شب، دو شب، سه شب، يك ماه، دو ماه كه گذشت شوهر خسته شد. گفت: خانم ما دو سه ماه است با تو ازدواج كرديم، هرشب از زيباييهاي خودت ميگويي. من هم كه كور هستم نميتوانم ببينم. اما يك چيزي را عقل من ميرسد. تو اگر خوشگل بودي، چشم دارها تو را برده بودند. (خنده حضار)
شما آن كسي كه اشكال ميكند به او بگو: بهانه ميگيري يا محقق؟ هيچ وقت نميگويد: بهانه! ميگويد: محقق. بگو: اگر تو محقق بودي پهلوي من نميآمدي. اينكه چراغ را خاموش ميكني، ميرقصي پيداست، رقاص نيستي. اگر مردي چراغ را روشن كن ببينيم چطوري مي رقصي! در تاريكي كه همه خوش رقص هستند. شما اجازه بده يك اسلام شناس را دعوت كنيم، 5 دقيقه حرف بزن، او هم 5 دقيقه جواب بده. من هم دو تا 5 دقيقه گوش گردد، بعد ببينيم چه گردد. كدام را انتخاب كرده است؟ بنابراين ما بايد نيازهاي جامعه را بشناسيم. بعد هم قرآن ميگويد: («لِيَتَفَقَّهُوا») ميداني فرق فقه و علم چيست؟ عالم كيست و فقيه كيست؟ عالم يعني ميداند. فقيه يعني عميق ميداند. ببين ميگوييم: در نفت چيست، در بخاري… ميگوييم: نفت است. خوب همه ميفهمند نفت است. اما يك كسي كه عميق ميداند، ميداند از اين نفت چه چيزهايي استخراج ميشود. در دنياي پتروشيمي، فقيه يعني عميق ميداند. قران ميگويد: از هر طايفهاي يكي بيايد طلبه شود. بايد قرآن شناس باشيم. نهج البلاغه شناس باشيم. يك ادبياتي بخوانيم، با قرآن و اسلام آشنا شويم. ديگر ميتوانيم جواب بدهيم.
8- خاطرهاي از مرحوم شهيد رجايي
مرحوم رجايي فقيه نبود. يك رئيس جمهور بود. يك معلم با فضيلتي بود، ولي اين معلم با فضيلت با اسلام آشنا بود. با اسلام آشنا بود، گليم خودش را از آب كشيد و جامعه را هم نجات داد. آشنا شويم و خدا رحمت كند. يكبار رجايي به من گفت كه: قرائتي! تو قرائتي با همزه هستي يا قرائتي با «عين»؟ گفتم: قرائت با همزه، قرائت قرآن، يعني خواندن قرآن. با حمزه! قرائت با «عين» كه نداريم. گفت: چرا نداريم؟ («الْقارِعَة»)، («مَا الْقارِعَة»)، («وَ ما أَدْراكَ مَا الْقارِعَة») (قارعه/1تا3) قارعه آيهي قرآن است. سورهي قارعه! با «عين» است. گفتم: حق با شماست. من توجه نداشتم. قرائت با همزه يعني خواندن. قرائت با «عين» يعني كوبيدن. زمان جنگ هواپيما پايين ميآمد، ديوار صوتي را ميشكست، شيشهها ميشكست. يعني نظام هستي با يك قارعه، قارعه يعني كوبنده. با يك صداي كوبنده همهي هستي متلاشي ميشود. («الْقارِعَة») كوبنده! («مَا الْقارِعَة») نميداني چه كوبنده! («وَ ما أَدْراكَ مَا الْقارِعَة») پيغمبر تو هم نميداني چه كوبنده! صدايي كه جهان متلاشي مي شود. پس «قرع» يعني كوبيدن. بعد رجايي يك جمله خواند. جملهاش اين است. گفت: الهي! خدايا! من چرا ميگويم؟ ميخواهم بگويم: ديپلمههاي ما كمي با قرآن و حديث آشنا شوند، رجايي ميشوند. «الهي قَرَعتُ» «قرع» با عين يعني كوبيدم. «قارعه» «الهي قرعت باب» باب هم ميدانيد يعني چه. يعني چه؟ دَر، «فَضْل» هم ميدانيد يعني چه؟ بخشش! «قَرَعتُ بَابَ فَضْلِكَ»(بحارالانوار/ج82/ص228) «فَضْلِكَ» «يَد» يعني چه؟ دست. «بيد» به دست «رجايي» رجايي هم اسم خودش بود. «رجا» يعني اميد من. خوف و رجا، يعني خدايا در خانهي فضل تو را ميكويم، با دست اميدم. رجايي يعني اميد. يعني خدايا با دست اميدم در خانهي لطف تو را ميكويم. من يك خرده به شهيد رجايي نگاه كردم. گفتم: آقاي رجايي! سوادت چقدر است؟ كجا درس خواندي؟ آخوند بودي؟ گفت: نه من دانشگاه و دبيرستان! گفتم: آخر اين «قرع» با عين را معني كردي. بعد يك مناجات گفتي كه هم «قرع» در آن بود و هم رجايي در آن بود. آخر اين چنان جفت به هم، دوقلوهايش را چسباندي، مناجات درآوردي. مناجات هم در روايات هست. گفت: من ديپلم كه بودم، و يا دانشجو كه بودم، با يك دوچرخه قراضه مسجد ميرفتم و يك كمي با ادبيات آشنا ميشدم. همان مقدار كمي كه با قران و حديث آشنا شدم، الآن قرآن را كه ميخوانم بسياري از جملاتش را ميفهمم. «الهي قَرَعَتْ بَابَ فَضْلِكَ» در مملكت ما چند ميليون جوان هستند كه همه ميتوانند ضمن اينكه دكتر و مهندس هستند، رجايي و چمران هم باشند. بياييد طلبه شويد. اگر توفيقتان بيشتر شد، و طلبهها هم به شما بگويم. هيچ جاي ديگر روز به روز هرچه، هرچه هوا داغتر شود، ارزش آب بيشتر ميشود. دنيا به سمت اسلام است.
من يكي از كشورهاي اروپايي بودم، گفتند: چند سال پيش روز عاشورا، دويست نفر ميگفتند: يا حسين! شيعهها از اطراف جمع ميشدند، دويست نفر! پارسال در اين پايتخت، 40 هزار نفر روز عاشورا يا حسين گفتند. دويست نفر، 40 هزار نفر. در چند سال! («يَدْخُلُونَ في دينِ اللَّهِ أَفْواجا») (نصر/2) فوج فوج وارد ميشوند. بيش از هزار مسجد الان در آمريكا هست. آمريكاييها وحشت كردند كه اسلام دارد گسترش پيدا ميكند.
يكي از علماي سعودي ميگفت: خانهاي كم پيدا ميكنيد كه يكي از جوانهاي آنجا توجهي به مكتب اهل بيت پيدا… ولوله شده آقا! نميدانيد چه خبر شده است؟ دين ما دارد پيش ميرود. منتهي گير ما اين است كه يك مرتبه به ما بگويند: بسم الله! ديروز رئيس بسيج دانشجويي ستاد اقامه نماز آمد. گفت: 140 دانشگاه داريم. شما 140 مفسر به ما بده. گفتم: والله 140، ما مفسر خيلي داريم ولي حالا مفسر آماده باش، بايد ببينم. بايد آمار بگيرم. به من مهلت بدهيد. دست و پايم را گم كردم. اگر يك روز بازار تهران تصميم بگيرد، نماز بخواند آبروي بازار تهران ريخته است. چون مسجدهاي بازار تهران براي زمان مظفرالدين شاه است، كه در بازار بيست هزار نفر آدم بودند. امروز در بازار تهران 500 هزار نفر هستند. يك روز اگر تصميم بگيرند نماز بخوانند مسجد كم ميآوريم. ما بايد دعا كنيم مردم نماز نخوانند. يعني جماعت، اگر خواسته باشند نماز بخوانند آبروريزي است. درآينده روز به روز اسلام پيش ميرود.
فيلم مارمولك را كه نشان دادند، من گفتم: فيلم خوبي است. در سمينار حج، روحانيون حج به من حمله كردند كه چرا گفتي خوب است؟ اين فيلم مارمولك آبروي روحانيت را برد. گفتم: روحاني؟! مگر ميشود آبرويش برود؟ روحاني مثل توپ ميماند. هرچه سفتتر به زمين بزني، بلندتر ميشود. مگر شما قرآن را قبول نداريد؟ قرآن ميگويد: مارمولك كه حيوان كوچولو است. نهنگ بزرگ يك آخوند را خورد، مجبور شد پس داد. حضرت يونس! (خنده حضار) نهنگ با آن كلفتياش، نهنگ يك آخوند را خورد مجبور شد، پس داد. آخوند مگر ميشود از بين برود؟ اگر بنا بود از بين برود، آتاتورك تركيه را حل كرده بود. بعد از 50 سال تازه اسلام گرايي در تركيه شعله كشيده است. اگر بنا بود اسلام از بين برود كه رضاشاه اسلام را از بين برده بود. اصلاً علت اينكه كربلا را 17 بار به آب بستند. كه قبر… آخر شهيد را كه كسي زير سم اسب نميكند. خوب او را ميكشند و ميروند ديگر. گفتند: نه! امام حسين را زير سم اسب بگذاريم، كه اثري نماند. مگر ميشود با خدا درافتاد؟ زليخا در فيلم يوسف ديديد. زليخا درها را بست هيچ كس نفهمد. همه فهميدند. (خنده حضار) مگر ميشود با خدا كشتي گرفت؟ محمدرضا شاه گفته بود: احدي عكس امام را چاپ نكند. هيچ مرجع تقليدي در طول تاريخ به اندازه امام عكسش چاپ نشد. اينطور نيست كه آتاتورك چه ميگويد؟ رضاشاه چه ميگويد؟ آمريكا چه ميگويد؟ نميدانم، اينطور نيست. نيست. نيست، نيست. خدا قول داده كرهي زمين در اختيار اسلام است. قانونش را ذخيره كرده است. رهبرش را ذخيره كرده است. آمادگياش هم به اين است كه به سمت طلبگي بسيج شويم. حالا هركس طلبهي رسمي ميشود الحمدلله رب العالمين! هركس هم كه نميشود باز هم الحمدلله رب العالمين! منتهي آخوند… يك دقيقه آخر وقت دارم، من اين را براي طلبه ها، اين يك دقيقه ميخواهم مخصوص طلبهها باشم. اول كه ما حوزه هايمان، من يك نامه خدمت مقام معظم رهبري نوشتم. كه ما 20 هزار طلبه كت و شلواري داريم. ديپلمش را گرفته، لمعه و رساله مكاسب ميخواند. يعني سالهاست طلبه است ولي ديپلم دارد. سالهاست طلبه كت و شلواري است. اين عمامه ندارد كه برود امام جمعه شود يا منبر. از اين 20 هزار تا ميشود استفاده كرد. ايشان هم نوشت من موافق هستم، با دفتر تبليغات صحبت كنيد كه… كارش شده است. از سيصد تا شروع شده، ما بايد از اين بيست هزار تا شروع كنيم. هر طلبهي كت و شلواري ميتواند، پسرخالهها، پسر عمه هايش را دور هم جمع كند، قرآن268 قصه دارد. قصههاي قرآن را بگويد. يك مسئله، يك قصه، يك خاطره، يك ربع بس است. سخنرانيهاي يك ربعي، سخنرانيهاي 5 دقيقهاي. سخنرانيهاي كوتاه. اصلاً ميشود نيم دقيقه تفسير گفت. نيم دقيقه ميشود تفسير گفت. شما الآن ساعت بگذاريد. 30 ثانيه، يك، دو، سه! («بسم الله الرحمن الرحيم»). در قران چند بار گفته: («كُلُوا» )يعني بخوريد. هرجا ميگويد: بخوريد، كنارش يك مسئوليتي است. يك جا ميگويد: («كُلُواوَ اشْكُرُوا») خوردي شكر خدا. رابطهي شكم با خدا. («كُلُوا و)أَنْفِقُوا» خوردي به فقرا هم انفاق كن. شكم با فقرا. («كُلُوا)وَ اعْمَلُوا صالِحا» خوردي از انرژي ان يك كار خوب بكن. («كُلُوا)وَ لا تَطْغَوْا» خوردي طغيان و بد مستي نكن. («كلوا وَ لا تُسْرِفُوا») فشار به معدهات نياور.پس هرجا ميگويد: («كُلُوا») يك مسئوليتي هست. در دين ما بخور، بخور نيست. هرجا ميگويد: بخور، كنارش يك مسئوليتي هست. والسلام عليكم و رحمة الله. اين چقدر شد؟ 30 ثانيه! پس 30 ثانيه هم ميشود سخنراني كرد. ما از بس كه معطل ميكنيم مردم خسته ميشوند. بعضيها حرف كه ميزنند معطل ميكنند. مثل ترياكيه! يك ترياكي به يك ترياكي گفت: مواد داري؟ گفت: بيا! گفت: بله! گفت: اين خيابان 24 متري است، ميروي. دويست متر ميروي. گفت: خوب! گفت: سمت راستت يك خيابان 8 متري است، ميروي. بعد يك كوچه 4 متري است، ميروي. بله! بعد گفت: آنجا چند خانه است. يك در طوسي است. در را ميزني طبقهي سوم، ميروي اتاق يك، دو، در اتاق دو يك كمد است. در كمد يك كتاب است. روي كتاب يك قرآن است. مرتب گفت، آخر گفت: به آن قرآن قسم ترياك ندارم. (خنده حضار) يعني جان آدم درميآيد تا حرف بزند. ما اگر حرفهايمان به قول ترياكيها، البته من سيگاري هم نيستم. ترياكيها ميگويند: كم و تيز و چسبان! قديميها ميگفتند: مفت و مفيد و مختصر! همان آقاي دانشجو شب بيست دقيقه در همان مسجد محله عربي بخوان. در هر مسجدي يك گروهي بشوند. يك استاد دانشگاه، يك طلبه پيدا كنند، شبي يك ربع، شبي بيست دقيقه، ما بايد براي امام زمان بازو داشته باشيم. خدا قول داده است. اسلام كرهي زمين را خواهد گرفت، پس آماده شويد. افرادي هم بيايند مدرسه بسازند. افرادي هم بيايند…
يك تاجر آمد به يك طلبه گفت: آقا! تو طلبهي خوبي هستي. خرجت با من. ايشان يكي از مراجع تقليد شد. حالا نميدانم اسمش را ببرم يا نبرم. يك مرجع تقليدي شد كه صدها هزار مقلد دارد. از مراجع درجه يك! خدا رحمتش كند از دنيا رفت. ولي يك تاجر گفت: من خرجت را ميدهم. هم تاجرها، هم خواهرها، هم برادرها، با حوزه آشنا شويم. اين حرف به خاطر اين بود كه اسم قم و تولد حضرت معصومه و حوزهي علميه و به اين مناسبت اين بحث را مطرح كردم.
خدايا! به همهي ما توفيق آشنايي با اسلام، عمل به اسلام، نشر اسلام مرحمت بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1551