نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1565
1- عدالت در علاقه و محبت به فرزندان 2- دوري از تبعيض ميان فرزندان 3- وظيفه فرزندان بزرگ تر در برابر كوچكترها 4- وظيفه فرزندان در تكفّل سالمندان 5- رابطه زمينيان و اهل آسمان 6- احترام والدين، هميشه و همهجا 7- احترام امام رضا عليهالسلام به زيردستان
موضوع: دوري از افراط و تفريط در تربيت فرزندان
تاريخ پخش: 26/04/92
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
موضوع بحث خانواده است، نكاتي كه امشب در اين نيم ساعت ميخواهم براي شما بگويم. يكي اينكه علاقهي افراطي ممنوع. بعضيها چون خيلي بچهشان را دوست دارند، از حلال و حرام دروغ و راست ميبافند كه زندگي بچهشان مرفه باشد. اگر بچهي شما بندهي خوب خداست، خدا بندهي خوبش را رها نميكند. اگر هم بندهي بد است براي بندهي بد خودت را جهنمي نكن. چون من معلم قرآن هستم بنا است آيه بگوييم، كدام آيه ميگويد: علاقههايتان كنترل شود؟ بشنويد… (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُلْهِكُمْ أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّه) (منافقون /9)، «أَوْلادُكُمْ» را كه در آيه فهميديد. «عَنْ ذِكْرِ اللَّه» را هم بلد هستيد. «لا تُلْهِكُمْ» از لهو است. لهو يعني سرگرمي. بچهها شما را سرگرم نكند از ياد خدا. از ياد خدا غافل نشويد. علاقهي به بچه شما را از باقي كمالات خواب نكند. اصولاً هر چيزي تعادلش خوب است. حتي با دشمن مي گويد: مي جنگيد. (وَ السِّنَّ بِالسِّن) (مائده /45) دندانت را شكست، فقط دندانش را بشكن. «وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُن» گوشت را بريد، گوشش را ببر. «وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْف» دماغت را بريد، دماغش را ببر. با دشمن هم بيش از … دوست و دشمن بايد عدالت باشد. همه چيز عدالت… ستايش عدالت، انتقاد عدالت. ما يكوقتي ستايش ميكنيم، يكطور ستايش ميكنيم كه غلو ميكنيم. امامان ما فرمودند: ما راضي نيستيم دربارهي ما غلو كنيد. شاعر شعر ميگويد: ميخواهد امام رضا را بالا ببرد. ميگويد: امام رضا تو كسي هستي كه در كفشداريهايت يكي حضرت ابراهيم است. يكي حضرت موسي است، يكي حضرت عيسي است. بابا امام رضا روي چشم، اما اينطور نيست كه پيغمبران اولوالعزم همه كفش كن امام رضا باشند. يعني ميخواهيم امام رضا را بالا ببريم، پيغمبران اولوالعزم را بگوييد… پايين ميآوريم.
1- عدالت در علاقه و محبت به فرزندان
اعتدال خوب است، ميخواهيم انتقاد كنيم، تند انتقاد ميكنيم. محبت بايد ميزان باشد. افراط نه، تفريط نه. حديثي داريم پيغمبر فرمود: من از پدر و مادران دورهي آخرالزمان نگران هستم. گفتند: پدر و مادرها بد هستند؟ گفت: خوب هستند، بچهشان را لوس بار ميآورند. بچهشان را لوس بار ميآورند. هرچه بچه ميخواهد لازم نيست شما تهيه كني. محبت به بچه بايد حكيمانه و معتدل باشد. بعضيها هم بياعتنايي بيجا ميكنند.
پس تيتر اول ما اين است. روي تابلو نوشتم. نه علاقهي زياد، نه بياعتنايي. بعضيها بياعتنا هستند. در خانه حوصلهشان نميرسد. برو برو حوصلهام نميرسد. اين بچه را هي طرد ميكند، كه بچه ترجيح ميدهد بيرون برود با بچههاي كوچه رفيق شود، آنوقت حالا با بچههاي كوچه هم كه رفيق شد، ممكن است افراد در كوچه خوب باشند، ممكن است بد باشند.
آهك را ديديد، آب ميريزيد متلاشي ميشود. چرا متلاشي ميشود. چون از بس اين آهك را پختند، خشك شده است. يك خرده كه آب ميبيند متلاشي ميشود. بچهاي كه محبت نبيند با يك بستني گول ميخورد. مثل آهك! آهك با يك ليوان آب متلاشي ميشود. نه بياعتنايي كنيد كه بچهي شما با يك بستني جذب شود. نه اينقدر لوس باشد كه حتي حكم خدا را زمين بزند. اين تعادل خيلي چيز خوبي است. اندازه!
مسألهي دوم كه روي تابلو نوشتم اين است: بين بچهها تبعيض نباشد. يك حديثي ديدم اگر كسي وصيت كند به اين فرزندم مثلاً دو تومان بدهيد. به آن فرزندم يك تومان بدهيد. حتي در وصيت اگر تبعيض كند به يكي بيشتر و به يكي كمتر، اين گناه كبيره كرده است. تفاوت فرق ميكند. بگذاريد من يك چيز فني بگويم. «الْحَمْدُ لِلَّه» شما هم تيزهوش هستيد.
2- دوري از تبعيض ميان فرزندان
تفاوت خوب است، تبعيض بد است. تفاوت يعني چه؟ تفاوت يعني در شرايط مختلف آدم كار مختلف كند. مثل پزشك. پزشك در بيمارستان ميآيد، به يك نفر ميگويد: شما غذا نخور. شما روغن كرچك بخور. ميخواهيم عكس معده را برداريم. شما كباب بخور. شما… به هر بيماري يك چيزي ميگويد. اين تبعيض نيست، اين تفاوت است. تفاوت بهجا است. معلم به يكي نمرهي بيست ميدهد و به يكي نمرهي صفر ميدهد. خوب او درس خوانده و او درس نخوانده است. يكي پايش بزرگ است، كفش بزرگ ميپوشد. يكي پايش كوچك است و كفش كوچك. يك دختر بلند است چادرش شش متر است، يك دختر بچه است چادرش دو متر است. يك متر است. چادرش شش متر است. سه متر است؟ من خياط نيستم. چادر بايد چقدر باشد؟ 5/4 متر؟ خوب… آخر آخوند وقتي حرف بيربط ميزند اينطور دسته گل به آب ميدهد.
يك آقا زمان شاه، بالاي منبر ميگفت: چرا شراب ميخوريد كه شيشهاي اينقدر باشد. يكي گفت: ارزانتر هم هست. با شما گران حساب كردند. (خنده حضار)
يكوقت يك بچه ضعيف است، آدم ميگويد: چون اين بچه ضعيف است زمين را پنجاه متر بيشتر به او بدهيد. يك مقدار ارث بيشتر به او بدهيد. چون ضعيف است بايد كمكش كرد. مثل بعضي درختها هست كه بايد چوب جلويش گذاشت. شاخهاش سنگين است، چوب دو قلو زيرش ميگذارند.
اگر براساس يك نيازي تبعيض قائل شد طوري نيست. اما اگر بچهها همه يكسان هستند. منتهي تو از يكي خوشت ميآيد، ميگويي: به اين دو تومان بدهد. از يك كسي بدت ميآيد ميگويي: به اين يك تومان بده. اين بد است. تبعيض نه، تفاوت اشكالي ندارد. تفاوت يعني چه؟ تفاوت يعني در شرايط مختلف آدم كار مختلف كند. زمستان سرد است، لباس گرم ميپوشيم، تابستان گرم است لباس نازك ميپوشيم. اين تفاوت و تبعيض يعني با اينكه همه بچهها يكسان هستند، سوادشان، سنشان، اخلاقشان، دينشان، همه چيزشان يكسان است، منتهي تو يك كسي را بيخودي دوست داري، يك كسي را بيخودي دوست نداري. اين تبعيض بد است. از گناهان كبيره است. حتي در وصيت به قول روايت. اين هم يك نكته است.
خيلي بايد مواظب باشيم امام فرمود: اين بچهام مثل آن بچه نيست. منتهي من نگران هستم به يكي محبت كنم، به يكي محبت نكنم، اين نميداند كار من براساس تفاوت است. او فكر ميكند تبعيض است. گاهي وقتها هم براساس تفاوت است. ولي او فكر ميكند تبعيض است. آنوقت تبعيض هم آدم را حسود ميكند. فكر تبعيض!
يك كسي از مسجد بيرون آمد، گفت: من پشت سر اين آقا نماز نميخوانم. گفتند: چرا؟ گفت: آقا سه جور سلام ميدهد. يك عده را ميگويد: سلام عليكم. يك عده را ميگويد: سلام عليكم و رحمة الله. ميگويد: سلام عليكم و رحمة الله…صبحكم الله بالخير! من گفتم: اين آقا كه بين جواب سلامهايش فرق است من پشت سر اين آقا نماز نميخوانم. گفتم: ببين، تو از آقا بپرس چرا سه جور جواب ميدهد؟ ممكن است به او كه سلام عليكم ميگويد، سالي دو بار مسجد ميآيد. ميگويد: سلام عليكم و رحمة الله ماهي چند بار ميآيد. آنكه ميگويد: سلام عليكم و رحمة الله، شايد خيري هست كه فقراي مسجد را هم كمك ميكند. شما بپرس اگر بيدليل جواب سلامها را فرق ميگذارد، به او تذكر بده. اما اگر دليلي دارد كه يكي را گرم ميگيرد، خوب اين تبعيض نيست، تفاوت است. حالا من جايز هست يا جايز نيست را از شما ميخواهم بپرسم.
تبعيض جايز… نيست! تفاوت مانعي ندارد. تبعيض يعني شرايط يكسان است. ما همه استكانها را يكسان ميگيريم، اين چاي ريز به يكي چاي ميدهد و به يكي نميدهد. خوب بابا من هم كه استكانم مثل باقي استكانها است. گرفتم، تو چرا در استكان من چاي نميريزي؟ اما يكي استكانش را از اين طرف گذاشته، يكي استكانش را دَمَر گرفته، خوب اينكه از اين طرف گرفته چاي ميخورد، آن كسي كه دَمَر است، چاي نميخورد. نبايد گفت: به من ندادي. خوب تو استكانت دَمَر است. اگر يك كسي خودش يك كار بدي كرده، بد حساب است اعتبارش در بازار رفته است. يك ميليون نسيه برده است، خورده، ديگر ندادند. بعد ميگويد: چرا مردم به من نسيه نميدهند. چرا به او ميدهند؟ خوب او خوش حساب است، تو بد حساب هستي. دست خودت هم هست.
3- وظيفه فرزندان بزرگ تر در برابر كوچكترها
مسألهي سوم در خانه بعضي از خانهها پدر از دنيا رفته است. برادر بزرگ هم احترامش مثل پدر است. يك چيزي براي شما بگويم.
فقيري نزد امام حسين آمد كمك بگيرد. امام حسين فرمود: برادرم چقدر به تو داد؟ گفت: صد درهم. گفت: پس من 99 درهم ميدهم. گفت: من دارم صد درهم بدهم. مخصوصاً يك درهم كمتر ميدهم كه احترام برادر بزرگ را حفظ كنم. اگر او صد درهم داده است من يك قدم عقبتر هستم. چون امام حسن امام من هم هست. از خصوصيات امام حسن اين است كه امام حسن امامِ امام حسين بوده، ولي امام حسين، امامِ امام حسن نبوده است. برادر بزرگ است حسابش جداست.
برادرهاي بزرگ بايد از سوادشان، تجربهشان كمك برادرهاي كوچك كنند. كمك خواهرهاي كوچك كنند. خواهر بزرگ هم همينطور است. مراد من خواهر بزرگ هم هست. كسي نگويد: چرا برادر بزرگ گفتي و خواهر بزرگ نگفتي؟ مثل نيروي انتظامي ميگويد: عابرين محترم از پيادهرو عبور كنيد. حالا عابرين، يعني هم عابرين، هم عابرات. نه اينكه حالا زنها بيايند وسط خيابان بگويند: نه! تابلو نوشته بود عابرين، ما عابرات هستيم. آنجايي كه ميگويد: عابرين، يعني هم عابرين، هم عابرات. من اگر گفتم: برادر بزرگ يعني چه؟ يعني خواهر بزرگ. يعني بچههاي بزرگ خانه مسؤول هستند. مسؤول نظارت، مسؤول كنترل، مسؤول محبت، مسؤول تحصيل، مسؤول رفيق شدن، مسؤول بازي كردن، قرآن هم ميفرمايد: (قالَ كَبيرُهُمْ أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَباكُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَيْكُمْ مَوْثِقاً مِنَ اللَّه) (يوسف /80) برادرهاي يوسف يكي از همه بزرگتر بود، او يك مسؤوليت خاصي داشت. حرفهاي خاصي ميزد. حالا اينجا نميخواهيم باز كنيم، وقت ما از بين برود.
4- وظيفه فرزندان در تكفّل سالمندان
مسألهي ديگر اينكه افراد متمكن، افراد ضعيف را تحت پوشش بياورند. يوسف عزيز شد. حكومت را بدست گرفت. ميدانيد چه گفت؟ به برادرهايش گفت: برويد همه فاميل را اينجا بياوريد. چون پدر من چهل سال در فراغ من گريه كرده است. شما تحقير شديد. بياييد اينجا كه آن تحقير از بين برود. آن خاطرات ديگر محو شود. خانهتان را عوض كنيد. جايتان را عوض كنيد. (وَ أْتُوني بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعينَ) (يوسف /93) «وَ أْتُوني بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعينَ» يعني برويد همه فاميل را بياوريد، تا آن خاطرات سي، چهل سالهي تلخ يك خرده فراموش شود. اينكه انسان بتواند افرادي را تحت تكفل بگيرد خيلي كار خوبي است.
من يك روستا سراغ دارم، حالا در تلويزيون نميتوانم اسمش را ببرم. تجار اين روستا كه مقيم تهران هستند، آمدند پول روي هم گذاشتند، در روستا يك كارخانه درست كردند. تمام جوانهاي بيكار اين روستا را ايجاد اشتغال كردند. در آن روستا ما فقير نداريم. از هر روستايي چند نفر در شهرهاي بزرگ آمدند و پولدار شدند. شما آب و هواي همان روستا را خوردي، بزرگ شدي. قرآن به علما ميگويد: تو كه فقيه شدي، برو شهر خودت تبليغ كن. (وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ) (توبه /122) «لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ» بچهي كاشان هستي، بايد در كاشان چند تا منبر هم بروي. اينطور نميشود كه نون و آب كاشان را خوردي و بروي سبزوار سخنراني كني. تو بچهي اين روستا هستي، حالا در شهر آمدي وضعت خوب شده است، برگرد در همان روستا حوزهي علميه است، درمانگاه است، مدرسه است، ستاد جهازيه است. بالاخره پولدارهاي هر روستا اگر به همين عمل كنند، اگر به همين كلمه عمل كنند، همه هم همديگر را ميشناسند يعني ميفهمند كه چند سال پيش چه كسي از فلان روستا آمد، وضعش چطور است؟ دور هم جمع شويد و بگوييد: بياييد يك كاري براي روستايمان كنيم. چطور ماشينهاي قوي ماشينهاي ضعيف را بكسل ميكند. حالا كه ما وضعمان خوب شده، به شكرانهي اينكه وضع ما خوب شده بياييم بچههاي اين روستا را كمك كنيم. بچههاي شهر را كمك كنيم. بچههاي محله را كمك كنيم. بچههاي فاميل را كمك كنيم.
من سراغ دارم يك فاميلي را، باز در تلويزيون نميتوانم اسم ببرم. سراغ دارم فاميلي را كه اينها خودشان در فاميل صندوق دارند. كساني كه دستشان به دهانشان ميرسد، ماهي ده تومان تا صد تومان، كمتر يا بيشتر پول در صندوق ميريزند، هركدام از بچههاي فاميل مشكل دارند از همان صندوق تأمين ميشود. ميشود مشكلات را حل كنيم. اگر مشكلات را حل كنيم خدا هم مشكل ما را حل ميكند. «اِرحَم، تُرحَم»
يك كسي نزد من آمد گفت: ده سال است ميخواهم ازدواج كنم كار من گير ميكند. وضع مالي من هم خوب است، پسر خانه دارد، ماشين دارد، كارخانه دارد، هرچه تاب ميخورد، گفتم: تاب اين عروس و داماد را باز كن. برو يك پسر و دختري را كه ميخواهند ازدواج كنند، خانه ندارند، پول ندارند، يك رهني، وامي، جهازيهاي، برو گرهاي را باز كن، خدا گرهات را باز ميكند. گره را باز كند، باز ميكند. يك قصه بگويم.
اگر اشتباه نكنم از آيت الله خزعلي شنيدم. در اين مسجد گوهرشاد عالمي بزرگواري نماز ميخوانده به نام آيت الله نهاوندي. آقاي بروجردي كه بالاترين و بزرگترين مرجع تقليد بود. الآن تمام مراجع فعلي تقريباً شاگرد ايشان بودند. آقاي بروجردي يك سال به مشهد ميآيد. آيت الله نهاوندي كه امام جماعت بزرگ مسجد گوهرشاد است، سجادهاش را به آقاي بروجردي ميدهد. ميگويد: شما جاي من نماز بخوان. آقاي بروجردي ميشود پيشنماز مسجد گوهرشاد در آن چند روزي كه مشهد است. مهمان امام رضا(ع) است. بعد از مدتها هم آقاي نهاوندي توفيقي پيدا ميكند كربلا و نجف ميرود. به پيشنماز نجف گفته ميشود القاء ميشود، الهام ميشود، هرچه ميشود كه سجاده را به آيت الله نهاوندي بدهيد. بعد ايشان ميگفت در حرم بودم يا جاي ديگر به من خطاب شد، جا دادي، جا دادم. يعني سجاده به آقاي بروجردي دادي، حالا كه نجف آمدي من به امام جماعت نجف گفتم او هم سجادهاش را به آقاي نهاوندي بدهد. چه؟ جا دادي، جا دادم…
يك دختر و پسري را مشكلش را حل كن، ميبيني راه باز ميشود براي دختر و پسر خودت. قرآن ميگويد: بده و بستان است. (زاغُوا أَزاغ) (صف /5) كج شدي، كجت كردم. (تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُم) (محمد /7) نصرت كردي، نصرتت ميكنم. بده و بستان است.
5- رابطه زمينيان و اهل آسمان
بين زمين و آسمان بده و بستان است تا چه رسد به زمين. ما بايد به فرشتههاي آسمان ايمان بياوريم. فرشتهها جايشان در آسمان است. (تَنَزَّلُ الْمَلائِكَة) (قدر /4) شب قدر كه فرشتهها ميآيند از آسمان ميآيند. ما زمينيها بايد به آنهايي كه در آسمان هستند ايمان بياوريم، آنوقت قرآن دو جا فرمود: فرشتههاي آسمان هم در حق زمينيها دعا ميكنند. (وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذينَ آمَنُوا) (غافر /7) يعني فرشتهها براي مؤمنين استغفار ميكنند. فرشتهها از عرش اعلي براي شما دعا ميكنند، شما هم از زمين بايد به آنها ايمان داشته باشي. يك آيه هم داريم (وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْض) (شوي /5) يعني «مَنْ فِي الْأَرْض» براي كساني كه در ارض هستند. كساني كه در زمين هستند. بده و بستان بين زمين و آسمان. مگر ميشود آدم سرش را پايين بياندازد. دختر خودم، پسر خودم، داماد خودم… خوب بالاخره ديگران آدم نيستند. يك گرهاي از ديگران بايد باز كنيم. گره باز كن، باز كنم. جا دادي، جا دادم.
اين مسأله هم كه يوسف حالا كه عزيز شد، پدر مصيبت كشيدهاي كه چشمش را در فراغ يوسف از دست داده است، برادرهاي تحقير شده، اينها را ميگويد: «وَ أْتُوني بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعينَ» بيا اينجا و اهلت را بردار و اينجا بيا، اين مشكل با هم باشيم.
آيت الله العظمي حائري مؤسسهي حوزهي علميهي قم اول در قم نبود، حوزهي علميهي قم چند ده سال است حوزه شده است. قبلاً حوزهي علميه در نجف بود. آقاي حائري هم در اراك حوزهي علميه داشت. ايشان بيمار ميشود ميآيد تهران برود. در قم ميايستد زيارتي كند. قميها ميفهمند، ميآيند ميگويند: آقا شما حوزهي علميه اراك درست كردي، حوزهات را قم بياور. ما هم مدرسهي فيضيه در قم خراب شده، درست ميكنيم. تعمير ميكنيم، كمك تو ميكنيم. ايشان استخاره ميكند كه حوزه را از اراك به قم بياورد اين آيه ميآيد. «وَ أْتُوني بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعينَ» يعني يوسف گفت: برادرها، پدر و مادر، همه بلند شويد اينجا بياييد. از اين آيه ميفهمد كه بايد حوزه را بردارد و از اراك به قم بياورد. به قم ميآورد كه ديگر حالا گلهايش دست ما است. الآن حدود بيست هزار طلبه از حدود صد كشور در قم هستند. بيست هزار طلبه از صد كشور.
خود من ماه رمضانها كه چهار سال است در حرم موفق هستم، روزهايش براي چند صد تا از طلبههايي كه از كشورهاي مختلف دنيا جمع شدند از آفريقا تا كشورهاي ديگر ميآيند اينجا، اينها ميروند پاي تخته سياه صحبت ميكنند. من كلاسشان ميروم. من صحبت ميكنم. آنها صحبت ميكنند. تمرين ميكنيم كه بتوانيم همكار درست كنيم در اين طرف و آن طرف دنيا.
در مسائل خانوادگي بعضي از زنها و مردها ميگويند: برويم يك محلهاي كه بوي پدر و مادرمان نيايد. بوي برادرها و خواهرهايت نباشد. اين فكر، فكر اسلامي نيست. شما مسلمان هستي. اينجا هم خانهي امام رضا است. قرآن وقتي ميخواهد بهشتيها را تعريف كند ميگويد: (أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ) (طور /21) يعني فاميلها را كنار هم جمع ميكنيم. اينكه فاميلها در يك كوچه باشند، در يك محله باشند، سعي كنند نزديك هم باشند اين كمال است. حالا يك كسي از شوهرش بدش ميآيد اين از برادر زنش بدش ميآيد، به خاطر مسائل شخصي، جزئي ميگويد: نه، برويم جايي كه اصلاً اينها آدرس خانهي ما را هم ندانند. كنار هم بودن يك ارزش است. ارزش بالايي هم هست. اين هم يك مسأله كه در همين يك دقيقه كافي است.
6- احترام والدين، هميشه و همهجا
مسألهي ديگر اينكه در هر شرايطي پدر و مادر را بر خودمان ترجيح بدهيم. يكوقت يكي از مسؤولين مملكتي حالا وزير بود، سفير بود، وكيل بود كار نداشته باشيد. يكي از مسؤولين خدمت امام رفت، پدر پيري هم دنبالش آمد. وقتي آمدند دست امام را ببوسند، به امام فرمود: اين آقا كه پشت سر من است، پدرم است. امام فرمود: اگر پدرت است، چرا تو جلوتر از پدرت راه ميروي؟ آدم اگر… يوسف عزيز شد ولي وقتي پدر و مادرش را ديد، قرآن ميگويد: اينها را… (وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْش) (يوسف /100) عرش يعني تخت. «وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْش» يعني پدر را ديد گفت: بياييد بالا. بالا بياييد. حالا من فوق ليسانس هستم و پدرم شش كلاس خوانده است. اينها را ول كن. مادرت اگر عوام عوام هم هست، اصلاً داريم بين دو ابروي مادر را ببوسيد. بين دو ابرو! دست پدر را ببوسيد.
يكوقت كسي نگويد چون من تحصيل كردم يا نميدانم، گاهي وقتها افرادي مهماني دارند به پدرشان ميگويند: آقاجان، ميشود در اتاق بنشيني و بيرون نيايي. آخر من ميترسم تو با يك لهجهاي حرف بزني پيش مهمانهايم سر شكسته شوم. اي مرگ بر علمي كه دو تا كلمه درس خوانده است، حالا فكر ميكند لهجهي پدرش ذلت است، مدرك خودش عزت است. آخر ما از نظر علمي رشد كرديم، بعضي وقتها آدم يك افرادي را ميبيند كه از لحاظ اخلاقي سقوط كردند. انسان در هر مرحلهاي از علم هست، و پدرش در هر مرحلهاي از ضعف هست بايد پدر و مادر را احترام كند. اصلاً درسهايي كه ميخوانيم چيزي نيست. مدرك شما را بگويم. قرآن بخوانم معلم قرآن هستم.
قرآن ميگويد: تمام دانشمندان كرهي زمين علمتان را روي هم بگذاريد يك ذره بيشتر نيست. آيهاش اين است، (وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً) (اسراء /85) علم را كه ميدانيد يعني چه. قليل هم ميدانيد. پس دو كلمهاش را بلد هستيد. «وَ ما أُوتيتُمْ» را هم من كمك كنم. «وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً» يعني اي بشر آنچه از علم داري اندكي بيش نيست. حالا آقا دو تا كتاب خوانده به مادرش ميگويد: بيرون نيا. ما تعجب داريم زن ميخواهد چادري شود، پسر ميگويد: آخر فاميل من همه فكلي هستند، حالا شما نميخواهد چادر سر كني. نكبت يك جاهايي…
حالا اينكه نكبت نيست. بگذاريد يك نكبت براي شما بگويم. دو سال پيش، نه چهار پنج سال پيش ما ماه رمضان آمريكا بوديم. البته آمريكا به من ويزا نداد. كليسا از من دعوت كرد. چون يكي از آخوندهاي كليسا ايران آمده بود، آنها هم مقابله به مثل كردند، گفتند: يكي از ايران، به آمريكا برود. ماه رمضان آنجا بوديم، يك كسي ما را دعوت كرد، ايراني بود، تاجر هم بود، گفت: باجناق من هم تاجر است، ولي مثلاً ده سال است با هم قهر هستيم. گفتم: چرا؟ گفت: به او ميگوييم: خانهي ما ميآيي يك روسري سر كن. ميگويد: نه. پدرش هم اصفهان گريه ميكند كه بابا من پير هستم. تو بچهي من هستي. شما دو تا آمريكا هستيد. دو تا خواهر هستيد. بياييد ملاقات من. اين براي ده گرم روسري ده سال با خواهرش قهر است و پدرش در اصفهان دارد گربه ميكند. شما اسم اين را چه ميگذاري؟ واقعاً كلمهي جانور زياد است. گاهي وقتها به كسي الاغ ميگوييم، الاغ شكايت مي كند و ميگويد: من كي اينقدر الاغ هستم!!! (خنده حضار) من به اندازهي يك الاغ، الاغ هستم.
آخر دو تا خواهر، در كشور غريب، پدرشان پيرمرد اشك ميريزد كه سالي يكبار همديگر را ببينيم. اين براي ده گرم، حالا چه اشكالي دارد؟ افرادي هستند نه مثلاً ميگويد: نه من پيش رفقايم خوار ميشوم اگر تو با اين لباس نيايي. اگر با اين لهجه حرف بزني. عزت دست اين است؟ دست لهجه است؟ چه شد كه رفيقهايت را ديدي و پدر و مادرت را تحقير ميكني؟ در هر شرايطي، هر پروفسور و هر آيت الله العظمي، هر تاجر درجه يكي، هركس در هر شرايطي هست بايد به پدر و مادرش احترام بگذارد.
يوسف بالاترين درجهي حكومت را گرفت. ما در پيغمبرها دو تا پيغمبر داشتيم كه وضعشان خوب شد. يكي سليمان، يكي يوسف. تازه سليمان وقتي سان ميديد، وقت غذا ميگفت: خوب من از همه سان ديدم. اما بگذار غذا را با فقرا بخورم. يعني من… از امام رضا بگويم. در خانهي امام رضا نشستيم.
7- احترام امام رضا عليهالسلام به زيردستان
امام رضا(ع) روزهاي آخر عمرش، فرمود: غذايم با بردهها با هم باشد. خوب بردهها سفيد پوست، سياه پوست، هركس بود. ميآمدند و نشستند. اين زهري كه امام رضا در بدنش بود، مثل اسيد كلافه ميكرد. امام رضا آخ نگفت. هي نشست، نشست، بردهها هم نميدانستند كه آقا دارد ميسوزد. نشسته بودند گپ ميزدند. يكي از دستورات اخلاقي اين است كه مهماني كه رفتيد سريع بلند شويد برويد. ممكن است صاحبخانه دلش شور ميزند رويش هم نميشود بگويد: بلند شويد برويد. ميآمدند نزد پيغمبر ناهار، تا غروب حرف ميزدند. پيغمبر حرص ميخورد، اينها هم نميرفتند. آخر هم آيه آمد، بابا، «فَإِذا طَعِمْتُمْ» طعام خورديد، (فَانْتَشِرُوا) (احزاب /53) بلند شويد منتشر شويد. «وَ لا مُسْتَأْنِسينَ لِحَديث» ننشينيد گپ بزنيد. پيغمبر سوز ميزند، كار دارد، بيكار كه نيست. هرجا رفتيد، يكي اين… «فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسينَ لِحَديث» ترجمهاش را ميفهميد. «طَعِمْتُمْ» يعني طعام خورديد. «فَانْتَشِرُوا» يعني منتشر شويد. بلند شويد پخش شويد. غذا خورديد، بلند شويد برويد. «وَ لا مُسْتَأْنِسينَ» مستأنس يعني انس، انس نگيريد به حديث، هركس از يك سمت بگويد. گپ نزنيد و بلند شويد برويد. يكي هم وقتي مهماني برويد، بچههايتان را نبريد.
بعضي از علما گفتند: اگر كسي مهماني برود و بچهاش را ببرد، آنچه در مهماني ميخورد حرام است. به خصوص الآن كه مهمانيها سرشماري است. شانزده، هفده، هجده، بيست و دو تا! بگو بيست و دو تا غذا بياورد. جيرهبندي است. گربه هرجا ميرود بچهاش را هم ميبرد. ما كه گربه نيستيم. جايي كه مهماني ميرويد اگر گفت با بچههايتان برويد، وگرنه بچههايتان را نبريد. البته پدر و مادرها هم خوب است، هركس كسي را دعوت كند بگويد: با بچهها. چون اين مهمانيها اثر خوبي دارد در ذهن بچه ميماند. مردم از بچهها هم دعوت كنند. ولي اگر دعوت نكردند، پدر و مادرها بچهها را نبرند. اين از مسائل ريز اخلاقي است كه بايد بگوييم. غذا ميخوريد بلند شويد برويد و گپ نزنيد. يك چيزي ميخواستم بگويم، يادم رفت. كجا بوديم؟ امام رضا بوديم…
زهر امام را كلافه كرده بود، بردهها خبر نداشتند. يكي يكي آرام آرام رفتند. تا رفتند امام رضا(ع) در را بست و به زمين غلتيد، غلتيد. سوختم، سوختم سوختم! گفتند: آقا، گفت: بله مدتهاست اين زهر دارد مرا ميسوزاند. منتهي اگر بگويم: سوختم، غذا به دهان بردهها نمينشيند. من تشخيص دادم بسوزم ولي بردهها با خيال راحت غذا بخورند. خيلي مهم است. اين مسائلي بود كه…
حرفهاي امشب من: 1- علاقه به بچه خوب است ولي معتدل باشد. نه بچه لوس باشد، نه بچه عقدهاي. تبعيض جايز نيست. تفاوت جايز است. منتهي تفاوتهايي هم كه بچههاي احساس تضعيف ميكنند ممنوع! برادر بزرگتر و خواهر بزرگتر در خانه نقش دارد. اين يك مورد.
افرادي كه وضعشان خوب است، ضعفا را تحت تكفل بياورند. اين يك مورد.
سعي كنيم خانههاي بستگان به هم نزديك باشد، از هم فرار نكنيم. در هر مقامي هستيم پدر و مادر را بر خودمان ترجيح دهيم.
اينها نكاتي بود كه امشب در اين نيم ساعت گفتيم.
خدايا هرچه به عمر ما اضافه ميكني به علم و ايمان و عقل و عمل و اخلاص و عمر و بركت ما بيفزا.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1565