نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1608
1- خطر شایعات و گسترش اخبار نادرست در جامعه 2- فریب مردم از راه عواطف و احساسات 3- خطر اعتماد نابجا به دشمن 4- نقش ظاهرسازی و جلوهگری در اغفال مردم 5- خطر پذیرش مسؤولیت، بدون داشتن صلاحیت 6- ملاک، صلاحیت است، نه شهرت و ثروت 7- طرح شعارهای فریبنده، شیوه افراد ناصالح
موضوع: راههای اغفال شیطان و نفوذ دشمن تاريخ پخش: 06/12/94
بسم الله الرحمن الرحيم «الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
بحث ما در شب جمعهای پخش میشود که فردای آن مردم میخواهند پای صندوقها بروند، هم به نمایندگان مجلس رأی بدهند و هم به خبرگان! در این چند ماه گذشته صحبت از بصیرت و نفوذ هم زیاد شده است. من یک بحثی را ده دوازده سال پیش داشتم، راجع به نفوذ و بصیرت! منتها دیشب و دیروز که مطالعه میکردم، دیدم حرفهای جدیدی هست و حدود بیست و پنج راه کشف کردهام، که اگر بتوانم هر راهی را در یک دقیقه بگویم، این بیست و پنج دقیقه راههای نفوذ را میگویم. حالا یک وقت میگوییم «نفوذ» فقط جنبهی سیاسی آن را نمیخواهیم بگوییم، یعنی اصولاً خود ما غیر از ایام انتخابات و نماینده مجلس و وکیل و وزیر و سفیر و غیر از مسؤولین و اینها، خود ما تأثیرپذیر هستیم. کجا ممکن است گول بخوریم؟ موارد گول خوردن خودمان! فکر نکنید که فقط یک بحث سیاسی است. چطور یک جوان، یک دختر گول میخورد؟ چطور یک پسر گول میخورد؟ چطور یک بازاری گول میخورد؟ چطور یک سیاسی گول میخورد؟ گول خوردنها را بگویم. اگر اسمش را نفوذ بگذاریم، سیاسی میشود. اگر اسمش را گول خوردن بگذاریم، یک خورده عمومیتر میشود. پس موضوع بحث ما این میشود. اگر امور تربیتی پای منبر و تلویزیون نشسته است، اینها را امشب بنویسد و بنر کند و برای همیشه در مدرسهها باشد. اینها باید بنر شود. چون این کلمات از من نیست. بیست و پنج راه از بیست و پنج آیهی قرآن است. موضوع: شناخت راههای اغفال، نفوذ، اثرپذیری و…
1- خطر شایعات و گسترش اخبار نادرست در جامعه
* 1- اول این که پای هر سختی ننشینیم. به هر سخنی گوش ندهیم. چند آیه در این خصوص داریم. (إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللَّـهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلَا تَقْعُدُوا) (نساء /140) در جلسهای نشستهاید، میبینید که «آيَاتِ اللَّـهِ» یعنی نشانههای خدا، احکام خدا، مردان خدا، مسخره میشوند، «فَلَا تَقْعُدُوا» حق ندارید در آن جلسه بنشینید. آیهی قرآن است. «حَتَّىٰ يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ» جلسه را باید ترک کنید. نمیشود در یک جلسهای بنشینم و هر حرفی را گوش بدهم. اگر میبینید آیات خدا تحقیر میشود، نشستن در آن جلسه ممنوع است. این یک آیه! آیهی دیگر! «إِن جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ» بحث امشب خیلی قرآنی است. یعنی در بیست و پنج دقیقه، بیست و پنج آیه، سی و چهل آیه، میشنوید، من روان میگویم، خواسته باشم آیه را بنویسم، ترجمه کنم، تفسیر کنم، یکی دو آیه بیشتر نمیرسیم. میخواهم فهرستوار بگویم. قرآن میفرماید: (إِن جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا) (حجرات /6) اگر فاسق خبری را آورد، گوش ندهید، تحقیق کنید. آیهی دیگر! (وَمِنَ النَّاسِ مَن يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ) (بقره /205) بعضی از مردم حرف که میزنند، «يُعْجِبُكَ» تو که پیغمبر هم هستی، «يُعْجِب» به عجب درمیآیی! تعجب میکنی! عجب!!! خیلی قشنگ صحبت میکند. خیلی عالی حرف میزند. اما خیلی نامرد است. بیانش خوب است، اما جنسش جلب است. «وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ» آیه چهارم: (يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ) (انعام /112) بعضیها حرف که میزنند، طلایی حرف میزنند، ما در فارسی میگوییم: فلان حرف را باید با آب طلا نوشت. اما (وَلِتَصْغَىٰ إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ) (انعام /113) حرفهایشان زیبا است، اما باطل است. مثل گل زیبایی است که ریشهاش در پهن است. پس به هر حرفی گوش ندهیم. البته قرآن یک آیه دارد که اگر اهل تشخیص هستید، به هر حرفی گوش بدهید. ببینید اگر برقکش هستید، دست به هر سیمی بزنید، اما اگر برقکش نیستید، دست به هر سیمی نزنید. اگر با جاده آشنا هستید، ماشینتان سالم است، اگر شب هم میخواهید بروید، بروید. اما اگر جاده را نمیشناسید، به ماشین هم اطمینان ندارید، شب حرکت نکنید. قرآن میفرماید: «فَبَشِّرْ عِبَادِ» یعنی بشارت بده، «عِبَادِ» بندگان من را بشارت بده. میگوییم: عباد چه کسانی هستند؟ میگوید: «الَّذِينَ» بندگان من کسانی هستند که «يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» (زمر/17و18) این آیهی قرآن است. یعنی بندهی خوب خدا کسی است که حرفها را بشنود و بهترینش را انتخاب کند. خوب حالا این اول باید «عِبَاد» باشد. یعنی بندهی خدا باشد، نه بندهی هوس. چون اگر انسان بندهی هوس باشد، هر حرفی را که با هوسش جور در میآید، میپذیرد. ببینید مثل اینکه میگویم، دستت را به طناب بگیر، خودت را در دریا بینداز! اگر دستت به طناب بود، موج تکانت نمیدهد، چون دستت به طناب است. بچهات را تاببازی میبری، میگویی: این دو طناب را بگیر، هر چه میخواهی حرکت کن. دستت نباشد، میافتی. اول ما باید بندهی خدا باشیم. نه بندهی نفس، نه بندهی شهوت، نه بندهی پول! کسی که بندهی پول است، هر کجا که به او پول بدهند، همانجا را امضاء میکند. این «عِبَادِ» نشده است. اگر بندهی خدا شدی، یعنی گول نمیخوردی، حالا حق داری که حرفها را خوب گوش بدهی، هر کدام که «أَحْسَنَ» و بهتر است را پیروی کنی. وگرنه یک جوان هر دختری را که ببیند، میگوید: این دختر خوب است. فقط خوشگل باشد، میگوید: خوب است. این چون هنوز بندهی خدا نشده است. این دختر کجا غذا خورده است، کجا تربیت شده است، چه افکاری دارد، چه اخلاقی دارد، چه رفتاری دارد، چه منش و روشی دارد؟ پس ببینید، اول باید بنده باشیم، دوم باید قدرت انتخاب احسن را داشته باشیم، سوم باید «يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ» نه «يَسْتَمِعُونَ الْقَائلَ» نگاه نکنیم که چه کسی گفت، نگاه کنیم که حرف چیست؟ خوب پس راه اول که بیش از یک دقیقه شد… خدا کند که بتوانیم بحث را امشب تمام کنیم. به هر سخنی گوش ندهیم.
2- فریب مردم از راه عواطف و احساسات
* دوم: به هر سوگندی اطمنیان نکنیم. بعضیها قسم میخورند، سوگندهای دروغ! اول سوگندی که در تاریخ خورده شد، دروغ بود. قرآن بخوانم؟ شیطان در آن باغی که آدم و حوّا بودند، قسم خورد که من میخواهم خیرخواه شما باشم. (وَقَاسَمَهُمَا) (اعراف /21) یعنی قسم خورد. «قَاسَمَهُمَا» یعنی به آدم و حوا قسم خورد که «إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ» اولین قسمی که روی کرهی زمین واقع شد، قسم دروغ بود. آیهی دوم: «اتَّخَذُوا أَيْمَانَهُمْ جُنَّةً» قرآن میگوید: بعضیها قسم میخورند، ولی دروغ میگویند. به هر قسمی اعتماد نکنید. قرآن میگوید: (وَيُشْهِدُ اللَّـهَ عَلَىٰ مَا فِي قَلْبِهِ) (بقره /204) میگوید: خدا شاهد است، حرفهایم راست است. ولی همین خدا شاهد است که میگوید، دروغ است. * سوم: به هر اشکی اطمینان نکنیم. این هم یک نکته! برادران یوسف، یوسف را در چاه انداختند، شبانه زار زار پیش پدر گریه کردند، که گرگ او را خورده است. آیهاش هم این است: «وَجَاءُوا أَبَاهُمْ» پیش پدر آمدند، «عِشَاءً» شب! (يَبْكُونَ) (یوسف /16) در حالی که گریه میکردند. پس اشک قلابی هم داریم. که ما در ایران اشک تمساح میگوییم. به هر سخنی اطمینان نکنیم، به هر قسمی اعتماد نکنیم، به هر اشکی اعتماد نکنیم. * به هر وعدهای اطمینان نکنیم. خیلیها وعده میدهند، گول میزنند. قرآن میگوید: شیطان آمد و به افرادی گفت: (وَإِنِّي جَارٌ لَّكُمْ) (انفال /48) بروید و به مسلمانان حمله کنید، من با شما هستم. اما وقتی مسلمانها تنها شدند، شیطان گفت: نباید گوش بدهید.
3- خطر اعتماد نابجا به دشمن
* به هر اظهار ایمانی اعتنا نکنید. زیاد گوش بدهید. اینکه از چه راهی برای ضربه زدن وارد میشوند. یک عده از یهودیها گفتند: برای اینکه کمر اسلام را بشکنیم… یک طرحی ریختند. گفتند: چه کار کنیم؟ گفتند: صبح میرویم و میگوییم: یا رسول الله! ما ایمان آوردیم. ما علمای یهود هستیم. دانه درشتهای یهود مسلمان شدیم. پای سخنرانی پیغمبر مینشینیم و یک مدتی که گذشت، به پیغمبر میگوییم: آقا راستش را بخواهی، حرفهای تو قانعکننده نبود، ما به همان یهودیت برگردیم. این دو فایده دارد. یکی اینکه دل مسلمانها خالی میشود، میگویند: عجب! علمای یهود هم که آمدند، برگشتند. معلوم میشود… علمای یهود که از ما بهتر هستند. ما بتپرست بودیم، ما برای زمان جاهلیت هستیم. علمای یهود وقتی برگشتند… یکی اینکه دل مسلمانها خالی میشود، دوم اینکه یهودیهای دیگر هوس مسلمان شدن نمیکنند. میگویند: برو بابا، علمایی هم که رفتند برگشتند. مثل اینهایی که تهران میآیند و شهر خودشان برمیگردند. وقتی برگشتند، دیگران میگویند: مگر ندیدی، پسرعمویت هم تهران رفت و کاری نکرد و برگشت. همینجا بمان. این دو فایده دارد. این طرح را طراحی کردند. خدا به پیغمبر وحی کرد، که به مسلمانان بگو، امروز یک عده از علمای یهود میآیند، مسلمان میشوند، از آمدنشان شاد نشوید. بعد هم وسط منبر من بلند میشوند و میروند، از رفتنشان دلتان فرو نریزد. یعنی اظهار ایمان میکنند. به هر اظهار ایمانی اعتماد نکنید. آیهاش را بخوانم. (آمِنُوا بِالَّذِي أُنزِلَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهَارِ) (آلعمران /72) حالا از این آیه کلمهی «النَّهَارِ» را میدانید. یعنی روز. «وَجْهَ» هم یعنی صورت. «وَجْهَ النَّهَارِ» یعنی صبح بروید «آمَنُوا» ایمان بیاورید. «وَاكْفُرُوا» کافر بشودی، «آخِرَهُ» صبح ایمان بیاورید، غروب برگردید. دو فایده دارد، مسلمانها دلشان خالی میشود، آنها هم در یهودی بودنشان سفت میشوند. دیگر هوس مسلمان شدن نمیکنند. پس به هر اظهار ایمانی اطمینان نکنید.
4- نقش ظاهرسازی و جلوهگری در اغفال مردم
* مسألهی دیگر اینکه به هر جلوهای هم خیره نشوید. گاهی وقتها افرادی یک جلوهای نشان میدهند، مثلاً یک نفر خارج میرود، استقبالی از او میکنند. یک پذیرایی از او میکنند. او را تحویل میگیرند. یک پسری را میخواهند، بالاخره فامیل دختر خیلی تبریک میگویند، تسلیت میگویند، مهمانی میگیرند، میروند و میآیند. یک دختری را میخواهند. گول نخورید. یک افرادی پیش من میآیند، دست من را میبوسند. من هر کس دستم را ببوسد میگویم: «بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ» من که آیت الله نیستم که دست من را میبوسد. این یک نقشهای دارد. یک شب خوابیده بودم، ساعت یک بعد از نصفه شب بود، یک کسی زنگ زد. گوشی را برداشتم ببینم که این وقت شب چه کسی است. بفرمایید؟ آقا تبریک میگویم! گفتم: برای چه؟ گفت: من یادم رفته است عید نوروز تبریک بگویم، الان اردیبهشت است، یادم آمده تبریک میگویم. اردیبهشت، نصفه شب تبریک میگوید؟ گفتم: این یک چیزیاش هست. فردا صبح آمد پیش من، که بله یک چنین مشکلی دارم. گفتم: آقا من مشکل شما را نمیتوانم حل کنم. من پیاز را کیلویی یک قران نمیتوانم ارزان کنم. برو دنبال کارت. کاشانیها یک چیزی میگویند، نمیدانم شهرهای دیگر هم میگویند یا نه؟ کاشانیها میگویند: گربه برای رضای خدا موش نمیگیرد. پس شما هم میگویید. هیچ! گربه برای رضای خدا… این تبریکها، تسلیتها، اینها برای خدا نیست.
5- خطر پذیرش مسؤولیت، بدون داشتن صلاحیت
شب انتخابات است، یک حدیث بخوانم. حدیث داغی است. داغ! داغ! داغ! «مَنْ تَقَدَّمَ عَلَی قَوْمٍ وَ هُوَ یَرَی فِیهِمْ مَنْ هُوَ أَفْضَلَ فَقَدْ خَانَ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ المُؤمِنینَ» (الغدیر/ج8/ص291) «مَنْ» یعنی کسی که! «تَقَدَّمَ» یعنی خود را مقدم بدارد، جلو بیاندازد. «مَنْ تَقَدَّمَ عَلَی قَوْمٍ» کسی اگر بر قومی خودش را جلو بیاندازد، بگوید: من رئیس جمهور، من رئیس مجلس، من نماینده مجلس، من خبرگان، «مَنْ تَقَدَّمَ عَلَی قَوْمٍ وَ هُوَ یَرَی» در حالی که خودش هم میبیند، «فِیهِمْ» در بین مردم، چه چیزی را میبیند؟ «مَنْ هُوَ أَفْضَلَ» میداند که از او افضل و بهتر هست، اگر کسی خودش را جلو بیاندازد و میداند در جامعه از او بهتر هست، «فَقَدْ» یعنی قطعاً و حتماً «خَانَ اللهَ» به خدا خیانت کرده است. «خَانَ اللهَ» دیگر به چه کسی؟ «وَ رَسُولَهُ» به رسول خدا هم خیانت کرده است، «وَ المُؤمِنینَ» به مؤمنین هم خیانت کرده است. اولین خائن در زمان ما آلسعود است. به چه دلیل آلسعود باید حاکم بر مردم شوند؟ خدا گفته است؟ نه! مردم به آلسعود رأی دادهاند؟ نه! آلسعود با سوادترین هستند؟ ابدا! باتقواترین هستند؟ هرگز! یک کسی بگوید آقا، این حقوق بشریها که مردهاند. از این به بعد هر کس میخواهد بگوید حقوق بشر! بگوید: مرحوم حقوق بشر! چون حقوق بشری دیگر وجود ندارد. مرد! این حقوق بشریها را ما دیدیم. در منا این همه آدم کشته شد، همه خفه شدند. تمام ترورها و انفجارها در هر کجا اتفاق میافتد، همه خفه شدهاند. یمن… خفه شدهاند! سوریه… خفه شدهاند، عراق و بغداد و افغانستان و پاکستان همه حقوق بشریها خفه شدهاند! یک عاروق نمیزنند. حقوق بشری دیگر نیست. فقط در حد دانشکده و دکتری است. پایان نامه مینویسد. ای کاش همهی این پایاننامههای حقوق بشری که مینویسند، در دریای اطلس میریختند، یک مردی پیدا میشد و میگفت: بابا مگر مردم عربستان سعودی آدم نیستند که باید یک قبیله بر اینها حکومت کند؟ آخر به چه دلیل باید یک کشور به اسم یک خانواده باشد؟ درست است که بگویم: کاشان محسن قرائتی؟ تو غلط کردی، کاشان برای تو که نیست. حالا چون من بچه کاشان هستم، بگویم: کاشان قرائتی؟ عربستان کی؟ سعودی!!! آخر سعودی یک خانواده است، چرا یک کشور باید به اسم یک خانواده باشد؟ هیچ کس حرف نمیزند. همهشان خفه شدهاند. حدیث بخوانم: هر کس خودش را جلو بیاندازد، بگوید: من حاکم هستم، من رئیس هستم، من باید رئیس باشم، ولی میداند در جامعه از او بهتر هست، خیانت کرده است، به خدا، به رسول و به مؤمنین. مواظب باشیم که به چه کسی رأی میدهیم. بینی و بین الله! کار هم نداشته باشیم که این به درد ما میخورد یا نمیخورد. حقیقت را بگوییم. بنده در عمرم به فکر ریاست هم نبودهام. این پستی را هم که به من دادند، من در جبهه بودم. از رادیو شنیدم که امام فرمود: قرائتی نماینده ما باشد در نهضت سوادآموزی. این را گفتم، ولی یک زمانی، جمعی از دانهدرشتهای کاشانیهای مقیم تهران آمدند منزل ما که آقای قرائتی! الان وقت غیرت محلی است. گفتم: چه کار کنیم؟ گفت: یک قطار میخواهند از تهران به اصفهان بکشند. میخواهند از دلیجان ببرند. تو بیا وزیر را ببین، با ما باش، برویم راه قطار را به جای دلیجان از کاشان ببریم. گفتم: والا راه قطار سه دلیل دارد که از کجا برود، از دلیجان برود اصفهان یا از کاشان به اصفهان برود. یک: کدام راه نزدیکتر است، دو: کجا مسافرش بیشتر است، سه: کجا جادهاش ارزانتر تمام میشود. یک وقت میبینی در یک جاده سی تا پل باید بزنند، برای وزارت راه سنگین تمام میشود. یک: کجا مسافرش بیشتر است، کجا راهش نزدیکتر است، کجا ریلکشیاش ارزانتر است. به من بگویید و ثابت کنید که از کاشان بهتر است، من اقدام کنم. گفتند: نه! تو مگر بچه کاشان نیستی؟ گفتم: چرا بچه کاشان هستم. گفتند: بلند شو برویم. رفتند و گفتند: قرائتی به درد نمیخورد، خنثی است. گفتم: الحمدلله رب العالمین. افتخار میکنم که کاشانپرست نیستم. کاشانی هستم، به کاشان افتخار هم میکنم، چون کاشان شهر باعظمتی است. سابقهی کاشان بالای هزار سال است. شهر اصیلی است. ولی اینکه بگویم: بچهی کاشان هستم، برای کاشان کار بکنم. نماینده مجلس حق ندارد بگوید که چون من نماینده اینجا هستم، فقط برای اینجا کار میکنم. حق را باید ببیند. منتها البته بین دو تا حق طوری نیست که از شهر خودش حمایت کند، چون بالاخره مردم به او چشم دارند. مردم وقتی چشم دارند، آدم باید یک چیزی به آنها بدهد. شما ارثی را دارید تقسیم میکنید. یک کسی وارد شد. نگاه به ارث کرد که گوشت گوسفند و قربانی است، یا ارثی است که دارند تقسیم میکنند. قرآن یک آیه دارد، میگوید: (وَإِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ) (نساء /8) اگر سر قسمت کردن گوشت قربانی یا ارث (البته آیه برای ارث است) یک کسی حاضر شد و گفت: سلام علیکم! این پسر عمه است، وارث نیست! دخترخاله است، وارث نیست. اما نگاهش به ارث خورده است. قرآن میگوید: چون چشمش به آن خورده است، یک چیزی به او بدهید. وقتی میوهها را انبار میکنید… ببینید این کامیونهایی که میروند و هندوانه بار میکنند، این صاحب مزرعه، یک دو هندوانه هم به راننده میدهد، و میگوید: دو تا هندوانه هم به خود این رانندهای که کامیون هندوانهها را میبرد، بدهید. طوری نیست. نماینده شهر حمایت از شهر کند. اما به قیمت این حمایت کند که حق باشد. نه اینکه ناحق باشد و حمایت کند.
6- ملاک، صلاحیت است، نه شهرت و ثروت
* آیاتی داریم که خیره نشوید. فرعون میگفت: (أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِي مِن تَحْتِي) (زخرف /51) نمیبینید حکومت مصر دست من است، و نهر از زیر پایم جاری میشود؟ (أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِّنْ هَـذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَلَا يَكَادُ يُبِينُ) (زخرف /52) فرعون میگفت: راستی من بهتر هستم یا این؟ قیافهاش را ببینید. چوپان است، حضرت موسی! چوپان است، زبانش هم گیر میکند. «وَلَا يَكَادُ يُبِينُ» یعنی بیانش هم روان نیست. نه بیانش روان است. شغلش هم چوپانی است. آخر این تاج و تخت من را ببینید، من سزاوارتر هستم یا او؟ با زرق و برق! اگر کسی بزک میکند و عکسش را چاپ میکند. خانمی آرایش کرده خودش را تبلیغ میکند. خوب این عکس… با این عکس میخواهی مردم را دور خودت جمع کنی؟ بازیبایی خودت و با بزککردن خودت میخواهی رأی بیاوری؟ البته نیستند، ولی اگر نگوییم، پیدا میشوند. نیستند یعنی من ندیدهام. من الان که این را میگویم، احدی در ذهنم نیست. نگویید: قرائتی چه کسی را میگوید. هیچ کس در ذهنم نیست. ولی اگر کسی خواست از خوشگلی خودش استفاده کند، این حتماً به درد نمیخورد. چون آغاز کار از راه یا حرام یا مکروه و یا از طریق جاذبههای مادی میخواهد وارد شود. این به درد مردم نمیخورد. * با هر کسی دوست نشویم. دوست در دوست اثر میگذارد. آیاتی داریم. * هر نیرویی را به کار نبریم. قرآن یک آیه دارد میگوید: اگر بعضیها به جبهه بیایند، اسباب دردسر هستند. نیایند بهتر است. (لَوْ خَرَجُوا فِيكُم مَّا زَادُوكُمْ إِلَّا خَبَالًا) (توبه /47) یک عده هستند، که اگر به کمک تو در جبهه هم بیایند، اینجا اسباب دردسر هستند و برای شما سبب ضعف میشوند. دلهره ایجاد میکنند. هر رزمندهای مناسب نیست. قرآن بخوانم. (وَمَا كُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُدًا) (کهف /51) من از افراد منحرف بازو نمیگیرم. با الاغ دزدی مکه نمیروم. با رشوه، با دروغ، با حرامخواری، با وعده دروغ، با زد و بند… اگر احساس کردیم که یک کسی زد و بند دارد. با زد و بند یک کاری را میکند… من یک وقت در نهضت سوادآموزی، یک کسی آمد و گزارشی داد که فلان مدیر نهضت، در اتاقش با یک خانم اجنبی، دارند حرف میزنند، خانم هم چادرش روی دوشش افتاده است، و این سرش را هم پایین نمیاندازد، قشنگ همینطور میگوید و میخندد. عکسش را هم نشان من داد. گفتم: خیلی خوب! اول تو برو بیرون. بعد او را وارسی کنیم. گفت: چرا من؟ گفتم: پیداست دوربین آماده کردهای، در کمین بودی، که این خانم چه وقت وارد نهضت میشود، از روزنه در عکس گرفتهای. این پیداست که تو توطئهگر هستی. اول تو برو، من حساب او را هم میرسم. ولی اینکه تو در کمین هستی که عیبی را از کسی بگیری. افرادی بودند، نوار نگه میداشتند که اگر یک زمانی با یک کسی دعوایشان شد، آن نوار را رو کنند. حدیث داریم: وای به حال کسی که عیب مردم را بگیرد و یواشکی قایم کند و برای روز مبادا لو بدهد. حدیث داریم. برای خودم نیست. وای به کسی که با کسی رفیق بشود. زیر پایش را بکشد. حتی اگر با سبحان الله زیر پای کسی را بکشیم، سبحان الله گفتن شما هم حرام است. مثلاً شما میآیی پیش من، از یک کسی میگویی: عجب! سبحان الله! چنان سبحان الله میگویم که یعنی بقیهاش را بده ببینیم. عجب! لاالهالاالله! این لاالهالاالله هم حرام است. چرا؟ برای اینکه لاالهالاالله میگویی، پوستش لاالهالاالله است، مغزش یعنی بقیهاش را بگو ببینیم. اگر کسی با کسی رفیق شود. زیر پایش را بکشد. عیبهایش را دربیاورد، یک زمانی فتوکپیاش را نوارش را برملا کند… * هر کس پای سخنرانی ما هست، گوش ندهیم. هر کس پای سخنرانی ما هست، فکر نکنیم که این مرید ماست. بعضیها پای سخنرانی هم هستند، پای سخنرانی میآیند، ولی این باز… (وَفِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ) (توبه /47) آیهی قرآن است. بعضی از اینهایی که پای سخنرانی تو نشستهاند، قصد قربت ندارند. افرادی هستند نیتهای دیگری دارند. به یک کسی گفتیم: برویم روضه! گفت: من شام خوردهام. این یعنی چه؟ یعنی هر کسی هم که روضه میآید، برای امام حسین نیست. چون هیأت محلهشان است، هیأت محلهشان نباشد نمیرود. چون بانی است، چون رفیق بانی است. بعضی از روضهها که دیگر خانوادگی شده است. دهگی روضه میخواند، همهی رفقا و دوستان و فامیل هستند. بد نیست. اما از آن روضه درجهی یکها هم نیست. * هر کمکی را نپذیریم. افرادی ممکن است، علف میدهند که شیر بدوشند. دانه میریزند که تخم مرغ بردارند. در خصوص اینکه هر کمکی را نپذیرید قرآن بخوانم. آیهاش این است. (مَا كَانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَن يَعْمُرُوا مَسَاجِدَ اللَّـهِ) (توبه /17) اگر مشرکین یک پولی دادند و گفتند: خرج مسجد کن، این پول را رد کنید. هر پولی را نپذیرید.
7- طرح شعارهای فریبنده، شیوه افراد ناصالح
* به هر شعاری شاد نشویم. قرآن میگوید: بعضیها شعار میدادند، نزد یعقوب آمدند و گفتند: یوسف را به ما بده برویم ورزش کنیم. (وَإِنَّا لَهُ لَنَاصِحُونَ) (یوسف /11) آیهی قرآن است. ما خیرخواهش هستیم. (وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ) (یوسف /12) ما حفظش میکنیم. میگفت: اینها شعار دادند که «لَنَاصِحُونَ»، «لَحَافِظُونَ» اما همینها یوسف را در چاه انداختند. خود ابلیس به آدم و حوا گفت: از این میوه بخوردید، (إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ) (اعراف /2) من خیرخواه شما هستم. * به هر توجیهی اعتماد نکنیم. بعضی مرتب کارهایشان را توجیه میکنند. به بتپرستها میگفتند: چرا بت میپرستید؟ میگفتند: (إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا) (زخرف /22) ما نیاکانمان هم بت میپرستیدند. * هر کس رأی آورد فکر نکند که عزیز است. بنیصدر هم رأی آورد، ولی ذلیل شد. ما آدمهایی را داشتهایم که رأی هم آوردهاند، اما عزیز نشدهاند. (إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّـهِ جَمِيعًا) (یونس /65) «جَمِيعًا»، «جَمِيعًا»، «جَمِيعًا»، «جَمِيعًا»، «جَمِيعًا»، «جَمِيعًا»، یعنی یک درصدش هم برای این نیست که شما رأی بیاوری. آخر بعضی فکر میکنند که اگر رأی آوردند، عزیز هستند. اگر رأی نیاوردند، ذلیل هستند. خیلیها هستند عزیز هستند و رأی هم نمیآورند و خیلیها هم هستند که رأی میآورند و پس از رأی آوردن یک کاری میکنند، یک مصاحبهای میکنند، یک مقالهای مینویسند، بعد از رأی آوردن محوبیتشان را از دست میدهند. نه هر کس رأی آورد دلیل بر این است که حق است، نه هر کس رأی نیاورد، دلیل بر این است که باطل است. حضرت امیر رأی نیاورد. با آنکه در غدیر خم همه به او رأی دادند. بعد مردم به او رأی ندادند. خوب حضرت علی ذلیل شد یا عزیز شد؟ اگر یک تیمی طرفدارانش، افتخار نکنند به اینکه رئیسشان یا آن کسی که میخواستند، رأی آوردند، حالا فکر کنند که… مثل بعضی از این فوتبالیستها، همین که یک گل میزنند، شیشه میشکنند، داد میزنند، کول هم سوار میشوند. خبری نیست. نباید انسان یک طوری باشد که فکر کند، تمام عزت این است که حالا یک گل بزند. تمام ذلت این است که یک گل بخورد. این طور نیست. گل بزنید. اما همهی سرنوشتتان به این گل مربوط نشود. شد شد، نشد، نشد. هیچ کس خودش را بازنده نداند. هر کس در هر شرایطی به وظیفهاش عمل کند، کارش درست است. شما این شکل را نگاه کنید. یک صلواتی بفرستید، من این را پاک کنم. یک نیمدایرهای را شما حساب کنید، تلویزیون این نیمدایره را نشان بدهد. آن بالا باشیم، رهبر، رئیسجمهور، تا یک آدم عادی، تاجر درجهی یک تا یک آدم عادی! نمیدانم، سرتیپ، سرلشکر، تا یک سرباز صفر! بوعلی سینا، تیزهوش تا یک عادی مختلف! هر کجا میخواهد باشد. آن بالا، وسط، پایین! اگر حرکتت به دو منطقه صاف باشد، یعنی صاف بیایی اینجا، صاف بروی اینجا، این زوایه قائمه است. وسط باشید و صاف حرکت کنید، باز این زاویه قائمه است. اینجا باشید، صاف حرکت کنید، باز این زاویه قائمه است. یعنی اگر کجا باشد، مهم نیست. کسی ده ریال دارد، یک ریالش را به فقیر میدهد. یک کسی هم ده میلیارد دارد، یک میلیاردش را به فقیر میدهد. ثوابش یکی است. چرا؟ چون آن ده ریال، یک ریال داد، یک دهم. این هم ده میلیارد داشت، یک میلیارد داد، یک دهم!!! هر دو یک دهم دادند، پس اجر هر دو یک طور است. من و بوعلی سینا کتابخانه میرویم. دو ساعت زحمت میکشیم. بوعلی سینا تیزهوش است، بیست تا مطلب میفهمد. من آدم عادی هستم، در این دو ساعت دو مطلب میفهمم، آن بیست تا میفهمد، من دو مطلب میفهمم. اما اجر ما یک طور است. هیچ احساس حقارت نمیکنم. آن مقامی را که باید خدا به من بدهد، داد. «یا مَن سَوّی التَّوفیق بَینَ الضَّعیفِ وَ القَوی» در دعا داریم، خداوند طوری است که ضعیف و قوی هر دو یک طور میرسند. علی اصغر دو استکان خون دارد، علی اکبر چهار تا استکان خون دارد، اباالفضل پنج استکان خون دارد. مهم این است که اینها هر چه داشتند در راه خدا دادند. مهم نیست چند قطره دادند. مهم نیست چند ریال. مهم نیست که من نماینده کجا بشوم. چقدر درس بخوانم. لقب من چه باشد. دکتر باشم یا نباشم. آیت الله باشم یا نباشم. مهم این است که فکرت درست باشد، راهت هم درست باشد، هیچ احساس حقارتی نباید بکنیم. انتخابات امانت است. امانت خون شهداست. بین خودتان و خدا وضو بگیرید. از خدا بخواهید که کشور و رهبر و دولت و امت و نمایندهها و رأی آوردهها و رأی نیاوردهها، همه با هم به سوی حق حرکت کنیم. فردای قیامت اگر شهدا دور ما گرفتند، اگر گفتند: با خون ما چه کردید، ما روبروی شهدا شرمنده نباشیم. خدایا جمهوری اسلامی را به بالاترین درجهی عزت و قدرت و بصیرت و مصونیت برسان. بدخواهانش را اگر قابل هستند هدایت، اگر قابل نیستند، هر طرح و توطئهی بدخواهان را به خودشان برگردان. روح امام و شهدا که این جمهوری را برای ما و پیش ما گذاشتند، از ما راضی و ما را پاسدار خونها و خدمات آنها قرار بده. بحث من بیست و پنج شش مورد بود که ده دوازده موردش را گفتم. حالا جلسه بعد یا بقیهاش را میگویم یا بحث دیگری را میگویم.
«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- بر اساس قرآن، وظیفه ما در برابر جلساتی که به مقدسات دینی توهین میشود، چیست؟ 1) ترک جلسه از روی اعتراض 2) نشستن در جلسه همراه با بیاعتنایی 3) اقدام عملی علیه صاحبان جلسه 2- بر اساس قرآن، در برابر اخباری که در جامعه میشنویم، مسؤولیت ما چیست؟ 1) پذیرش، مگر آنکه خلافش ثابت شود 2) عدم پذیرش به طور کلی 3) تحقیق و بررسی برای شناخت حقیقت 3- چه کسی اولین بار، سوگند دروغ خورد؟ 1) شیطان برای آدم و حوا 2) قابیل برای هابیل 3) حوا برای آدم 4- بر اساس قرآن، دانشمندان یهود، برای تضعیف اسلام و مسلمانان چه نقشهای کشیدند؟ 1) جذب مسلمانان مدینه با تهدید و تطمیع 2) تحریم اقتصادی مسلمانان در مدینه 3) ایمان به پیامبر، سپس کافر شدن به پیامبر 5- آیه 17 سوره توبه بر چه امری تأکید میورزد؟ 1) در کارهای دینی، هر کمکی را بپذیریم 2) در کارهای دینی، هر کمکی را نپذیریم 3) در کارهای دینی، به همه کمک کنیم
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1608