responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1625
1- لقمه حرام، زمينه نفوذ شيطان
2- سياست گام به گام شيطان
3- وعده‌ها و آرزوهاي دور و دراز شيطاني
4- نياز انسان به همسر، مقدم بر تحصيل علم
5- نفي آداب و رسوم غلط در ازدواج
6- كنار گذاشتن خجالت و حيا در امر ازدواج
7- غفلت و شهوت، راه نفوذ شيطان

موضوع: راههاي نفوذ شيطان

تاريخ پخش: 04/07/87

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

بيننده‌ها آخرين شب جمعه، بحث را پاي تلويزيون مي‌بينند. و آقاياني كه ماشين دارند، هر چه بنزينش كم بشود، رفت و آمدها را خلاصه مي‌كنند و مي‌گويند دو ليتر بيش‌تر بنزين نداريم، ده ليتر بيش‌تر بنزين نداريم، پس الكي مسافركشي، نكنيم. باشد براي چيزهاي حساس يك زايماني، خونريزي مغزي، يك حادثه‌اي، چند ليتر از ماه رمضان بنزين بيش‌تر باقي نمانده است. زماني كه بحث را مي‌بينيد، چند شبي مانده است. بنابراين اين چند شبه را به خصوص شب جمعه‌ي آخر يك كمي عنايت داشته باشيد كه اگر تا به حال غفلتي بوده و استفاده نكرديم، اگر تا به حال استفاده نكرديم، قابل جبران باشد. خدايا هر چه براي خوب‌ها مقدر كردي به خاطر خوبي‌شان، به آبروي همان خوب‌ها، همه‌ي آن‌ها را براي ما هم مقدر بفرما! خسارت‌هاي گذشته را توفيق جبران مرحمت بفرما!

بحث ما در اين جلسه اين است كه شيطان چگونه مسلط مي‌شود؟ راه‌هاي نفوذ شيطان! بحثي است كه همه به آن مبتلا هستيم. بسم الله الرحمن الرحيم. راه‌هاي نفوذ شيطان!

1- لقمه حرام، زمينه نفوذ شيطان

1- لقمه! حرام‌خواري! مي‌گويند شاه ستمگري از يك قاضي دعوت كرد كه بيا و قاضي شو! گفت قاضي طاغوت گناه است. نمي‌شود! گفت: بيا معلم بچه‌هايم شو! گفت: گرگ زاده عاقبت گرگ شود. گفت بيا و يك ناهار با هم بخوريم. گفت حالا اين طوري نيست. يك ناهار نزد شاه خورد، ديد خيلي خوشمزه است، گفت اعلي حضرت اگر اجازه مي‌فرماييد هم قاضي مي‌شوم و هم معلم بچه‌هايت مي‌شوم. يعني لقمه‌ي حرام كار خودش را كرد. لقمه‌ي حرام كليدي است. به يك بزرگي گفتند بچه‌ي شما بي‌ادب است. گفت: چه كرده است؟ گفت: سقايي مشك آبي روي دوشش بود و مي‌رفت،  بچه‌ي شما يك سوزن به مشك آب فرو كرد و اين آب‌هايش خالي ‌شد. خيلي ناراحت شد، رفت به مادرش گفت، مادر شروع كرد به منقلب شدن و گفت: بايد اينطور باشد، گفت: چرا؟ گفت: من وقتي حامله بودم، از كنار درخت اناري گذشتم، انار مردم بود. دهنم پر آب شد، يك سوزن در انار فرو كردم و از اين سوراخ آب انار را خوردم. آن آب انار خلافي كه خوردم، بايد… من سوزن به انار زدم، بايد بچه‌ام به مشك سوزن بزند. بايد مواظب باشيم. حديث داريم اگر روزيتان كم شد، عجله نكنيد. يك خورده تحمل كنيد، انشاءالله خدا مي‌رساند. لقمه خيلي كار مي‌كند. امام حسين فرمود: علت اينكه هر چه مي‌گويم گوش نمي‌دهيد، چون شكمتان از لقمه‌ي حرام پر شده است. كسي اگر لقمه‌ي حرام خورده باشد… از چيزهايي كه دنيا خواب است، هم شرق خوابش برده است و هم غرب! من اين را تحقيق كرده‌ام. پرسيدم! از كساني كه در آمريكا و در كانادا، دكتراي علوم تربيتي دارند، يعني از ايران رفته‌اند، درس‌هاي حوزه را هم خوب خوانده‌اند. يعني در حوزه‌ي علميه دانشمند شده‌اند، دوازده سال رفته‌اند آنجا و تسلط بر زبان انگليسي، دكتراي علوم تربيتي گرفته‌اند. خانه‌شان رفتم، گفتم آيا در دنياي تربيت، بحث لقمه هم هست؟ گفتند: نه! آن‌ها از روانشناسي شروع مي‌كنند. روانشناسان منحرف! شما حالا نگاه نكن به بعضي از روانشناسان خودمان كه آدم‌هاي خوبي هستند، اصلاً روانشناسانشان منحرف هستند.  آمده بود پهلوي يكي از ما، حالا اسمش را نگويم كه كدام كشور بود، چقدر آدم باسواد منحرف داريم. رفته بود پهلوي روانشناس و گفته بود كه من ناراحت هستم، گفته بود چرا؟ گفته بود يك حرف زشتي به خدا زدم، و هي ناراحت هستم كه من به خدا توهين كردم، به ذات مقدس الهي! گفته بود طوري نيست. شما سي چهل بار ديگر از همان حرف‌ها بزن، برايت عادي مي‌شود از نظر روانشناسي. اصلاً اينها بايد بروند دامپزشكي! به طرف مي‌گويد اينقدر فحش بده تا فحش برايت عادي بشود. اينهم نسخه‌ي روانشناسي است كه دين ندارد. هر كس هر رشته‌اي دارد، جامعه‌شناس، روانشناس، نمي‌دانم آخوند، نمي‌دانم دانشگاهي، اصل بايد دين باشد و لذا قرآن مي‌گويد: («فَبَشِّرْ عِبَادِ») (زمر/17) («الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ») (زمر/18) اول بايد عباد باشيم. چون اگر بنده‌ي هوسم باشم، هر طوري كه هوسم هست… علم هم پيدا كنم، علمم را دنبال هوسم مي‌برم. اول مي‌گويد بنده‌ي خدا باش، اگر بنده‌ي خدا بودي، حالا گوش بده هر كس حرف بهتري مي‌زند آنرا انجام بده! لقمه!

2- سياست گام به گام شيطان

مسئله‌ي ديگر القاء! يعني يك چيزي را تلنگر مي‌زند. به ذهنت مي‌آورد. («لَيُوحُون‏») (انعام/121) شيطان القاء مي‌كند. بعد از القاء تماس! («مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ») (اعراف/201) بعد از تماس نفوذ! رخنه مي‌كند. («يُوَسْوِسُ في‏ صُدُورِ النَّاسِ») (ناس/5) («في») نفوذ! بعد از نفوذ آنجا مي‌ايستد و استقرار پيدا مي‌كند. استقرار! («فَهُوَ لَهُ قَرين‏») (زخرف/36) استقرار كه پيدا كرد كم كم مي‌شود («حِزْبُ الشَّيْطان‏») (مجادله/19) بعد از حزب، عضو حزب كه شد، بعد مي‌فرمايد كه: («أَوْلِياءَ الشَّيْطان») (نساء/76) (‏«مَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطانَ وَلِيًّا») (نساء/119) ولايت شيطان را مي‌پذيرد. اصلاً خودش مي‌شود شيطان! خودش مي‌شود شيطان! يعني اين گام به گام است. اين سياست گام به گام است. همه‌اش را هم آيه داريم. اين كلماتي را كه من نوشتم، چون پاي تلويزيون همه كه قرآني نيستند، هر كلمه‌اش از قرآن است. حالا براي قرآني‌ها مي‌گويم. كلمه‌ي القاء را قرآن مي‌گويد: («أَلْقَى الشَّيْطان) في‏ أُمْنِيَّتِه‏‏» (حج/52) «أَلْقَى» يعني يك چيزي را به ذهن آدم تلنگر مي‌زند. تماس! («مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ» «مَسَّ») يعني تماس مي‌گيرد. نفوذ! اين را ديگر شما حفظ هستيد. («يُوَسْوِسُ في‏…» «في») يعني در، يعني مي‌رود تو! اول تماس مي‌گيرد و مي‌آيد بغل، بعد مي‌رود داخل! نفوذ! وقتي نفوذ پيدا كرد، آنجا مي‌ايستد. قرآن مي‌گويد: («فَهُوَ لَهُ قَرين‏» «قَرين») يعني مقارن! يعني ديگر بيرون نمي‌رود و مي‌ايستد. آنجا كه ايستاد و رخنه كرد، آن وقت مي‌شود: («أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطان‏») حزب شيطان كه شدي، يك خورده مي‌رود بالا! مي‌گويد كه: («إِنَّ الْمُبَذِّرينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطين‏») (اسراء/27) مي‌شود برادر شيطان! اول حزب شيطان! اين را ديگر ننوشتم. بعد از حزب مي‌شود برادر! («إِخْوانَ الشَّياطين‏») برادر شيطان! بعد از شيطان مي‌شود ولايت! («يَتَّخِذِ الشَّيْطانَ وَلِيًّا») بعد از ولايت اصلاً خودش مي‌شود شيطان!

اين لحن را اميرالمؤمنين اين طوري فرموده است. اين بيان اميرالمؤمنين را ببينيد. مي‌گويد: «فَبَاضَ» يعني تخمگذاري مي‌كند. «بَاضَ» بيضه، تخم‌ريزي مي‌كند شيطان! «بَاضَ» بعد از « بَاضَ» مي‌گويد: «فَرَّخَ» يعني جوجه مي‌دهد. تخم‌ريزي مي‌كند، بعد جوجه مي‌دهد، «فَبَاضَ وَ فَرَّخَ» بعد مي‌گويد: «دَبَّ» به جنب و جوش در مي‌آيد، حركت مي‌كند، «دَبَّ» بعد مي‌گويد: «دَرَجَ» رشد پيدا مي‌كند. بعد مي‌فرمايد كه: «فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ» كم كم طوري مي‌شود كه «نَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ» نگاه‌هايش شيطاني مي‌شود. «وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ» اصلاً حرف‌هايي كه مي‌زند همه‌اش انگار بلندگوي… يعني انگار حلقوم شيطان پشت زبانش است. {اتَّخَذُوا الشَّيْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاكاً وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاكاً فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِي صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِي حُجُورِهِمْ فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ فَرَكِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِكَهُ الشَّيْطَانُ فِي سُلْطَانِهِ وَ نَطَقَ بِالْبَاطِلِ عَلَى لِسَانِهِ (نهج‌البلاغه/خطبه7)} خوب نتيجه‌ي اين مراحل! اين است كه انسان بايد گناه را از اولش… قرآن مي‌فرمايد كه: («لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطان‏») (بقره/168) («خُطُواتِ») جمع («خطوة») است به معناي گام! براي جلوگيري از گناه… مثلاً شما مي‌داني كه اگر به اين نگاه كني، عاشقش مي‌شوي! خوب نگاه نكن! اگر هم اتاقي‌اش بشوي و بغلش بنشيني، با هم بستني بخوريد، با هم نمي‌دانم حمام برويد، با هم استخر برويد، با هم زمين ورزش برويد، اگر مي‌دانيد كه اگر اين منشي شما باشد، شما به فتنه مي‌افتيد، انسان بايد از اول جلويش را بگيرد. چون نمي‌شود گفت كه حالا من با اين رفيق سيگاري رفيق مي‌شوم و من سيگاري نمي‌شوم. چون داريم كه اگر كسي به مرز رسيد ديگر بر خوردنش آسان است. از اول بايد جلويش را گرفت. گفته‌اند كه از اول خودتان را بپوشانيد. زن‌ها خودشان را بپوشانند و مردها هم نگاه نكنند. اما اگر زن ول شد و چشم مرد هم ول شد، زن ول و چشم ول، به هم نگاه كنند، ديگر بعد جمعش مشكل است. ديگر نمي‌شود جمعش كرد. ديگر بعد نمي‌شود جمعش كرد. و لذا گفته است: («خُطُواتِ»)! من اگر در اين كارخانه بروم، به فساد كشيده مي‌شوم. با اين‌ها به ورزش بروم، به فساد كشيده مي‌شوم. با اين‌ها بروم در اين اتاق و در اين سالن، دنبالش ديگر دست من نيست، به همين خاطر گفته‌اند كه از اول انتخاب همسر «اخْتَارُوا لِنُطَفِكُمْ»‌ (كافي/ج5/ص332) از اول انتخاب همسر حساب كن كه اگر اين شوهر تو بشود و اگر اين زن تو بشود، اين نسل، نسل مباركي نيست. اين خاك باغچه را هر درختي هم بنشاني، در اين خاك ميوه نمي‌دهد. اصلاً اين زمين، اين زمين است. همسر زيبا كه خانواده‌اش خوب نباشد، مثل گل قشنگي است كه ريشه‌اش در پهن است. گلِ قشنگ است، اما ريشه‌ي اين در پهن است. «إِيَّاكُمْ وَ خَضْرَاءَ الدِّمَن‏» (كافي/ج5/ص332) اين مسئله‌ي لقمه‌ي حرام قدم اول است.

3- وعده‌ها و آرزوهاي دور و دراز شيطاني

وعده‌ها! راه‌هاي نفوذ يكي لقمه بود، دوم وعده‌ها! قرآن مي‌گويد: («يُمَنِّيهِمْ») (نساء/120) («يُمَنِّي» )امنية يعني وعده مي‌دهد. چنين مي‌شود بعد چنين مي‌شود، ليسانسم را مي‌گيرم بعد چنين مي‌شود. بعد چنين مي‌شود. بعد چنين مي‌شود. چه چيز مي‌شود؟ هيچي! به اميد است. امروز وظيفه اين است. فردا چه مي‌شود؟ هر چه مي‌خواهد بشود. خيلي آرزوهاي… پيغمبر فرمود: من براي مسلمان‌ها از دو چيز مي‌ترسم. يكي «طُولِ الْأَمَل‏» آرزوهاي دراز! وظيفه‌ام است اين كار را مي‌كنم. حالا فردا چه مي‌شود؟ اينقدر آدم به هواي آرزوها يك كارهايي مي‌كنند و به آرزوهايشان هم نمي‌رسند. امروز خدا از شما چه مي‌خواهد؟ امروز را ببين! امروز خدا از شما چه مي‌خواهد؟ وظيفه‌ي امروزت را انجام بده! خيلي چشم داشت نداشته باش! كه اگر آنجا بروم، اگر… اگر… اگر… محاسباتي كه ما مي‌كنيم خيلي‌هايش از خدا دور مي‌شويم. يكي از علماء مي‌گفت كه پهلوي امام نشسته بودم، زماني كه امام مشهور نبود. دو نفري در ماشين نشستيم كه از قم به تهران برويم. من به امام گفتم كه خوب است كه عراق گذرنامه نمي‌دهد. امام فرمود: چطور؟ گفتم اگر عراق گذرنامه بدهد، طلبه‌هاي باسواد قم همه گذرنامه مي‌گيرند به حوزه‌ي علميه‌ي نجف مي‌روند، آن وقت بچه طلبه‌ها قم مي‌مانند. حوزه‌ي نجف سنگين مي‌شود، حوزه‌ي قم مي‌شود براي بچه طلبه‌هاي مبتدي! وزن نجف بر وزن قم مي‌چربد. پس خوب است كه ايران گذرنامه ندهد كه در قم طلبه‌ي مبتدي باشد و طلبه‌ي ملا هم باشد. مي‌گفت تا امام اين را از من شنيد ناراحت شد. از قم تا تهران، جاده‌ي قديم، حدود 3 ساعت، 4 ساعت، براي من صحبت كرد كه اين تفكر تفكر توحيدي نيست. تفكر خدايي نيست. كه آدم بگويد كي سبك شد و كي سنگين شد. الان آقا مثلاً حالا مدير يك جايي شده است. حتي يك اداره‌ي كوچك! ابدا! ايشان اذان بگويد؟ نه در شأن ايشان نيست كه اذان بگويد. خيلي خوب به انجمن اسلامي مي‌گوييم كه اذان بگويد. اصلاً اذان را راديو را روشن كنيد و پشت بلندگو بگذاريد. اذان راديو كه ثواب ندارد. اين اذان پلاستيكي است. هر وقت انگور پلاستيكي‌هايي كه شوفرهاي تاكسي آويزان مي‌كنند آب داشت، اين اذان پلاستيكي‌ها هم ثواب دارد. اذان بايد حلقومي باشد. حديث داريم دوره‌ي آخر الزمان آدم‌هاي مشهور عارشان مي‌شود كه اذان بگويند. يعني هيچ وقت يك سردار و امير نمي‌رود پشت بلندگو اذان بگويد. يك آيت الله و يك تاجر و يك رئيس كارخانه اذان نمي‌گويند. مي‌گويد: من؟‌من اذان بگويم؟ مشهدي عباس اذان بگو! حديث داريم. حديث داريم دوره‌ي آخر الزمان اذان را واگذار مي‌كنند به طبقه‌ي مستضعف! آدم‌هاي معروف و مشهور خجالت مي‌كشند كه اذان بگويند. خوب اين آرزو است. فكر مي‌كند كه حالا يك كسي شده است. ما كسي نيستيم. خدا اگر حافظه را از يك مرجع تقليد در وضو بگيرد، دست راست و چپش را قاطي مي‌كند. يك علامه، يك پروفسور، يك استاد دانشگاه، با يك چيز جزئي همه‌ي محاسبات به هم مي‌ريزد. خيلي دنبال آرزوها نباشيد. آن وقت به دنبال آرزوها كه مي‌رويم، به فساد كشيده مي‌شويم.

4- نياز انسان به همسر، مقدم بر تحصيل علم

من اين را چند بار گفته‌ام، چند بار ديگر هم خواهم گفت. يك بلاي مهمي كه امروز جامعه‌ي ما به آن گرفتار است، اين هجوم دخترها به دانشگاه است، البته طوري نيست. همه‌ بيايند و در دانشگاه درس بخوانند. بلا اين است كه حالا كه مي‌آيد و ليسانس مي‌گيرد، شوهر قبول نمي‌كند. اين خيلي خطر است. دختر و پسر سن ازدواجشان معلوم است. هر وقت ميل پيدا كردند، سنش است. نه! دختر! اول بايد ليسانست را بگيري، بعد! مثل اينكه يك دختري يا پسري تشنه است. به او بگوييم: تشنه‌ات است؟ انشاء‌الله بعد از ليسانس آبت مي‌دهم. فكر، فكر غلطي است. آدم تشنه آب مي‌خواهد. حالا ليسانس بگيرد يا نگيرد. دختر دوره‌ي دبيرستاني وقت شوهرش است. بعضي وقت‌ها مي‌گويند اين حرف‌ها دختر را بي‌حيا مي كند. اين مادر و پدر نمي‌داند كه اين حرف‌ها گذشته است؟ يك بچه‌ي كوچك بود، حافظ قرآن بود. به او گفتند كه چه وقت داماد مي‌شوي؟ گفتند بابا اين بچه است. شش سالش است. اين كه نمي‌فهمد. يك مرتبه تا گفتند نمي‌فهمد، اين بچه گفت: («فَفَهَّمْناها سُلَيْمان‏») (انبياء/79) يعني چرا به سليمان مي‌فهمانيم. يعني حاليمان است. ما خواب هستيم و خودمان را به خواب زده‌ايم. خودمان را به خواب نزنيم.  نه! پسرم پسر پاكي است. نماز شب مي‌خواند. خوب نماز شب بخواند. مگر نماز شب كاري به شهوت دارد؟ نماز شب حسابش جداست، شهوت هم حسابش جداست. با اينكه بچه‌مان ريش دارد، دخترمان چادر مشكي دارد، نمي‌دانم جمكران مي‌رود، اينها هيچ كدام كار شهوت را نمي‌كند. يعني شبي دو ليتر هم گريه كني، شهوت سر جايش است. انسان همسر مي‌خواهد. ليسانس بي‌ليسانس! هر وقت خواستگار برايتان آمد، اگر پسر خوبي بود، اگر پسرتان وقت ازدواجش است ولو دوره‌ي دبيرستاني… ازدواج را عقب نياندازيد، حديث داريم كه نصف دين يا دو سوم دين، حديث داريم «مَنْ تَزَوَّجَ» «مَنْ» كسي كه! «تَزَوَّجَ» ازدواج كند، «فَقَدْ أَحْرَزَ» احراز كرده، يعني حفظ كرده است، «نِصْفَ دِينِهِ» (بحارالانوار/ج100/ص219) نصف دينش را حفظ كرده است. اما حديث داريم «مَن تَزَوَّجَ فِي حَدَاثَةِ سِنِّهِ»؛ «حَدَاثَةِ سِنِّهِ» يعني نوجواني «فَقَدْ أَحْرَزَ ثُلُثَيْ دِينِهِ» (مستدرك الوسائل/ج14/ص149) دو سوم دينش را احراز كرده است. يعني اگر دين نود درجه باشد، اگر عادي داماد شود، 45 درجه‌اش را حفظ كرده است، اگر زود داماد شوند و زود عروس شوند، با هم بگوييد! شصت درجه! هر چه زودتر ازدواج بشود، دين حفاظت مي‌شود. منتها يك مشت سد درست كرديم كه اين سدها را بايد بشكنيم. سدها را بايد بشكنيم. جهازيه‌اش جور نيست. به داماد بگوييم: جهازيه‌اش جور نيست. تو هم مشكل داري و سربازي نرفته‌اي، ليسانس نگرفتي، هنوز شغلت معلوم نيست، تو مشكل داري و دختر من هم مشكل دارد، ولي بياييد عقد بخوانيد، البته بعد از تحقيق! تحقيق هر چه مي‌خواهيد بكنيد. انتخاب همسر را بايد با دقت انجام داد. اما وقتي فهميديد كه اين پسر، پسر خوبي است، نه خانه اصل است، نه سربازي اصل  است، نه شغل اصل است، اصل اين است كه اينها دينشان حفظ بشود، عقد كنند. آن وقت قرآن مي‌گويد: اگر به خاطر حفظ تقواي دخترت، براي اين اقدام كردي، («وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِب‏») (طلاق/4) از راه‌هايي كه فكرش را نمي‌كردي، من مشكلشان را حل مي‌كنم. در قرآن داريم: («وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ» )در قرآن داريم كه هر كس تقوا داشته باشد، از راه‌هايي كه پيش‌بيني نمي‌كند من مشكلش را حل مي كنم. («مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِب‏» )يعني از راه بي‌گمان!

5- نفي آداب و رسوم غلط در ازدواج

شما گمانت اين است كه حتماً دخترم ليسانس بشود، پس بايد داماد فوق ليسانس باشد. دختر فوق ليسانس پس داماد بايد دكتر باشد. پس استخدام رسمي! پس چطور جهازيه‌اش جور مي‌شود! پس خانه‌ي شخصي! پس از پدر و مادرش جدا شود و خانه‌ي دربست! پس… پس… پس… پس… پس… هيچي! دخترت شد پير و داماد هم شد سي و پنج ساله! پير پسر و پير دختر! اگر مي‌خواهيد بچه‌هايتان سالم بمانند، قيدهاي ازدواج را بشكنيد. هر چه قيد است برداريد. عقد شرعي بشود، منتها تشكيل زندگي ممكن است دو سه سال ديگر باشد. بيايند و بروند، بعد تشكيل زندگي بشود. معناي ازدواج تشكيل زندگي نيست. پدر و مادرها اين قيدها را بردارند. بعضي پدرها مي‌گويند: نه! تا دختر اول بيرون نرفته است، دختر دوم بيرون نرود. فكر غلط است! حالا بلكه ماشين ايستاد، همه‌ي ماشين‌ها بايد در خيابان راهبندان كنند؟ اگر يك ماشين ايستاد، همه‌ي ماشين‌ها بايد بايستند؟ خوب از بغلش برو! ممكن است دختر اول راهبندان كند، گناه دخترهاي بعد چيست؟ ممكن است پسر اول راهبندان كند، گناه برادرها چيست! ما گير چه هستيم؟ پسر اول برود و بعد پسر دوم! چه كسي اين را گفته است؟ عقل گفته است! دين گفته است! وحي گفته است! تجربه گفته است! ما دوست داريم… دختر سومش را قبل از دختر اول و دومش شوهر داد، خوب چه اشكالي دارد؟ شما سر سفره كه نشسته‌اي مي‌گويي: ببين! اول اين را بخوريم بعد اين… بابا الان اگر تشنه‌ات هست، اول آب بخور، بعد ان طرف سفره! نياز طبيعي است. با فطرت بازي نكنيد. فطرت را ببينيد چه زمان استعداد و آمادگي دارد همان كار را بكنيد. راه راه نفوذ شيطان يا غفلت است و يا شهوت! نسل نو ما از دو رخنه گزيده مي‌شوند. 1- غفلت! 2- شهوت! دواي غفلت نماز است و دواي شهوت ازدواج است. بايد دولت و ملت… حتي براي برده‌ها! مي‌گويد برده‌ها را نگوييد بابا اين نوكرمان است. نوكر شهوت دارد. شهوت آقا و نوكر ندارد. هم آقا شهوت دارد و هم نوكر! بعد مي‌گويد همه‌ي امت اسلامي بسيج شويد براي شهوت برده‌ها اقدام كنيد. آيه‌اش كجاست؟ آيه‌اش اين است:(«وَ أَنْكِحُوا» )دستور و فرمان بسيج مي‌دهد. همه‌تان بسيج شويد، («وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى‏» «أَيامى‏» )ايم يعني آدم بي‌همسر!(«…) مِنْ عِبادِكُمْ» «عِبادِكُمْ» (نور/32) عبد يعني برده! بسيج شويد و براي شهوت برده‌ها يك فكري بكنيد. براي برده‌ها هم مي‌گويد… بالاخره برده در خانه شهوتش او را داغان كند، معلوم نيست دست به چه كاري بزند و چه كند! («وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى‏ مِنْكُمْ … مِنْ عِبادِكُمْ») منتها («الصَّالِحينَ») افراد صالحين! گزينشش را من دقت مي‌كنم. اول گزينش و دقت، هر چه در گزينش مي‌خواهيد دقت كنيد، اما وقتي مطمئن شديد، ديگر همه‌ي قيدها را برداريد، هر چه تو بخواهي! مهريه چقدر؟ هر چقدر كه آسان است. تالار مي‌خواهي؟ هر چه آسان است. لباس چه؟ هر چه آسان است. اگر در ازدواج اين قيدها را برداريم… الان شده‌ايم مثل بت‌پرست‌ها! بت‌پرست‌ها با دست خودشان مجسمه درست مي‌كردند، جلوي مجسمه‌ي خودشان گريه مي‌كردند. قرآن فرمود: («أَتَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُون‏» )(صافات/95) با دست خودت بت درست كرده‌اي و گريه مي‌كني؟ ما هم با دست خودمان آدابي درست كرده‌ايم… رسم ما نيست. بسمه‌اي تعالي غلط كردي! اين رسم از كجا آمده است؟ رسم ما يا قرآن است و يا حديث! ما بنده‌ي خدا هستيم و نه بنده‌ي رسم! آخر در فاميل ما اين رسم نيست. آخر فاميل شما چه كاره است؟ ما بنده‌ي خدا هستيم. يك كسي… به هر حال اينها مهم است. ما اول بنده‌ي خدا هستيم بعد… گاهي وقت‌ها ممكن است زن گريه كند، خوب گريه كند. اشك تو براي من وظيفه مي‌آورد؟ اول من بنده‌ي خدا هستم، بعد شوهر تو هستم. آخر بچه‌ها ناراحت مي‌شوند. من اول بنده‌ي خدا هستم، بعد پدر بچه‌ها! يادمان نرود، ما بنده‌ي خدا هستيم، خدا ما را ساخته است و مي‌داند چه ساخته است و مي‌داند نياز ما چيست.

6- كنار گذاشتن خجالت و حيا در امر ازدواج

نياز به همسر يك نياز جدي است. گاهي وقت‌ها پدر مي‌گويد كه آخر شما مي‌گويي اينها عقد كنند و مرتب بيايند و بروند؟‌ بسمه‌ تعالي: بله! طوري مي‌شود؟ («إِلاَّ عَلى‏ أَزْواجِهِمْ … فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومينَ») (معارج/30) ملامت ندارد. گاهي وقت‌ها عروس و داماد مي‌خواهند از هم استفاده كنند، مي‌گويد آخر ما… هنوز ماشين‌ها بوق نزده‌اند. آخر اينجا خانه‌ي پدر است، اينجا خانه‌ي مادر است. قرآن مي‌گويد: («فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومينَ» )ازدواج وقتي عقد شد، اينها از هم مي‌توانند استفاده كنند، خانه‌ي پدر است يعني چه؟ خانه‌ي مادر است يعني چه؟ مهماني است يعني چه؟ («فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومينَ» )همسر كه شد ديگر هيچ كس نبايد ملامت كند. شب اول بچه‌دار شدند… اينها چقدر بي‌حيا بودند. اِ… («فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومينَ» )قرآن مي‌گويد خجالت نكشيد. ما آنجايي كه بايد خجالت بكشيم، نمي‌كشيم. آنجايي كه بايد خجالت نكشيم، مي‌كشيم. قاطي كرده‌ايم، دو شاخ تلفن را در برق مي‌زنيم، دو شاخ برق را در تلفن مي‌زنيم. هر دو هم مي‌سوزد. همانطور كه خدا گفته است. همينكه عقد شرعي شد، من دارم… حالا يك خاطره‌ هم دارم، نمي‌دانم اين را گفته‌ام يا نگفته‌ام. خيلي خاطره‌ي خوشمزه‌اي است. يك كسي من را ديد و شروع به بوسيدن كرد كه آقاي قرائتي خيلي به گردن من حق داري! ما فكر كرديم از بحث‌هاي ما استفاده كرده است. گفتيم خوب حالا لطف خداست. گفت: نه! خيلي حق داري! من ديدم يك طور ديگري مي‌گويد. گفتم: حالا خبري است؟ گفت من يك نامزدي دارم، پدر زنم نمي‌گذارد بروم و او را ببينم. مي‌گويد چون دختر بزرگ داريم، پسر بزرگ داريم، اين مي‌آيد برود در اتاق و خلوت با عروس آن وقت آن‌ها هم بي‌حيا مي‌شوند. گفتم از اين حرف‌ها گذشته است. الان ديگر با وجود ماهواره، چيزي نيست و حيايي نمانده است. منتها من نمي‌دانم و گير پدرش افتاده‌ام. آخرش نشستيم و با عروس طراحي كرديم و به عروس گفتم كه بگو مي‌روم جلسه‌ي قرائتي! پدرش ما را ديده بود و تا مي‌گفت مي‌روم جلسه‌ي قرائتي، مي‌گفت: برو! از خانه بيرون مي‌آيد و من پشت موتور مي‌نشانم و مي‌برمش. گفتم كه من نمي‌دانستم كه جلسات من يك چنين بركاتي هم دارد. ديگر من اينجايش را نخوانده بودم. ببينيد وقتي ما ضد قرآن مي‌شويم. قرآن مي‌گويد: («إِلاَّ عَلى‏ أَزْواجِهِمْ … فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومينَ» )زن و شوهر با هم هيچ ملامتي ندارد. حتي در ماه محرم! عاشورا را حريم نگه مي‌داريم. اما يك ماه محرم و يك ماه صفر، چرا عروسي نكنند؟ دو ماه عروسي‌ها تعطيل است، براي چه؟ بابا خانمش است و مي‌خواهد او را ببرد! بله شما بگو در ماه محرم  حريم امام حسين را نگهدار! روي چشم! ادب را مراعات كن! روي چشم! اما اينكه دو ماه عروس نبريم، خوب اين را چه كسي گفته است؟ اين ضد قرآن است. («فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومينَ» )ملامت نشوند. همشاگردي‌هايت نفهمند كه عروس شده‌اي! چرا؟ برو و بگو كه من عروس شده‌ام. اولش كه آموزش و پرورش اينها را بيرون مي‌كرد، نمي‌دانم كه حالا هم بيرون مي‌كند يا نه؟ حالا هم بيرون مي‌كند؟ دختر اگر عروس مي‌شد از دبيرستان بيرونش مي‌كردند. اين حرف‌ها چيست؟ اگر از اولش مي‌شد غلط بود و اگر الان هم مي‌شود غلط است. قرآن مي‌گويد: («فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومينَ» )يعني در صدر اسلام اگر يك كسي عروس مي‌شد، مثلاً مي‌گفتند ديگر مسجد نيا، مكه نرو! اين حرف‌ها چيست؟ دين ما خانم‌ها و آقايان، دين ما يك دين فطري است. دين شيريني است. ما دين را با سليقه‌هاي خودمان قاطي كرده‌ايم، آداب، رسوم، سليقه، خرافات، اينقدر اين پشه و سوسك، در اين آب افتاده است كه ديگر آب قابل خوردن نيست. اسلام ناب! اگر مي‌خواهيد نفوذ شيطان… راه‌هاي نفوذ شيطان اين است. يا نماز يا ازدواج!

7- غفلت و شهوت، راه نفوذ شيطان

چون شيطان از دو روزنه مي‌آيد،‌ غفلت و شهوت! يعني بيش‌ترين راه‌ها اين است. دواي غفلت نماز است و دواي شهوت ازدواج است. نماز اقامه بشود و ازدواج آسان شود، پنجاه درصد گناهان كم مي‌شود. تمام بت‌ها را بشكنيم. منتها دو سه جگر مي‌خواهد. دو سه تا كت‌شلوراي در كشور مي‌خواهيم شبيه شهيد رجايي! دو سه آخوند هم در كشور مي‌‌خواهيم شبيه نواب صفوي! كه اين خط‌ها را بشكنند و هر چه « كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي‏» نيست، بزند و برود كنار! آداب و رسوم و همه را بزند و كنار ببرد و اين‌ها خط‌شكني‌هايي است كه مفيد است و خيلي خوب است.

راه‌هاي نفوذ شيطان، ترساندن هست. گمراه كردن هست. غضب هست. آهنگ‌ها و تبليغات هست. مانورها هست. خدعه هست. من اينجا پانزده شانزده مورد نوشته‌ام. آن‌ وقت راه‌هاي گول زدن، زينت هست. نجوا هست. تبذير هست. نسيان هست. شايعه هست. طاغوت‌ها هست. دوست هست. تهديد هست. تطميع هست. اصلاً نشد كه بگويم و اصلاً هل خوردم در موضوع ازدواج! چون بيش‌تر نامه‌‌هايي كه دست من مي‌رسد، نامه‌هايي است كه… يك نامه خواندم خيلي دلم سوخت. دختر مي‌گفت: كه خدا پدر و مادرم را لعنت كند. زمان دبيرستان خواستگارهاي خوبي داشتم و هي گفتند باشد كه ليسانس شود. باشد كه فوق ليسانس شود. حالا كه فوق ليسانس شدم، ديگر خواستگار نمي‌آيد. يعني گاهي وقت‌ها به خاطر يك هوس خيالي، آرزو، وعده‌ها، چنين مي‌شود، چنين مي‌شود، چنين مي‌شود، صبر كن شايد داماد بهتر آمد، صبر كن، حالا بگذار، حالا جواب مثبت نده، اين را همينطور در آبغوره بخوابان ببينيم كس ديگري مي‌آيد يا نمي‌آيد، همينطور هي با آرزوها عقب مي‌افتدو خانه‌ام تمام شود، بعد استخدام رسمي شود، بعد سربازي‌اش تمام شود، همينطور… آقا ازدواج مثل آب خوردن است. دوره‌ي سربازي تمام شود آبت مي‌دهم. دوره‌ي ليسانس بگير آبت مي‌دهم. بابا هر وقت تشنه شد بايد آب بخورد. قيدها را بايد برداشت. يك نهضتي مي‌خواهد. ازدواج يك نهضت مي‌خواهد. يك نهضت… يعني بايد ثابت كنيم. تلويزيون ما بايد ثابت كند كه مي‌شود عروس و داماد زندگي ساده داشته باشند. روي موكت هم مي‌شود زندگي كرد. با دوتا پتو هم مي‌شود زندگي كرد. لازم نيست ساعت اول مبلمان باشد، دو سال اول آدم با دست دو تا پيراهن و دو تا شلوار مي‌شورد. لازم نيست از همان دقيقه‌ي اول ماشين لباسشويي باشد. مي‌روي و گير ماشين لباسشويي مي‌شوي، آن وقت دخترت فاسد شد و پسرت هم فاسد شد. چون مي‌خواستي جهازيه‌ات هم تكميل شود، آن هم مي‌خواست خانه‌اش تكميل شود و استخدام رسمي شود. تا مي‌رويد كه جمادات را حفظ كنيد، انسان‌ها مي‌سوزند. يا گناه مي‌كنند كه قيامتشان آتش مي‌گيرد، يا تقوا دارند و هي خودشان را نگه مي‌دارند، اعصابشان خورد مي‌شود. يا در دنيا مي‌سوزند به خاطر اينكه هي خودشان را نگه مي‌دارند… جوانه آمد و گفت من سرم را به ديوار مي‌زنم. دستم را روي آتش گذاشته‌ام كه انگشتم را بسوزانم كه شهوت از من دور بشود، يا در دنيا ول مي‌شوند و گناه مي‌كنند، به خاطر ماشين لباسشويي و به خاطر اينكه پشت خانه‌مان را سنگ‌كاري نكرده‌ايم… گير چه هستيم؟ هر شش بشقاب گلش بايد يك جور باشد. يكي از اين بشقاب‌ها بشكند اين خانم بازار را زير و رو مي‌كند كه گل بشقاب پنجم را مي‌خواهم با آن پنج تا گل… حالا چه كسي وقتي پلو مي‌خورد، فيلمبرداري از اين گل‌ها مي‌كند؟ بعد مي‌رود و فتوكپي‌اش را نشان مي‌دهد كه آقا ما رفتيم مهماني اين پنج تا بشقاب گل سومي به ششمي نخورد. اصلاً ما گاهي وقت‌ها فكر مي كنيم… گير چه چيزي هستيم؟ گير گلي هستيم كه به سفال است. به خاطر همين گير و گورها دخترمان مي‌سوزد و خودمان هم مي‌سوزيم. بايد همه‌ي اينها را برداشت. يك نهضتي مي‌خواهد.

خدايا ازدواج را آسان كن. مزه‌ي نماز را به ما بچشان! براي همه‌ي بي‌همسرها همسر خوب مقدر كن و گير و گورهاي ازدواج را با دست مردان انقلابي و مؤمن برطرف بفرما!

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1625
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست