responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1626
1- زيبا جلوه دادن زشتي‌ها توسط شيطان
2- ايستادگي در برابر انحرافات
3- وعده‌هاي دروغ و اميد بستن به رحمت خدا
4- مقايسه‌هاي نابجا در انجام گناهان
5- آبروريزي به اسم اطلاع رساني
6- غيبت به اسم دلسوزي براي مردم
7- خطر شياطين انسان نما و دوستان بد

موضوع: راه‌هاي نفوذ شيطان(1)

تاريخ پخش:  15/05/90

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

جلسه قبل بحثمان پاسخ به سؤالات بود. يكي گفتيم كه خدا چرا شيطان را آفريد؟ جوابش اين بود كه خدا موجود خوبي را آفريد، شيطان خودش، خودش را خراب كرد. مثل پيراهن سفيدي كه به شما مي‌پوشانند، خود شما لجني مي‌كني. سالها عبادت كرد ولي بعد لجبازي كرد. بعد خودش انتخاب كرد راه بد را، و به جاي اينكه عذرخواهي كند پرروگري كرد. آهن را به شما مي‌دهند شما چاقو مي‌سازي. خوب از اين چاقو مي‌شود استفاده‌ي خوب كرد، مي‌شود استفاده بد كرد… موجودي بود با اختيار، با اراده، خلاف كرد به جاي عذرخواهي پرروگري كرد.

بعد گفتيم: آيا شيطان ما را مجبور مي‌كند؟ گفتيم: نه. شيطان ما را مجبور به خلاف نمي‌كند. دعوت به خلاف مي‌كند. يعني مي‌شود انسان وسوسه شيطان را گوش بدهد، مي‌تواند گوش ندهد. اينطور نيست كه چون شيطان است من حريف نمي‌شوم. مثل سرما، سرما زمينه‌ي سرماخوردگي است، ولي شما مي‌تواني با پوشيدن يك بوليز جلوي سرما مقاومت كني. سرما آدم را مجبور نمي‌كند كه حتماً حالا كه سرما هست، من هم سرما بخورم. سرما است، شما با لباس زمستاني جلوي سرما مي‌ايستي. سرازيري است ولي خود را كنترل مي‌كني. اينطور نيست حالا كه سرازيري است همه بايد بيفتند. خيلي‌ها در سرازيري راه مي‌روند و نمي‌افتند. گفتيم شيطان حزب دارد. چون در قرآن كلمه‌ي («حِزْبُ الشَّيْطان‏») (مجادله/19) يعني تشكيلات دارد. قبيله دارد. («هُوَ وَ قَبيلُه‏») (اعراف/27) داريم. («أَوْلِياءَ الشَّيْطان‏») (نساء/76)

بعد هم گفتيم اگر شيطان نباشد آدم نمي‌تواند انتخاب كند. بايد هم انبيا دعوت به خير كنند هم شيطان دعوت به شر كند، ما بين خير و شر يكي را انتخاب كنيم. وگرنه اگر يك راه باشد خوب فقط بايد راه خوب برويم. آنوقت معلوم نمي‌شود ما آدم خوبي هستيم يا نه. زماني معلوم مي‌شود شما آدم خوبي هستي يا نه، كه بين چند راه راه خوب را انتخاب كني. اگر يك راه باشد، يك راه است ديگر چاره نيست همين راه است.

1- زيبا جلوه دادن زشتي‌ها توسط شيطان

دنباله‌ي بحث گذشته اين بود كه شيطان چطور ما را گول مي‌زند، گفتيم زشت‌ها را زيبا جلوه مي‌دهد. موضوع بحث: راه‌هاي نفوذ شيطان. چند راه دارد. 1- زيباسازي بدي‌ها؛ بدي‌ها را زيبا جلوه مي‌دهد. حالا نمونه‌اش چيست؟ مثلاً فكر مي‌كند كه اگر خانم اين رقمي حجاب داشته باشد، يك دختر پيشرفته‌اي است. فكر مي‌كند كه مثلاً اين تمدن است. فكر مي‌كند مثلاً روشن‌فكر است. خودش را حراج مي‌كند. دختر خانم تو گران هستي. هركس مي‌خواهد به تو نگاه كند بايد خرج تو را هم بدهد. خانه، ماشين، مسكن، گاز، برق، آب، تلفن… اگر خرج تو را داد حق دارد تو را نگاه كند. تو اينطور خودت را آرايش مي‌كني و مفت نشان جوان‌ها مي‌دهي، مگر حراج كردي؟ منتهي فكر مي‌كند كه اين پيشرفت است و تمدن دارد و روشن‌فكر است و اين راه شيطان اين است، يكي اين است.

يكي اين است كه گاهي مي‌گويد كه ولو اين پسر، پسر بدي است، اما چون من دوستش دارم با او ازدواج مي‌كنم، «إِنْ شاءَ اللَّه‏» هدايتش مي‌كنم. يا پسر دختر را ديده، مي‌گويد: خوب اين دختر دختر بدي است ولي من اگر با اين ازدواج كنم اين را هدايت مي‌كنم. به اسم هدايت! هدايتش كه نمي‌كند خودش هم گول مي‌خورد مثل بچه‌اي كه دارد غرق مي‌شود مي‌روند نجاتش دهند، خودشان هم غرق مي‌شوند.

گاهي مي‌گويد: ديگران هم اينطورند. حالا تو يكي مي‌خواهي خوب شوي. همه نشستند تو ديگر نمي‌خواهد نماز بخواني. نشستند ديگر حالا جلسه را به هم نزن. خوب ديگران بكنند. مگر هر كاري ديگران كردند درست است؟

يك نفر از خانه‌اش بيرون آمد، ديد يك كسي يك زغال دست گرفته به ديوار خانه‌اش چيزي مي نويسد. شعار مي‌نويسد. گفت: آقا اين ديوار خانه‌ي من است. من راضي نيستم! با اين خط بدت و اين زغال سياه آمدي ديوار به اين خوبي ما را خراب مي‌كني. گفت: راضي نيستي پس چرا ديگران شعار نوشتند؟ گفت: ديگران گور پدرشان خنديدند. گفت: خوب من هم به گور پدرم مي‌خندم! (خنده حضار)

2- ايستادگي در برابر انحرافات

اينكه چون ديگران اين راه را رفتند پس ما هم برويم، نه. ما سه رقم جوان داريم. ببينيم شما از كدام يك هستيد. يك جوان داريم كه مثل آب است. شل است. آب چون شل است در هر ظرفي شكل همان ظرف درمي‌آيد. مي‌گويد: خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو. قرآن هم مي‌گويد: («وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضينَ») (مدثر/45) هرطور زدند ما هم همانطور رقصيديم. اين جوان مثلاً در اين جلسه شركت مي‌كند خوب پسرعمو است، پسر خاله، همسايه، همشاگردي است، برو بريم! او اين آهنگ را گوش مي‌دهد ما هم گوش مي‌دهيم. او اين حرف را مي‌زند ما هم اين حرف را مي‌زنيم. افرادي هستند از خودشان اراده ندارند. موج اينها را مي‌برد. مثل آبي كه از خودش شكل ندارد، در هر ظرفي شكل همان ظرف درمي‌آيد. اين يك دسته جوان.

يك دسته جوان هستند، خودشان داراي فكر هستند. داراي هويت هستند. مستقل هستند. اگر همه هم اين را گوش بدهند، مي‌گويد: آقا اين راه غلط است. من اين راه را نمي‌روم. حالا همه‌ي شما هم سيگار بكشيد، من نمي‌كشم. همه‌ي شما هم اين فيلم را ببينيد من نمي‌بينم. من فكر دارم، براي خودم يك آدم مستقلي هستم. اين هم يك دسته…

يك سري جوان‌ها داريم كه غير از اينكه راه خلاف را نمي‌رود، سعي مي‌كند خلافكارها را هم به راه خودش بياورد. پس اگر بردنت آب هستي، هوا هستي، شل هستي! اگر مقاوم بودي طلا هستي. طلا در لجن هم بيفتد طلا است. اگر ديگران را شما به راه حق بردي، امام هستي. امام يعني كسي كه راه حقي را برود، و افراد ديگر را هم به راه حق دعوت كند.

در خانه اگر افرادي راجع به نماز كاهل هستند، شما هم كاهل شدي، شل هستي. اگر آنها كاهل هستند، شما محكم پاي نماز ايستادي، پاي درست ايستادي ميزان هستي. طلا هستي. اگر سعي كردي ديگران را به نماز و مطالعه دعوت كني امام هستي. ديگران اينطور بودند. خوب ديگران باشند. پدران ما اينطور بودند. مگر هركاري پدران ما كردند درست است؟ پدران ما خيلي از كارهايشان غلط بوده است. به بت پرست‌ها مي‌گفتند: چرا بت مي‌پرستيد؟ مي‌گفتند: («إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا») (زخرف/22) نياكان ما بت مي‌پرستيدند. قرآن هم مي‌گويد: («أَنْتُمْ وَ آباؤُكُم‏») (يوسف/40) هم خودتان، هم نياكانتان منحرف هستيد. پدران ما راههاي خوبي هم داشتند. راههاي بدي هم داشتند. خوب‌هايش را بايد بگيريم، بدهايش را بايد ترك كنيم.

گاهي وقتها شيطان آدم را به آرزوها مي‌كشاند. حالا اين پسر كه آمده، تو ليسانس هستي، اين پسر ديپلم است. بگو: نه! تو كه ليسانس هستي بايد خواستگار فوق ليسانس سراغ تو بيايد. به آرزوي خواستگار فوق ليسانس مي‌نشيند، سن دختر بالا مي‌رود، ديگر نه ليسانس مي‌آيد نه فوق ليسانس! اصلاً ديگر خواستگار نمي‌آيد. من نامه دارم. نامه دارم از يك دختر فوق ليسانس نوشته: من در زمان پيش دانشگاهي و سال اول و دوم دانشگاه، خواستگارهاي خوبي داشتم. پدر و مادرم دائم گفتند: باشد ليسانست را بگيري، باشد ليسانست را بگيري، ليسانسم را گرفتم گفتند: برو فوق ليسانست را هم بگير. الان فوق ليسانس گرفتم و ديگر خواستگار نمي‌آيد. خدا پدر و مادرم را لعنت كند. چند بار من اين را در تلويزيون بگويم. ازدواج ضرورت است. سومين نياز بشر همسر است. نياز اول بشر اكسيژن است. نياز دوم بشر آب و غذا است. آب و نان است. نياز سوم بشر لباس است. قرآن مي‌گويد: خانم و آقا براي همديگر لباس هستند. («هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُن‏») (بقره/187) لباس يعني سومين نياز. آقا يك كسي تشنه است، شما تشنه‌تان است؟ «إِنْ شاءَ اللَّه‏» بعد از ليسانس آبت مي‌دهم. بابا تشنه‌اش است. نه «إِنْ شاءَ اللَّه‏» فوق ليسانست را بگير آب بخور.

گاهي به آرزوي اينكه داماد كه باشد. به آرزوي اينكه، به آرزوي اينكه، گاهي آرزوها كارها را عقب مي‌اندازد. بگذاريد بنويسم:

1- زيباسازي، به نام تمدن، روشنفكري، پيشرفت.

2- گاهي به نام هدايتش مي‌كنم، من با او رفيق مي‌شوم. آقا بچه‌ي بدي است. دختر بدي است. چرا با اين رفيق شدي؟ خوب حالا من با او رفيق مي‌شوم «إِنْ شاءَ اللَّه‏» هدايتش مي‌كنم. خوب خودت هم منحرف مي‌شوي.

3- گاهي به نام اينكه ديگران اينگونه هستند. خوب ديگران اينگونه باشند. مگر شما آب هستي كه در هر ظرفي شكل همان شوي؟

4- گاهي به نام اينكه نياكان ما خوب، نياكان ما كار خوب داشتند، كار بد هم داشتند.

5- گاهي به نام آرزوها، صبر كن «إِنْ شاءَ اللَّه‏» خواستگار فلان برايت مي‌آيد.

3- وعده‌هاي دروغ و اميد بستن به رحمت خدا

6- گاهي به نام وعده‌هاي دوغي، اينها قلاب‌هاي شيطان است كه شيطان هر كسي را با اين قلاب‌ها سمت خودش مي‌كشد. وعده‌هاي دروغ… به خصوص در گفتگوهاي عروس و داماد. عروس يك چيزهايي مي‌گويد داماد را كلاه سرش بگذارد. داماد هم يك چيزهايي مي‌گويد سر عروس را كلاه بگذارد. البته بيشتر پسرها سر دخترها كلاه مي‌گذارند. گول خورده در دخترها بيش از پسرها است. چون دختر لطيف است، ظريف است، موجود ظريف آسيب پذيرتر است. كلك در پسرها بيشتر است. وعده‌هاي دروغ مي‌دهد. بله چنين مي‌شود، چنين مي‌شود، چنين مي‌شود. دختر را به هواي وعده گول مي‌زند.

7- گاهي وقت‌ها مي‌گويد: بابا اينطور هم كه شيخ‌ها مي‌گويند نيست. هي مي‌گويند: جهنم! جهنم! خدا ارحم الراحمين است. حالا بگذار خوش باشيم خدا ارحم‌الراحمين است. خدا ارحم‌الراحمين است. يعني مغرور مي‌شود به اينكه خدا ارحم‌‌الراحمين است. اين وادارش مي‌كند به خلافكاري.

8- گاهي مي‌گويد: حالا دير نمي‌شود. حالا مگر پير شدي كه مي‌خواهي توبه كني؟ حالا جواني، حالا يك دسته گلي هم آب دادي… حالا بگذار كارهايمان را بكنيم، پير شويم عذرخواهي مي‌كنيم. حالا دير نمي‌شود.

9- گاهي وقت‌ها يك چيزي را جابه جا مي‌كنيم. نماز نمي‌خوانيم. ايشان نماز نمي‌خواند ولي انصافاً به فقرا كمك مي‌كند. مثل اينكه بگوييم: ايشان چشم ندارد ولي انصافاً هشت تا گوش بزرگ دارد. اگر كسي چشم نداشته باشد صد تا گوش هم داشته باشد، گوش كار چشم را نمي‌كند. پا ندارد ولي انصافاً چه زباني دارد. زبان ندارد ولي انصافاً چه چشمي دارد! هر عضوي بايد كار خودش را بكند. شما كره‌ي زمين را هم مالك باشي به فقرا بدهي، كار يك ركعت نماز را نمي‌كند. نماز بي‌زكات هم قبول نيست. نه نماز مي‌شود خواند به فقرا رسيدگي نكرد، نه مي‌شود به جاي نماز به فقرا رسيدگي كرد. هرچيزي جاي خودش! به جاي حج، چرا پولمان را به اين عرب‌ها بدهيم؟ در فاميل كلي فقير داريم. در شهر ما كلي نياز است. در روستاي ما چقدر نياز است.

4- مقايسه‌هاي نابجا در انجام گناهان

10- گاهي وقت‌ها شيطان گول مي‌زند از راه مقايسه، مي‌گويد: حالا اين دو تا مو چيزي نيست. بعضي از خانم‌ها خيلي بدحجاب هستند. حالا ما يك خرده مچمان پيدا شد! ديدي بعضي دخترها آستين را تا كجا بالا مي‌كنند. برو به او بگو. حالا ما دو سانت پيدا بود. بابا دو سانت و دو متر فرقي نمي‌كند. شراب حرام است. يك قاشق چايخوري‌اش حرام است. قاشق مرباخوري‌اش حرام است. قاشق غذاخوري‌اش حرام است. ملاقه‌اش حرام است. ليترش حرام است. بشكه‌اش هم حرام است، حرام حرام است.

به ما گفتند: دروغ نگو چه شوخي، چه جدي… گاهي وقت‌ها مي‌گويند: حالا شوخي كرديم. يا شوخي كردي، يا جدي، گناه كردي! مثل اينكه من يك طلا دارم، سرش را تيز مي‌كنم و در چشم شما مي‌زنم. كور مي‌شوي و خون مي‌آيد و مي‌گويم: طلا بود. حالا يا طلا بود يا ميخ بود. ما كور شديم. يا طلا بود، يا ميخ بود. ما كور شديم. نمي‌شود حالا به هواي اينكه شوخي كرديم، شوخي كرديم. چه شوخي، چه جدي، آبروي مردم را ريختي. چه شوخي چه جدي اين حرف را نبايد بزني.

مقايسه مي‌كنيم. ديگران از ما بدتر هستند. آقا اين دوچرخه را برداشتي گناه است. با حوله‌ي فلاني خودت را خشك كردي، گناه است. تصرف در مال مردم است. اگر يك حوضي، استخري آجرهايش دزدي باشد، سر آن حوض هم وضو بگيري، اگر تصرف در مال مردم حساب شود گناه است و وضويت هم باطل است. برو بابا! حالا كشتي آهن را در دريا مي‌دزدند حالا سر يك مرغ و يك دوچرخه به ما گير مي‌دهي.

11- گاهي وقت‌ها شيطان مي‌گويد: آينده‌نگر باش. حالا نمي‌خواهد خمس بدهي. پيري داري، كوري داري، دخترت را هنوز شوهر ندادي. پسرت را هنوز داماد نكردي. هزار و يك مشكل داري. آدم بايد آينده‌نگر باشد. براي بچه‌هايت يك چيزي ذخيره كن. همينطور با اين اسم‌ها مي‌آيد باعث مي‌شود كه مثلاً خمس ندهد، زكات ندهد، به فقرا كمك نكند. براي اينكه پيري دارد، كوري دارد!

من سالهاي قبل هم اين حديث را خواندم ولي اجازه بدهيد يكبار ديگر هم بخوانم. سه حديث مي‌خوانم هر حديثي بيست ثانيه! يعني سه تا حديث را در يك دقيقه مي‌خوانم. خواهش مي‌كنم همه‌ي مردم گوش بدهيد.

حديث اول: امام جواد، امام نهم(ع) فرمود: به شيعيان من بگوييد، من امام جواد ضامن هستم اگر خمس بدهيد از مال شما كم نشود. اين بيست ثانيه اول.

بيست ثانيه دوم: امام كاظم فرمود: به شيعيان ما بگوييد اگر پول حقي را ندهيد، خدا طوري زندگيتان را تاب مي‌دهد، كه دو برابرش را در راه باطل بدهيد. يعني دو ميليون حق نمي‌دهي، يك خرج چهار ميليوني خدا در سفره‌ات مي‌گذارد.

بيست ثانيه سوم: امام رضا(ع) كه شما سمناني‌ها افتخارتان اين است كه 550 كيلومتر مسافرهاي امام رضا از داخل استان شما رد مي‌شوند. كه حالا اين را هم ما يك صحبتي كرديم با استاندار و بعضي از مسئولين ديگر، كه 550 كيلومتر را خيلي مي‌شود كار كرد. شما مي‌توانيد يك سي‌دي درست كنيد اول شناخت امام رضا، عظمت امام رضا، اهميت زيارت، يك دو تا شعر، نماز مسافر، دو تا طنز، چون حديث داريم در مسافرت شوخي هم بكنيد. يك طنز حلال، يك خنده‌ي حلال، يك سي‌دي درست كنيد هر ماشيني مي‌آيد از استان شما برود يك سي‌دي به او بدهيد. حساب كرديم سي‌دي 110 تومان است  تخم‌مرغ 150 تومان. يعني به اندازه يك تخم مرغ، استان سمنان به اين ماشين بدهد. به جايي نمي‌رسد. آخرش مي‌شود يك كشتي تخم مرغ! ما كار فرهنگي مي خواهيم بكنيم بايد اين كار را بكنيم. چون ميليون‌ها آدم از استان شما نزد امام رضا مي‌روند. شما مي‌توانيد با يك سي‌دي، منتها سي‌دي بايد هنرمندانه باشد. يعني همه‌ي اقشار را با همه‌ي سليقه‌ها جذب كند. خيلي مي‌توانيم كار بكنيم. خيلي مي‌توانيم كار بكنيم. اگر به ما بگويند: چقدر مي‌دوي؟ مي‌گوييم: دو كيلومتر! يك گرگ دنبالمان كند سي كيلومتر مي‌دويم. يعني پيداست 28 كيلومتر ديگر توان دويدن در ما هست. منتهي خودمان نمي‌دانيم كه اينقدر زور داريم.

5- آبروريزي به اسم اطلاع رساني

12- گاهي وقت‌ها آبروريزي مي‌كنيم. مي‌گوييم: بابا آبرويش رفت. مي‌گويد: نه! ما بايد شفاف سازي كنيم. ما بايد اطلاع رساني كنيم. ببين اين تزيين است. يعني آبروي مردم را مي‌ريزد، افشاگري مي‌كند، بعد هم اسم افشاگري‌اش را چه مي‌گذارد، مي‌گويد: اطلاع‌رساني، شفاف‌سازي، به اسم اينها آبروي مردم را مي‌ريزيم. حالا مي‌فهميم اين قرآن چه مي‌گويد. قرآن راجع به شيطان مي‌گويد: («زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطان‏») يعني شيطان زينت مي‌دهد، («زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ») (انفال/48) شيطان براي مردم عملشان را زينت مي‌دهد. يعني كار غلطشان را مثل يك پتوي كثيفي كه در ملحفه سفيد مي‌پيچد. خوب ديگر چه مي‌كند؟

13- به اسم دين، خرافه مي‌آورد مثلاً مي‌بيند مردم علاقه‌مند به امام زمان هستند، مثلاً علاقه‌مند به مقام معظم رهبري هستند، برمي‌دارند يك سي‌دي درست مي‌كنند، سي‌دي ظهور نزديك است. چهار تا هم غلط در اين سي‌دي مي‌چپانند. هرچه حق بود قلابي‌اش را هم درست مي‌كنند. مثلاً طلا حق است، يك طلاي قلابي… طلاي بدلي… هر چيزي كه حق است مشابه‌اش را هم درست مي‌كنند. به اسم دين!

14- به اسم ازدواج، دوستي‌هاي قبل از ازدواج، حالا ما مي‌خواهيم در آينده «إِنْ شاءَ اللَّه‏» با هم ازدواج كنيم. دوستي پسر و دختر، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏» حرام است. چون يا از دقيقه‌ي اول حرام است، يا بعد از چند ساعت به حرام كشيده مي‌شود. بي‌خود هم چانه نزنيد. دوستي پسر و دختر حرام است. يا لحظه‌ي اول حرام است، يا به مرور به حرام كشيده مي‌شود. به اسم دوستي قبل از ازدواج.

6- غيبت به اسم دلسوزي براي مردم

15- به اسم دلسوزي، غيبت مي‌كند. دلم به حالش مي‌سوزد. بنده خدا رفت كاسبي كند ورشكست. ازدواجش شكست خورد. همينطور تمام عيب‌هاي او را مي‌گويد، هي هم يك آه مي‌كشد، دلم به حالش مي‌سوزد. دوباره يك دو تا غيبت مي‌كند. گاهي قيافه قيافه‌ي دلسوزي است، ولي مثل رگبار غيبت مي‌كند.

گاهي قيافه، قيافه‌ي ذكر است. شما پهلوي من مي‌آيي مي‌گويي: فلاني چنين كرد. عجب! «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»! يعني باقي‌اش را بده بيايد. اين يك چنين عيبي هم دارد؟ سبحان الله! يعني باقي‌اش را بگو بيايد. يعني قيافه، قيافه‌اي است كه آقا دارد ذكر مي‌گويد، اما («زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ»)

16- به خيال مردم‌داري، مريدبازي مي‌كند. سكوت مي‌كند. مريدها دورش جمع شدند، مي‌گوييم: اين آقا حلقه‌ي طلا دستش بود. حلقه‌ي طلا بر مرد حرام است. حالا كه آمده دست شما را مي‌بوسد، كنار شما مي‌آيد مي‌بيني حلقه‌ي طلا دستش است، بگو: حلقه‌ي طلا حرام است. نماز با آن باطل است، نماز هم نخواني دائم در حال حرام است. چرا؟ گفت: ببين آقاي قرائتي ما نبايد مردم را از خودمان برانيم. بايد مردم را نگه داريم. به اسم مردم‌داري حرام هم مي‌بيند حرف نمي‌زند…. نبايد ما به خاطر مردمداري جلوي حق را بگيريم. اينها را در اين جلسه گفتم، در جلسه‌ي قبل هم گفتم به اسم آبروداري اسراف مي‌كنند. به اسم شعائر مذهبي مردم‌آزاري مي‌كنند. به اسم ابتكار، به اسم حق مرد بيش از اين حرف‌هاست. به اسم اينكه شأن من اين است. به اسم هنر، به اسم ورزش، به اسم عبادت، شيطان وقتي مي‌خواهد گول بزند، نمي‌گويد: بيا برويم فلان گناه را بكنيم. معمولاً براي آدم‌هايي كه تازه مي‌خواهد اينها را گول بزند، مي‌گويد: بيا برويم صفا كنيم. بيا برويم ورزش، خوش باشيم. انسان نياز به تفريح دارد. خوب نياز به تفريح يعني چه تفريحي؟ اين كار اسمش تفريح بود. («زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ»)

7- خطر شياطين انسان نما و دوستان بد

يك چيزي را من مي‌دانستم اما به آن برنخورده بودم. ديشب متوجه شدم. شما مي‌دانيد كه اسم آخرين سوره‌ي قرآن چيست؟ سوره‌ي آخر قرآن چيست؟ ناس! مي‌دانيد آخرين كلمه‌ي قرآن چيست؟ («مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ») (ناس/6)  آخرين سوره ناس، آخرين كلمه هم ناس است و آن مردم خطرناك هستند. هم شياطين است، جن والانس! هم جني داريم، هم انس! خيلي مهم است من تا ديشب به اين توجه نداشتم. آخرين سوره‌ي قرآن ناس است، و آخرين كلمه هم («مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ») البته ناس‌هايي كه شيطاني مي‌كنند. يك صلواتي بفرستيد. (صلوات حضار)

يك طناب خدا پايين كرده و تمام شرور را، تمام شرها به همين طناب قلاب است، مي‌گويد: بكش بالا!(«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» )(فلق/1) طنابش طناب فلق است. («قُلْ أَعُوذُ بِرَبّ‏ِ الْفَلَقِ، مِن شَرِّ مَا خَلَقَ») (فلق/1و2) يعني تمام شرها با همين قلاب بيرون مي‌آيد. اما وسوسه‌هاي آدم‌هاي خطرناك! آدم‌هاي خلاف را مي‌گويد: يك طناب اين را پايين نمي‌كشد سه طناب براي اين پايين كرده است. («قُلْ أَعُوذُ بِرَبّ‏ِ النَّاسِ، مَلِكِ النَّاسِ إِلَهِ النَّاسِ») (ناس/1-3) سه تا طناب فرستاده، اين سه طناب را به هم گره زده، بعد مي‌گويد: («مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الخَْنَّاسِ») (ناس/4) («الَّذِى يُوَسْوِسُ فىِ صُدُورِ النَّاسِ») (ناس/5) بعد مي‌گويد: («مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ») (ناس/6) سه تا طناب پايين كرده است. («رَبّ‏ِ النَّاسِ») بعد مي گويد: («إِلَهِ النَّاسِ»)، («مَلِكِ النَّاسِ») يعني خدا را از ربوبيتش، از الوهيتش، از مالكيتش استفاده مي‌كنيم.

يعني وسوسه به قدري سنگين است، كه با يك طناب نمي‌شود، وسواس، آنوقت اين وسوسه كجاست؟ در سينه وسوسه مي‌كند. يعني در روح! چه كساني هستند؟ هم جني، هم ناس. يعني رفيق بد. رفيق بد به قدري خطرناك است، كه مي‌گوييم: خدايا، («رَبّ‏ِ النَّاسِ»)، («إِلَهِ النَّاسِ»)، («مَلِكِ النَّاسِ») من را از آدم‌هاي بد نجات بده. دختر بد، پسر بد. فيلم‌ساز بد، هنرمند بد. پدر بد، مادر بد، پسرعمو بد، پسردايي بد، يعني خيلي مهم هستند. يكبار ديگر تكرار مي‌كنم. آخرين سوره ناس، آخرين كلمه ناس، خدا مي‌گويد: («بِرَبّ‏ِ النَّاسِ»)، («إِلَهِ النَّاسِ»)، («مَلِكِ النَّاسِ» )سه طناب پايين كرده، گفته: از شر شيطان، شيطان چيه؟ («مِنَ الْجِنَّةِ») چه شيطان‌هاي جني، («وَ النَّاس»‏ )اين ناس، ناس! كلمه‌ي ناس آخر است. خيلي رفيق بد است.

از رييس جمهور گول مي‌خورد تا عالم، تا وكيل، وزير، آقاي يك خلافي كردي. عذرخواهي كن تمام مي‌شود. نه، مقاومت كن! تو قهرمان مي‌شوي. مي‌آيند رفيق‌ها به او مي‌گويند: مقاومت كن، قهرمان مي‌شوي حالا به روزگار بد گرفتار مي‌شود. در شأن تو نيست. او بايد بيايد چنين كند. او بايد… ناس، ناس…

بنده ديشب تا حالا به اين اعتقاد رسيدم، كه مهمترين خطرها رفيق بد است. از قرآن هم يك آيه داشتيم. كه آدمي كه كار بد مي‌كند، يك نوك انگشتش را گاز مي‌گيرد. اگر بدي‌اش خلاف بيشتر بود، دو تا دستش را… اگر خيلي كار بدي كرده، ولي قرآن مي‌گويد: آدمي كه رفيق بد دارد، دو تا دست‌هايش را روي هم مي‌گذارد، دو تا را با هم گاز مي‌گيرد. («يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى‏ يَدَيْهِ») (فرقان/27) نمي‌گويد: («يده»)، («يَدَيهِ») يعني دو تا دست. يعني رفيق بد كار را به جايي مي‌رساند كه در قيامت انسان دو دستش را گاز مي‌گيرد. كسي ما را دوست ندارد. همين رفيقي كه مي‌گويد: بيا برويم اين را ببينيم، اين كار را بكنيم، اين حرف را بزنيم، همان رفيق اگر خبر مرگ من به او برسد، تشييع جنازه هم نمي‌آيد. ما را كسي دوست ندارد. اگر كسي ما را دوست دارد خالق ما را دوست دارد. پيغمبر، امام ما را دوست دارد. كساني ما را دوست دارند كه رشد فكري به ما مي‌دهند. آمريكا ما را دوست ندارد. خودت را بكشي كه فرمول هواپيما اف 16 را ياد دانشجو بدهد، كار ندارد روي ماهواره بگذارد. اطلاعات علمي را آمريكا با ماهواره و اينترنت به ما انتقال بدهد ابدا! سكس هرچه مي‌خواهي به تو مي‌دهم. عكس زن لخت هرچه مي‌خواهي به تو مي‌دهم. دختر لخت! عكس فساد هرچه مي‌خواهي براي تو مي‌فرستم. اما فرمول هواپيماسازي را ياد تو نمي‌دهم. از اين نمي‌فهميم كه آمريكا دشمن ما است؟ اين آقا كه اين سي‌دي را به من داد، گفت: اين را ببين چه مي‌خواهد… فكر من بالا رفت؟ من را عياش كرد يا جدي؟ ضربه‌ي علمي به من نزد، اين فيلم، اين رفاقت، ناس، ناس، ناس، رفيق بد، رفيق بد، رفيق بد. تمام شرها، («مِن شَرِّ مَا خَلَقَ») تمام شرها به («قُلْ أَعُوذُ بِرَبّ‏ِ الْفَلَقِ») ولي شر وسواسي اين هم وسوسه‌‌ي رفيق‌هاي بد كه ناس است، («إِلَهِ النَّاسِ»)، («مَلِكِ النَّاسِ»)،(«رَبّ‏ِ النَّاسِ»)

خدايا ما هم همينطور مي‌گوييم. يا («إِلَهِ النَّاسِ»)، يا («مَلِكِ النَّاسِ»)(«إِلَهِ النَّاسِ»)، يا («رَبّ‏ِ النَّاسِ» )يا («رَبّ‏ِ النَّاسِ»)، يا («إِلَهِ النَّاسِ»)، يا («مَلِكِ النَّاسِ») خودت از تمام وسوسه‌هاي انس و جن همه‌ي ما را حفظ بفرما. تا الآن كه رفيق‌ها با انواع مختلف، با نام‌هاي مختلف، با تاكتيك‌هاي مختلف، بستر فساد براي ما باز مي‌كنند، اگر گول خورديم، لغزش‌هاي گذشته‌ي ما را ببخش و بيامرز. ايماني به ما بده كه مثل آب در هر ظرفي شكل آن درنياييم. مثل طلا باشيم كه در هر فسادي خودمان را حفظ كنيم. ايمان كامل، علم مفيد، تن سالم، تقوا، رزق حلال، عزت دنيا و آخرت، علم مفيد، نيت خالص، به همه‌ي ما مرحمت بفرما.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1626
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست