responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1643


1- شيوه‌ي دعوت پيامبر در آغاز بعثت
2- استقامت و پايداري در دعوت و تبليغ
3- دعوت همراه محبت و صميميت
4- بهره‌گيري از منطق، موعظه و گفتگو در دعوت
5- اطمينان قلبي يا ترس و هراس؟
6- ياد خدا، عامل رفع دغدغه‌ها
7- پروا نداشتن از مخالفت افراد بي‌ايمان
8- اميد به لطف و رحمت الهي

موضوع: رسالت ما در برابر بستگان

تاريخ پخش: 28/02/91

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

بعضي آيات قرآن در بورس است و همه بلد هستند. بعضي از آيات را همه عمل مي‌كنند. بعضي آيات در ذهن‌ها نيست. يكي از آيه‌هايي كه در بورس است من در اين 27، 28 دقيقه مي‌خواهم تفسير كنم. يكي از آيه‌ها اين است.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‌»، چون در آستانه‌ي تابستان سال 91 هستيم، موضوع: رسالت ما نسبت به بستگان. (وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبينَ) (شعرا /214) فاميل‌هاي نزديك را هشدار بده. پيغمبر ما چهل سالگي به پيغمبري رسيد، سه سال مخفيانه تبليغ كرد. بعد از سه سال آيه آمد كه ديگر تبليغت را از خفاء بيرون بياور و علني تبليغ كن.

1- شيوه‌ي دعوت پيامبر در آغاز بعثت

(فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَر) (حجر /94) علني تبليغ كن. و در علني هم اول از فاميل خودت. پيغمبر اكرم(ص)، (صلوات حضار)… به اميرالمؤمنين دستور داد كه يك جلسه راه بيانداز. اميرالمؤمنين بچه‌ي سيزده ساله بود. اين خودش يك نكته است. به بچه‌ي سيزده ساله گفت، فاميل‌هاي ريش سفيد را دعوت كن.

گاهي بايد به بچه‌ها مسؤوليت داد. از همه كوچكتر بود، ولي گفت: باني جلسه تو. چهل نفر را دعوت كرد. كه بيشتري عموها و بستگان و اينها بودند. جلسه خانه‌ي چه كسي باشد؟ جلسه خانه‌ي ابوطالب پدر حضرت علي باشد. چون رئيس مكه ابوطالب بود، اين خودش معلوم است كه گاهي وقت‌ها اگر آدم يك جلسه را خانه‌ي كسي بگذارد…

يادم نمي‌رود حضرت امام آغاز انقلابش فرمود: اولين جلسه خانه‌ي آيت الله حائري باشد. آيت الله حائري مؤسس حوزه‌ي علميه‌ي قم بود و همه‌ي مراجع شاگرد آقاي حائري بودند. گفت: جلسه آنجا باشد. آقاي حائري هم مرحوم شده بود. منتها آقازاده ايشان آيت الله حاج شيخ مرتضي حائري گفت: جلسه خانه‌ي ما باشد كه همه نسبت به آن خانه يك قداستي دارند… بگوييم: خانه‌ي استاد است. خانه‌اي است كه همه‌ي فقها در اين خانه تربيت شدند. يا از استادي تربيت شدند كه در اين خانه زندگي مي‌كرده. اين جلسه كجا باشد؟

گاهي وقت‌ها ما مثلاً مي‌گوييم نه، بايد آنجا باشيم كه من رئيسش هستم. نه حالا هرجا انفع است. جلسه خانه‌ي چه كسي باشد؟ خانه‌ي ابوطالب باشد. ابوطالب رئيس مكه بود. پسر مسؤول، سيزده ساله. پدر در خانه‌اش بود. حالا مهماني با ذبح يك گوسفند است، اين پيداست كه بايد آبگوشت داد حرف زد. پلو بايد داد حرف زد. قرآن هم يك آيه دارد مي‌گويد: «كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ» بعد مي‌گويد: (وَ اعْمَلُوا صالِحاً) (مؤمنون /51) قرآن مي‌گويد: (فَلْيَعْبُدُواْ) (قريش /3) برايي اينكه (الَّذِى أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَ ءَامَنَهُم مِّنْ خَوْفِ) (قريش /4) بي مايه فتير است.

يك محبتي بايد كرد، بعد از محبت بايد نصيحت كرد. اگر شما نمره‌ي بيست دادي، زير نمره‌ي بيست اگر معلم نصيحت كرد، مي‌گويد: چشم! اما اگر معلم صفر يا نمره‌ كم دادي و زير نمره‌ي كم نصيحت كردي، نصيحت تو را برمي‌گرداند. وقتي كه براي دخترمان گوشواره مي‌خريم. آنوقتي كه براي پسرمان ثبت نام مي‌كنيم و يك مبلغي مي‌دهيم. براي دخترمان مبلغي مي‌دهيم. يعني آنوقتي كه يك محبتي مي‌كنيد، از اين فرصت‌ها بايد استفاده كرد.

گوسفندي ذبح شد، و يك غذايي راه افتاد. غذا را كه خوردند، ابولهب تا متوجه شد يا حرف‌هاي پيغمبر را شنيد جلسه را به هم زد. يك عمو ابوطالب حمايت مي‌كرد، يك عمو مثل ابولهب، از اين معلوم مي‌شود كه همه آدم‌ها را هم نمي‌شود يكطور ديد. يكوقت مي‌بيني چند تا برادر هستند، هر كدام يك طوري هستند. چند تا عمو هستند، چند تا دايي، چند تا خاله، چند تا عمه، يك عمو، پسرش ميزباني مي‌كند، پدرش حمايت مي‌كند. يك عمو مثل ابولهب جلسه را متلاشي كرد. يعني جلسه را طوري كرد كه ديگر نشد صحبت كنند. حضرت فرمود كه يكبار ديگر. يك گوسفند ديگر، يكبار ديگر. باز از اين معلوم مي‌شود كه اگر يكوقت يكجايي رفتي كاري كني نشد، مأيوس نشو. اگر شما تبر زدي، چوب نشكست، نه چوب را دور مي‌اندازي و نه تبر را. دو بار مي‌زني. سه بار مي‌زني. امام در تحرير مي‌گويد: اگر نهي از منكر مي‌كني، امر به معروف مي‌كني، كسي گوش نداد ولي مي‌داني چند بار بگويي گوش مي‌دهد، خوب چند بار بگو. شما يكبار زنگ بزني بگويي: آقا طلب مرا بده، به تو نمي‌دهد. اما اگر ده بار تلفن كني، تلفن يازدهم را ديگر مي‌دهد. چطور براي طلب خودت تكرار مي‌كني، براي مطالبه‌ي خدا هم بايد تكرار كرد.

2- استقامت و پايداري در دعوت و تبليغ

قرآن مي‌گويد: (وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها) (طه /132)، «وَ اصطَبر» يعني مقاومت كن. نگو يكبار گفتم. شما اگر در شيشه باز نشد، دور نمي‌اندازي. همينطور به افراد دور جلسه مي‌دهي، شايد يك نفر باز كرد. جلسه‌ي اول گوسفند، جلسه‌ي دوم باز مهماني، خوب غذا كه تمام شد، دعوت را شروع كرد. همه گفتند: نه! فقط همين پسر سيزده ساله گفت: بله. در همان جلسه فرمود: هركس به من ايمان بياورد، وصي من همان است. حضرت علي ايمان آورد، پيغمبر فرمود: اين وصي من و جانشين من است. آنوقت مردم متلك گفتند. به ابوطالب گفتند: از اين لحظه به بعد بايد هرچه آقازاده مي‌گويد اطاعت كني. گفت: باشد. اشكالي ندارد. گاهي وقت‌ها، يكوقت يك كسي مسؤوليتي دارد ولو سن‌اش از شما كمتر است، بايد قبول كنيم. افرادي كه با اميرالمؤمنين مسأله دارند، مي‌گويند: ايمان بچه‌ي سيزده ساله فايده ندارد. قرآن مي‌گويد: حضرت عيسي در گهواره بود. (آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا) (مريم /12) آيه‌ي قرآن است. ما حكم را به او داديم در حالي كه او بچه بود.

بعد از آيه، «وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبين‌» آيه آمد: (وَ اخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنىّ‌ِ بَرِى‌ءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ، وَ تَوَكلَ‌ْ عَلىَ الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ) (شعرا /215-217) حالا اين آيه چه نكاتي دارد. نكات اول اينكه خويشاوندي سبب مسؤوليت است. مي‌گويد: «وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبين‌» كسي كه خويش و قوم است شما مسؤولش هستي. ما خيلي مي‌توانيم كار كنيم.

من خيلي غصه مي‌خورم. ديروز هم يك نامه‌اي نوشتم و به افرادي هم دادم. دلم مي‌سوزد، ما بي‌عرضه هستيم. يك جاهايي بي‌عرضه هستيم. يك جاهايي هم خوب عرضه داريم. آنجايي كه عرضه را نشان مي‌دهيم، موفق مي‌شويم. يك جاهايي عرضه‌مان را به كار نمي‌گيريم. من يك خاطره برايتان بگويم. از يكي از مراجع شنيدم. خوب حالا الآن «الْحَمْدُ لِلَّه‌» وضع پزشكي ما خيلي رشد كرده است. قديم اينطور نبود. پيرمردي را… اين را باز هم شنيديد. ولي تكرار مي‌كنم چون هر شب جمعه يك عده پاي تلويزيون هستند. يك چيزي را كه آدم خواسته بايد همه‌ي ايراني‌ها بشنوند، بايد ده بار بگويد تا اين…

پيرمرد تاجري بيمار مي‌شود، بچه‌هاي پولدارش در آن زمان قديم، كه طبابت و پزشكي در ايران مثل غرب نبود، اينها را بردند غرب و بيمارستان خصوصي و اتاق خصوصي و تخت خصوصي و پزشك فوق تخصص و اين را آنجا مي‌خوابانند. نصف شب از خواب بيدار مي‌شود مي‌‌بيند نوشته كه بيمار عزيز از خواب بيدار شدي، شماره‌ي مرا بگير. به زبان فارسي. گفت: حالت به هم خورده، گفتم: نه، حالم به هم نخورده ولي بيدار شدم. گفت: مي‌خواهي پنج دقيقه برايت صحبت كنيم، صحبت كنيد. مي‌گفت: يك جوك گفت، يك شعر گفت، سه دقيقه. دو دقيقه هم از كليسا تبليغ كرد. مي‌گفت: ببنيد كليسا براي يك شيعه‌ي ايراني كه دو بعد از نصف شب در بيمارستان غرب از خواب بيدار شود و پنج دقيقه وقت داشته باشد، براي آن دو دقيقه‌ها، خوراك دارد. حالا ما را نگاه كن. چهار، پنج ميليون دانشجو داريم. يك ميليون معلم داريم. دهها هزار استاد دانشگاه داريم. دهها هزار طلبه داريم، تابستان سه ماه سه ماه. عيد ده روز، ده روز، بيست روز، بيست روز تعطيل. و به اين آيه عمل نمي‌شود. از آيات متروكه اين است.

ما مسؤول فاميل‌ها هستيم. يك استاد دانشگاه بايد ببيند بچه‌ها، فاميلش چند نفر هستند. كجا هستند؟ چه مي‌كنند؟ «وَ أَنْذِرْ» به اينها هشدار بدهيم. بچه‌هاي فاميل اگر دارند غرق مي‌شوند، انقاذ غريق واجب است. پيوند خويشاوندي يك مسؤوليت بيشتري مي‌آورد. بستگان از امر و نهي استثناء نيستند. نمي‌شود حالا چون ايشان خانم كيه، ايشان دختر كيه، هركس مي‌خواهد باشد. در قرآن بارها گفته است: «قُلْ لِأَزْواجِكَ» اول به خانمت بگو، «وَ بَناتِكَ» بعد به دخترهايت بگو، بعد مي‌گويد: (وَ نِساءِ الْمُؤْمِنينَ) (احزاب /59) يعني اينطور نيست كه حالا كه زن پيغمبر است، استثناء باشد. فاطمه‌ي زهرا(س) نزد پيغمبر آمد گفت: يك خانمي بيايد كنيز من، كلفت من باشد. يعني كارهاي خانه را بكند. فرمود: تو هم بايد مثل باقي زن‌ها در خانه كار كني. اينطور نيست كه تو دختر پيامبر هستي و جدا باشي. در مسافرتي بند كفش امام صادق پاره شد، هرچه كفش دادند، گفت: آقا بند كفش من پاره شده بايد خودم پياده بروم. چرا كفشتان را به من مي‌دهيد و شما پا برهنه برويد؟ ما نبايد لوس باشيم.

درس بزرگواري بوديم. در باز شد، هوا سرد بود مي‌خواست ببندد، با اينكه ايشان بالا نشسته بود، شاگرد لب در بود مي‌توانست دست بزند و ببندد، اين آقا كتابش را زمين گذاشت، خودش بلند شد در را بست و بعد آمد نشست. در تبليغ بايد از خودي‌ها شروع كنيم. تبليغ بايد با صراحت باشد.

بعد در فاميل هم «أَقْرَب‌ فالٍأَقْرَب‌» داريم. مي‌گويد: «وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبينَ». آنكه نزديك‌تر است. از پيغمبر پرسيدند در راه خدا چه بدهيم؟ نگفت: چه بده. گفت: اول به پدر و مادرت بده. (يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُون‌) (بقره /215) عربي‌هايي كه مي‌خوانم قرآن است. سؤال كردند: «ما ذا يُنْفِقُون‌» چه انفاق كنيم در راه خدا؟ فرمود: «ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوالِدَيْن‌» مهم نيست نخود باشد يا لباس، يا پول نقد. هرچه مي‌دهي بده. ولي اول به پدر و مادرت. فاميل‌ها هم درجه‌بندي دارد. مثل ارثي كه «اقربين».

هشدار بايد در كنار محبت باشد. اينجا مي‌گويد: «وَ أَنْذِرْ» پشت سرش مي‌گويد: (وَ اخْفِضْ جَنَاحَكَ) (شعرا /215) جناح يعني بال. بالت را براي مؤمنين باز كن. يعني تواضع كن. «أَنْذِرْ» با زبان، «وَ اخْفِضْ» در عمل. يعني هم مهر داشته باش، تواضع، هم

3- دعوت همراه محبت و صميميت

هشدار داشته باش. هشدار در كنار محبت. كنار «أَنْذِرْ» مي‌گويد: «وَ اخْفِضْ». با مؤمنين تواضع، از مشركين برائت. اين هم شعار اسلامي. «وَ اخْفِضْ جَنَاحَكَ…» اين را بنويسم. بعد از آيه‌ي«وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبينَ»، مي‌گويد: «وَ اخْفِضْ جَنَاحَكَ» يعني بالت را «جناح» بالت را باز كن. يعني تواضع كن. «لِمَنِ» براي چه كسي؟ «لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِين» هم مي‌گويد،«وَ اخْفِضْ» تواضع، هم مي‌گويد:‌ «أَنْذِرْ» هشدار. هشدار معنايش اين نيست كه فقط تشر بزني. تشر بزني محبت هم بكن. مهر و قهر بايد در كنار هم باشد.

ايمان بايد همراه با تبعيت باشد. «اتَّبَعَك‌» بعضي‌ها ايمان دارند ولي گوش نمي‌دهند. يك مسلمان هست اما نسبت به حجاب، لا ابالي است، نسبت به خمس، راجع به زكات، راجع به نماز، لاابالي است. مال مردم قول مي‌دهد و به قولش عمل نمي‌كند. چك مي‌دهد، و چكش برمي‌گردد. حرف مي‌زند دروغ مي‌گويد. مي‌گويد: كسي كه مؤمن است بايد پيروي هم بكند. «ِاتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» تواضع زباني نيست، عملي است. «وَ اخْفِضْ جَنَاحَك‌» بال باز كردن يك كار عملي است. آخر گاهي وقت‌ها مي‌گويند: مخلصم، قربانت بروم. چاكرتم، بعد مي‌گويد: خيلي خوب، خيلي قربان ما رفتي. پس اين كار را بكن. مي‌گويد: نه اين حرف‌ها را نزن.

4- بهره‌گيري از منطق، موعظه و گفتگو در دعوت

در هر فاميلي افراد سرشناس، حتي مخالفين را دعوت كنيم. گاهي وقت‌ها مي‌گوييم آقا فلان فاميل حرف در گوشش نمي‌رود. فاميلي دارم اينها منحرف هستند. اينها نمي‌دانند چنين و چنان هستند. خوب چند بار اينها را دعوت كردي؟چند تا پذيرايي از اينها كردي؟ پيغمبر آبگوشت درست كرد، از گوسفند غذا درست كرد، به همه‌ي مشركين فاميلش داد. «صِلْ مَنْ قَطَعَك‌» (فقيه/ج4/ص177) آن كسي كه قطع رابطه كرده، اگر كسي بد است بايد… شما سكنجبين كه مي‌پزي اگر ديدي ترشي‌اش زياد است، شكرش را زياد مي‌كني، اگر آن ترش است، يا كافر است يا لجوج است شما بايد شكرش را زياد كني.

قرآن مي‌گويد: «ادْعُ إِلى‌ سَبيلِ رَبِّكَ»، «اُدعُ» يعني دعوت كن به سمت خدا. «بِالْحِكْمَةِ» با استدلال، منطق. بعد مي‌گويد: «وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ» موعظه‌ي زيبا، بعد مي‌گويد: (وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي‌ هِيَ أَحْسَن‌) (نحل /125) ببينيد قرآن چه قشنگ گفته است. استدلال همه بيست است. نوزده و هجده ندارد. ولذا اين را نگفته: «حكمة الحسنة»، «حكمت احسن». حكمت يعني منطق. منطق يك نمره بيشتر ندارد. ولي موعظه خوب و بد دارد. مي‌گويد: اگر موعظه مي‌كني قشنگ موعظه كن. جدال با كسي است كه مخالف من است، دارد چانه مي‌زند. آن كسي كه مي‌خواهي با او جدال كني، با او چانه بزني، چون در مقابل شما گارد گرفته، مي‌گويد: اين بايد احسن باشد. چرا؟ براي اينكه اين ترشي‌اش زياد است. چون اين ترش‌تر است شما بايد احسن باشي، حسن كافي نيست. موعظه حسن است، چون نصيحت خوب و بد دارد. در موعظه خوب و بد مي‌گويد: موعظه‌ي خوب. جدال چون اين خودي است، اين هم خودي است، اين خودي نيست، اين در مقابل ما گارد گرفته. مي‌گويد: حالا كه ترشي‌اش زياد است، تو شكرش را زياد كن. او جدال مي‌كند، حسن كافي نيست، احسن. اين خيلي قشنگ است. «چون كه سركه، سركه‌گي افزون كند» مثنوي مي‌گويد: اگر سكنجبين مي‌پزي ديدي ترشي‌اش زياد است شكرش را اضافه كن.

آقا به من فحش داده، پس محبت را زياد كن. حالا كه فحش داده بيشتر به او محبت كن كه اين ترشي از بين برود. امامان ما اينطور بودند. حتي وصيت مي‌كردند كه بعد از فوت ما به فلاني و فلاني و از بستگان كه خيلي براي ما ضرر داشتند به آنها هم محبت كنيد. نه، من اگر مردم راضي نيستم سر قبر من بيايد. چه خبر است؟ تو كينه را بعد از مرگ هم مي‌خواهي؟ بعضي‌ها مي‌گويند: مي‌خواهم روز قيامت يقه‌اش را بگيرم. بابا! قرآن مي‌گويد: در دلت كينه‌ي كسي را نداشته باش. تو مي‌خواهي اين كينه را تا قيامت برداري ببري. بعد هم آنجا مي‌خواهي يقه بگيري. مردم اينقدر گير هستند، بگذار گير تو يك نفر نباشند. مخالفين را دعوت كنيم.

اين يك آيه، نتيجه اين آيه اين است كه روحانيون، اساتيد دانشگاه، آموزش و پرورش، مديران، مسؤولين، دانشجوهاي عزيز، طلبه‌هاي عزيز، از بچه‌ها غافل نشويم. منتظر دعوت نباشيم. يك چند تا قفل به پاي ما است. اين قفل‌ها را باز كنيم آزاد مي‌شويم. يكي منتظر دعوت نباشيم. منتظر محبت نباشيم. ممكن است دعوت نكنند محبت هم نكنند. منتظر بازتاب نباشيم، ممكن است يك حرفي مي‌زنيم، مي‌گوييم: چه شد؟ خوب شد؟ ممكن است امروز اثر نكند، بعداً اثر خودش را مي‌گذارد. يك چيزي كه در ذهن كسي رفت، الآن هم اگر چيزي نگويد، مثلاً شما مي‌گويي: بوق مي‌زني آقا چرا با اين سرعت مي‌روي. ول كن بابا! هرچه در جاده بوق مي‌زني كه بابا اين رقم رانندگي نكنيد، اين راننده بي‌اعتنايي مي‌كند ولي وقتي سرش به سنگ مي‌خورد، گفتند: مسافرها همه بوق زدند، ولي من بي‌اعتنايي كردم. بالاخره وقتي سرش به سنگ خورد مي‌فهمد حق با شماست. شما حرفت را بزن ولو اثر نكند.شما تبر اول را كه مي‌زني ممكن است نشكند ولي تبر يازدهم كه شكست نبايد گفت: آن ده تا بي‌خود بوده. اگر آن ده تا را نمي‌خورد، اگر اين فشار ضربه‌ي تبر به چوب نمي‌خورد، آن ده‌تا. با ضربه‌ي يازدهم چوب نمي‌شكست. گرچه با تبر يازدهم شكست ولي آن ده تا هم بي‌اثر نبود. اينها اثر دارد. كمك‌هاي فكري، كمك‌هاي مشورتي، كمك‌هاي براي ازدواج‌شان، كمك‌هايي براي وام‌شان، ما مي‌توانيم مشكلات خودمان را حل كنيم. خوب اين يك آيه. صلواتي بفرستيد يك آيه‌ي ديگر هم براي شما بگويم. (صلوات حضار)

5- اطمينان قلبي يا ترس و هراس؟

يكي از آيات ديگر كه خيلي آيه‌ي در بورسي است اين آيه است. قرآن مي‌فرمايد كه: «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ…» شما بگوييد… (تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ) (رعد /28) «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» آگاه باشي، دلها فقط با ياد خدا آرام مي‌شود.

در دنيا الآن مترو و انرژي هسته‌اي و پتروشيمي و فرودگاه و همه چيز هست. آن چيزي كه الآن در دنيا كم است، آرامش است. دلار آرامبخش است؟ قلدري و قدرت آرام‌بخش است؟ قرآن مي‌گويد: فقط با ذكر خدا، «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» اول اينجا يك نكته بگويم. يك آيه داريم دل با ياد خدا آرام مي‌شود. يك آيه داريم دل با ياد خدا مي‌تپد. اين ضد و نقيض چيست. داريم مؤمن كسي است كه (اذَا ذُكِرَ الله وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ) (انفال /2) تا ياد خدا مي‌شود، دلش مي‌ترسد. بالاخره «وَجِلَتْ» يا «َتطْمَئِنُّ»؟ يك جاي قرآن مي‌گويد: با نام خدا دل آرام مي‌شود. آيه‌ي ديگر مي‌گويد: با نام خدا دل به لرزه درمي‌آيد. اينها ضد هم است. اين تضاد را چه كنيم. «وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»، «تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ». اين پنج تا جواب دارد. يك مثل بزنم كه حتي بچه سه ساله هم اين را بفهمد. بچه‌ي سه ساله هم اگر خلاف كرد از بابا و ننه‌اش مي‌ترسد، هم وقتي دستش در دست پدر و مادرش است آرامش پيدا مي‌كند. يك آدم هرزه‌اي هم نگاهش كند به هرزه مي‌گويد اين… يعني هم با پدر و مادر آرامش دارد، هم از پدر و مادر دغدغه دارد. اين هم يك… پس مشكلي ندارد.

يك پزشك جراح، متخصص و فوق تخصص جراح است. به كار خودش اطمينان دارد. اما در عين حال وقتي مي‌خواهد مثلاً يك عمل جراحي روي شخصيت مهمي كند، ضمن اينكه به كار خود اطمينان دارد «وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» هم… عزيزاني كه در كنكور مي‌روند، ضمن اينكه مطالعه كردند به حافظه و مطالعه‌ي خودش اطمينان دارد، در عين حال «وَجِلَتْ» هم هست.

دوره‌هاي آموزشي انسان اطمينان دارد براي درجه، مثلاً سرگرد است مي‌خواهد سرهنگ شود. براي ترفيع درجه بايد اين كار را بكند. ولي از اينكه مبادا موفق نشود باز دلهره دارد. يا «وَجِلَتْ» براي يكجا است، «تَطمَئِن» يعني آيات رحمتي را كه مي‌شنود «تَطمَئِنُ» آيات قيامت را كه مي‌شنود «وَجِلَتْ». مثل اينكه در مناجات داريم خدايا «إذا رأيت ذنوبي فزعت» ياد گناهانم مي‌كنم جيغ مي‌زنم. «و إذا رأيت كرمك [عفوك‌] طمعت‌» (اقبال/ص67) كرم تو را مي‌بينم آرام مي‌شوم. گناهان خودم را مي‌بينم جيغ مي‌زنم.

گاهي وقت‌ها در آغاز اضطراب است، كم كم انس پيدا مي‌كند. مثل كسي كه از بلندي مي‌خواهد شيرجه برود. مي‌رود روي بلندي هي نگاه مي‌كند، هي… اول «وَجِلَتْ» بعد دو دفعه، سه دفعه كه شد، تند تند مي‌رود و ديگر شيرجه را ول نمي‌كند. يعني در يك مرحله «وَجِلَتْ»، در يك مرحله… پس هر دو درست است، مثل اينكه آدم مي‌گويد: مثلاً شهر ما نفت دارد و نفت ندارد. هردو درست است. اين تضاد نيست. نفت دارد يعني نفت را اينجا آوردند، با ماشين و لوله. نفت ندارد يعني خود زمينش نفت خيز نيست. پس اگر گفتيم، مثلاً گفتيم فرض كنيد كه قم نفت دارد، قم نفت ندارد. مشهد نفت دارد يا ندارد. هم مي‌گوييم: دارد، آوردند. هم مي‌گوييم ندارد يعني خود مشهد چاه نفت ندارد. مواردش فرق مي‌كند. شما گاهي مي‌گويي: پول دارم، پول ندارم. پول دارم يعني رئيس بانك هستم. كليد بانك دست من است. پول ندارم يعني از خودم ندارم. اين تضاد نيست.

6- ياد خدا، عامل رفع دغدغه‌ها

خوب چطور «بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»؟ عواملي كه آدم دغدغه دارد زياد است. يكي از عواملي كه مي‌گويد: چرا همه چيز طبق ميل من نيست؟ بعضي وقت‌ها آدم مي‌گويد: چرا؟ اينكه من خواستم نشد؟ غذا پختم مهمان نيامد. درس خواندم استاد يك سؤال ديگر از من پرسيد. من اين صفحه را خواندم سؤال استاد از يك صفحه ديگر بود. نمي‌دانم، آدم دلش مي‌خواهد يك كاري شود. نمي‌شود! مي‌خواست با اين ازدواج كند، نشد. اين در علما معروف است. حالا يا حديث است يا دليل عقلي است. مي‌گويد: «ما لا يدرك كله لا يدرك كله»، «بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» يعني نشد، شما ثوابش را داري. بنده مي‌روم مسجد جماعت، بعد مي‌بينم آقا نيامده است، طوري نيست. اَه… كاش نمي‌آمدم. اَه ندارد. بنده مي‌خواستم مرجع تقليد شوم، نشدم. عيب نداره! شما ثواب مرجع تقليد داري. مي‌خواستم به فقير كمك كنم دست در جيبم كردم ديدم پول ندارم، ثواب صدقه داري. آدم اگر نيت كاري را بكند، برسد يا نرسد اجر خودش را دارد.

و لذا قرآن نگفته «ليس للانسان الا ما عمل» خدا از ما عمل نمي‌خواهد، مي‌گويد: (لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى‌) (نجم /39) سعي خودت را كردي، شد شد، نشد نشد. گاهي استرس‌ها، اضطراب‌ها، دغدغه‌ها براي اين است كه چرا من به هدفم نرسيدم. مي‌خواستم دكتر شوم، مهندس شوم، مي‌خواستم مي‌خواستم مي‌خواستم فلان‌جا بروم، مي‌خواستم فلاني بيايد، مي‌خواستم فلاني نيايد، باشد شما مي‌خواستي، ما كه همه‌كاره نيستيم. تعليم رانندگي رفتيد، يك گاز و ترمز زير پاي ما هست اما يك گاز و ترمز هم زير پاي بغلي است. شما گاهي گاز مي‌دهي، او ترمز مي‌كند. اينجا كه همه دست شما نيست. شما برق‌ كشي مي‌كني، سازمان برق از اداره برق خاموش مي‌كند. شما كه همه كاره نيستي. (وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ) (انسان /30) قرآن مي‌گويد: هرچه مي‌خواهيد وقتي مي‌شود كه خدا هم بخواهد. مثل شما وقتي به ماشين گاز مي‌دهي، ماشين مي‌رود كه اين بغل دستي هم بخواهد. اگر شما گاز بدهي، كنار دستي نخواهد ترمز مي‌كند. خواست ما در طول خواست خداست. همه كاره نيستيم.

چرا آنكه مي‌خواستم نشد؟ نشد كه نشد. ثوابش را دارم. امام در هواپيما مي‌نشيند به ايران بيايد در دوازدهم بهمن. مي‌پرسند چه احساسي داريد؟ مي‌گويد: هيچي! رفتيم حكومت اسلامي تشكيل داديم، «الْحَمْدُ لِلَّه‌»! هواپيما را سرنگون كردند و شهيد شديم، «الْحَمْدُ لِلَّه‌». شد شد، نشد نشد. اصرار نكنيد كه حتماً يك كاري شود. اين دختر و پسر حتماً كنكور بروند. هي بابا درست را بخوان، شركت هم بكن، رفتي «الْحَمْدُ لِلَّه‌»، نرفتي «الْحَمْدُ لِلَّه‌». چه خبر است؟ ما مي‌خواستيم هجرت كنيم فلان شهر برويم، نشد. خوب نشد كه نشد. اصرار نكنيم، راضي باشيم به مقدرات خدا منتها در كار تلاش خودمان را بكنيم.

7- پروا نداشتن از مخالفت افراد بي‌ايمان

دوم: گاهي وقت‌ها مي‌گويد: مردم مرا دوست ندارند. ناراحتي اين است كه مردم مرا دوست ندارند. خوب نداشته باشند. قرآن يك آيه دارد مي‌گويد: (مَنْ كانَ عَدُوًّا لِلَّه‌) (بقره /98) بعضي‌ها دشمن خدا هستند. «عَدُوًّا لِلَّه‌ وَ مَلائِكَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْريلَ وَ ميكالَ» اين آيه‌ي قرآن است. مي‌گويد: خدا دشمن دارد، فرشته‌ها، انبياء، جبرئيل، فرشته‌ها وقتي دشمن دارند تو هم چهار تا دشمن داشته باش. مگر دشمن مي‌تواند شما را پايين آورد؟ زمان جنگ 43 راديو به امام جسارت مي‌كرد. به مردم ايران جسارت مي‌كرد. الآن مقام امام و مقام ملت عزيز، در دنيا چيست؟ مقام صدام چيست؟ غصه نخور فحش داد، ولش كن.

گاهي غصه مي‌خورند به اينكه مردم بد هستند. فلاني چرا چنين كرد. خوب بله بدي‌هايش را مي‌گويي خوبي‌هايش را هم بگو. تو مثل فرشته‌ها نباش. فرشته‌ها گفتند: خدايا، نمي‌خواهد آدم را خلق كني. اين آدم خونريزي مي‌كند، فساد مي‌كند.

8- اميد به لطف و رحمت الهي

بله چرا نقاط ضعفش را مي‌گويي. خدا گفت: (إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ) (بقره /30) نقاط قوتي هم دارد. شما اگر نقاط ضعف را مي‌بيني، نقاط قوت هم ببين. گاهي وقت‌ها مي‌گويي كه آينده چه مي‌شود؟ استرس دارد از آينده. توكل ندارد، (وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ) (اعراف /128)، (وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى‌) (طه /132) چرا استرس داري؟ گاهي وقت‌ها مي‌گويد: گذشته‌ها ناكام شدند. قرآن مي‌گويد: من مي‌توانم، همينطور كه آب زباله مي‌رود در باغچه، گُل‌اش مي‌كنم. آب كثيف در باغچه مي‌رود گل مي‌شود. همينطور كه آب زباله را گل مي‌كنم، مي‌توانم سيئات تو را تبديل به حسنه كنم. چه خلبان‌هايي را كه شاه فرستاد آمريكا كه خلبان نظام شاهنشاهي شوند. برگشتند خلبان جمهوري اسلامي شدند. يعني خدا مي‌تواند همه چيز را تغيير بدهد. خلافكار هم هستيم راه باز است. غصه نخوريم گناه كرديم. توبه كنيم. خدايا من معذرت مي‌خواهم. توبه‌ي ما جدي باشد، حديث داريم يك آدم گناهكار كه مي‌گويد: خدايا مرا ببخش به قدري خدا راضي است مثل كسي كه غذايش را در بيابان گم كرده و حالا غذايش را پيدا مي‌كند. اينقدر خدا شاد مي‌شود. عذرخواهي كنيم، غصه ندارد. گناه كردي، اينطور نيست كه حالا كه گناه كردي پس يك گناه ديگر بكنيم. تا اينجا كه آمديم تا آخرش برويم ببينيم چه مي‌شود. گاهي وقت‌ها مي‌گويد: ما كه مثلاً بدهكار هستيم، پس يك خرده ديگر قرض كنيم و يك مرتبه ورشكست كنيم. يعني هول مي‌شود. مرگ را چه كنيم؟ مرگ جابه جا شدن است. تَوَفّي است. موت نيست. تَوَفّي، يعني لباس عوض كردن است. از يكجا به جاي ديگر مي‌رويم. تغيير لباس است. تغيير مكان است.

به جوان گفتند: چرا داماد نمي‌شوي؟ گفت: خرجي را چه كنم؟ گفتم: آن دختري كه مي‌خواهي بگيري الآن گرسنگي مي‌خورد؟ گفت: نه، خانه‌ي پدرش است يك چيزي مي‌خورد. گفتم: وقتي از خانه‌ي پدرش به خانه‌ي تو آمد جاي دختر عوض مي‌شود. روزي‌اش كه قطع نمي‌شود. قبلاً دختر خانه‌ي پدر ش بود، تو كه عقدش كردي خانه‌ي شما آمد. مكان دختر عوض مي‌شود. رزق دختر كه قطع نمي‌شود. و در ثاني تو مي‌فهمي اين يعني چه؟ يعني خدايا اگر يكي باشم، تو قدرت داري. دو تا باشيم تو ديگر قدرت نداري. چون تو قدرت نداري، من ازدواج نمي‌كنم. چون اگر يكي باشيم تو زور داري. دو تا باشيم ديگر زور تو تمام است. اين سوء ظن به خداست.

گاهي وقت‌ها مي‌گوييم مردم از ما توقع دارند. قرآن مي‌گويد: (لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها) (بقره /286) (لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها) (طلاق /7) دو تا آيه داريم. «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها»، «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها»، «إِلاَّ وُسْعَها» يعني چقدر جان داري، «إِلاَّ ما آتاها» يعني چقدر پول داري. تو به وظيفه‌ات عمل كن. مردم هرچه مي‌خواهند توكل داشته باشند.

اين ياد خدا آرام‌بخش است. گناهان ما را مي‌بخشد. مي‌خواستم به فلان درجه برسم، نرسيدم. ثوابش را به تو مي‌دهم. مردم دوستم ندارند، خدا هم دوست ندارند.

يك كسي يك حادثه‌اي رخ داده بود يك چيزهايي به خدا مي‌گفت. خدايا، نمي‌تواني خدايي كني از آسمان پايين بيا. خدا را داشت عزل مي‌كرد. مي‌گفت: نمي‌تواني خدايي كني، از آسمان پايين بيا. عوام بود. «مَنْ كانَ عَدُوًّا لِلَّهِ» خدا دشمن دارد. نقل مي‌كنند كه موسي گفت: خدايا يك كاري كن كه مردم پشت سر من حرف بد نزنند. خدا به او وحي كرد كه مردم پشت سر من هم حرف بد مي‌زنند. توقع نداريم كه همه مردم…

اگر در دستت طلا است، همه مي‌گويند: سفال است. در دستت سفال است، همه مي‌گويند: طلا است. «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ».

خدايا ايمان كامل، بدن سالم، عقل قوي، علم مفيد، رزق حلال، اولاد صالح، نيت خالص، عمر مبارك، عزت دنيا و آخرت، حسن عاقبت به همه‌ي ما مرحمت بفرما.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

«سوالات مسابقه»

1- اولین مجلس دعوت پیامبر، توسط چه كسی برگزار شد؟
1) حضرت علی(علیه السلام)
2) حضرت خدیجه (علیها سلام)
3) حضرت زهرا(علیها سلام)
2- آیه 132 سوره طه، پیامبر را مأمور چه كاری می‌كند؟
1) دعوت خانواده به حجاب
2) دعوت خانواده به نماز
3) دعوت خانواده به قرآن
3- اولین كسانی كه پیامبر مأمور دعوت آنان شد، چه كسانی بودند؟
1) مردم شهر مكه
2) مردم شهر طائف
3) بستگان و نزدیكان
4- قرآن به كدام شیوه‌ی دعوت تأكید می‌ورزد؟
1) منطق و حكمت
2) موعظه و ارشاد
3) منطق، موعظه، جدال
5- قرآن كریم چه اثری را به یاد خدا مترتّب كرده است؟
1) آرامش و اطمینان
2) بیم و ترس
3) هر دو مورد

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1643
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست