نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1644
موضوع: رساله حقوق امام سجاد علیهالسلام (1)
تاريخ پخش: 06/08/1400
عناوين:
1- حق خدا بر بندگان
2- بندگی خدا، نه هوی و هوس خود یا دیگران
3- توجه به نعمتهای الهی در وجود انسان
4- نماز آگاهانه، خاشعانه و دائمی
5- شکوفایی استعدادهای بشر در زمان ظهور امام زمان علیهالسلام
6- نیاز ما به خدا، نه نیاز خدا به عبادت ما
7- اجابت دعوت خدا، زمینه اجابت دعای ما
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
در ذهنمان است که سال 1400 را این هفده، هجده جلسه هست که عزیزان ما پای تلویزیون جزء مشتریان مسابقه هستند، نوزده هفته که مدرسهها باز است، بعد میخورد به ایّام حالا. ما این نوزده جلسه را گفتیم که رسالهی حقوق بگوییم. حالا رسالهی حقوق چی هست؟ دنیا و بینالملل که میگوید حق، یک چیزهایی جمع شدند دور هم و یک چیزها را به عنوان حق بشر قرار دادند، اما اسلام کار به انسانها ندارد، حق را با نگاه باز کرده، حتی حق حیوان، حتی حق کودک، حتی حق یک درخت، حق این نهر آب، حق چشم، حق گوش، حق دست، حق پا، حق زبان، یک رسالهای دارد امام زینالعابدین علیه السلام بیش از پنجاه حق جمع کرده، یعنی بیان کرده. بعضی از بزرگان هم این رسالهی امام زینالعابدین را تفسیر کردهاند. من این حقها را دیدم، گفتم من هم یک چند هفته راجع به این حقها صحبت کنم.
1- حق خدا بر بندگان
اولین حق، حق خداست. حق خدا چی هست؟ (فَأَمَّا حَقُّ اللَّهِ الْأَكْبَرُ فَإِنَّكَ تَعْبُدُهُ) (تحف العقول، ص 256): حق خدا این است که بندهی او باشی. چرا؟ خلقت کرده است، مادر وقتی بچه را متولد کرده، بیشترین حق مادر است، زجر کشیده مادر، خدا وقتی میگوید قدر پدر و مادرت را داشته باش، میگوید قدر مادرت را بیشتر داشته باش، «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْن» (لقمان /14). یک خاطره یادم آمد برایتان بگویم. یک روز در فرودگاه داشتیم جایی میرفتیم یا میآمدیم، یک جوانی آمد پهلوی من گفت: آقا، من یک پدر و مادر دارم هیچ حقی به گردن من ندارند! این «وَ بِالْوالِدَيْنِ» کمک کنید: (إِحْساناً) (إسراء /23)، شامل من هم میشود؟ گفتم: پدر و مادر داری، هیچ حقی به گردنت ندارند؟! مگر میشود؟! گفت: آره، پدر و مادر من اینطوری هستند. گفتم: مگر میشود؟! گفت: بله میشود. گفتم: بگو چه جوری شده است. گفت: من در شکم مادرم بودم، پدر و مادرم با هم دعوا کردند، از هم جدا شدند، مادرم رفت شوهر کرد، پدرم رفت زن گرفت، من هم سپردند جایی دیگر، بنابراین نه شیرم داد، نه لباسم را شست، نه کلمهای یاد من داده، نه جایی من را برده، نه خرج من را کشیده، پدر و مادر دارم، اما هیچ حقی به گردن من ندارند. [خنده] جواب این چی هست؟ گفتم که: آقا! مادر شما حملت هم نکرده؟ گفت: چرا، من توی شکمش بودم. گفتم: شما در خیابان راه میروی، یک ساک دستت هست، یک کسی ساکت را بگیرد، بگوید برویم آن طرف خیابان کمکت کنم، یک عرض خیابان، نه طول خیابان، عرض خیابان چند قدم این ساک را کمک کند، شما وقتی بهت داد، نمیگویی دست شما درد نکند؟ گفت: چرا. گفتم: نه ماه مادرت سر دل کشیده، درد زایمان کشیده، در انتظارت بوده، برایت گریه کرده، بیخوابی کشیده، از خواب و خوراکش گذشته، میشود حق نداشته باشد؟! گفت: بله، من در شکم مادرم بود، مادرم در زمان ویار اذیت میشده، هر غذایی میخورد، مشکل داشت، بنابراین ویار بوده، حاملگی بوده، سنگینی بار بوده، آرزو بوده، گریه بوده، بیخوابی بوده، بله، حق دارد. حق خدا چی هست؟ حق خدا این است که این مادر را مهر این را در دل مادر گذاشت. شما به هر مادری که حتی چند قلو زاییده، یک مادری پیدا کنید سه چهار قلو زاییده باشد بگویید: آقا یکی از بچههایت را بده، یک گونی سکه به تو میدهیم، هیچ کس حاضر است ؟ با پول عوض نمیشود. همهی اینها که کار میکنند منتظرند که کی استخدام بشوند، ما گاهی وقتها در نهضت سوادآموزی یا جاهایی که هستیم، میبینیم یک کسی شیرینی آورد، میگوییم که: خبری است، شیرینی برای چی هست؟ گفت: استخدامم تمام شد. یعنی همین که سی سالش شد و بازنشسته شد، شیرینی میدهد، یعنی چی؟ یعنی من منتظر یک همچین روزی بودم که از زیر کار در بروم. ولی یک وقت دیدی یک مادر شیرینی بدهد بگوید: بله، من دیگر وظیفهی مادریام تمام شد، از قبل از تولد وظیفه دارد، تا بعد از مرگ. مادر سر قبر بچهاش نشسته بود، کسی آمد برود، پا گذاشت روی قبر بچهاش، گفت: پاتو نگذار! گفتند: نه، بابا این پایش را گذاشت روی سنگ. گفت: نه، این پایش را گذاشت روی بچهی من. یعنی حتی سنگی هم که روی قبر بچهاش هست، کسی پا رویش بگذارد، جیغ میزند. حق خدا چی هست؟ این مهر را قرار داد. آدم زیر تابوت بالاترین مقام هم برود، حالا فرض کنید یک مقام بالایی، از دنیا رفته شما رفتی، منتظرید یک کسی پیدا بشود، این بار را بگذارید روی دوشش، استراحت کنید، یک بار مادر آرزو ندارد که بارش را یک کس دیگر، حتی زن همسایه بیاید بگوید من بچهات را نگه میدارم آرامش نیست، میخواهد خودش نگهش دارد. چه کسی مادر را خلق کرد؟ چه کسی شیر را خلق کرد؟ همه زنهای دنیا را توی چرخ کنی، چرخشان کنید دیگر، مثل چرخ گوشت، یک مادر داخلش پیدا نمیشود، صد تا زن کار یک مادر را نمیکند، کمااینکه صد تا غذا کار شیر را نمیکند، همهی دکترهای تغذیه را بیاوری، همهی مواد ویتامینها را با هم ترکیب کنند، آخرش هم شیر مادر نمیشود. نه هیچ غذایی شیر میشود، نه هیچ زنی مادر میشود. اینها همه را خدا قرار داده، حق خدا بیشتر است. اما حق الله. بندهی خدا، ما که باید بله بگوییم، به چه کسی بله بگوییم؟ [پای تخته] به چه کسی بگوییم بله؟
2- بندگی خدا، نه هوی و هوس خود یا دیگران
1- به خودمان بگوییم. بگوییم هر چه خودم پسندیدم، همان که دوست دارم عمل میکنم. من کاری به کسی ندارم، هر چی خوشم آمد عمل میکنم، هر چی خودم میخواهم. درست است؟ نه، خودت چهقدر تا حالا پشیمان شدی؟ دهها و صدها و هزارها بار با کم و زیادش کاری کردیم پشیمان شدیم، پس نمیتوانیم به خودمان بگوییم هر چی خوشم میآید، خب خیلی کارها خوشت آمده، غلط کردی. قرآن هم یک آیه دارد، میگوید: (عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً) (بقره /216): از خیلی چیزها خوشت میآید، (وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ) (بقره /216): ولی شرّ است. مگر بچه سر سفره بگوید که: مادر خوب، مادری است هر چی دوست دارم به من بدهد. نه، خب مادر خوبی نیست، ممکن است تو بچه سر سفره یک چیزی دوست داشته باشد، مادرت صلاح نداند به تو بدهد. هر چیزی خودم، نه. 2- هر چی مردم بگویند. بگوید مردم، جامعه چه میپسندند. جامعه هم نه خالق شما هستند، نه حقی به شما دارند، همینطور که تو پشیمان میشوی، جامعه هم پشیمان میشود. بارها شده به یک رئیس جمهوری رأی دادند، دور دوم رأی نداند، در دنیا، کاری به ایران ندارم. بارها شده به شورای شهر به افرادی رأی دادند، دور دوم رأی ندادند، نماینده مجلس است، یک دوره رأی دادند، دور دوم خودش را کاندید کرد، رأی ندادند. جامعه هم ممکن است پشیمان بشود، یک دوره رأی بدهد، دوره دوم چشمش باز بشود، بفهمد نه، این ان کسی که میخواستیم نیست. به خودمان بگوییم بله؟ بلند بگویید: بله، به خودمان بگوییم بله، نه، به خودت بله نگو، چون پشیمان میشوی. به دیگران هم بله نگوییم چون دیگران هم؟ پشیمان میشوند. 3- به طاغوتها بله بگوییم؟ طاغوتها یک مشت قلدر هستند. به چه دلیل من به طاغوتها بله بگویم؟ حضرت امیر میگوید شبی که متولد شدی، آزاد آفریده شدی، چرا بلهقربانگوی هر کس و ناکسی شدی؟! آن شبی که به دنیا آمدی بلهقربانگو به دنیا آمدی؟ یک آدم حرّی بودی، حالا چرا بلهقربانگوی طاغوتها شدی؟! 4- نیاکان. نیاکان هم همین گرفتاری را دارند، همین که من پشیمان میشوم، نیاکان من هم؟ پشیمان میشوند. 5- به چه کسی بله بگوییم؟ فقط به خدا بگوییم: «أشهد أن لا إله إلّا الله»، «إله» یعنی معبود، «الله» یعنی خدا، هیچ معبودی، یعنی هیچ قدرتی من را جذب نمیکند جز خدا. محبت برای خدا، عصبانیت برای خدا، وصل برای خدا، جدایی برای خدا، تجارت برای خدا، تحصیل برای خدا، اصلاً هر چی، هر کاریش میکنی فقط خدا. از یکی از مراجع درجه یک پرسیدند که: شما الآن مرجع درجه یک شیعه هستی، یک زمانی هم یک بچه یتیم بودی، ده ساله، از فلان روستا و شهر آمدی، آن زمان چه احساسی داشتی، الآن چه احساسی داری؟ گفت: هیچ احساسی ندارم، هر چه خدا راضی هست، من همان را راضیام، اگر آن زمان راضی بودم، خوش به حال بچگی، اگر حالا خدا از من راضی است، خوش به حال حالا. ملاک اینکه من دوست دارم، دوست ندارم، همه نگاهها خدایی میشود. به مرد حکیمی گفته شد: خانهی شما گرانتر است یا خانهی برادرتان؟ آن مرد خدا بود، گفت که: هر کدام از خانهها که عبادت خدا در آن بیشتر باشد. خودنویس خوب این نیست که قیمتش چند است، ممکن است یک خودکار ارزان باشد، دهها نامهی مفید بنویسد، ممکن است یک خودنویسی قیمتی باشد، یک نامهی خوب هم با این ننویسی. ممکن است یک درختی کوچک باشد، چند صندوق میوه بدهد، ممکن است درخت بلندی باشد، یک کیلو هم میوه ندهد. حق الله. او ما را آفرید، امکانات را هم او به ما داد.
3- توجه به نعمتهای الهی در وجود انسان
شما در یکی از کارها فقط خدمات دستت را حساب کن. یک چیزی مثلاً همین امروز صبح بلند شدی، وقتی میخواستی بلند شوی، دست نداشتی چهطور بلند شدی؟ دستت را گذاشتی اهرم، بلند شدی. از اتاق میخواهید بیایید بیرون، باید برق را روشن کنی، با چی؟ با زبانت میخواهی برق را روشن کنی؟ با کلهات میخواهی؟ با دستت برق را روشن میکنی. میروی مثلاً وضو بگیری، محل وضو، میخواهی کلید بزنی، شیر آب را میخواهی چهطور باز کنی؟ اگر دست نداشتی، شیر آب را چهجوری باز میکردی؟ با زبانت، با دهانت، با دندانهایت باز میکردی؟ شیر را میخواهی ببندی. من یک بار با یکی از دوستان راهنمایی کرد، نشستیم یک وضو گرفتن ما چهل و شش بار به دست نیاز داریم، چهل و شش بار به این دست نیاز داریم که بلند شویم، از خواب بلند شویم، دو رکعت نماز برویم، حرکت کنیم. چایی را میخواهی هم بزنی با چایی خوری، دست نباشد چهطور هم میزنی؟ با یک عدسی هشتاد سال فیلمبرداری. خدا حق ندارد به گردن ما؟ اولین حق، حق خداست. خیلی حسرت خواهند خورد آنهایی که اهل نماز نیستند. خدایا با چشم تو دیدم، با گوش تو شنیدم، با زبان تو حرف زدم، با پی دیدم، با استخوان، گوش شنیدم، با گوشت زبان حرف زدم، با استخوان شنیدم، با گوشت حرف زدم، با پی دیدم، چند سال؟ هشتاد، نود، کمتر، بیشتر، رایگان. شما درباره حق زمین تا به حال فکر کردی، حق زمین؟ خیلی زمین به گردن ما حق دارد. خیلی سخاوت دارد. شعور هم دارد هان، زمین شعور دارد. قرآن: (إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها) (زلزله /1)، میگوید: (يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها) (زلزله /4)، آیه قرآن است، یعنی زمین به حرف درمیآید، میگوید: این روی من گناه کرد، این پایش را گذاشت روی من، رفت فلان جا، این در راه برگشتن به توسط من لگد زد، «تُحَدِّثُ أَخْبارَها * بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحى لَها» (زلزله/ 4 و 5). اصلاً انسان مبهوت میشود، مبهوت میشود. حق خدا چیست؟ حق خدا اولین حقش این است که «تَعْبُدَه»، بندگی کنید، این هم نه بندگی که ما میکنیم، ما که بندگی، حالا خودم را میگویم، از نماز خودم واقعاً شرمنده هستم، تعارف رسمی نمیکنم، والله شرمندهام. نمازی که خدا میخواهد، عارفانه بشناسی، عاشقانه لذت ببری، آگاهانه حواست جمع باشد، خاشعانه. یک کسی نماز میخواند با ریشهایش هم ور میرفت. حضرت فرمود: این دارد با ریشهایش ور میرود، اگر خشوع میداشت، ور نمیرفت. (دعائم الإسلام، ج 1، ص 174).
4- نماز آگاهانه، خاشعانه و دائمی
نماز آگاهانه، عاشقانه، عارفانه، دائمانه، یک بار نماز میخواند، بعد از یک مدت هم ول میکند، یک درخت را اگر یک بار آبش بدهی، ولش کنی، خشک میشود. (دائِمُون) (معارج /23)، قرآن میگوید نمازت باید استمرار داشته باشد، (اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثيراً) (احزاب /41)، بعضی چیزها عددش خوب است، یعنی کمیّتش، بعضی چیزها کیفیّتش مهم است. در نماز هم کمیّت، هم کیفیّت. آنجاهایی که کمیّتش خوب است، نماز جماعت است، نماز جماعت هر آدمی که اضافه بشود به مسجد و جماعت، هر یک آدم کلی اضافه میشود، در نماز جماعت. اگر ده تا آدم سادهی ساده در یک مسجد باشند، نُه تا مرجع تقلید در یک مسجد دیگر باشند، شما در خیابان بروید این مسجدی که نُه تا مرجع تقلید هست، یا آن مسجدی که ده تا آدم عادی است، اسلام میگوید برو مسجدی که ده تا آدم عادی است، یعنی هر یک عدد آمار را بالا میبرد. این کمیّت لازم است. بعضی جاها کیفیّت لازم است. ممکن است گلی بزرگ باشد، بعضی گلها خیلی بزرگ است، ولی عطر ندارد، گل سرخ محمدی کوچولو هست، ولی عطر دارد و گلابش هم تا مدتها در شیشه میماند. کیفیّت مهم است، بو هم دارد یا نه؟ گل بزرگ است، از نظر کمیّت برگها بزرگ است، اما عطر ندارد. اما در نماز میگوید: هم (وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثيرا) (انفال /45)، هم زیاد بخوان، هم زیاد، هم (في صَلاتِهِمْ خاشِعُون) (مؤمنون /2)، هم کیفیّت. کیفیّتش خاشعون، کمیّتش «وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثيرا»، یعنی هم زیاد، هم با کیفیت. حق خدا چی هست؟ اولین حق عبادت است. دیگران هم که حق دارند، خداوند این حق را برای آنها قرار داده، اگر مادر به گردن من حق دارد، خدا این مهر را در دل مادر گذاشته، خدا در دل مادر این مهر را گذاشته. حق الله. «إِنَّكَ تَعْبُدُهُ»: بندهی او باشید، (لَا تُشْرِكُ بِهِ شَيْئاً) (تحف العقول، ص 256)، غیر خدا را کنار خدا نگذار. قرآن راجع به غیر خدا خیلی حرف زده، اگر اشتباه نکنم، حالا با کم و زیادش، دویست مرتبه در قرآن «دون الله» و «دونِهِ» داریم، یعنی غیر خدا، این پیداست که آدم هر لحظه میرود سراغ غیر خدا. پول میبیند جذب میشود، مقام میبیند، لباس میبیند، ماشین میبیند، خانه میبیند، شهرت میبیند، هی دلش این طرف و آن طرف میرود، میگوید اینها دل تو را میکشند، «لا إله»، جذب کسی نشو، «إلّا الله»، «لَا تُشْرِكُ بِهِ» جالب این است که راجع به حضرت مهدی علیه السلام میگوید امام زمان که مستقر بشود، حکومت عدل را برقرار کند، خب میگوییم حالا امام زمان آمد، قانون و همه چی، میگوییم بعد چی میشود؟ میگوید: «يَعْبُدُونَني لا يُشْرِكُونَ بي شَيْئاً» (نور /55)، کلمهای که اینجا هست، «تَعْبُدُهُ لَا تُشْرِكُ بِهِ شَيْئاً» (تحف العقول، ص 256): بندگی خدا، دور ریختن غیر خدا، این هدف نهایی حکومت حضرت مهدی این است که مردم بنده خدا باشند، بندهی خدا معنایش این نیست که همهاش نماز بخوانند هان، کارهایشان کارهای درستی باشد، خداپسند باشد، حالا کمک باشد، اختراع باشد، ابتکار باشد. راجع به اختراع و ابتکار هم خیلی حرف داریم هان. یک حدیث برایتان بخوانم، الآن یادم آمد.
5- شکوفایی استعدادهای بشر در زمان ظهور امام زمان علیهالسلام
حدیث داریم تا زمان حضرت مهدی علیه السلام هر چی علم و صنعت و تکنولوژی پیشرفته، دو بیست و هفتم است، یعنی اگر تمام صنعت را تقسیم بر بیست و هفت کنیم، دو بیست و هفتم، از این بیست و هفت تا، دو سهمش تا قبل از ظهور حضرت مهدی علیه السلام است، امام زمان علیه السلام که ظهور کرد، بیست و پنج بیست و هفتمش به دست مبارک و در زمان مبارک حضرت مهدی اختراع میشود، یعنی با حکومت حضرت مهدی کشف میکند. (مختصر البصائر، ص 320) ما الآن ماشینی که سوارش میشویم پنج تا کار شده رویش، اول چی؟ معدنش را کشف کردیم، کجا آهن است، کشف معدن یک گروه خاص مهندس دارد، کشف معدن. بعد از کشف که میکنیم، استخراج میکنیم. بعد این را من برای معلمها میگویم، این حرف را خواهش میکنم، تکرار میکنم جملهی آخر را معلمها زیادی گوش بدهند، اساتید دانشگاه، طلبهها، مربیها، فرهنگیان. سؤال- چهطور ماشین، ماشین شد؟ جواب، پنج تا کار شد ماشین شد، کار اول کشف معدن آهن، بعد از کشف، استخراج معدن، بعد از استخراج، ذوب معدن، بعد ذوب، قطعهسازی، بعد اتصال این قطعات میشود ماشین. امتحان هوش من میپرسم شما بگویید: اول؟ کشف، بلند بگویید: اول؟ کشف، دوم؟ استخراج، سوم؟ ذوب، چهارم؟ قطعه سازی، پنجم؟ مونتاژ، اتصال. معلم پنج تا کار باید بکند، یعنی پنج رقم مهندس هر کاری میکنند، یک معلم و استاد دانشگاه، پنج تا کار مهندس را باید یک معلم باید بکند، معلم باید بچه را کشف کند، این صدّام است یا امام خمینی است، چه کسی است این در آیندهاش؟ کشف بچه، استعداد بچه، تواناییها و ظرفیتهای بچه باید کشف بشود. بعد از کشف، استخراج، قرآن راجع به استخراج میگوید که، قرآن آیاتی داریم برای کشف، میگوید تو خودت را کشف کردی، چه کسی هستی؟ (إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً) (بقره /30)، تو خلیفهی خدا هستی هان. (نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي) (ص /72): روح خدا در تو هست هان. «خَلَقَ لَكُم» (روم/ 21 و …)، «سَخَّرَ لَكُم» (جاثیه/ 13 و …)، «مَتاعاً لَكُم» (نازعات/ 33 و …)، ابر و باد و مه و خورشید برای تو هست هان. (عَلَّمَهُ الْبَيانَ) (الرحمان /4)، بیان برای تو هست هان، (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ) (ذاریات /56)، تو را برای این خلق کردیم که بندهی من باشی، یعنی کارهایت خدایی باشد هان، (كَرَّمْنا بَني آدَمَ) (إسراء /70)، تو کرامت داری هان، هر چی عربی میخوانم قرآن است. (فَضَّلْنا) (إسراء /70) تو فضیلت داری، تو کرامت داری، روح خدا در تو هست، خودت را کشف کن. بعد که خودمان را کشف کردیم، خودمان را استخراج کنیم، (يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ) (بقره /257)، از ظلمات تفرقه، جهل، شرک، از این ظلمات برویم بیرون. کشف، استخراج، ذوب بشویم، با مسائل معرفتی، با مناجات، با عبادت، ذوب بشویم. قطعهسازی بشویم، هر کسی در خانهی خودش، در منطقهی خودش رشد کند، بعد این آدمهای رشد داده، اینها به هم متصل بشوند، متصل بشوند، بشوند یک جامعهی اسلامی. حق خدا چیست؟ خودمان را کشف کنیم، به غیر خدا خودمان را نفروشیم، غیر خدا ما را ارزان میخرند، فوقش برایمان سوت میکشند، فوقش برای ما کف میزنند، فوقش برای ما صلوات میفرستند. حق خدا چی هست؟ امام سجاد میگوید: «فَإِنَّكَ تَعْبُدُهُ» بندهی او باشید، (لَا تُشْرِكُ بِهِ شَيْئاً) (تحف العقول، ص 256): همان که راجع به حضرت مهدی میآید، امام زمان که در حکومت مستقر شد، تازه میگوید: «يَعْبُدُونَني لا يُشْرِكُونَ بي شَيْئاً» (نور /55)، اینجا میگوید: «تَعْبُدُهُ لَا تُشْرِكُ بِهِ شَيْئاً فَإِذَا فَعَلْتَ ذَلِكَ» (تحف العقول، ص 256): وقتی یک کاری کردی، «بِإِخْلَاصٍ» (تحف العقول، ص 256)، نیتت هم خالص باشد، «بِإِخْلَاصٍ». «جَعَلَ لَكَ عَلَى نَفْسِهِ أَنْ يَكْفِيَكَ» (تحف العقول، ص 256): خدا قول داده که زندگیات را تأمین کند، هم «أَمْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ» (تحف العقول، ص 256): هم دنیایت را تأمین کند، هم آخرتت را. «وَ يَحْفَظَ لَكَ مَا تُحِبُّ مِنْهَا» (تحف العقول، ص 256): هر چی دوست داری، خدا برایت نگه دارد، بچهات را دوست داری، خدا بچهات را به تو میبخشد، مالت را دوست داری، آبرویت را دوست داری، هر چی دوست داری، خدا به تو میدهد، اگر تو بندهی خدا شدی، تو بندهی خدا باش، خدا هم قول داده که هر چیزی را که دوست داری، شما را به اهدافت برساند.
6- نیاز ما به خدا، نه نیاز خدا به عبادت ما
حالا حق خدا را دارد میگوید. یک سؤال- خدا چه نیازی به عبادت ما دارد که میگوید: (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ) (ذاریات /56)، جنّ و انس را خلق نکردم، مگر برای اینکه بندگی کنند، مثلاً خدا به نماز ما نیاز دارد؟ نگفته: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِأُعبَد»؛ «لِأُعبَد» یعنی من یک کمبودی دارم، یک هوسی دارم، میخواهم عبادت بشوم، «أُعبَد» یک معنا دارد، من جنّ و انس را خلق کردم تا پرستش شوم، خدایا مگر تو کمبوی داشتی که حالا باخم و راست شدن من کمبود تو حل بشود؟ نمیگوید: «لِأُعبَد»، میگوید: «لِيَعْبُدُون»، میخواهم او بنده بشود، نمیخواهم من عبادت بشوم، میخواهم او عبادت بکند. ببینید گاهی وقتها شما نشستی، یک کاری را به پسرت میگویی، به دخترت میگویی، بلند شو این کار را بکن، میگوید: آقا بچه است، ولش کن، بچه است، کارش نداشته باشد، بگذار، بگو: من میخواهم او رشد کند، من خودم دستم را دراز کنم برمیدارم، منتها میگویم این را بردار، این را بگذار، میخواهم او رشد کند، (لِيَعْبُدُونِ) (ذاریات /56) یعنی میخواهم او رشد کند، نمیگوید «لِأُعبَد»، میخواهم من پرستش شوم، میخواهم او پرستش بکند. [خنده] یک کسی رفت خانهی کسی چیزی یاد بدهد، معلم، استاد، حالا، بعد هم پول کسی به این نداد، یک مدتی صبر کرد دید هیچ کسی به او پول نداد. یک روز دیدش، گفت: آقا، شما ما چند جلسه آمدیم خانهی شما صحبت کردیم، درس دادیم، بنای تقدیر از ما نداشتی، نباید مثلاً یک حقالتدریسی، پولی به ما بدهی؟! گفت: نخیر. گفت: چرا؟ گفت: من تو را دعوت کردم، زبانت باز شود، تو معلمی بلد نبودی، آوردمت خانه، چاییات دادم، بچهام را هم نشاندم، گفتم: درسش بدی، من میخواستم زبان تو باز بشود. گاهی وقتها اینطوری است، خدا میخواهد زبان ما را باز کند. میخواهد ما خدایی بشویم، نمیخواهد او پرستش بشود، میخواهد ما پرستش کنیم. شما وقتی که شیرجه میروی، چیزی میخواهی از استخر بیاوری بیرون؟ تمام اینهایی که در مسابقات شنا شیرجه میروند، چیزی نمیخواهند از استخر بیاورند بیرون، میخواهند این شیرجهاش خوب بشود، فرق است بین این بگوییم شیرجه برو یک کاسهای افتاده توی استخر، بیاور بیرون، شیرجه برو برای این که کاسه را بیاوری بیرون، یا شیرجه برو برای اینکه شیرجه رفتنت تمرین بشود. (لِيَعْبُدُونِ) (ذاریات /56)، نه «لِأُعبَد».
7- اجابت دعوت خدا، زمینه اجابت دعای ما
خیلی سؤالاتی که میکنند جوابش در خود جمله و حدیث هست، مثلاً میگوید که: (ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ) (غافر /60)، دعا کنید مستجاب میکنیم، سؤال میکند: آقا! پس چرا دعای ما را مستجاب نمیشود؟ جوابش در خود «ادْعُوني» هست، «ادْعُوني» یعنی دعا کن، «دعا» یعنی طلب خیر، تو از کجا میگویی این که از خدا میخواهی خیر است، شاید شرّ باشد؟! میگوید: «ادْعُوا»، «دعا» در لغت عرب یعنی خواستن چیز خیر، از کجا میگویی این که تو از خدا میخواهی خیر است؟! بعد هم میگوید «ادْعُوني»، نی یعنی فقط از من بخواه، به کس دیگر نگو. (فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصين) (غافر /14)، اخلاص، اخلاص، «ادْعُوني»، نی، کلمهی نی یعنی فقط از من بخواه، به هر کس و ناکسی نگو. تو به خدا گفتی، به صد نفر دیگر هم گفتی. «أَسْتَجِبْ»، «أَسْتَجِبْ» هم جوابش در قرآن است، قرآن میگوییم هم «أَسْتَجِبْ» داریم، هم (اسْتَجيبُوا) (انفال /24) داریم، «أَسْتَجِبْ»: یعنی تو بندهای عبادت کن، من مستجاب میکنم. «اسْتَجيبُوا»: یعنی خدا هم دعوت میکند، تو اجابت کن، همینطور که تو توقع داری هر چی گفتی خدا گوش بدهد، خدا هم توقع دارد هر چی خدا گفت، تو گوش بدهی. در قرآن «أَسْتَجِبْ» تنهایی نیست، هم «أَسْتَجِبْ» در قرآن است، هم «اسْتَجيبُوا»، «أَسْتَجِبْ» یعنی خدا گوش به حرف تو میدهد، «اسْتَجيبُوا» یعنی شما گوش به حرف خدا بدهید. چند تا حرف خدا را گوش دادی تا حالا؟ بسم الله. قرآن را باز کنیم ببینیم با قرآن تطبیق میکنیم یا خیلی کج و کوله هستیم: (كُلٌّ لَهُ قانِتُون) (بقره /116)، هستی در حال تواضع است، شما تواضع میکنی؟ «وَ الصَّابِرينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاء (بقره/ 177)، در مشکلات صبر میکنی؟ (إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً) (معارج /20): تو در سختیها جیغ میزنی، صبر نمیکنی. (إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُم) (انفال /2): یاد خدا میشود دلش میریزد، تو صدای اذان را میشنوی، در بازار، در خیابان دلت میلرزد؟ یک خانم شما سراغ دارید که دو تا استکان میشوید، استکان سوم صدای اذان بلند شد، فوری شیر را ببندد، برود وضو بگیرد نماز بخواند، استکان سوم را بعدا بشوید؟ یک همچین خانمی اگر در جمهوری اسلامی دارید، الحمدلله. هستند، ولی کماند، ولی اگر داریم استکان میشوییم زنگ تلفن باشد، تا تلفن زنگ زد، شیر را میبندیم، دستمان را خشک میکنیم، بله، بله، بله، بله، بله، ببخشید دیر شد، داشتم استکان میشستم. چهطور تلفن خدا زنگ میزند، خب الله اکبر، این تلفن خداست دارد زنگ میزند، تلفن خلق زنگ میزند، فوری شیر را میبندی، ولی یک بار شیر را بستی برای تلفن خدا؟! خدا هم از ما توقع دارد. روایتی داریم خداوند میگوید: تو انصاف نداری، بیانصافی کردی، هر چی تو گفتی من گوش دادم، ولی خیلی چیزها من گفتم، تو یک بار هم گوش ندادی. حالا منی که نماز میخوانم، نمازم با حضور قلب است؟ هستی سجده میکند: (وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ يَسْجُدانِ) (رحمان /6)، ستاره و درخت در حال سجده هستند. «سَبَّحَ لِلَّه» (صف/ 1 و …) ، «يُسَبِّحُ لِلَّه» (جمعه/ 1 و …)، (يَسْجُدُ لَه) (حج /18). آیه داریم (حج/ 18): «يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ»، آن چه در زمین و آسمان است، در حال سجده هست. «وَ الشَّمْسُ»، خورشید، «وَ الْقَمَرُ»: ماه، «نُجُومُ»: ستاره، «جِبال»: کوه ها، «شَجَرُ»: درختها، «دَوَابُّ»: چهارپایان، «وَ كَثيرٌ مِنَ النَّاس»: اینها همه، کل هستی در حال عبادت است. شما اگر گفتند حق خدا این است که بندهی خدا باشید، بندهی خدا باشیم، تازه شدیم یک شن، یک برگ درخت، چون قرآن بارها گفته کلّ هستی در حال سبحان الله است، تازه اگر ما با توجه سبحان الله بگوییم، گاهی وقتها آدم از نماز خودش خجالت میکشد، قرآن راجع به گنجشکها میگوید: گنجشکها نماز میخوانند و میدانند چه میخوانند (نور/ 41)، من حجةالإسلام، من نمیدانم فوق لیسانس، دکتر فرض کنید، نماز میخوانم، نمیدانم چه میگویم، سر نماز، حواسم پرت است. حق خدا این است که او را بشناسیم و بندهی او باشیم. حالا بندگی خدا همه کاری است، عرض کردم تحقیق، اختراع، ابتکار، کشاورزی، هر کاری که برای رضای خدا باشد عبادت است، ما نمیتوانیم بگوییم عبادت به جز خدمت خلق نیست، خدمت به خلق یکی از عبادات است. خدایا تو را به آبروی امام سجاد که بیش از پنجاه حق گفته و ما میخواهیم این حقها را تفسیر کنیم، به ما توفیق بده حداقل حقی که به گردن ما هست، حداقلش را لاأقل انجام بدهیم. تا حالا هر چه غفلت کردیم، ببخش و بیامرز.
«و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- در رساله حقوق امام سجاد علیهالسلام، اولین حق کدام است؟
1) حق انسان بر خدا 2) حق والدین بر انسان 3) حق خدا بر انسان
2- آیه 216 سوره بقره، به کدام یک از حالات انسان اشاره دارد؟
1) دوستداشتن چیزهایی که برای او ضرر دارد. 2) کراهت از چیزهایی که برای او مفید است. 3) هر دو مورد