نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 165
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صل الله علی محمد و اهل بیته
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
ماه رمضان 82 را بحث مان این بود که انسان باید آدم میزانی باشد نه تند نه کند نه گرم گرم نه سرد سرد آدم متعادل اعتدال اعتدال همانست که ما در نماز میگوئیم «اهدنا الصراط المستقیم» یعنی راه مستقیم یعنی کج نشویم اینطرف نیفتیم آنطرف نیفتیم تقریبا همه ماه رمضان درباره این صحبت کردیم چون بعضیها در لباس پوشیدن اینطرف میافتند آنطرف میافتند بعضیها در خوردن کم میخورند پر میخورند اصلا گوشت نمیخورند همهاش گوشت میخورند همهاش مطالعه میکند همهاش ورزش میکند همهاش دلقک بازی میکند جوک میگوید توی مسائل سیاسی یکی کند میرود یکی تند میرود همهاش یا تند میروند یا کند میروند آدم میزان ما کم داریم یعنی آدمی که کارهایش کارهای خدایی باشد خداوند هرچه درست کرده میزان آفریده این ابرو و این ابرو مثل هم است این لب و این لب مثل هم است این دست و آن دست مثل هم است یعنی خداوند هرچه آفریده میزان آفریده به خلق خدا که میرسد میرسیم به نامیزانیها هرچه میبینی نامیزان است پر حرف کم حرف یکی به همه سلام میکند یکی به پدر و استادش هم سلام نمیکند یک عده صبح تا شام ورزش میکنند یک عده به سلامتی شان توجهی ندارند این تعادل بحث مان اینست «اهدنا الصراط المستقیم» توی این جلسه تعادل توی مسائل اخلاقی را میخواهم خدمتتان بگویم پس موضوع بحث اینست… در جستجوی راه مستقیم «اهدنا الصراط المستقیم» راه اعتدال و میانه معنایش اینست که نه افراط نه تفریط افراط یعنی تندروی تفریط یعنی کم روی در این بحث هستیم درباره عقائد باید بدانیم. نه غفلت از خدا، نه واگذاری امور به خدا
نه میتوانیم بگوئیم همه کاره خودمان هستیم من این کار را میکنم من من من هی من من نکنیم کسی که هی میگوید من یعنی از خدا غافل است هی هی نگوئیم حالا ببینیم خدا چه خواهد کرد حالا ما کار نمیکنیم اختیار با خودش نه همه کارها را به خدا واگذار کنیم که خودتان فشل و فلج بشوید و فکر کنید هیچ ارادهای ندارید نه همه کارها را به خودتان نسبت بدهید نه همه چیز را به خدا واگذارید و خودتان بیکار نه خودتان را همه کاره بدانید نه فکر کنید همه کاره خودتان هستید من پدرش را در میآورم! تو چکارهای؟ من فردا در تلویزیون خواهم گفت آقای قرائتی تو چکارهای توی تلویزیون بگویی یک پشه میآید دماغت را میگزد باد میکند خودت با دماغ گفت دیگر پشت دوربین نمیروی پس سرنوشت درسهایی از قرآن 24 ساله یا 25 ساله بند به یک پشه است آدمی که با یک پشه سرنگون میشود هی نباید بگوید من تو چکارهای یک وزنه بردار بند به یک پوست خیار است پایش را بگذارد روی پوست خیار از عقب بیفتد نخاعی بشود او را روی ویلچر بگذارند من نگوئید هر کس بگوید من خدا حالش را میگیرد حتی فرشتهها، فرشتهها به خدا گفتند بشر را برای چی خلق میکنی ما بهتریم «نحن نسبح» نحن میدانید یعنی چه؟ ما «نحن نسبح بحمدک» یعنی ما «نسبح» یعنی سبحان الله میگوئیم ما سبحان الله میگوئیم ما عبادت میکنیم این بشر را خلق نکن تا گفتند «نحن» ما خدا حالشان را گرفت یک صحنه پیش آورد که فرشتهها گفتند نه نه نه هرکاری میخواهی بکنی بکن) یک آیه داریم توی قرآن میگوید «ولاتقولن لشیء» حالا من میخوانم ببینید بعضی کلماتش هم بلدید شما تقول یعنی… «لاتقول» یعنی چه؟ نگو «ولاتقولن لشیء» شی هم یعنی شیء چیزی، نگو برای چیزی «انی» بدرستی که من «فاعل» یعنی انجام میدهم «غدا» غد یعنی فردا، نگو من فردا این کار را انجام میدهم «الا ان یشاءالله» مگر اینکه بگویی انشاءالله اگر خدا بخواهد یعنی هیچوقت کارها را به خودت نسبت نده. «و اذکر ربک اذا نسیت» اگر یکوقت فراموش کردی بگو انشاءالله اگر خدا بخواهد من دیپلم را میگیرم وارد دانشگاه میشوم هی میگوید من من… هیچ کاری را وقتی مربوط به آنیده است بگو انشاءالله کلمه انشاءالله توی دهانتان زیاد باشد امیرالمومنین (علیه السلام) میفرماید یکی از راههای خداشناسی «عرفت الله» عرف، معرفت میفرماید «عرفت الله» معرفت پیدا کردم خدا را خدا را شناختم «بفسخ العزائم» به اینکه تصمیم هایم همه وارفت یعنی خیلی کارها را عزیمت یعنی تصمیم خیلی کارها را تصمیم گرفتم اما خدا کار من را فسخ کرد یعنی تصمیم من را از بین برد از اینکه من تصمیم میگیرم یک کاری را بکنم نمیشود پیداست پشت دیوار طبیعت خبری هست یعنی اینطور نیست که همه کارها دست… یعنی شما ممکن است همه برقها را بزنی اما از اداره برق قطع باشد اگر از اداره برق قطع باشد شما همه کلیدها را هم بزنی روشن نمیشود از اداره برق قطع است.
توکل بر خدا همراه با تلاش خود
اگر خدا نخواهد شما هرچه هم تلاش کنی بی فایده است پس ببینید این حد وسط است بگو من انجام میدهم با اراده خدا من انجام میدهم انشاءالله «ان» یعنی اگر «شاء» یعنی بخواهد انشاءالله یعنی اگر خدا بخواهد به بعضیها میگوئیم بگو انشاءالله میگوید انشاءالله ندارد چرا انشاءالله ندارد آقا کامپیوتر نشان میدهد این حرفها چیه مگر هواپیماهایی که سرنگون میشوند توی آنها کامپیوتر نیست؟ توی همه هواپیماها کامپیوتر است اگر خدا خواسته باشد هواپیما سقوط کند منتظر کامپیوتر نیست برای اینکه آدم خودش را متعادل کند باید یاد ضعف خودش هم بیفتد گاهی افراد پدرشان پولدار است خانه شان قیمتی است هوش شان خوب است هوشش خوب است شکل اش خوب است پولش خوب است خانهاش خوبست فوری غرور او را میگیرد بر دهاتی مثلا حالا فکر میکند دهات عیب است دهات چه عیبی دارد؟ بسیاری از بزرگان تاریخ بچههای ده بودهاند برو سیاه برو سفید برو شرقی برو غربی برای اینکه خودتان یکوقت باد شما را نگیرد از نظر اخلاقی میگوید که مواظب باش خدا به پیغمبرش میگوید «الم یجدک یتیما فاوی» خودت هم یتیم بودهای پس حالا که یتیم دیدی «فاما الیتیم فلا تقهر» ببین خودت هم یتیم بودهای یادت رفت حالا این دیگر از قرآن نیست از من است یادت رفت توی قنداق بچه که بودی یک مگس روی دماغت مینشست دستت جان نداشت یعنی نمیتوانستی، اینقدر طاقت نداشتی که این مگس را بلند کنی هی ناراحت بودی یعنی هنر بلند کردن مگس از روی صورتت نداشتی حالا هنر پیدا کردهای آبشار بکوبی میگویند نماز بخوان ببینم فلسفه نماز چیست؟ اه! این آقا بلد نبوده یک مگس بلند کند حالا بلد شده بعد توی قنداق قاشق چایخوری بند کرده بعد یک خورده بزرگتر شده دسته گوشت کوب بلند کرده بعد نمیدانم ذره ذره کتاب برداشته بعد ذره ذره دوچرخه موتور حالا مثلا توانسته یک جوان رشید بشود تا میگوئیم نماز بخوان گردن کلفتی میکند بابا چیزی نیستی ما چیزی نیستیم اگر خدا مکیدن را یاد ما نمیداد همه ما مرده بودیم زنها بزایند مادری زائیده به سینه مادرش فوت بکند هر چه میگویی آقا، بچه جان بمک حالا همه اساتید دانشگاه را بیاورید با همه مراجع تقلید که زنمان زائید بچه مان فوت میکند بیائید یک کاری بکنید بچه عوض فوت کردن بمکد آخر آدمی که یک مکیدن بلد نباشد فلج است آدمی که با مکیدن فلج است ما چیزی نیستیم یکبار سوار هواپیما بودیم میخواستیم برویم مسافرت همه را پیاده کردند با اثاثیه گفتیم خبریه؟ مواد منفجرهای است تروریستی توی هواپیما بوده گفتند یک سوسکی رفته تو گفتیم اه!! یک موش یا سوسک گفتم بخاطر یک موش یا یک سوسک؟ گفت بله ممکن است این موش یا این سوسک یک سیمی را بجود و اگر یکی از این سیمها را بجود رابطه خلبان با فرودگاه قطع میشود همه چیزی به هم میخورد آخر یک پرواز هوایی با همه تخصصها بند به یک سوسک میشود.
تواضع در برابر اراده و قدرت خدا
انسان نباید هیچوقت متکبر باشد یادتان باشد که متکبر نباشید بخصوص در مقابل خدا من بارها این را گفتهام چند بار تا حالا این را گفتهام شما انگشت شصت را بگذارید کنار اگر تا ظهر توانستید دکمه پیراهن تان را ببندید اگر توانستید بنویسید اگر توانستید بیل دست بگیرید اگر توانستید پیچ گوشتی دست بگیرید اگر توانستید سوزن و نخ دست بگیرید تمام فن و حرفه را خدا توی این قرار داده دو سه تا وزارتخانه همین نگوئید شصت بگوئید دو سه تا وزارتخانه چند تا وزارتخانه چند تا وزارتخانه را خدا توی این جاسازی کرده و خدایی که این همه به ما چیز میدهد در مقابل خدا تواضع نکنیم «ولاتمش فی الارض مرحا» قرآن میگوید چرا متکبرانه راه میروی ژست میگیری «انک لن تخلق الارض» خیلی سفت پایت را به زمین نزن زمین سوراخ نمیشود «و لن تبلغ الجبال طولا» طولت، قدت از جبل یعنی کوه جبال یعنی کوهها یعنی خیلی همچین نکن از کوه درازتر نمیشوی خیلی هم پا به زمین نزن زمین سوراخ نمیشود کسی نیستی تو هی پا میکوبی زمین سوراخ نمیشود هی قد میکشی از کوه درازتر نمیشود که چی؟ خودت را میزان کن باد نکن عین لاستیکهای ماشین که میدهند تنظیم باد انسان باید از نظر اخلاقی خودش را تنظیم کند نه تواضع همچین موش مرده باشد و نه متکبر یک جایی را باید تواضع کند یک جایی را باید… خوب. تواضع کجا خوب است کجا خوب نیست تواضع یک جایی خوب است یک جایی خوب نیست برای خدا تواضع خوب است ما بند به او هستیم انسان در مقابل… مخلوق در مقابل خالق «اخبط الی ربهم» نسبت به خدا تواضع کن یک حدیث داریم که خداوند متعال به موسی (علیه السلام) گفت میدانی چرا تو را پیغمبر کردم میگوید نه میگوید در تو «اشد تواضعا لی» تو تواضع ات از همه مردم بیشتر بود نماز میخوانید خیلی همچین راحت نماز بخوانید بعضی آمدند نماز بخوانند حضرت فرمود «نغره کنغر الغراب» انگار کلاغ است نوک میزند پیداست نمیخواهد نماز بخواند مادر که بچهاش را میبوسد همچین نمیبوسد سفت میبوسد مادر بچهاش را دوست دارد همینطور که مادر بچهاش را دوست دارد روی عشق شما هم نمازتان را با علاقه بخوانید بعضیها نماز میخوانند مهرشان را پرت میکنند اصلا بعضیها نسبت به درس هم همینطور هستند آخر تابستان کتابش را پرت میکند با اینکه کتاب بوسیدنی است سه چیز بوسیدنی است یکی کتاب یکی دست استاد یکی در کلاس آدم باید به درس عشق بورزد ما اول سال کتابهایمان کتاب است یک خورده که هوا گرم میشود این دیگر کتاب نیست بادبزن میشود با همان کتاب بادمان را میدهیم! بعد یک خورده که میخواهیم بنشینیم هوا نم دارد میگذاریم روی آن مینشینیم موکت میشود یعنی… یعنی آخر سال که میخواهیم با بچهها شوخی کنیم دعوا کنیم میزنیم توی سر و کله… ببینید آخر این هم کتاب است هم چماق است هم موکت است هم بادبزن این پیداست کتاب پهلوی ما ارزش ندارد آدم کتاب را باید ببوسد قدیمیها چرم را بر میداشتند جلد کتاب میکردند الان همه کتابها مقوا است عوضش چرمها رفته شبرو شده به پا یعنی چرم مال مخ بود حالا چرم آمده مال پا شده چرم بالا رفته پائین مقوای پائین آمده بالا جابجا شد تواضع برای خدا.
تواضع در برابر پیامبر خدا
تواضع برای خدا و پیغمبر خدا «و یسلم تسلیما» یک آیه داریم «ان الله و ملائکة یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنو صلوا علیه و سلموا تسلیما» صلواتی بفرستید این آیه یعنی چه آیه قرآن است: «ان الله» بدرستی که خدا «و ملائکة» و ملائکه خدا و ملائکه «یصلون علی النبی» یصلون فعل ماضی است یا مضارع، مضارع فعل مضارع مال استمرار است یعنی همیشه «ان الله و ملائکة یصلون» یعنی خدا و فرشتهها دائما صلوات میفرستند بعد میگوید حالا که خدا «یصلون» است پس «یا ایها الذین آمنوا صلوا علیهم» شما هم وقتی خدا صلوات میفرستد پس شما هم با خدا هماهنگ بشوید «صلوا علیه و سلموا تسلیما» تسلیما- یعنی تواضعتان عاشقانه باشد تواضع در مقابل خدا تواضع در مقابل پیغمبر تواضع در مقابل مومنین تواضع در مقابل یتیم یکبار علی (علیه السلام) آمد دید یک بچه یتیمی نشسته گفت عزیز دید همینطور نشسته گفت پسرجان عزیزم هر چه گفت عزیز دید این بچه یتیم بخاطر نداشتن پدر خیلی روحش شکسته شده امیر المومنین (علیه السلام) با زانو و دستهایش راه رفت و صدای بزغاله کرد بع!! مع!! تا بع مع کرد این بچه خندید یک کسی آمد گفت آقا تو امیر المؤمنینی رئیس حکومت اسلامی هستی صدای بزغاله میکنی زشت است فرمود من این زشتی را انجام میدهم عوضش یک یتیم خوشحال بشود تواضع در مقابل یتیم اینها تواضعهای خوبی است تواضع برای خدا، پیغمبر، امام، فقیه، استاد، والدین، مومنین، یتیم تواضع در مقابل مردم خوب اما یک جاهایی هم تواضع خوب نیست تواضع در مقابل کفار خوب نیست تواضع در مقابل منافقین خوب نیست درباره کفار قرآن میگوید: «اشداء علی الکفار» نسبت به کفار خیلی محکم باشید تواضع در مقابل گناهکار یک کسی گناهکار است در مقابل گناهکار سلامش نکن دارد گناه میکند من به او سلام نمیکنم یک آدمی یک عیب دارد هرزگی دارد بی تقوایی دارد تواضع نکنید متکبر، یک آدم خیلی متکبر است در مقابل متکبر تو هم متکبر شو چون هر چه سلامش کنی تکبر او بیشتر میشود این حالا باد دماغ دارد حالا که باد دماغ دارد… افرادی که با یک ماشین لوکسی با یک قیافه لوکسی میآیند توی خیابان میخواهند همه نگاهش کنند اگر همه مردم رسیدند رویشان را برگرداندند این فردا هم ماشین اش را عوض میکند هم لباسهایش را چون همه کارها را کرده که مردم به او نگاه کنند وقتی شما نگاهش نکردی بادش خالی میشود.
نه تذلل، نه تکبر
ذلتپذیری نکنید آقا مخلصم قربانت بروم چاکر شما هستم که چی که چی؟ تکبر هم نکنید نه تذلل نه تکبر راه میانه تواضع است کمالات دیگران را قبول بکنید اما خودباختگی نکنید مثلا اگر آمریکا، شوروی، ژاپن، آلمان، اروپا اگر یک کشور شرقی، غربی یک تکنولوژی یک کاری کرد بگوئید کارش خوب است اما حالا کارش خوب است من تسلیم او بشوم نه تسلیم او نمیشوم حالا اگر شما توی یک کوچه راه رفتی دیدی عجب خانه قشنگی است، گفت بیا ببینم این زبالههای خانه ما را هم بردار و برو میگوئیم خانه ات خوب است اما من اسیر تو نمیشوم خوب. خود باختگی، خود کم بینی، بی هویتی اینها بد است افرادی هستند اصلا فکر نمیکنند چه جوری قشنگ هستند میبیند امروز او این لباس را میپوشد او هم میپوشد گاهی هم زشت میشوند بسیاری از مدها زشت است اما چون دیگران گفتهاند انجام میدهند خودباخته. تلمق بد است حسادت هم بد است تملق یعنی نیم کیلویی را 2 کیلو ببینی چقدر واقعا تو خوب هستی! اگر نیم کیلو خوبی دیدی بیش از نیم کیلو تعریف کردی پیداست خودباخته هستی تملق، چاپلوسی اگر نیم کیلو خوبی دیدی یک سیر گفتی باز پیداست حسودی یعنی خوبی مردم را تحمل نمیکنی نه نیم کیلو را 2 کیلو کنید نه نیم کیلو را یک… هر کس هرچی هست واقع بین باشید نه کوچکها را بزرگ ببینید نه بزرگها را کوچک ببینید هرچیزی را در جای خودش هر چیزی را در جای خودش این «اهدنا الصراط المستقیم» معنایش اینست. فیزیک چقدر ارزش دارد شیمی چقدر ارزش دارد هر دو همه ارزش دارد تاریخ هم ارزش دارد ریاضی هم ارزش دارد ورزش هم ارزش دارد بهداشت هم ارزش دارد هر چیزی را در جای خودش اگر یک درسی را خیلی وقتت را صرف آن کردی یک درس را وقتت را صرف نکردی این پیداست توازن به هم خورده مثل کسی که دماغش بزرگ میشود ابرویش کوچک چی چی میشود؟! کاریکاتور میشود اصلا این کاریکاتورها میدانید چه میخواهند بگویند تمام کاریکارتورهایی که میکشند میخواهند بگویند بابا اینها نامیزان است میخواهد بگوید چرا اینطوری است این چرا دماغش گنده است این چرا کلهاش گنده است این چرا دستش گنده است این چرا پایش باریک است این کاریکاتور هایی که میکشند فلسفه کاریکاتور اینست که با زبان هنر میخواهند بگویند جامعه ما میزان نیست با چه زبانی بگویند میزان نیست کاریکاتور میکشند با کاریکاتور میگویند میزان نیست. یعنی کاریکاتور هم یک روانشناسی پشت سر… فکر نکنید حالا یک نقاش است همینطور یک کسی میکشد الکی است چیزی… نه این کاریکاتورها پشت این کاریکاتورها یک روانشناسی است یعنی یکسری مسائل است که آن مسائل در قالب هنر عرضه میشود کاریکاتور یعنی جامعه ما میزان نیست وگرنه اگر همه مردم میزان باشند خوراکشان، پوشاکشان، اقتصادشان، خانه شان، فرششان، اگر همه مردم میزان باشند دیگر کاریکاتور ندارد. یکی پرخور است شکم گنده برای او درست میکنند یکی کم خور است یک هروئینی بغلش میکشند این کاریکاتور هم میخواهد بگوید جامعه ما میزان نیست خوب «یسئلونک ماذا ینفقون» سوال کردند ما چقدر پول بدهیم به فقراء «قل العفو» بگوئید عفو عفو یعنی وسط نه زیاد بدهید نه کم بدهید.
انفاق در حد اعتدال
یک پسری آمد پهلوی پیغمبر (صلی الله علیه و آله) گفت سلام علیکم مادرم سلام رسانده گفته پیراهنت را من میخواهم، میخواهم بعنوان یادگاری پیراهن پیغمبر (صلی الله علیه و آله) را داشته باشم تبرک پیغمبر (صلی الله علیه و آله) هم پیراهنش را در آورد و داد و بعد پیغمبر (صلی الله علیه و آله) همین یک پیراهن را داشت هی میگفتند (قد قامت الصلواة) اذان گفتند پیغمبر (صلی الله علیه و آله) پیراهن نداشت از خانه بیرون بیاید نشسته بود آیه نازل شد یا رسول الله کی گفته این رقمی چرا این کار را کردی «لاتجعل یدک مغلولة الی عنقک» نه دستهایت را به گردنت قفل کن که هیچوقت توی کیسه نرود یعنی بخیل باشی «و لاتبسطها کل البسط» نه این رقمی که پیراهنت را میدهی و الان وقت نماز بی پیراهن توی خانه نشستهای یعنی پول دادن هم باید به اندازه باشد بعضی جوانهای ما هستند هر چی پول دارند تمبر میخرند 2 هزار تومان پول کتاب نمیدهد ولی هر چه ته سیگار است جمع میکند هر چه قوطی کبریت است جمع میکند قوطی چیز… اسمش هم هست… یک اسمی هم دارد… کل… کلکسیون… بلد نیستم بگویم… من فقط دکترای زبان کاشانی دارم! زبانهای دیگر را خوب بلد نیستم خوب مثلا این همه تمبر جمع کردهای این همه قوطی کبریت جمع کردهای این همه نمیدانم… گاهی وقتها مثلا فرض کنید قلیان مال زمان ناصرالدین شاه که مظفرالدین شاه هم از این قلیان کشیده آدمهایی هستند مثلا یک چیزی را بر میدارند مثلاً این افسار اسب رضا شاه بوده خوب مثلا حالا اسب رضاشاه با باقی اسبها فرق دارد آنوقت افسار اسبش را بعنوان یادبود واقعا خدا عقل را از آنها گرفته پولشان را و وقت شان را صرف یک چیزهایی میکنند که هیچ رشدی توی آن نیست خوشا بحال کسی که اگر یک کسی کار میکند کارش کار مفیدی باشد بعضی از ما پدرانمان بعضی از دوستانمان دست به یک کاری میزنند که باشد یا نباشد هیچ فرقی نمیکند کار باید یک کار مفیدی باشد نمیشود به اسم هنر آدم هر چه را میخواهد بگوید، بگوید این هم هست پول کتاب نمیدهد اما مثلا پول تمبر میدهد بخشش هم اندازه دارد خدا به پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمود حق نداری این رقمی بریز و بپاش کنی. مهریه گاهی دخترها مهریه شان صدها سکه هزارها سکه دیروز یک کسی به من زنگ زده که دخترم را میخواهم عقد کنم گفتم مهریه چقدر است؟ گفت یک شاخه گل خوب آن هم بیخود است یک شاخه گل یعنی… ببینید عرض کردم یکی چند هزار سکه میگیرد یکی یک شاخه گل افراط و تفریط با یکی رفیق میشود 30 بار میرود خانه آنها یک هم شاگردیهای دیگر را میبیند بغلش رد میشود سلامش نمیکند افراط و تفریط آدم باید به همه هم شاگردیهایش سلام کند همه را یک چشم ببیند البته اگر کسی درسش بهتر است اخلاقش بهتر است تقوایش بیشتر است یک خورده آدم احترام بیشتری بگیرد اما نه اینکه با یک نفر 30 دفعه برخورد کنی با یک کسی سلام نکنی افراط و تفریط توی رفاقت.
نه ترس، نه تهور، شجاعت
شجاعت: اگر زیاد شجاع باشید تهور است بعضی کارها ته… آقا چند به من میدهی از اینجا بپرم بالا از اینجا بپرم پائین چندم میدهی من این 4 تا فلفل را یکضرب بخورم خوب مثلا چهار تا فلفل بخوری چه مشکلی از جامعه حل میشود از اینجا بپری پائین چه مشکلی از جامعه حل میشود این کارها شجاعت نیست تهور است تهور خیلی بد است ترس هم خیلی بد است تهور افراط است ترس تفریط است نه افراط نه تفریط شجاعت خوب است پس ببینید بخل بد بریز و بپاش هم بد وسطش سخاوت ترس بد تهور هم بد وسطش شجاعت رابطه تنگاتنگ با یک نفر بد قهر کردن و سلام نکردن به یک کسی بد افراط و تفریط وسطش هم اینست که به همه سلام کنی. همه پولهایمان را صرف یک چیز بکنیم حالا تمبر قوطی کبریت چیز دیگر… آثار عتیقه…
فقیر و غنی در کنار هم
اجمالا خوشا بحال کسی که در راه مستقیم باشد چقدر شما به مردم میگوئید سلام مخلص شما هستم احوال شما همینطور که احوال پولدار را میپرسی احوال فقیر را هم بپرس یک کسی میهمانی کرد پولدارها را حضرت فرمود چرا؟ چرا فقرا را دعوت نکردی؟ یک میهمانی دیگر گرفت برای فقرا فرمود باز هم چرا؟ گفت آخر چه کنم پولدارها را میگویی چرا فقرا را میگویی چرا؟ چه خاکی به سرم کنم فرمود: یک پولدار یک فقیر با هم بنشینند جلسه همه پولدارها باشند خوب نیست همه فقیرها هم باشند خوب نیست چون فقیرها همه نگاه میکنند میفهمند همه فقیر هستند میگویند معلوم میشود این سفره را برای فقراء انداختهاند باید پولدار و فقیر با هم بنشینند که پیدا چی؟ مثل نماز جماعت، نماز جماعت همه با هم هستند پولدار و فقیر و کوتاه و بلند و بچه و بزرگ همه باهم «بحول الله» همه با هم «سمع الله» یکی از برکات جماعت اینست که آدم وقتی میرود توی مسجد دیگر همه پزها… کی خانهاش 100 میلیون است کی خانهاش 2 میلیون است کی مستاجر است کی صاحب ملک است کی ماشین دارد کی دوچرخه دارد همه با هم «بحول الله» همه با هم «سمع الله» یکی از برکات نماز جماعت خود… بودن است این افراط و تفریطها را باید بزنیم صاف کنیم که در هر کاری را همان راه مستقیم باشد. خدایا هرچه که تندروی و کندروی و افراط و تفریط و نامیزانی در کارمان بوده تا حالا به آبروی محمد و آل محمد ما را ببخش و بیامرز. از این به بعد در تمام کارها فکر ما گفتار ما نگاه ما در تمام حرکات اخلاقیاتمان سیاست و اقتصادمان در همه برخوردهایمان ما در راه مستقیم در راه اعتدال قرار بده. «و السلام علیکم و رحمة الله»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 165