responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 166

موضوع: اعتدال در امور ديني

تاريخ پخش: 20/09/80

بسم الله الرحمن الرحيم

بحث ما سوره اسراء آيه 26 بود كه در جلسه قبل مقداري صحبت كرديم، حرف هايمان ماند حالا باز هم همان آيه را مي‌نويسيم، سر سفره وحي مي‌نشينيم، خدا با ما چه مي‌گويد؟ بالاخره ما مخلوقيم و خداوند متعال خالق ماست، و هر مخلوقي بايد كتاب خالقش را بخواند. اين ديگر حداقل است. مثل اين كه هر بچه‌اي اگر باباش شاعر بود كتاب شعر باباش را مي‌خواند.

1- به چند گروه كمك كنيد

اگر عرض كنم پدر يك وصيتي كرده هر بچه‌اي وصيت باباش را مي‌خواند. اين حداقل است كه مخلوق كتاب خالقش را بخواند، حالا اين بحث هم، تقريباً اواخر ماه رمضان پخش مي‌شود، ما هم سر سفره وحي بنشينيم.
(وَ‌ات ذَا الْقُرْبى‌ حَقَّهُ وَ الْمِسْكينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذيراً) (اسراء /26)، در آيه قبل به يكتاپرستي فرمان داده بود، جز او را نپرستيد و فرمان داده كه به پدر و مادرتان احسان كنيد و اگر پدر و مادر پير شدند. تشر نزن و كريمانه با آنها حرف بزن، اين آيه اين رو مي‌گويد، «وَ‌ات ذَا الْقُرْبى‌ حَقَّهُ»، حق فاميل‌ها را هم بده، حق مسكين را هم بده، «وَ ابْنَ السَّبيلِ»، حق كساني هم كه در راه مانده‌اند را بده، افرادي پولدار بوده‌اند، حالا وسط خيابان پنچر شده، ماشينش سقوط كرده، خطري كشتيش را غرق كرد، بالاخره در مسافرت جيبش را زده‌اند، ابن سبيل است، يعني در راه مانده است، فعلاً كمكش كنيد ولو در شهر خودش پولدار است ولي الآن ندارد، بهش بدهيد و بريز و بپاش هم نكنيد.

2- قضيه فدك

چند تا نكته هست كه اينجا من خدمتتان مي‌گويم 1- نكته اول بعد از والدين نوبت فاميل است. چون آيه قبل، والدين بود اين آيه ذالقربي، فاميل بود اين آيه نازل شد، خداوند به پيغمبر دستور داد فدك را بده به فاطمه زهرا، فدك يك مزرعه بسيار بزرگي بود كه مال پيغمبر اسلام بود. پيغمبر ديد اين يك سرمايه خوبي است، گفت بدهم به كسي كه زندگيش زاهدانه باشد، به هر كسي بدهم بخور بخور است. بدهم به اميرالمؤمنين كه نان خالي مي‌خورد، بدهم به فاطمه كه بريز و بپاش ندارد، اين را بدهم به اهل بيت كه اين پشتوانه مالي باشد براي نشر تبليغات اهل بيت، پشتوانه اقتصادي، تفكر علوي، تفكر فاطمي، نه بخاطر اين كه دختر است، فاطمه زهرا كسي است كه آن شبي هم كه مي‌برندش خانه داماد در راهي كه مي‌برندش خانه داماد، فقيري مي‌بيند پيراهن عروسي‌اش را به فقير مي‌دهد. علي بن ابيطالب، اين رو بگم مثل اين كه شما يك پولي داريد و مي‌خواهيد برويد مسافرت مي‌گوييد اينرا بدهم به كي؟ مي‌دهيد به كسي كه زندگيش از همه ساده‌تر، دينش از همه قوي‌تر، مي‌گوييد پول را بدهم به اين، اين آدم سالمي است، هم دينش بالاست هم اين مال خودش هم باشد، مصرفش كنترل شده است، فدك را داد به فاطمه ولي بعد از پيغمبر فدك را از فاطمه گرفتند.
تقريباً يك صد سالي گرفتند عمر بن عبدالعزيز بود ظاهراً، پس داد، باز چند سالي دست اهل بيت بود، دو مرتبه زمان مأمون الرشيد و هارون الرشيد گرفتند و بعد هم وقتي گرفتند، گفتند پيغمبر ارث نمي‌گذارد كه فاطمه زهرا يك سخنراني كرد، گفت نفهميدم چي شد؟ اين چه ديني است كه تو ارث ببري، من ارث نبرم؟ گفتند انبياء ارث نمي‌گذارند، گفت اين ضد قرآن است. چون قرآن مي‌فرمايد (وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ) (نمل /16)، يعني حضرت داوود از سليمان ارث برد، يعني چه؟ مگر پيغمبر…، مثل اينكه پيغمبر‌ها غذا نمي‌خورند، نفس نمي‌كشند، زندگي عادي پيغمبرها با ما يك جور است يعني چه؟ اصلاً هر چه خواستند توجيه كنند اين حق فاطمه زهرا گرفته شد، حالا عرض كردم بخاطر اين كه فاطمه، فاطمه است‌! نه بخاطر اين كه دختر پيغمبر است، پيغمبر با كسي رودربايستي ندارد عمويش هم باشد مي‌گويد (تَبَّتْ يَدا أَبي‌ لَهَب‌) (مسد /1) خدا بكشد ابي لهب را، خدا بكشد عموي مرا، پيغمبر ما اگر به دخترش فدك مي‌دهد بخاطر اين است كه مي‌داند اين درآمدها بريز و بپاش نمي‌شود، خوب پس درس اول بعد از والدين نوبت بستگان است، در انفاق، اولويت‌ها را رعايت كنيد، اصلاً يك حديثي داريم، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «لَا صَدَقَةَ وَ ذُو رَحِمٍ مُحْتَاجٌ» (من‌لايحضره‌الفقيه/ج‌2/ص‌68) افرادي از روستا به شهر آمدند. روستايشان مدرسه ندارد، دبستان ندارد، درمانگاه ندارد، مسجد ندارد، روحاني ندارد، دكتر ندارد، اين آمده در شهر پولدار شده است، حالا مثلاً در مسجد محله‌شان دو تا منار مي‌سازد، كاشي كاري مي‌كند، محراب را كاشي كاري مي‌كند، چند ميليون خرج مي‌كند.

3- رعايت اولويت در كمك كردن

شما واقعاً چرا اولويت را رعايت نمي‌كني؟ اولويت مهم است، يك چيزي برايتان بگم، يك عملي است كه در جمهوري اسلامي هم رواج پيدا كرده است، براي اعتكاف، سه روزه مي‌روند در مسجد، امام حسن مجتبي و معتكف مي‌شوند، چند دقيقه مانده بود به آخر اعتكافش كه تمام بشود يك مرتبه ديد يك كسي كارش دارد اعتكافش را به هم زد و رفت بيرون مثل آدمي كه روزه گرفته‌تر تا ده دقيقه ديگر افطار است، مي‌گويند بخور، مي‌گويد صبح تا حالا گرسنگي حالا ده دقيقه ديگر افطار، نه بايد بخوري دكتر گفته بايد الآن آمپول بزني، گفتند آقا شما يك روز هست كه در مسجد مانده‌اي، حالا چند دقيقه ديگر صبر كن، فرمود حاجت مسلمان، ثوابش از اعتكاف بيشتر است، من بروم مشكل اين را حل كنم، اولويت‌ها را رعايت كنيم.
مي‌فرمايد كه در پرداخت حق فاميل فقر شرط نيست، ممكن بگويد آقا در فاميل ما فقير نيست، فقير هم نباشد، چون چشم دارند كمك كنيد، منتها بعد مي‌گويد «وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذيراً»، اعتدال، اين بحث اعتدال بحث مهمي است، اعتدال مي‌گويند كمك كن، فاميل، به مسكين، به فقير، به كسي كه در راه مانده كمك كن. بعد مي‌گويد: بريز و بپاش نكن، يعني چه؟ مگر اعتدال در كمك، و اسلام دين اعتدالي است، در همه چيز مي‌گه اعتدال باشد، اينها كه زيادي درس مي‌خوانند، ميزان نيستند، زيادي ورزش مي‌كنند، ميزان نيستند، زيادي تفريح مي‌كنند ميزان نيستند، زيادي مي‌خوابند ميزان نيستند، در علاقه، يك كسي آخ قربانت برم، حالا ديگر بستني هم مي‌خورند بايد با هم بخورند.

4- اعتدال و ميانه‌روي در كارها

اعتدال در تحصيل، در تفريح، در ورزش، در سرمايه گذاري، در عبادت، يك باب داريم، «بَابُ الِاقْتِصَادِ فِي الْعِبَادَةِ» (كافي/ج‌2/ص‌86)، اقتصاد يعني ميانه روي، در عبادت هم بايد ميانه روي باشد، خسته شدي، ده دقيقه دعا بخوان، لازم نيست دعاي كميل را تا آخرش بخواني، ده دقيقه دعا بخوان خسته شدي، نخوان، هر چه نشاط داري، «وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذيراً»، «وَ‌ات ذَا الْقُرْبى‌ حَقَّهُ وَ الْمِسْكينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذيراً»، اعتدال در تشويق، ، مثلاً مي‌گويد اين كار را بكن، بعد مي‌گويد (لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ) (بقره /21)، (لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ) (بقره /189)، لعل يعني اميد است، هيچ وقت نمي‌گويد آفرين بيست، خوب وقتي يه يك كسي گفتي آفرين بيست، آن فكر مي‌كنه كه به آخرين درجه تكامل رسيد، غلو نكنيم، بعد مي‌فرمايد (إِنَّ الْمُبَذِّرينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطينِ وَ كانَ الشَّيْطانُ لِرَبِّهِ كَفُوراً) (اسراء /27)، «وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذيراً»، بذر را كه مي‌دانيم چيست؟ مي‌گويند بذر، دانه‌هايي را كه مي‌كارند، بذر مي‌گويند بذر، چون ريخت و پاش مي‌شود.
دانه را مي‌ريزند روي زمين، «وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذيراً»، يعني بريز و بپاش نكنيد. بعد مي‌گويد كساني كه بريز و بپاش مي‌كنند، مبذرين، به درستي كه آنها ريخت و پاش مي‌كنند، ولخرجي مي‌كنند آب و نان، پول، كتاب، ولخرجي مي‌كند، اينها برادر شيطانند، خيلي زشت است، كسي كه بريز و بپاش مي‌كند، خيلي‌ها مي‌خواهند پز بدهند، براي اين كه خودشيريني كنند، در منطقه همه نگاه كنند، بريز و بپاش مي‌كند كه همه مردم نگاه كنند، قرآن گفته هر كه بريز و بپاش مي‌كند، شما نگاه عبوسانه بكن، چطور شيطان را مي‌بيني عبوس مي‌كني؟ اين برادر شيطان است، برادر مسلكي، يعني هم فكر شيطانِ، بريز و بپاش نكنيد، يعني اينها كه ولخرجي مي‌كنند برادر شيطانند، در لباس، ماشين، هر چيزي كه بريز و بپاش بكنند، «إِنَّ الْمُبَذِّرينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطينِ». در قرآن دوست شيطان داريم. ولي شيطان داريم و قرين شيطان.

5- انواع رابطه‌هاي شيطان با انسانها

اما كلمه برادر شيطان فقط براي آدم‌هايي آمده كه بريز و بپاش دارند، حالا اين بحث رو يك و فني داشتم. شيطان چهار رقم با آدم رابطه دارد.
اول رابطه پرتاب، مثل آدمي كه نمي‌تواند برود نزديك از بيرون سنگ مي‌زند، كه مي‌گويد (إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطانُ في‌ أُمْنِيَّتِهِ) (حج /52)، «أَلْقَى الشَّيْطانُ» يعني شيطان نمي‌تواند برود پهلوي پيغمبرها، از دور به اهداف انبياء سنگ پراني مي‌كند. «أَلْقَى الشَّيْطانُ في‌ أُمْنِيَّتِهِ»، يعني در آرزوهاي انبياء پرتاب مي‌كند. وسوسه پرتاب مي‌كند.
دوم رابطه تماس، از دور نه، يك مقدار جلوتر مي‌رود يك هلش مي‌دهد كه قرآن مي‌گويد (إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ) (اعراف /201)، «مَسَّهُمْ» يعني تماس مي‌گيرد با اين‌ها.
سوم رابطه ورود، كه اصلاً شيطان مي‌رود در روح آدم، كه قرآن مي‌گويد (الَّذي يُوَسْوِسُ في‌ صُدُورِ النَّاسِ) (ناس /5). اين «في» يعني مي‌رود داخل.
چهارم شيطان مي‌رود در روح آدم و همانجا مي‌ماند، ديگر بيرون نمي‌آيد كه قرآن رابطه كه مي‌گويد رابطه اسكان، اصلاً مي‌رود آنجا مسكن مي‌كند، كه قرآن مي‌گويد كه (فَهُوَ لَهُ قَرينٌ) (زخرف /36).
«قَرينٌ» يعني همانجا مي‌ماند، پس ببينيد، پرتابي، تماس، ورود، همنشين، اما اين رابطه بك رابطه ديگر است. مي‌گويد اخوان، كسي كه ولخرجي مي‌كند، نمونه‌هايي كه اشاره شد اين هست كه يك پستي رو به يك آدم نااهلي بسپاريم، اين هم تبذير است. چطور؟ چون بالاخره بريز و بپاش است، شما يك كسي را رئيسش گذاشتي كه نمي‌تواند جمع و جور كند. آدم نااهل رئيس بشود اين هم تبذيرِ است. آدم چند تا پست بگيرد، مي‌تواند اداره كند، اين هم تبذير است، آموختن آموزش مطالب غير ضروري، اين هم تبذير است. چقدر در حوزه و دانشگاه و دبيرستان‌هاي ما يك علوم است كه اگر نخوانيم طوري نمي‌شود، عوضش يك علومي جامعه نياز دارد و نمي‌خوانيم.

6- علم مفيد و غير مفيد

هر طلبه‌اي هر دانشجويي، هر دبيرستانيِ، هر محققي، يك چيزي مطالعه كند كه اين را بدونيم يا ندانيم فرق نمي‌كند. تحقيق كنيم مثلاً آجرهاي سي و سه پل اصفهان، از اصفهان بود يا از قمشه، تحقيق كنيم مثلاً فرض كنيد كه اولين پرده كعبه را در يمن بافتند يا در شام، مثلاً كه چي؟ يك سري اطلاعاتي است كه مثلاً پيغمبر ما جمعه به دنيا آمده يا پنج شنبه؟ 9732 روز بود يا 9731 روز پيش از ظهر بود يا بعد از ظهر، كه چي؟ مثل اين كه يك آدمي مي‌گويد بوعلي سينا چند كيلوست اين مثلاص چه اطلاعاتي است؟ يك سري آمار و ارقام و اطلاعاتي هست كه واقعاً «وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذيراً»، اگر تبذير در آب و نان هست، در عمر ما هم بريز و بپاش هست، خيلي از ما عمرمون حرام مي‌شود، جوان‌ها مي‌نشينند پاي تلويزيون، سه ساعت، ببينند توپ بلژيك رفت توي دروازه مكزيك يا نه، آقا جون آخر خط بپرس كه بلژيك و مكزيك بازي مي‌كردند چند به چند شد. شير آب اگر باز باشد، مي‌گويي اسراف، عمرت همينطور دارد هدر مي‌رود، بله خودت پاشي بازي كني طوري نيست، اصل ورزش رو من قبول دارم، اما تماشاي ورزش اسراف عمر است، مثل اينكه شما نگاه كنيد پول‌هاي من را بشمارم، پول‌هاي من را ببينيد، خودت بلند شو، پول پيدا كن اما نگاه به پول مردم… به هر حال اسراف عمر، اسراف كاغذ، اسراف درس، ساعت‌هاي بي خودي، خلاصه‌اش اينكه تبذير نشانه سخاوت نيست، خيلي‌ها كه بريز و بپاش مي‌كنند، همچنين بريز و بپاش مي‌كنند كه مي‌گويند سخاوت داريد، قرآن مي‌گويد مردم اينها برادر شيطانند، با نگاه، تحقيرانه، يعني كسي كه در يك منطقه محروم خانه‌اي مي‌سازد كه هركه مي‌آيد برود، مي‌خواهد دل شما رو ببرد، شما تا آن خانه را ديديد، سرتان را پايين بياندازيد و برويد، اصلاً سلامش هم نكن، شما شيطان را مي‌بيني مي‌گويي سلام عليكم، مخلصم، خدا سايه‌ات را از سر من كم نكند؟ نمي‌گوييد، همينطور كه به شيطان نمي‌گوييد خدا سايه‌ات را از سر من كم نكند، به آدم‌ها هم كه ولخرجند هيچ وقت سلام نكن، چون اين ولخرجي مي‌كند كه خودش را نشان بدهد، شما وقتي به او محل نگذاشتي، خارش كن، شيطان خار است، برادر شيطان هم بايد خار بشود، اين همه نياز، اين همه گرسنه، اين همه گرسنه، ما آدم داريم نان و سيب زميني نمي‌تواند بخورد، آدم داريم نان خالي نمي‌تواند بخورد، ما آدم داريم جند تا دختر دارد، دخترهاش يكي صبح مدرسه مي‌روند، يكي عصر، وقتي مي‌آيند چادرشون را بهم قرض مي‌دهند يعني پول دو تا چادر نداره، براي چي اين قدر ولخرجي مي‌كني، ولخرج برادر شيطان است.

7- اگر نداريد براي نيازمند دعا كنيد

(وَ إِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّكَ تَرْجُوها فَقُلْ لَهُمْ قَوْلاً مَيْسُوراً) (اسراء /28)، اين آيه مال آنهايي است كه پول ندارند كمك كنند، هي فقير مي‌آيد، پول مي‌خواهد يك كسي مي‌آيد وام مي‌خواهد، آدم ندارد، خب با اين‌ها چه بكنيم، مي‌گويد «وَ إِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ»، اگر يك وقتي خواستي رويت را از مسكين برگرداني، ابن سبيل، فاميل، افرادي به شما مراجعه مي‌كنند پول نداري، مي‌تواني بگويي آقا من پول ندارم، اگر خواستي از اينها اعراض كني، مثلاً برگرداني و بگويي ندارم، در دلت، «ابْتِغاءَ» يعني به سراغ رحمت خدا برو، يعني به فكري باش، حالا كه نداري، لااقل يك تلاشي كني يك جوري برايشون جور كني، من الآن ندارم، ولي بگم من كه ندارم، حالا كه ندارم مسئوليتي ندارم، نه نداري الآن مسئوليت نداري، ولي بايد يك جوري به فكرش باشي، «ابْتِغاءَ» يعني برو سراغش، (وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ) (جمعه /10)، يعني برويد به سراغش بريد سراغ چي؟
برو سراغ رحمتي كه از طرف خداست، اگر نداري به سراغ رحمت خدا برو، به او تلفن كن، به اون يك نامه بنويس، با او تماس بگير، يك چهار تا تماس بگير، خودت نداري، مي‌تواني با تماس… چون قرآن نمي‌گويد حتماً خودت داشته باش، مي‌گويد (وَ لا يَحُضُّ عَلى‌ طَعامِ الْمِسْكينِ) (حاقه /34)، يعني اگر خودت نداري، خب ديگران را تشويق كن، بچه دبيرستاني‌ها بعضي‌ها خودشان پول ندارند، دانشجوها از خودشون پول ندارند اما باباش پولداره برود باباش را راضي بكند، صحبت كن، بگويد آقا جون من توي دبيرستان يك همشاگردي دارم وضعش ناجوره، يك پولي بده مدير مدرسه، به اين همشاگردي من بده، اين پسر مي‌تواند دلالي كند. از يك طريقي از باباش پول بكيره، نگذارد همشاگرديش اينطور در فقر بسوزد.

8- شيوه‌هاي سخن گفتن

اگر هم نداري به فكر و طلب باش، سراغ رحمت خدا برو. منتها رحمت خدايي كه اميد داريد، بعد هم «قَوْلاً مَيْسُوراً»، اگر پول نداري يك كلام نرمي به اون بگو، «قَوْلاً مَيْسُوراً». برو ديگه حوصله ندارم، آقا اينطور نگو، حالا كه پول نداري بگو اقا جان خدا انشاءالله به شما مي‌ده، من براي شما توي فكرم، براي شما تلاش مي‌كنم، دعا، «قَوْلاً مَيْسُوراً» در قرآن راجع به حرف زدن هفت تا كلمه داريم، يك اينجا مي‌گويد «قَوْلاً مَيْسُوراً»، آيه ديگر مي‌گويد (قَوْلاً لَيِّناً) (طه /44)، لين يعني حرف بزن، يعني نرم، آيه ديگر خوانديم مي‌گويد (قَوْلاً كَريماً) (اسراء /23)، حرفت كريمانه باشه. آيه ديگر مي‌گويد (قَوْلاً سَديداً) (نساء /9)، حرفت منطقي باشد، محكم باشد، آيه ديگه مي‌گويد (قَوْلاً مَعْرُوفاً) (بقره /235)، طوري حرف بزن كه مردم بفهمند چي مي‌گي، آيه ديگر مي‌گه (قَوْلاً بَليغاً) (نساء /63)، حرفت رسا باشه، مبهم نباشد، ببينيد آداب حرف زدن، چگونه حرف بزنيم، در قرآن يك آياتي است اين آيات اگر به بچسبانيم اين مي‌شود آداب سخن گفتند.

9- خوب معرفي كردن مسلمانان به دشمنان

از اين آيه معلوم مي‌شود پيغمبر هم گاهي دستِ خالي بود، من يك سؤالي برايم پيش آمد كه حضرت امير گاهي از يهودي‌ها پول قرض مي‌كرد، من برايم سخت بود، گفتم آخه الآن در كشور ما يك مسلماني از يك يهودي پول قرض كنه، مي‌گويند اِ، خيلي تحقير مي‌شود، از يهودي قرض كردي، از مسيحي قرض كردي، خوب تو مسلماني چرا رفتي پهلوي او، از غير مسلمان قرض كردي، اين برايم مشكل بود. چرا حضرت امير از آنها قرض مي‌كرد. رفتم پهلوي يكي از علماء گفتم آقا يك سؤال دارم چرا حضرت امير از آنها قرض مي‌كرد، ديدم يك جواب خوبي داد، گفت ببين اونها جون علماي يهود و مسيحيت وضعشون خوب است، فكر مي‌كردند رهبرهاي اسلام هم مثل آنها چنين و چنانند، من به ايتاليا و واتيكان رفته‌ام، خبرهايي است، وقتي شاه يك دكتر مسيحي براي آقاي بروجردي آورد، وقتي آمد قم، توي يك كوچه خيابان چهارمردان، وارد خانه آقاي بروجردي شد، هي نگاه كرد و رفت داخل اطاق و ديد يك اطاق ساده‌اي است و كرسي و لحاف، گفت اينِ، گفتند بله، رهبر ما اينِ است، بعد گفت توي ذهنم بود كه وقتي من پهلوي رهبر شيعه‌ها وارد شوم. فكر مي‌كنم دسته‌هاي تلفنش از پايه‌هاي طلا ساخته شده باشد، گفتند نخير، اين طور نيست، حسينيه جماران امام فرمود تا زنده هستم راضي نيستم سفيد كنيد، همان گچ و خاك بس است، ارزش ما به همين است، اينطور نيست كه هر كه آيت الله العظمي باشد، نمي‌دونم انگشترش گران‌تر باشد. خانه آيت الله العظمي با مردم عادي يك جور است، يا فقير است يا عادي، فقير الآن كمترند، ولي خانه‌هاي عادي است. اين آيت الله به من گفت علت اينكه حضرت امير از يهودي‌ها پول قرض مي‌كرد، براي اين بود كه به يهودي‌ها بگويد زندگي رهبران ما با رهبران شما فرق مي‌كند، دوم اين كه وقتي مي‌گفت سر فلان روز مي‌دهم، سر نوبت كه مي‌داد، اين باز به وعده وفا مي‌كرد و وفاي به عهد باز اثر تربيتي داشت. هم گرفتنش هم پس دادنش، ما از خدا طلبي نداريم، «رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّك»، آيه بعد، (وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى‌ عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً) (اسراء /29)، يك خانمي پسرش رو فرستاد پهلوي پيامبر، گفت پيراهنت را براي تبرك به من بده، براي يادگاري، مي‌خواهم براي تبرك، پيغمبر هم پيراهنش را داد و ظهر شد و هي گفتند «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاة»، حضرت لباس نداشت بپوشد، همينطور توي خانه نشسته بود، آيه نازل شد كي گفت اين رقم بريز و بپاش كني؟ ما گفتيم انفاق كني، نه اين رقمي، «وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ»، قرار نده، يد يعني دستت را، مغلول يعني غل شده، «إِلى‌ عُنُقِكَ»، عنق يعني گردن، دستت را به گردنت غل نكن، ديدي آدم‌هايي را كه دستشون به گردنشون غل شده، نمي‌توانند در جيبشون بكنند، يك جوري نكن كه دستت در جيبت نرود، مثل اينهايي كه دستشون به گردنشون غل شده، يعني نه آنقدر سفت باشد كه دست توي جيبت نرود «وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ»، نه اين رقمي؟ نه آن رقمي. دستت رو باز كن كه ه چي داري يك جا بدهي، اعتدال، بعد مي‌گويد «فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً»، اگر ولخرجي كني «فَتَقْعُدَ» مي‌نشيني، «مَلُوماً مَحْسُوراً»، ملامت مي‌كشي.
خدايا در فكر و عمل و تحصيل و كار و تفريح، در كاسبي و تجارت و در همه كارها ما را در راه مستقيم و دور از افراط و تفريط قرار بده، خدايا قلب آقا امام زمان (عج) را از ما راضي كن، در پناه حضرت مهدي(ع) رهبرما، دولت ما، امت ما، نسل و ناموس ما، دين ما، مرز ما، آب و خاك ما، انقلاب ما را حفظ بفرما. كساني كه بخاطر افراط و تفريط‌ها لغزش پيدا كردند توفيق برگشت و قرار گرفتن در راه مستقيم نصيب آنها هم بفرما.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 166
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست