responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 167
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
 اللهم صّل علی محمّد و آل محمّد  الهی انطقنی بالهدی والهمنی التقوی

 یک بحثی داشتیم برای اینکه در انتخاب کار و شغل چه کاری و چه شغلی خوب است بخشی‏اش را گفتیم و بخشی‏اش را نگفتیم برای اینکه یک خورده فاصله توی آن افتاده من فهرست‏وار آن گفته‏ها را می‏گویم در ظرف 2 دقیقه نگفته‏ها را می‏گوئیم. گفتم کار، یکی اینکه کار قداست داشته باشد یکوقت یک کسی بناست می‏تواند یک مدرسه بسازد می‏تواند کارخانه عرق سازی بسازد بنائی اش بنائی است سعی کنیم دو تا کار آن کاری که ارزش دارد. یکوقت کسی معلم می‏شود علم تقسیم می‏کند توی مغز بچه‏ها یکوقت یک کسی می‏رود اداره دخانیات دود تقسیم می‏کند توی ریه آدمهای سالم پخش دود به ریه سالم فرق می‏کند با پخش علم به مغز نسل نو. پس بهترین کار اینست که قداست داشته باشد. دوم محکم کاری، سرهم بندی درست نیست. راجع به محکم کاری هم صحبت کردیم. مسئله دیگر قصد قربت است که انسان در کار هدفش خدا باشد. هدفش خدا باشد معنایش این نیست که پول نگیرد پول دادند بگیرد، این برای پول کار نکند ببینید مسافرهایی که سوار هواپیما می‏شوند به همه یکی یک شکلات می‏دهند چای و غذا و شربت هم ممکن است بدهند اما هیچ مسافری در تاریخ به قصد شکلات سوار هواپیما نشده. مردم شب عاشورا می‏آیند روضه همه بخاطر احترام امام حسین (علیه السلام) می‏آیند چای هم می‏خورند اگر با هر کدام مصاحبه کنی که آقا چرا می‏آیی حسینیه نمی‏گوید بسم اللّه الرحمن الرحیم می‏روم چای بخورم چای می‏خورم اما برای چای روضه نمی‏روم پول بگیریم اما برای پول کار نکنیم.
 مسئله دیگر اینکه خوب… نیاز مردم، بعضی کارها مشکل مردم را حل می‏کند مثل پیراهن دوزی، بعضی کارها مشکل را حل نمی‏کند مثل مثلاً تولید کراوات حالا کراوات نباشد چه فاجعه‏ای رخ می‏دهد باشد چه مشکلی را حل می‏کند بودش مشکلی را حل نمی‏کند نبودش… بنابراین ببینیم چقدر مردم نیاز دارند. تعداد به… افرادی که بهره می‏گیرند یکوقت یک کسی یک چیزی درست می‏کند مثل تختخواب که خیلی استفاده می‏کنند گاهی هم یک تخت درست می‏کند برای شاهنشاه برای نمی‏دانم، رئیس جمهور تختش خیلی تخت مهمی است اما افراد نادر تک و تایی استفاده می‏کنند.

انتخاب شغلهای کارآفرین

 گاهی بعضی کارها هم مردم استفاده می‏کنند هم خودش مثل راننده‏ای که مسافر می‏برد کربلا می‏برد مثلاًنمایشگاه کتاب این ضمن اینکه مسافرها را می‏برد خودش هم یک زیارت می‏کند مثل دلاک حمام ضمن اینکه کیسه می‏کشد خودش هم یک دوش می‏گیرد. بعضی کارها نه، خودش استفاده نمی‏کند اما مردم استفاده می‏کنند مثل نجار خودش از پله‏ها بالا نمی‏رود همه نردبان‌هایش را مردم می‏روند بالا نجار خودش بالا نمی‏رود در کار، کاری خوب است که انسان غیر از اینکه مردم استفاده می‏کنند خودش هم استفاده کند. بعضی کارهای گفتیم خودش کارآفرین است مثل حفرچاه، چاه کنی، حفر چاه خودش یک شغل است اما آب چاه که درآمد خود آب چاه ایجاد کار می‏کند برای کشاورزی اما بعضی کارها کار است اما خود این کار، کار ایجاد نمی‏کند مثل مجسمه‏سازی، مجسمه‏سازی خودش یک کاری است اما خود این مسجمه‏سازی دیگر کار تولید نمی‏کند اما حفر چاه ضمن اینکه کار است خود آب هم ایجاد شغل می‏کند برای کشاورزی. بعضی کارها امکان تقلیدش هست این کار خوبی است آدم دست به یک کاری بزند که دیگران هم نگاه کنند و مشابه‏اش را انجام دهند مثل خیاطی بعضی کارها یک کاری است که کار است اما هیچکس نمی‏تواند از کار ایشان تقلید کند یعنی منحصر به فرد است.

کارهای خودکفا نه وابسته

 بعضی کارها خودکفایی است، بعضی کارها وابسته است. اینها را… عرض کنم به حضور شما که گفتم حالا این کارهایی که، چیزهایی که نگفته‏ام تا این دو سه دقیقه‏ای که صحبت کردم بحث‏های گذشته بود منتخی چون افرادی ممکن است بحث توی ذهنشان نباشد گفتم تکرار کنم.

 مسئله انتخاب شغل و کار:

 1-کار آفرین باشد کاری خوب است که خود کار، کارآفرین باشد. دبیر ورزش ضمن اینکه بچه‏ها را وادار به ورزش می‏کند خودش هم ورزش می‏کند اما شمشیر ساز اینطور نیست ممکن است یک پیرمرد نتواند از سرجایش بلند شود اما شمشیر می‏سازد، شمشیر می‏سازد، اما شمشیر نمی‏زند. دبیر ورزش هم ورزش یاد می‏دهد و هم خودش ورزش می‏کند یک کاری که خود آن کار هم ایجاد کار بکند مثل چی؟ حفر چاه کارآفرین است نه مجسمه سازی اگر دو تا کار بود یکی حفر چاه و دیگری مجسمه سازی حفر چاه مقدم است حالا مجسمه سازی از نظر فقهی بروید از مراجع بپرسید که خوب بعضی‏ها اشکال می‏کنند یعنی خیلی، اکثراً حرام می‏دانند این هم که اسم چیزی را بگذاریم هنر با هنر حرام‏ها حلال نمی‏شود می‏گویند یک کسی جگر بو می‏داد روی منقل بادش می‏زد دید گربه‏ها جمع شدند یکمرتبه برای اینکه گربه‏ها بروند گفت بلال است بلاله بلال!… این فکر کرد مثلاً اگر به جگر بگوید بلال دیگر گربه‏ها می‏روند یک کار حرامی را ما اگر اسم هنر روی آن گذاشتیم حرامها با کلمه هنر حلال نمی‏شود البته این مسئله‏ای است که باید هرکسی از مرجع‏اش بپرسد.
 2-کار چهار فصل نه موسمی اگر بناست آدم خیاط باشد تولید لباس کند تولید پوستین هست تولید بلوز هم هست تولید پیراهن هم هست تولید پیراهن چهار فصل است تولید پوستین فقط زمستان تولید کفش یا تولید عصا تولید کفش 80 سال آدم نیاز دارد ولی تولید عصا وقتی آدم پیر شد و پایش درد کرد… بهترین کار کاری که قابل تقلید باشد نه انحصاری یک کاری آدم بکند که بتواند این کار را به بچه‏اش هم واگذارد. گاهی به من می‏گویند آقای قرائتی شما 24 سال است توی تلویزیون همه‏اش از تخته سیاه استفاده کردی حالا از یک امکانات دیگر استفاده کن می‏گویم بابا امکانات دیگر ممکن است توی روستا نباشد من می‏خواهم با گچ و تخته سیاه که هر طلبه‏ای در هر روستایی بتواند از کار من تقلید کند یک طلبه‏ای امکانات ندارد حالا من در تهران هستم ممکن است امکانات مختلفی دستم باشد از وزارتخانه‏ها بتوانیم استفاده کنیم از ارشاد از آموزش و پرورش، دانشگاه، فلان ولی حالا یک بنده خدا طلبه‏ای هست در یک جای کوچولول که او امکانات ندارد ولی وقتی من بودم و تخته سیاه… کاری باشد که خودکفا باشد نه وابسته باز مثلاً ممکن است یک کاری را هنرمندانه‏تر انجام بدهیم مثلاً یک گروهی باشند حالا میان پرده باشد سرود باشد چی باشد چی باشد یک جمع کاری را ارائه بدهند اما یکی از اینها نباشد کار فشل است باید برنامه یک جوری باشد که با رفتن این و آن، حتی یک کشوری قهر کرد یک مسئول مملکتی قهر کرد کدخدا، وکیل، وزیر، باید آدم یک کاری بکند که هر که قهر کرد انسان سقوط…. مثل ورامین ببینید این ورامین هیچ وقت سقوط نمی‏کند چرا؟ برای اینکه ورامین اگر همه‏اش بود اسم یک شهر است حالا اگر واوش قهر کرد رفت که رفت خوش آمدی می‏شود چی؟ رامین اسم آدم است حالا (ر) هم قهر کرد می‏گوئیم تو هم برو می‏شود چی؟ امین این هم باز امین معنا دارد می‏گویند فلانی آدم امینی است حالا اگر الف هم قهر کرد می‏شود مین، مین هم وسیله جنگی است حالا اگر میم هم قهر کرد می‏شود ین واحد پول است اگر هم قهر کرد می‏شود نون همانکه می‏خوریم یعنی هیچوقت…. من باید یک جوری حرکت کنم که اگر یکبار یک تاجر پول داد یک تاجر قهر کرد یکی کامپیوتر داد یکی نداد یکی آمپلی فایر داد یکی نداد محراب را کاشی کردند یا نکردند اصلاً با همه امکانات آدم باید بتواند کار بکند وگرنه کارهای غیر اینجوری اگر باشد با یک خورده تغییرات آدم سرنگون می‏شود با یک خورده تغییرات انسان سرنگون می‏شود البته ما ورامین گفتیم کلمه «وللّه» هم همینطور است اگر شما گفتید «وللّه» همه‏اش قسم است می‏گوئیم «وللّه» حالا اگر واوش قهر کرد می‏شود «اللّه» باز هم معنا دارد الف اش هم رفت می‏شود «للّه» باز هم معنا دارد لام للّه رفت می‏شود «له» باز هم معنا دارد لامش هم رفت می‏شود «هو» یعنی خدا هیچوقت… یعنی اینطورنیست که… ما باید جوری حرکت کنیم مثلاً بعضی بچه‏ها هستند می‏خواهد داماد شود یک جوری داماد می‏شود که پیرِ همه را درمی‏آورد می‏گوید می‏خواهم پسرخاله‏ام از ایتالیا بیاید سال پدر بزرگ عروس هم بگذرد فصل هم فصل چنین باشد می‏خواهم فلانی را هم دعوتش کنم می‏خواهم فصل امتحانهای کنکور هم نباشد می‏خواهم یک جوری باشد که انگورها برسد می‏خواهم یک جوری باشد میش‏ها بزایند می‏خواهم درختها گل کنند هو!! از ایتالیا تا زائیدن میش… یعنی وقتی می‏خواهد داماد شود اینقدر شرط می‏کند که پیر همه را درمی‏آورد.
 ما باید در کارهایمان برنامه ریزیمان یک جوری باشد که با أقل امکانات بتوانیم کار انجام بدهیم با أقل کارها. این پاسخ اشکال‌هایی، به خود من شده است چون یک چند تا نامه برای من آمد که آقای قرائتی نمی‏خواهی در این برنامه‏های تلویزیونی یک تغییری بدهی آخر 25 سال با تخته سیاه؟ می‏گویم چه کنم؟ می‏گوید یک خورده هنری‏اش کن می‏گویم حالا اگر هنریش کنم اگر یکی از این افراد همکار نیامد من چه خاکی به سرم کنم؟ نمی‏گویم هنر بد است کار هنری را می‏شود سالی یکبار آمد توی تلویزیون اما اگر من خواستم هر شب حدیث بخوانم خواسته باشم هنریش کنم یکی از اینها قهر کند… الان در هواپیما می‏دانید چه می‏کنند؟ هواپیما مثلاً 11 تا پرسنل دارد یکی‏اش نیاید هواپیما پرواز نمی‏کند وقتی دنگ و فنگ داشت همه به هم گیر می‏دهند بحث باید مغز بادام، زنده باد مغز بادام یکی باشد مغز بادام است دو تا هم شد دو تا مغز بادام است یک کیلو مغز بادام یک تن مغز بادام یک کامیون مغز بادام یک کشتی مغز بادام اما زنجیر اینطور نیست طناب اینطور نیست اگر اب 40 متری است شما 39 متر طناب داشتی باز هم تشنگی می‏خوری چون طناب به آب نمی‏رسد.

توجه به کارهای زیربنایی نه روبنایی

 کارهای کلیدی، بعضی کارهای کلیدی است یک کسی یک کتابخانه داشت توی این کتابخانه یک کتابی را آویزان کرده بود هر که می‏آمد بازدید می‏گفت مهمترین کتاب این است که من آویزان کرده‏ام توی یک جعبه می‏گفتند چه کتابی است با خط کی است بر پوست آهو نوشته‏ای؟ می‏گفت نه این کتاب اول ابتدایی است می‏گفتند کتاب اول ابتدایی اینقدر هم مهم نیست که تو آویزانش کرده‏ای گفت نه اگر آنرا نمی‏خواندم راه به این کتابخانه پیدا نمی‏کردم بعضی کارها کلیدی است معلم کلاس اول ابتدایی کلیدی است دبستان کلید راهنمایی است و راهنمایی کلید دبیرستان است. نسل نو یا نسل کهنه کاری را انتخاب کنیم که برای نسل نو باشد من جوری حرف بزنم که بچه‏ها بفهمند پای تلویزیون یا پدر بچه یا پدر بزرگ بچه باید اصل برای نسل نو باشد.

توجه به نسل نو در برنامه ریزی‌ها

 اصل باید نسل نو باشد من یکوقت امام (ره) حیات داشتند حدود شاید 15، 16 سال پیش بود در تلویزیون گفتم وزیر آموزش و پرورش باید امام (ره) باشد امام (ره) زنده بودند از دفتر حضرت امام (رضوان اللّه تعالی علیه) زنگ زدند که آقای قرائتی چه می‏گویی؟ امام بیاید وزیر شود گفتم اگر پیغمبر (صلّی اللّه علیه و آله) زنده بود می‏گفتم وزیر آموزش و پرورش باید پیغمبر (صلّی اللّه علیه و آله) باشد چون نسل 20 میلیونی مثل آب و برق و گاز و تلفن و درمانگاه و اینها نیست که… مخابرات و دخانیات و اینها، نسلی است که می‏خواهیم، کار، کار خیلی مهمی است شما می‏دانید از چی چی می‏خواهیم چی چی بسازیم قرآن می‏گوید این انسان است چقدر سقوط دارد هی می‏آئیم پائین «انّ الانسان لفی خسر» خسارت دارد «انّ الانسان لیطغی» طغیان دارد«اذا مسّه الشر جزوعا» جزع یعنی جیغ می‏زند «اذا مسّه الخیر منوعا» بخل می‏کند «و کان الانسان ظلوما» ظلم می‏کند «جهولاً» جاهل است «انّ الانسان لفی خسر، لیطغی» ظلوم است جهول است منوع است هلوع است یک انسانی که همه عیبی دارد می‏دهند به آموزش و پرورش می‏گویند جناب آقای آموزش و پرورش تشریف بیاورید این انسان را بگیرید از این انسان یک عبد صالح مؤمن متقی انقلابی مبتکر مستقل شجاع… هو از این زمینی که 20 تا عیب دارد یک آپارتمان با همه امکانات می‏خواهند بسازند این کار یک وزارتخانه نیست همه باید بسیج شوند یعنی اگر برای کتاب آموزش و پرورش کاغذ کم آمد تمام روزنامه‏ها یک هفته چاپ روزنامه را تعطیل کنند چون اصل نسل نواست اگر یک وقتی می‏خواهند مسجد بسازند اوقاف اجازه ساخت مسجد ندهد جز اینکه یک در مسجد توی دبیرستان باشد یک درش توی خیابان: اصل نسل نو است. یک فیلمی را می‏خواهند پخش کنند از طرف آموزش و پرورش یکی اتاق پخش باشد که اگر این فیل مضر به امتحان بچه‏ها است جلوی پخش‏اش را بگیرد چون ممکن است شب امتحان تلویزیون یک فیلمی را پخش کند که بچه‏ها بروند فیلم را ببینند فردا توی امتحان شکست بخورند یک فیلمی را پخش که بد…، اثر تربیتی‏اش بد باشد یعنی بدآموزی داشته باشد. تاجر می‏خواهد روضه بخواند به واعظ بگوید امشب بچه‏ها آمده‏اند یک چیزی بگو، جوری تاریخ کربلا را بگو که بچه‏ها بفهمند. شعارهای دور مساجد شعارهای روان‏ی باشد که یک بچه مدرسه‏ای آنها را بخواند بفهمد چی چیه الان این کاشی کاریهایی که توی مساجد هست هیچی جنی نمی‏تواند مترش را بخواند. وقتی اصل برای ما نسل نو شد قیافه، شعار، تابلو، دعایی که می‏خوانیم، کتابی که چاپ می‏کنیم یعنی محور باید باشد نسل نو همه کارها بر اساس نسل نو باشد.
 روحانی هست توی عقیدتی سیاسی ارتش یا پادگان یا کلانتری یا هرجا بگوئیم به شرطی شما اینجا پیش نماز باشی که هفته‏ای یکبار هم بروی توی این دبیرستان بغل و نماز بخوانی. آقای قاضی شما روحانی هستی، قاضی هستی به شرطی شما قاضی باشی که هفته‏ای یکبار هم از دادگستری بروی دبیرستان پشت دادگستری یک نماز بخوانی برای نسل نو یعنی اینطور نباشد که هزارتا قاضی پشت میز بنشینند هزار تا دبیرستان هم یک روحانی نبینند عین خیابانهای تهران بعضی خیابان‏ها 40 تا پزشک است و بعضی جاها پزشک نیست. حالا، محور باید نسل نو باشد اینها حرفهای کلیدی است.
 یکوقت امام (ره) فرمود که، به من فرمود، فرمود آقای قرائتی تو یک مشت بچه می‏نشانی با تخته سیاه آدم فکر می‏کند تو معلم بچه‏ها هستی اما هرچه دلت می‏خواهد به همه می‏گویی. واقعاً سیاست‏گذاری باید این باشد ما بچه سر کلاس بنشیند کتاب نداشته باشد اول مهر آنوقت هی بعنوان توسعه روزنامه چاپ کنیم روزنامه چاپ کنیم نسل نو ما کتاب ندارد اینها خیلی مهم است. در همه افراد با اینکه همه باید سیر بشوند و همه افراد عزیز هستند اما معلم عزیزتر است چون معلم می‏خواهد آدم بسازد مهندس می‏خواهد سالن بسازد آدم سازی مهم‏تر از سالن سازی است چون سالن، سالن نمی‏سازد اما آدم اگر ساخته شد آدم، آدم می‏سازد باید حساب کنیم حالا… این «اهدنا الصراط المستقیم» که می‏گوئیم آخر گاهی اوقات می‏گویند یعنی چه «اهدنا الصراط المستقیم» خدایا ما را به راه مستقیم هدایت کن خوب ما که راه مستقیم هستیم… ما که را همان مستقیم است مسلمان هستیم و شیعه امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستیم دیگر چی چی می‏خواهیم از خدا ما راهمان مستقیم است بله راهت مستقیم است اما در انتخاب شغل مستقیم نرفته‏ای رفته‏ای یک شغلی گرفته‏ای که…
یکی از دوستان است حالا اسمش را صلاح نیست… یعنی حرام است اگر ببرم غیبتش می‏شود به او گفتم کجایی؟ گفت من مدیر فلان جا هستم گفتم بله شما لامپ خوبی هستی اما توی مستراح آویزان شدهای آدم خوبی هستی اما جایی که رفته‏ای و داری کار می‏کنی آنجا جای خوبی نیست حیفی اگر حیفی زبان، زبان خوبی است اما کلمه حیف بود تو چرا فحش دادی تو چرا فحش دادی، غذا، غذای خوبی بود بد پختی مثل غذای بعضی پادگانها من 22 سال توی پادگان زندگی کردم بعد از انقلاب، گاهی وقتها برنج و لپه را می‏دادند به آشپز جوری می‏پخت که سربازها می‏دیدند نمی‏شود خورد دیگ را برمی‏گرداندند توی سطل زباله و نان خالی می‏خوردند یعنی نان خالی می‏خوردند اما غذای پخته… چرا؟ برای اینکه غذاش را خراب کرده «اهدنا الصراط المستقیم» یعنی فقط اینطور نیست که ما شیعه علی (علیه السلام) هستیم شیعه علی (علیه السلام) هستی این سیگار چیه دستت؟ هر وقت می‏خواهی سیگار بکشی هزار تومان آتش بزن، آتش زدن هزار تومان بهتر از سیگار کشیدن است چون اگر شما پول‏ات را آتش بزنی پول تو آتش گرفته ولی ریه‏ات سالم است اما اگر پول را دادی و سیگار کشیدی هم پول‏ات رفته و هم ریه‏ات رفته. بنابراین تمام سیگاریها از به بعد تا می‏خواهند کبریت بزنند به یک 200 تومانی کبریت بزنند یک 100 تومانی دربیاورند و آتش بزنند آتش زدن 100 تومانی خیلی بهتر از سیگار کشیدن است چون 100 تومانی که آتش گرفت پول آتش گرفت ریه‏ام سالم است. یک کسی می‏رفت دکتر پول می‏داد به دکتر نسخه می‏گرفت بعد هم داروها را می‏خرید ولی نمی‏خورد گفتند چرا نمی‏خوری؟ گفت خوب دیگر… گفتند پس چرا رفتی دکتر گفت ببینید رفتم برای برای اینکه دکتر می‏خواهد زندگی کند خوب ما باید به او مراجعه کنیم و پولش بدهیم گفتند چرا دارو خریدی گفت داروساز هم می‏خواهد زندگی کند گفتند چرا نمی‏خوری گفت من هم می‏خواهم زنده بمانم این همه دارو را بخورم می‏میرم! او می‏خواهد زندگی کند او می‏خواهد زندگی کند من هم می‏خواهم زنده بمانم اگر بناست ما… البته حالا او شوخی می‏کرد وگرنه پزشکی شغل بسیار مقدسی است و پزشکی هم کلیدی است بنده وقتی بیمار شدم افتادم توی بیمارستان یا جای دیگر وقتی آمدند با قرص و آمپول و تخصص‏شان و پرستاریشان من را از مرض نجات دادند و از مرگ نجات دادند تا آخر عمرم هرکار خیری بکنم آن آمپول‏زن و پرستار و پزشک هم در کار خیر من شریک است پزشکی بسیار کار مقدسی است منتهی حالا آن همچین…. «اهدنا الصراط المستقیم» بعضی کارها، کاری است که خودش و زن و بچه‏اش همه چیز را فراموش می‏کند این هم کار بدی است در انتخاب مستقیم در انتخاب شغل در انتخاب شغل، حالا نگوئید آقای قرائتی یک شغل به ما بده هر شغلی می‏خواهد باشد.
 الان به خاطر اینکه اشتغال کم است خیلی‏ها پای تلویزیون عصبانی می‏شوند و می‏گویند آقای قرائتی دل‏ات خوش است قرائتی فکر می‏کند ما 20 شغل داریم حالا یکی را انتخاب کن اصلاً شغل وجود ندارد خیلی خوب حالا شغل وجود ندارد اما اگر وجود داشت 2 تا پیدا شد بعضی کارها هم شغل وجود دارد من می‏گویم در شأن من نیست والا ممکن است بگویی محرم تمام شد ما بیکار هستیم نخیر مگر تبلیغ مال محرم است؟ بنده اگر اهل تبلیغ باشم ولو منبرها تعطیل است و محرم هم تعطیل است این واعظ این روحانی اگر اهل کار باشد هر شبی در خانه یکی از این همسایه‏ها را می‏زند سلام علیکم یک چای می‏خورد یک حدیث برایش می‏خواند می‏رود خانه یکی دیگر مگر لازم است همه تبلیغ‏ها چیز باشد، رسمی باشد؟ اتفاقاً تبلیغ‏های فرد به فرد اثرش بیشتر از سخنرانیهای عمومی است به همین خاطر تریاکی‏ها موفق‏ترین آدمها هستند تریاکی‏ها و هروئینی‏ها هیچکدام سخنرانی نمی‏کنند می‏رود خانه جواد آقا تریاکی‏اش می‏کند بعد می‏رود خانه احمد آقا تریاکی‏ها رمز موفقیت‏شان تبلیغ خانه به خانه است. هیچ تریاکی چهار پایه نگذاشته وسط خیابان سخنرانی کند تبلیغات چهره به چهره ما فکر می‏کنیم عاشورا که تمام شد دیگر هیچی نه خیر چیزی… کار همیشه هست منتهی شیوه‏اش فرق می‏کند بعضی میوه‏ها مثل توت هستند باید تکانشان داد تا بریزند بعضی میوه‏ها مثل انارند باید دانه دانه رفت سراغشان بعضی میوه‏ها مثل گردو هستند چوب می‏زنی توی کله شان بازهم پائین نمی‏ایند هرکسی دعوتش یک جوری است توتی داریم و اناری و گردویی خوب… یکی از ملاکها در راه مستقیم این است که…

توجه به علاقه‌ها و زمینه‌ها در انتخاب شغل

هفتم کار مورد علاقه بعضی کارها مورد علاقه است بعضی کارها مورد علاقه نیست من چون دائم‏السفر هستم مثل شوفورها شده‏ام نمازم چهار رکعتی است روزه هایم را هم باید بگیرم ماه رمضان چند تا کشور رفتیم ما امسال از یکی از کشورهای کمونیست که برمی‏گشتیم البته رفته بودیم برای مسلمانهای مقیم آنجا صحبت کنیم چند شبی 3،4 شبی یک کسی آنجا بود 9 سال درس خوانده بود و پزشک بود و آمده بود داشت می‏آمد توی ایران که مطب باز کند دندانپزشک هم بود توی هواپیما من را دید گفت می‏شود من پهلوی شما بنشینم گفتم بله بفرمائید گفت می‏شود نیم ساعت صحبت کنم گفتم حالا چند دقیقه‏ای صحبت کن اگر خوب بود ادامه‏اش می‏دهیم اگر نه که نیم ساعت زیاد است وقتی نشست یک صحبتی باز شد که ما تقریباً سه ساعت و نیم توی پرواز بودیم سه ساعت و نیم حرف زدیم بعد هم حرفها تمام نشد آوردمش خانه 24 ساعت با او حرف زدیم خوب بله دیگر گفتم شما توی این کشور هستید چند نفر مسلمانند گفت اینقدر گفتم چقدر شیعه هستند گفت 600 هزار شیعه داریم گفتم یک دانه طلبه یک دانه روحانی هست آنجا گفت نه گفتم ماه رمضان شب‏های احیاء چه می‏کردند گفت من چون یک دانشجو بودم که بابام آخوند بوده خودم هم قبل از اینکه بیایم پزشکی دو سه سال طلبگی خوانده‏ام زبان آن کشور را هم یاد گرفته‏ام همسر هم از آنجا دارم من را می‏بردند دعای الغوث و جوشن کبیر و بک یا اللّه از من بعنوان یک بچه مرشد… گفتم میل تو به آخوندها چه جوری است گفتم من آخوندها را…
البته هیچ صنفی آدمهایش دربست خوب نیستند ولی خوب من خودم علاقه دارم به روحانیت گفتم می‏آیی یک کاری بکنی؟ گفت چی؟ گفتم پزشکی‏ات را کنار بگذار بیا طلبه شو گفت اِه!! گفتم اِه ندارد الان شما می‏خواهید بروید کدام شهر گفت می‏خواهم بروم فلان شهر دندانپزشکی، گفتم توی آن شهر 100 تا 50 تا 40 تا دندانپزشک هست شما هم نباشی فوقش شما 10 تا مشتری داری شما نباشی این 10 تا می‏روند پهلوی 10 تا دندانپزشک دیگر ولی در آن کشوری که شما 9 سال بوده‏ای و مسلماً بوده‏ای و زبانش و دختر هم از همان کشور گرفته‏ای و، دختر مسلمان شما اگر چند سال فشرده درس بخوانی و برگردی چراغ هدایت می‏شوی برای 600 هزار شیعه و چند میلیون مسلمان چه شیعه و چه سنی گفت آخر یعنی چه؟ گفتم آخر یعنی… گفتم مقلد کی هستی گفت فلان آقا گفتم اگر آن آقا بگوید چی؟ گفت اگر آن آقا بگوید مرجع تقلید است هرچه گفتم حکم امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) است به ما گفته‏اند زمانی که امام زمان نیست هرچه مرجع تقلیدتان گفت ایشان رفت قم پهلوی مرجع‏اش و مرجع هم گفت بله اگر علاقه داری… آخر بعضی‏ها علاقه ندارند من خودم روحم شعر پس می‏زند اینقدر کتاب شعر خریده‏ام گذاشته‏ام تاقچه خانه مان هرچه می‏خوانم حفظ نمی‏شوم بعضی‏ها روحشان شعر… مثلاً ذات من خنده، قدرت خنده بیش از گریه دارم من مثلاً قدرت خنداندنم بیش از گریاندنم است من فاتحه پدرم رفتم منبر 7 بار مردم را خنداندم یک نامه دادند که بابا پدرت مرده گفتم خوب نمی‏توانم بگریانم و لذا تنها آخوندی که در جمهوری اسلامی روز عاشورا بیکار است من هستم چون روز عاشورا باید بگریانند و من توان گریاندن ندارم خوب مثل… فلج‏ام، یکی می‏تواند بخنداند یکی می‏تواند بگریاند هرکسی یک جوری است هیچی بنده خدا زنگ زدیم قم یک خانه‏ای به او دادند یکی از دوستان گفت من طبقه بالا را به او می‏دهم مدرس خصوصی بگیریم که این آقای دندانپزشک فشرده مقداری درس بخواند به سلامتی برگردد همانجا. بعضی وقتها واقعاً انسان باید شغلش را عوض کند اگر شغل را از دست دادی… این دختره زور می‏زند برای دانشگاه خانم حالا مگر هرکسی رفت دانشگاه همه خوشبختی‏ها را دارد؟ و اگر نرود، شما ببینید خدا شما را برای چه خلق کرده؟ بعضی آدمها برای… ولذا به بازاری‌‌ها، حدیث داریم بازاری‌ها اصرار نکنید که حتماً این شغل را بکنید اگر واقعاً روح‏ات ذوق‏ات در آن شغل نیست، افرادی هستند ذوق ندارند شاید شنیده باشید از من چون من این حرف را از آقای مطهری شنیده‏ام گفته‏ام چند بار توی تلویزیون گفته‏ام حالا یکبار دیگر هم بگویم مشتریهای ما هی عوض می‏شوند مرحوم مطهری می‏فرمود آقای داروین باباش پزشک بود می‏خواست برود دنبال پزشکی فرستادش رفت پزشکی شکست خورد ضمن اینکه پزشک بود روحانی مسیحی هم بود یعنی کشیش هم بود هم در رشته پزشکی شکست خورد جناب داروین هم در رشته علوم دینی مسیحیت بعد رفت در رشته علوم طبیعی موفق شد خیلی افراد ذاتشان گرایش ندارد. راه مستقیم چیه؟ «اهدنا الصراط المستقیم» ببینید خدا شما را برای چه خلق کرده. امام صادق (علیه السلام) به یکی از شاگردهایش می‏گفت تو مال این درس تو مال این بحث تو مال این بحث یعنی به هر شاگردی گفته بود تو در یک رشته کار بکن هرکسی در یک رشته‏ای تخصص دارد توی شهرها مثلاً الان سوهان مال قم است گز مال اصفخان است باقلوا مال یزد است صلاً بعضی‏ها مثلاً قیمه خوب می‏پزند بعضی‏ها خورشت سبزی خوب می‏پزند بعضی‏ها قبا خوب می‏دوزند بعضی‏ها کت و شلوار خوب می‏دوزند بعضی تنورها تافتون می‏پزند بعضی تنورها سنگک بعضی بربری اجمالاً خوب نگاه کنید خداوند چه گرایشی، علاقه به چی داری؟ بنده الان دیشب پریشب مثلاً 5 ساعت 4 ساعت تفسیر مطالعه کرده‏ام اگر 10 ساعت تفسیر مطالعه کنم خسته نمی‏شوم اما کتاب تاریخ به من بدهی سر 10 دقیقه خسته می‏شوم کتاب شعر سر یک ربع خسته می‏شوم پس حالا که ذوق داری من ذوق تفسیری است راه مستقیم من این است که بروم در آن رشته‏ای که خدا من را به آن رشته خلق کرده.
از امام سجاد (علیه السلام) کمک بگیریم «واستعملنی» در دعای مکارم الاخلاق می‏فرماید «واستعملنی» خدایا من را بینداز به کاری که «فیما خلقتنی له» من را برای چی خلق کرده‏ای همه دخترها نخواسته باشند دانشگاه بروند همه نخواسته باشند بازاری بشوند همه نخواسته باشند کارمند بشوند کارگر بشوند. بعضی کارها زمینه‏های قبلی هست این هم راه مستقیم است از قدیم گفته‏اند «ولد العالم نصف العالم» مثلاً کسی که بابش عالم است این راه دستش است عالم شدن کسی که باباش راننده است زودتر رانندگی یاد می‏گیرد چون یک مقداری آب‏بندی شد چیزهایی دیده با اصطلاحات آشناست گاهی پشت ماشین پدرش می‏نشیند.
توجه به رضایت والدین
بستر چه کاری برای تو آماده است کارهایی که همکارهای آدم، آدمهای حسابی هستند بعضی کارها، کارهای خوبی است ولی همکارهایش آدمهای خوبی نیستند در «اهدنا الصراط المستقیم» بابا اگر این کار را بروم با این قشر رفیق می‏شوم آن کار را اگر بروم با آن قشر رفیق می‏شوم ببینید رفیق‏هایت چه کسانی هستند توی این کار با چه کسانی همخوان هستی کارهایی که پدر و مادر راضی هستند چون گاهی وقتها پسرها و دخترها یک کاری دارند بابا و ننه‏اش می‏گویند من آن کار را دوست دارم خود رضای پدر و مادر اثر می‏گذارد در زندگی اگر انسان یک کاری را قبول کند البته اگر صد درصد مخالف است فایده‏ای ندارد، اما نه فکری است این کار را بکند یا این کار اگر بین دو تا کار ماند بگوید بابا جان، مادر تو کدامها را دوست داری چون راضی کردن پدر و مادر به عمر آدم برکت می‏دهد دعای پدر و مادر در حق، حدیث داریم دعای پدر و مادر مثل دعای امام می‏ماند در حق امت رضای پدر و مادر دعای پدر و مادر اثر دارد بنابراین در انتخاب کار ببینید پدر و مادرتان چه شغلی می‏گوید پدر و مادر می‏گویند توی این شهر بمان شما این شغل را می‏خواهی بروی شهر دیگر اگر خیلی فرق نمی‏کند ممکن است یک مقدار درآمدش فرق بکند یک مقدار سبک‏تر و سودش بیشتر باشد اما رضای مادر هم یک اصل است چی چی دارم می‏گویم، در انتخاب کار رضای مادر یک، در انتخاب کار میل شخصی دو، در انتخاب کار بودن زمینه‏ها سه، در انتخاب کار نسل نو چهار، کار کلیدی پنج، کاری که خودکفا باشد نه وابسته شش، کاری که دیگران هم بتوانند از شما بگیرند و تقلید کنند هفت، کاری که چهار فصل باشد نه موسمی هشت، خود اینکه ما چه کاری بکنیم «اهدنا الصراط المستقیم» خدایا ما را در انتخاب شغل در انتخاب کلمه چه کلمه‏ای بگویم در ریز کارهایمان ما را به راه مستقیم هدایت بفرما.
«والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 167
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست