responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1667


1- مکتوب کردن معاملات غیرنقدی
2- دستور نوشتن، در عصر بی‌سوادی!
3- حفظ حقوق افراد ضعیف جامعه
4- شاهدگرفتن، برای حفظ حقوق بدهکار و طلبکار
5- وظیفه مردم برای گسترش قسط و عدل در جامعه
6- محکم‌کاری در حفظ اسناد مالی و اداری
7- بالابردن معلومات مفید، از طریق مطالعه

موضوع: رعایت حقوق مردم، بزرگ‌ترین آیه قرآن
تاريخ پخش: 08/03/98

بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمین، بعدد ما احاط به علمه
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

اگر خدا لطف کند امشب می‌خواهم یک صفحه از قرآن را تفسیر کنم و تمام صفحه هم یک آیه بیشتر نیست. بزرگترین آیات قرآن در چهارده سطر، آیه مربوط به این است که در داد و ستدها چطور اسناد را تنظیم کنیم؟ تنظیم اسناد تجاری، چون همه اهل خرید و فروش و نقد و معامله و نسیه و سلف، سوره بقره یک صفحه به آخر مانده بزرگترین آیه قرآن، برادر عزیزمان هم… اگر کسی نزدیک قرآن هست چه پای تلویزیون و چه اینجا می‌توانید، هر دو سه نفری یک قرآن بدهید. دوست دارم سر سفره قرآن بنشینیم و از قرآن کام بگیریم. سی دقیقه که می‌خواهم صحبت کنم، سی نکته می‌خواهم بگویم. یعنی هر یک دقیقه یک نکته و چه کسی می‌تواند کتابی بنویسد که در هر کلمه‌اش یک نکته باشد و در هر سطرش چند نکته باشد. در هر حرفش نکته باشد و بعد هم غصه بخوریم که تا حالا کلاه سرمان رفت. فکر کردیم قرآن کتاب مقدس است و کتاب علمی نیست، کتاب زندگی نیست. بنابراین این یک دو دقیقه را گفتم برای اینکه کسی قرآن دم دستش است، سوره بقره نزدیک تمام شدن آیه 282 بزرگترین آیات قرآن است. این برادر عزیز جمله جمله می‌خواند و من برای شما تفسیر می‌کنم. زندگی هست و تمام کلماتش مربوط به زندگی خودمان هست. گاهی وقت‌ها آدم یک چیزهایی را می‌خواند، مثلاً کوه هیمالیا چند متر است؟ به من چه چند متر است؟ کوه هیمالیا چه نقشی در زندگی امروز من دارد؟ ولی بعضی چیزها مربوط به زندگی هر روز است.

1- مکتوب کردن معاملات غیرنقدی

بسم الله الرحمن الرحیم، شروع کنید یک جمله یک جمله، قاری: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ‌ آمَنُوا إِذا تَدايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلى‌ أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ» این چند کلمه چند نکته دارد، اول می‌گوید: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ‌ آمَنُوا» معمولاً «يا أَيُّهَا الَّذِينَ‌ آمَنُوا» آیاتی است که در مدینه نازل شده است و «یا ایها الناس» آیاتی است که در مکه نازل شده است. معمولاً البته… این یک نکته، پیداست آیه در مدینه نازل شده است. در مکه سالهای اول آیات مربوط به عقاید بود، در مدینه آیات مربوط به مسائل حکومتی و اقتصادی و سیاسی و خانواگی و اینهاست، آیه مربوط به مسائل حقوقی است. ای کسانی که ایمان آوردید، «إِذا تَدايَنْتُمْ» تداین همان دین است، می‌گوییم: فلانی مدیون است، دینش به گردن من است، یعنی بدهی. «إِذا تَدايَنْتُمْ» وقتی در معامله چیزی خرید و فروش می‌کنید که بدهکار می‌شوید، «بِدَيْنٍ» یعنی ولو دین کم باشد. نگویید: یک قران چیزی نیست. «بدَینٍ» یعنی حتی اگر یک قاشق چایخوری است، می‌خواهد جا به جا شود باید سند و فاکتور داشته باشیم. اینکه می‌گویند: کاغذبازی نکنید، در مال مردم قرآن می‌گوید: کاغذ بازی بکنید. یعنی ریز و درشت کارهای شما فاکتور داشته باشد. ای مؤمنین هروقت به هم بدهکار شدید، «إِلى‌ أَجَلٍ» مدت باید معلوم باشد، تا کی می‌خواهی پول بدهی. ده روز دیگر، بیست روز دیگر، «أجل» یعنی مدت تعیین کنید. «مُسَمًّى» یعنی ایام را اسم ببرید. دو ماه، سه ماه، چهار ماه.
یک خاطره بگویم. اسمش را ببرم می‌شناسید. از علمای یزد است، امام جمعه یزد، ایشان زمان شاه طلبه نجف بود خواست برود حجاز اعلامیه‌های امام خمینی را برد حجاز پخش کند، حکومت حجاز ایشان را گرفت و دو سال زندان بود. همین امام جمعه فعلی یزد، بعد از دو سال آمد خدمت امام و به امام گفت: ما دو سال در زندان‌های سعودی بودیم، شاگرد شما هستیم در راه انقلاب و پخش اعلامیه هم گرفتار شدیم. من می‌خواهم داماد شوم، ده هزار تومان شش ماهه قرض می‌خواهم. امام فرمود: ده هزار تومان به شما قرض می‌دهیم. هنوز شش ماه نشده امام به یکی از علما گفت: به فلانی بگویید: دو سه روز دیگر شش ماه رسیده است، پولت را جور کن. یعنی فکر نکن اگر انقلابی هستی و اعلامیه پخش کردی و زندان رفتی من از پولم می‌گذرم. حساب حساب است و کاکا برادر. هروقت به هم بدهکار شدید 1- بنویسید، 2- زمان را تعیین کنید. 3- فرقی هم نمی‌کند، دین بزرگ باشد یا کوچک، کشتی نفت باشد یا قاشق چایخوری. یکبار دیگر این سطر را بخوانید.

2- دستور نوشتن، در عصر بی‌سوادی!

قاری: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ‌ آمَنُوا إِذا تَدايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلى‌ أَجَلٍ مُسَمًّى» بعد می‌گوید: «فَاكْتُبُوه» بنویسید. حالا مکه یک باسواد بیشتر نداشت. در کل جزیره العرب هفده باسواد بود. بنویسید، سفارش به نوشتن در زمان جاهلیتی که باسواد نبود خیلی مهم است. آن زمانی که باسواد در حجاز نبود، می‌گوید: حتی چیز ریز هم می‌خواهید بنویسید. «فَاكْتُبُوهُ» حالا اگر کسی سواد ندارد، سواد ندارد جمله بعد می‌گوید: «وَ لْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كاتِبٌ بِالْعَدْلِ» یک آدم سوم بیاید بنویسد، کاتب، نویسنده بیاید بنویسد. «بالعدل» عادلانه بنویسد. یعنی اگر داری سند تنظیم می‌کنی نوک قلمت کج نرود. تقوای قلم داشته باش. «وَ لْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كاتِبٌ بِالْعَدْلِ» یعنی کاتب، نویسنده عادلانه بنویسد. حالا اگر به کاتب گفتیم: آقای کاتب، آقای نویسنده، بیا این نامه را برای من بنویس. می‌گوید: ناز نکند. قاری: «وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَما عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ» آقای کاتب اگر گفتند: بیا این سند را برای ما بنویس، ناز نکن. «وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ» کاتب ناز نکند. «أَنْ يَكْتُبَ كَما عَلَّمَهُ اللَّهُ» خدا به تو سواد داده، تو هم… خدا صد میلیون داده، بیست میلیون را خمس بده. بیست کیلو گندم داده، یک کیلو زکات بده. تو خودت هم سواد نداشتی، چون به شکرانه اینکه خدا به تو سواد داده حالا هرکسی باید جایی کمک کند. آقای دکتر هفته‌ای یک شب در مسجد محله بنشین و مریض‌ها را مجانی ببین. آقایی که استخر شنا داری، با هیأت امنای مسجد صحبت کن. خدا به تو استخر داده و به باقی‌ها نداده، بچه‌هایی که شنا بلد نیستند ثبت نام کنند، بیایند در استخر شما شنا یاد بگیرند.
خانمی که خیاطی بلد هستی، شش میلیون بچه مدرسه‌ای دختر، دوازده میلیون بچه داریم شاید بیشترشان دختر باشند، حالا ما نصف حساب کنیم. شش میلیون دختر نود روز تعطیل هستند، دخترهای دبیرستانی و راهنمایی را دعوت کن بیا خیاطی یادشان بده. هرکس هرچه دارد در خدمت دیگران قرار بدهد، بخل نکند. جمله اول ای مؤمنین، جمله دوم به هم بدهکار شدید بنویسید. جمله سوم زمان را معین کنید. چهارم نوشتن واجب است. «فَاكْتُبُوهُ» امر می‌کند. بعد می‌گوید: کاتب ناز نکند. به شکرانه اینکه خدا به او سواد داده برای مردم از قلمش استفاده کند. حالا کاتب نشسته، بدهکار و بستانکار است، حرف چه کسی را بنویسد. بستانکار می‌گوید: بنویس دو میلیون، بدهکار می‌گوید: نخیر بنویس یک میلیون و نیم، حرف چه کسی را کاتب بنویسد؟ جمله بعد…
قاری: «فَلْيَكْتُبْ وَ لْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ» املاء از بدهکار است. چون من که می‌خواهم پول بدهم باید بگویم: چقدر بنویس. آن کسی که می‌خواهد بگیرد می‌گوید: بیشتر بگیر. معمولاً آن کسی که می‌خواهد پول بگیرد می‌گوید: بالاتر بنویس. آن کسی که می‌خواهد بدهد باید اقرار کند. می‌گوید: املاء از طرفی باشد که «علیه الحق» یعنی بدهکار املاء کند. هرچه بدهکار گفت، نوشته شود. چون او باید مسئولیت قبول کند برای پرداخت پول. منتهی بدهکار گفتیم: حق نوشتن با تو اما تو هم باید تقوا داشته باشی. «وَ لا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئاً» کم نگذاری، نگویی: حق من است من هرچه گفتم: باید بنویسی. بله حق تو هست ولی انصاف هم خوب چیزی است.

3- حفظ حقوق افراد ضعیف جامعه

قاری: «فَإِنْ كانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهاً أَوْ ضَعِيفاً أَوْ لا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ» می‌گوید: اگر بدهکاری که می‌خواهد املاء کند، این بدهکار سفیه بود، خل بود، «او ضعیفا» آدم ضعیفی بود. نتوانست حرف بزند و لال بود، کر بود، می‌گوید: «فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ» تو اگر خل هستی، ضعیف هستی، لال و کر هستی، ولی تو باید بگوید و کاتب باید حرف ولی تو را… یعنی افراد ضعیف باید در جامعه ولی داشته باشند. اینطور نیست حالا که ساده است من حقش را بخورم. خودش نمی‌تواند دفاع کند، ولی او باید دفاع کند. حالا نوشتیم بس است؟ می‌گوید: نه بس نیست. «وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجالِكُمْ» دو شاهد مرد هم بگویید بیاید. پس 1- هم بنویسید. 2- عادلانه بنویسید. 3- بدهکار املاء کند. 4- اگر بدهکار املاء کننده لال و کر بود ولی او بنویسد. دو تا شاهد عادل هم بگیرید. دو تا مرد شاهد عادل، حالا اگر مرد گیرمان نیامد چه؟
قاری: «فَإِنْ لَمْ يَكُونا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ» اگر دو تا مرد پیدا نشد یک مرد و دو تا زن، چرا اینجا دو تا زن کار یک مرد را می‌کند؟ زنها در مسائل اقتصادی خیلی حساس نیستند، لذا مثل نخ نازک یک لا پاره می‌شود و باید دولا کرد. بله در بعضی مسائل زن‌ها حساس هستند. در عاطفه زن‌ها قوی‌تر از مردها هستند. بچه که گریه می‌کند مادر قبل از پدر از خواب می‌پرد. اشک مادر زودتر جاری می‌شود و مادر زودتر جیغ می‌زند. حساسیت مادر برای عاطفه و تربیت، حرف اول را مادر می‌زند. در مسائل داد و ستد مردها قوی‌تر هستند. البته حالا یکبار یک مرد قوی‌تر و یکبار یک زن قوی‌تر است، با یک گل بهار نمی‌شود. ما می‌گوییم: آقا تابستان گرم است. آقا یکی از روستاهای همدان خنک است. ما وقتی می‌خواهیم قانون وضع کنیم نباید فکر یک روستا باشیم در یک منطقه، نژاد زن در مسائل حقوقی ضعیف هستند. نژاد زن در مسائل عاطفی قوی هستند. «فَإِنْ لَمْ يَكُونا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ» اگر دو تا مرد گیر شما نیامد، یک مرد و دو تا زن. حساب کنید این آیات کی نازل شده است؟ زمان جاهلیت، فکر کرها و کورها را هم کرده است. فکر لال‌ها را هم کرده است. فکر ضعیف و سفیه را هم کرده است. خل بود، ضعیف بود. یعنی دقت‌ها، امروز ببینید حقوق بشر چه می‌کند. حقوق بشر امروز یک مرتبه یک کاروان عروسی را بمباران می‌کند. هفتاد سال حق فلسطین را می‌خورند. اصلاً بشری نیست. امروز حقوقی نیست.
دانشگاه هم مشکل را حل نکرد. من یک جمله می‌گویم اگر رد این را دارید برای من ثابت کنید. عقیده من فعلاً این است. هر کشوری دانشگاهش بیشتر است، آمار جنایتش بیشتر است. یعنی علم جامعه را نجات نمی‌دهد. نه علم دین نه علم غیر دین، علم به تنهایی کافی نیست. علم ابزار هست، وسیله هست اما کافی نیست. علم لازم هست اما کافی نیست. اینطور نیست که… شما حساب کنید… من یک سؤال می‌کنم شما جواب بدهید. دبستانی‌ها ادبشان به پدر و مادر و معلم بیشتر است یا راهنمایی‌ها؟ با هم بگویید… راهنمایی‌ها ادب و احترامشان به معلم و پدر و مادر بیشتر است یا دبیرستانی‌ها؟ دبیرستانی‌ها بیشتر است یا دانشجوها؟ دانشجوها سال اولی‌ها بهتر هستند یا سال چهارمی‌ها؟ اینطور نیست که علم دین هم همینطور است.
بنده در همین مشهد جوان بودم رفتم خدمت علامه طباطبایی و گفتم: یک آیه در قرآن داریم، «إِنَّما يَخْشَى‌ اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ» قاری: (إِنَّما يَخْشَى‌ اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ) (فاطر /28) آیه قرآن است می‌گوید: علما از خدا می‌ترسند. گفت: بله آیه قرآن است. گفتم: من طلبه بودم سر نماز گریه می‌کردم، حالا با سواد شدم و از علما شدم سر نماز حواسم پرت است. گفت: معلوم می‌شود اینهایی که در حوزه خواندی علم نبوده است. اگر علم واقعی بود اشکت بیشتر می‌شد. حاج احمد آقا می‌گفت: امام اول اشک‌هایش را با دستمال کاغذی پاک می‌کرد. بعدش دستمال کاغذی کافی نبود با پارچه پاک می‌کرد. حاج احمد آقا گفت، من از ایشان شنیدم که اواخر عمر امام با حوله اشک‌هایش را پاک می‌کرد. یعنی دستمال پارچه‌ای هم کافی نبود. این حدیث است، حضرت فرمود: «ثمرة العلم العبودیه» اگر باسواد شدیم و ادب ما بیشتر نشد، در علممان شک کنیم.
این حقوق بشر را کسی بگوید: تا حالا چه کرده است؟ خود شما هشت سال زیر بمباران بودید، حقوق بشر چه کرد؟ بنابراین حالا…

4- شاهدگرفتن، برای حفظ حقوق بدهکار و طلبکار

بعد می‌فرماید: «مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ» قاری: «مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ» گفتیم: معامله می‌کنید بدهکار هستید بنویسید. شاهد هم بگیرید، منتهی شاهد را باید دوست داشته باشید. باید از او راضی باشید، حتی پیشنماز اگر جایی نماز می‌خواند، مردم از پیشنماز راضی نیستند، نمازشان قبول نیست. صحیح هست، قبول نیست. مثلاً نماز را خیلی طول می‌دهد، بین دو نماز گروگان می‌گیرد و بیست دقیقه صحبت می‌کند. حالا سخنرانی یک دقیقه‌ای و نیم دقیقه‌ای طوری نیست. اما بیست دقیقه بین دو نماز سخنرانی می‌کند، اگر پشت سر کسی نماز بخوانند و دوستش نداشته باشند، آن نماز قبول نیست، حدیث داریم. باید آدم طرف را دوست داشته باشد. دوستی مشکل را حل می‌کند. علم امام مردم را به جبهه کشید یا عشق به امام، شما بگویید… امام را دوست داشتند. وگرنه حالا کسی پنج برابر امام هم سواد داشته باشد، دوستش نداشته باشند، خیلی مهم است. می‌گوید: آن شاهد را باید «مِمَّنْ تَرْضَوْنَ» از شاهدت باید راضی باشی. دیگر چه؟ حالا چرا دو تا شاهد؟ می‌گوید: اگر یکی یادش رفت، دیگری یادش بیاورد.
قاری: «أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَكِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْرى‌» اگر یکی یادش رفت، آن خانم یادش بیاورد. حالا اگر به شاهد گفتیم: بیا شهادت بده ناز کند و بگوید: نه، یک چیزی گفتم، چه کسی را گفتیم ناز نکند؟ امتحان هوش؟ گفتیم چه کسی ناز نکند؟ بلند بگویید. گفتیم: کاتب ناز نکند، اینجا می‌گوید: شاهد هم ناز نکند. نه به کاتب که می‌گوییم: بنویس، ناز کند نه به شاهد که می‌گوییم: بیا شهادت بده، او هم حق ندارد ناز کند. آیه ناز این است. قاری: «وَ لا يَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا» شاهد ناز نکند، گفتند: بیا شهادت بده، شهادت بدهد. بعد می‌گوید: «وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغِيراً أَوْ كَبِيراً إِلى‌ أَجَلِهِ» خسته نشوید. کم است یا زیاد؟ مال مردم را باید دقیق حساب کنید. «صغیراً» قاشق چایخوری، «أو کبیراً» کشتی نفت، حساب و کتاب باید حساب شود. خسته نشوید. حالا این برای فرد به فرد بود، یعنی من به شما بدهکار هستم و شما به من بدهکار هستی. فرد به فرد می‌گوید: کاتب باشد، شاهد باشد، بنویسید، حالا اگر بیت‌المال باشد چه؟ پولهای دولت…
من یکوقت به بعضی از مسئولین گفتم، شهردار منطقه بزرگی بود. گفتم: ببین، یا بهشت می‌روی یا جهنم. چون از مردم پول می‌گیری، شهرداری‌ها بعضی‌هایشان پول دارند. این پولی که می‌خواهی خرج کنی یا جهنم می‌روی یا بهشت. راه سوم نداری. اگر بهشت می‌روی، یک عالم اسلام شناس بصیر امضاء بدهد که آقا ما اینجا می‌خواهیم زیرگذر اینقدر خرج کنیم. اینجا می‌خواهیم پل بزنیم. اینجا می‌خواهیم فرودگاه بزنیم. اینجا می‌خواهیم بیمارستان، درمانگاه، پارک، هرکاری می‌خواهی بکنی یک اسلام شناس ببیند و امضاء کند. اگر بهشت می‌روید یک اسلام شناس هم با خودتان ببرید. اما اگر خدای نکرده این پولی که خرج می‌کنید برای خدا نیست، نیاز نیست. اولویت ندارد، نیازهای مهمتر و بیشتری هست و تو داری این پول را اینجا خرج می‌کنی. یک اسلام شناس را ببرید و امضاء بگیرید که اگر قیامت گفتند: بی خود اینجا خرج کردی، بگو: آقا من بی‌خود بودم. این اسلام شناس چرا اجازه داد؟ امضای این هم بوده است. پس یا جهنم می‌روید یا بهشت. اگر جهنم می‌روید گردن اسلام شناس بیاندازید. بگویید: این گفت و او امضاء کرد. اگر بهشت می‌روید کارتان خوب است، یک اسلام شناس را هم با خودتان ببرید. وقتی یک قاشق چایخوری را اینقدر می‌گوید: دو تا شاهد بگیرید. اگر دو تا مرد نبود، یک مرد و دو تا زن بگیرید. اگر یک خانم یادش رفت، آن خانم یادش بیاورد. لال و کر و کور بود، ولی‌ او امضاء کند. کاتب ناز نکند و شاهد ناز نکند. این همه حقوق برای چه؟ برای حق فرد به فرد، بیت المال چطور؟ این خیلی مهم است.
فقط باید بگوییم: خدا ما را بیامرزد وگرنه کار بیخ پیدا می‌کند.

5- وظیفه مردم برای گسترش قسط و عدل در جامعه

خدا می‌داند چقدر بیت‌المال آتش می‌گیرد. خدا می‌داند چه اولویت‌هایی هست و ما اولویت‌ها را نمی‌بینیم. بعد می‌گوید: فایده این چیست؟ می‌گوید: سه تا فایده دارد. «ذلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ وَ أَدْنى‌ أَلَّا تَرْتابُوا» اگر این محکم‌کاری‌ها را کردید، نوشتید، مدت دقیق معین شد، صغیر بود، کبیر بود، نوشتید، شاهد بود کاتب بود، کاتب ناز نکرد و شاهد ناز نکرد. می‌گوید: فایده این کار این است که «أقسط» قسط، این به عدالت نزدیک است. «وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ» وقتی نوشتن هست آدم بخواهد گواهی هم بدهد و یادش رفته است نگاه به نوشته می‌کند و یادش می‌آید. برای شهادت قوام بیشتری دارد و «وَ أَدْنى‌ أَلَّا تَرْتابُوا» سوء ظن هم ندارید. کسی نمی‌گوید: آقا بردند، خوردند. می‌گویی: آقا این نوشته است. شاهد امضاء کرده و کاتب امضاء کرده است. «أقسط» یعنی به قسط و عدالت نزدیک است. «أقوم للشهادة» کسی بخواهد گواهی بدهد، یادش رفته، نگاه به کاغذ می‌کند و یادش می‌آید. «وَ أَدْنى‌ أَلَّا تَرْتابُوا» جلوی سوء ظن هم گرفته می‌شود. همه معاملات را بنویسیم؟ می‌گوید: نه معاملات نقدی نوشتن نمی‌خواهد. «إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُدِيرُونَها بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَلَّا تَكْتُبُوها» اگر معامله نقدی بود، معامله نقدی دیگر شاهد و کاتب لازم ندارد. اینها برای معامله نسیه است که گفتیم.

6- محکم‌کاری در حفظ اسناد مالی و اداری

می‌گوید: اگر شاهد خواسته باشد امروز دادگستری برود به نفع این شهادت بدهد، فردا یک دادگستری دیگر برود، این شاهد باید زندگی‌اش را رها کند و هی این طرف و آن طرف شهادت بدهد. یا کاتب می‌نویسد، یک کسی دیگر می‌گوید: آقا یک نامه هم برای من بنویس. آقا یک نامه برای من بنویس. این خرجی چه کند؟ این دائم باید دنبال نوشتن باشد. این اداره و آن اداره… می‌گوید: به آن هم باید حق کتابت بدهی. بالاخره وقت گذاشته و نامه نوشته و در تشکیلات دادگستری شهادت داده است. اینها نباید ضرر ببینند. نباید ضرر برسانند. حتی اسلام می‌گوید: اگر مادر خواست به بچه‌اش شیر بدهد، حق دارد از شوهرش پول بگیرد. البته مادرها چون خوب هستند نمی‌گیرد ولی اگر یک مادر کذایی پیدا شد و گفت: پول می‌گیرم و شیر می‌دهم، حقش است.
این آقایی که آمده شهادت می‌دهد، نباید بگوییم: حالا که امضاء کردی به تو خواهم گفت، هوم… حق نداری او را بترسانی. کاتب و شاهد عادل هستند و تو حق نداری اینها را بترسانی. نه حق داری به کاتب و شاهد ضرر بزنی. کسانی که حقوق ملت را حفاظت می‌کنند، مرزبان حقوق مردم هستند باید آسایش داشته باشند. کسی حق ندارد اینها را بترساند. بلرزاند و تهدید کند و انتقام بکشد. «وَ لا يُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهِيدٌ» کاتب و شاهد حق ندارند ضرر برسانند و حق ندارند ضرر ببینند. اگر کسی به اینها ضرر رساند چطور؟ می‌گوید: «وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ» اگر کسی شاهد را ترساند و گفت: حالا که شهادت دادی، حالت را می‌گیرم. حالا که علیه من نوشتی یک کتک می‌زنم. می‌گوید: کسی که مرزبانان حقوق بشر را بترساند، فاسق است. این فسق است. اینجا چند حرف دارم، یکی اینکه زمان جاهلیت اینقدر بنویس، بنویس نداریم. در این سه سطر اول، ببینید… اول می‌گوید: «فَاكْتُبُوهُ» کتابت «وَ لْيَكْتُبْ» کاتب، «وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ» شش بار کلمه بنویس، بنویس بنویس… که چه؟ زمان جاهلیتی که باسواد نبود، اینقدر می‌گوید: بنویس. یعنی چقدر اسلام طرفدار علم است که در زمان جاهلیت اینقدر سفارش به نوشتن دارد.
در خانه امام رضا نشستیم یک چیزی از امام رضا بگویم. امام رضا فرمود: در خانه ما هر نامه‌ای رد می‌شود دو نسخه بنویسید. مثلاً می‌خواهید یک حکمی به قرائتی بدهید که برود فلانجا مسئول فلان چیز شود. دو تا نسخه بنویسید، یکی را دست قرائتی بدهید و یکی را داشته باشید. فردا قرائتی یک کلمه‌اش را عوض نکند. این مسأله فتوکپی هست، امروز هم دیگر تشکیلات کامپیوتر آمده و با یک دکمه این حکم را به آن طرف دنیا منتقل کن. حدیث فتوکپی از امام رضا، هر نامه‌ای از خانه من صادر می‌شود دو نسخه مشابه داشته باشد که یکی از این نامه‌ها را نگیرد و در نامه من تصرف کند. نوشتن! حدیث داریم یک چیزی یاد گرفتید، بنویسید. یک حدیث برایتان بخوانم. امام صادق قلمش پشت گوشش بود. نجارهای قدیم قلم را پشت گوششان می‌گذاشتند، یعنی سریع بنویسید. الآن منبرهای ما را می‌نشینند گوش می‌دهند و خیلی‌ها هیچی درونش درنمی‌آید. برای اینکه نمی‌نویسند و مثل من هستند. من چند هزار ساعت در ماشین نشستم. اما چون دل ندادم هنوز رانندگی یاد نگرفتم اگر سی ساعت دل می‌دادم راننده شده بودم. پای منبر می‌نشیند دل بدهید.

7- بالابردن معلومات مفید، از طریق مطالعه

حدیث داریم هرکس مسجد برود هشت چیز گیرش می‌آید یکی «علماً مستطرفا» حدیث است. یعنی حرف تازه، اینکه می‌گوید: هرکس مسجد برود حرف تازه گیرش می‌آید یعنی پیشنماز باید مرتب مطالعه کند. آقا شما تلویزیون را باز می‌کنی دو دقیقه گوش می‌دهی، اگر چیز به درد بخور گیرت نیاید خاموش می‌کنی. حق با شماست، «علماً مستطرفا» حرف تازه، حرف تازه مفید. خیلی از حرف‌ها مفید نیست. ما سه رقم علم در قرآن داریم. علم مفید که خدا به پیغمبرش می‌گوید: (وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي‌ عِلْماً) (طه /114) علم مضر، ضرر دارد. (وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّهُم‌ و لا یَنفَعُهُم) (بقره /102) اخبار محرمانه، مثل خیلی از این آمارها، فامیل فلانی بیشتر است یا فامیل آنها؟ که چه؟ علم مفید، علم مضر، علمی که نه مفید است و نه مضر است. بنویسید. حدیث داریم «قید العلم بالکتابه» یک چیز نویی گیرت آمد بنویس.
کسی کتاب چاپ کرده بود و اسمش را گذاشته بود «پنج دقیقه‌های قبل از غذا» اسم کتابش بود. گفت: هروقت مهمانی می‌رفتم سفره پهن بود و می‌دیدم مدتی طول می‌کشد غذا بیاورند همانجا یک کتاب جیبی درمی‌آوردم و مطالعه می‌کردم. این پنج دقیقه‌های قبل از غذا جمع شد و یک کتاب شد. شما پشت ماشین می‌بینی یک جمله نوشته است، جمله قشنگی است. من گاهی وقت‌ها جملات پشت ماشین را می‌خوانم و کلی می‌خندم و گاهی هم یادداشت می‌کنم. پشت اتوبوسی نوشته بود: گویند خدا همیشه با ماست، ای غم نکند خدا تو باشی! چون من همیشه غمناک هستم. عجب شعری بود. گویند خدا همیشه با ماست، ای غم نکند خدا تو باشی! یکبار دیگر پشت اتوبوسی نوشته بود، من با بغل دستی‌ام در ماشین دعوا می‌کردم و با هیجان نعره می‌کشیدم و داد می‌زدم از مسأله‌ای ناراحت بودم و سر بغلی دستی‌ام داد می‌زدم. دیدم اتوبوس جلو رفت و پشت اتوبوس نوشته بود: شد شد، نشد نشد! اینقدر راحت شدم. بنابراین وقتتان را حرام نکنید. البته بعضی آمار غلط هم هست.
کسی می‌گفت: مکه رفتم. هفتصد بلندگو داشت. گفتم: از کجا شمردی. گفت: چهار طبقه مسجد الحرام را گشتم. گفتم: اینقدر که رفتی بلندگو شمردی طواف می‌کردی. یک کسی مرده بود روی قبرش موز گذاشتند. گفتند: این موزها را به خود مرحوم می‌دادند می‌خورد، نمی‌مرد. از گرسنگی مرد. کسی سوار الاغ شد، الاغ ایستاده بود. هی زد و گفت: هون هون.. هی زد و دید الاغ نرفت. آخر گفت: اینقدر که پایم را از این طرف آوردم، از این طرف رفته بودم، رسیده بودم. خیلی علم‌ها به درد نمی‌خورد. هر سؤالی هم جواب ندهید. از صدا و سیما آمدند با من مصاحبه کنند که شما کدام بچه‌ات را بیشتر دوست داری؟ گفتم: سؤال تو فتنه درونش است. چرا بین خواهرها و برادرها اختلاف می‌اندازی؟ چه سؤالی است می‌کنی؟ کدام انگشت‌هایت را بیشتر دوست داری؟ آدم همه انگشت‌هایش را دوست دارد. حالا یکی کوتاه است، یکی بلند است، یکی پسر است و یکی دختر است. این چه سؤالی است می‌کنی؟ بعضی سؤال‌ها فتنه است، جواب ندهید. فرعون خواست علیه موسی فتنه کند، به موسی گفت: نیاکان ما کجاست؟ «فَما بالُ الْقُرُونِ‌ الْأُولى‌» قاری: (فَما بالُ الْقُرُونِ‌ الْأُولى‌) (طه /51) موسی به فرعون گفت: پدران ما کجا هستند؟ پدر فرعون کجاست؟ در جهنم است. اما نگفت پدرت در جهنم است. چون اگر می‌گفت: پدرت در جهنم است، فرعون می‌گفت: مردم، مردم به من می‌گوید: بدر سوخته، می‌گوید: پدرت جهنم است. گفت: چه کار به پدرت داری؟ «قالَ عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي» قاری: (قالَ عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي فِي كِتابٍ لا يَضِلُّ رَبِّي وَ لا يَنْسى‌) (طه /52) فرعون از موسی سؤال کرد: نیاکان ما کجا هستند؟ گفت: چه کار به نیاکان داری علمش نزد خداست. منتظر بود بگوید: نیاکان شما در جهنم هستند، همین کلمه را… خیلی سؤال را جواب ندهید.
یکوقت زمان شاه ساواک به ما گفت: بیا جواب بده. ما هنوز زندان نرفته بودیم، ساواک نرفته بودیم. از آنهایی که خیلی ساواک و زندان رفته بودند، پرسیدیم: آنجا چه می‌کنند؟ چه می‌پرسند؟ اینطور پاسخ دادند: فرض کن یک سر نیزه زیر چانه‌ات است. هی هرچه می‌گذاری بگو: نه، چون بگویی: آره یک سؤال دیگر. مثلاً از مرز ایران خارجی شدی یا نه؟ بگو: نه. چون اگر بگویی: آره می‌گوید: از کدام مرز، به دعوت کی؟ کجا رفتی؟ به کی وارد شدی؟ رفته بودی چه کنی؟ بعضی سؤال‌ها را پاسخ نده. آقا نظر شما در مورد فلانی چیست؟ چه کار به فلانی داری؟ خیلی سؤال‌ها را جواب ندهید. خیلی از سؤالها سیاسی است. نظر شما در مورد فلانی چیست؟ به خصوص مثل بنده که در تلویزیون هستم خیلی ناخنک می‌زنند آقا مجتهد اعلم کیست؟ نمی‌دانم از علما بپرسید.
علمی مفید است که درونش رشد باشد، موسی به حضرت… موسی به خضر گفت: من دلم می‌خواهد علمی به من یاد بدهی که درونش رشد باشد. هر علمی درونش رشد نیست. مثل اینکه آدم بگوید: بوعلی سینا چند کیلو است؟ این علم است؟ آمده در حرم امام رضا، احمد آقا، این لوستر برای زمان ناصرالدین شاه است، الآن دو سه میلیارد می‌ارزد. بابا امام رضا را ول کرده و لوستر قیمت می کند. حتی کتاب‌های قرآن، به جای اینکه قرآن را بخواند و ببیند قرآن چه می‌گوید، نشسته می‌گوید: این کاغذ برای ژاپن است. چاپش برای چیست، معرفت می‌خواهد. در حرم امام رضا آدم می رود ولی لوستر قیمت می‌کند. شیرجه می‌رود آخر غسل جمعه نمی‌کند.
خدایا تو خودت می‌دانی چقدر از عمر ما تلف شده است. کاغذ تلف کردیم، نان تلف کردیم، غذا تلف کردیم، میوه تلف کردیم، از همه مهمتر عمر تلف کردیم. خدایا هرچه سوختیم و باختیم گذشته ما را ببخش و بیامرز. خدایا معرفتی به ما بده تمام نعمت‌هایت را در راهی مصرف کنیم که تو راضی باشی. هرچه برای خوبان مقدر کردی همه آنها را به آبروی همان آدم‌های خوب برای ما هم مقدر بفرما. بزرگترین آیات قرآن آیه حقوقی است، بزرگترین خطبه‌های نهج‌البلاغه خطبه‌ی سیاسی است، بنابراین نمی‌شود گفت: دین از سیاست جداست.

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1667
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست