نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1670
1- قرآن و اهلبيت، اسباب نجات در ظلمات 2- شكايت پيامبر از مسلمانان در قيامت 3- عمل بر خلاف قرآن، نشانه مهجوريت قرآن 4- رمضان، ماه تدبر در قرآن 5- آثار اولياي خدا، مايه آرامش مردم 6- ريزشها و رويشها در سختيها و مشكلات 7- مقايسه حضرت علي عليهالسلام و حضرت داود
موضوع: رمضان، ماه انس با قرآن
تاريخ پخش: 05/04/93
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
عزيزان بحث را زماني گوش ميدهند كه در آستانهي رمضان 93 هستيم. ماه رمضان هم ماه قرآن است. مطالبي را ميخواهم بگويم، به اميد اينكه اگر خدا نظر كند لطف خدا شامل حال ما شود، موضوع تبليغات ما قرآني، نهجالبلاغهاي و روايي شود و اگر هم بناست سخنراني كنيم، حداقل يك آيه را توضيح بدهيم.
اول اينكه عظمت رمضان به روزه است يا قرآن؟ به قرآن. چون در قرآن داريم: (شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآن) (بقره /185) نميگويد: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي كتب عليكم الصيام». ميگويد: ماه رمضاني كه قرآن آمد. نميگويد: ماه رمضاني كه روزه آمد. پيداست كه اهميت رمضان به قرآن است. به ما هم گفتند: هروقت در فتنهها و اختلافات گيج شديد، از قرآن نور بگيريد. قرآن نور است و اين نور خيلي براي ما مهم است.
1- قرآن و اهلبيت، اسباب نجات در ظلمات
در قرآن يك آيه داريم، اين آيه را براي شما معنا كنم به نظرم براي شما شيرين باشد. ميفرمايد: «كَظُلُماتٍ» يعني تاريكي، «في بَحْرٍ» دريا، «لُجِّي» چرا گفته «كَظُلُماتٍ في بَحْر» تاريكي در دريا با تاريكي در زمين فرق ميكند. تاريكي در زمين فقط چراغ ميخواهيم. تاريكي در دريا هم چراغ ميخواهيم، هم كشتي ميخواهيم. حالا با نورافكن در دريا نور انداختيم، باز كافي نيست. در دريا آدم هم نور ميخواهد، هم كشتي ميخواهد. لذا حديث داريم ان الحسين مصباح الهدي امام حسين چراغ است. بعد ميگويد: «و سفينة النجاة» سفينه نجات است. «كَظُلُماتٍ في بَحْر» تاريكي در دريا نور كافي نيست، هم نور ميخواهيم، هم كشتي. نور ميخواهيد، امام حسين، كشتي هم ميخواهيد امام حسين. مصباح الهدي يعني امام حسين هم نور است، هم كشتي است.
اولياي خدا مردم را شفاعت ميكنند، اما اين شفاعت شامل حال همه نميشود. قرآن ميگويد: (فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعينَ) (مدثر /48) شفاعت بود، اما شامل حال ما نشد. امام صادق فرمود: اگر كسي نماز را ضايع كند و سبك شمرد، ما شفاعتش را نميكنيم. يك جايي ميگويند: ما شفاعت نميكنيم، اما راجع به قرآن حضرت امير در نهجالبلاغه ميفرمايد: شَافِعٌ مُشَفَّع (شرحنهجالبلاغه/ج10/ص18) يعني شفاعت قرآن حتمي است. شفاعت اهلبيت شايد كسي را گرفت و شايد كسي را نگرفت.
آيهاي هست اخيراً نكاتي از اين آيه به چشم من رسيده كه من تقاضا ميكنم اين نكات را اگر كسي بنويسد، چيزهاي مهمي در اين آيه است. من سالها اين آيه را خواندم و تفسيرش را هم نوشتم. اما برخورد نكردم كه چه خبر است! آدم گاهي وقتها از كنار يك چيزي رد ميشود فكر ميكند اين ساده است. يك پله است، بعد ميبيند اوه! خيلي عمقش زياد است.
2- شكايت پيامبر از مسلمانان در قيامت
آيهاي كه در آستانه ماه رمضان بايد بگويم و تقاضا هم ميكنم كه همه به خصوص عزيزان طلبه و معلمين و مسؤولين هم گوش بدهند، اين آيه است. «وَ قالَ الرَّسُولُ» رسول ميگويد. «يا رَبِّ» پروردگار، اي خدا! (إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً) (فرقان /30) يعني پيغمبر روز قيامت شكايت ميكند كه اين مردم قرآن را رها كردند. اول اينكه «قال» فعل ماضي است، بايد بگويد: «يقول» روز قيامت هنوز نيامده است. بايد بگويد: روز قيامت پيغمبر شكايت خواهد كرد. اما ميگويد: شكايت كرد! اين به دليل اين است كه يك چيزي كه براي آينده است، اگر صد در صد قطعي باشد، ديگر به آينده نميگويند. به گذشته ميگويند. مثل بچهاي كه همينطور دارد پشت پشت ميرود. مادرش ميگويد: افتاد! اين هنوز نيافتاده است، اما چون اينطور كه ميرود افتادنش قطعي است، نميگويند: ميافتد، ميگويند: افتاد!
يك آدم مال مردم خور ميآيد نسيه ميكند، ميگويند: به ايشان نسيه دادي؟ خورد و يك آب هم رويش! ممكن است نخورده، ولي چون اين از هركس نسيه كرده خورده است، ديگر ميگويد: خورده است. پس از «قال» يك نكته ميفهميم. شكايت قطعي است. اين براي «قال» است. شوخي نيست و صد در صد شكايت است. بعد هم ميگويد: «وَ قالَ الرَّسُولُ» رسول يك آدم عادي نيست كه عصباني شود و جوش بياورد. رسول رحمة للعالمين است. آن كسي كه رحمتش شامل همه هستي ميشود، شكايت ميكند. يكوقت يك كسي آدم عادي است، ميگوييم: اين خلقش تنگ ميشود، جوش ميآورد. رسول است يعني منبع رحمت است. منشأ رحمت است. منبع رحمت شكايت ميكند. نزد چه كسي؟ نزد خدا شكايت ميكند. چه وقت شكايت ميكند؟ روز خطر، روز قيامت شكايت ميكند. چطور شكايت ميكند. ميگويد: «يا رَبِّ» با كلمه «يا ربّ». چون داريم اگر كسي «يا ربّ» بگويد، حتي اگر ده تا «يا ربّ» بگويد، خدا لبيك ميگويد. دعا با كلمهي «يا ربّ» استجابت ميشود. بعد ميگويد: «إِنَّ» قطعي است. شك نكنيد، شكايت قطعي است. «قَوْمِي» بعد ميگويد: «اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ» يكوقت ميگويند: قرآن زير پايت رفت. ميگويي: نفهميدم، پايم را روي كلمهاي گذاشتم كه روزنامه بود و آيه قرآن در آن بود. نفهميدم. يكوقت ميگويند: قرآن زير پايت رفت. يكوقت ميگويم: پايت را با توجه روي قرآن گذاشتي. «اتخاذ» يعني تو فهميدي و به قرآن بياعتنايي كردي. نميگويد: «كان القرآن عندهم مَهْجُوراً» نميگويد: قرآن نزد امت من مهجور بود. ميگويد: «اتخذوا».
3- عمل بر خلاف قرآن، نشانه مهجوريت قرآن
كشورهاي عرب همسايهي ما، قارونها و مزدورها، اينها نميدانند كه رابطه با اسرائيل نهي قرآن است و با اسرائيل گپ ميزنند. ميفهمد اسرائيل است، ميفهمد دشمن مسلمانها است. ميفهمد باز هم با او رفيق ميشود. مگر ما مسلمان نيستيم؟ قرآن ميگويد: به كسي كه ميگويد: مسلمان هستم، حق نداري بگويي: دروغ ميگويي. (وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِنا) (نساء /94) كسي كه ميگويد: من مسلمان هستم، حق نداري بگويي: مسلمان نيستي. خوب بالاخره شيعه ميگويد: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله (صلوات حضار)
كسي كه «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله» ميگويد، اين مسلمان است. قرآن هم گفته كسي كه اشهد ان لا اله الا الله ميگويد، حق نداري بگويي مسلمان نيستي. پس چرا تكفيريها شيعه كشتن را لازم و واجب ميدانند. ميفهمند كه ما اشهد ان لا اله الا الله ميگوييم. صداي اذان ما پخش ميشود. يكوقت ميگفتند: قرآن شيعهها با قرآن سنيها فرق ميكند. اينقدر اين قاريها رفتند و آمدند و در مجالس عمومي قرآن خواندند، گفتند: نخير! قرآن شيعه و سني يك نقطه و واوش فرق نميكند. اول ميگفتند: قرآن!
بعد گفتند: شما نماز كه ميخوانيد، بعد از السلام عليكم و رحمة الله و بركاته كه سه بار الله اكبر ميگوييم. گفتند: شيعهها ميگويند: خان الامين، خان الامين، خان الامين! يعني جبرئيل امين خيانت كرد. بايد وحي را به علي بدهد، دروغي و دزدكي به پيغمبر داد. ما چه وقت چنين حرفي زديم. ما بعد از السلام عليكم ميگوييم: الله اكبر، الله اكبر، الله اكبر! خيلي به ما تهمت زدند. آخرين تهمتشان هم تكفير است. اينها مسلمان نيستند و فقط خودشان مسلمان هستند. «اتخذوا» يعني ميفهمند، لج ميكنند. خواست آمريكا است. خواست يهود است. صلواتي بفرستيد. (صلوات حضار)
بعد هم ميگويد: «مهجورا» نميگويد: «متروكا». فرق بين متروك و مهجور چيست؟ متروك ميگويند: زمين متروكه است. يعني از گردونه خارج شده است. مثل سماور زغالي كه ديگر الآن متروك است. هركس دارد در انبار گذاشته است. اما مهجور يعني هست، به آن بياحترامي ميكنيم. مثل گربه كه الآن در خانهها هست، در كوچهها هست، اما مورد عنايت نيست. اين خيلي مهم است. شكايت قطعي است. كسي شكايت ميكند كه محبوبترين فرد هستي است. كسي شكايت ميكند كه رحمتش به همه هستي گسترده شده است. با كلمه «يا ربّ» شكايت ميكند. با كلمه «انّ» شكايت ميكند. «اتخذوا» يعني ميفهمند، لج ميكنند. نه اينكه غافل هستند و حواسشان پرت است. «مهجورا» يعني قرآن ميخواند ولي به آن عنايت نميشود. ما سر سفره هفت سينمان قرآن است. روي كيف عروسمان هست. بالاي سر مسافرمان هست. خانه نو قرآن و آينه ميبريم. قرآن در بورس است. قسم ميخوريم. شب قدر قرآن سر ميگيريم و بك يا الله ميگوييم. قرآن را جايي پرت نكرديم. هست، اما به آن توجه نميشود مگر قرآن نميگويد: كسي كه ربا بخورد با خدا جنگ كرده است؟ متن قرآن است. (فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ) (بقره /279) يعني رباخوار با خدا ميجنگد. پس چرا شما ميگويي: اينقدر ميدهم، ميليوني اينقدر بده! ميخوانيم، عمل نميكنيم. در همسرداري، در بچهداري، در اقتصاد، در سياست، در موضع گيري.
4- رمضان، ماه تدبر در قرآن
ماشينهايي كه هوا گرفته است، رانندهها در سرازيري هُل ميدهند، روشن ميشود. سرازيري قرآن ماه رمضان است. الحمدلله تلاوت قرآن و حفظ قرآن و تجويد قرآن تكان خوبي خورده است. ولي تدبر در قرآن، فهم قرآن، هنوز … سر سفره قرآن ننشستهايم و ببينيم قرآن براي ما چه ميگويد؟
حالا براي اينكه من نمونه براي شما بگويم و خيلي هم لفت ندهيم، ظرف چند دقيقه يك قصهاي را براي شما بگويم. در سوره بقره آيه … يك صلوات بفرستيد. (صلوات حضار)
اين يك ورق قرآن است. پانزده سطر اين طرف است، پانزده سطر آن طرف است. ما ميتوانيم سي سطر قرآن را در ده دقيقه تفسير بگوييم. براي مردم، خودمان ممكن است تحقيق كنيم، مثل مادر، مادر خودش انواع غذاها را ميخورد، اما آنچه به بچهاش ميدهد شير است. ما نبايد هرچه در كتابها است بياييم به مردم بگوييم. خودت مطالعه عميق كن اما يك تفسير روان بگوييم.
بسم الله الرحمن الرحيم، قصه اين است، حضرت موسي با فرعون درگير شدند، خداوند فرعون را غرق كرد. بعد يك فرعون ديگر، يك طاغوت ديگر پيدا شد. آن شاه رفت و يك شاه ديگر آمد. مردم راهپيمايي كردند، در خانه پيغمبرشان رفتند، منتهي او پيغمبر بعد از موسي بود. گفتند: موسي با فرعون درگير شد، فرعون غرق شد. يك طاغوت ديگر پيدا شده، شما يك فرمانده نظامي براي ما تعيين كن، ما به رهبري او برويم با اين طاغوت نو بجنگيم. پيغمبر گفت: شما مرد جنگ نيستيد. گفتند: اِ… چرا شما سوء ظن داريد. جنگ، جنگ تا پيروزي، جنگ جنگ تا… اينها در چهار مرحله ريزش كردند. من براي اينكه اين آيه را به ذهن شما نزديك كنم، فرض ميكنيم ده هزار نفر راهپيمايي كردند، در خانه پيغمبر آمدند، فرمانده نظامي خواستند، كه به دستور فرمانده نظامي با طاغوت جديد بجنگند. تا دستور جهاد آمد، از اين ده هزار تا اكثرشان ريختند و گفتند: ما نيستيم. اكثر ده هزار تا شش هزار تا ميشود. فرمان جبهه كه آمد شش هزار تا ريزش كردند. چقدر ماند؟ چهار هزار نفر. گفت: خيلي خوب چه ميخواهيد؟ گفتند: فرمانده! گفت: بسم الله جناب آقاي طالوت تو از امروز فرمانده هستي. گفتند: اين فرمانده ما شد؟ فرمانده نظامي بايد مخ داشته باشد براي طراحي، مغز داشته باشد، بازويش هم قوي باشد. (وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْم) (بقره /247) گفتند: نه، جيب اين خالي است. گفت: خدا گفته، گفتند: نخير، ما اين رهبري را قبول نداريم. پيغمبر گفت: ميخواهيد يك دليلي بباورم كه خدا گفته: اين رهبر و فرمانده نظامي باشد. (وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ) (بقره /248) علامتي كه خدا گفت: اين فرمانده باشد، اين است كه آن تابوتي كه مدتهاست گم شده امروز براي شما ميآيد.
5- آثار اولياي خدا، مايه آرامش مردم
حضرت موسي وقتي متولد شد، چون فرعون پسرها را ميكشت، گفته بودند: امسال پسري به دنيا ميآيد، كاخ تو را زير و رو ميكند، دستور داد هر زني پسر زاييد بكشيد. مادر موسي پسر زاييد وحشت كرد. خدا به او وحي كرد، اين را شير بدهد در جعبه بگذارد و در دريا بياندازد. آن جعبه چون جان موسي را نجات داده بود، به آن جعبه تابوت ميگويند. تابوت به معني صندوق چوبي است. اين جعبه نزد يهوديها عزيز بود. هرجا مي رفتند با خودشان جعبه را ميبردند. مثل هيأتهاي ما كه علامت ميبريم. اين جعبه را يك نفر دزديده بود. پيغمبر گفت: آن جعبهاي كه فرض كنيد دهها سال است دزديدند، امروز فرشتهها اين جعبه را ميآورند و اينجا ميگذارند. اين علامت اين است كه خدا گفته است آقاي طالوت فرمانده باشد. حالا اين تابوت چيست؟ قرآن ميگويد: «فيهِ سَكينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ» در اين تابوت يك آرامشي است. تابوت كه كنار شماست، شما دلتان آرام است. «وَ بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى وَ آلُ هارُونَ» يادگارهاي موسي و هارون در آن است. ما اينجا جواب وهابيها را هم ميدهيم. وهابيها دستشان برسد، قبر امام حسين را هم خراب ميكنند، قبر پيغمبر را هم خراب ميكنند، ما ميگوييم: مگر شما نميگوييد مسلمان هستيم؟ قرآن ميگويد: اگر يك جعبهاي يادگار موسي و هارون در آن باشد، آرامبخش است. «فيهِ سَكينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ» سكينه به معني آرامش است. «وَ بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى وَ آلُ هارُونَ» اگر يك صندوقي يادگار موسي و هارون در آن بود، آرامبخش است. خوب حضرت معصومه يادگار موسي بن جعفر است. امام حسين يادگار پيغمبر است، چطور شد اگر در صندوق يادگار موسي و هارون باشد، ارزش دارد. در صندوق و ضريحي يادگار محمد و علي باشد، ارزش ندارد؟ (صلوات حضار)
6- ريزشها و رويشها در سختيها و مشكلات
از ده هزار تا، فرمان جنگ كه آمد، شش هزار تا ريختند. فرض كنيد هزار نفر هم به رهبري طالوت نق زدند. براي اينكه اين رهبر در جيبش پول ندارد، گفتند: ما نميخواهيم. هرچه پيغمبر گفت: رهبري مغز و بازو ميخواهد، گفتند: نه، جيبش خالي است. چند نفر ماندند؟ سه هزار نفر! اين سه هزار نفر گفتند: ما جبهه ميرويم. منتهي در راه كه ميرويد، يك نهر آب است، نخوريد. خدا ميخواهد يك امتحان اقتصادي كند، نخوريد. البته اگر خيلي تشنه هستيد، با مشت بخوريد. اما سر به آب نگذاريد. باز به آب رسيدند، ديدند نميشود از اين آب گذشت. قرآن ميگويد: از اين سه هزار تا هم اكثرشان خوردند. اكثر سه هزار تا، دو هزار نفر خوردند. هزار نفر گفتند: جنگ جنگ تا پيروزي! (لا طاقَةَ لَنَا) (بقره /249) ما طاقت اين جمعيت را نداريم، اينها خيلي هستند. باز از اين هزار نفر، نهصد نفرشان رفت، صد نفر ماند. آن صد نفر گفتند: (كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَة) (بقره /249) گاهي صد نفر جلوي ده هزار نفر ميايستد. حمله كردند، در اين صد نفر يك پسر شانزده، هفده ساله به نام داود بود كه بعد پيغمبر شد. اين پسر شانزده ساله مثل حسين فهميده ما در انقلاب، رهبر كفر را كشت. خدا ميگويد: ناز شصتت! من هم به تو حكومت ميدهم، هم علم ميدهم، هم حكمت ميدهم. اين ماجرايش است. (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَني إِسْرائيلَ) (آل عمران /49) نميبيني جمعيتي از بني اسرائيل بعد از موسي «مِنْ بَعْدِ مُوسى إِذْ قالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ» به پيغمبرشان گفتند: يك طاغوت پيدا شده، «ابْعَثْ لَنا مَلِكاً» يك فرمانده نظامي براي ما تعيين كن، كه به رهبري او «نُقاتِلْ في سَبيلِ اللَّهِ» بجنگيم. پيغمبرشان فرمود: «هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ أَلاَّ تُقاتِلُوا» من نگرانم فرمان جهاد بيايد، شما مرد جنگ نباشيد. «قالُوا وَ ما لَنا أَلاَّ نُقاتِلَ» چرا مرد جنگ نباشيم؟ «أُخْرِجْنا مِنْ دِيارِنا» اين طاغوت خانههاي ما را گرفته است. «أَبْنائِنا» بچههاي ما را گرفته است. حتماً جنگ جنگ تا پيروزي! تا خون در رگ ماست، تو هستي رهبر ما! ميگويد: خيلي خوب حالا معلوم ميشود. «فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ» تا فرمان جنگ آمد، «تَوَلَّوْا إِلاَّ قَليلاً» از اين ده هزار نفر، شش هزار نفر پايين آمدند. «وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالظَّالِمينَ» خدا ظالمان را ميشناسد. ظالم كيست؟ كسي كه شعار ميدهد، عمل نميكند. «وَ قَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ» پيغمبرشان گفت: خيلي خوب، شما چهار هزار نفر ميخواهيد جنگ كنيد، بسم الله! «إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكاً» خداوند جناب طالوت را براي شما فرمانده تعيين كرده است. گفتند: «قَالُواْ أَنىَ يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ» اين به درد فرماندهي نميخورد. «وَ نحَْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ» خودمان بهتر هستيم. «وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ» اين از نظر مالي جيبش پر نيست. گفت: چه كار به جيبش داريد؟ «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَئهُ» خدا انتخابش كرده است. «وَ زَادَهُ بَسْطَةً فىِ الْعِلْمِ» از نظر علمي بالا است، علمش زياد است. «وَ الْجِسْمِ» بازويش خوب است. فرمانده نظامي بايد مغز و بازو داشته باشد. شما ميگوييد: اين چوپان است. «وَ اللَّهُ يُؤْتىِ مُلْكَهُ مَن يَشَاءُ» خدا خواسته يك نفر گمنام بيايد فرمانده نظامي شود، مگر طوري است؟ «وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» خدا كه لطفش را در انحصار يك قبيله خاصي نگذاشته است. (وَ قَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ ءَايَةَ مُلْكِهِ) (بقره /249) نشانه اينكه طالوت فرمانده است، «أَن يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ» آن تابوتي كه دهها سال پيش دزديدند و شما ناراحت هستيد، آن تابوت امروز ميآيد. در اين تابوت چيست؟ «فِيهِ سَكِينَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ» از طرف خدا يك آرامبخشي است «وَ بَقِيَّةٌ مِّمَّا تَرَكَ ءَالُ مُوسىَ وَ ءَالُ هَرُونَ» يادگارهاي موسي و هارون در آن است. آن تابوتي كه آرامبخش است و يادگار موسي و هارون در آن است، «تحَْمِلُهُ الْمَلَئكَةُ» امروز فرشتهها اين تابوت را ميآورند و اينجا ميگذارند. اين هم علامت است.
«فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ» اين سه چهار هزار نفري كه ماندند، رهبرشان طالوت گفت: جبهه برويم. از شهر فاصله بگيريد. «قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُم بِنَهَرٍ» خدا شما را با نهر ابي آزمايش ميكند. «فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنىّ» كسي بخورد از ما نيست. «وَ مَن لَّمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنىّ» اگر نخوريد از ما است. يك تحريم اقتصادي، ببينيم چه كسي شكمو است و چه كسي شكمو نيست. البته اگر خيلي به شما فشار آمد، ِ«إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةَ بِيَدِهِ» با مشت بخوريد اما سر به آب نگذاريد. قرآن ميگويد: تا آب را ديدند، «فَشَرِبُواْ مِنْهُ إِلَّا قَلِيلًا» باز از اين سه هزار نفر، دو هزار نفر سراغ آب رفتند. اين هزار نفري كه ماندند، گفتند: ما از امتحان مكتبي قبول شديم، فرمان جبهه آمد، پذيرفتيم، رهبري طالوت و آب نخوردن را هم پذيرفتيم. در هر امتحاني روي سفيد برگشتند. جبهه رفتند، تا جمعيت را ديدند، گفتند: «لَا طَاقَةَ لَنَا» ما كم هستيم. فرار كنيم. چند نفري باقي ماندند، اينها گفتند: «كَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةَ» بيست بر دويست پيروز است. قرآن يك آيه دارد، ميگويد: بيست، بر دويست پيروز است. (عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْن) (انفال /65) وقتي به امام گفتند: آمريكا دويست ميليون جمعيت دارد، فرمود: ما يك لشگر بيست ميليوني بسيج درست ميكنيم، بيست بر دويست پيروز است. اينها گفتند: ما، مرد جنگ هستيم. حمله كردند. تا حمله كردند،، قرآن ميفرمايد: يك دعا هم كردند. (رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْرا) (بقره /250) پس معلوم ميشود دعا در جبهه هم هست. نميشود در خانه نشست و دعا كرد. در جبهه امتحان مكتبي، «فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ» بجنگيد، چشم! رهبر را قبول كنيد، چشم! آب نخوريد، چشم! در امتحان مكتبي، در امتحان سياسي، قبول رهبري، در امتحان اقتصادي، نخوردن آب همه قبول شدند. در امتحان رواني ترسيدند. خودشان را باختند. ولي يك عده دعا كردند و رفتند تار و مار كردند.
7- مقايسه حضرت علي عليهالسلام و حضرت داود
يك چيزي ميگويم، خوب گوش بدهيد. چيزي كه تا به حال شايد نشنيده باشيد. من خودم تازه شنيدم. قرآن ميگويد: (وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوت) (بقره /251) در اين ده، بيست نفري كه ماندند، پسر و جواني به نام داود بود. «وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوت» اين پسر شانزده، هفده ساله جالوت رهبر كفر را كشت. خدا ميگويد: بارك الله! سه چيز به تو ميدهم، 1- «وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْك» حكومت براي توست. حكومت براي كسي است كه رهبر كفر را بكشد. حكمت هم براي توست. بينش و بصيرت، «وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَه» علم هم براي توست. در جنگ خندق علي بن ابي طالب، عمروبن عبدود را كشت. همانطور كه در آن ماجرا داود، جالوت را كشت. خدا به او گفت: سه چيز به تو ميدهم. علم، حكمت، حكومت! در خندق هم كه حضرت علي دشمن را كشت، بايد علم به حضرت علي داده شود. حكومت به حضرت علي داده شود، حكمت هم به حضرت علي داده شود. مگر خدا پارتي بازي ميكند؟ در يك ماجرا كه داود شيرينكاري كرده، اين حكومت و حكمت و علم، اين كار را حضرت علي هم كرد. پس به همان دليلي كه حكومت حق داود است، حكومت حق علي است. حكمت حق داود است، حكمت حق علي است. علم حق داود است، علم حق علي است. اينها مثل هم هستند.
من دو صفحه از قرآن گفتم، تو را به حضرت عباس، يك خرده از خواب و شعر و قصه كم كنيد، از منبريها بخواهيد، قرآن را باز كنيم و بخوانيم، ببينيم خدا چه ميگويد؟ يا روايات و نهجالبلاغه و حديث چه ميگويد. اگر جلسات ما پربار باشد، مردم جاي ديگر نميروند. ميگويند: نيم ساعت مينشينيم، پنج مطلب ياد ميگيريم، اما اگر روي منبر چيزي گير ما نيايد، فيلمها و سريالها نميگذارند مردم مسجد بيايند. بايد بجنبيم. يكوقتي رقيب ما مرشدها بودند. با پرده كنار خيابان ميخواندند. الآن رقيب شما فيلمها و سريالهاست. مسايلي هم كه ميگوييم آيات را انتخاب كنيم. الآن مثلاً آيه طلاق را نگوييم. جوان ميگويد: من هنوز داماد نشدم، تو براي من طلاق را ميگويي؟ يا ميگويد: ما با زنمان رفيق هستيم و زندگي ميكنيم، نميخواهم طلاق بدهم تو براي من از طلاق ميگويي. الآن نگاه كنيم با مشكلي كه مردم دارند، آيهاي را انتخاب كنيم كه نياز امروز اينها باشد. من فكر ميكنم ماه قرآن بايد يك نهضت قرآني شود. الحمدلله تلاوت و تجويد و حفظ راه افتاده است، بايد تدبر هم راه بيافتد. البته كار هركسي نيست. كساني كه بالاي ده سال درس خواندند بايد تفسير بگويند، آن هم با احتياط و از روي تفسيرهاي معتبر باشد.
خدايا ما را مورد اين شكايت كه پيغمبر روز قيامت بگويد: مردم قرآن را رها كردند، ما را مورد شكايت قرار نده. مزهي قرآن را به ما بچشان و توفيق بده به ديگران بچشانيم. ما را از آنهايي قرار بده كه در قرآن از آنها ستايش كردهاي. هرجا ميگوييم: قرآن مراد ما قرآن و اهلبيت است. چون قرآن و اهلبيت لحظهاي از هم جدا نيستند.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
«سؤالات مسابقه»
1- قرآن، ماه رمضان را با كدام ويژگي معرفي ميكند؟
1) ماه روزهداري
2) ماه شب زنده داري
3) ماه نزول قرآن
2- آيه 30 سوره فرقان به چه امري اشاره دارد؟
1) شفاعت پيامبر در قيامت
2) شكايت پيامبر از مسلمانان
3) شكايت پيامبر از منافقان
3- معناي واقعي مهجوريت قرآن چيست؟
1) بياعتنايي به دستورات قرآن
2) بيتوجهي به تلاوت قرآن
3) كوتاهي در حفظ آيات قرآن
4- قرآن، بر كدام ويژگيهاي طالوت به عنوان فرمانرواي بني اسرائيل تأكيد ميكند؟
1) قدرت علمي
2) قدرت جسمي
3) هر دو مورد
5- پاداش داود كه جالوت را كشت، چه بود؟
1) رسيدن به حكومت
2) دريافت حكمت
3) علم، حكمت، حكومت
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1670