نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1677
1- قرآن، کلام خداي خالق 2- عدم تحريف آيات قرآن 3- گذشت زمان، زمينه شکوفايي معارف قرآن 4- عصمت فرشته وحي و پيامبران الهي 5- جايگاه والاي اخلاق در قرآن 6- تعبّد در انجام دستورات دين 7- دو بال سرخ و سبز اهل ايمان
موضوع: رمضان، ماه قرآن
تاريخ پخش: 09/04/93
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
بحث ما در اين جلسه راجع به اين است كه اهميت رمضان به چيست؟ قرآن ميگويد: اهميت رمضان به روزه نيست. گرچه روزه واجب است، اما اهميت رمضان به قرآن است. به چه دليل؟ به دليل اينكه قرآن ميفرمايد: (شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ) (بقره /185) نميگويد: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي كتب عليكم الصيام» شهر رمضاني كه روزه واجب شد. ميگويد: شهر رمضاني كه قرآن نازل شد. كما اينكه در سورهي الرحمن اول ميگويد: قرآن، بعد ميگويد: انسان. (الرَّحْمَانُ، عَلَّمَ الْقُرْءَانَ،خَلَقَ الْانسَان) (الرحمن /1-3) ميگويد: خداي رحمان قرآن را آورد، بعد ميگويد: آدم را آفريد. اين يعني چه؟ يك سؤال ميكنم خودتان ميدانيد. ماشين مقدم بر جاده است، يا جاده مقدم بر ماشين است. اول بايد ماشين ساخت، يا اول بايد جاده ساخت؟ اول بايد جاده ساخت، چون ماشين بسازي كجا برود؟ پس اول جاده و راه، بعد ماشين. اول قرآن راه را نشان بدهد، چه بگوييم و چه نگوييم. چه بخوريم و چه نخوريم. چگونه باش. اول قرآن راه را نشان ميدهد. پس اول جاده، بعد ماشين. اول راه، بعد آفرينش. اينجا هم اول شهر رمضان، اول قرآن. حالا قرآن چه كتابي است؟
1- قرآن، کلام خداي خالق
من خصوصيات قرآن را نوشتم، در اين چند دقيقه برايتان ميگويم. اول اينكه كلام خداست، رؤيا نيست. شعر نيست، چون شعر خيالات شاعر هم درونش تزريق شده است. تاريخ نيست، چون در تاريخ دروغ هم نوشته ميشود. مثل سايتهاي امروز. ميگويند: آقا در سايتها ديدي، خوب در سايت ممكن است دروغ بگويي. شعر نيست، تاريخ نيست، سليقه بشر نيست. حرف دانشمندان نيست. چون دانشمندان روز به روز علمشان بيشتر ميشود، كتابهايشان را تغيير ميدهند. در جلسه قبل گفتم: هر پروفسوري، هر دانشمند درجه يك، كتاب كه مينويسد در چاپ بيستم ميگويد: با تجديد نظر و اضافات! يعني يكبار ديگر خواندم و يك چيزهاي ديگري را اضافه كردم. قرآن كلام خداست. قصههاي قرآن با قصههاي ما خيلي فرق دارد. قصهها حقيقت دارد. قصههاي ما خيالي است. قصههاي ما سرگرمي است. قصههاي قرآن عبرت دارد. قصههاي ما طولاني است و بارش كم است. قصههاي قرآن كوچك است، بارش زياد است. سورهي يوسف ده صفحه قرآن است. من در تفسيرش 800 نكته پيدا كردم. گفتم: هركس صد تا اضافه كند، يك سفر مكه دارد. نامهها و رسالههاي زيادي براي ما آمد، چهارصد حرف جديد غير از آن هشتصد مورد بود. چهارصد مورد را اضافه كرديم و يك علامت هم گذاشتيم، دوباره كتاب را چاپ كرديم و گفتيم: آقاياني كه ميخوانيد، هر نكتهاي كه جلوي آن علامت ستاره است، براي من نيست. براي نوشتههايي است كه براي ما فرستادند.
يك ربع پيش كه اينجا ميآمدم كسي آمد گفت: من 160 نكته پيدا كردم، غير از 1200 نكتهي شما است. مگر ميشود آدم ده صفحه بنويسد، بيش از 1360 نكته در آن باشد؟ واقعاً آدم گيج ميشود. عجب كتابي است. سادهترين كلماتش… شايد اين را شنيده باشيد. يك آيه را همه ايرانيها حفظ هستند. (وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْسانا) (بقره /83) اين را همه حفظ هستند. ميدانيد چقدر نكته در اين است. گفته: «بالوالدين» اين «بال» يعني احترامت به پدر و مادر، با دست خودت باشد. يعني بستني بخر، با قاشق در دهان مادرت بگذار. يعني با ماشين خودت مادرت را دكتر ببر. نگو: پول ميدهم با تاكسي تلفني برو. اين «بال» يعني احسانت بچسبد، خودت باشي، نه به واسطه شوفر تاكسي. چيزي را بغل كن و خانه ببر، به حمال نده بگو به خانه ببر. چون نگفته: «و الي الوالدين»، «بالوالدين» يعني با دست خودت. تازه نگفته: «بالوالدين انفاقا»، نگفته پول بده. خيلي وقتها پدر و مادر از بچهشان پول نميخواهند. محبت ميخواهند. تازه نگفته: «بالوالدين الاحسان». اگر گفت: «و بالوالدين الاحسان» يعني آن احساني كه تو ميخواهي. وقتي ميگويد: «و بالوالدين احسانا» يعني هرچه او ميگويد. ميگويد: اين كانال، آن كانال، پارك برويم. سينما برويم، نماز جمعه برويم. اين غذا، آن غذا، هرچه او ميگويد، نه هرچه تو ميخواهي. ببين او چه ميخواهد، نه هرچه تو ميخواهي. در كلمه «بالوالدين احسانا» حدود بيست لطيفه است.
2- عدم تحريف آيات قرآن
تحريف نشده است. (لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزيلٌ مِنْ حَكيمٍ حَميدٍ) (فصلت /42) يك كلمه باطل در قرآن نيست. يك حرف تحريف نشده است. خدا گفته است همه قايقها سوراخ دارد. قايق تاريخ سوراخ دارد. در تاريخ دروغ هم ميشود نوشت. حديثها سوراخ دارد، چون حديث ضعيف و حديث دروغ هم هست. تنها كشتي كه سوراخ ندارد و خدا گفته: من فقط اين را حفظ كردم، قرآن است. (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ) (حجر /9) تاريخ مصرف ندارد. شما صحنهاي اينجا را نگاه كني، هر صحني يك شكل است. برجها را كه در شهرها نگاه ميكني، همين مهندسي كه اين برج را ساخته است، كنارش طور ديگر ميسازد. دو سال ديگر ساختمان طور ديگر ميشود. يعني اين مهندس دائماً در حال تغيير است. كارهاي خدا رو دست ندارد. مثلاً كسي نميگويد: اگر جاي چشم اينجا بود، بهتر بود. مساحت چشم اينقدر بود، بهتر بود. انگشتهاي ما اينطور بود، بهتر بود. يعني هرطور آفريده كسي نميتواند روي دست او بگويد.
شما از خاك چه درست ميكنيد؟ خشت، آجر، سفال، سراميك، كاشي. خدا از خاك چه چيزي ميسازد؟ ترش ترش درميآورد، ليموترش. شيرين شيرين درميآورد، خرماي شيرين، توت شيرين، ترش و شيرين درميآورد، انار و پرتقال. سبز و سرخ درميآورد. خيار سبز و گوجه سرخ. زرد زرد درميآورد، كدو زرد. اين رنگها كجا بود؟ شما از خاك خشت و آجر و سفال درست ميكني. خدا از خاك صدها رقم چيز درست ميكند. الفبا را كه همه داريم، خدا از اين حروف چه درست كرده است. كتابي درست كرده كه آمريكا دائماً براي تخريب آن دلار ميگذارد. 1400 سال است ميگويد: يك صفحه مثل قرآن بياوريد، ما بساطمان را جمع ميكنيم. اصلاً لازم نيست به عراق و افغانستان حمله كنيد. به لبنان حمله كنيد. اصلاً نيازي به حمله نيست. شما يك چيزي مثل قرآن بياوريد. قصه چيست؟ اميرالمؤمنين ميفرمايد: عجايب قرآن فاني نميشود. يعني تاريخ تمام نميشود. هرچه علم پيش ميرود، نكات بيشتري كشف ميشود.
3- گذشت زمان، زمينه شکوفايي معارف قرآن
آيت الله صافي از مراجع قم كتاب سفرنامه حجي نوشتند. نوشتند من سوار هواپيما شدم. سالها قبل مكه بروم، هواپيما روي ابرها و بالاي ابرها رفت. از بالاي ابرها نگاه كردم ديدم عجب و آن زمان فهميدم اين آيه يعني چه؟ «وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» چه بسا در آسمانها نشانههايي از قدرت خداست كه «يَمُرُّونَ عَلَيْها» بشر از كنار آن نشانههاي آسماني مرور ميكند. (وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ) (يوسف /105) ولي اعراض ميكند و غافل است. در آسمانها نشانههايي است كه بشر زميني از كنار آن رد ميشود و غافل است. قديم كه هواپيما نبود، نميدانستند اين آيه يعني چه. كه نشانه در آسمان است، من از كنار اين نشانه رد ميشوم و غافل هستم. ميگفتند: يعني چه؟ بشر كه نميتواند در آسمانها برود. چون هواپيما نبود، ميگفتند: اين آيه يعني چه؟ آخرش معنا كردند كه «يَمُرُّونَ» يعني «ينظرون» مثل اينكه ميگويي: كتاب را مرور كردم، يعني يك نگاهي كردم. آيه در آسمانها است كه بشر مرور ميكند، يعني يك نگاهي ميكند. هواپيما ساخته شد، بشر بر آن سوار شد. بالا رفت، ديدند نه، «يَمُرُّونَ» يعني ميشود از كنار آيات آسماني مرور كرد. منتهي تا هواپيما نباشد… اگر چهل سال پيش كسي خانه شما ميآمد، به پدر شما ميگفت: بيرون غذا خوردم، ذهن شما كجا ميرفت؟ بيرون غذا خورده، كلهپاچه، جگر، سيراب شيردان، عدسي، حليم، پيتزا نبود. چهل سال پيش اگر ميگفتي: بيرون غذا خوردم، ذهن شما به پيتزا نميرفت. ادم يك چيزي را ديد ذهنش متوجه ميشود، تا نبيند… بسياري از آيات به مرور زمان كشف ميشود. قرآن چه كتابي است. ما افتخار كنيم كتاب آسماني ما قرآن است. در هر كلمهاش چند نكته است. مثلاً تعداد کلمات چند نكته دارد. سال 365 روز است، 365 كلمه يوم در قرآن است. كدام پروفسور ميتواند تمام عمرش حرف بزند، بعد حساب كنند تمام حرفهايش فرمول دارد. الآن رئيسجمهورهاي دنيا وقتي ميخواهند يك مقاله بخواهند، از روي آن ميخوانند. ميترسند قاطي كنند. آنوقت يك پيغمبر درس نخوانده از چهل سالگي تا 63 سالگي حرف بزند، بعد ببينند عجب! تمام قرآن در اين 23 سال 115 كلمه دنيا و 115 كلمهي آخرت دارد. سال دوازده ماه است. دوازده كلمه شهر در قرآن است. سال 365 روز است. 365 كلمه «يوم» در قرآن است. همه پروفسورها هم جمع شوند نميتوانند.
آهنگي كه نماز دارد و همه قرآن هم همينطور است. ريتم دارد، (إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ، فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انحَْرْ، إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْترَُ(3)) (كوثر /1-3) «كوثر، و انحر، ابتر» نماز ما ريتم دارد. «بسم الله الرحمن الرحيم، رب العالمين، الرحمن الرحيم، مالك يوم الدين، نستعين، مستقيم، ضالين»، «احد، صمد، يلد، يولد» نماز ريتم دارد. آهنگ دارد. مگر ميشود يك آدم درس نخوانده بتواند يك قرآن بياورد كه ريتم داشته باشد؟ هر حرفش يك نكته دارد. قرآن چه كتابي است؟ جغرافياي قرآن يك نكته دارد. چرا اين كلمه اول است؟ آخر ما كه بازار ميرويم، صابون ميخريم، جارو هم ميخريم. ربط بين صابون و جارو چيست؟ ولي خانم گفته بخر، ميگوييم: چشم. هرچه خانم گفت ميخريم، اما ربطي به هم ندارد. نيازهاي خانه است. اما قرآن ربط دارد.
مثلاً پول خرج كردن و پول دادن به فقير يواشكي بهتر است يا علني؟ با هم بگوييد… يواشكي بهتر است. خدا اول گفته يواشكي. دربارهي انفاق ميگويد: «سِرًّا» بعد ميگويد: (وَ عَلانِيَة) (بقره /274) اول كلمهي سر را گفته است، يعني پول ميخواهي بدهي، يواشكي بده. بعد اگر يواشكي نشد، علني شود طوري نيست. زندگي با خنده بهتر است يا با گريه؟ با خنده. قرآن ميگويد: «أَضْحَكَ» بعد ميگويد: «وَ أَبْكى» (نجم/43) خداوند اول ميخنداند، بعد ميگرياند. دختر بهتر است يا پسر؟ قرآن ميگويد: دختر بهتر است. (يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ إِناثاً) (شوري /49) به هركس بخواهيم دختر ميدهيم. بعد ميگويد: به هركس بخواهيم پسر ميدهيم. يعني در دختر و پسر اول دختر است. در كمك به فقير اول يواشكي، اينكه در كلمات كدام اول باشد، كدام دوم باشد، مهم است.
4- عصمت فرشته وحي و پيامبران الهي
آورندهاش فرشتهها است. خدا دربارهي فرشتهها ميفرمايد: (لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ) (تحريم /6) منشأ قرآن علم بينهايت است. آورندهاش جبرئيل معصوم است. بر چه كسي نازل شد؟ در قرآن سه مرتبه كلمهي «قلبك» آمده است. گيرنده هم معصوم است. پيغمبر ما عضو عضوش معصوم است. زبانش معصوم است. (وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى) (نجم /3) چشمش معصوم است. «ما زاغَ الْبَصَرُ» (نجم/17) قلبش معصوم است. (مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى) (نجم /11) قلبش پاك است، چشمش پاك است. زبانش پاك است. قرآن چيست؟ از علم بينهايت، توسط فرشته معصوم، بر قلب پيغمبر معصوم، هدفش چيست؟ (ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ) (بقره /2) براي هدايت است.
انسان اگر هدايت نشود، از گرگ بدتر است. تمام گرگها در دادگستري ده تا پرونده ندارند. آدمهايي هستند كه چهار كيلو پرونده دارند. انسان اگر هدايت نشود از مار بدتر است. مار سالي چند نفر را ميگزد. اين زبان ما روزي صد نفر را ميگزد. رحمت به گور مار، مار هركس كنارش بيايد، ميگزد. زبان ما از اين طرف ايران، آن طرف دنيا را ميگزد. مار به جسم ميزند، اين زبان ما به آبرو ميزند. اين به شخص ميزند و او به شخصيت ميزند. مار به نزديك ميزند، زبان به دور هم ميزند. مار يكبار نيش بزند، ميرود. ما مرتب نيش ميزنيم. در خانه مادر به دخترش، شوهر به همسرش، همسر به شوهرش، به مادر شوهر، به مادر عروس، همينطور ميگوييم. انسان اگر قرآني نباشد، چه ميشود. نيش او از مار بييشتر است. از گرگ زرنگتر است. از كلاغ كينهاي تر است. از روباه حيلهاش بيشتر است. از موش دزدتر است. تمام موشها چند كيلو ميدزدند. اگر دين را برداري، انسان يك لاشه ميشود. مكتب را برداري، انسان يك لاشه ميشود. ارزش ما به دين ما است. وگرنه آنهايي كه ميگويند: اصول دين سه تا است، خوراك، پوشاك، مسكن. اگر خوراك است، زنده باد گاو! گاو بيشتر ميخورد. راحتتر ميخورد. سرخ كردن و پوست كندن و مسؤوليت هم ندارد. بعضي ميگويند: زندگي شيرين شهوتراني است. يك عروس و داماد همديگر را بپسندند، لذت را اينها ميبرند. اگر واقعاً آميزش جنسي لذت است، زنده باد مرغ و خروس. مرغ و خروس چند برابر انسان آميزش دارد. روزي چند بار، دفتر ازدواج و مهريه هم نميخواهد. ترس و لرز و اتاق خالي و حراست و حفاظت و دوربين مخفي هم نميخواهد. اگر انسان به معني شهوت است، كاش خروس بوديم. اگر انسان شكم است، كاش گاو بوديم. انسان بودن ما به اين است كه چه فكري داريم، چه اخلاقي داريم. چه عقيدهاي داريم.
5- جايگاه والاي اخلاق در قرآن
قرآن به ما فكر و اخلاق و عقيده ميدهد. تازه وقتي ميگويند: كتاب اخلاق است، نه كتابهاي اخلاقي كه در دنيا است. اخلاق در دنيا كه ميگويد براي شكم ميگويد. ميگويد: اگر مدير عامل خوش اخلاق بود، كارگرها با نشاط كار ميكنند، توليد بهتر ميشود. سود بيشتر ميشود. آخر اخلاق هم در سود ميرود. كارفرما خوش اخلاق باشد. كارگرهاخوششان بيايد، كار بهتر تحويل بدهند، سود بيشتري نصيب كارفرما شود. آخر اخلاق دنيا اسكناس ميشود. اما اخلاق قرآن اينطور نيست. براي سود نيست. ميگويد: اخلاق خوب اخلاقي است كه سود در آن نباشد. سورهاي در قرآن به نام سوره (عَبَسَ وَ تَوَلَّى) (عبس /1) داريم.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، عَبَسَ وَ تَوَلىَّ» عبوس كرد، پشت كرد. قصهاش اين است. يك نابينا در جلسه آمد، نميدانست در جلسه چه كساني هستند. مرتب گفت: يا محمد، يا محمد! يك نفر در آن جلسه بود، عبوس كرد. اخم كرد. قرآن ميگويد: چرا اخم كردي؟ براي نابينا عبوس كني، مي فهمد؟ نه. بخندي، نميفهمد. عبوس كني، نميفهمد. نميگويد: چون او فهميد، توليد كم شد و سود كم شد. ميگويد: عبوس بد است ولو او نفهمد. آخر ما گاهي ميگوييم: پليس فهميد، اي خاك بر سر! اگر گفت: جانم پليس نفهميد. ما كه چراغ قرمز ميايستيم، روي اخلاق نيست، از روي ترس است. اين ارزش ندارد. ارزش اين است كه اگر پليس هم نبود، بايستم. به خاطر نظم بايستم. اين ارزش دارد. اينكه از ترس جريمه بايستيم، ارزش نيست. «عَبَسَ وَ تَوَلىَّ» عبوس كرد و پشت كرد. «أَن جَاءَهُ الْأَعْمَى» (عبس/2) يك نابينا وارد شد، عبوس كردي؟ «وَ مَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكىَّ» تو چه ميداني، شايد اين نابينا حرف حق در گوشش اثر كند و رشد كند و خوب شود. (أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنفَعَهُ الذِّكْرَى) (عبس /4) شايد در اين نابينا حرف اثر كند و برايش مفيد باشد. «أَمَّا مَنِ اسْتَغْنىَ» (عبس/5) كسي كه پول دارد، (فَأَنتَ لَهُ تَصَدَّى) (عبس /6) تو حواست را به پولدارها ميدهي. به نابيناي فقير اخم ميكني. به پولدار لبخند ميزني. برخورد دوگانه است. يك بوم و دو هوا است. به پولدار خنديدي. به پولدار توجه كردي؟ همين امام رضا فرمود: كسي كه سلامش به پولدار و فقير فرق كند، خدا بر او غضب ميكند. چرا برخورد دوگانه ميكني؟
اگر ماشين قراضه جلويت بود، يگويي: بكش كنار. اگر ماشين معمولي بود، بگويي: بكش كنار. اگر ماشين قيمتي بود، ميگويد: بفرماييد كنار! بفرما كنار، بكش كنار، برو كنار. براي نابينا اخم كني و بخندي متوجه نميشود. قرآن نميگويد: چون عبوس كردي، او فهميد و به او برخورد كار تو بد است، چه او بفهمد، چه او نفهمد. بدي بد است. گاهي وقتها آدم عبادت هم ميكند، ولي اخلاق نيست. يك مثل بزنم. يك دختر زيبا ميآيد با من صحبت كند. مريدهاي مسجدي هم دور من جمع شدند. اگر من به اين دختر نگاه كنم، مريد خواهد گفت: آقاي قرائتي، چطور نگاه ميكرد! ما ديگر پشت سر اين آقا نماز نميخوانيم. من براي اينكه مريدهايم را از دست ندهم، سرم را پايين مياندازم، به اين خانم ميگويم: بله. درست است من به نامحرم نگاه نكردم، براي خدا نبود، براي مريدهايم بود. گاهي وقتها آدم، آدم خوبي است. اما براي خدا نيست. لذا ميگويد: اللهم ارزقنا توفيق الطاعة و بعد المعصية و صدق النية(بلد الامين/ص349) نيتش چيست؟ يكي امام رضا ميآيد، به عشق امام رضا ميآيد. يكي ميگويد: از يك جايي فرار كنيم، كجا برويم؟ بندرعباس برويم، همين مشهد ميرويم. فرق نميكند قرعه ميكشيم، بندر عباس يا مشهد؟ اين فرق ميكند با كسي كه ميگويد: نه امام رضا باشد. يك نفر ميگويد: برويم با امام رضا حرف بزنيم، يكي ميگويد: برويم كولر گازي است و خنك است. براي خنك بودنش حرم ميرود. اينها فرق ميكند. اسلام وقتي ميگويد: اخلاق، باطن اخلاق را ميگويد، نه پوست اخلاق را. پوست اخلاق اين است كه ميگويي: من به دختر نگاه نكردم، اما باطنش چيست؟ مريدبازي است. اين خيلي مهم است.
قوه قضاييه دنبال يك مجرمي ميگردد. اتفاقاً شما هم از آن مجرم ناراحت هستي. شخصي يكي از بستگان شما را كشته است، شما هم ميخواهي او را بكشي. شما تا ايشان را ميبيني به اين مجرم ميزني. او را ميگيري. قوه قضاييه هم ميگويد: دستت درد نكند. من اتفاقا پي او ميگشتم توسط پليس او را بگيريم. خوب شد تو او را گرفتي. اما اين فايده اخلاقي ندارد. چون اين براي قوه قضاييه او را نگرفت. براي كينه خودش اين را گرفت. اين حسابش خيلي فرق ميكند.
به يك نفر گفتند: برويم روضه! گفت: من شام خوردم. چون شام خورده روضه نميرود. اين روضه فايده ندارد. براي شام ميرود.
در خطبههاي نماز جمعه تا خطيب نماز جمعه اسم دوازده امام را ميبرد، از امام حسن مجتبي يك عده بلند ميشوند. پيداست اين براي امام زمان نيست. اين پايش درد گرفته است. اين پايش درد گرفته دنبال بهانه ميگردد. تنهايي هم بلند شود زشت است. تا اسم امامها را ميگويد، بلند ميشود. اين بلند شدن، آن بلند شدني نيست كه ميگويند: اسم امام زمان را شنيدي، بلند شو. اين براي درد پايش بلند ميشود.
6- تعبّد در انجام دستورات دين
خود من از حرم بيرون آمدم، درهاي طلايي را بوسيدم. در صحن كه آمدم حال نداشتم درهاي چوبي را ببوسم. ديدم عجب! امامت من با طلا قاطي شده است. اخلاص نيست. خيلي دقيق و ظريف است. بعضي از علما ميگويند: اگر دلت سوخت، خمس دادي، قبول نيست، براي سوز دلت دادي. خمس را بايد براي رضاي خدا بدهي. بعضيها پيش مرجع ميروند، ميگويند: شما اجازه بده خمسم را خودم به فقرا بدهم. چرا؟ ميخواهم هركس را دوست دارم بدهم، هركس را دوست ندارم، ندهم. اگر اينطور باشد، اصلاً خمسش باطل است. چون دوستش دارم، به او بدهيد. از اين بدم ميآيد به او ندهيم. بعضيها حرف ميزنند، نميفهمند كه اين حرف از حلقوم چه كسي است؟ آمريكا يك سيلي بزرگي از امام خورد. تمام تحريمهاي اقتصادي هم ميخواهد انتقام بكشد، چون حريف تمام دنيا شد، جز ايران. آمريكا حريف ايران نشد. علتش هم اين است كه ما يك ولايت فقيه داريم. روزگار مصر را ببينيد. سر رئيس جمهورش چه آمد؟ عراق و افغانستان را ببينيد. فهميد كه نقش ولايت فقيه چيست. گفت: كاري كنيم بشكنند. بودجهاي تعيين كنيم، يك مكتبي راه بياندازيم، كه تقليد لازم نيست. خمس هم خودمان ميدهيم. امام خميني به چه دليل نفوذ كرد؟ به دليل اينكه مردم مقلدش بودند. مردم مريد او بودند، به او پول دادند. گفتند: بگوييد تقليد نميخواهيم، خمس هم خودمان ميدهيم. يعني اگر مرجعيت و خمس قيچي شود، بال ولايت فقيه قطع ميشود. ديگر به آمريكا سيلي نميزند. طرح اينطور است.
7- دو بال سرخ و سبز اهل ايمان
جلسات زيادي را خارجيها نشستند، كه چه كنيم؟ جمهوري اسلامي دو بال دارد. بايد اين دو بالش را قيچي كرد. يك بال سرخ دارد. امام حسين(ع) است. يك بال سبز دارد، حضرت مهدي(ع) است. اينها ميگويند: هيچ حكومتي را جز حكومت حضرت مهدي قبول نداريم. اين هم كه ولايت فقيه را قبول دارند، ميگويند: ولايت فقيه فتوكپي امام زمان است. جانشين امام زمان است. وگرنه اين هم به عنوان نسخه اصلي قبول دارند. چون نايب امام زمان است، سهم امام به او ميدهند و از او تقليد ميكنند. بال قرمز امام حسين است. امام حسين گفت: خوراك هم داشته باشم، به شما بله نميگويم. تحريم اقتصادي كه هيچ! اگر آب براي علي اصغر هم نباشد، به شما بله نميگويم. مسكن مرا بمباران كنيد، بله نميگويم. چون خيمهها را هم در كربلا آتش زدند و بله نگفتند. لباس مرا هم بكنيد، بله نميگويم. جبه امام حسين را كندند، باز هم بله نگفت. بدن مرا هم سوراخ سوراخ كنيد، به شما بله نميگويم. اينها يك نفر به نام امام حسين و يك نفر به نام امام زمان دارند. با اين بال قرمز و بال سبز نميشود جمهوري اسلامي را شكار كرد. هركاري ميكنيد كاري كنيد كه عقيده جوانها را نسبت به امام حسين سست كنيد. لذا در موبايلها آمده: عاشورا روز نگريستن است نه گريستن! آدم چه بگويد؟ اصلاً چون نگريستن هست، گريستن هست. گريستن ما براساس نگريستن است. يعني اول فكر ميكنيم، آب حوض كه نيست. اشك است. ميفهميم چيست. عجب الگويي داريم. الگويي كه همه زن و بچههايش را اسير ميكنند و بله نميگويد. الگوي صبر!
ما بايد يك كاري كنيم ولايت فقيه شكسته شود. وگرنه حضرت عباسي تقليد هم مشكل دارد؟ اصلاً كسي را سراغ داريد روي كرهي زمين تقليد نكند؟ اصلاً روي كرهي زمين آدمي هست كه لباسش را به خياط ندهد. خانهاش را به مهندس ندهد؟ در و پنجرهاش را به نجار ندهد؟ تقليد به معني رجوع به كارشناس است. خود مراجع تقليد هم تقليد ميكنند. تمام مراجع تقليد وقتي مريض ميشوند نزد دكتر ميروند و هرچه گفت، ميگويند: چشم! چطور مرجع هشتاد ساله به دكتر چهل ساله چشم ميگويد؟ دكتر چهل ساله هم به مرجع هشتاد ساله بگويد: چشم! تقليد به معني رجوع به كارشناس است و وحشت ندارد. بحث اين است كه چه كنيم اين دو بال شكسته شود، تقليد و خمس و سهم امام شكسته شود؟ ولي ما به كوري چشم آنها هم تقليد را روز به روز تقويت ميكنيم و هم خمسمان را ميدهيم. چون ما زوار امام رضا هستيم. پسر امام رضا، امام جواد است. اينجا هم صحن امام جواد است. امام جواد فرمود: به شيعيان من بگوييد: من امام جواد ضامن هستم اگر خمس بدهيد، مال شما كم نشود. پدر ايشان امام كاظم(ع) فرمود: اگر كسي خمس و زكات ندهد، پول حقي را ندهد، خدا چنان زندگي او را تاب ميدهد كه دو برابرش را در راه باطل خرج كند. يعني پنج هزار تومان به حق نميدهي، خدا يك خرج ده هزار توماني را كف دست تو ميگذارد. نميدانيم از كجا سيلي خورديم.
خدايا هر خير و بركتي كه براي خوبان تاريخ مقدر ميكني، همه را براي همه ما مقدر بفرما. هرچه به عمر ما اضافه ميكني، بر ايمان و علم و عقل و عمل و اخلاص و عمق و بركت كار ما بيفزا.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1677