responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1743


1- امام زمان(عليه‌السلام)، مهربان‌تر از پدر و مادر
2- كارهاي خير با نگاه جهاني، نه شخصي و محلّي
3- حذف مرز و شرط در دعاها
4- عنايت امام رضا(ع) به زائران
5- شريك كردن والدين در دعا و زيارت
6- عهد و عقد و بيعت با امام زمان(عليه‌السلام)
7- ياري امام زمان(عليه‌السلام) تا سر حدّ شهادت
8- اطاعت و استقامت در راه حق

موضوع: زندگي مهدوي در سايه دعاي عهد

تاريخ پخش: 29/10/90

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

يك بحثي امشب دارم كه نگاهي به دعاي عهد است. عنوانش اين است: زندگي مهدوي براساس دعاي عهد. دعاي عهد دعايي است كه رابطه‌ي بين ما و حضرت مهدي است. چند تا جمله‌اش را مي‌گويم و ببينيد چه زندگي، چه تابلويي جلوي ما است.

موضوع بحث زندگي مهدوي در سايه‌ي دعاي عهد. اول يك حديثي از امام رضا بخوانم. امام رضا(ع) در قنوت نماز جمعه، «اللَّهُ أَكْبَر»! نمازگزار امام رضا، آن هم در قنوت، آن هم روز جمعه، در قنوت نماز جمعه اين دعا را مي‌خواند. مي‌گفت: «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ أَنْصَارِه‌» خدايا مرا از انصار حضرت مهدي قرار بده. پدربزرگش است، هنوز امام زمان به دنيا نيامده. اين خيلي براي من مهم بود. «بِأَبِي وَ أُمِّي سَمِيُّ جَدِّي» (بحارالانوار/ج51/ص152) «اللَّهُ أَكْبَر»! پدرم فداي او، مادرم فداي او!

1- امام زمان(عليه‌السلام)، مهربان‌تر از پدر و مادر

مهدي چه كسي است؟! «وَ شَبِيهِي وَ شَبِيهُ مُوسَى بْنِ عِمْرَان‌» (بحارالانوار/ج51/ص152)، «أَشْفَقَ عَلَيْهِمْ مِنْ آبَائِهِمْ وَ أُمَّهَاتِهِم‌» (بحارالانوار/ج25/ص116) به قدري حضرت مهدي مردم را دوست دارد، از پدر و مادر بيشتر مردم را دوست دارد. اين سيمايي كه از امام زمان گفته مي‌شود، كه امام زمان مي‌آيد همه را گردن مي‌زند و بكش، بكش و نهر خون است، درست نيست. اين جمله‌ي امام رضا است، امام رضا مي‌فرمايد: «أَشْفَقَ» شفيق، يعني مهربان‌تر از «عَلَيْهِمْ» مهربان‌تر است بر مردم «مِنْ آبَائِهِمْ وَ أُمَّهَاتِهِم‌»، «يَكُونُ أَوْلَى بِالنَّاسِ مِنْهُمْ بِأَنْفُسِهِم‌» (بحارالانوار/ج25/ص116) يك حديثي است يك وقتي من ديدم در يك كتابي بعد ديگر يادم رفت كجا ديدم كه حضرت فرمود: من روزي صد بار به شما دعا مي‌كنم.

دعاي عهد، يكي علاقه بايد جمعي باشد. 1- علاقه‌ي جمعي. چطور؟ چون در دعاي عهد داريم كه: «اللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلَانَا الْإِمَامَ الْمَهْدِيَّ الْقَائِمَ بِأَمْرِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ عَلَى آبَائِهِ الطَّاهِرِينَ عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَات‌»، «بلغ» به امام زمان ابلاغ كن، چه؟ «عَنْ جَمِيعِ» از طرف همه‌ي مؤمنين و مؤمنات «عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَات‌» اين خودش يك كاري است.

2- كارهاي خير با نگاه جهاني، نه شخصي و محلّي

زيارت مي‌رويم بگوييم كه اين زيارت به نيابت از همه‌ي مؤمنين و مؤمنات. صدقه مي‌دهيم بگوييم: دفع بلا از همه‌ي مؤمنين و مؤمنات. نگوييم: خدايا، مؤمنيني كه در اين مسجد نماز خواندند بيامرز. حالا مؤمنيني كه در مسجد ديگر نماز خواندند چه؟ همه را بگو. چرا مي‌گويي: خدايا كساني كه در اين هيأت سينه زده‌اند… حالا كساني كه در هيأت‌هاي ديگر سينه بزنند. چقدر تنگ نظر هستي! چقدر فكر كوچك است. پروردگارا تمام كساني كه در اين هيأت مقروض هستند، گرفتارند، چرا اين هيأت؟ تعصب براي چه؟مگر تو منتظر امام بين المللي نيستي؟ امام جهان بايد مريدش هم جهاني فكر كند. كسي كه منتظر اصلاح عمومي است، بايد خودش هم عمومي فكر كند. خودم و بچه‌ام و هيأت‌ام و مسجدم و برايش هيچ فرقي نكند. «عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَات‌».

يك وقتي آمدند به من گفتند: تو كانديداي فلان شهر مي‌شوي. گفتم: من به درد شما نمي‌خورم. گفتند: چرا؟ گفتم: شما مي‌خواهيد منطقه خودتان را آباد كنيد. من وكيل شهر خاص نيستم. اگر هست براي عمومي است. اگر هم نيست كه هيچ! حالا در ستاد انتخاباتي خيلي از اين حرف‌ها تنگ‌تر است. از اول يك قراردادهايي است اصلاً شير را در پستان بعضي‌ها تقسيم مي‌كنند. كه من رئيس ستاد انتخاباتي شما مي‌شوم به اميد اينكه بعداً هم تو مرا كدخداي كجا يا فرماندار يا استاندار يا نمي‌دانم فلان مدير كل يا فلان و فلان… اگر قرارداد يعني بداند كه ايشان كمكش نخواهد كرد، من هم جزء ستاد انتخاباتي نمي‌شوم. اينها خيلي خطرناك است. دين فروشي است. دعاي عهد مي‌گويد: مي‌خواهي با امام زمان صحبت كني، بگو: «اللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلَانَا صاحب الزمان» خدايا مولاي ما صاحب الزمان را به او برسان، چه؟ «عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَات‌». پس علاقه بين المللي، علاقه‌ي جمعي.

3- حذف مرز و شرط در دعاها

2- علاقه‌ بدون مرز

علاقه بدون مرز كجاي دعا درمي‌آيد؟ مي‌گويد: «فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا» در مشرق‌ها و مغرب‌ها، «وَ سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا» زمين‌هاي هموار كوهستاني، «وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا» دريا و خشكي، «اللَّهُ أَكْبَر»! اين دعا چقدر سازنده است.

چه اصراري داريم كه بگوييم من چه هستم و من چه هستم؟ همه، دريا و خشكي. سطحي و كوهستاني، مشرق و مغرب، علاقه بدون مرز. خيلي قشنگ است.

3- علاقه بدون شرط

مي‌فرمايد: «حَيِّهِمْ وَ مَيِّتِهِم‌» خيلي قشنگ است. به شرط حيات هم نيست. «حَيِّهِمْ وَ مَيِّتِهِم»! بعضي‌ها را ديدم دعا مي‌كنند خدايا تمام كساني كه آرزومند هستند قسمت كن. مي‌گويم يك عده هم آرزو ندارند. آنهايي هم كه آرزو ندارند آدم هستند. بگوييم: خدايا آرزومندان را قسمت كن. آنهايي هم كه آرزو ندارند يك بصيرت و معرفتشان بده كه آنها هم آرزومند شوند. يك ميليارد كافر در چين است. اينها هيچ آرزوي زيارت امام رضا را ندارند. خوب بالاخره انسان هستند. خدايا تمام منحرفين را آنگونه هدايت كن كه آن لذتي كه ما از گفتگوي با حضرت مهدي مي‌بريم آنها هم آن لذت را ببرند. نگو آرزومندان، آرزومندان و غير آرزومندان را. اين دعا آدم را باز مي‌كند، مي‌گويد: از خودت بيرون بيا.

يكي از بركاتي كه مي‌گويند: ازدواج خوب است، براي اينكه ازدواج آدم را بيرون مي‌آورد. آدم وقتي ازدواج نكرده هميشه خودش را مي‌بيند. خودم، كتم، شلوارم، كيفم، كفشم، اما تا ازدواج كرد. مي‌گويد: خودم و زنم و مادر زنم، پدر زنم، بچه‌ام، يعني دايره گشاد مي‌شود. يكي از بركات ازدواج اين است كه انسان را از خودم بيرون مي‌آورد.

آرزوي من اين است كه افطاري ايران مثل افطاري مكه شود. البته ما هزار تا خوبي داريم كه آنها ندارند. ما هيچ‌وقت نمي‌خواهيم مثل مكه باشيم. ولي بعضي كارهايشان را بايد ياد گرفت. افطاري مكه چطور است؟ ساده، بدون مرز، بدون قيد، بدون سن. يك سبد برمي‌دارد مي‌آيد از اين زنبيل‌ها، مقداري شله زرد، فرني، خرما، هرچه هست، نان پنير و گردو، هرچه، در سبد مي‌گذارد و با يك سفره‌ي نايلوني، مي‌آيد پهن مي‌كند، هركس هست مي‌نشيند. مرز ندارد. اين شيعه است يا سني؟ بچه است يا بزرگ است؟ روزه هست يا نيست. گزينش نمي‌كند. بعضي از ما گزينشي برخورد مي‌كنيم.

بنده خدايي بود در هيأت شام مي‌داد. اما يك عده هم سر كوچه مي‌ايستادند. اهل نماز جماعت و روضه و اينها نبودند، فقط وقت شام مي‌آمدند. اين صاحبخانه يك روز گفت: شما خجالت نمي‌كشيد. نه نماز جماعت مي‌آييد. نه سخنراني گوش مي‌دهيد، نه عزاداري مي‌كنيد، فقط سفره كه پهن مي‌شود مي‌آييد! خوب به اينها هم برخورد و گفتند: آقا سفره‌ات براي خودت! ما رفتيم. رفتند. شب امام حسين را خواب ديد. گفت: اينها در طول سال كه در خانه‌ي تو نمي‌آيند. وقتي پرچم امام حسين است مي‌آيند. اينها مهمان من هستند. در طول سال اينها در خانه‌ي تو را نمي‌زنند. حالا ولي چون پرچم يا حسين است داخل مي‌آيند. اينها مهمان من هستند چرا اينها را بيرون كردي؟ اينها خيلي مهم است.

4- عنايت امام رضا(ع) به زائران

يك خانمي بود فكرش كج بود. عقيده‌اي به زيارت و توسل و عبادت و اينها نداشت. اهل حجاب و… اصلاً طور ديگري بود. ولي شوهرش مذهبي بود و خودش نبود. به شوهرش گفت: من مي‌خواهم مشهد بروم ولي من را دور و اطراف حرم نبر. من را هتل‌هايي ببر كه دور از حرم است، تو هر چه مي‌خواهي برو دو ليتر گريه كن. من حال حرم ندارم! من مشهد را مي‌خواهم، ولي نه براي حرمش!

شوهر هم گفت: بسيار خوب، زنش را برد و آن هتل را گرفت و خودش هم حرم مي‌رفت و زن هم حرم نمي‌رفت. روز آخر كه در ماشين نشستند بيايند، اين خانم گنبد را ديد. گفت: يا امام رضا، ما حرم نيامديم اما به ما خوش گذشت. سفر خوشي بود ولو ما زيارت نيامديم، اين را گفت و حركت كردند. در ماشين اين خانم خوابش برد. خواب ديد كه امام رضا فرمود: همين كه در شهر من به شما خوش گذشت من راضي هستم. ما دوست داريم كه كساني كه مي‌آيند به آنها بد نگذرد. زن از خواب بيدار شد، به شوهرش گفت: برگرد برگرد. گفت: چه شد! گفت: برگرد، برگرد، گفت: آخر چه شد. گفت: برگرد! مگر چه شده؟ گفت: امام رضا گفت كه ولو زيارت نيامدي، زيارت من نيامدي، ولي به تو خوش گذشت من راضي هستم. {گريه‌ي حضار} ببينيد روح چقدر بزرگ است، روح چقدر بزرگ است.

از اين روح‌ها در جامعه‌ي ما هم هست. من كسي را در جمهوري اسلامي سراغ دارم كه به يك نفر گفت: آقا ببين من تو را دوست ندارم. من براي اينكه منافق نباشم به تو مي‌گويم. از تو خوشم نمي‌آيد اما اين كار چون كار تو است انجام بده هرچه هم بخواهي پول به تو مي‌دهم. هر امكاناتي هم بخواهي به تو مي‌دهم. يعني اينطور نباشد چون دوستش ندارم، برايش كار راه نياندازم. من كار كسي را راه مي‌اندازم كه دوستم دارد. اينها معامله است. به كسي افطاري مي‌دهم كه افطاري داد. براي كسي چشم روشني مي‌برم كه چشم روشني آورد. براي كسي سوغاتي مي‌برم كه با من خداحافظي كرد. او كه با من خداحافظي نكرد. من هم سوغاتي‌اش نمي‌دهم. اين تنگ نظري است. روح تنگ است. دعاي عهد مي‌‌گويد: بزرگ شو. سلام مي‌دهي،«عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ». مرز «فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا» شرط ابدا«حَيِّهِمْ وَ مَيِّتِهِم»!

دعا خيلي ما را بزرگ مي‌كند. در دعاي عيد فطر مي‌گوييم: خدايا، «و اسئلك ما سئلك منك عبادك الصالحون»، «عبادك الصالحون» نمي‌گويد عباد صالحي كه فعلاً زنده هستند. يا عباد الصالح ديروز، يا عباد الصالح فردا. يعني تمام بندگان صالح گذشته، و تمام بندگان صالح امروز، و تمام بندگان صالحي كه هنوز به دنيا نيامدند. هرچيزي كه در طول تاريخ گذشته و حال و آينده بندگان خاص از تو خواستند همه را يكجا، به من بده. دعا خيلي وسيع است، خيلي دعا بزرگ است.

اسم امام رضا را برديم، چون بحث هم در آستانه‌ي شهادت امام رضا پخش مي‌شود، از پاي تلويزيون يك سلام بكنيد با همان سلام ساده «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا عليِّ بْنِ مُوسَي الرّضَا وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُه».

اين برخوردي كه مي‌كنيم نسبت به شهدا هم اينطور باشد. داريد مي‌رويد عكس يك شهيد را مي‌بينيد. نمي‌دانيد چه كسي است. اما بالاخره عكس شهيد است. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» خدايا ثواب اين صلوات براي اين شهيد، هركس مي‌خواهد باشد. چون شهيد زنده است و تو به او هديه مي‌فرستي، (فَحَيُّوا بِأَحْسَن‌) (نساء/86) قرآن مي‌گويد: به زنده كه هديه مي‌دهي او بايد جواب بهتر به تو بدهد. تو هديه يك صلوات مي‌فرستي، او هم مي‌گويد: «إِنْ شاءَ اللَّه‌» خدا دفع خطر از تو كند. خير از عمرت ببيني! تو به او هديه كن، او هم به تو برمي‌گرداند. آنوقت از عمرت خير مي‌بيني. گاهي خدا چنان همه‌ي درها را باز مي‌كند. همه‌ي چراغ‌ها سبز است. گاهي هم همه‌ي درها را مي‌بندد و همه‌ي چراغ‌ها قرمز است. ديگر چه مي‌گويد؟ بدون مرز، بدون شرط.

5- شريك كردن والدين در دعا و زيارت

بدون تاريخ، «وَ عَنْ وَالِدَيَّ وَ وُلْدِي وَ عَنِّي‌» اي امام زمان سلام مي‌كنم از طرف خودم، و از طرف «والِدَيَّ» و «وُلدي» يعني هم نسل گذشته، هم نسل آينده. نسل گذشته و نسل آينده.

بدون حساب، سلام كه مي‌كند نمي‌گويد: چه مقدار. مي‌گويد كه: «وَ زِنَةَ عَرْشِ اللَّه‌» به وزن عرش خدا، «وَ مِدَادَ كَلِمَاتِه‌» به مقدار كلمات الهي، به مقدار وزن عرش خدا، «وَ مُنْتَهَى رِضَاه‌» آخرين درجه‌ي رضايت او، «وَ عَدَدَ مَا أَحْصَاهُ كِتَابُهُ» ‌به عدد آنچه كتاب شمارش كرده، «وَ أَحَاطَ بِهِ عِلْمُه» به عدد علمت، اوه….! چه شد؟ مهدي جان! اي امام زمان، سلام بر تو به عدد وزن عرش، به عدد هرچه كه نوشته شده، به عدد هرچه خدا بر آن علم دارد. خيلي مهم است. ما وقتي شكر مي‌كنيم مي‌گوييم: خدايا، صد هزار مرتبه شكر! صد هزار مرتبه چيزي نيست. صد هزار تا يك مشت شكر است. شما با مشتت چنين كن، يك مشت شكر صد هزار تا مي‌شود. شما كه مي‌گويي صد هزار تا شكر يعني خدايا ببين چقدر تو را بالا برديم؟ به اندازه‌ي صد هزار تا!صد هزار تا چيزي نيست.

دختر كوچك امام حسين كه ديده كربلا پدرش را شهيد كردند، اسيرش كردند، در كاخ ابن زياد و يزيد آمده وقتي مي‌گويند: وضع چطور است؟ نمي‌گويد: «الْحَمْدُ لِلَّه‌» صد هزار تا! مي‌گويد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَدَدَ الرَّمْلِ وَ الْحَصَى‌» به عدد دانه‌هاي شن «الْحَمْدُ لِلَّه‌»! دختر سه ساله مي‌گويد: به اندازه‌ي دانه‌هاي شن، ولي ما چه مي‌گوييم؟ صد هزار مرتبه! خيلي فكر ما كوچك است.

علاقه تازه به تازه، آخر يك كسي مي‌گويد: دوست دارم، مي‌رود كه مي‌رود كه مي‌رود. يك كسي هرروز زنگ مي‌زند كه آقا دوستت دارم. مي‌گويد: «اللَّهُمَّ أُجَدِّدُ لَهُ فِي هَذَا الْيَوْمِ وَ فِي كُلِّ يَوم» مهدي جان، امروز و هر روز، «اُجَدِّدُ» يعني بيعتم را تجديد مي‌كنم.

بگذاريد اين را هم بنويسم. علاقه‌ي جمعي، علاقه‌ي بدون مرز، علاقه‌ي بدون شرط، علاقه‌ي بي حساب، به عدد وزن عرش خدا، علاقه‌ي بدون تاريخ، تاريخ گذشته «والديَّ» تاريخ آينده «وُلدي». علاقه‌ي تازه به تازه، تازه به تازه، «اللَّهُمَّ أُجَدِّدُ لَهُ فِي هَذَا الْيَوْمِ وَ فِي كُلِّ يَوم»، «اُجَدِّدُ» يعني هي تجديد مي‌كنم، يعني تازه به تازه.

6- عهد و عقد و بيعت با امام زمان(عليه‌السلام)

علاقه‌ي رو به رشد، يعني چه؟ مي‌گويد: «عَهْداً» بعد از عهداً مي‌گويد «وَ عَقْداً» بعد از عقداً مي‌گويد «وَ بَيْعَةً» «اللَّهُ أَكْبَر»! چه خبر است؟ مهندسي‌اش را مي‌بينيد. عهد يعني تعهد، مهدي جان، در دعاي عهد مي‌گوييم: اي امام زمان سلام و صلوات بر تو، اين سلام من عهد است. يعني با تو تعهد مي‌كنم. تعهد مي‌كنم يعني قرار مي‌گذارم بين خودم و خدا، بعد مي‌گويد: عهد كم است. پررنگش كن، «عقد». عقد يعني گره، دو نفر ممكن است با هم عهد ببندند، وعده داشته باشند، اما به هم گره نخورند. «عقد» يعني گره. مي‌گويند: عروس را عقد كردند. پسر عقد كرد يعني گره خورد. ممكن است عهد باشد، عقد هم باشد، اما تسليم نباشد. مي‌گويد: «وَ بَيْعَةً»، تسليم تسليم است. يعني هي پررنگش مي‌كند. «عهداً» تعهد با حضرت مهدي، «عقداً» عقد با امام زمان، «وَ بَيْعَةً» بيعت كنيد با او و تسليم شويد. «عقداً و عهداً…» «اللَّهُ أَكْبَر»!

چقدر اين دعاها لطيف است. هركدام هم يك معنا دارد. مثلاً در دعاي كميل مي‌گوييم: «متذلل خاشع‌» يا بعضي جمله‌ها هست كه هي چند تا جمله مي‌گويد هر جمله‌اش يك باري دارد. هر جمله‌اش يك باري دارد. «عقداً و عهداً و بيعةً»

علاقه‌ي حتمي، چقدر خوب است اين تابلو شود. علاقه‌ي حتمي، مي‌گويد: «فِي رَقَبَتِي» يعني به گردن من، «رَقَبَ» يعني گردن. «فِي رَقَبَتِي» علاقه‌ي حتمي، «فِي رَقَبَتِي» ممكن است كسي علاقه داشته باشد ولي افتخار نكند. مي‌گويد: نه، علاقه‌ي افتخار آميز. علاقه‌ي افتخار آميز، اين كلمه از كجا درمي‌آيد؟ از اين جمله، مي‌فرمايد: «اللَّهُمَّ فَكَمَا شَرَّفْتَنِي بِهَذَا التَّشْرِيف‌ وَ فَضَّلْتَنِي بِهَذِهِ الْفَضِيلَة». «شَرَّفتَني» خدايا، من را مشرف كردي، «فَضَّلتَني» خدايا مرا به خاطر اين علاقه فضيلت دادي. «شَرَّفتَني فَضَّلتَني» يعني من افتخار مي‌كنم.

آخر گاهي يك كسي نجار است، اما به شغلش افتخار نمي‌كند. مي‌گويد: ديگر از خرجي زن و بچه‌ام آمدم نجار شدم. كارمند دولت است، مي‌گويد: براي خرجي زن و بچه بود. ولي يك كسي افتخار مي‌كند. هركسي بايد (آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِل‌) (بقره/285) بايد آدم افتخار كند، به شغلي كه مي‌گيرد افتخار كند. «وَ خَصَصْتَنِي بِهَذِهِ النِّعْمَةِ»، «شَرَّفْتَنِي، فَضَّلْتَنِي، خَصَصْتَنِي» يعني خدايا افتخار مي‌كنم كه مرا پذيرفتي كه مهر امام زمان در دل من است. معرفت امام زمان در دل من است.

7- ياري امام زمان(عليه‌السلام) تا سر حدّ شهادت

علاقه همراه با همه‌ي مراحل، مي‌گويد: «وَ اجْعَلْنِي مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَشْيَاعِهِ وَ الذَّابِّينَ عَنْهُ وَ اجْعَلْنِي مِنَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ» تمام مراحل حضور را داشته باشم. آخر گاهي وقت‌ها انسان يك كسي را دوست دارد در حدي كه مثلاً يك ميليون به او وام بدهد. ولي مي‌گويد: همسفر باشم، مي‌گويد: نه، همسفر نه، بابا اين پول را بگير و خودت برو. عقب ما نيا.

گاهي يك كسي مي‌گويد: عقب من بيا، پولت نمي‌دهم اما مي‌خواهي بيايي در ماشين سوار شو تو را ببريم. يعني از يك جهت يك جايي پررنگ است، يك جايي كمرنگ است.

مي‌گويد: خدايا قرار بده مرا «أَنْصَارِهِ»، «وَ أَشْيَاعِهِ» شيعه،شيعه يعني دنباله رو، «انصار» نصرت در جايي كه نياز به كمك هست. شيعه نه كمك هم نيست من دنبالت هستم. مثل تشييع جنازه، تشييع جنازه يعني دنبال جنازه، شيعه يعني من دنبال تو هستم. «وَ الذَّابِّينَ عَنْهُ» از تو دفاع مي‌كنم. كسي بگويد بالاي چشمت ابرو است، برخورد مي‌كنم. اينطور نيست كه من بگذارم هركسي هر چرندي بخواهد بگويد، بگويد. اگر كسي به اهل بيت حرف زشتي بزند، فتوا را ببينيد حتي مي‌شود او را كشت بدون اجازه‌ي حاكم شهر! قاضي هم نمي‌خواهد، دادگاه هم نمي‌خواهد. يك كسي از زبانش در رفت، نفهميد چه مي‌گويد، نفهميد حسابش جداست. اما اگر يك كسي با علم و آگاهي، به زهرا جسارت كند، به امام زمان جسارت كند، امام (ره) فرمود: هركس سلمان رشدي را بكشد، جهاد كرده و اگر كسي در اين راه كشته شود شهيد است. «وَ الذَّابِّينَ عَنْهُ» ما اجازه نمي‌دهيم كه كسي جسارت كند. غيرت ديني داريم. تعصب داريم و افتخار هم مي‌كنيم. اينكه مي‌گويند: تعصب بد است. آدم متعصبي است، تعصب در كار شخصي بد است. مثلاً من روي لباسم تعصب دارم. مي‌بينم يك طلبه با يك كت و شلواري دعوايشان شده، قبل از آنكه بفهمم قصه چيست، مي‌گويم: مرگ بر ضد ولايت فقيه، چه كار داري به سلسله‌ي جليله؟ مي‌گويد: آقاجان، گوش بده وارسي كن شايد حق با من باشد. تعصب به لباس نداشته باشد. درست است حالا يك روحاني و غير روحاني با هم درگير هستند، اما ممكن است حق با غير روحاني باشد. تعصب روي لباس!

تعصب روي لهجه، فارس از فارس، ترك از ترك، لر از لر، عرب از عرب، عجم از عجم، اين تعصب‌ها بد است. يعني به خاطر لهجه كمكش مي‌كنم. به خاطر همشهري گري تعصب مي‌كنم. در انتخابات مي‌گويم چون اين همشهري من است. فاميل من است. همسايه‌ي من است. اين تعصب‌ها بد است. اما اگر يك چيزي را فهميدي اين حق است، باقي‌ها باطل، آنجا كه حق است بايد تعصب داشته باشي. انحصار طلبي در حق خوب است. اول انحصار طلب خود خداست. چون مي‌گويد: «لا اله» هيچكس را قبول ندارم، «إِلَّا اللَّهُ»! جز خدا، باقي‌ها را دور بريز. انحصار طلبي است. بگوييم: نه ببين انحصار طلب نباش. يك جايي كه حق و باطل است، آدم بايد هم اين را داشته باشد، هم آن را. باسمه تعالي اين فكر غلط است. آدم بايد حق را داشته باشد، باطل را هم رها كند. من تعصب ندارم، اگر فهميدي حق است روي حق تعصب داشته باش.

خانم‌ها عروسي مي‌روند. چون در روضه حجابشان خوب است، در عروسي بعضي‌هايشان ول مي‌شوند. چادر هرجا رفت، رفت. لباس هرچه نازك بود، بود. خانم! آخر اين هم نامحرم است.

يك خانم بود در كاشان تا ما را مي‌ديد روسري‌اش را چنين مي‌كرد. گفتم: خانم فقط من نامحرم هستم؟ خوب اينها هم مرد هستند! (خنده حضار) اين فكر مي‌كرد مثلاً شيخ‌ها نامحرم هستند.

در خارج رفته بوديم يك كسي گفت: بابا ذبح اسلامي است. گوشت گوسفند است. اين فكر مي‌كرد هرچه گوسفند است ذبح اسلامي است. ممكن است گوسفند باشد، ولي قصابش مسلمان نباشد، «بِسْمِ اللَّهِ‌» نگويد، رو به قبله نباشد. اين فكر مي‌كرد ذبح اسلامي يعني گوسفند. ذبح اسلامي يعني هم گوسفند، هم «اللَّهُ»، هم ذكر خدا، هم رو به قبله، هم ذابه مسلمان و مؤمن باشد. يا مثلاً وقتي مي‌خواهند خانه‌ي روحاني بيايند، لباس ضخيم مي‌پوشند، وقتي مي‌خواهند حرم امام رضا بروند، لباسشان خوب است. از حرم بيرون مي‌آيند، ول مي‌شود. امام رضا نامحرم بود؟ مردم در خيابان محرم هستند؟ اين دين فصلي را خدا انتقاد كرده. مي‌گويد: بعضي‌ها دينشان لحظه‌اي است. (فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ) (عنكبوت/65) وقتي سوار كشتي مي‌شوند، مي‌بينند موج آمد ممكن است كشتي غرق شود، (دَعَوُا اللَّهَ) «يَا اللَّهُ»، «يَا اللَّهُ»!(فَلَمَّا نَجَّاهُمْ)جفتك مي‌زند! همين كه كشتي نجات پيدا كرد، «يَا اللَّهُ» او تمام مي‌شود. يادش مي‌رود. دين موسمي، وقتي گير مي‌كند «يَا اللَّهُ» مي‌گويد، گيرش تمام مي‌شود، «يَا اللَّهُ» او تمام مي‌شود.

8- اطاعت و استقامت در راه حق

علاقه‌ي عاشقانه، مي‌گويد: «طَائِعاً غَيْرَ مُكْرَهٍ» مهدي جان، من اين سلام‌هايي كه كردم روي عشق بود. آخر ما نماز را مي‌خوانيم اما نمازمان با عشق نيست. به همين خاطر مي‌گويند: نماز خوانديم راحت شديم. يعني گير افتاده بوديم. به بچه مي‌گوييم: بلند شو نمازت را بخوان راحت شوي! يعني گير كرده است. نه، «طَائِعاً غَيْرَ مُكْرَهٍ» يعني مهدي جان، من كه در دعاي عهد با تو سلام مي‌كنم، روي عشق زيارت مي‌كنم نه روي اكراه! علاقه و عمل دسته جمعي، «فِي الصَّفِّ الَّذِي نَعَتَّ أَهْلَهُ فِي كِتَابِكَ فَقُلْتَ كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوص‌» (بحارالانوار/ج83/ص90)

علاقه و عمل در خط سير، «عَلَى طَاعَتِكَ وَ طَاعَةِ رَسُولِك‌» يعني مهدي جان من را از شيعيان قرار بده، منتها طبق آن چيزي كه تو گفتي. استقامت مهم نيست. خيلي‌ها مثلاً توده‌اي داشتيم سي سال زندان بود. بله ايشان مقاوم است. استقامتي مهم است كه (قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا) (فصلت/30) اين استقامت مهم است. استقامت براساس «اللَّهُ». اين مهم است. يا مثلاً (فَاسْتَقِمْ) استقامت كن. خوب توده‌ا‌ي‌ها هم استقامت مي‌كنند. مي‌گويد: نه، (كَما أُمِرْت‌) (هود/112) يعني همانطور كه مأمور هستي. يعني طبق امر ما استقامت كن نه طبق يك دندگي و لجبازي و سليقه. اگر كسي يك سليقه‌اي دارد روي سليقه‌اش استقامت مي‌كند، اين استقامت نيست، يك دندگي است. استقامتي ارزش دارد (كَما أُمِرْت‌)، كه طبق مأموريت باشد. استقامتي ارزش دارد كه (قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ) باشد. يعني استقامت در خط خدا، استقامت به امر خدا، مي‌گويد: مهدي جان مرا جذب خودت كن، «عَلَى طَاعَتِكَ وَ طَاعَةِ رَسُولِك‌». وقت ما تمام شد. خيلي از حرف‌هايم ماند.

آقاياني كه دير پيچ تلويزيون را باز كردند، بحث ما اين است كه دعاي عهد زندگي مهدوي در سايه‌ي… وقتي سلام مي‌كنيد از طرف همه، «عن جميع المؤمنين» بدون مرز «فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا». بدون شرط «حَيِّهِمْ وَ مَيِّتِهِم‌». بدون حساب، وزن عرش خدا و وزن علم خدا. بدون تاريخ، «وَالِدَيَّ وَ وُلْدِي». تازه به تازه «أُجَدِّدُ لَهُ». روز به روز تجديد عهد مي‌كنم. رو به رشد «عهد» بروم پررنگ تر شوم «عقد» پررنگ تر از عقد «بيعةً». علاقه‌ي حتمي، «في رَقَبَتي» به گردن من. علاقه‌ي افتخار آميز، اينها نكاتي بود كه از دعاي عهد… حيف كه ما مزه‌ي دين را نچشيديم.

خدايا به آبروي امام زمان قسمت مي‌دهيم، ما را از انصار واقعي امام زمان قرار بده. ما را طوري قرار بده كه همينطور كه اميرالمؤمنين يارانش را مي‌ديد لذت مي‌برد هروقت حضرت مهدي به ما توجه مي‌كند لذت ببرد. و اين به اين است كه زماني كه امام زمان غائب است، از كسي كه امام زمان گفته وقتي من غائب هستم فقيه عادل بي‌هوا، بي‌هوس پيروي كنيم. دستتان را در دست قيه عادل بي‌هوس بگذاريد. مجتهد جامع‌الشرايط، سهم امام را بايد بدهيم. اينكه آدم در دعاي ندبه يا دعاي كميل دو ليتر گريه كند، يا شب قدر، يا عزاداري، دو ليتر گريه مي‌كند اما خمس نمي‌دهد. گريه مي‌كند كه چرا حضرت زهرا و فدك را غصب كردند، گريه نمي‌كند كه چرا خودش هم حق حضرت مهدي را نمي‌دهد. خدايا ما را از ياران واقعي امام زمان تا ابد قرار بده.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»


«سؤالات مسابقه»

1- امام رضا(علیه‌السلام) در قنوت خود از كدام امام یاد می‌كرد؟
1) امام علی(علیه‌السلام)
2) امام حسین(علیه‌السلام)
3) امام مهدی(علیه‌السلام)
2- در كدام دعا برای یاری امام مهدی با او پیمان می‌بندیم؟
1) دعای عهد
2) دعای ندبه
3) دعای كمیل
3- در دعای عهد از جانب چه كسانی به امام زمان سلام می‌كنیم؟
1) پدر و مادر
2) فرزندان
3) والدین و فرزندان
4- تجدید پیمان با امام زمان(علیه‌السلام) در دعای عهد چگونه است؟
1) از راه عهد و عقد
2) از راه عقد و بیعت
3) از راه عهد و عقد و بیعت
5- آیه 30 سوره‌ی فصّلت بر كدام ارزش تأكید دارد؟
1) صبر و پایداری
2) استقامت در راه خدا
3) اطاعت اولیای خدا

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1743
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست