responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1776
1- بعثت پیامبران، نعمت بزرگ الهی به بشر
2- الهام خداوند به مادر حضرت موسی علیه السلام
3- دستورات الهی بر مبنای علم و حکمت الهی
4- نقش درباریان و اطرافیان در جنایات ستمکاران
5- نقش نهی از منکر در حفظ جان حضرت موسی علیه السلام
6- نقش چهار زن در گسترش رسالت حضرت موسی علیه السلام
7- برخورد زیرکانه خواهر موسی در برابر فرعون
8- لزوم دقت در حفظ اطلاعات در برابر دشمن

موضوع: سرگذشت عبرت آموز حضرت موسی علیه السلام(2)
تاريخ پخش: 04/04/94

بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

تفسیر سوره قصص را گفتیم انشاءالله بگوییم. مطالبی را گفتیم و امشب هم مطالبی را بگوییم. (وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ) (قصص /5)
خداوند می‌فرماید: تصمیم ما این است. برنامه و اراده حتمی ما این است، که منت بگذاریم بر مستضعفین، حکومت را به مستضعفین بدهیم. طاغوت‌ها را قلع و قمع کنیم. می‌شود؟ بله می‌شود. چطور می‌شود؟ ما در زمان خودمان دیدیم یک مرد خدا مثل امام آمد، طاغوت زمان مثل شاه آن رقمی شد که شد. پس اگر یک گوشه می‌شود پس محال نیست. اینجا گفته: «نَمُّنَ» خدا هرچه داده نعمت است. ولی چند نعمت را می‌گوید: منت می‌گذارم. مثلاً می‌فرماید: اینکه شما مسلمان نبودید. خدا منت گذاشت که شما به اسلام هدایت شدید. (فَمَنَّ اللَّـهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوا) (نساء /94) نعمت اسلام…

1- بعثت پیامبران، نعمت بزرگ الهی به بشر

ما وقتی نعمت را می فهمیم که از ما گرفته شود. نعمت نبوت، (لَقَدْ مَنَّ اللَّـهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ) (آل‌عمران /164) همینکه «رسولاً من انفسهم» منت گذاشتیم شما را به اسلام هدایت کردیم. منت گذاشتیم برای شما رسول فرستادیم. منت گذاشتیم شما را هدایت کردیم. (بَلِ اللَّـهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَاكُمْ لِلْإِيمَانِ) (حجرات /17) نعمت اسلام، نبوت، هدایت، یکی هم این است «وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ» ما منت گذشتیم، بالاخره فرعون را با دست و پا در آب غرق کردیم، موسی را بدون دست و پا در آب حفظش کردیم.
خدا دارد خدایی می‌کند. مستضعفین نباید مأیوس باشند. بعد می فرماید: (وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا كَانُوا يَحْذَرُونَ) (قصص /6) فرعون که می‌گفت: (أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى) (نازعات /24) فرعونی که ادعای خدایی می‌کرد، از آنچه می‌ترسید، گرفتار شد. فرعون با همه عظمتش در آب غرق شد. تازه عذاب قیامتش مانده است. در دنیا قهر ما او را گرفت.

2- الهام خداوند به مادر حضرت موسی علیه السلام

حالا قصه موسی را می‌خواهیم بگوییم. (وَأَوْحَيْنَا إِلَىٰ أُمِّ مُوسَىٰ أَنْ أَرْضِعِيهِ) (قصص /7) به مادر موسی وحی کردیم، بچه‌ات را شیر بده. «فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ» شیرش بده، فرعون هر زنی پسر زایید را می‌کشد. تو پسر زاییدی می‌ترسی فرعون او را بکشد. هرچه می‌گویم گوش بده. شیرش بده و او را در جعبه بگذار و در دریا بیانداز. ما این بچه را «وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي»،«وَلَا تَخَافِي» خوف نداشته باش، «وَلَا تَحْزَنِي» حزن هم نداشته باش. نه غصه داشته باش، نه خوف و نه دلهره. هیچ دلت آرام باشد. «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ»،«إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ» ما رد می‌کنیم. بچه را در دریا بیانداز، ما برمی‌گردانیم. «رادُّوهُ» یعنی رد می‌کنیم، بچه را به تو برمی‌گردانیم. «وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ» از پیغمبرها قرارش می‌دهیم. چه شد؟ این قولی که خدا به مادر موسی داد.
دو امر در این آیه است. «ارضعیه، القیه» شیرش بده و در آبش بیانداز. دو امر است. دو نهی در آیه است. «وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي» دو بشارت هم در آیه است. «رَادُّوهُ، وَجَاعِلُوهُ» در یک جمله دو امر است. دو نهی است. دو بشارت است. دو امر، «ارضعیه»، «القیه» شیرش بده، امر است. در دریا بیانداز، دستور است. نهی می‌کند. «وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي» نه خوفی، نه حزنی. دو بشارت هم هست. «رَادُّوهُ، وَجَاعِلُوهُ» هم برمی‌گردانیم و هم پیغمبرش قرار می‌دهیم.
فرعون کنار دریا بود و دید که یک جعبه روی آب است. گفت: بروید این جعبه را بگیرید. جعبه را گرفتند و دیدند که نوزادی در آن است. نصفش را من می‌گویم و نصفش را شما بگویید. «عدو شود سبب خیر… گر خدا خواهد»
گر نگهدار من آن است که من می‌دانم *** شیشه را در بغل سنگ نگه می‌دارد

3- دستورات الهی بر مبنای علم و حکمت الهی

فرعون همه پسرها را کشت، آنچه اصلی است، خواست او را بکشد، زن اینجا آمد و یک شیرین کاری کرد. بعضی دستورهای خدا را ما نمی‌فهمیم. به مادر دستور می‌دهد، بچه‌ات را شیر بده و در دریا بیانداز. ما بعضی از دستورات اسلام را نمی‌فهمیم. چون خدا گفته انجام می‌دهیم. ما عقلمان، علممان کم است. مثل بچه‌ها که می‌گویند: آقاجون! تو در ماشین نشستی، سوییچ را روشن کردی، چرا اگزوزش دود می‌دهد؟ جلوی ماشین را تکان می‌دهی، عقبش اگزوز است. خوب این را مکانیک می‌داند ولی یک بچه نمی‌فهمد. سر شما درد می‌کند، دکتر می‌گوید: آقا سرتان را روی متکای پر نگذارید. حالا این متکا چه کار به… ما نمی‌دانیم. به مادر می‌گوید: بچه‌ات را در آب بیانداز. خوب اگر این مادر می‌خواست روشنفکر بازی دربیاورد. دلیلش چیست؟ فلسفه‌اش چیست؟ آقا چرا مثلاً اسلام چنین گفته؟ چرا اینطور گفته؟ چرا؟ چرا؟ یک میلیون چرا ممکن است به دستورات اسلام وارد شود. باسمه تعالی بلد نیستم، «قُل» پیغمبر وقتی از تو یک سؤال‌هایی می‌کنند، «قُل» یعنی چه؟ بگو، «لا ادری» بگو بلد نیستم. ما چه بلد هستیم؟
امروز همه دیپلم دارند. یعنی تقریبا قریب به اتفاق… دیپلم را صحبتش را نکن. بعد از دیپلم آقا ده سال درس می‌خواند پزشک می‌شود. هرچه گفت گوش می‌دهیم. دیدید هیچوقت یک بیمار به پزشک بگوید: آقا چرا این قرص سفید است و این قرص نارنجی است؟ چرا این قرص وسطش خط دارد و آن ندارد؟ چرا این گرد است و او بیضی است؟ او اندازه عدس است و او اندازه تخم کدو است؟ چرا آن را می‌گویی یکی، آن را می‌گویی دو تا؟ چرا می‌گویی: قبل از غذا و بعد از غذا؟ به دکتر چرا چرا نمی‌گوییم؟ چرا نمی‌گوییم چرا؟ برای اینکه ده سال درس خوانده است. خدا را به اندازه پزشک هم ما قبول نداریم. به خدا چرا چرا نگویید. هرچه خدا گفته گوش بدهیم. شیرش بده. چرا؟ در آب بیانداز. چرا؟ خدا به ابراهیم می‌گوید: سر بچه‌ات را ببر. چرا؟ نمی‌دانیم… ممکن است بعداً معلوم شود، ممکن است تا آخر عمر هم معلوم نشود. اسلام می‌گوید: شیر مادر، بچه باید شیر مادر بخورد. می‌گوییم: چرا؟ شیر خشک به او بدهیم. حالا شیر خشک را جای شیر مادر می‌کنیم. بچه باید در دامن مادرش تربیت شود. چرا؟ مهد کودک می‌دهیم. هزار خانم و آقا در مهد کودک جمع شوند، کار مادر را می‌کنند؟ همه دکترهای تغذیه همه مواد غذایی را با هم ترکیب کنند، شیر مادر می‌شود؟ چرا چانه می‌زنیم؟ دستوری که از خدا آمد چانه نزنید.

4- نقش درباریان و اطرافیان در جنایات ستمکاران

مادر موسی دو نگرانی داشت. یکی از اینکه بچه‌اش کشته شود. یکی آن که بچه از دستش می‌رود. ولی خدا خبر از غیب می‌دهد و می‌گوید: مادر من از غیب خبر بدهم. این بچه در آینده پیغمبر می‌شود.
بعد هم می‌گوید: (كَانُوا خَاطِئِينَ) (قصص /8) فرعون و دار و دسته‌اش خطاکار بودند. چرا می‌گوید: «کانوا» باید بگوید: «کانَ»؟ یک جنایتکار که یک کاری می‌کند، هرکس هم کمک او کند، طراحی کند، مشاوره بدهد، امر کند، مباشر باشد. هرکس هر نوع کمکی به جنایتکار کند، او هم در جرم شریک است. در زیارت عاشورا می‌خوانیم «شایعت و بایعت و تابعت علی قتله». حدیث داریم روز قیامت یک قطره خون به سینه یک نفر می‌چکد. می‌گوید: این یک قطره چیست؟ می‌گوید: یک نفر را به ناحق کشتند و تو در یک فطره شریک هستی. اگر کسی قلمی را تیز کند که مجرم چیزی بنویسد، آن کسی که قلم را هم تراشیده است در گناه شریک است. اگر کسی دوات گناه‌کاری را جوهر بریزد، آن کسی که دوات را جوهر کرده است، در گناه شریک است. اگر کسی در صورت ظالمی لبخند بزند، و با لبخندش ظالم را شارژ کند، با همین لبخند در جرم شریک است.
گفتم: اگر کسی شرابی بسازد، آن کسی که انگور کاشته، آن کسی که کارخانه شراب‌سازی درست کرده، آن کسی که بطری می‌سازد و آن کسی که کارتن می‌سازد، آن کامیونی که حمل و نقل می‌کند، آن کسی که مغازه اجازه می‌دهد، آن کسی که فروشنده است، آن کسی که خریدار است، آن کسی که دلال است، ده گروه در این شراب همه مورد لعنت هستند. فرعون یک نفر بود. ولی قرآن نمی‌گوید: «کانَ» می‌گوید: «کانوا» همه با هم. ابن ملجم یک نفر بود، شب نوزدهم به حضرت امیرالمؤمنین در مسجد کوفه ضربت زد. یک نفر را باید بگوییم: اللهم العن قاتل علی! ولی شب نوزدهم می‌گوید: نگو، قاتل علی! «اللهم العن قتلت علی بن ابی طالب». قاتل یعنی یک نفر و قَتَلَة یعنی گروه. خدایا لعنت کن گروهی که علی را کشت. گروه که علی را نکشت. امیرالمؤمنین(ع) را یک نفر کشت ولی می‌گوید: خدا گروهشان را لعنت کند. پیداست یک نفر مباشر و باقی حامی هستند.

5- نقش نهی از منکر در حفظ جان حضرت موسی علیه السلام

فرعون که بچه را گرفت، گفت: او را بکشیم. زن فرعون، (وَقَالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِّي وَلَكَ) (قصص /9) زن فرعون گفت: «قُرَّتُ عَيْنٍ» این نور چشم است. آخر فرعون بچه‌دار هم نمی‌شد. این نور چشم است این را آب آورده است.
«لَا تَقْتُلُوهُ» او را نکش. زن نهی از منکر کرد. زن جلوی جنایت شوهرش را گرفت. دو تا «لا تَقتُلُوهُ» در قرآن است. یکی وقتی می‌خواستند یوسف را بکشند، برادرش بنیامین گفت: او را نکشید. لااقل در چاه بیاندازید. یکی هم اینجا فرعون می‌خواست موسی را بکشد، همسرش گفت: او را نکشید. او را مرد گفت، بنیامین مرد بود، برادر یوسف بود. این زن بود. یعنی مرد و زن هردو باید نهی از منکر کنند. «لا تَقتُلُوهُ» او را نکشید. گوش نمی‌دهد، ندهد.
یک کتابی من به نام امر به معروف دارم. در آنجا یازده اثر نوشتم برای کسی که امر به معروفش را گوش ندهند. اگر گوش ندهند یازده فایده دارد. اگر گوش بدهند، آن هم یک فایده برای خودش است. لازم نیست گوش بدهند. خدا در قرآن می‌گوید: «قُل» به مردم بگو، بعد می‌گوید: «و ان تولوا» اگر هم گوش ندادند تو به وظیفه‌ات عمل کن. آقا شما اذان بگو. اذان مستحب است. ولو هی می‌گویی: «حی علی الصلاة»، «حی علی الفلاح»، هی می‌گویی: «حی»، بشتاب، بشتاب، کسی نمی‌آید. چه کسی بیاید و چه کسی نیاید، شما اجرت را برده‌ای. کارهای خدایی را لازم نیست ما عمل کنیم. ما باید همت کنیم، عمل شد، شد. نشد، نشد.
یک آیه من می‌خوانم، نصفش را شما بخوانید. (لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ) (نجم /39) خدا از شما «سعی» می‌خواهد، یعنی سعی. سعی‌ات را بکن. اگر از شما عمل می‌خواست، می‌گفت: «و ان لیس للانسان الا ما عمل» نگفته: هرچه کار کردی. می‌گوید: هرچه تلاش کردی. اجرها براساس تلاش است. نه براساس کار.
من و بوعلی سینا کتابخانه برویم. دو ساعت مطالعه می‌کنیم. بوعلی سینا از دوساعت ده مطلب می‌فهمد. بیست مطلب می‌فهمد، سی مطلب می‌فهمد. من از دو ساعت، یک مطلب می‌فهمم. اما از در کتابخانه بعد از دو ساعت که بیرون آمدیم، ثواب من و ثواب بوعلی سینا یکسان است. چون هردو، دو ساعت زحمت کشیدیم. حالا او تیزهوش است، بیشتر فهمیده است. ولی من هم کم نگذاشتم. من هم دو ساعت زحمت کشیدم. «لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ» سعی بکنیم.
یکی از فواید کارهای خدا این است که کارهای خدایی بشود یا نشود، فرقی نمی‌کند. شما اجرت را داری. آب برمی‌داری به تشنه‌ها بدهی. بعد همه می‌گویند: تشنه نیستیم. نگو: ما رفتیم آب بدهیم، هیچکس آب نخورد، خیط شدیم. خیط نشدی. شما به قصد تشنه آب را دور بگردان. دیدی کسی نخورد، شما ثوابت را داری.
پدر من مرا طلبه کرد و گفت: می‌خواهم تو مرجع تقلید شوی. من فکر کردم معلم بچه‌ها نداریم. آخوند اطفال داریم. پزشک اطفال داریم، آخوند اطفال نداریم… از چهل سال پیش که طلبه‌ی نویی بودم، تخته سیاه برای بچه‌های کاشان گذاشتم و کلاس گذاشتم. پدر من گفت: من می‌خواستم تو مرجع تقلید شوی. گفتم: شما ثواب پدر مرجع تقلید را داری. بگذار من کاری که زمین مانده را انجام بدهم. ما پزشک اطفال داریم، آخوند اطفال نداریم. من می‌خواهم معلم بچه‌ها بشوم. هیچکس غصه… یعنی در اسلام دماغ سوخته نداریم. ورشکسته نداریم. هرکس هر کاری کرد، موفق بشود یا نشود سعی خودش را دارد. در مسجد می‌رود، نماز جماعت تعطیل است. شما ثواب جماعت داری، چه جماعت بخوانی چه نخوانی. چون تلاش خودت را کردی.

6- نقش چهار زن در گسترش رسالت حضرت موسی علیه السلام

درباره نقش زن، چهار زن از اول تا آخر موسی را گرداندند. 1- مادر موسی بود که شیرش داد و در جعبه گذاشت و در آب انداخت. 2- خواهر موسی بود. چون مادر موسی به خواهر موسی گفت: عقب رودخانه برو و ببین سرنوشت این جعبه چه می‌شود. یکی زن موسی بود، دختر حضرت شعیب بود. یکی زن فرعون بود. که فرعون وقتی می‌خواست این بچه را بکشد، جلوگیری کرد. یعنی تمام موجودیت موسی روی بال چهار زن بود. مادر موسی، خواهر موسی، زن فرعون و زن موسی! از این معلوم می‌شود زنها می‌توانند در امور اجتماعی نقش داشته باشند. «قُرَّتُ عَيْنٍ لِّي» کلمه عاطفی هم بکار برد. «قُرَّتُ عَيْنٍ» نور چشم ما است!
«عَسَىٰ أَن يَنفَعَنَا» شاید به درد ما بخورد. «أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا» من و تو که بچه‌دار نمی‌شویم. زن فرعون به فرعون گفت: من و تو که بچه‌دار نمی‌شویم. این را بچه خودمان نگه می‌داریم. «عَسَىٰ أَن يَنفَعَنَا اَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا» شاید به در ما بخورد، یا حالا که بچه‌دار نمی‌شویم، او بچه ما باشد.
یک صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
(وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَىٰ فَارِغًا ۖ إِن كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلَا أَن رَّبَطْنَا عَلَىٰ قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ) (قصص /10) مادر موسی او را شیر داد و در جعبه گذاشت و در دریا انداخت، ولی دل دارد تکان می‌خورد. می‌گوید: «لَوْلَا أَن رَّبَطْنَا عَلَىٰ قَلْبِهَا» یعنی قلب مادر را به خودمان گره زدیم. (وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ) (قصص /11) مادر موسی به خواهر موسی گفت: «قصّیِه» قصه برایش قصه بگو، یعنی چه؟ یعنی تاریخ گذشته را دنبال کن. «قُصِّيهِ» یعنی دنبال کن. مادر موسی به خواهر موسی گفت: دنبال رودخانه برو، ببین این سرنوشت چه می‌شود؟ «فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ» جُنُب یعنی اجتناب. از دور هم برو. تنگ این رودخانه نرو. ممکن است اگر کنار این رودخانه همراه این بدوی، می‌گویند: بیا، این جعبه چیست؟ تو چرا عقبش می‌دوی؟ چرا هیجانی هستی و گریه می‌کنی؟ نه از آن دور برو، وزارت اطلاعات یک اصطلاحی دارد می‌گوید که عادی سازی… یعنی طوری برو که کسی نفهمد. «عَن جُنُب» یعنی از آن دور برو، فقط ببین سرنوشت این قصه چه می‌شود.
جعبه را گرفتند و حالا بچه شیر می‌خواهد. هر دایه‌ای را آوردند، سینه دایه را نخورد. (وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ) (قصص /12) تمام دایه‌هایی که در دسترس آوردند، سینه هیچدام را نمکید. یکی از علما اینجا یک استفاده‌ای می‌کرد و می‌گفت: کسی که شیر مادر بخورد، دیگر شیر دایه نمی‌خورد. بعد می‌گفت: کسی که شیر قرآن را بخورد، دیگر کتاب‌های دیگر نزد او مزه نمی‌کند. ما هنوز شیر قرآن را نخوردیم. فرعون ماند. فرعونی که می‌گفت: «أنا ربکم الاعلی» در تغذیه یک نوزادی که از آب گرفته ماند. چه خاکی به سرمان کنیم؟ مادرش کیست؟ نمی‌دانیم. زن‌هایی که آوردیم هم نمی‌مکد!

7- برخورد زیرکانه خواهر موسی در برابر فرعون

این دختر جلو آمد و گفت: «فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ» نقش این دختر را ببینید. چقدر این دختر زرنگ است. مثل یک اطلاعات… ببین چه زرنگی کرد. «فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَىٰ أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ» دختر جلو نیامد و بگوید: بروم به مادرش بگویم بیاید. اگر می‌گفت: مادرش. می‌گفتند: برویم ببینیم مادرش کیست. این دختر فهمید. برو بگو بیاید. اگر می‌گفت: من بروم به مادرش بگویم، همه چیز لو می‌رفت. دختر گفت: «فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَی أهلِ بَیتٍ» اهل یک خانه‌ای هستند، نگفت: مادرش است. اهل یک خانه‌ای هستند که او «یکفُلُونَهُ» یعنی تکفل، یعنی نه فقط شیرش بدهد. بهداشت و تغذیه و تربیت و همه‌ی این مسائل نوزاد را آن خانواده به عهده بگیرد. فرعون گفت: برو بگو بیاید. تازه وقتی گفت: برو بگو بیاید، دختر ندوید. اگر می‌دوید حساس می‌شدند. آخر روی حساسیت می‌شود مچ گرفت.
یکوقت دو نفر یقه همدیگر را گرفتند. او گفت: تو نوکر من هستی. مرد هم گفت: نه تو برده من هستی! رفتند قصه را نزد حضرت امیر نقل کردند. حضرت امیر هرکاری کرد، دید اینها قبول نمی‌کنند که کدام یک برده هستند و کدام یک نیستند. گفت: خیلی خوب… دو سوراخ در دیوار باز کنید که سر داخل آن برود. اندازه یک لوله بخاری بزرگ. دیوار را سوراخ کنید. دو جای دیوار را با فاصله سوراخ کردند. گفت: تو سرت را در داخل آن و تو هم سرت را در آن سوراخ کن. سرها داخل دیوار رفت. حضرت علی گفت: گردن برده را بزن! تا گفت: گردن برده را بزن! آن کسی که برده بود بیرون آمد، گفت: خوب تو برده هستی! یعنی اگر می‌گفتند، چه کسی است، مچ می‌گرفت. برو بگو بیاید، ندوید. دختر نگفت: مادرش است. گفت: «أَهْلِ بَيْتٍ» یک خانواده‌ای است. گفت: برو بگو بیاید، ندوید. مادر وقتی آمد، جیغ نکشید. احساسات نشان می‌داد همه چیز به هم می‌ریخت. می‌گفتند: هان این زن او را زاییده است! مادر خیلی راحت، انگار یک بچه بیابانی است. همه کارهای اطلاعاتی بود. مسلمان باید تیز باشد.
یکبار حضرت در جبهه بود. به آشپز فرمود: ده دیگ بار بگذار. گفت: آقا ده دیگ!؟ یک دیگ بس است. فرمود: ده دیگ بار بگذار. شب است، دیدبان دشمن دارد ما را می‌بیند. اگر یک دیگ بار بگذاری، خواهند گفت: جمعیت مسلمان‌ها کم است و به ما حمله می‌کنند. ده دیگ بار بگذار، یک آبگوشت و نه تا هم آب خالی. ولی زیر همه را روشن کن. که دیدبان دشمن بگوید: چه جمعیتی است!!! این یعنی چه؟ یعنی آرایش نظامی در قوای مسلح باید طوری باشد که دشمن از دیگ خالی ما هم بترسد. اینها فرمول است. تاکتیک است. یوسف می‌دانست لیوان در کدام خورجین برادرها است. اما صاف سراغ لیوان نرفت! می‌گفتند: ببین صاف سراغ لیوان رفت. معلوم است خودش گذاشته است. خودش هم آمد برداشت. قرآن می‌گوید: از دَم خورجین‌ها را گشت. (فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاءِ أَخِيهِ) (یوسف /76) قبل از خورجین برادر، همه خورجین‌ها را گشت. چون اگر صاف سراغ آن می‌رفت، می‌گفتند: هان! اگر یک کسی… حالا شاید مثالش هم زشت باشد. اگر زشت بود تلویزیون قیچی کند…
اگر یک کسی صاف یک نفر را ببوسد، می‌گویند: هان چطور او را بوسیدی؟ اما اگر از دم همه کچل‌ها را گرفت و بوسید، تا به آن خوشگل رسید. این دیگر متهم نیست. می‌گویند: از دم بوسید. اما اگر صاف برود یک نفر را ببوسد. می‌گویند: این یک چیزی می‌شود. رفت او را بوسید! گاهی وقت‌ها باید رد گم کرد. یوسف در پیدا کردن لیوان، رد گم کرد.
قرآن خیلی قشنگ است.

8- لزوم دقت در حفظ اطلاعات در برابر دشمن

من این آیات را برای وزارت اطلاعاتی‌ها خواندم. گفتند: عجب قرآن چه چیزهایی دارد؟ گفتم: بله. اصحاب کهف که از خواب بیدار شدند، گرسنه بودند. گفتند: این ورق را ببرید، غذا بیاورید، (وَلَا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَدًا) (کهف /19) احدی از کار شما مطلع نشود. یعنی کار صد در صد محرمانه! امامان ما کارهای محرمانه‌ای داشتند. امام هادی یک پیامی برای یک نفر داشت. نامه را نوشت و همینطور نامه را لوله کرد. خیلی ریز، اندازه یک خودنویس و در یک عصا جاسازی کرد. به یکی از یارانش گفت: فلان منطقه برو، این عصا را به فلانی بده. منتهی امام به این نگفت: در این عصا نامه است. طرف که می‌رفت، در راه دعوایش شد و با این چوب زد و نامه بیرون آمد. امام هادی او را دعوا کرد. گفت: من وقتی می‌گویم: این عصا را به فلانی بده، امامان ما در یک شرایطی بودند که نامه را در چوب جاسازی می‌کردند. «وَلْيَتَلَطَّفْ وَلَا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَدًا» کسی هیچ از کار شما مطلع نشود.
حتی یکبار پیغمبر در جبهه دید که دارند به او می‌خندند. حساس شد چرا این کفار به ما می‌خندند؟ مگر ما چه مشکلی داریم؟ دید پشت سرش یک مشت پیرمرد هستند. کفار می‌خندند و می‌گویند: ارتش اسلام پیر هستند. فرمود: فردا ریش‌هایتان را رنگ کنید که اسلام به ریش ما نخندد. یعنی چه؟ یعنی حتی ما با خضاب کردن و رنگ کردن مو بگوییم: دل دشمن شاد شود که اینها… شما حق نداری مشکلاتت را به دیگران بگویی. آقا دیشب گوشت ما سوخت. بچه ما رفوزه شد. ماشین ما تصادف کرد. می‌گویی چه کنی. این که کاری از دستش برنمی‌آید؟! همینطور تا یک کسی را پیدا می‌کند تمام غصه‌های درونی‌اش را برای این آقا یا برای این خانم نقل می‌کند. می‌گویی چه کنی؟ اجازه ندهید که مردم مشکلات شما را بدانند. مشکلات خودتان را خودتان حل کنید. یک جاهایی باید خودتان را نگه دارید. خودمان را نگه داریم. یک کار اطلاعاتی…
مادر جیغ نزند و دختر از دور نظارت کند. دختر وقتی در دربار آمد، نگفت: بروم به مادرش بگویم. گفت: بروم بگویم اهل بیتی بیاید. نگفت: شیرش بدهد. گفت: تمام زندگی‌اش را «یَکفُلُونَهُ» تحت تکفل بگیرد. وقتی گفتند: برو بیا. دختر ندوید. به مادر که گفتند: بیا. مادر هیجانی برخورد نکرد. اینها همه تدبیر خداست تا این بچه آرام به دامن مادرش برگردد. مادر هم در کاخ فرعون بیاید، دشمن فرعون در کاخ فرعون تربیت شود. کار خداست.
خدایا هرچه به عمر ما اضافه می‌کنی، بر ایمان و علم و عمل و عمق و برکت کار ما بیفزا. و هرچه ماه رمضان برای خوب‌ها مقدر می‌کنی همه را برای همه ما مقدر بفرما.

«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- آیه 164 سوره آل عمران به کدام نعمت الهی اشاره دارد؟
1) نعمت رسالت
2) نعمت خلقت
3) نعمت تربیت
2- مادر موسی بر چه اساسی نوزادش را به رود نیل سپرد؟
1) فرمان پدر موسی
2) فرمان الهی
3) فرمان فرعون
3- چه کسی با نهی از منکر خود، مانع کشته شدن حضرت موسی گردید؟
1) خواهر حضرت موسی
2) همسر حضرت موسی
3) همسر فرعون
4- بر اساس آیات قرآن و روایات، ملاک پاداش الهی چیست؟
1) سعی و تلاش، گرچه به نتیجه نرسد
2) سعی و تلاش، در صورتی که به نتیجه برسد
3) ملاک نتیجه درست، نه وظیفه!
5- آیه 19 سوره کهف به چه امری اشاره دارد؟
1) بیان شفاف همه اطلاعات
2) حفظ اطلاعات محرمانه
3) افشای اطلاعات محرمانه

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1776
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست