نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1782
موضوع: سفر معنوي (2)، آخربيني
تاريخ پخش: 25/11/80
بسم الله الرّحمن الرّحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
ترجمهاش اين است كه خدايا زبانم حق بگويد و كج نفهمم، «الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي».
1- آخر و پايان كار را ديدن
چند جلسه گذشته ما راجع به سير و سفر و جهانگردي صحبت كرديم، در پايان فكر كرديم يک مقداري ديد خودمان را از دور خودمان، بالاتر ببريم و محدود فكر نكنيم. چون معناي سير يعني به خانه و محله و كشورت قناعت نكن. يعني محدوديت را بردار و يک خورده بازتر، چون ديشب يك شعري را از مثنوي ديدم كه ميگويد بعضيها آخور را ميبينند و بعضيها آخر را ميبينند، آخوربين و آخربين. يک كسي نگاه به حيوان ميكند، اگر آخور بين است ميگويد چه علفهاي خوبي دارد ميخورد، كسي كه آخربين است ميگويد وضعي كه دارد اين است كه آخر به قصاب و كشتارگاه خواهد انجاميد. يعني يكي آخور را ميبيند و يكي كشتارگاه را. وقتي به ابليس گفتند سجده كن گفت من به آدم سجده نميكنم اين از گِل و من از آتش، نژاد من از اين بهتر است، مثنوي ميگويد: ابليس گِل را ديد اما دين انسان را نديد. در جلسه قبل گفتم تكرار ميكنم مولوي ميگويد: هر كه آخربينتر او مسعودتر، مسعود يعني كسي كه سعادت دارد هر كه آخر را ببيند، آدم مسعودي است. با سعادتي است، يعني عميق فكر ميكند. فكرش اوج دارد يعني روشنفكر است، روشنفكر واقعي اين است، روشنفكر كسي است كه غير از پيش پايش يک خورده عقبتر را هم ببيند.
2- هر محدوديتي بد نيست
پس موضوع بحثمان: ادامه بحث سفر معنوي، آخربيني، شكستن محدوديتها است. انسان وقتي كفش پا ميكند خودش را محدود ميكند ولي اين محدوديت به نفع پا است. محدوديت مثبت و منفي داريم. كما اين كه توسعه هم مثبت و منفي دارد، ممكن است مرض سرطان در بدن توسعه پيدا كند، اما توسعه مثبتي نيست، نه هر محدوديتي منفي، و نه هر توسعهاي مثبت است، بايد اينها را دقت كرد. هركه آخور ميبيند بايد او طرد شود. ميگويد خودم، كتم، شلوارم، خانهام، ماشينم، تلفنم، قبيلهام، نژادم، آنكه فقط خودش را ميبيند، مطرود است يعني بايد طرد شود، اما آنكه روشنفكر است فكرش اوج دارد، اين با سعادت است. خيلي از لذتها هست ولي آخرش آتش است. اميرالمؤمنين ميفرمايد: «لَا خَيْرَ فِي لَذَّةٍ مِنْ بَعْدِهَا النَّارُ» (بحارالانوار/ج41/ص 104)، در لذتهايي كه بعد از آن آتش است اين خير ندارد. لذتي كه بعدش آتش است خيري ندارد. يعني نگاه نكن به كلاهبرداريِ امروز، نگاه كن به زندان بعدش، با دروغ كلاه سر مشتري گذاشتن، بعد ميفهمد كه فلاني گران فروش و كلاهبردار است مشتريهايش كم ميشود. گاهي افراد ميگويند سود كم كن. من ديدم بالاي سر يك مغازه نوشته سود كم، سود كم كه گرفتي مشتري زياد ميشود مشتري كه زياد شد فروش زياد ميشود، فروش كه زياد شد سودش زياد ميشود، اگر كم سود گرفتي مردم ميگويند فلان جا ارزاني است، جنسهايش ارزان است، ميريزند شلوغ ميشود، زياد ميخرند، دو نفر سودش زياد است، افرادي كه قدم اول سود زياد ميگيرند، مارك گرانفروش بهشان ميخورد براي مثلاً مقداري پول، سود زيادي گيرش ميآيد، اما مارك گرانفروش، اما سود كم گرفتي عزيز ميشود ميگويند: فلاني رحم دارد. بي انصاف نيست. ارزان فروش است. ميريزند سر مغازهات شلوغ كه شد كم هم كه سود ببري، وقتي مشتري زياد شد سود هم زياد ميشود. آدم محدود، سفر را سفر مادي ميداند؛ توشه را همين فلاكس چايي و ساندويچ و پلو، راه را همين جادههاي اتوبان، مسابقه را فوتبال و واليبال، سود و زيان را چك و پول و دارو و بيماري، ولي كسي كه عميقتر است يک خورده بالاتر فكر ميكند اين يک تكهاش را گفتهام ديگر تكرار نميكنم از اين به بعدش را براي شما ميگويم، چون ميخواستم آن جلسه تمام شود، تمام نشد. حالا ميرويم سراغ غذاي معنوي.
3- غذاي جسم و غذاي روح
غذاي معنوي، در قرآن ميفرمايد: (فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِه) (عبس /24) يعني انسان به طعامش نظر كند. حالا نگاه به غذايت كن ببين تركيباتش از چيست؟ نگاه به غذايت كن ببين بهداشتي است يا نه، نگاه به غذايت كن ببين حرام است يا حلال؟ معاني زيادي دارد، حالا همهاش، طعام مادي است، هماني كه ميرود توي شكم، اما اسلام يک خورده ديد شما را بلندتر ميكند. ميشود مقالهاي نوشت. دين اين است كه دين، ديد را اضافه ميكند، شعارمان اين باشد كه: «دين ديد ميآورد» بي دين بسته فكر ميكند. كسي كه دين نداشته باشد، ميگويد غذا همين غذايي است كه ميخوريم، اما وقتي سراغ دين ميرويم. امام ميفرمايد: منظور از «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِه» اين نيست كه در شكم ميرود، هر چي كه وارد بدن بشود طعام است، چه غذا باشد و چه فكر. اگر كسي يک فكري را هم به شما القاء ميكند، مواظب باشيد اين چه حرفي است كه ميزند. امام كاظم(ع) ميفرمايد: پاي سخنراني چه كسي نشستهاي؟ پاي هر حرفي بنشيني و آهنگ او را گوش بدهي عبد او شدهاي. عيد ظاهري، يك عيد داريم كه آدم لباس خوب ميپوشد و علفها سبز ميشود و درختها گل ميدهد و آدم تخمه ميشكند، شيك و پيك و تبريك و خوب اين عيد است همه دنيا عيد است. عيد معنوي: مثلاً ميگويند عيد غدير عيد است، عيد قربان عيد است، اينها عيد معنوي است، يعني چه؟ يعني سي روز غريزه گفت بخور، وظيفه گفت ماه رمضان است نخور، غريزه ميگويد بخور، وظيفه ميگويد نخور، اينجا سي روز كشتي گرفتي بين غريزه و وظيفه، وظيفه بر غريزه غالب شد روزه گرفتي، حالا ميگويد عيد بگير. خدا به ابراهيم ميگويد: بچه 13سالهات را بكش، وظيفه ميگويد بكش، غريزه پدري ميگويد نكش، بكش، نكش، حضرت ابراهيم چاقو را ميگذارد، وظيفه بر غريزه پيروز ميشود، ميگويد: حالا عيد قربان است. عيد قربان عيدي است كه وظيفه بر غريزه پيروز شد. يک كسي ميخواهد كلاهبرداري كند، كلاهبرداري كن مشتري نميفهمد. كلاه سرش بگذار، غريزه ميگويد: پولهايش را بگير، وظيفه ميگويد: خوب قيامت چي ميگويي؟ جواب خدا را چه ميدهي؟ هر روزي كه وظيفه بر غريزه پيروز شد، آن روز عيد، هر روزي كه گناه نكني آن روز عيد است، عيد معنوي. عيد معنوي روز پيروزي وظيفه بر غريزه، اين هم عيد معنوي است، غذاي معنوي عيد معنوي.
4- علم واقعي
علم معنوي: علم مادي چيست؟ همين چيزهايي كه ميخوانيم. درسي ميخوانيم نمره ميگيريم. اين علم مادي است. علم معنوي چيست؟ علم معنوي اين است كه هر چي آدم باسوادتر ميشود، عبوديتش بيشتر ميشود. آقايان تحصيل كرده كه پاي تلويزيون هستيد من نميدانم مدرك شما چقدر است، وقتي با سوادتر شدي، بيشتر دست مادرت را ميبوسي؟ احترامت به معلم و دبير و استاد دانشگاه بيشتر است؟ طلبهها هر كدام با سوادترند بيشتر دست مراجع را ميبوسند، اگر سرباز آموزش نظامي ياد گرفت حاضر است سرباز را ببوسد كه اين بود كه به من آموزش داد، دست آن مربي شنا را ببوسم كه به من شنا ياد داد. اين به من كامپيوتر ياد داد، اصولاً حضور ما در مسجد بيشتر ميشود؟ بندگي ما نسبت به خدا، نسبت به استاد و پدر و مادر، اگر هر چي با سوادتر شديم، تواضعمان بيشتر شد اين علم معنوي است، و گرنه يک چيزهايي حفظ كردهايم، من فكر ميكنم گفته باشم اين از حرفهايي است كه تكرارش اشكال ندارد. من رفتم پهلوي علامه طباطبايي گفتم قرآن يک آيه دارد كه (إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماء) (فاطر /28) علما از خدا ميترسند، گفت بله، گفتم: من اول كه سوادم كم بود سال اول طلبگيام سر نماز يک حالي داشتم. گريه ميكردم، اما كمي سوادم بيشتر شد سر نماز حواسم پرت ميشود، پس اين چيست؟ گفت: آدم كه از خدا ميترسد. من يک كمي آدم شدهام اما از خدا نميترسم. علامه فرمود پس معلوم ميشود چيزهايي كه تو خواندهاي علم واقعي نبوده است، يک چيزهايي حفظ كردهاي، مثل نوار ضبط صوت، يک چيزهايي را حفظ كردهاي، اگر علم واقعي بود، عبادتمان بيشتر ميشد. يک كسي را ميبردند گزينش كنند، گفت چه كنم كه قبول شوم، گفت: هر چي مؤدبتر حرف بزني، نمرهات بيشتر است، گفت: چه جوري؟ گفت: اگر گفت سلام، بگو سلام عليكم، اگر گفت سلام عليكم بگو: عليكم و رحمة الله، اگر گفت سلام عليكم و رحمة الله، بگو سلام عليكم و رحمة الله و بركاته، گفت خيلي خوب، وارد اتاق كه شد مسئول گزينش گفت: سلام عليكم و رحمة الله و بركاته. اين ديد ديگر چيزي ندارد بگويد گفت سبحان ربي العظيم و بحمده! خوبي معنوي: ميگويند فلاني وضعش خوب است، يعني چه؟ ميگويد: خانه، ماشين، تلفن، تلفن همراه، سرمايه و… اينها همه نعمت است، اما خوبي معنوي چيست؟ روزي چند تا دروغ ميگويد؟ چند تا غيبت ميكند؟ چقدر مواظب خودت هستي؟ ممكن است بگوييم شانس دارد دزد خانهاش را نبرده، اما شيطان دينش را برده است. به يک كسي گفتند: حالت چطوره؟ گفت هي الحمدلله نه مالي داريم كه دزد ببرد نه ديني كه شيطان ببرد. خوبي معنوي، قرآن بخوانم، (لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِب) (بقره /177). قبله اول ما بيت المقدس بود. حالا چرا قدس بود؟ چون داخل كعبه بت بود پيغمبر نميخواست، رو به كعبه نماز بخواند كه خيال كنند احترام ميكند. رو به بيت المقدس نماز ميخواند، يهوديها آمدند گفتند: كه رو به قبله ماست؟ پس حالا كه رو به قبله ماست پس شما فتوكپي ما هستيد. فوري آيه نازل شد قبله را عوض كنيد كه يهوديها به شما منت نگذارند. قبله كه عوض شد، سر و صدا شد، قبله عوض شده، ميفرمايد: «لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِب» خير اين نيست كه آن طرف نماز بخوانيد يا اين طرف (لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّه) (بقره /177) خوبي اين نيست كه خانه شما چقدر بوده چقدر شده؟ خوبي اين است كه در اين خانه چقدر نماز خواندهاي؟ تلويزيون شما سياه و سفيد است يا رنگي؟ چهارده اينچ است يا 16 يا 24، چقدر چيز ياد گرفتي؟ اين قالي ابريشم است يا موكت، چند تا گرسنه رويش غذا خورد؟ ممكن است موكت باشد گرسنهها بيايند روي آن غذا بخورند، و ممكن است ابريشم باشد سال ميآيد و ميرود تو اين اتاق مهماني يك گرسنه، سير نميشود، آقا مهر شما يک سانت است يا يک وجب، يك مهر آوردهام از كربلا يک وجب در دو وجب، چند ركعت نماز خواندي؟ مناره مسجد چند متر است؟ چند نفر روي آن اذان گفتهاند؟ مناره را متر نكنيد، هيأت ابوالفضل يك علامت دارد، 16 طبقه، 14 تا پهلوان ميكشند، خيلي خوب چه كسي با فكر ابوالفضل آشنا ميشود؟ علامتها را نشماريد، راهپيمايي سر و تهش را نبينيد، يک خورده از اين كه هستيم بالاتر برويم.
5- دشمن واقعي
جنگ معنوي: يک جنگ داريم با صدام، داشتيم 8 سال جنگ، ولي جنگ معنوي ميگويد دشمن خودت توي خودت است. چطور؟ حديث داريم: «أَعْدَى عَدُوِّكَ نَفْسُك» (بحارالانوار/ج71/ص271)، بزرگ ترين دشمن تو نفس توست. چطور نفس تو دشمن شماست؟ ميگويم: اگر يک كسي فردا بيايد در دبيرستان، دانشگاه و حوزه قفل بزند و بگويد من نميگذارم درس بخوانند بچهها، حوزه، دانشگاه، آموزش و پرورش نميگذارم درس بخوانند، اگر كسي در مدرسه را قفل كند، و مانع تحصيل بشود، سؤال ميكنم دشمن هست يا نه؟ گاهي وقتها كسي قفل نميكند، نفست قفل ميكند، ميگوييم، آقا نمازت را بلد نيستي؟ به بغلي بگو آقا جان من نمازم را ميخوانم ببين چطور است؟ من بروم پهلوي اين؟ بلد نيستي قرآن بخواني، صدايش بزن بگو تو بلدي؟ من شاگردم، من شاگرد اين؟ غرور نميگذارد پس غرور قفل ميكند، گاهي دشمن قفل ميكند و گاهي غرور، نميگذارد چيزي ياد بگيريم. اينقدر آدم داريم كه غرورش مانع اين است كه… افرادي هستند همينطور كه دشمن در را قفل ميكند، غرورشان در علم را روي اينها قفل ميكند، اين هم دشمن است، غرور هم دشمن است حسادت هم دشمن است، اينكه كدام بزرگترين دشمن است، دشمن كيست؟ ما ميگوييم دشمن ما آمريكا و اسراييل است، حق هم هست. اما گاهي هم دشمن ما خودمان هستيم. گاهي ممكن است خودم آمريكا باشم، ميگويم: آمريكا چيست؟ آمريكا تجاوز ميكند به افغانستان، شما زور ميگوييد به اين و آن، تو به خواهرت توي خانه زور نميگويي، با لگد بلندش ميكني تا پيراهنت را اتو كند؟ شما هم زور ميگويي منتها يک آمريكاي كوچولو هستي، يعني آمريكا زور ميگويد، شما هم زور ميگويي، تجاوز به حريم هوايي، خدا لعنتشان كند، شما كه سيگار ميكشي دودت را توي حلق بغلي ميكني آيا شما تجاوز به حريم هوايي نميكني؟ ايشان ميخواهد از اكسيژن سالم استفاده كند شما اكسيژنش را دودي ميكني؟ پس شما هم تجاوز به حريم هوايي ميكني. ما نبايد همينطور حساب كنيم. دشمن آن است كه مدرسه را قفل ميكند، غرور شما هم دشمن است.
6- زيبايي واقعي
اما زيبايي معنوي، (حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمان) (حجرات /7) دين ميخواهد شما را بالا ببرد بگويد از اين لباس شيك بيا بيرون، كفشش برق ميدهد اما مخش را برق نميدهد، مخش راكد است، مخ راكد است ولي كفش برق ميدهد. بعضيها چرم را جلد كتاب ميكنند، بعضي چرم را كفش ميكنند، يكي چرم را خرج پا ميكند يكي خرج فكر، افرادي هستند اگر چند هزار تومان كفش باشد ميخرند اين چه مملكتي است؟ ببخشيد چي شده؟ ميداني سه تا كتاب خريدهام اينقدر، ببخشيد كفش را چند خريدي؟ چرا كفش كه ميخري داد نميزني؟ پايت ميكني داد نميزني تا خرج مغزت ميكني؟ زيبايي معنوي: يک دزد را گرفتند بردند كلانتري، گفت عجب ما هر روز صبح چهار تا قل ميخوانديم امروز يادمان رفت بخوانيم؟ يعني آن دزد هم قل هو الله ميخواند براي دزدي، گاهي وقتها اصل كارش دزدي است، بحث از عدالت ميكند، سرش را در ميآورد از ماشين فحش ميدهد ميگوييم فحش نده بد است ميگويد حقش است اسم فحش را ميگذارد حق، اسم تقسيم دزدي را ميگذارد عدل. زيبايي معنوي: حتي جوانهايي را داريم هرزه هستند به دختر مردم نگاه بد ميكند، اصلاً خيلي هرزه است به هركسي نگاه بد ميكند، اما در عين حال وقتي خودش ميخواهد داماد شود ميگويد مادر برو سراغ يک دختر پاك، خودش چشمهايش ناپاك است، يعني همان ناپاك وقت ازدواج دنبال دختر پاك ميگردد. پاكي همين است. «زَيَّنَهُ في قُلُوبِكُمْ» اين زينت معنوي است. كشاورزي معنوي: «الدنيا مزرعه الاخره» (بحارالانوار/ج70/ص148).
7- زكات معنوي
زكات معنوي: «زَكَاةُ الْعِلْمِ نَشْرُه» (مستدركالوسائل/ج7/ص46)، زكاتي كه گندم و جو و گوسفند و اينهاست حالا باسوادتر شدهاي حالا زكات علم نشر آن است. حجاب معنوي: خودبينيها، ذخيره معنوي. دوست معنوي: ميگويند: دوست مادي همينهاست كه پول بستني و آب ميوه و ساندويچ، گفت و شنيد و گل و بلبل، ولي دوستي معنوي آن است كه واقعاً عيبت را به تو بگويد، ولو ناراحت ميشود، هر كسي عيبت را به تو گفت آن دوست واقعي است. و هر كس تو را خنداند و به عنوان دلقك از تو استفاده كرد دوست واقعي نيست.
8- هديه واقعي
هديه معنوي: هديه ظاهري، همين كادوهاست كه براي هم ميبرند و هديه معنوي آن است كه ببخشيد يک عيبي من ميخواهم به شما بگويم. امام صادق(ع) فرمود: هر كسي عيب مرا به من بگويد بهترين هديه را به من داده. هديه كادو نيست اگر كسي به شما عيب شما را گفت دوستش داشته باش، چون هديه است. رزق معنوي، شيريني معنوي، پاكي معنوي. خدايا، ديد ما را از شكم و شهوت و خوراك و پوشاك و ديد ما را از محدوديتهاي منفي نجات بده. دنياي ما را آباد كن، ولي آخرت ما را آبادتر بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و برکاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1782