نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1794
موضوع بحث: سوال، اهميت و آداب
تاريخ: 25/08/68
بسم الله الرحمن الرحيم
بحثمان در آستانه هفته وحدت حوزه و دانشگاه است و در خدمت دانشجويان عزيز هستيم و موضوع بحثمان هم سوال و جواب است كه انسان از بچگى تا پايان عمر به آن نياز دارد. موضوعات، اهميت سوال، آداب سوال، هدف، از چه كسى و درباره چه چيزى بپرسيم و در چه حالى سوال كنيم. و يا پدر و مادر و معلم و استاد چگونه جواب بدهند و سپس سوال در قيامت. و اما اهميت سوال.
1- ارزش انسان به سؤال كردن است
اصولاً ارزش انسان به سوال كردن است چون الاغ هرگز سوال نمىكند زيرا براى انسان است كه شك بوجود مىآيد و انسان براى بر طرف كردن آن سؤال مىكند. امام مىفرمايد: (القلوب أقفال و مفاتحها السؤال) (غررالحكم، ص60) قلبها بسته شده و كليد آن سؤال است. يا «العلم خزائن و مفتاحها السؤال»(كنزالفوائد، ج2، ص107) علم خزينهاى است كه كليد آن سؤال است. امام باقر(ع) شعرى دارد، « شِفَاءُ الْعَمَى طُولُ السُّؤَالِ وَ إِنَّمَا تَمَامُ الْعَمَى طُولُ السُّكُوتِ عَلَى الْجَهْل»(كفايةالأثر، ص253) شفاى نابينايى سؤال است و تمام نابينايى سكوت است. يعنى در اينجا تشبيه كردهاند. امام صادق(ع) فرمود: «إِنَّمَا يَهْلِكُ النَّاسُ لِأَنَّهُمْ لَا يَسْأَلُونَ»(كافى، ج1، ص40) حكايت و بدبختى مردم براى اين است كه نمىپرسند. عمرى غسل بلد نيست يا نمازش غلط است ولى نمىپرسد يا مريض است ولى از دكتر نمىپرسد و در انتخاب شغل نيز مشورت نمىكند. اميرالمؤمنين مىفرمايد: سقوط امت بوسيله گروه است كه يكى ازآنها «جاهل يستنكف أن يتعلم»(غررالحكم، ص371) نمىداند ولى ننگ دارد كه بپرسد. در قرآن داريم «ثانِيَ عِطْفِهِ» (حج /9) يعنى كسى كه شانه هايش را بالا مىاندازد و مثل كسى كه مىخواهد آمپول بزند و خودش را مىگيرد و آمپول زن مىگويد خود را شل كن.
2- سؤال نكردن نشانه بياطلاعي است
در روايت داريم از كسانى كه از مردم شكايت مىكنند يكى دانشمند است كه مىگويد من در ميان مردم بودم ولى از من سؤال نمىكردند. اصولاً ميزان رشد انسانها به سؤال است. 12 چيز عامل رشد است و يكى ديگر از آنها دعا كردن است و دعا نشان دهنده ميزان رشد و طرز تفكر است. به كسى گفتند، 3 دعاى مستجاب خواهى داشت او ابتدا دعا كرد كه زن او زيباترين باشد و شد بعد ديد همه درباره زن او صحبت مىكنند و موجب دردسر شده است سپس دعا كرد زن او زشتترين شود و شد. بعد متوجه شد نمىتواند او را نگاه كند سپس دعا كرد مثل اولش شود و 3 دعايش را بيهوده از دست داده بود. سابق پول درآوردن مهم بود ولى الآن خرج كردن آن هم مهم است. اميرالمومنين فرمود هرچه مىخواهيد از من بپرسيد، آن وقت احمقى گفت: ريش من چند تا است؟ سؤال نكردن نشانه بى خيالى است. اگر به من بگويند در مورد آسمان چيزى بپرس نهايتاً مىتوانم چند سؤال سطحى بپرسم ولى يك ستاره شناس هزاران سؤال پيچيده خواهد داشت. پس هر كس بيشتر مىداند بيشتر مىپرسند. و اگر كسى از احكام دين سؤالى ندارد يا دانشجو و طلبه سؤال ندارند نشانه بى اطلاعى و كم توجهى آنهاست.
3- اصولي را كه در سؤال بايد رعايت كرد
آداب سؤال. در مورد آداب سؤال پانزده مورد ياداشت كردهام. 1- خجالت كشيدن. حديث داريم حيانكند قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «الْحَيَاءُ حَيَاءَانِ حَيَاءُ عَقْلٍ وَ حَيَاءُ حُمْقٍ»(كافى، ج2، ص106) دو رقم حيا داريم برخى حياها از عقل و برخى از حماقت است. حديث داريم هر كس 1 ساعت ننگ شاگردى را تحمل نكند عمرى ننگ بى سوادى را تحمل بايد بكند. 2 – از اهل آن بپرسد. 3 – به موقع بپرسد. يك لطيفه تاريخى، در جبهه بودند از على(ع) پرسيدند يا على نظرت راجع به فلانى چيست؟ امام فرمود: اين سؤال در اين موقع نشان دهنده اين است كه شما توطئهاى در نظر داريد. پس به موقع سؤال كردن خيلى مهم است. 4 – خوب طرح كردن سؤال كه ارزش است. 5 – از هر چيزى نبايد سؤال كرد. باادب سؤال كند عجولانه نباشد يا اگر معلم يا پدر و مادر گفت: بلد نيستم، نبايد او را تحقير كرد. از عالمى و بزرگى پرسيدند گفت: نمىدانم، بعد گفتند پس اين عمامه براى چيست؟ گفت، عمامه براى اينهايست كه بلد هستم. و همينطور از كسى هم كه بالاى منبر رفته بود اين سوال را پرسيدند كه اگر بلد نيستى چرابالاى منبر رفتهاى و او گفت: اينها براى چيزهايى است كه مىدانم و اگر قرار بود براى چيزهايى كه نمىدانم پله بسازم بايد تا آسمان منبر و پله مىساختم. برخى شغلشان سؤال كردن است ولى اهل عمل نيستند و ما هم از اين پير مردهاى قديمى داشتيم و بالاى منبر از ما مىپرسيدند. دختر عمه، پسردائى اگر شير نوه خاله خودش را خورد با مادر زن عمويش محرم مىشود يا خير؟ يا طلبهاى مىپرسد (اشطرتن) چه صيغهاى است؟ و از اين سؤالها مىپرسند تا طرف را تحقير كنند.
4- برخي اهداف سؤال كننده
گاهى سؤال كردن براى فهميدن است، گاهى براى فهماندن است، گاهى براى امتحان، گاهى براى خودنمايى، گاهى براى تحقير ديگران، گاهى براى ايجاد وسوسه. مثلاً مردم در حال نماز خواندن هستند مىپرسد آقا شما اين امام جماعت را عادل مىدانيد؟ مىگويند كسى ريش داشت و فردى از او پرسيد شما هنگام خواب ريش خود را روى پتو مىگذاريد يا زير آن و ايشان تا به حال به اين مساله فكر نكرده بود و شب براى اينكه بفهمد هميشه چكار مىكرده است، خوابش نبرد. گاهى سؤال براى توبيخ است، گاهى براى بهانه است، بنى اسرائيل گفتند گاوى را ذبح كنيد آنها پرسيدند زرد باشد يا سرخ يا سفيد يا سياه يا چند كيلو باشدو. . . و اين است كه مىگويند ايرادهاى بنى اسرائيلى. گاهى سؤال براى شايعه سازى است. مثلاً مىگويند فلانى 4 زن يا 10 خانه دارد. گاهى سؤال براى جاسوسى است و (يَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِكُمْ) (احزاب /20) واين 10 مورد اهداف سؤال كردن هستند و فهميدن و فهماندن ارزش دارد ولى بقيه رده بندى دارند و از واجب تا حرام داريم.
5- از چه افرادي سؤال شود؟
از چه كسى بپرسيم؟ بستگى به موضوع سؤال دارد. اگر مذهبى است (وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا) (كمالالدين، ج2، ص483) يعنى اگر موضوع سؤال، مسالهاى شرعى است كه انسان تكليف شرعى خود را نمىداند بايد به مرجع تقليد و مجتهد رجوع كند. البته مجتهد عادل و بى غرض و مرض «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ» (نحل /43) از اهل بيت و حديث و سنت بپرسيد. اما حديثى هم داريم كه(فسئلوا اهل الشرف من العلم) يعنى از شرف اهل علم بپرسيد يعنى برخى اهل علم هستند كه شرف ندارند. يعنى از اهل علم با شرف بپرسيد. عالمى با شرف است كه حقيقت را كتمان نمىكند و كارى ندارد كه به نفع كيست و ضرر چه كسى. كسى كه با شرف است بزرگوار است و بخاطر خط بازى سياسى و پول حرفى نمىزند و شيطنت نمىكند. كسى كه شرافت دارد پول بازى و پارتى بازى و رفيق بازى نمىكند و هيچ عاملي در اطلاع رسانى وى تاثير ندارد. اگر سؤال مربوط به اشخاص است بايد از خودش پرسيد نه از افراد ديگر هر چند بگويند فلانى بسيار قابل اعتماد است. حديث بخوانم. اگر 50 عادل گفتند قرائتى پول دارد ولى من خودم گفتم ندارم اينجا اسلام مىفرمايد بايد حرف خود من را قبول كرد «فَإِنْ شَهِدَ عِنْدَكَ خَمْسُونَ قَسَامَةً»(كافى، ج8، ص147) يعنى اگر 50 نفر نزد شما شهادت دادند كه فلانى فلان طور است ولى خودش گفت نه، بايد حرف خودش را بپذيريد. چون مىبيند يك وقت همه دروغ مىگويند به خصوص در مسائل سياسى كه بسيار راحت جوسازى مىكنند و مارك مىزنند. دو قصه پيرامون عشق به سؤال بگويم. 1- ابو ايوب انصارى همان كسى كه شتر پيامبر جلوى خانهاش خوابيد. او حديثى شنيد از پيامبر و گفت من اين حديث را از پيامبر شنيدهام. چه كسى آن را از پيامبر شنيده است؟ گفتند فلانى كه الآن هم مصراست. و او از مدينه تا مصر رفت تا آن سؤال را بپرسد. 2- مىخواستند از امام كاظم (ع) سؤالى بپرسند در حالى كه امام در زندان بود بران همين صحنهاى درست كردند كه خيار فروشى از صبح سبدى روى سرش گذاشت و خيار فروشى كرد تا غروب كه پيرامون زندان خلوت شد. و تا ديد مامورها نيستند از كوچه فرياد زد و سؤال پرسيد و امام هم از داخل زندان جواب داد. اين آدمها بودهاند ولي امروزه ما هم در جمهورى اسلامى آدمهايى داريم كه با وجود تلفن و عالمان بسيار سؤالهاى بى پاسخ فراوانى دارند چون هنوز ما در تحقيقات تشنه نشدهايم و قصه تشنه شناس را گفتهام و تكرار نمىكنم. باشد مىگوييم. مىگويند سابق اسراي جنگى را كه براى فروش مىبردهاند هر اسيرى هنر داشت قيمت بيشترى داشت و اسيرى را كه گرانتر بود پرسيدند چه هنرى دارد گفتند تشنه شناس است و با ديدن مىفهمد چه كسى تشنه است. خلاصه او را خريدند و بردند در خانه و آن روز غذاى چرب و شور درست كردند و به همه دادند تابخورند بعد از خوردن همه آب خواستند و آب نبود صاحب خانه به برده مىگفت اينها تشنه هستند ولى او مىگفت اينها دروغ مىگويند. اينها چون مىخواهند من و تو را امتحان كنند. در همين حين يكى از اينها گفت مرگ بر تشنه شناس و ظرف را برداشت و خودش به سراغ آب رفت. آن وقت برده گفت اين واقعاً تشنه است. چون كسى كه مىنشيند و آب مىخواهد واقعاً تشنه نيست. دانشجويى هم كه هم تلفن دارد و هم عالم هست و هم سؤال دارد ولى نمىپرسد واقعاً دانشجو نيست.
6- از چه موضوعاتي سؤال شود
اما از چه سؤال كنيم بماند تا اگر وقت كرديم بگوييم. در هر حال سؤال كنيم. ابوريحان بيرونى در حال مرگ بود و فقيهى به عيادت او آمد و ابوريحان از او سؤال علمى كرد و عالم گفت شما با اين حالتان چه وقت سؤال پرسيدن است و ابوريحان گفت بدانم و بميرم بهتر از آن است كه ندانسته بميرم. على(ع) مىفرمايد: رسول خدا وقتى حركت مىكرد من قدم به قدم از او سؤال مىپرسيدم «كَانَ لَا يَمُرُّ بِي مِنْ ذَلِكَ شَيْءٌ إِلَّا سَأَلْتُ عَنْهُ»(بحارالأنوار، ج2، ص230) در جبهه پيرمردى از على(ع) پرسيد توحيد يعنى چه؟ همه گفتند الآن چه وقت اين سؤالهاست اما امام فرمود شما بجنگيد تا من برايش بگويم. آن وقت ما مىگوييم الآن حال نداريم. كسى مىگفت دانشجوهاى ما 40 روز است مرغ نخوردهاند نخست وزير گفت مگر ابو على سينا چند مرغ خورده است. ناخداى خوب كسى است كه كشتى خود را در آب شيرين و شور و در هر وضعيتى براند و صياد و غواص و خوب هم همينطور است.
7- انواع جوابهاي پدر و مادر در برابر سؤالهاي فرزندان
اما جواب دهنده كه من برخى حرفهايم را نگفتم تا به اين مطلب بپردازيم. در مقام سؤال پدر و مادرها 3 نوع هستند. يك پدر و مادرهايى كه هرچه از آنها مىپرسند به بچه هايشان دروغ مىگويند و به فهم و علم و امانت الهى خيانت مىكنند. دوم برخى پدر. مادرها بچهها را مىكوبند و مىگويند مگر فضولى، فضولها را مىگيرند. كسى راه مىرفت و مرتب مى گفت 16، كسى از او پرسيد چرا مگويى 16، او گفت 17، پرسيد چرا مىگويى 17، گفت داشتم فضولها را مىشماردم. سوم پدر و مادرهاى كه به بچهاش در حد عقلش جواب مىدهد. اگر بلد نيست به طرق مختلف جويا مىشود و از آقا يا با تلفن از كسى مىپرسد و به بچه مىگويد. كسى به من گفت آقاى قرائتى چه كنم كه حواسم موقع خواندن نماز جمع باشد من هم گفتم دستت را به من بده تا با هم برويم و از كسى بپرسم چون من هم نمىدانم. شما هم اگر سؤال فرزندانتان را بلد نبوديد خيلى راحت بگوييد نمىدانم و با هم مىرويم و مىپرسيم.
8- شيوه پاسخ جواب دهنده
اما جواب دهنده. ابتدا بايد ايجاد آمادگى كرد چون شاگرد و مستمع بايد آماده شود. لطيفهاى بگويم كه حديث است. و بگويم كه علم ما در مورد حديث بسيار ضعيف است و شايد مسالهاى نداشته باشم مگر آنكه در مورد آن حديث داشته باشيم. كسى از خدمت امام سؤال كرد. امام «فَأَطْرَقَ رَأْسَهُ» امام سرش را پايين انداخت و سپس جواب داد. او گفت: آقا بلد نبودى؟ امام فرمود چرا، و او پرسيد پس چرا سرتان را پايين انداختيد؟ امام فرمود مىخواستيم تا تو تشنه شوى براى همين زود جواب ندادم. چون لحظهاى مكث باعث مىشود مطلب در ذهن بماند. مىگويند پدرى به پسرش و صيت كرد اگر خواستيد خانه را بفروشيد ابتدا سر در خراب كنيد و بسازيد سپس بفروشيد تا بفهميد بنايى چقدر كار دارد. امام مىفرمايد(توقيرا للحكمه) يعنى سرم را پايين انداختم و تو را منتظر گذاشتم تا قدر جواب را بدانى. در نيشابور وقتى از امام رضاسؤال كردند، امام فرمود: (لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا) (توحيد صدوق، ص25) و بعد از مدتى فرمود: «وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» و مردم را تشنه گذاشت. خود خداوند هم وقتى مىخواهد حرفى بزند ابتدا ما را تشنه مىكند. مثلاً «الم ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ» (بقره /2-1) يا (وَ الْفَجْرِ وَ لَيالٍ عَشْرٍ وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ وَ اللَّيْلِ إِذا يَسْرِ) (فجر /4-1) فجر و شب و. .. قسم مىخورد كه چى؟ (هَلْ في ذلِكَ قَسَمٌ لِذي حِجْرٍ) (فجر /5) يا (وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها) (شمس /4-1) و يازده قسم مىخورد تا بگويد (قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها) (شمس /9) يا قرآن مىفرمايد (إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ وَ إِذَا الْجِبالُ سُيِّرَتْ وَ إِذَا الْعِشارُ عُطِّلَتْ وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ) (تكوير /9-1) يعنى خود خدا هم گاهى با قسم شنونده را تشنه مىكند گاهى هم با چند اگر، و گاهى هم با حروف مقطع مثل برخى خطبا و به اين ترتيب طرف را آماده مىكنند. دوم، اگر جواب را بلد نيستى راحت بگويد بلد نيستم چون از پيامبر كه بالاتر نيستى. خدا مىگويد در قرآن كه پيامبرش مىگويد (لا أَعْلَمُ) (انعام /50) يا (إِنْ أَدْري) (انبياء /109) نمىدانم (عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي) (اعراف /187) يعنى خدا مىداند. از علامه طباطبايى صاحب تفسير الميزان سؤالى پرسيدند، ايشان فرمود اگر بگويم نمىدانم اشكالى ندارد و آنها گفتند: نه، سپس ايشان فرمود پس نمىدانم. چون برخى نمىدانند ولى آنچنان سمبل مىكنند و مىگويند اقوال بسيارى در اين زمينه هست و بايد مراجعه كنم و. . و انسان مىفهمد كه نمىداند. آقاجون علامه طباطبائى گفت نمىدانم شما هم بگوييد نمىدانم. (وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ) (اسراء /36) در مورد چيزى كه علم ندارى قضاوت نكن و حكم نكن. «مَنْ أَفْتَى النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لَا هُدًى لَعَنَتْهُ مَلَائِكَةُ الرَّحْمَةِ وَ مَلَائِكَةُ الْعَذَابِ وَ لَحِقَهُ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِفُتْيَاهُ»(كافى، ج1، ص42) و چقدر حديث در مورد كسى كه بدون علم فتوى بدهد، داريم. سوم، در جوابها كليدى جواب بدهيم. يعنى سعى كنيد يك جواب كلى و كليدى بدهيد كه خودش هميشه بتواند جواب را بيابد. مثلاً كسى مىپرسد فلانى چطور آدمى است؟ مىگويند انسان داغى است؟ من جواب مىدهم كه داغ است يا پخته يا هر دو چون هر داغى ممكن است سرد شود ولى هيچ پختهاى خام نمىشود پس سعى كنيد هم داغ باشيد و هم پخته چون هيچ پختهاى خام نمىشود. مثلاً مىپرسد نمىدانم لباسم نجس شده است يا خير؟ امام مىفرمايد: (كُلُّ شَيْءٍ طَاهِرٌ) (مستدركالوسائل، ج2، ص583) تا اينكه علم پيدا كنى. يا ما قبلاً وضو نداشتيم و نمىدانيم وضو گرفتهايم يا خير؟ خوب قبلاً كه وضو نداشتهاى حالا هم ندارى تا وقتى كه علم پيدا نكنى به وضو گرفتن يا اگر وضو دارى و نمىدانى كه خوابيدهاى يا خير، هنوز هم وضو دارى. قرآن مىفرمايد «قُلْ يا أَيُّهَا الَّذينَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» (جمعه /6) هركس گمان مىكند انسان خوبى است بايد از مرگ نترسد. مثل اينكه من كه الآن در حال سخنرانى هستم اگر هر مقام علمى وارد شود و رنگ من عوض نشود، مشخص مىشود كه حرفهايم درست است ولى اگر كسى آمد و من دست و پايم را گم كردم معلوم مىشود حرفهايم چرت و پرت بوده است. پس اگر مىخواهيد ببينيد واقعاً حزب اللهى هستيد ببينيد واقعاً آماده مرگ هستيد يا خير؟ مىگويند نرخ شما چقدر است؟ من يك فرمول كلى مىگويم، هر كجا گناه كرديد قيمت شما همانقدر است مثلاً اگر بخاطر 30 تومان دروغ گفتى قيمت شما همان 30 تومان است و فرقى نمىكند كه فوق ليسانس باشى يا غيره. اما نرخ على(ع) آنقدر است كه مىگويد اگر همه هستى را بدهند تا من گناه كنم هرگز گناه نخواهم كرد. اگر من را با يك بستنى خريدند ديگر حجهالسلام نيستم و فقط يك بستنى هستم.
9- در جواب ذكر سند و استفاده از هنر مهم است
مسأله ديگر در جواب سند نقل كنيد. امام باقر(ع) مىفرمايد: هركس از من سؤالى كرد و من جواب دادم از من سند بخواهيد تا سند قرآنى آن را برايتان بگويم. مسأله استفاده از هنر در جواب دادن مثل خدا كه وقتى ابراهيم(ص) در مورد زنده كردن مردگان در قيامت از خداوند سؤال كرد خداوند به طريقه نمايش به او جواب داد كه قصهاش را مىدانيد. يك وقت آقايى بالاى منبر اين داستان را تعريف مىكرد، حيوان چهارم را گفت الاغ بود(يادش نبود)پرسيدند كه الاغ نمىپرد؟ او گفت كه الاغهاى زمان ابراهيم مىپريدند. كسى نزد امام آمد و گفت شما اين همه يار داريد چرا قيام نمىكنيد. امام به او گفت بيا برويم بگرديم و رفتند بيابان. سپس به او فرمود برو بزغالهها را بشمار، و او گفت 17 تا است و امام فرمود: اگر به تعداد اين بزغالهها يار داشتم قيام مىكردم. مسأله ديگر ارجاع به داناتر، يعنى بگوييد جواب سؤال شما اين است ولى فلانى از من بهتر مىداند. يا وقتى كسى براى عذرخواهى بخاطر غيبت مىآيد كلى خودش را سبك و سنگين نموده است تا خود را به اين كار راضى كرده پس من نبايد بپرسم چرا غيبت كردى يا چه چيزى گفتى؟
10- برخي سؤالات را نبايد جواب داد
هر سؤالى را نبايد جواب داد مثل اسرار نظامى، يوسف(ع) خواب ديد و براى پدرش نقل نمود. يعقوب(ع) فرمود: (قالَ يا بُنَيَّ لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى إِخْوَتِكَ فَيَكيدُوا لَكَ كَيْداً) (يوسف /5) خوابت را براى برادرانت نقل نكن چون براى تو نقشه مىكشند پس نبايد هر سؤالى را جواب داد. سؤالهاى مسخره را هم نبايد جواب داد مثل اينكه مىپرسند شما چند كيلويى؟ از رسول اكرم(ص) سؤال مسخرهاى پرسيدند و پيامبر ناراحت شد. خداوند فرمود: سؤالهايى از اين بدتر از حضرت موسى پرسيدهاند (فَقَدْ سَأَلُوا مُوسى أَكْبَرَ مِنْ ذلِك) (نساء /153) در سؤال تكلف نداشته باشد و جواب دهنده سعى كند از شغلش بپرسد. كسى پرسيد شما همه اينهايى را كه مىگويى خودت هم عمل مىكنى. و آقا پرسيد شما چه كارهاى؟ گفت به كفاش، واو گفت مگر تو همه كفشهايى را كه تعمير مىكنى خودت مىپوشى؟ ! ارتشى مىپرسيد چرا نماز عربى است. وگفت سرود ملى شما بايد فارسى باشد اگرچه عرب و كرد و لر، در ايران است چون زبان بين المللى است. پس بايد در جواب دادن از شغل طرف مقابل استفاده كنيد. وقت روبه پايان است. كتابهايى در مورد پاسخ به سؤالات است. كتاب علل الشرايع كتابى است حدود هزار صفحه كه از امام مىپرسند چرا غسل يا تيمم و. . . فلان طور است و امام پاسخ مىدهند و كتابى است به نام المراجعات كه صد سؤال و جواب است و همينطور كتاب احتجاجات طبرسى(اجوبه موسى جارالله) حضرت امام(ره) مجموعه استفتاءاتى دارند كه چاپ شده است. مرحوم شهيد هاشمى نژاد هم سؤال شما پاسخ كتابى به اين نام دارند و پرسشها و پاسخها همينطور. ولى سؤال از روز قيامت ماند كه مىپرسند جوانىات را چه كردى، از كجا در آوردى و در چه راهى خرج كردى؟ چه كسى رأى دادى و از رهبرى مىپرسند و رئيس جمهور پس سؤال از قيامت هم خيلى مهم است ولى فرصت ما تمام شد. انبياء و اولياء و شهداء و پدر و مادر و استاد و. . همه برگردن ما حق دارند. خدايا هركس بر گردن ما حق دارد و از دنيا رفته است با اميرالمؤنين و شهداى صدر اسلام محشور بفرما و به هركس كه الان برگردن ما حق دارد عزت و وحدت مرحمت بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1794