responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1817
«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»     
الهی انطقنی بالهدی الهمنی التقوی

ماه رمضان امسال بحثمان بحث سیره پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) بود روش زندگی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اهل بیتش جلساتی صحبت کردیم این جلسه هم ادامه، همان است موضوع بحث سیره یعنی روش سیره پیامبر اسلام و اهل بیت قرآن می‏فرماید او چه جوری زندگی کرد «و لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنه» «اسوة» یعنی الگو یکی دو جلسه قبل بحثمان این بود که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با خانمش برخوردش چگونه بود (چون چند تا زن داشت که گفتیم زنهایش بعد از 53 سالگی بود قبل از 53 سالگی یکی بیشتر نداشت خدیجه پیغمبر ما هم 63 سال عمرش بود از این 53 سال تا 63 سال با داشتن 60,50 نوع جنگ و مسافرت‏ها و هجرت‏ها و درگیری‏ها و تعلیم تربیت‏ها و قضاوت‏ها و بعد هم زنهایش زنهایی بودند که یا بیوه بودند و یا و یا در جلسات قبل گفتیم که این ازدواجهای پیغمبر به خاطر مسائلی که بین ما هست بگویید نیست چون آدم اگر برای مسئله شهوت و جنسی هست باید انسان اینور 30 سال 40 سال زن بگیرد بعد از 53 سالگی توی 60, 50 تا جبهه دیگر فرمت زن داری به آن معنا نیست آن هم زنها عیال وار پر بچه بیوه اینها را گفتیم اما رفتارش چطور بود با خانمهایش باز یک مقداری صحبت کردیم یک جلسه دیگر تا دو جلسه دیگر می‏خواهیم صحبت کنیم جالب این است) که این بحث هم دومین جمعه ماه رمضان پخش می‏شود که مصادف است با وفات حضرت خدیجه پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) با خانم هایش چه طوری برخورد می‏کرد اول اینکه هر برنامه‏ای می‏خواست برای مردم بگوید اول به زن و بچه‏اش می‏گفت قرآن می‏فرماید که «یا ایها النبی» گفتیم 12 تا «یا ایها النبی» 4 تایش مال خانواده پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که «یا ایها انبی» به زنهایت این طوری بگو.

ابتدا اصلاح خانواده، سپس مردم

«قل لازواجک و بناتک و نساء المؤمنین» رفتار حضرت با خانواده اصلاحات از خودی‏ها شروع شود هر کس صحبت می‏کند برای امر به معروف و نهی از منکر اول باید از خودش شروع کند خداوند به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‏گوید ببین اول لباس خودت را درست کن «وثیابک فنظهر» اول لباسهایت را تطهیر کن بعد می‏آید و می‏گوید که به فامیلهایت بگو «و انذر عشیر تک الاقربین» عشیره یعنی فامیل «عشیرتک الاقربین» اقرب‏ها اول خودت «ک» یعنی خودت بعد «عشیره» فامیلت بعد همشهری هایت «ولتنظرام القری» اگر می‏خواهی هشدار بدهی اول «ام القری» مکه است اول به مکه «انتظرام القری و من حولها» بعد می‏فرماید: «الناس کافة» برای همه مردم «لناس کافة» برای مردم عموم مردم اصلاً راه این است راه این است خداوند هم گاهی که دستور می‏دهد می‏گوید اول خودم عمل می‏کنم بعد دستور می‏دهد.

درود خداوند و فرشتگان بر پیامبر (ص)

یک آیه‏ای است همه ایرانی‏ها حفظ هستند «ان الله و ملائکته یعملون علی النبی» یعنی خداوند و ملائکه خدا «یعملون» صلوات می‏فرستید بر پیغمبر بعد بخشنامه می‏کند دستور می‏دهد که «یا ایها الذین امنوا» شماهم «صلوات علیه و سلموا تسلیما» یعنی هر مدیر کلی هر وکیل و وزیر و سفیری هر که می‏خواهد دستور بدهد اول خودش بگویید عمل کند بعد دستور بدهد اگر مدیر دبیرستان اگر دبیر دبیرستان آمدند نماز جماعت بچه‏ها هم می‏آیند اگر مدیر و اینها بنشینند توی اتاق چای بخورند بعد به بچه‏ها بگویند بچه‏ها بروید نماز خوب نماز خلوت است «ان الله» این یکی از اصول مدیریت است توی این آیه «ان الله و ملائکته یعملون علی النبی» تازه «یعملون» فعل مضارع است فعل مضارع از نظر ادبیات عرب دلالت براستمرار دارد یعنی خدا و فرشته‏ها و ائمه صلوات می‏فرستید بعد به ما می‏گویند شما هم یک لحظه صلوات بفرستید «یا ایها الذین امنوا» شما هم «صلوا علیک» «وسلمواتسلیما»، «صلوات علیه و سلمواتسلیما»اصولاً یکی از اصول مدیریت و توفیق مدیریت این است که هر چه می‏گوید قبلاً خودش عمل کند امیرالمؤمنین فرمود هر دستوری می‏دهم اول خودم عمل می‏کنم بعد دستور می‏دهم اصلاحات باید از خودی‏ها باشد «یاایها النبی قل لازواجک» پیغمبر «قل» بگو «لازواجک» اول به خانم هایت بگو بعد «وبناتک» به دخترهایت بگو بعد می‏گوید: «و سناء المؤمنین» بعد یه زن مؤمنین بگو خوب این یک مسئله.

تغافل، لازمة مدیریّت و تربیت

مسئله دوم پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) ما خیلی با تغافل با خانمهایش یعنی گاهی هم می‏فهمید که مثلاً خانمش چه خصلتی دارد چه کلمه گفت اما روی خود نمی‏آورد قرآن راجع به تغافل پیغمبر از خانمهایش سوره تحریم می‏فرماید که «عرف بعضه» نشان داد و گفت تو همچین کلمه‏ای را گفتی «واعرض عن بعض» از بعضی که این اعراض کرد یعنی انسان مرد توی خانه نباید به خانمش بگوید ببین پریشب هم گوشت را سوزاندی آنجا هم خیاطی قیچی اشتباه رفت پریروز هم این کلمه‏ای خود گفتی تلفن بی خود زدی آنجا هم استقصاء نکنید یعنی با دقت همه عیبها را به رخ بکشید بعضی‏ها هستند می‏آیند می‏گویند ببین اینجا همچین کردی همچین کردی همچین کردی به نخ می‏کشد همه عیبها را خوب طرف هم یک دفعه قیچی می‏شود می‏برد ذیل آیه «اعرض عن بعض» سوره تحریم ماجرایی است که حالا ماجرایش را بگویم می‏ترسم طول بکشد که یک ماجرایی بود «عرف بعضه و اعرض عن بعض» شاهد مان کلمه «اعرض عن بعض» هم اعراض کرد اگر هیچی معرفی نکنی می‏گویند شوهر چیزی حالیش چی، نیست چون آدم هیچی هیچ وقت اصلاً روی خود نیاورد می‏گویند اصلاً شوهر خنگ است هر کاری می‏شود اصلاً حالیش نیست توی باغ نیست این است که «عرف بعضه» یعنی بالاخره یک سری چیزها را ولی به نخ نکش که تمام «و اعرض عن بعض» از یک سری چیزها را باید اعراض کرد شتر دیدی ندیدی یک چیزهایی را باید روی خود نیاورد آنوقت ذیل ایناید در تفسیر روح المعانی جلد 15 صفحه 223 داریم «ماذا التغافل من فعال الکرام» آدمهای کریم یکی از کارهایشان این است که تغافل می‏کنند تغافل یعنی شتر دیدی ندیدی «متقصماً کریم قطعه» هیچ مرد کریم و بزرگواری حاضر نیست عیب طرف را ریزبه ریز بشمرد. استقصاء قشنگ مو به مو این جا هم همچین شد اینجا هم همچین شد خوب بابا ول کن دیگر یکی از مسائلی که زن و شوهرها توی خانه باهم درگیر می‏شوند خوب ببینیم شما 15 هزار تومان داشتی چه کارش کردی خوب این 15 هزار تومان باقی اش را 700 تومان خوب باقی اش را همینطور تا نخ سر و صدا توی این اتاق است بگویید سر و صدا نکنند اینکه بسیاری از گرفتاری خون این است که پایش را می‏گذارد روی کفش که آقا بگو ببیند کجا بودی رفته بودم این جلسه خوب یک ربع اینجا یک ربع بعد کجا رفتن یک ربع سوم کجا رفتی اون می‏گوید پول را چه کردی اگر خواسته باشند گیر بدهند به مسائل ریز فتنه‏ها زیاد می‏شود تغافل، تغافل از بزرگواری انسان است که آدم می‏فهمند روی خود نیاورد گاهی وقتها مثلاً آدم فهمید فلانی با آدم بد است بیا تو توی دلت با من بدی اگر هم هست نگو نگو ممکن است دوستت ندارد ولی خوب روی خود نیاورید تغافل در مدیریت هم تغافل لازم است نسبت به تربیت تغافل لازم است چون اگر آدم به دخترش به پسرش بگوید همچین همچین همچین ریز مسائل را بگوید پسر می‏گوید عجب پس بابایمان آبرومان رفت آبرومان رفت آبرومان رفت پس بزنیم به سیم آخر یعنی گاهی وقت‏ها باید در تربیت پدر مادر تغافل کنند یعنی خودش را به غفلت نزند بله یک وقت است که پدر و بچه احساس می‏کنند پدر و مادر خنگ است حالیش نیست گاهی یک نمونه هایی نشانش بده که می‏فهمم (منتهی حالا خوب یک صلواتی بفرستید) (صلوات حضار). یک مثلی را من قبلاً زدم حالا بد نیست تکرار کنم می‏گویند یکی از مراجع تقلید هر طلبه‏ای که بچه دار می‏شد صد تومان البته صد تومان قدیم خیلی بود می‏داد برای زایمان و خرج بچه‏داری یک روز بحث شد که این مرجع تقلید دیگر خیلی پیداست دیگر حالیش نیست گفتند نه نگاه به پیری‏اش نکن خوب حالیش است بالاخره یک امتحانش کنند رفتند پهلویش و گفتند که دیشب البته عید هم می‏رفتند که خانه آقا شلوغ باشد عید فطر عید غدیر عید قربان مثلاً عیدهایی که خانه آقایون شلوغ است توی شلوغی می‏رفتند می‏گفتند یک بچه‏ای بدنیا آمده آقا، قدمش مبارک صد تومان می‏گرفتند هی به هر عیدی سالی هم چند تا عید است خلاصه صد تومان، ششم، هفتم، نهم، یک مرتبه آقا گفت گفت دیدی گفتم حالیش نیست گفت به خدا حالیش است روی خود نمی‏آورد گفت و الله حالیش نیست یک مرتبه صد تومانی هشتم را که داد گفت برو قدر خانمت را داشته باش یک سال است 8 بار برایت زاییده (خنده حضار) دیدی حالیش است از اصول مدیریت تغافل است گاهی باید تغافل کرد از اصول تربیت تغافل است) در مسائل خانوادگی گاهی آدم باید تغافل کند برویم سراغ پیغمبر و خانواده.

علاقه پیامبر (ص) به حضرت خدیجه

حضرت خدیجه یک ویژگی‏های خاصی داشت که ویژگی هایش را برایتان بخوانم از رویش بخوانم داریم که عایشه می‏گوید می‏گوید پیغمبر «کان رسول الله صلی الله علیه و آله» (صلوات حضار) «لایکاد یخرج من البیت حتی یذکر خدیجه» هر وقت می‏خواست از خانه برود بیرون یک ذکر خبری از خدیجه می‏کرد چون خدیجه از دنیا رفته بود بیننده‏ها هم شب رحلت است، بحث را گوش می‏دهند. شب رحلت حضرت خدیجه (سلام الله علیها) عایشه می‏گوید همیشه پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یاد خدیجه (سلام الله علیها) را می‏کرد «ویحسن الثناء علیک علیها» خیلی تعریفش را می‏کرد «فذکرها یوم من الایام» یک روز که دیدم دارد تعریف می‏کند «و اخذت غیرتاً» حسادتم گل کرد و گفتم اوه چه خبر است همه‏اش خدیجه خدیجه می‏کنی «هل کانت الا عجوزا» یک پیرزنی را گرفتی پانزده سال از خودت بزرگتر بود «قد ایدک الله خیر منها» خدا عایشه بهت داده خیلی از آن بهتر «فغضب» پیغمبر غضبناک شد فرمود تو از خدیجه بهتری؟! «لاوالله» به خدا قسم این طور نیست «ما ابدلنی الله خیرمنها» خدا می‏داند بهتر از خدیجه کسی را به من نداده «امن فی اذکفرت الناس» آنوقتی که همه مردم کافر بودند آن تنهایی به من ایمان آورد «وصدقتنی بالکذب بن الناس» زمانی مرا تصدیق کرد که بشر مرا تکذیب می‏کرد «و وایستنی بمالی بمالها اذحرمنی الناس» زمانی اموالش را در اختیار من گذاشت که مردم هیچی به من نمی‏دادند «ورزقنی الله منها اولاداً» نسل من از خدیجه (سلام الله علیها) است «دون غیرها من النساء» عایشه گفت پشیمان شدم که چرا من پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) را اذیت کردم حال ابه خودم گفت «لاازگرها بعد بسبقة ابداً» دیگر پشت سر خدیجه چیزی نمی‏گویم آنوقت جالب این است که آنقدر پیغمبر نسبت به خانواده‏اش احترام قایل بود که می‏گوید که: «اذا اذبح شاتا» گاهی پیغمبر یک گوسفند می‏گرفت می‏کشت می‏گفت: «ارسلوا الی اصدقاء خدیجه» گوشتش را تقسیم کنید به آن زنهایی که با خدیجه رفیق بودند یعنی امروز هست الان ما سالگرد می‏گیریم دومین سالگرد، سومین سالگرد، گاهی پیغمبر ما سالگرد می‏گرفت به این صورت گوسفندی را می‏کشت گوشتش را به دوستان و نامش را گرامی می‏داشت.

هم دوشی زنان با مردان در کسب کمالات

«ما ذالت» این حجة اسقلانی می‏گوید: «ما ذالت تعظیم النبی» خدیجه دائماً پیغمبر را تجلیل می‏کرد «یتصدیق حدیثه قبل البعثة و بعد البعثة» هم قبل از بعث هم بعد از بعثت ملکه بود یعنی ملکه مکه بود خانه‏ای خدیجه داشت که تمام مردم مکه توش جا می‏گرفتند آن زمان غیر از اینکه سرمایه دار بود طاهر مو مبارکه و عمویی داشت به نام ورقه مسیحی بود که ایشان با علمای مسیحت زد و بند او رابطه داشت و یک چیزهایی هم بو برده بود که شخصی محمد مبعوث خواهد شد (صلوات حضار) بله حالا در مراسم بله برون از طرف پیغمبر ابوطالب عمویش رفت. ابوطالب پدر حضرت علی رفت از طرف داماد پیغمبر از طرف عروس هم که خدیجه هست ورقه رفت عموی او بود دو تا عموها نشستند مراسم بله برون ابوطالب که عموی پیغمبر است گفت پسر برادر من پول ندارد تا گفت پول ندارد ورقه که عموی عروس بود توی شک افتاد که به یک جوان بی پول دختر بدهیم دختر بدهیم خدیجه دید قصه دارد شل می‏شود یک مرتبه خودش آمد جلو گفت «یا عماه» عمو، «انک و ان کنت اولالی بنفسی با شهاده» تو برای شهادت دادن آمدی ولی «فلست بی اولی من نفسی» برای انتخاب همسر من عقیده‏ام از تو مقدم است من خودم صیغه بخوانم خدیجه گفت «قل زوجتک یا محمد نفسی» من خودم را به ازدواج تو در آوردم «والمهد علی فی مالی» هر چی هم مهرش است خودم می‏دهم و زنها مسخره کردند خدیجه را گفتند هیچ زنی را هم دیده‏ای مهریه را هم خودش بده این آنوقت چه تاجرهایی آمدند خواستگاری خدیجه و اینها را رد کرد این زندگی هدف‏دار معنی‏اش این بود زندگی باید هدف داشته باشد یک وقت اصول دین چندتاست اصول دین سه تاست خوراک پوشاک، مسکن همین طور دخترش را می‏دهد به یک جوانی که همینطور کیلویی دیده است والا من کیلویی دیدم دیدم هیلکش خوب است کیلویی داماد انتخاب کرده آیا این داماد پسر کیه آیا این عروس دختر کیه لقمه که بابای عروس به عروس داده لقمه حلال داده یعنی گوشت و پوست عروس از لقمه حلال پیدا شده یا لقمه حرام به خصوص لقمه حلال قبلی بازارش نایاب دارد می‏شود همه‏اش ادل بدن کاری خوبهایمان همور کاری می‏کنند بعضی هایشان خوبهایمان یعنی آن کسانی که اسمشان خوب است زندگی باید هدف دار باشد ازدواج نیست که شهوت این نسل شماست تاریخ ابدیت را انتخاب می‏کنند همسر مسئله تاریخ است زندگی هدف دار فدارکاری با مال حالا وقتی عقد بسته شد می‏گوید که ابوطالب گفت که «اشهد علیها بقیولها» خوب گواهی می‏دهم که خودش خدیجه صیغه را خواند و گفت مهریه هم با خودم «ورقة» که عموی عروس بود پا شد آمد توی مسجدالحرام کنار زمزم و صفا استاد «ونادی با علی صوته» با بلندترین صدا فریاد زد «ایها الناس یا معشر العرب» ای بشر همه تان توجه کنید «ان خدیجه تشهده» خدیجه شما را گواه می‏گیرد «علی آنهاقد وهبت جمالها» زیبایی‏اش را «واموالها» مالش را «و عبیدها» برده‏هایش را «ماملکة جمیلها» تمام سرمایه‏اش را «والمواشی» چهار پایانی که در اختیار داشت «والصداق المعجمل» پولهای نقد و نسیه همه را «هدیة لمحمد صلی الله علیه و آله و سلم» جمالش را، خانه‏اش را، مالش را، برده‏هایش را حیوانهایی که در اختیار داشت و مهریه همه را «هدیة» این همه جمله‏ای است که ورقه عموی عروس گفت بین زمزم و صفا، خواهرها و برادرها این تاریخ را ما باید حساب کنیم جوان هدف دار باشد فداکاری با ما است اگر حالا یک خانمی شوهرش بازنشسته شده این سرکار است این یک حقوقی اضافه دارد اینقدر توی سر شوهرش نزد اگر شوهری حالا یک ارث پدری بهش رسید خانمش را تحقیر نکند یکی از چیزهای مهمی که تنهایی که می‏شود گاهی آدم ممکن است 2 تا 100 تا سکه بدهد اما حاضر به تحمل طعنه نیست پول دارترین افراد نیش هایی را می‏شنویم ولی به خاطر هدفش انشاء الله تحمل می‏کرد می‏دانم کی را انتخاب کردم من می‏دانم چه کسی را انتخاب کرده‏ام ممکن است مثلاً فرض کنید یک زمانی من یک وقتی طلبه که شدم خیلی بهم می‏گفتند چرا اشتباه کردم علم علم است مگر فقط علم توی دانشگاه است چه فرقی می‏کند مغز همان مغز است حالا برود دانشگاه چه برود حوزه خبر است که حالا شما مرا تحقیر می‏کنی چرا تحقیر بشویم به چه دلیل تحقیر می‏کنی ولی به هر حال باید صبر کرد طعنه هایی را که زدند صبر کرد ازدواج آگاهانه بعد صبر بر مصیت‏ها چون خدیجه چند تا بچه پیدا کرد فقط حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود باقی بچه هایش از دنیا رفت صبر بر مصیت‏ها صبر برطعنهها و نیش‏ها گذشت مال و آنوقت) خدیجه تنها یار پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود از زنها اون همان روزی که پیغمبر مبعوث شد همان روز ایمان آورد اصلاً نگذاشت به فردا برسد زن‏ها خیلی می‏توانند رشد کنند قرآن می‏گوید از زنها تجلیل کنید همان طور که از مردها تجلیل می‏کنید قرآن بخوانم: «واذکر فی الکتاب ابراهیم» پیغمبر! تاریخ ابراهیم را برای مردم بگو یاد ابراهیم زنده بماند همان طور که به پیغمبر می‏گوید: «و اذکر فی الکتاب ابراهیم» توی آیه دیگر داریم: «واذکر فی الکتاب مریم» ای پیغمبر تاریخ مریم را برای مردم بگو یعنی زن و مرد هر دو تایشون باید تاریخ شان زنده بماند خوبی‏ها از هر دو دسته باید مطرح بشود این طور نباشد که یک خوبی مطرح شود یک خوبی مطرح نشود در سوره احزاب یک آیه‏ای هست برایتان بخوانم که چه طور قرآن زن و مرد را دوش به دوش هم در راه تکامل سوق داده یک صلواتی بفرستید (صلوات حضار) ببینید زن و مرد دوش به دوش هم در راه تکامل، «ان المسلمین و المسلمات» حالا بد نیست یک آیه‏ای را هم پشت تلویزیون همه با هم بخوانیم، همین یک آیه هم هدیه به روح حضرت خدیجه (سلام الله علیها) یک آیه من می‏خوانم شما هم با من بخوانید سوره احزاب آیه 35 آیه آسانی هم هست ولی زن مرد را می‏گوید دوش به دوش «ان المسلمین والمسلمات و المؤمنین و المؤمنات و القانتین و القانتات، و الصادقین و الصادقات و الصابرین و الصابرات والخاشعین و الخاشعات و المتصدقین و المتصدقات و الطئمین و الطئمات و الحافظین فروجهم و الحافظات و الذاکرین الله کثیراً و الذاکرات اعدالله لهم مغفرة و اجراً عظیما» زن و مرد فرق نمی‏کنند در تکامل معنوی زن مسلمان مرد مسلمان زن مؤمن مرد مؤمن هر دو اهل قنوت باشند هر دو صادق باشند هردو صابر باشند هردو خاشع باشند هردو راه فقرا پول بدهند هردو روزدار باشند هردو خودشان را حفظ کنند هر دو یاد خدا باشند این آیه می‏خواهد بگوید که هیچ فرقی در تکامل معنوی بین زن و مرد نیست راجع به پیغمبر «کان صدیقا» راجع به مریم هم داریم «صدیقه» یعنی کلمه «صدیقه» برای مریم همان لبتی که برای مرد آمده همان برای زن آمده همان «و اذکر فی الکتاب ابراهیم»، «واذکر فی الکتاب مریم» خیلی زن می‏تواند رشد کنند.

پایداری در راه حقّ

از آن زنهایی که خودش را در جمله‏ای که خواهی نشوی رسوا، خدیجه (سلام الله علیها) این خط را از بین برد تمام زنها کافر بودند یک دانه خدیجه نماز جماعت که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) می‏خواند «الله اکبر» خدیجه (سلام الله علیها) تنهایی می‏آمد پشت سرش اقتدا می‏کرد امیرالمؤمنین (علیه السلام)، یک مرد بود علی (علیه السلام)، امیرالمؤمنین یک زن ارزش خدیجه این است یکوقت ممکن است شما توی یک عروسی بروی همه وضع حجابش بد باشد شما مقاوم بابا می‏خندند خوب بخندند. خدیجه (سلام الله علیها) هم تنها بود، بهش می‏خندیدند ما سه رقم جوان داریم یکی که تا جامعه یک سمت رفت این هم همان سمت می‏رود اصلاً شل شل است مثل آب و هوا که شل است توی هر ظرفی بریزی شکل همان در می‏آید اینها جوانهای کم ارزشی هستند که از خودش اراده ندارد برو برویم برو برویم بنشین بنشیمیم برو برو وایسا وایسا اصلاً مثل فتیله چراغ پایین و بالا می‏روند از خودش اراده ندارد یک عروسی می‏رود و برمی‏گردد عوض می‏شود یک خانه فامیل می‏رود و بر می‏گردد عوض می‏شود از خودش رأی ندارد می‏خواهد بکند من خودم تشخیص دادم اصلاً اگر کره زمین هم یک سمت برود من همینام که هستم به پیغمبر گفتند دست از پیغمبری بردار هر کاری بگویید می‏کنیم فرمود ماه را یک دستم بدهی خورشید را یک دستم بدهی من از هدفم دست بر نمی دارم آدم وقتی حرف منطقی است باید پایش بایستد استقامت روی حق ارزش است استقامت روی باطل لجبازی است اگر نه ممکن است آدم کج هم باشد روی کجی خودش لج بازی کند می‏گوید ببین من هر چی بگویی سیگار خواهم کشید خوب بکش تا خفه شوی دیگر بعضی‏ها هم توی کار باطل استقامت دارند استقامت در حق «قالوا ربنا الله ثم استقاموا» استقامت براساس حق ارزش است و گرنه استقامت بر باطل می‏گوید آقا صد دفعه هم بگویی من فحش می‏دهم خوب خیلی آدم بی خودی هستی، به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‏گفتند «اواعظت علینا اوعظتام لم تکن من الواعظین» موعظه بکنی و نکنی ما ایمان نمی‏آوریم اینها هم استقامت داشتند منتهی استقامت منفی آن وقت قرآن یک چیزی می‏گوید برای اینها می‏گوید روز قیامت توی جهنم جیغ می‏زنند فایده ندارند آخرش می‏گویند ببین «سواء علینا اجزعناام صبرنا» جیغ بزنیم و نزنیم فایده ندارد بخاطر اینکه درد دنیا به پیغمبرها گفتند بگویید و نگویید فایده‏ای ندارد کسی که به انبیاء بگوید بگویی و نگویی من گوش نمی‏دهم در جهنم هم جیغ بزند و نزند کسی گوش نمی‏دهد خیلی این با آن در، «سواء علینا اوعظتام لکن من الواعظین» آنجا هم می‏گوید « سواء علیناء جزعناام صبرنا» آن «سواء» در مقابل آن «سواء» (خدیجه خیلی باکمال بود چهار تا زن در تاریخ داریم در روایات داریم سنی‏ها هم این را نقل کرده‏اند جالب این است که اهل سنت از عایشه خیلی تجلیل کردند خیلی از عایشه تجلیل کردند با اینکه از عایشه تجلیل کردند در این حال همان اهل سنت خدیجه را از عایشه بهتر می‏دانند زنهای پیغمبر هم همه یک جور نیستند بد نیست این دقیقه آخر- قرآن راجع به زنان پیغمبر می‏فرماید: که «ان الله» بدرستیکه خدا «اعد» مستعد آماده کرده است «محسنات من کن اجراً عظیما» برای خوبهایتان اجر عظیم «اجرعظیماً» این آیه خدا برای خوبها توان اجر قرار داده است این که می‏گوید خدا برای خوبهایتان اجر قرار داده یعنی همه زنها یک جور نیستند نمی‏شود گفت بله همه امیر‏المؤمنین هستند تهمت به هیچ کدام نمی‏شود زد و لذا یک تهمتی به بعضی از زنهای پیغمبر زدند خداوند دفاع می‏کند از نظر عفت، از نظر تهمت یک سری چیزها قطعاً مسأله‏ای نیست از این که همه ام‏المؤمنین هستند ولی از این که درجات اینها فرق می‏کند خیلی فرق می‏کند درجات پیغمبرها هم فرق می‏کند خدا می‏گوید فکر نکنید همه پیغمبرها یک جورند «فضلنا بعض النبین علی بعض» پیغمبرها هم درجه بندی دارد خود یک پیغمبر هم درجه درجه می‏آید بالا حضرت ابراهیم (علیه السلام) یک مرتبه خلیل الله نشد اول ابراهیم عبدالله بود بعد شد بنی الله بعد شد رسول الله بعد شد خلیل الله درجه درجه دارد مثل سرگرد، سرهنگ، سرتیپ درجه دارد حدیث داریم «ان الله اتخذ ابراهیم عبداً قبل ان یتخذو انبیاو اتخذو انبیا قبل» یعنی هم انبیاء یک جور نیستند هم خود انبیاء حالاتش یک جور نیست خدا به پیغمبرش می‏گوید یک بار فکر نکن تو به آخرین درجه رسیدی «وقل رب زدنی» این که به پیغمبر می‏گوید: «زدنی علما» یعنی تو هم باید روز به روز سوادت خیلی تعجب است‏ها خدا به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‏گوید فارغ التحصیل نیستی این آقا با دیپلم و لیسانس می‏گوید من فارغ التحصیل هستم دویست تا کتاب خوانده فکر می‏کند فارغ التحصیل است خدا به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‏گوید باز هم با سواد شو این می‏گوید نه من از اول با سواد بودم امام سجاد می‏گوید: «اللهم اجعلنی من حذبک» من را حزب الهی قرار بده ایشان می‏گوید من از بیست سال پیش حزب الهی بودم یعنی چیزی که امام سجاد می‏خواهد باشد این از قدیم بوده تحصیل تکامل هدایت…«زادهم الهدی» هدایت باید بیشتر بشود «یاایها الذین امنوا، امنو» به هر حال) خدایا به آبروی خدیجه (سلام الله علیها) که مالش را داد چی چی داد مال کثیر عوض فاطمه گرفت کوثر… بفرما (آمین)
همین طور که خدیجه گول شکل‏ها و جمال‏ها و آرم‏ها نام‏ها و اموال، نخورد و انتخابش انتخاب درستی بود دختر و پسر ما را در همه انتخابات تحصیل رشته تحصیلی، انتخاب شغل، انتخاب همسر، انتخاب اولاد، انتخاب نام اولاد انتخاب مسکن در هر گزینشی که نسل ما دارند همان طور که گزینش خدیجه گزینش به حقی بود ما را در هر لحظه به راه مستقیم هدایت بفرما. (آمین)
داریم به سمت شبهای قدر نزدیک می‏شویم آنچه شب‏های قدر برای اولیاءت مقدر می‏کنی برای ما مقدر بفرما. (آمین)
والسلام علیكم و رحمة الله و بركاته
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1817
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست