responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1837

موضوع بحث: سيمايي از قرآن-2

تاريخ پخش: 25/03/63- رمضان 63

بسم الله الرحمن الرحيم

اين بحث دنباله بحث آشنايي با قرآن است. مرحوم علامه طباطبايي در تفسيرالميزان مطالبي دارد كه فكر كردم مطرح كنم.
گفتيم كه قرآن خود مي‌گويد كه نور است و شفاء است، حكيم و كريم ومجيد است. اوصافي در قرآن درباره خود قرآن است. مثل تبيان، بيان، موعظه است، ذكر و تذكره هست، هدي است، لا ريب فيه است. بعضي از اين اوصاف را باز مي‌كنيم.

1- قرآن شفاي امراض و دردها

قرآن شفاء است. شفاء در مقابل مرض است. همين گونه كه جسم ساختماني دارد، عوارضي كه اين ساختمان را از بين مي‌برد، مي‌گويند: مرض. يك فطرتي انسان دارد كه حوادث و عواملي كه آن فطرت را بهم مي‌زند، مرض مي‌گويند. مثلاً شش و ريه ما، دستگاه تنفس ما با اكسيژن راحت كار مي‌كند، اكسيژن مي‌گيرد و دي اكسيد كربن پس مي‌دهد. اما همين كه دود را تحويل مي‌گيرد، حال كار به آدمهاي معتاد نداريم اما آدمهايي كه معتاد نشده‌اند و فطرتشان سالم است، دستگاه تنفس آنها سالم است، دفعه اول تا سيگار روشن مي‌كند و مي‌خواهد بكشد، سرفه مي‌كند. يعني چه؟ يعني دستگاه درد را پس مي‌زند. منتهي با زور آنقدر دود را فرو مي‌دهد تا اين دستگاه را به دود عادت مي‌دهد. ولي بافت دستگاه تنفس با اكسيژن است. دود خلاف بافت دستگاه تنفس است. بنابراين دود مرض است براي دستگاه تنفس. نان كه مي‌خوري دندانت راحت مي‌جود، ولي بادام كه مي‌خواهي بشكني دندانت خلاف ساختمانش است. يك سوزن را شما اگر نگهداري يك خط كش رويش مي‌تواند بايستد اما روي سوزن بخواهي آپارتمان بسازي ممكن نيست. يعني اين سوزن ساختمانش اقتضا مي‌كند كه يك خط كش را نگهدارد، اما اقتضا نمي‌كند كه يك تير آهن را نگهدارد. پس بدن ما سلامتي دارد، همان آفرينش الهي. مرض دارد، كارهاي تحميل شده به اين دستگاه آفرينش. فطرت ما هم يك فطرت طبيعي داريم و يك كارهاي خلاف فطرت كه به آن تحميل مي‌شود. مثلاً آدم حرف حق را كه پذيرفت(شنيد بايد بپذيرد) اگر حق را پذيرفت، مي‌گويند: فطرتش سالم است. اما روح لجاجت مي‌گويند: قلبش مريض است. (في‌ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ) (بقره /10) قرآن به آدمهايي كه لجباز هستند، مي‌گويد مريض است. نه اينكه درد چشم و پا و دندان و كمر دارد، بدنش درد نمي‌كند، اين روحش مريض است. چون روح سالم روحي است كه حق را بپسندد و بپذيرد. لجبازي مرض است. (مرض) كفر ونفاق نيز مرض هست كه به آنها اشاره شد. اما از بعضي آيات معلوم مي‌شود كه فقط مرض كفر و نفاق نيست. مثلاً قرآن مي‌گويد: (لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذينَ في‌ قُلُوبِهِمْ مَرَض) (احزاب /60) منافقين و آنهايي كه مريض هستند، مرض روحي دارند. منافقين و آنهايي كه مرض روحي دارند را كنار هم گفته است. معلوم مي‌شود آنهايي كه مرض روحي دارند فقط منافقين نيستند. در آيه‌اي ديگر داريم كه: (وَ لِيَقُولَ الَّذينَ في‌ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْكافِرُون) (مدثر /31) مريض‌هاي روحي و كافرين چنين حرفي مي‌زنند. پس پيداست مريض‌هاي روحي يك گروهي هستند، و كافرين گروه ديگري هستند. اگر مرض همين كفر و نفاق فقط باشد، نبايد اينها را از هم جدا كند. همين كه مي‌گويند: «الْمُنافِقُونَ وَ الَّذينَ في‌ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ » يا «في‌ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْكافِرُون» اينها را از هم جدا كرده‌اند، معلوم مي‌شود كافر و منافق يك گروه هستند و مريض‌ها يك گروه ديگر هستند. پس ممكن است كسي منافق و كافر نيز نباشد ولي مريض باشد.
حالا مريض يعني چه؟ تا معناي مرض را نفهميم، معناي شفا را نمي‌فهميم. گفتيم جسم سالم، همان خلقت اوليه است و كارهاي تحميلي مرض است. روح سالم فطرت اوليه است و كارهاي تحميلي مرض است. كارهاي تحميلي مرض است. كار تحميلي مثل چه؟ مثلا ًميل به باطل. اين يك مرض است. انسان ميل دارد(نه انسانهاي سالم) به باطل، كه مريض است. هوسها باطل است. نق نق‌ها و بهانه گيري‌ها، اينها مرض است. هوس و بهانه گيري و ميل به باطل كفر نيست، نفاق نيز نيست، اما سلامت هم نيست. يك مرضي است.
قرآن گفته است من اينها را شفا هستم. دوا برايتان مي‌دهم. ميل به باطل چگونه درمان مي‌شود؟ باطل را معرفي مي‌كند، كه باطل زود گذر است، لذت باطل كم است. اينهايي كه به دنبال باطل رفتند به چه سرنوشتي دچار شدند؟ ميل به باطل چه ضرري براي تو دارد؟ با موعظه، برهان، تاريخ، تشويق، تمجيد، مثل، قرآن با برهاني كه دارد، استدلال مي‌آورد، با موعظه‌اي كه مي‌كند، با تاريخ كساني كه دنبال هوس رفتند و بهانه گير بودند و ميل به باطل داشتند، تاريخ آنها را براي ما بيان مي‌كند. تشويق مي‌كند كه اگر در يك لحظه هوست را كنار گذاشتي، يوسف با اين كه مي‌توانست شهوتراني كند درهاي اتاق را بسته بودند و زن نيز آرايش كرده بود، اما به خاطر يك لحظه خودداري كه جلوي هوسش را گرفت، خدا چه مقامي به او داد. كساني كه تسليم رضاي خدا بودند، تاريخ برايمان نقل مي‌كند، با بيان برهان و موعظه، تاريخ و تشويق كه اگر جلوي هوست را گرفتي! تهديد، كه اگر بخواهي لجبازي كني! ببين تاريخ لجبازها را كه به كجا رسانيد. با اين بيانها اين مرضها را شفا مي‌دهد. اين معناي شفاست.

2- دستورات قرآن حقايقي در جريان

بيان ديگر اينكه؛ قرآن يك واقعياتي دارد كه آن واقعيات براي همه اصل و ريشه است. قرآن براي همه عصرها و نسل‌ها. بعضي كتاب‌ها يك زماني و دوراني دارد و دورانش طي مي‌شود و تمام مي‌شود ولي قرآن براي همه عصرها و نسل هاست. يعني قصه‌هايي نيز كه نقل مي‌كند، ممكن است قصه مال زمان خاص و نسل خاصي باشد، اما آن قصه به درد هر زماني مي‌خورد. از باب نمونه اگر مي‌گويد: يوسف را بردن به اسم بازي در چاه انداختند، ممكن است كسي بگويد: به من چه ربطي دارد؟ در زمان دنياي علم و صنعت اين كه به درد ما نمي‌خورد و چند هزار سال پيش يوسفي بوده و برادرانش حسود بودند او را به اسم بازي بردند و او را در چاه انداخته‌اند. به من چه ربطي دارد؟ نه وقتي مي‌گويد يوسفي بود و او را بردند، يعني بچه‌ها شما را هم ممكن است، ببرند. يوسف را پرت كردند، يعني شما را نيز پرت مي‌كنند. يوسف را به اسم بازي بردند، يعني بچه‌ها الان چند ميليون جوان را به اسم بازي بردند و از هدفهاي اصلي. . .
گاهي وقتها ممكن است يك كشوري بگويد: گوش بده ببين كه اين توپ در بازي فوتبال بين بلژيك و آلمان توپ بلژيك كجا مي‌رود، تا نفهمي نفت خودت كجا مي‌رود. ! ! ! گاهي اوقات به اسم بازي ما را از مسائل اصلي دور مي‌كنند. وقتي قصه يوسف را كه نقل مي‌كند، مي‌گويد: حواست جمع باشد. قرآن داستانهايش شامل همه انسانها مي‌شود. چيزي در قرآن نيست كه بگوييم اين مال زمان خاصي بوده است. هر آيه‌اي از قرآن گر چه تاريخي باشد، به پيشاني ما هم اين تمبر مي‌چسبد.
اين را از لحاظ ادبيات عرب مي‌گويند: «جري» جري يعني جريان دارد. اكنون نيزحرفهاي سياسي مي‌زنند. مي‌گويند يك جرياني در كار است، فرق است بين جريان و جرقه. جرقه يعني پيش بيني نبود، خط و خطوط و برنامه و تشكيلاتي نيز نبود. همين طوري پيش آمد. يكبار يك كسي مي‌آيد و به كسي مي‌رسد و يك سيلي نيز به او مي‌زند. ولي اين جرقه است، مست بود، گيج بود، حواسش پرت بود، داد زد. اين جرقه است. جريان يعني قبلاً ديشب نشسته‌اند، كه تو دم تا در رسيدي تا سلام كرد او را بزن. اگر يك سيلي بر اساس برنامه ريزي قبلي باشد، مي‌گويند: جريان و اصلاً بي برنامه ريزي باشد جرقه است.
وقتي مي‌گويند قرآن از باب جري است، يعني جريان است، يعني يك سنت تاريخي است. قانون دارد، بي حكمت و بي علت و تصادفي نيست.

3- آساني قرآن براي عوام و خواص

علامه طباطبايي مي‌گويد: قرآن آسان است چون مي‌گويد (وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ) (قمر /17) «يسر» يعني آساني. (إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً) (انشراح /6) «عسر» يعني مشكل، «يسر» يعني آساني و لذا به قمار نيز مي‌گويند: ميسر، زيرا در قمار بازي آدم به آساني پول پيدا مي‌كند. البته آساني نيز نيست و كلي بايد مغز انسان كار كند.
يك كسي مي‌رفت و سور مي‌خورد و مي‌گفتند: عجب مفت خوري هستي! مي‌گفت: چرا به من مفت خور مي‌گوييد؟ خدا مي‌داند من چقدر عرق مي‌ريزم، تا كسي حاضر مي‌شود سور مفت به من بدهد. كلي بايد او را بپزم تا او حاضر شود سور بدهد. راحت كه نمي‌گويد: بيا و سور بخور. كلي بايد با او رفيق شويم، تا يك سور به ما بدهد. ولي در عين حال چرا كاسبي نمي‌كند و كار توليدي نمي‌كند، پول از جيب من به جيب شما مي‌آيد و دوباره بر اثر قمار بازي از جيب شما به جيب من مي‌آيد. اين صد تومان، جيب به جيب مي‌شود. هيچ كار ارزشمند و توليدي در جامعه انجام نمي‌شود و اين درآمدها غلط است. «ميسر» يعني قمار بازي. «يُسر» يعني آساني، «عسر» يعني مشكلي «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً» همانا با هر مشكلي آساني است. مشكل اما آسان است. جالب اين كه در قرآن هر تعداد عسر داريم به همان تعداد يسر داريم. يعني در مقابل هر يك مشكل يك آساني است.
(فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً) (انشراح /6-5) (سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً) (طلاق /7) قرآن «يسرنا» آسان است، مثل سخنان امام در حسينيه جماران. امام«دامت بركاته» صحبت مي‌كند درحسينيه جماران و مردمان عوام پشت كوهي، حرفهايش را مي‌فهمند. سياستمدارترين افراد كره زمين هم مي‌فهمند. منتهي حد فهم افراد فرق مي‌كند. اين مثل يادتان نرود. گفتيم: به كسي مي‌گويند نفت، مي‌گويد: همين كه در چراغ است و به كارشناس كه مي‌گويند: نفت. ياد سد مي‌افتد. درخت جنگلي به عوام كه مي‌گويند، درخت جنگلي مي‌گويد: همين درخت كه در راه مشهد است. از جنگل همين را مي‌بيند. اگر خيلي عوام باشد در جنگل برود و باز هم جنگل را نمي‌بيند. مي‌گويند، يك كسي گفت: مي‌خواهم جنگل را ببينم، او را به جنگل بردند. گفت: اين درختها كه نمي‌گذارد من جنگل را ببينم. اين باز در ميان درخت‌ها دنبال چيز ديگري گشت.
عوام از جنگل يك چيزي مي‌فهمد و گاهي نيز مي‌گويد: خدا چرا اينقدر درخت خلق كرده است. اما افراد كارشناس مي‌فهمند كه از اين درختهاي جنگلي بيش از 20 نوع مواد استخراج مي‌شود. حالا قرآن نيز همين طور است. از قرآن يكسري آدمها يك چيزهايي مي‌فهمند و يكسري ديگر مطالب ديگر.
بد نيست يك لطيفه‌اي از يك حديث برايتان بگويم. اين خيلي حديث جالبي است. خودم لذت بردم و يادداشت كردم با كم و زياد عبارتش اين است. «كِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى أَرْبَعَةِ أَشْيَاءَ عَلَى الْعِبَارَةِ وَ الْإِشَارَةِ وَ اللَّطَائِفِ وَ الْحَقَائِقِ فَالْعِبَارَةُ لِلْعَوَامِ وَ الْإِشَارَةُ لِلْخَوَاصِّ وَ اللَّطَائِفُ لِلْأَوْلِيَاءِ وَ الْحَقَائِقُ لِلْأَنْبِيَاءِ»(عوالي‌‌اللآلي، ج‌4، ص‌105) «فَالْعِبَارَةُ لِلْعَوَامِ» يعني عبارت قرآن براي عوام است. «وَ الْإِشَارَةُ لِلْخَوَاصِّ» اشاره‌هايي براي خواص دارد «وَ اللَّطَائِفُ لِلْأَوْلِيَاءِ» براي اولياي خدا يك لطايفي نيز ميان اين عبارتها وجود دارد. يك چشمك كه مي‌زني، بچه كوچك كه چيزي متوجه نيست، مي‌گويد: اين مرده چشم خود را اين چنين كرد. بزرگ‌ها از چشمك مي‌فهمند كه اين يك اشاره‌اي به مسأله‌اي است. آنوقت لطايف، از يك چيزي ممكن است برداشت‌هاي مختلفي بشود. «وَ الْحَقَائِقُ لِلْأَنْبِيَاءِ» خدا رحمت كند مرحوم مجلسي را «بحار‌الانوار جلد 89»
اين جمله جالب است؛ «فَالْعِبَارَةُ لِلْعَوَامِ» آنوقت آقاياني كه قرآن بلد نيستند بخوانند، معلوم است از عوام نيز يك مقدار پايين‌تر هستند. ديگر عوام بايد باشيم. عوام عبارت قرآن را بايد بخواند. اشاره‌ها و لطيفه‌هايي در قرآن است كه آدم‌هاي خواص مي‌فهمند. لطيفه‌هايي است كه اولياء خدا مي‌فهمند و حقايقي است كه اولياي خدا مي‌فهمند اين خيلي مهم است. براي همين است كه حديث جلسه قبل را فراموش نكنيد كه امام باقر(ع) فرمود: من از (اللَّهُ الصَّمَدُ) (اخلاص /2) همه چيز در مي‌آورم.

4- قرآن حكيمانه و منشأ بركت

قرآن حكيم است يعني چه؟ (وَ الْقُرْآنِ الْحَكيمِ) (يس /2) در قرآن داريم كه قرآن حكيم است. حكيم است، يعني لغو و بيهوده و ضعف ندارد. هر دانشمندي كتاب كه مي‌نويسد، در چاپ دوم مي‌نويسد چاپ دوم با تجديد نظر، يعني در چاپ دوم يك چيزهايي فهميدم كه در چاپ اول نفهميده بودم يا فهميدم كه چه چيزهايي ضعف است. تنها كتابي كه هيچ تجديد نظر نشده است قرآن است. زيرا از علم بي نهايت است. علم ما محدود است، يك روزهايي سوادمان زياد مي‌شود، مي‌گوييم: كار ديروزمان غلط بوده است. قرآن حكيم يعني ضعف و تجديد نظر در آن نيست.
قرآن يعني چه؟ اصلاً كلمه قرآن يعني چه؟ قرآن يعني خوانده شده، خواندني. اينكه به قرآن، قرآن مي‌گويند، زيرا خواندني است. چند آيه قرآن دارد؟ مرحوم علامه طباطبايي در جلد 15 الميزان مي‌فرمايد: ما حديث متواتري نداريم و حديث محكمي نداريم كه دليل بر اين باشد كه قرآن چند آيه است. ولي قرآن هرچه هست همين است، منتهي آيه هايش را مثل يك كله قند كه شما بگوييد، چند حبه قند مي‌شود. يك كله قند قطعاً همين است. يعني تمام مسلمين بدون اختلاف معتقدند، كه اين قند همين است. منتهي در اين كه اين كله قند چند حبه مي‌شود، اختلاف وجود دارد. ممكن است ريزتر خرد كنند، حبه‌ها بيشتر شود. ممكن است درشت‌تر خرد كنند، كمتر شود. بلا تشبيه يك سيخ كباب را مي‌شود سه لقمه كرد، مي‌شود 10 لقمه كرد. يك حرف قرآن كم و زياد ندارد. بين شيعه و سني هيچ فرق نمي‌كند، در طول تاريخ. منتهي بعضي از آيات در يك سوره 227 آيه است و در يك شمارش ديگر 230 آيه. اين به اين معنا نيست كه در يك مورد 3 آيه حذف شده است. يك مقدار آيه هايش را بزرگتر گرفته است و يا ديگري كوچكتر گرفته است.
در مورد قرآن داريم كه (وَ هذا ذِكْرٌ مُبارَكٌ) (انبياء /50) در قرآن داريم كه قرآن مبارك است. يعني چه؟ مرحوم علامه طباطبايي درجلد 14 الميزان بياني دارد درباره اين كه، قرآن كتاب مبارك است. مبارك يعني بركت دارد. بركت آن هم شامل موافقين قرآن و هم مخالفين قرآن است. يعني قرآن براي موافقين و مخالفين بركت دارد. عجب! قرآن براي كفار چه بركتي دارد. در قرآن مطالبي است كه ديگران از آن گرفته‌اند، گرچه به آن ايمان ندارند. هيچ مانعي ندارد كه يك كسي معتقد به جمهوري اسلامي نباشد، اما از برق جمهوري اسلامي در خانه‌اش استفاده كند. از آسفالت‌هايي كه جمهوري اسلامي ايجاد مي‌كند، استفاده كند. بنابراين مانعي ندارد كسي به قرآن معتقد نباشد. اما از الهامات و جرقه‌هاي آن استفاده كند. و الآن پيشرفت علم و صنعت را، بسياري را الهام گرفته از جرقه‌هاي وحي مي‌دانيم. اين قرآن است كه به ما مي‌گويد در كرات بالا موجود زنده هست، (وَ ما بَثَّ فيهِما مِنْ دابَّةٍ) (شورى /29) سماوات، آسمانها را آفريد «وَ ما بَثَّ فيهِما مِنْ دابَّةٍ» قرآن مي‌گويد كه در آسمانها موجود زنده هست. قرآن امكان حركت به آسمان را بيان كرده است. قرآن كروي بودن زمين را بيان كرده است. (ِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ) (معارج /40) خداي مشرقها و مغربها يعني چه؟ مگر چند مشرق داريم؟ خداي مشرقها و مغربها هيچ معنايي ندارد، مگر اين كه زمين كروي باشد كه هر منطقه‌اش در يك لحظه مشرق باشد و در يك لحظه مغرب. اگر زمين كروي بود و دور خودش چرخيد مي‌شود، مشرقها و مغربها وجود دارد. بنابراين قرآن حتي براي مخالفين هم بركت داشته است.
بو علي سينا را ما نشناخته‌ايم، اروپا شناخت. دليلش اين است كه وقتي چاپخانه در اروپا اختراع شد دومين كتابي كه چاپ كردند كتاب بوعلي سينا بوده است. اين معناي بركت است و لذا امير المؤمنين(ع) نيز مي‌گويد: مسلمان‌ها خوابتان نبرد، ديگران به قرآن شما عمل كنند و شما عقب بمانيد. مسواك دستور اسلامي است، اما الآن غير مسلمان‌ها توجه و عنايتشان به مسواك بيشتر است. يك زماني ما خيلي بلد بوديم، اما بعد ما را عقب نگهداشتند و با نقشه‌اي موفق شدند.
من اين را يك بار ديگر نيز گفته‌ام و اجازه بدهيد دوباره بگويم. زمان امام كاظم(ع) حدود 1300 سال پيش، 10 يا 13 قرن قبل زمان امام كاظم(ع)، زمان هارون الرشيد لعنتي، مسلمان‌ها ساعتي اختراع كردند و بردند نزد پادشاه فرانسه، پادشاه فرانسه نگاهي كرد و گيج شد و به اطرافيانش گفت كه اين چيست؟ گفتند: اين جني است كه دارد مي‌گردد. عقربك‌ها جني است و خواستند كه آن را بشكنند. زماني كه مسلمان‌ها مخترع ساعت داشتند، اروپا در توحش زندگي مي‌كرد. حالا چطور شد كه اينگونه شديم، خدا لعنت كند رهبراني را كه با عياشيشان ذره ذره اين كار را انجام دادند.

5- قرآن، گفتاري وزين و سنگين

قرآن مي‌گويد: قول ثقيل (إِنَّا سَنُلْقي‌ عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقيلاً) (مزمل /5) يكي از آيات قرآن اين است كه قرآن مي‌گويد: من قول سنگين هستم. يعني چه؟ اگر سنگين است چرا مي‌گويد: من آسان هستم؟ «يَسّرنا»، «يُسر» قرآن سنگين است يا آسان؟ از نظر فهم سبك است و اما از نظر ارزش سنگين است.
شما الآن اگر رهبر انقلاب با شما كار داشته باشد، يا مثلاً يك شخصيت مهم مملكتي به شما تلفن كند شما تا گوشي را برمي‌داري، فشار خونت بالا مي‌رود. ممكن است كاري نيز نداشته باشد و فقط مي‌خواهد مثلاً ساعت را بپرسد. اگر هم بپرسد چه ساعتي است و شما جواب بدهي بعد تا دو سه ساعت در رختخواب خوابت نمي‌برد. يعني گاهي حرف را مي‌فهمي بحث علمي نبود، مي‌خواست بپرسد چه ساعتي است، اما از نظر اين كه حرف از طرف كيست؟ طرف حرف كيست؟ براي شما سنگين است.
يعني شما 100 كيلو بار سر دست بلند مي‌كني به نفس نفس مي‌افتي و اگر پهلوي يك شخصيت مهم هم بروي به نفس نفس مي‌افتي. يعني كار سبك است، اما از نظر منبع كار سنگين است. معناي ثقيل شايد اين باشد. يكي نيز واقعيتش اين است كه حقايق سنگيني دارد، حال عبارتش سبك است بارش سنگين است و حقايقش سنگين است و اين هم كه قول سنگين است، چون وقتي به پيامبر مي‌گويند: جامعه را عوض كن، عوض كردن يك جامعه و تغيير نظام و عمل به قرآن كاري انصافاً سنگين است.

6- شرايط لازم براي حكومت جهاني

يك مقدار درباره وضع كشورهاي اسلامي صحبت كنيم! برادرها حواستان را جمع كنيد. براي يك حكومت جهاني سه چيز لازم داريم؛ 1- رهبر جهاني، قانون جهاني، آمادگي جهاني. كدام يك از اينها را داريم. اولي را داريم، رهبر جهاني كيست؟ امام زمان(عج). ما رهبر جهاني داريم و قانون جهاني نيز داريم، قرآن. آمادگي جهاني نيست. آمادگي جهاني چيست؟ ما چند تا رجايي در جمهوري اسلامي داريم؟ چند تا چمران داريم؟ آخر رهبر عزيز انقلاب وقتي مي‌خواهدحكومت اسلامي تشكيل بدهد يك چند تا مثل رجايي و چمران و چند تا مثل هاشمي نژاد و مفتح و مدني و اشرفي و دستغيب و چند هزار تا از اين عزيزان ارتشي و بسيجي و سپاه و ژاندارمري و. . . و يك عده از عوام و چند هزار تا از اين نيروها بايد باشد، تا اين كشور 40 ميليوني اداره شود. يعني چند تا مهره درشت مثل مطهري و اينها، بهشتي و. . بايد باشند و چند هزار تا پيچ و مهره خوب، تا در يك كشور 40 ميليوني، اينها بتوانند نظام فاسد را عوض كنند و نظام صحيح بيايد روي كار. خوب اگر براي يك كشور ايران ما چند تا بهشتي مي‌خواهيم، آن‌وقت براي كره زمين چند تا بهشتي مي‌خواهيم؟ چند تا رجايي و چمران مي‌خواهيم؟ چند تا پسران 13 ساله بنام شهيد فهميده مي‌خواهيم؟ ما آمادگي جهاني نداريم. برادرها آمادگي جهاني را مي‌توان ايجاد كرد. الآن همين جوان هايمان را انقلاب عوض كرد. جنگ آنها راعوض كرد. شهادت اينها را عوض كرد. يك مقدار نيز بايد خودمان را عوض كنيم.

7- توجه به تعليم و تعلّم قرآن

بياييد قرآن را ياد بگيريم. پدرها و مادرها! خدا مي‌داند اگر دخترت با چادر وصله دار برود غصه مي‌خوري و اگر پابرهنه برود ناراحت مي‌شويد. گاهي پدر و مادرها به خاطر اين كه نمي‌توانند وضع پسر و دخترشان را درست كنند، گريه هم ممكن است بكنند. پدر و مادر براي خيلي چيزها غصه مي‌خورد، اما براي اين كه بچه من بلد نيست قرآن بخواند، غصه نمي‌خورد. يعني ديديد تا كنون مادري گريه بكند و بگويد بچه‌ام قرآن بلد نيست؟ گريه مي‌كند كه بچه‌ام تب دارد، بچه‌ام سرخك گرفته است، بچه‌ام دستش مشكل دارد. نذر و نياز و آه و ناله مي‌كند و به هر دري مي‌زند براي كمبودهاي جسمي و مادي. اما ديديد كه يك مادري و پدري دست و پا بزند كه بچه‌اش قرآن خوان شود.
پدر و مادرها بعضي هايشان سوز قرآن ياد دادن به بچه هايشان را ندارند. پدر و مادرها! يك مقدار سوز داشته باشيد تا بچه هايتان قرآن ياد بگيرند. شما كه دوچرخه و موتور مي‌خري به بچه‌ات بگو وقتي دوچرخه و موتور برايت مي‌خرم كه قرآن بخواني. به دخترت بگو وقتي گوشواره برايت مي‌خرم كه قرآن بخواني.
الآن الحمد لله معلم قرآن خيلي داريم. الآن اينجا كه ما داريم صحبت مي‌كنيم پادگان است. در همين پادگان ارتش، ارتش جايي نبوده است كه كلاس قرآن در آن باشد. چند سال اخير كلاس قرآن گذاشته‌اند. در ارتش كسي اجازه نمي‌داد قرآن درس داده شود. هر كس خودش خانه پدرش بلد بود، بلد بود. در عين حال در همين برادرهاي ارتشي من بگويم چه كسي قرآن بلد است، خيلي‌ها دست هايشان را بلند مي‌كنند. بالاخره در هر20 نفري چند نفر قرآن بلد هستند. خوب آن‌هايي كه بلد نيستند، ياد بگيرند. اينكه كاري ندارد. گير اين است كه ما مي‌گوييم بت شكنيم، ولي خودمان بت شكن نيستيم. يكي از بتها بت خودمان است. مي‌گوييم من40 سال سن دارم، ولي پهلوي يك بچه 15 ساله شاگردي نمي‌كنم. گير اين است. يعني بت منيت را نمي‌شكنيم. چند ميليون آدم بزرگسال داريم كه قرآن بلد نيستند و كنار اينها پسرهاي 15 يا 18 ساله قرآن بلد هستند؟ اما به خاطر اين كه من پهلوي اين، من و اين، من بت اوست و به خاطر اين بت قرآن ياد نمي‌گيرد.
آقايان در مسجدها ماه رمضان است بياييد بهار قرآن است، اين كه مي‌گويند: ماه رمضان بهار قرآن است، حديث مي‌گويد «لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ رَبِيعٌ وَ رَبِيعُ الْقُرْآنِ شَهْرُ رَمَضَانَ»(كافى، ج‌2، ص‌630) بهار قرآن ماه رمضان است. بياييد 2 تا 2 تا، 5 تا 5 تا، قرآن ياد بگيريم. چقدر آدم داريم كه نمازش غلط است؟ البته خيلي‌ها هم بزرگ‌ها بلد هستند و بچه‌ها بلد نيستند. بچه‌ها شاگرد بزرگ‌ها بشوند، آنجايي كه بزرگ‌ها بلد هستند. و بزرگ‌ها شاگرد بچه‌ها شوند، آنجايي كه بچه‌ها بلد هستند. آقا شاگردي چيست؟ اگر بزرگي، شاگرد هم بشوي، بزرگ هستي.
ما يك مقدار توحيدمان ضعيف است. ما خيال مي‌كنيم كه اگر بگوييم بلد نيستيم، آبرويمان مي‌ريزد. يك وقتي حدود چند سال پيش رفتيم در يكي از شهرهاي ايران و اعلام كرديم پاسخ به سؤالات. جلسه درست كرديم «پاسخ به سؤالات» و ما نشستيم و يك عده‌اي از دانشجويان تحصيل كرده آمدند و يك سؤال كردند، گفتم: بلد نيستم. ديگري گفت: آقا بنده هم يك سؤال دارم، او هم سؤال كرد و گفتم: بلد نيستم. سومي سؤال كرد و ديدم اين را نيز بلد نيستم. چهارمي سؤال كرد. 20 نفر از اينها سؤال كردند، اتفاقاً هيچكدام را بلد نبودم. همه خنديدند. گفتم: خوب بلد نيستم. گفتند: اسم جلسه، پاسخ به سؤالات است. گفتم پاسخ سؤالاتي را كه بلد هستم. حالا اينهايي را كه بلد نيستم، مي‌روم و ياد مي‌گيرم. خداحافظ بلند شديم و آمديم، اينها به هم نگاه كردند و گفتند عجب شيخ خوبي است. راست مي‌گويد كه بلد نيست. بعد آمدند در خيابان و ما را صدا كردند و يكي يكي ما را بوسيدند. قربان تو آخوند كه صاف مي‌گويي بلد نيستم. من ديدم اگر جواب الكي به اينها مي‌دادم، شايد مرا نمي‌بوسيدند اما چون گفتم بلد نيستم، يك علاقه‌اي به من پيدا كردند.
دل مردم دست خداست. تو مي‌خواهي زور بزني كه در دل مردم جا پيدا بكني، شما شاگردي كن، من مي‌گويم تو را به خدا چقدر آدم خوبي است. يك آدم پنجاه و سه ساله آمده است نزديك آدم 18 ساله شاگردي مي‌كند، به عشق اسلام. درود بر اين فرد. اگر شما خيال مي‌كني اگر آدم 53 ساله شاگرد فرد 18 ساله شود ننگ است. خير، اگر خدا بخواهد به تو عزت بدهد، شاگردي كني عزت به تو مي‌دهد. اينها شرك است. نه مثل اين كه فردي بت پرست باشد. خلاصه هنوز خداشناسي ما قوي نيست. مرتب مي‌گوييم: من، اين، سر اين من و اين مي‌مانيم. والا در يك پادگان 200 تا افسر و درجه دار و سرباز قرآن بلد هستند، 800 تا هم بلد نيستند، آن 800 نفر شاگرد 200 نفر شوند20 روزه همه قرآن ياد مي‌گيرند. چيزي نيست. حروف الفباي عربي و فارسي يكي است. 4 تا فقط(پ، ژ، گ، چ) حرف فرق داريم. حركات نيز كه همان است. يك تغييرات ريزي است كه بعد عادت مي‌كند و ياد مي‌گيرد. شما با كلماتي كه حرف مي‌زنيد اكثراً عربي است. اداره، مديريت، مسجد، . . . از اين حرفهاي عربي است. شما اگر يك زمان بخواهيد فارسي حرف بزنيد كه عربي در آن به كار نبريد، درد سر پيدا مي‌كنيد.
اجمالاً خواهش و تقاضا مي‌كنم، بسيجي‌ها، بسيج شويد براي يادگيري و ياد دادن قرآن و كميته و سپاه بايد پيش قدم باشد و نهادهاي انقلابي بايد جلوتر باشند، زيرا اسم خود را مي‌گذارند نهاد انقلابي كه هستند. انجمن اسلامي بايد پيش قدم‌تر باشد. آخوند، انجمن اسلامي، امور تربيتي، حزب جمهوري، كميته و سپاه و بسيج و. . . خلاصه آنهايي كه بعد از انقلاب جوشيدن و پيدا شدند و اسلامي‌تر هستند، اينها بايد مسؤوليت نشر قرآن را بعهده بگيرند. اميدوارم اين كار انجام شود.

8- قرآن و آمادگي براي حكومت جهاني و نجات از فتنه‌ها

براي يك حكومت جهاني، رهبر جهاني داريم، امام زمان(عج)، (خدايا ظهورش را تعجيل و قلبش را از ما راضي بگردان. رهبر عزيز انقلاب را تا ظهورش و تا بعد ظهورش در پناهش حفظ بفرما) رهبر جهاني موجود، قانون جهاني موجود و قرآن است. آمادگي جهاني هم، يعني ما بايد رجايي و چمران و مطهري و بهشتي شويم. در هر رشته‌اي كه مي‌توانيم. در ميدان فردي مثل طيب داريم، در خلبان‌ها نمونه داريم، در ژاندارمري نمونه داريم، در ملوان‌ها نمونه داريم، در قصاب‌ها نيز نمونه داريم، در تاجرها نمونه داريم.
لذا حديث داريم خداوند روز قيامت افراد را با افراد مقايسه مي‌كند. به فردي مي‌گويند: چرا گناه كردي؟ مي‌گويد: تو مرا زيبا كرده بودي در دنيا، اين زيبايي براي ما درد سر شده بود. خلاصه ما به گناه افتاديم. آن وقت خداوند مي‌فرمايد: آيا فلاني زيبا و خوشگل نبود. به فردي ديگر مي‌گويند: چرا گناه كردي؟ مي‌گويد: پول داشتيم و پول عامل ياغي گري است. مي‌گويند: مگر فلاني بيشتر از تو پول نداشت؟ تو خودت مشكل داشتي. وگرنه پول، زيبايي، و مال و. . . باعث گناه نيست. بنابراين آمادگي جهاني، رهبري جهاني، و قانون جهاني همه بايد باشد.
آخرين حرف، حديثي از پيغمبر(ص) است «إِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الْفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ»(كافى، ج‌2، ص‌598) وقتي حوادث برايتان پيش آمد، هر وقت ظلمت برايتان پيش آمد «فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ» سراغ قرآن برويد. ما معتقديم كه كشورهاي اسلامي كه الان دچار بدبختي شده‌اند به خاطر اين است كه قرآن را كنار گذاشته‌اند. قرآن را مي‌خوانند، اما چه خواندني! فقط اسم و نامش مانده است. «لَا يَبْقَى مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا رَسْمُهُ»(كافى، ج‌8، ص‌307) گاهي ديدي يك ماشين آنچنان تصادف مي‌كند كه از طرفين تصادف موتور و چرخ و. . . همه، داغون مي‌شود. قراضه آن را مي‌اندازند كنار. وقتي آن را نگاه مي‌كني مي‌بيني «لا يبقي من الماشين الا اسمه » فقط اسم ماشين روي اين است و الا هيچ چيز ندارد. حالا از اسلام فقط بايد گفت كشور اسلامي، كشورهاي عرب، و الا. . .

9- قرآن و انقلاب عوامل پيروزي و خواري سران كشورهاي اسلامي

عامل نجات ايران چه بود؟
1- تقوا بود. جوانهاي ما عرق و ورق وسينما و نگاه به دختر مردم و قمار و عياشي را كنار گذاشتند و اهل نماز شب و سلامتي و تقوا و جبهه و پشت جبهه و. . . شدند. از فضاي دود و سيگار و سينما آمدند به فضاي جبهه و تقوا و عوض شدند.
2 – وحدت بود. از هم گسسته بودند، پيرها جوان‌ها را قبول نداشتند و جوان‌ها پيرها را، مردم ارتش را قبول نداشتند و ارتش مردم را ولي باهم يكي شدند.
3 – رهبري بود. طاغوت بود، نايب حضرت مهدي(عج) شد.
4 – تلاش بود. جوان‌ها بيكار بودند، زنجير دست مي‌گرفتند و مي‌چرخاندند، تمام كه مي‌شد از اين طرف مي‌چرخاندند، اهل تلاش شدند.
5 – استقامت و شهامت بود.
اينها را از كجا گرفته‌ايم؟ همه را از قرآن. سفارش به تقوا و وحدت و. . .
كشورهاي اسلامي الآن گرفتاري و بدبختي آنها چيست؟
1- نفوذ بيگانه. وارد فرودگاه جده كه مي‌شوي اصلاً آمريكا آنجا ايستاده است با همان چشمهاي زاغ وموهاي بور و با زبان انگليسي مي‌گويد: كه چه كنيد. ما حساب كرديم فقط ريگهاي عربستان كه به شيطان مي‌زنند از خود عربستان است وگرنه زغال و نمك و آب آن هم وارد مي‌شود. درباره نفوذ بيگانه قرآن مي‌فرمايد: (لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ) (آل عمران /118)يعني مسلمانها! نگذاريد عامل خارجي بين شما بطانه يعني كسي كه مي‌ايد و نفوذ مي‌كند. «لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ» شما نگذاريد كسي در ميانتان نفوذ كند.
2- تفرقه. به قدري تفرقه هست كه الآن مسلمان‌هاي عرب لبنان، آنطور تحت فشار هستند و بقيه مسلمانها در فكر خواب و خواب هستند. و اين تفرقه است.
3- ترس. از تهديد و تشرها مي‌ترسند. قرآن مي‌گويد: از تشر نترسيد. مي‌آمدند كنار مسلمان‌ها مي‌گفتند: با آمريكا نمي‌شود در افتاد. قرآن مي‌گويد (إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إيماناً) (آل عمران /173) دشمنان خيلي قوي هستند و تاكتيك وتشكيلاتشان مهم است «فَاخْشَوْهُمْ» بترسيد. يكبار قد علم نكنيد. «فَزادَهُمْ إيماناً» مي‌گفتند: برو پي كارت. قرآن نقل مي‌كند كه يك عده‌اي تبليغات چي مي‌آمدند تشر مي‌زدند، كه شايد مسلمانها عقب گرد كنند، اما مسلمان‌ها عقب گرد نمي‌كردند. از تشرها نترسيدن مهم است.
4- خود كم بيني. يعني خودشان را كم مي‌دانند. يكي از ساواكي‌هاي عربستان سعودي مي‌گفت مسلمان كه نمي‌تواند كار آمريكا را بكند. اصلاً خودش را باخته است.
5- رهبران فاسد. اين اميرهاي كثيف. پيغمبر فرمود: اگرخواستيد نجات پيدا كنيد (لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ) (آل عمران /118) مستشاران خارجي را بيرون كنيد. تفرقه (وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً) (آل عمران /103) (وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا) (انفال /46) نزاع نكنيد «إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ» دشمنان قوي هستند بترسيد. هيچ نمي‌ترسيدند. خود كم بيني (و أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ) (آل عمران /139) شما بزرگتريد، نترسيد.
اينها عوامل سقوط كشور اسلامي است و اينها نيز عوامل پيروزي جمهوري اسلامي است. و اين عوامل در قرآن هست. پيغمبر فرمود: ‌اي كاش ما به سراغ قرآن بياييم. برادرهايي كه قرآن بلد نيستند، بياييد حداقل ظاهر آن را فراگيريد تا بعد به تفسير آن برسيم و تفسيرهاي فارسي، ترجمه تفسير الميزان، البته يك مقدار سنگين است براي سطح‌هاي بالا. تفسير نوين از جزء 30 قرآن است. تفسير خوبي است. تفسير نوين، تفسير نمونه هم هست كه چند جلد آن چاپ شده است و تفسير نمونه نيز تفسير مفيدي است. تفسيرهاي فارسي ديگر نيز داريم كه يك مقدار ثقل بيان دارد. اما بهتري تفسير فعلاً نوين، نمونه است.
خدايا، ما را با قرآن و آداب قرآن و رهنمودهاي قرآن آشنا و كشورهاي به خواب رفته مسلمان را در پناه قرآن از اين خواب نجات بده. طرفداران قرآن را حمايت و مخالفين قرآن را سرنگون بفرما. رزمندگاني كه قرآن را به مجامع وتلويزيون و بازار و كارخانه آوردند و به پادگانها آوردند، اخلاق اسلامي و قرآن را با خون خودشان آوردند، روحشان را از ما راضي گردان و خون و روح و جان ما را سبب نشر قرآن در عالم قرار بده. خدايا، خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار.

«و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1837
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست