نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1838
موضوع بحث: سيمايي از قرآن3
تاريخ پخش: 26/03/63- رمضان 63
بسم الله الرحمن الرحيم
به خاطر اين كه در جلسه قبل سفارشي كردم كه اين جلسات قرآني احياء شود و افرادي كه قويتر هستند، با آنهايي كه ضعيف هستند با هم بنشينند، دونفر، سه نفر، صد نفر، هشت نفر بيشتر و كمتر با هم جلسات قرآن داشته باشند و به نظرم آمد يك جلسه نيز خودمان با بعضي از برادرهاي مختلف با هم باشيم و يك جلسه قرائت قرآن باشد و مثل قرائتهاي سنتي بخوانند و من هم آيه آيه يك شرح و تفسير مختصري داشته باشيم كه هم براي خودمان خوب باشد و هم شايد يك راهي باشد براي جلسات قرائت قرآن، كه جلسات قرائت قرآن اگر اينگونه باشد فكر ميكنم كه مفيدتر خواهد بود.
1- اهتمام همگاني به قرآن و مفاهيم آن
چون من خودم در جلسات قرآن شهرهايي كه جلسه قرآن دارند زياد بودهام. معمولاً قرآن را ميخوانند و تند تند ميخوانند و نميدانند كه چه ميخوانند. بعد هم يك واعظ سخنراني ميكند و بعد هر كس ميخواهد مينشيند و هر كس ميخواهد ميرود. يعني به قرآن عنايت نميشود، به سخنراني نيز عنايت نميشود. آن سخنراني نيز چون هماهنگ با متن قرآن نيست، يعني موضوع سخنراني چيز ديگر و قرآن چيز ديگر است و به هم نميخورد، من فكر ميكنم كه اگر جلسه قرائت اينگونه باشد مفيد است و اين جلسات را ميشود تشكيل داد. حالا ما براي اين كه در اين چند دقيقه بتوانيم يك سورهاي را فشرده بخوانيم و ترجمه و تفسير كنيم، سوره حجرات راكه جزء 26 است ميخوانيم. هر كس يك آيه بخواند و ذيل هر آيه يك دقيقه نيز من صحبت ميكنم و 8 يا 9درس كه ما ميتوانيم از هر آيه بگيريم. جلسه هم 30 دقيقه بيشتر طول نكشد كه بعضيها هم بتوانند در جلسه شركت كنند، چون احياناً امتحانات دانشگاه، دبيرستان و ماه تابستان و رمضان است. بچهها ميگويند: اگر به جلسات قرائت قرآن برويم از امتحانات عقب ميافتيم، اما اگر جلسات فشرده باشد، چون مهم نيست كه ما يك جزء بخوانيم. حديث داريم كه اهميت ندهيد كه به آخر قرآن برسيد.
قصهاي برايتان بگويم، در صدر اسلام ميدانيد قرائت قرآن چگونه بوده است؟ صدر اسلام ميآمدند نزد پيامبر(ص) ميگفتند: يا رسول الله آيه يادمان بده. رسول خدا مستقيم يا توسط بعضي از افراد 10 آيه يادشان ميداده است. اين كه ميگويم حديث است. 10 آيه يادشان ميدادند و ميگفتند ما ميرويم اين ده تا را عمل ميكنيم و برمي گرديم، 10 تاي ديگر ياد ميگيريم. زمان پيامبر(ص) اينگونه بوده است. پيغمبر مردم را اينگونه ميساخته است. 10 آيه ياد ميداده است و عمل ميكردند وسپس آيه ديگر. ما چه ميكنيم؟ قرآن را متري ميخوانيم. يعني يك شب 100 آيه ميخوانيم و يكي از آن را بلد نيستيم و ميرويم و ميخوابيم. دير نيز تمام ميشود يا به سحري نميرسيم، يا دير بيدار ميشويم يا جلسه اينقدر طول ميكشد كه افرادي كه كار دارند رغبت نميكنند كه بيايند. جلسات قرائت بايد بين نيم ساعت تا يك ساعت باشد و لازم نيست كه همه قرآن خوانده شود، بخشي از قرآن را آدم ميخواند با يك ترجمه ساده، يك كسي كه يك كمي اطلاعات سادهاي راجع به قرآن داشته باشد، از تفسيرها تفسير ساده يا ترجمه سادهاي ميگويد و ميگوييم قرآن اين را به ما ميگويد و ميخوانيم و بلند ميشويم و ميرويم. و حال از باب نمونه كه شايد اين يك راهي باشد كه در جلسات قرآن پياده شود.
2- لزوم برنامهريزي آموزشي و پرهيز از دافعهها
البته معلوم نيست كه كساني كه يك عمري آن روش قبلي را داشتهاند، اين را بپسندند. ممكن است بگويند: اين آقا ميآيد و روش ما را، بساط ما را، به هم ميزند. باشد، من خيلي بساطها را به هم زدهام. درآخوندي خودم، كارهاي خودم را به هم زدهام، نه كار ديگران را. مثلاً من معتقدم كه در مسجد بايد برنامهها گروه گروه باشد. يك شب پيش نماز مسجدي بودم، يك سال ماه رمضان آمدم و ديدم مسجد شلوغ است. زمان شاه بود. گفتم خوب همه رقم مشتري در مسجد آمدهاند. آدمهايي كه شايد در طول سال مسجد نيايند و امشب چون سينما تعطيل است به مسجد آمدهاند. از بي جايي شب بيست و يكم زمان شاه مثل حالا نبود. حالا مسجدها شلوغ است. شب بيست و يكم در زمان شاه فقط مسجدها شلوغ بود. آمدم و گفتم چه كنيم؟ گفتم ما برنامهها را دسته دسته ميكنيم، يك دسته از اين آدمها كساني هستند كه هميشه مسجد ميآيند و قرآن بلد هستند و مقدس هستند. آنها را بلند كردم يك كنار، گفتم: شما دعاي جوشن كبير، «الْغَوْثَ الْغَوْثَ» بخوانيد. يك دسته را ديدم نمازشان را بلد نيستند، آنها را بلند كرديم و گفتيم در يك گوشه مسجد با اين آقا نمازتان را درست كنيد. يكي يكي نمازتان را بخوانيد و چك كنيد. يك دسته كه تازه به مسجد آمده بودند، گفتم بياييد يك كنار پاسخ به سؤالات با من داشته باشيد. سؤالي داريد، بگوييد تا من پاسخ دهم. متصديان مسجد آمدند و گفتند: آقا امشب خراب شد، مسجد شلوغ بود و ميتوانستيم چند هزار تومان پول بگيريم. ميخواستيم طاق مسجد را آهن كنيم، ميخواستيم زيلوها را فرش كنيم، دستشوييها را كاشي كاري كنيم، يعني مسؤول مسجد دلشان ميخواهد شب بيست و يكم كه بيشترين جمعيت در مسجد است، نخهاي مسجد پشم شود، خشت مسجد آجر شود، چوب مسجد آهن شود، خلاصه دلشان ميخواهد و در تعمير ظاهر مسجد هستند، عنايتشان بيشتر به اين دارند. توجه كمتر به اين است كه امشب شب بيست و يكم است، يك كاري بكنيم كه چهار تا مشتري به مسجد اضافه شود. يك نفر هم كه ميآيد آنقدر پول از او ميگيرند كه وقتي ميخواهد به مسجد برود، ميگويد: اگر برويم گير ميافتيم. آدمهايي هستند كه شب بيست و يكم كه به مسجد ميروند برنامه ريزي كردهاند كه ازآنها پول بگيرند و مسجد را ميترسد كه اگر نرود بگويند: با مسجد خوب نيست، و اگر برود ميگويد: جيبم را خالي خواهند كرد. يك جوري باشد كه به برنامههاي ارشادي بيشتر بها داده شود. خلاصه متصديان مسجد ناراحت شدند و گفتم اگر ميخواهيد من آخوند باشم من ميخواهم اين كار را بكنم. چون يك عدهاي خيس خوردهاند، بايد آنها را صابون زد، يك عدهاي هنوز خيس نشدهاند بايد زير دوش بروند. اين درست نيست كه ما صابون برداريم و هر كس آمد او را صابون بزنيم، حالا چه خشك باشد يا تر. بايد برنامهها سنجيده باشد. اين جلسه قرائت قرآن را ما به نظر خودمان، روش خوبي ميآيد كه افرادي بخوانند يكي با صدا. جلسات قرائتي را گاهي اوقات تلويزيون نشان ميدهد كه همه آدمهاي خوش تيپ، خوش سن، خوش صدا شركت داشتهاند. حالا به فردي ميگوييم، بيا برويم جلسه قرائت. ميگويد: من كه بلد نيستم بخوانم، بيا برويم قرائت قرآن! ميگويد: من كه صدا ندارم. بيا برويم قرائت قرآن! ميگويد: من بيايم ميگويند طاغوتي است. بيا برويم قرائت قرآن! ميگويد: من رويم نميشود. بيايم چپ چپ نگاه ميكنند. بيا به مسجد برويم! ميگويد: حالا امشب پول ميخواهند از ما بگيرند. بيا برويم قرائت، نه امتحان دارم و 2 يا 3 ساعت طول ميكشد. از بس يا پول ميگيريم و يا طول ميدهيم و يا ميگوييم بايد خوش صدا باشد تا بخواند، آن وقت فردي كه پول و صدا ندارد مسجد نميآيد.
3- تخصصي كردن و گروهبندي در آموزش
يك كاري كنيم كه مسجدها و جلسههاي قرائت شلوغ شود. و هيچ معني ندارد در مسجد يك مجلس و يك گروه باشد. زمان پيغمبر همين طور بود. حديث داريم يك روز پيامبر به مسجد آمد ديد مردم گروه گروه نشستهاند. يك گروه بحث علمي ميكنند، يك گروه نماز مستحبي ميخوانند، يك گروه قرآن ميخوانند، كسي نگفته است كه مسجد همه يك جور باشند. آخر آدمها ممكن است همه يك جور نباشند. البته خطبههاي نماز جمعه حسابش جداست. راهپيمايي و عزاداري حسابش جداست. اما كارهاي آموزشي هر كس يك چيزي ميخواهد. يكي تيمم بلد است، وقتي برايش ميگويي، ميگويد برو آقا 40 سال پيش پدرم تيمم يادم داده است. حالا اين باز آمده است، برايم تيمم ميگويد. حوصلهام نميآيد. يك كسي بايد تيمم ياد بگيرد و يك كسي تيمم را40 سال پيش بلد شده است. اين كه بايد غير از برنامههاي عمومي يك برنامههاي گروه گروهي هم در مسجدهاي بزرگ باشد، يا مسجدها هماهنگ كنند. مسجد اين محله دعاي «الْغَوْثَ الْغَوْثَ» بخواند، همه بروند آن جا، مسجد ديگرمسأله بگويد، مسجد يك محله پاسخ به سؤالات باشد. گروه گروه كنند. يك آقا در مسجد روضه خواني كند، آقايي ديگر براي بچهها قصه بگويد، بچههاي محله نيز بدانند كه اين آخوند بچه هاست. ما پزشك اطفال داريم، آخوند اطفال نيز داشته باشيم. يك روحاني مال زنهاي خانه دار باشد، شوهرداري وبچه داري را بگويد و خانه داري را بگويد. يك آخوند باشد مربوط به دبيرستان، مثلاً از يك شهري آمده بودند كه آقا در بازار يك جاي بزرگي است شما بيا ايام فاطميه سخنراني كن و اگر شما بياييد خيلي هم شلوغ ميشود. گفتم ايام فاطميه، گفت آري، گفتم اگر ايام فاطميه از فلاني دعوت كنيد كه راجع به حضرت فاطمه كتاب نوشته است از من بهتراست. وقتي دعوت ميكنيد رييس فرهنگ آن شهر را ببينيد، تمام دخترهاي دبيرستاني را در سالن ورزش جمع كند و به مناسبت ايام حضرت زهرا(س) اين شخص كه براي حضرت زهرا(س) كتاب نوشته درباره زن نمونه براي دختران دبيرستاني صحبت كند. آن هم در استاديوم ورزشي. شما از من دعوت ميكني غلط است زيرا من اطلاعاتم راجع به حضرت زهرا(س) كم است و مرا ميبري بازار براي حاجيهاي بازاري صحبت كنم. حاجيهاي بازاري درباره حضرت زهرا(س) بداند يا نداند خيلي فرق ندارد. دختران دبيرستاني بايد بداند حضرت زهرا(س) كه بوده است. سخنران نيز بايد كسي باشد كه راجع به ايشان اطلاعاتش زياد باشد. تو هم جايش غلط است(در بازار) هم مستمع غلط است(حاجيهاي پير مرد) هم گويندهاش غلط است(كه من هستم) يعني غلط در غلط در غلط. يك مقدار سرشان را پايين انداختند و به هم نگاه كردند و بلند شدند. گفتند: پس چه كنيم؟ گفتم: برويد رييس فرهنگ را ببينيد و تمام دختران دبيرستاني در زمين ورزش جمع شوند و آن دانشمندي كه درباره حضرت زهرا(س) يا زن نمونه مطلب نوشته است بيايد سخنراني كند. برنامه بايد اين گونه باشد. خلاصه بايد برنامههاي مذهبي خود را تغييراتي بدهيم والا بنده براي حاجي بازاري درباره حضرت زهرا بگويم، غلط اندر غلط اندر غلط است. ببخشيد كه اين قدر طول كشيد.
4- تفسير سوره حجرات
«سوره حجرات جزء 26» «اعوذ با لله من الشيطان الرجيم» قرآن ميگويد هر وقت ميخواهيد قرآن بخوانيد (فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ) (نحل /98) هركس ميخواهد قرآن بخواند «اعوذ با لله» بگويد. (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليمٌ) (حجرات /1) اين آيه به ما ميگويد: اگر از خدا و پيامبر او جلو نيفتيد، تا آنها حرفي نزدهاند حرفي نزنيد، تا آنها دستوري ندادهاند جلو نيفتيد، در راه رفتن، حرف زدن، قضاوتها، در حركتهاي سياسي، اجتماعي، در متني ظاهري و باطني جلو نيفتيد. يعني هميشه شما تابع خدا و پيغمبر باشيد. به يكسري آدمهاي كندرو ميگويد: چرا عقب هستيد؟ و به يكسري آدمهاي تندرو ميگويد: چرا جلو هستيد؟ (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ) (حجرات /2) اين آيه ميگويد: مسلمانها و مؤمنين صدايتان را بلند نكنيد، چون بعضيها بي ادب بودند و ميآمدند پشت ديوار خانه پيامبر و فرياد ميزدند يا محمد بيا بيرون، آيه آمد كه چقدر آدمهاي بي ادبي هستيد، آخر او كه مثل شما آدم معمولي نيست، كه همين طور خيلي بدون ادب صحبت ميكنيد. مؤدب صحبت كنيد، با پيغمبر(ص) كه صحبت ميكنيد نگو او هم يكي من هم يكي. آخر او پيغمبر است شما ادب داشته باشيد. اين آيه نيز ميگويد ادب داشته باشيد و اگر كسي ادب نداشته باشد، اعمالش از بين ميرود. (إِنَّ الَّذينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظيمٌ) (حجرات /3) كساني كه مؤدب هستند و بلندتر از پيامبر حرف نميزنند و احترام مردان آسماني، احترام رسول خدا را ميگيرند، اينها را خدا آزمايش كرده است، اينها ادبشان آزمايششان است. خداوند اينها را ميبخشد و اجر بزرگ به اينها ميدهد. خلاصه قرآن به ما ميگويد: جلو نيفتيد، از حكم پيغمبر(ص) جلو نيفتيد، تندتر از پيامبر نرويد، ما همين الآن افرادي در جامعهي ما هست كه مثلاً در رساله امام نوشته است يك بار آب بريزي پاك ميشود و او ميگويد: به دلم نميچسبد. پاك است. ! ميگويد نخير پاك نيست. اينها كساني هستند كه از خود امام، از مرجع تقليدشان جلو ميافتند. در مسائل عبادي، مسائل ديگر و. . . اجمالاً ميگويد جلو نيفتيد و اگر كسي ادب نداشته باشد، اين آزمايش خوبي داده است. خداوند شما را با ادب امتحان ميكند، بي ادبها مردود و با ادبها قبول هستند. مسأله ادب خيلي مهم است.
5- آداب زيارت و پرهيز از مردمآزاري
(إِنَّ الَّذينَ يُنادُونَكَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ) (حجرات /4) اين آيه نيز درسي ميدهد و ميگويد: افرادي كه از پشت ديوار نعره ميكشند و پيامبر(ص) را صدا ميزنند، اينها آدمهاي بي عقلي هستند. بد نيست جملهاي بگويم. زيارت رفتهاي، مردم در زيارت امام رضا(ع) يك وقت جيغ ميزنند، داد ميزنند، يا امام رضاي غريب، چرا؟ خوب همينطوري بگو يا امام رضا(ع)! يك مرتبه ميبيني 100 نفر نماز ميخوانند و يك مرتبه 1نفر ميگويد در كرببلا به شمر ملعون لعنت، حواس 100نفر را پرت ميكند و فكر ميكند خيلي آدم خوبي است. آقاجان در حرم ميرويد، آرام باشيد. داد نزنيد، افرادي بودند وقتي مناجات ميكردند، يك نعرههايي ميكشيدند، «اني سميع»، «اني قريب» من نزديك هستم چرا داد ميزني؟ داد نزنيد، در زيارت ميرويد داد نزنيد، در عزاداري داد نزنيد، بلندگوهايتان بلند نشود، مناجاتهايتان مزاحم نشود، مثلاً ميخواهند ختم يك شهيدي بروند يا چهله يك شهيدي، 2 بعد از ظهر تابستان و هوا داغ، دو سه تا از اين طبل زنها شروع به زدن ميكنند، يك محله را از خواب بيدار ميكنند، چيست؟ ميروند به چهله شهيد. او شهيد شد كه تو مردم آزاري نكني. شهيد خيلي ارزش دارد، اما خود روح شهيد اجازه نميدهد كه شما مزاحم بشويد. حالا اين كارهاي مذهبي است، در عروس بردن كه ديگر هيچ، 2 بعد از نيمه شب بوق ميزند و مردم را بيدار ميكند، تا برسد تا برسد به ترافيكهايي كه ايجاد ميشود. خلاصه مزاحمت صدايي، ترافيكي، نعرهاي، دادي، بوقي، صلواتي، همه مزاحمتي يك نوع اهانت به حقوق مردم است. حقوق مردم، چه برسد به حقوق پيامبر(ص). قرآن به ما ميگويد مؤدب و آرام باشيد. (وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّى تَخْرُجَ إِلَيْهِمْ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ) (حجرات /5) اين آيه ميگويد: اي كساني كه با رسول خدا كار داريد داد نزنيد، صبر كنيد تا خود پيامبر از خانه بيرون بيايد، (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمينَ) (حجرات /6) اين آيه يك درس به حكومتهاي جهان و يك درس به همه مردم جهان است. ميگويد: راديو بي بي سي را گوش ندهيد، ميگويد: راديو آمريكا را گوش ندهيد. ميگويد: راديوهاي غير مسلمان را گوش ندهيد. ميگويد: حرف مسلمانها را هم گوش ندهيد، اگر فاسق هستند.
6- هر خبري را از هر كسي بدون تحقيق نپذيريد
يك قصه برايتان بگويم. پيغمبر(ص) يك فرد را فرستاد و گفت: برو فلان منطقه براي اين كه زكات بگيرد. اين شخص هم رفت، مردم فهميدند پيغمبر(ص) يك نفر را فرستاده است، براي گرفتن زكات! آمدند استقبال، تا آمدند استقبال اين فرد ترسيد و گفت آمدهاند كه مرا بزنند. فرار كرد و آمد نزد رسول الله و گفت: يا رسول الله اينها زكات نميدهند. يك لشكري راه بينداز برويم بينيم چرا زكات نميدهند؟ آيه نازل شد كه هر وقت يك فاسقي خبري داد تحقيق كنيد، الآن اين آدم فاسقي است. اين خبر ميدهد كه حمله كنند. اگر الآن عجله كنيد و تصميم بگيريد، افرادي خونشان ريخته ميشود به خاطر خبر يك آدم فاسق. آيه اين است: «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا» الآن كشورهاي مسلمان نما در مكه با حاجيها كه صحبت ميكنيد، ميگويند شنيدهايم كه ايران چنين و چنان است، ميگوييم از چه كسي شنيدهاي، ميگويد راديو بي بي سي، ميگوييم خاك بر سر تو مسلمان، تو مسلماني و مكه آمدهاي، ميگويد بله! ميگويد: بله! من مسلمان و حاجي هستم. حاجي ميگويد و عمل ميكند به «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا» اگر فاسقي خبر داد تحقيق كن، راديو بي بي سي عادل است يا فاسق است؟ راديو آمريكا عادل است يا فاسق است؟ هركسي خبر داد تحقيق كنيد. به خاطر اين كه ممكن است تحقيق نكرده، اقدام به عمل كنيد و در عمل خونهاي بي گناهي ريخته شود. اين آيه نيز درسي است كه هيچ كس، گفته هيچ كس را قبول نكند، مگر اين كه آن شخص عادل باشد. حرف عادل ارزش دارد و الا يك وقت ممكن است شما به تمام ديوارها ببيني كه نوشتهاند مرگ بر الف، خوب بايد بگويي آقاي الف در اين شهر آبرويش رفته، نه بابا، دو نفر فاسق كافي است كه يك نردبان و دو تا قوطي رنگ داشته باشند، بر روي تمام آجرها بنويسند، «مرگ بر الف» يا «زنده باد ب»، حساب كن چه كسي ميگويد، ارزش با گوينده است. حرفها را بايد تحقيق كرد، تحقيق نكرده حرف را قبول نكنيد. من ديدم آدم خوبي است. چه طور؟ يك چادر سياه سر او بود. مگر هركس چادر سياه سرش است، آدم خوبي است؟ نه آقا. قيافه حزب اللهي داشت، مگر هركس قيافه حزب اللهي داشت آدم خوبي است؟ قسم خورد، مگر هركس قسم بخورد آدم خوبي است. قرآن ميگويد: مردم! همه چيزي قلابي هست، گول نخوريد. اشك قلابي نيز هست، هركس اشك ريخت گول گريه هايش را نخور (وَ جاؤُ أَباهُمْ عِشاءً يَبْكُونَ) (يوسف /16) يوسف را در چاه انداختند و بعد آمدند و زار زار گريه كردند كه يوسف را گرگ خورده است. اين را ميگويد كه بدانيد اشك قلابي نيز داريم. برادرهاي يوسف خودشان يوسف را در چاه انداختند وخودشان نيز گريه دروغين كردند. اين را ميگويد كه بدانيد اشك قلابي و دروغين داريم، گول نخوريد. قسم قلابي داريم. قرآن ميگويد (اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً) (مجادله /16) بعضيها با قسم دروغين ميخواهند حرفشان را به كرسي بنشانند. قسم قلابي، اشك قلابي، ايمان قلابي، قرآن ميگويد: (وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَياطينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ) (بقره /14) نزد باند خودشان كه ميروند ميگويند ما با شما هستيم منتهي در ظاهر ايمان ميآوريم كه مسلمانها را گول بزنيم. يك عده از يهوديها گفتند صبح ميرويم ايمان ميآوريم و غروب كافر ميشويم. نارو ميزنيم، آيه نازل شد محمد(ص) حواست جمع باشد امروزصبح يك عده از يهوديها مؤمن ميشوند و شب كافر ميشوند. اين كار را كه يك كار تاكتيكي است ميخواهند بكنند، مواظب باش. سخنران قلابي نيز داريم. طبق اين آيه (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يُشْهِدُ اللَّهَ عَلى ما في قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ) (بقره /204) بعضي آدمها هستند حرف كه ميزنند، آدم خيلي تعجب ميكند. واقعاً خوب سخنراني ميكند. قرآن ميگويد: «وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ» از آن پدر سوخته هاست، قرآن ميگويد: (وَ إِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ) (منافقون /4) بعضيها آنقدر قشنگ حرف ميزنند كه تو هم كه پيامبر هستي ماتت ميبرد. يك سخنراني عالي كرد. مواظب باش پاي حرف چه كسي مينشيني. امام كاظم(ع) فرمود: «مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ»(كافى، ج6، ص434) گوش به حرف هركس بدهيد عبد او هستيد. اگر حق بگويد و تو گوش به حرف حق بدهي، عبد حق ميشوي و اگر گوش به حرف باطل بدهي، عبد باطل هستي. مواظب باشيد هركس خبري را آورد اگر فاسق است، تحقيق كنيد. عجب درسهاي زندهاي! چه قرآن زندهاي! ادب نسبت به رهبر در قرآن آمده است. با داد پيامبر را صدا نزنيد، از پشت ديوار ايشان را صدا نزنيد، عجله نكنيد، نسبت به رهبر مؤدب باشيد. اين در قرآن است. خبر فاسق ارزش ندارد، خبرنگاران خارجي خبرهايشان ارزش ندارد، سازمان بين الملل بدبختها يك مشت جنايتكار دور هم نشستهاند و بمب شيميايي را وقتي در فشار تبليغات ايران قرار ميگيرند، يك عده را ميفرستادند و خبر ميگيرند. اما آنها يا خبر نميدهند، و يا بد خبر ميدهند و يا كج خبر ميدهند، و يا چيزي به آن اضافه ميكنند، يك كلمه اضافه ميكنند. مثلاً ميگويند: عراق متقابلاً بمب شيميايي ريخت، عوض اين كه بگويند: عراق بمب شيميايي ريخت، يك كلمه اضافه ميكنند، ميگويند: عراق متقابلاً بمب شيميايي ريخت، يك كلمه متقابلاً اضافه ميكند و تمام افكار و قضاوت دنيا را عوض ميكند. بنابراين روزنامه نويس بايد عادل باشد، كساني كه در راديو و تلويزيون صحبت ميكنند، نبايد فاسق باشند. كارت خبرنگاري افراد فاسق در حكومت اسلامي بايد باطل شود. اين آيه ميگويد كارت خبرنگاران فاسق بايد لغو شود. چون حكومت قرآن است و ميگويد: (إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا) (حجرات /6) اگر كسي خبرهايش دروغ است و روي فسق كارمي كند، بايد كارتش لغو شود و عجب قرآن زندهاي.
7- لزوم تبعيت از پيامبر و پرهيز از توقع بيجا
(وَ اعْلَمُوا أَنَّ فيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطيعُكُمْ في كَثيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ) (حجرات /7) اين آيه هم جلو آدمهاي پر توقع رامي گيرد. آدمهايي بودند كه توقع زيادي داشتند و ميخواستند پيامبر(ص) هم گوش به حرف آنها بدهد. آيه نازل شد كه شما بايد تابع پيامبر باشيد نه اين كه بگوييد: ميدانيد، خوب بود پيامبر اين كار را نميكرد، اي كاش پيامبر(ص) اين كارها را نميكرد. ميخواهند رهبر دنبال مردم برود. اين آيه ميگويد كه توقع نداشته باشيد كه رهبر دنبال شما حركت كند. رهبر بايد دنبال خدا برود. اگر رهبر گوش به حرف شما بدهد، شما به دردسر ميافتيد، علم شما محدود است و او علمش ازعلم بي نهايت خدا سرچشمه ميگيرد، شما شك و سهو و خطا داريد، پيامبر بايد از كسي الهام بگيرد كه شك و سهو وخطا ندارد. از چنين خدايي بايد الهام بگيرد. توقع بي خود نداشته باشيد از پيامبر«وَ اعْلَمُوا أَنَّ فيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ» درميان شما پيامبر «اللَّهِ لَوْ يُطيعُكُمْ في كَثيرٍ مِنَ الْأَمْرِ» اگر او در بسياري از كارها(البته گاهي مشورت بكند) گاهي پيامبر عواطف و احساسات و تقاضاهاي و نيازهاي مردم را گوش بدهد اما خيلي از جاها نيز نبايد گوش بدهد. خدا در قرآن ميگويد: (وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ) (انعام /116) پيغمبرها اگر اكثر مردم را بخواهيد ببينيد كه چه ميگويند، اكثر مردم شما را گول ميزنند. اكثر مردم ممكن است كج بروند. شما با مردم مشورت بكن، اما هميشه توجه به خدا داشته باش. عوض اين كه شما از پيامبر اطاعت كنيد، پيامبر از شما اطاعت كند، «لَعَنِتُّمْ» لعنت، به دردسر ميافتيد ولكن خدا براي شما ايمان را دوست دارد، ايمان را در دل شما زينت داده است «وَ زَيَّنَهُ في قُلُوبِكُمْ» زينت، همه نعمتهاي مادي زينت زمين است، (ما عَلَى الْأَرْضِ زينَةً لَها) (كهف /7) قرآن ميگويد: آسمانها را زينت كرديم با ستارهها، و زمين را با درختها زينت كرديم. با درختها، حيوانها، درياها، با صحرا، كوهها و معدنها و تمام هستي «زينَةً لَها» قرآن ميگويد: تمام هستي زينت زمين است. زينت ما ايمان است «وَ زَيَّنَهُ في قُلُوبِكُمْ»، زينت واقعي و معنوي ايمان است. حلقه طلا، لباس چنين، يا حرام است براي من، البته براي زن هم زينت ظاهري است. زينت مرد ايمان و وقار است و لذا در تفسير (خُذُوا زينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ) (اعراف /31) قرآن ميگويد: وقتي به مسجد ميرويد، با زينت برويد، حديث آمده است با زينت برويد، يك معنايش اين است كه لباس خوب بپوشيد و يك معنايش اين است كه با وقار برويد. زينت انسان ايمان و وقار است.
8- بسيج همگاني در برابر متجاوز
(فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى فَقاتِلُوا الَّتي تَبْغي حَتَّى تَفيءَ إِلى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ) (حجرات /9-8) اين هم درسي است براي همه كشورهاي اسلامي، ميفرمايد: «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ» البته ما قبول نداريم كه صدام مؤمن است. ما صدام را كافر ميدانيم. اما حالا بر فرض دو كشور اسلامي با هم درگيري پيدا كردند، قرآن به تمام مسلمانها ميگويد: «وَ إِنْ طائِفَتانِ» و اگر دو طايفه از مؤمنين «اقْتَتَلُوا» به هم ريختند، محله بالا و پايين، اين شهر و آن شهر، اين كشور و آن كشور، اگر دو گروه از مسلمانها «اقْتَتَلُوا» با هم درگير شدند «فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما» باقي كشورهاي اسلامي بايد ميانجيگري كنند. منتهي نه به اينكه به ايران بگويند: عراق آمده است در كشورت حال با هم رفيق شويد. ميگويند: نگاه كنيد، ببينيد متجاوز كيست؟ «فان بغت»، باغي كيست؟ ظالم و متجاوز كيست؟ و «ان بغت احداهما» تا به آخر، اگر يك گروه از مسلمانها قلدري كرده است، همه بسيج شويد كه قلدر را سر جايش بنشانيد و يك زماني بود كه سران كشورها ميآمدند خدمت امام، براي واسطه گري كه بين ايران و عراق جنگ را تمام كنند. امام اين آيه را ميفرمود: شما مسلمان هستيد، قرآن به شما گفته است كه دو گروه از مسلمانها كه بينشان جنگ شد متجاوز را شناسايي كنيد و به او حمله كنيد. اينها سرشان را پايين ميانداختند و ميرفتند. واقع اين است كه كشورهاي مسلمان، مسلمان نيستند و قرآن ميگويد، ديدند كه عراق به ايران حمله كرد، ديدند دو گروه بر فرض عراق مسلمان باشد، ديدند عراق بر فرض مسلمان، بر ايران قطعاً اسلامي حمله كرد، بايد اينها دماغ صدام را به خاك بسپارند. اين آيه نيزراجع به اين مطلب است صحبت ميكند.
9- مؤمنان برادر يكديگرند
(إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ) (حجرات /10) اين آيه لطيف ميگويد: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» مؤمنين با هم برادرند. چند رقم علاقه داريم، يك جور علاقه پدر و پسري داريم، نميگويد: مسلمانها با هم پدر و پسر هستند. پدر و پسري، پدر خود را بالاتر ميداند و پسر خود را پايينتر. نميگويد: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ» معلم و شاگرد هستند. باز معلم خود را بالا ميداند و شاگرد خود را پايين ميداند. نميگويد علاقه مؤمنين مثل علاقه زن و شوهر ميماند، زيرا زن و شوهر بعد با هم رفيق ميشوند، بعد از ازدواج علاقه ايشان از قبل بيشتر ميشود. در ازدواج علاقه زن و شوهر بيش از 20 سالگي است، مثلاً علاقه شريك و شريك. نميگويد: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ» شركاء. نميگويد: مؤمنين مثل دو شريك هستند. باز براي اين كه اين شريك ميخواهد، از جيب آن شريك بزند و آن شريك از جيب اين شريك بزند. بهترين علاقهاي كه بلند و كوتاه در آن نيست، آقا و بردگي در آن نيست، پايين و بلندي در آن نيست، فقط بر اساس محبت است، علاقه 2 تا برادر است كه طبيعي است، زن و شوهر علاقهشان شهوتي است، و بعد نيز بعد از ازدواج است. پدر و پسر علاقهشان عاطفي است. مثلاً نميگويند: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ» مثل مادر وبچه! چون مادر و بچه علاقهشان عاطفي است. معلم و شاگرد علاقه عقلي بينشان است. مادر و بچه علاقه عاطفي دارند و لذا بچه بد را نيز مادر دوست دارد. اما برادر، بهترين علاقهها كه هميشگي است «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» مسلمانها با هم برادر هستند.
10- بخشيدن يكديگر زمينه بخشش الهي
«فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ» اگر اختلافي شد اصلاح كنيد، بخصوص ماه رمضان كه داريم به سمت شب قدر ميرويم، يك وقت دو تا برادر، دو تا دوست كه با هم قهر هستند قرآن ميگويد: «فَأَصْلِحُوا» اصلاح كنيد، يك افطاري درست كن، با هم بيايند و آنها را آشتي بده. از هم بگذريد، حالا ظلم هم شده است بگذريد. ما با صدام دعوا داريم با خودمان كه دعوا نداريم. حالا يك جايي كم و زياد شده است، برخورد شد، توهين شد، آن وقت شب بيست و يكم كه ميخواهي بگويي: خدايا العفو، العفو، خدايا مرا ببخش مرا ببخش، خدا ميگويد: (وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ) (نور /22) خودتان اول همديگر را ببخشيد، اگر ميخواهيد خدا شما را ببخشد، خودتان همديگر را ببخشيد، خودتان همديگر را ببخشيد، تا خدا هم شما را ببخشد. چون اصولاً لطف خدا سر نخ آن دست ماست. يعني خود شما وقتي دلت به رحم آمد، خدا نيز لطف ميكند. بد نيست اين جا يك اشارهاي كنم. وقتي باران نميآيد در روايت داريم كه انسان به خاطر يكسري گناهان، يكسري تنبيهات، انسان را گوشمالي ميدهد و باران نميفرستد. باران لطفش را كه قطع ميكند به ما گفتهاند نماز باران بخوان. آن وقت ميدانيد كه گفتهاند چگونه بخوان؟ اولاً گفتهاند كه برويد در بيابان، زميني پاك باشد، بچه شيرخورها را نيز بياوريد، پير مردها، پير زنها، گاوها و گوسالهها، مرغ و خروسها، شترها با بچهها همه را بياوريد و بز و بزغالهها را نيز بياوريد در صحرا، بعد اسلام ميگويد: همه را از هم جدا كنيد، مثلاً 5000 تا بچه شيرخوره را يك طرف نگهداريد و مادرهايشان را نيز يك طرف نگهداريد. 5 هزارتا بچه شيرخوار جيغ ميكشند، بزغالهها را از مادرهايشان و بقيه حيوانها را نيز همين گونه، يك صحنهاي در بيابان راه بيندازيد كه دل سنگ آب شود. وقتي خود شما صداي هزار تا بچه شيرخوار را شنيدي، بخواهي يا نخواهي گريهات جاري ميشود. صحنههاي سوزناكي ايجاد كنيد كه خودتان را رقيق كنيد، از قساوت بيرون بياييد، وقتي خودتان رقيق شديد لطف خدا نيز جاري ميشود. بنابراين اگر ما خودمان را ميخواهيم براي شبهاي احيا آماده كنيم كه مورد لطف خدا قرار بگيريم بايد خودمان نيزلطف داشته باشيم. شما كه ميگوييد: «اللَّهُمَّ أَغْنِ كُلَّ فَقِيرٍ»(المصباح كفعمي، ص617) خودت نيز كسي را كمك كن. ميداني اين مثل چه ميماند؟ مثل اين كه بنده يك سطل آب دارم و شما نيز دو تا سطل آب داري، يك آدم تشنه ميرسد و ميگويد آب، من ميگويم به او بده و او نيز ميگويد: تو به او بده. شما كه ميگوييد: «اللَّهُمَّ اكْسُ كُلَّ عُرْيَانٍ»(المصباح كفعمي، ص617) خدايا برهنهها را بپوشان، حضرت عباسي چقدر لباس كهنه و نو در خانه داريد؟ چقدر پارچه و. . . بيخودي در خانه داريم. تو ميگويي: اي خدا به او بده، خدا ميگويد: به تو دادهام، تو هم به او بده. «اللَّهُمَّ فُكَّ كُلَّ أَسِيرٍ»(المصباح كفعمي، ص617) خدايا همه اسيرها را آزاد كن، اين كارگري كه اسير توست، زن و بچه كه اسير تو هستند، تو اينها را نيز يك مقدار سخت به آنها نگير. تو كه ميخواهي او آزاد شود تو اين را آزاد كن. يك قصه بگويم؛ ميگويند يك مولايي يك مرغ آورد و داد به نوكرش، گفت: اين مرغ را با عدس درست كن، اگر خوب درست كردي آزادت ميكنم. اين هم با دلخوشي اين كه امشب غذا خوب درست ميكند و آزاد ميشود، مرغ را با عدس درست كرد. آقا كه آمد عدسها را خورد ولي مرغ را نخورد و گفت اين مرغ را فردا با لوبيا درست كن، اگرخوب درست كردي آزادت ميكنم. فردا باز مرغ پخته را لوبيا پخت و قاطي آن كرد و آقا آمد و لوبياها را خورد و گفت: فردا با پلو اين مرغ را درست كن اگر خوب درست كردي آزادت ميكنم. باز پلو درست كرد، پلوها را خورد و گفت: اگراين را با بادمجان درست كني، آزادت ميكنم و غلام گفت: آقا مرا نميخواهد آزاد كني، اين مرغ بيچاره را آزاد كن. اگر واقعاً ميخواهي خدا به تو لطف كند، تو نيز به اين لطف كن و او را آزاد كن. شما شب بيست و يكم ميخواهي بگويي مرابخش، پس تو او را ببخش. اصلاح بين مسلمانها از همه كارها مهمتر است.
11- ارزش واسطهگري در كار خير
حديث داريم كه اگر كسي بين دو فرد آشتي بدهد، از همه نمازها و روزههاي مستحبي ثوابش بيشتر است. آستين را بالا كنيد و دلالي كنيد. (مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً) (نساء /85) قرآن ميگويد: هركس شفاعت و دلالي خوب بكند 2 ثواب دارد و بهترين دلاليها دلالي بين دختر و پسراست كه اينها را عروس و داماد كنند. گاهي آدم خودش نميتواند، اما بايد دلالي كند. قرآن ميگويد: (وَ لا يَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْكينِ) (حاقه /34) در يك جاي ديگر ميگويد: (وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى طَعامِ الْمِسْكينِ) (فجر /18) اگر خودت پول نداشتي، ميتوانستي آستينت را بالا كني و بگويي فلاني جهيزيه ميخواهد، 1000 تومان من ميدهم، هريك از دم يكي 1000 تومان بدهيد، جهيزيه فلاني را جور كنيم. فلاني ميخواهد داماد شود، 50 هزار تومان لازم دارد، همه يكي 1000 تومان بدهيد. گاهي آدم خودش ندارد «وَ لا يَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْكينِ» يعني وقتي نيز نداري، بايد دلالي كني. وقت تمام شد و عجب قرآن خوبي داريم. قرآن مكتب ما است. قرآن براي اين نيست كه شب بيست و يكم سر بگيريم و بگوييم «بك يا الله، بك يا الله»، اين مثل اين ميماند كه مريض به دكتر برود، نسخه بگيرد و عوض عمل به آن، هي بگويد قرص، قرص، آمپول و آن را سر بگيرد. فايده ندارد. اين كتاب زندگي ماست، چه ميگويد؟ 1- ميگويد: نسبت به رهبر مؤدب باشيد. 2- ميگويد: فاسق خبر آورد كارتش را لغو كنيد و اورا رد كنيد. 3- ميگويد: اگر دو گروه مسلمان يكي قلدر است، او را سر جايش بنشانيد. درسهاي اجتماعي واخلاقي. خدايا ماه رمضان، ماه قرآن است، پنج تا پنج تا دور هم بنشينيد و يكي كه قرآن را خوب بلد است معلم شود و بقيه شاگرد شوند. 10 يا 20 روز تمرين كنيد با قرآن آشنا شويد. خدايا به حق قرآن ما را از آشنايان به قرآن و از متخلقين به اخلاق قرآن و از هواداران قرآن، از هواداران شريك قرآن اهل بيت عصمت و طهارت قرار بده. اينجا خانههايي است كه عزيزانشان با خونشان قرآن را در جامعه آوردند به ما هم توفيق بده كه قرآن را با خون و وجودمان قرآن را به دنيا ابلاغ كنيم. ما را در برابر قرآن روز قيامت شرمنده نكن. خدايا ما شب بيست و يكم قرآن را سر ميگيريم، قرآن سر گرفتن خيلي مهم است و اشكال ندارد، ثواب دارد و خيلي مهم است. ولي خدايا همين طور كه ظاهر قرآن روي سرمان است يك جوري ايماني به ما بده كه تسليم شويم و قوانين قرآن روي سرمان باشد و رهبرهايي كه قرآن گفته است قبول كنيم و رهبرهايي كه قرآن گفته است كنار بگذاريم، كنار بگذاريم و همين طور قرآن راه گشاي ما شد در جمهوري اسلامي. راه گشاي همه مستضعفين در حكومت جهاني حضرت مهدي(عج) قرار بده. قرائتهاي قرآن نيم ساعت، يك ساعت بشود، 7 يا 8 آيه بخوانند و تفسير يا ترجمه شود و بگويند: درسمان از قرآن اين است. اين قرائتها را احيا كنيد. بچه كوچك هارا در جلسات بياوريد. كمكش كنيد و عارتان نشود كه چند ساعت شاگردي كنيد. در اثر اين شاگردي قرآن را يادمي گيريد. بد است براي يك مسلمان كه بعد از شش سال كه انقلاب پيروز شده است، نتوانسته باشد با قرآن آشنا شود. ما هم هفته بسيج و. . . داريم. بايد هفته قرآن هم داشته باشيم. حالا ما نداريم عوض آن ماه قرآن، ماه رمضان ماه قرآن است. بياييم مأنوس با قرآن و معارف قرآن تبليغ قرآن و عمل به قرآن شويم.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1838