responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1860

موضوع: شرایط قبولی اعمال‌ (2)

تاريخ پخش: 05/03/1401

عناوين:

1- ایمان به خدا، شرط قبولی عمل

2- قبولی خدمت، مشروط به انگیزه الهی

3- کار نیک، بر اساس فرمان خدا، نه سلیقه خود

4- پرداخت زکات و انفاق، شرط قبولی نماز

5- پرداخت مال حلال برای امور دینی

6- ارزش عمل، تابع نیت و انگیزه

7- نشانه‌های قبولی اعمال

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

بحث امشب پیرو دو تا جلسه‌ی قبل این بود که چه کنیم کار قبول بشود؟ چون گاهی وقت‌ها آدم یک غذایی می‌پزد، مهمان نمی‌خورد، قبول نیست، زحمت هم کشیده، مَثَلی هم که در جلسه‌ی قبل گفتم مثل شهردار، شما با زحمت و میل‌گرد و آهن و سیمان و این‌ها یک خانه می‌سازی، شهردار می‌آید خراب می‌کند، می‌گوید این نقشه‌اش استاندارد نیست، اینجا در کنار رودخانه است، اینجا در کنار سیل است، اینجا روی خط زلزله است، هر چی بزنی تو سرت که بابا سوختم، باختم، پولم رفت، جانم رفت، آبرویم رفت، می‌گوید: «اینجا روی خطّ زلزله نباید شما خانه بسازی.» اگر غربال دست بگیریم، چه کاری را خدا قبول می‌کند، چه کاری را قبول نمی‌کند؟ دو جلسه صحبت کردیم، جلسه‌ی سوّم هست.

1- ایمان به خدا، شرط قبولی عمل

شرط قبولی کار این است که طرف ایمان داشته باشد. اگر کسی ایمان نداشته باشد، کارهایش قبول نمی‌شود، چون برای خدا کار نکرده، طلبی ندارد. شما اگر رفتی سمت شرق، به غرب نمی‌رسی، سمت جنوب رفتی، به شمال نمی‌رسی، برای خدا که کار نکردی که. یک حدیثی یادم آمد بگویم. قیامت بعضی‌ها می‌گویند: «ما قاری بین‌المللی بودیم به قول امروزی‌ها، یا قاری بودیم.» خدا و فرشته‌ها می‌گویند: «دروغ می‌گویی، تو خواندی تا بگویند صوتش درجه یک است.» عدّه‌ای می‌گویند: «تو جبهه‌ها بودیم.» خدا و فرشته‌ها می‌گویند: «دروغ می‌گویی، رفتی جبهه که بگویند شجاع است.» عدّه‌ای می‌گویند: «پول خرج کردیم.» خدا و فرشته‌ها می‌گویند: «دروغ می‌گویی، پول خرج کردند تا بگویند فلانی سخاوتمند است.» اگر غربال بگذاریم، ببینیم چه چیزی قبول می‌شود، چه چیزی قبول نمی‌شود.
یکی از شرط‌هایش این است که ایمان داشته باشد، این یک. قصّه طبیعی هم هست هان، شما یک کفشی، طلایی، لباسی برای خانم بخر، برو بگو: «آقا ببین من تو را قبول ندارم، تو زن من نیستی، دوستت هم ندارم، این کفش‌ها!» می‌گوید: «بردار، برو گمشو! بردار برو گمشو! تو من را قبول هم نداری، بعد برای من کفش طلا می‌خری؟!» این خودمان هم همین‌طور هستیم. شما الآن اگر یک نامه دست من دهی: «جناب قرائتی ما شما را قبول نداریم.» خب من می‌آیم پایین، می‌روم، خب اگر قبولم نداری، برای چی مثلاً پای حرف‌هایم نشسته‌ا‌ید؟! اگر می‌خواهید خدا قبول کند، باید خدا را، راه خدا را، دستورات خدا را قبول دارم، سلیقه‌ای نباشد، من از این خوشم می‌آید پس این کار بشود، من از این بدم می‌آید پس این کار نشود، سلیقه را بگذاریم کنار. در قرآن یک جا سوره‌ی طه، آیه‌ی 112، یک جا سوره‌ی انبیاء، آیه‌ی 94، یک جا سوره‌ی غافر، آیه‌ی 40، چند جا گفته: «وَ هُوَ مُؤْمِن‌»، اگر می‌خواهی کارت قبول بشود، باید خودت ایمان داشته باشی، این یک.

2- قبولی خدمت، مشروط به انگیزه الهی

دوّم حالا یک افرادی ایمان ندارند ولی خدماتی انجام می‌دهند، مثلاً برق اختراع می‌کند، مترو، هواپیما، کشتی، ماشین، کامپیوتر، حالا، این‌هایی که خدماتی به بشر کردند ولی مؤمن نبودند، نیّتش چی هست؟ اگر نیّتش این بوده که مشهور بشود، پول بگیرد، مدال بگیرد، باز هم از خدا طلبی ندارد، برای خدا کار نکرده، برای هر کسی که کار کرده، بله، یک خیابان را به اسمش کنید، درمانگاه، بیمارستان، دانشگاه را به اسمش کنید، اصلاً تمبرش کنید، شکل او را تمبرش کنید، به همه‌ی پاکت‌ها بچسبانید، خیابان‌ها، هر جا را می‌خواهید به اسمش کنید، از خدا طلبی ندارد، برای شهرت این کار را کرده.
یک خاطره یادم آمد، بگویم. یک آقایی بالای منبر، منبر خوبی رفت. یک تاجر برنجی هم پای منبرش نشسته بود، گفت: «منبرت بسیار خوب بود، من یک کیسه برنج می‌خوام برایت بفرستم.» این هم گفت: «دست شما درد نکند.» به خانمش گفت: «برنج تمام شد، نخریم، حاج آقا برنج می‌فرستد.» مدّتی گذشت، هی خانم گفت: «برنج نیست، برنج نیست.» گفت: «حاج آقا برنج می‌فرستد.» یک روز حاج آقا را دید، گفت: «آقا شما از قبل به من گفتی یک کیسه برنج به تو می‌دهم.» گفت: «بله، یادم هست، تو روی منبر یک چیزی گفتی، من خوشم آمد، من هم گفتم پایین منبر یک چیزی بگویم تو خوشت بیاید، برنجی خبری نیست!» یک کسی که برای شهرت و مدال کار می‌کند، از خدا طلبی ندارد.
اگر می‌خواهید کارهایتان قبول بشود، باید اهل نماز باشید. قبل از پیروزی انقلاب، در آستانه‌ی پیروزی، امام پاریس بود، هر کس می‌خواست از ایران برود پاریس، امام فرمود: «به شرطی که بگوید شاه باید برود.» بیاید بگوید شاه باشد و قانون اساسی را تغییر بدهیم، نمی‌دانم وکیل و وزیر را عوض کنیم، ابداً، شاه باید برود، شرط ملاقات با امام خمینی این بود، هر کس قبول دارد این را بیاید با هم مذاکره کنیم، اما می‌خواهد چانه بزند برای حفظ شاه، معذورم، راهش نمی‌دهم. شرط قبولی ما این است که اهل نماز باشیم. شما نماز نخوان، هر چی ثروت داری در راه خدا خرج کنی، قبول نیست.

3- کار نیک، بر اساس فرمان خدا، نه سلیقه خود

خیّرین مدرسه‌ساز دعوت شدند، هر کدامی صدها میلیون، یا میلیاردها تومان برای مدارس، کارشان خوب است، خدا خیرشان بدهد،در تهران دعوت شدند، ما برای این‌ها صحبت کنیم. گفتم: «کارتان خوب است، خوب است، خوب است، خوب است، این یک اما اگر شما خمس ندهی، زکات ندهی، این کارها جبران آن کارها را نمی‌کند هان.» سال بعد که خیّرین را دعوت کردند تهران، گفتند: «آقای قرائتی ما می‌خواهیم تو سخنرانی کنی، به یک شرط.» گفتم: «چی؟» گفتند: «حرفی از خمس و زکات نزن، این‌ها مدرسه بسازند، ولو خمس ندهند، زکات ندهند.» گفتم: «من حجّت الإسلام‌ام، حجّت الإسلام یعنی اسلام چه می‌گوید» من برای این‌که خیّرین خوششان بیاید، از این‌ها تجلیل کنیم و حرفی از خمس و زکات نزنم، من باید آن را بگویم.
یک روستا رفتیم اوّل جوانی‌مان، منبر ما را نمی‌پسندیدند، می‌گفتند: «مثلاً راجع به فلان مسئله کن» من راجع به آیین همسرداری صحبت می‌کردم. گفتند: «آقا ما هر چه می‌گوییم، تو چیز دیگری می‌گویی.» گفتم: «ببین، من هر چیزی که تشخیص دادم، می‌گویم روی منبر. (الآن هم تو این سی، چهل سال تلویزیون کسی به من نگفته چه چیزی را در تلویزیون بگو، چه چیزی را نگو، تشخیص می‌دهم، می‌گویم.) من نمی‌توانم بگویم سلیقه‌ی شما چی هست، چون انسان گاهی وقت‌ها با یک لفظ خودش کلاه سر خودش می‌گذارد. به جوان می‌گوییم حلقه‌ی طلا حرام است، یک، نماز با آن باطل است، دو. می‌گوید: «نامزدی است!» می‌گوییم حالا اگر گفتی نامزدی، حرام خدا حلال شد؟! یک کسی جگر به سیخ کشید، گذاشت روی آتش، جگر بپزد. گربه‌ها جمع شدند. این بادبزن را نگه داشت، به گربه‌ها گفت: «بلال است، بلال، بلال است!» یعنی فکر می‌کند اگر به جگر بگوید بلال، گربه‌ها می‌روند. آقا حرام است، نامزدی است، خب نامزدی باشد. با نامزدی که حرام خدا حلال نمی‌شود که، باید نماز قبول باشد.
دیگر چی؟ رهبری حق را باید بپذیرید. روایاتی داریم که اگر تمام عبادت‌های دنیا را در بهترین جا، کنار کعبه، مکّه انجام بدهید، اگر رهبرت رهبر حق نباشد، قبول نمی‌شود.
4- پرداخت زکات و انفاق، شرط قبولی نماز
رسیدگی به محرومین و زکات. بیست و هفت جای قرآن نماز و زکات به هم چسبیده است. «يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاة» (مائده/ 55، توبه/ 71، نمل/ 3، لقمان/ 4)، «أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ» (بقره/ 43 و و 110، نساء/ 77، نور/ ، مزمل/ 20)، «أَقيمُوا، آتُوا»، «يُقيمُونَ، يُؤْتُونَ الزَّكاة». زکات را هم باید رفت به فقرا داد، نه به فقرا گفت بیایید در خانه بگیرید، بیا در مغازه بهت بدهم. حضرت از یک نفر پرسید: «تو زکات مالت را چه می‌کنی؟» گفت: «اموال را می‌برم خانه، به فقرا می‌گویم می‌آیند در خانه می‌گیرند.» گفت: کار غلط می‌کنی! «آتُوا» یعنی تو برو در خانه‌اش، وگرنه می‌گفت «یُؤتوک الفقراء»، «یُؤتوک الفقراء» نمی‌گوید، یعنی فقرا بیایند در خانه، تو باید در خانه را بزنی.
32 مرتبه کلمه‌ی زکات در قرآن هست، 32 مرتبه هم کلمه‌ی برکت، یعنی چه؟ تصادف نیست، می‌خواهد بگوید زکات مساوی است با برکت. اگر می‌خواهید کارتان قبول بشود، یعنی اگر می‌خواهید همه‌ی کارهایتان قبول بشود، باید نماز درست باشد، می‌خواهید نماز قبول بشود، باید زکات بدهید، چون آدم‌ها هی عوض می‌شوند، من هم باید تکرار بکنم که همه‌ی مردم بدانند. من سه تا حدیث می‌خوانم، هر حدیثی بیست ثانیه، سه تا حدیث در یک دقیقه، از سه تا امام. یک، دو، سه. بیست ثانیه‌ی اوّل، امام جواد فرمود: «من امام جوادم، ضامن‌ام خمس بدهید، مالتان کم نشود.» قول امام جواد است.
بیست ثانیه‌ی دوّم، امام کاظم فرمود: «اگر خمس واجب را ندهید، خدا زندگی‌تان را چنان می‌چرخاند که دو برابرش را در راه باطل خرج کنید.» یعنی ده میلیون خمس نمی‌دهید، یک خرج بیست میلیونی خدا می‌گذارد جلوی سفره‌ات.
بیست ثانیه‌ی سوّم، امام رضا علیه السلام فرمود: ما نیاز به خمس شما نداریم، می‌توانیم با معجزه سنگ را هم طلا کنیم اما کسانی که خمس نمی‌دهند، ما به آن‌ها دعا نمی‌کنیم.
این سه تا حدیث از سه تا امام است. می‌خواهید کارهایتان قبول بشود، باید نمازی بشوید، نمازتان هم درست باشد ان‌شاءالله، پانزده تا کلمه را بلدید، یاد بگیرید. این را یک وقتی، یک پیرزنی گفت: «من چانه‌ام چه‌طور است، دندان‌هایم چه‌طور است؛، زبانم چه‌طور است، نمی‌توانم حمد و سوره درست بخوانم.» به او گفتم که: «اگر نمازت را درست کردی، یک حج مجّانی به تو می‌دهم.» گفت: «راست می‌گویی؟! تا فردا درست می‌کنم!» گفتم: «ببین، می‌توانی درست کنی.» من خودم الآن با کمر و عصا مشکل دارم، با عصا راه می‌روم، به خاطر زانو و کمر، یک گرگ دنبالم کند، سی کیلومتر می‌دوم. کسی گفت: «آقا، من حاضرم پول به فقرا بدهم ولی مکّه نمی‌توانم بروم، گرفتارم، با کشورهای مختلف تجارت دارم، چنین و چنان.» گفتم: «هیچ.» گفت: «من نمی‌توانم تعطیل کنم.» گفتم: «اگر فردا خدای نکرده مادرت مرد، باز هم باز می‌کنی؟» گفت: «نه. خب به مناسبت فوت والده.» گفتم: «بعد یکی، دو روز تا می‌روی باز کنی، خانمت مرد. اِه، دو روز دیگر سرش می‌کنی. تا می‌روی باز کنی، پسرت از دنیا رفت.» گفتم: «اگر پنج تا از فامیل‌هایت همین‌طور قطاری، پشت سر هم از دنیا رفتند، ده روز تعطیل نمی‌کنی؟!» گفت: «چرا، دیگر نمی‌شود.» گفتم: «پس می‌توانی بروی مکّه.»

5- پرداخت مال حلال برای امور دینی

اگر پول برای مسجد دادند، می‌گوید اگر ایمان ندارد، پولش را نگیرید: (ما كانَ لِلْمُشْرِكينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ) (توبه /17)، مشرک پول می‌آورد قبول نکن، شرط قبول این است که این پول حلال باشد.
یک خاطره یادم آمد، برایتان بگویم. امام صادق یک پولی داد به یکی از یارانش گفت: «برو جنس بخر، بفروش، هر چی سود کردی، نصفش مال تو که کار کردی، نصفش مال من که صاحب سرمایه‌ام.» ایشان نخود خرید و وقتی می‌خواست ببرد تو منطقه، از آن منطقه دید آدم‌هایی آمدند بیرون، گفت: «آقا تو این منطقه نخود هست، یا نیست؟» گفت: «آقا نخود نیست، هر قیمتی بگویی می‌خرند.» گفت: «اِه، شانس است.» نرخ را برد بالا، چهار میلیون را فرض کنید هشت میلیون نخود فروخت. آمد و به امام گفت: «آقا بازارت سود کرد، ما وقتی وارد منطقه شدیم، فهمیدیم نخود نیست، نرخ را بردیم بالا، مردم هم روی اضطرار خریدند.» امام پول را پرت کرد، فرمود: «این لقمه‌ها حلال نیست.» (تهذيب الأحكام، ج‌7 ، ص 13 و 14)
اگر مردم نیاز دارند، شما از نیاز مردم سوءاستفاده کردی، این پول، درآمد کثیف است اما اگر کسی عاشق است، مثلاً خطّاط یک خطّی را می‌بیند، می‌گوید: «من این تابلو را می‌خواهم بخرم، این قالی را می‌خواهم بخرم، این نقشه را دوست دارم.» فرق است یک کسی که خرج عشق می‌کند و هوس خودش یا نیاز جامعه را در نظر نگیرد و بفروشد. اگر می‌خواهید کارتان قبول بشود، شرط. اگر آمدند در مسجد دادند، من این پول را قبول نمی‌کنم، قرآن می‌گوید: (إِنَّما يَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ) (توبه /18)، کسی حق دارد مسجد بسازد که اهل ایمان باشد. شاهان ما خیلی‌ها مسجد می‌ساختند، مسجد شاه تو خیلی از استان‌ها داریم ما، مسجد شاه ولی خب این شاه که مسجد می‌سازد برای چی؟ برای این‌که بگوید من مذهبی‌ام، برای این‌که نظر علما را جذب بکند، برای این‌که مردم را کلاه سرشان بگذارد.
شرط بهداشتی. اگر کسی اهل مشروبات الکی باشد، تا چهل روز، (أَرْبَعِينَ يَوْماً) (الكافي، چاپ إسلامية، ج ‌6، ص 401) تا چهل روز نمازش قبول نیست. پس چه چیزی را خدا قبول کند؟ همه کاری را خدا می‌تواند قبول کند. حضرت ابراهیم بنّایی کرد در کعبه را، پایه‌های کعبه را برد بالا، گفت: «رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا» (بقره /127)، خدایا قبول کن. چه چیزی را قبول کند؟ نماز که نخوانده بود؟! بنّایی کرده بود، پشت سر بنّایی گفت خدا قبول کند. هر کاری را خدا قبول کند، عبادت است.

6- ارزش عمل، تابع نیت و انگیزه

یک خاطره‌ای هست، یادم آمد، برایتان بگویم. من جایی بودم، بنده خدایی غذا درست می‌کرد، ما هم مطالعه می‌کردیم، یک بار آمد گفت: «آقای قرائتی چه کسی گفته تو خوشبخت بشوی، من بدبخت؟!» گفتم که: «چرا؟! از کجا فهمیدی من خوشبختم؟!» گفت: «تو سه ساعت یک بحثی را جور می‌کنی، هم تو رادیو می‌گویی، هم تلویزیون می‌گویی، هم این شهر، آن شهر می‌گویی، این سه ساعت تو به همه‌ی ایران می‌رسد. من بدبخت سبزی پاک کردم، عدس پاک کردم، سوپ درست کردم، خوردی، ظرف‌ها را شستم. سه ساعت من تو قابلمه، تو آشپزخانه، سه ساعت تو، تو همه‌ی ایران! خب تو خوشبختی، من بدبخت!» گفتم این نگاه ساده‌ی من و شماست، خدا نگاه نمی‌کند که چه کسی تفسیر می‌نویسد، چه کسی عدس پاک می‌کند، ممکن است که من هدفم از همین آیات که نوشتم، هدفم باشد که منبر بروم که پول بگیرم، به نیّت این‌که منبر بروم که کاندیدا بشوم رأی بگیرم، منبر بروم که چی، ممکن است که من از لای آیه‌های قرآن بروم جهنّم، چون هدفم خدا نیست، تو فکر نمی‌کنی من آخوند خالصی نیستم، فکر می‌کنی من آدم مخلص خوبی هستم، می‌گویی حالا که این شیخ دارد برای اسلام زحمت می‌کشد، من برایش سوپ درست کنم، تو از راه عدس‌ها می‌روی تو بهشت، من از راه آیه‌های قرآن می‌روم تو جهنّم. ما نمی‌دانیم چه کاری قبول است. یک وقت می‌بینی همان قبول شد.
مدینه بودم از من پرسیدند: «چند بار تا حالا آمدی مکّه؟» گفتم: «لامپ سوخته را صد بار هم به سرپیچ بزنی، روشن نمی‌شود، لامپم سوخته است.» گردو نیست که می‌شماری چند بار آمدی مشهد. سه ساعت تو حرم بودیم، آدم هست یک دقیقه تو حرم هست، قبول می‌شود، آدم هست دو ساعت، دو لیتر گریه می‌کند، لقمه حرام تو شکمش هست، بی‌رحم هست، به کسی رحم نمی‌کند. همین که می‌فهمند یک چیزی گران می‌شود یا کمیاب می‌شود، جنس را بالا می‌برند. چند تا از شما، من نمی‌خواهم جواب بدهید هان، بین خودمان و خدا، کنار امام رضا هستید شما، چند تا از شما رفتید شکر بخرید، می‌گویید آقا دو کیلو شکر، همین‌طور که ایستادید شکر بخرید، متوجّه شدید شکر نایاب است، وضع شکر تو بازار خوب نیست، بگویید: «آقا دو کیلو زیاد است، ما فعلاً نیم کیلو شکر بس است، برگردان به سه نفر دیگر هم یکی نیم کیلو بده.» چند تا این معامله را برمی‌گردانیم؟ ولی امام صادق این کار را کرد. یک روز امام صادق پرسید: «وضع گندم چه جور هست؟» گفتند: «وضع گندم بد است.» فرمود: «اگر وضع مردم است، چرا ما گندم می‌خوریم؟! جو و گندم بخوریم.» بعد از معتب پرسید که: « وضع مردم چه‌طور است؟» گفت: «آقا بدتر شد.» فرمود: (نان جو می‌خوریم، کم بخوریم.) (الكافي، چاپ إسلامية، ج ‌5، ص 166) اگر دیدید مردم ندارند، یک چیزها را احتکار می‌کنند، یک چیزها را، جواب خدا را چی می‌دهند، «ارْحَمْ تُرْحَمْ» (أمالی، صدوق، ص 209)، «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ» (إسراء /7)، قرآن می‌گوید: خیر برسانی، خیر می‌بینی، خیر نرسانی، خیر نمی‌بینی. ممکن است من کلّی هم عبادت کنم اما آدم بی‌رحمی هستم. اگر می‌خواهیم کارمان قبول بشود، باید رحم داشته باشیم.
سه رقم قبولی داریم: قبول ساده که خدا این کار را قبول می‌کند، (قَبُولٍ حَسَن‌) (آل عمران /37) در قرآن هست، یعنی قبول نیکی. قبول أحسن تو دعا هست: «أَحْسَنِ قَبُولِك» (الكافي، چاپ إسلامية، ج ‌4، ص 165)، قبول عالی، قبول درجه یک. قبول درجه سه، قبول درجه دو، قبول درجه یک. شما اگر کارتان قبول شد، به خدا بگویید خدایا به بهترین وجه قبول کن. این هم مال این. سه دقیقه از وقتمان مانده.
کسی که از سفر می‌آید، به او بگویید زیارت شما قبول باشد، امام صادق فرمود کسی از مکّه می‌آید به او بگویید: «تَقَبَّلَ اللَّهُ مِنْكَ»، خدا عبادتت قبول کند، «أَخْلَفَ عَلَيْكَ نَفَقَتَكَ»، آن مقداری که خرج کردی، ان شاءالله جایش را پر کند، «غَفَرَ ذَنْبَكَ» (محاسن، ج‌ 2، ص 377) گناهانت را ببخشد، خدا گناهانت را ببخشد، آن مقداری که خرج مکّه کردی، جایش پر بشود.
از خدا چه چیزی بخواهیم؟ در روایات این‌ها را داریم: «تَقَبَّلْ مِنَّا قِرائَتَهُ» قرائت قرآن را بگو خدا قبول کن، این ماه را قبول کن «تَقَبَّلْ مِنَّا هَذَا الشَّهْر» (البلد الأمين، ص200)، «تَقَبَّلْ مَنَاسِكِي‌» (الكافي، چاپ إسلامية، ج ‌4، ص 467)، «تَقَبَّلْ دُعَائِي‌» (مصباح المتهجد، ج ‌1، ص 288)، «تقبل حسناتي» (المقنعة، ص 430)‌، هر کار خیری را می‌شود گفت قبول باشد، جهازیه می‌دهی، جوانی را داماد می‌کنی، خدا قبول کند، آن وقت اگر خدا قبول کند، ثبت می‌شود، می‌ماند، به شرط این‌که ما نخواسته باشیم خودمان را مطرح کنیم.

7- نشانه‌های قبولی اعمال

از کجا بفهمیم کارهای ما قبول شده؟ می‌گوید بعضی جاها اگر اشکت درآمد، پیداست کارت قبول شده، مثلاً زیارت امام حسین می‌گوید لب در بایست، اذن دخول بخوان، اگر اشکت جاری شد، پیداست امام حسین می‌فرماید بفرما تو. اشک ریختن، «فَإِنْ خَشَعَ قَلْبُكَ وَ دَمَعَتْ عَيْنُكَ فَهُوَ عَلَامَةُ الْقَبُولِ» (المزار، شهيد اوّل، ص 155)، اگر قلبت لرزید واشکت جاری شد، این علامت قبولی است. در یک حدیث این را داریم.
دوّم، علامت قبول این است که نماز که می‌خوانی قبول شد یا نه؟ اگر این نماز شما را آدم کرد، من را آدم کرد، معلوم می‌شود که نمازم قبول شده، اگر نه هم نماز می‌خوانیم، هم فحش می‌دهیم، هم کلاهبرداری می‌کنیم، هم حقّه‌بازی می‌کنیم، هم کلک می‌زنیم، این معلوم می‌شود نمازمان قبول نشده، حدیث داریم می‌خواهید ببینید نمازتان قبول شده یا نشده، ببینید نماز چه‌قدر شما را ساخته. این هم یک حدیث. (بحار الأنوار، ج ‌79، ص 198)
بعضی جاها هم می‌گوید نماز قبول نیست. اگر پیشنماز را مردم دوستش نداشته باشند، نماز جماعت هست، ولی چون از دست پیشنماز ناراحت هستند، این نماز قبول نیست، صحیح هست، حمد و سوره‌ی آقا درست هست، صحیح هست اما قبول نیست، (مکارم الاخلاق، ص436) پیشنماز باید محبوب باشد و لذا نماز جماعت‌ها باید یک جوری باشد که هیئت أمنایش فقط پیرمردها نباشند، یک جوان هم توش باشد. قرآن می‌گوید یک جوان هم هیئت أمنا شد، خدا به ابراهیم و اسماعیل گفت هر دو هیئت أمنای مسجد، مسجدالحرام، ابراهیم حدود صد سالش بود، اسماعیل سیزده سالش. یعنی در هیئت أمنا باید نسل نو هم باشند، نماز جماعت را نباید طول داد، بین دو نماز تعقیبات حضرت زهرا ثواب هزار رکعت نماز دارد، طولانی تعقیب نکنیم، سوره‌های بزرگ را نخوانیم به جای قل هو الله، بین دو نماز سخنرانی نکنیم، گروگان‌گیری نکنیم، زیر آفتاب زود خلاصش کن. یک بار پیغمبر نماز می‌خواند، سریع نماز‌هایش را، رکوع، الله اکبر. گفتند: «یا رسول الله خیلی تندش کردی تو نماز؟ از رکعت دوّم خیلی تند؟» فرمود که: «صدای جیغ بچّه را نشنیدی؟!» (الکافی، چاپ إسلامية، ج ‌6، ص 48) من سر نماز بودم، یک بچّه جیغ زد، فهمیدم بچّه از مادر جدا شده، زود خواندم که برود بچّه‌اش را بردارد، یعنی باید مراعات حال مردم را کرد.
یک دعا می‌کنم خدایا اصل خود ما از تو هستیم، امکانات و نعمت‌ها از توست، عبادات از توست، به آبروی همه‌ی آبرومندان درگاهت تمام کارهای ما را بی‌آفت، مبارک، صد در صد خالص، ذخیره‌ی قبر و قیامت قرار بده.
موانع عدم قبولی را از ما برطرف بفرما.
در این شب جمعه و شب رحمت اموات ما، خود ما را بیامرز و همه‌ی مشکلات فرد و جامعه و دولت و ملّت ما را حل بفرما.

«و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- در قرآن، در کنار نماز، کدام واجب دینی بیش‌تر مطرح شده است؟

1) روزه
2) حج
3) زکات

2- بر اساس آیه 17 سوره توبه، غیرمسلمانان در چه کارهایی نباید مشارکت کنند؟

1) رسیدگی به نیازمندان
2) ساخت و تعمیر مسجد
3) ساخت و تعمیر مدارس

3- حضرت ابراهیم پس از تجدید بنای کعبه، برای چه امری دعا کرد؟

1) قبولی عمل
2) حضور حاجیان
3) خروج مشرکان

4- بر اساس آیه 7 سوره اسراء، نتیجه چه کاری به انسان باز می‌گردد؟

1) کسب علم و دانش
2) احسان به دیگران
3) مبارزه با ظالمان

5- آیه 40 سوره غافر به کدام شرط قبولی اعمال اشاره دارد؟

1) مرد بودن
2) زن بودن
3) مؤمن بودن

پاسخ صحیح سوالات را در قالب یک عدد ۵ رقمی به شماره ۳۰۰۰۱۱۴ پیامک نمایید.
گزینه صحیح سوالات هفته قبل، در هر سوال مشخص گردیده است.
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1860
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست