نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1861
1- قبولی عمل، مهم تر از انجام عمل 2- ولایت اهل بیت، شرط قبولی عمل 3- احترام به والدین، شرط قبولی عبادت خدا 4- حفظ آبروی مردم، لازمه پذیرش عبادات 5- عباداتی، که عبادت نیست 6- نماز و زکات، ملازم یکدیگر 7- سوء نیّت، مانع قبولی عمل
موضوع: شرایط قبولی عبادات(2)
تاريخ پخش: 06/05/93
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
شب عيد فطر را به همه تبريك ميگويم. خداوند همه تلاشهاي اين ماه و ساير ماهها را از همهي شما و ما قبول كند. موضوع بحث ما به دليل آخر ماه رمضان، بحث ما در جلسه قبل اين بود كه قالي بافتن چند ماه است، حفظ قالي چند سال است. زاييدن چند ماه است، بچهداري سالهاست. يعني هميشه حفظ چيزي از خود چيز مهمتر است. آبرو بدست ميآيد، اما حفظ آبرو مهم است.
اگر خواسته باشيم اين عبادتها حفظ شود، گفتيم شرايطي دارد. شرايط اخلاقي دارد، ديشب در جلسه قبل گفتيم كه خداوند كارها را از افراد باتقوا قبول ميكند. چطور؟ مثل اينكه شما از ليوان تميز آب ميخوريد. اگر در ليوان كثيف باشد، آب نميخوري. خدا هم همينطور است. 2- گفتيم كه از نظر اخلاقي، اگر كسي با مردم بداخلاق باشد و حلم نداشته باشد، عمل اين هم گير دارد. نمونههايي را گفتيم. گفتيم: از نماز آن مقداري كه آدم حواسش جمع است پذيرفته ميشود. بعضيها يك سوم از نمازشان قبول است. بعضيها يك دهم، بعضيها بيشتر، بعضيها هم همه نمازش قبول است.
1- قبولی عمل، مهم تر از انجام عمل
به ما گفتند: مواظب باشيد كار شما قبول باشد. بالاترين شخصيتها حضرت ابراهيم بهترين كار را در مكه ميكند، كعبه ميسازد. تازه ميگويد: (رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا) (بقره /127) يعني اگر قبول نباشد، كار ابراهيم ساختن كعبه در مكه هم ارزشي ندارد. بايد خدا قبول كند. از نيشابور كه ميخواهيد به مشهد بياييد يك گنبد و بارگاهي است براي خانمي به اسم شطيطه است. اين خانم يك مبلغي پول براي امام كاظم پدر امام رضا فرستاد. آن كسي كه پول را ميبرد، پولهاي انبوه داشت. امام رضا فرمود: پول آن خانم را به من بده. گفت: آقا چيزي نيست. گفت: من آنچه كم است قبول دارم. يك پارچهاي هم داد و گفت: اين را به شطيطه خانم بدهيد، بگوييد: تا چند روز ديگر از دنيا ميرويد، در همين پارچه كفن باشد. يكوقت ميبيني امام كاظم دو فلس، دو درهم پول يك خانم گمنامي را ميپذيرد. گوني پول ديگران را نميپذيرد. كار كيلويي نيست. خيلي چيزها كيلويي نيست. يكوقت ميبيني يك راديو اندازه چوب كبريت، ده موج را ميگيرد. يكوقت ميبيني يك راديو اندازه بشكه موج تهران را هم نميگيرد. كيلويي نيست. گاهي يك آدم 105 كيلويي نميفهمد، گاهي يك بچه ده ساله ميفهمد. عنايات خدا وزني و متري نيست. هواپيما در فرودگاه مينشيند، يك ماشين كوچولو جلو ميرود. اين هواپيما پشت سر اين ماشين ميرود. مهم قبولي است. مقداري صحبت كرديم، حالا مطالب امشب را بگويم.
2- ولایت اهل بیت، شرط قبولی عمل
يكي از شرايط سياسي قبول شدن داشتن ولايت است. يكي از شرايط اخلاقياش اين است كه انسان اهل بيت را دوست داشته باشد. رواياتي داريم كه اگر كسي عمري در كنار كعبه هم عبادت كند اما ولاي علي را دوست نداشته باشد، قبول نيست. اما شرايط خانوادگي، از اينجا ديگر جديد است. اينها را براي كساني گفتم كه جلسه قبل را نميدانند. سه، چهار دقيقه مطالب قبل را ميگوييم كه در جريان قرار بگيرند.
يكي از شرايط قبولي اين است كه انسان شرايط خانوادگي، «مَنْ كَانَ لَهُ امْرَأَةٌ تُؤْذِيهِ» (وسايلالشيعه/ج20/ص163) اگر كسي همسري دارد كه همسر به او نيش ميزند، چون اين همسر نيش ميزند، عبادت همسر قبول نيست. زن و مرد هم فرق نميكند. ممكن است هردو حرم بيايند و احيا بگيرند، زيارت كنند، مناجات كنند، اما به هم نيش بزنند. زن و شوهري كه به هم نيش بزنند، عبادت هيچكدام قبول نيست. «لَمْ يَقْبَلِ اللَّهُ صَلَاتَهَا وَ لَا حَسَنَةً مِنْ عَمَلِهَا»
3- احترام به والدین، شرط قبولی عبادت خدا
اگر كسي به پدر و مادرش غرّه برود، سياه سياه برود، چشمانش را پر كند و غضب كند. «مَنْ نَظَرَ إِلَى أَبَوَيْهِ نَظَرَ مَاقِتٍ» (كافي/ج2/ص349) يعني يك نگاه تندي به پدر و مادر كند، «وَ هُمَا ظَالِمَانِ لَهُ» گرچه پدر و مادر در حق او ظلم كردند، پدر و مادر رفتار بدي كرد، اما با اينكه رفتار بدي كرد شما با عصبانيت نگاه كني، «لَمْ يَقْبَلِ اللَّهُ لَهُ صَلَاةً» نمازش قبول نميشود.
از چيزهايي كه باعث ميشود قبول شود اين است كه آدم اول به فاميلش برسد. اگر فاميل شما فقير است، جاي ديگر پول خرج كني قبول نيست. «لا يَقْبَلِ اللَّهُ صدقه و ذو رحم محتاج» اگر به كسي صدقه ميدهي، حال آنكه در فاميلت فقير هست، چون شب آخر است، اين را هم براي شما بگويم.
در هر فاميلي، مثلاً يك فاميل صد نفره سي، چهل نفر كمرنگ است. سي، چهل نفر ميزان هستند. به اندازه بخور و نمير دارند. سي، چهل نفر ميانه هستند. بعضيها هم دستشان به دهانشان ميرسد و وضعشان خوب است. اينها در اين ديد و بازديدها و جلسهها، اين فاميلهاي پولدار دور هم جمع شوند، ماهي يكبار، يكي از اين ماشينهاي فاميل را كه در جوي افتاده است، بالا بكشند. اين سه ماهه دختر فلاني را جهاز بدهيم. مشكل ازدواج فلاني را حل كنيم. فاميلهاي قوي بايد مثل ماشينهاي قوي يك ماشين قراضه در جاده بود، بوكسل كنند. اگر كسي جاي ديگر پول خرج كند، فاميلش گرسنه باشد، كار اين قبول نيست.
4- حفظ آبروی مردم، لازمه پذیرش عبادات
شرايط اجتماعي، اگر كسي در جامعه آبروي كسي را بريزد. «مَنِ اغْتَابَ مُسْلِماً أَوْ مُسْلِمَةً» (مستدرك/ج7/ص322) كسي غيبت مرد مسلمان و زن مسلماني را كند، «لَمْ يَقْبَلِ اللَّهُ تَعَالَى صَلَاتَهُ وَ لَا صِيَامَهُ أَرْبَعِينَ يَوْماً وَ لَيْلَةً إِلَّا أَنْ يَغْفِرَ لَهُ صَاحِبُهُ» تا چهل روز نماز و روزهاش قبول نيست. تو آبروي فلاني را ريختي.
علي بن يقطين وزير شيعه بود. با اجازهي امام كاظم در دربار بني عباس رفت. كفارهاش هم اين بود كه شما در دربار باش، شيعيان ما كه در بني عباس گير كردند، گير شيعيان ما را حل كن. يك شتربان و سارباني، چوپاني، كاري داشت. علي بن يقطين گفت: خيلي خوب و محل اين نگذاشت. به خاطر اينكه شغلش كمرنگ بود، راهش نداد. بعد اين وزير مكه رفت، در خانه امام كاظم در مدينه رفت، او را راه نداد. گفت: به آقا بگوييد: من علي بن يقطين هستم. وزير و شيعه هستم. به اجازه خود شما در دربار رفتم. چند روز است اينجا هستم. گفت: بيخود مكه نرو! خدا تو را راه نميدهد. گفت: چه كردم. گفت: چوپان آمد، چون چوپان بود او را راه ندادي. ايشان از مدينه به منطقه خودش برگشت. در خانه آن چوپان رفت، صورتش را روي خاك گذاشت، به چوپان گفت: پايت را روي صورت من بمال كه تكبر من از بين برود. از چوپان عذرخواهي كرد، برگشت امام كاظم او را پذيرفت و گفت: حج تو قبول است. گاهي وقتها ما يك كسي را تحقير ميكنيم. چه ميدانيم چه قبول است. اصلاً نميدانيم كدام عبادت قبول است. گاهي آنچه شما فكر ميكني خوب است، خوب نيست. آنچه فكر ميكني خوب نيست، خوب است.
شخصي از خواب بيدار شد، ميخواست غسل كند، جنب بود. نياز به غسل واجب داشت. آب نداشت، خاك خشك پاك هم كه تيمم كند، نداشت. يك خرده فكر كرد ديد آفتاب ميزند. با همان لباس و بدن نجس دو ركعت نماز خواند. بدن و لباس نجس بود، بعد از نماز بر سر خودش زد. گفت: خاك بر سرت با اين نمازت! بعد گفت: خدايا اگر مردي، اين نماز را قبول كن. بعد از مردن خوابش را ديدند و گفتند: چه خبر؟ گفت: خدا همان نماز را قبول كرد. گفتند: چرا؟ باقي نمازهايت غرور داشتي. اين نماز را غرور نداشتي قبول شد. گاهي آدم شب قدر خوابش ميبرد، بلند ميشود ميگويد: خاك بر سرم كند! يك گناهي كرده بوديم كه ما از شب قدر محروم شديم. خدا همين را ميخواهد كه انسان خودش را در درگاه خدا ذليل بداند. ما نميدانيم چه قبول است و چه قبول نيست. قرآن يك آيه دارد، من بارها اين آيه را خواندم. «عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ، تَصْلىَ نَارًا حَامِيَةً» (غاشيه/3 و4) «عَامِلَةٌ» عمل كرده، آدم بيكاري نبوده است. «نَّاصِبَةٌ» با «صاد»، (فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ) (شرح /7) يعني سخت كوش هم بوده است، روزي ده، پانزده ساعت كار كرده است. شبانه روز كار كرده است. «عَامِلَةٌ» كار كرده است. «نَّاصِبَةٌ» جان كنده است، اما «تَصْلىَ نَارًا حَامِيَةً» جهنم ميرود. چرا؟ براي خدا نبوده است. براي خودنمايي بوده است.
مثل شهرداري، شهرداري ميآيد بولديزر مياندازد و زير ساختمان را خراب ميكند. ميگويي: بابا پول ميل گرد دادم. پول سيمان دادم. پول بنا دادم. ميگويد: خيلي جان كندي و پول دادي. اما روي نقشه فني نبوده است. اينجا مسير زلزله است. اينجا مسير سيل است. اينجا طرح ترافيك است. چون روي نقشه نبوده خراب ميكنند. ممكن است شما كار خوبي هم كني، ولي شما دستور نداري اين كار را كني.
شما برو يك خرده خودكار براي يكي از بانكها بخر. بگو: من ديدم خودكار خوب است. ارزان است، صد تا هم براي بانك شما خريدم. ميگويد: به شما چه ربطي داشت؟ مگر شما مسئول خريد هستي؟ ميگويد: آقا خودكار خوب و ارزان است. ميگويد: به تو چه! هركار خوبي قبول نيست. در دنيا هم همينطور است. هر كار خوبي قبول نيست. بايد طبق دستور باشد.
در همين ماه رمضان حضرت فرمود: روزهتان را بخوريد. يك نفر گفت: احتياطاً من روزه ميگيرم. حضرت ليوان را برداشت و گفت: من پيغمبر شما هستم. در سفر روزه نيست. گفتند: احتياطاً بگيريم. مثل وسواسيها! پيغمبر ميگويد: پاك شد. وسواسي ميگويد: يك خرده ديگر آب بريز. امام صادق و همه مراجع تقليد ميگويند: پاك شد، ميگويد: اينها دروغ ميگويند. من به دلم نميچسبد. يك خرده ديگر آب بريز. وسواسي به پيغمبر درغگو ميگويد. چون رسول الله ميگويد: پاك شد. وسواسي ميگويد: پاك نشد. وسواسيها خودشان را آدم خوبي ميدانند. به مردم ميگويند: اينها لا ابالي هستند. آدم بايد پاك باشد. «النظافة من الايمان» يعني زيادي آب بريز. اصلاً وسواسي معناي ايمان و نظافت را بلد نيست. نميداند يعني چه؟
قرآن ميگويد: ذرهاي از رسول جلو نيافتي. (لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِه) (حجرات /1) از خدا و پيغمبر جلو نيافتيد. چرا وارد حرم ميشود بلند صلوات ميفرستيد؟ هركسي حالي دارد، براي خودش دارد با امام رضا حرف ميزند. با امام حسين حرف ميزند. اين وارد شده براي صلوات نعره ميكشد. صلوات اين شكلي را چه كسي گفته است؟
5- عباداتی، که عبادت نیست
گاهي وقتها عبادتهاي ما ممكن است عبادت نباشد. به هم ميرسيم ميگوييم: جايت خالي بود. حرم رفتم، هيچكس نبود. يك زيارت دل چسبي خواندم. بسيار كار غلطي كردي كه تو لذت ميبري كه دور امام خلوت باشد. براي اينكه خودخواه هستي، ميخواهي تو به دلت بچسبد و دور امام رضا خلوت باشد.
يك زماني آخر شب حرم امام رضا خلوت ميشد. چند ساعتي خلوت ميشد، همه زوارها ميرفتند، دوباره براي صبح باز ميكردند. آن زمان ما مشهد آمديم، بعضي از خدمه گفتند: امشب كشيك من است. ميخواهي در حرم تا صبح تنها باشي. گفتم: از خدا ميخواهم. گفت: خوب پس تو كشيك من بايست. همه زوارها رفتند و ديدم عجب، جز چند نفر خادم هيچكس در حرم نيست. گفتم: امشب چه شبي است. امشب سيم وصل ميشود. ديگر خصوصي با امام رضا هرچه بخواهيم ميگيريم. سرش خلوت است. عبا را انداختيم و پاي ضريح نشستيم و صورت را به قبر مطهر گذاشتم. تا رفتم حرف بزنم به ذهنم آمد قرائتي ميخواهي درها باز شود و زوارها داخل بريزند. گفتم: نه! گفتم: همين مقدار خودخواهي است. ميخواهي تو باشي و ديگران نباشند. آنوقتي كه سيم وصل است، سيم قطع است. يعني من خودخواه هستم.
بارها شايد از من شنيده باشيد. از همين حرم بيرون آمدم درهاي طلايي را بوسيدم. در صحن كه آمدم حال نداشتم درهاي چوبي را ببوسم. ديدم امامت من با طلا قاطي است. خالص نيست. ما به خودمان فوت كنيم هزار عيب درميآيد.
رفتيم نماز بخوانيم، گفتند: اذان تمام شد، به نماز مغرب نميرسيد. گفتيم: به عشا كه ميرسيم. سوار ماشين شديم و مسجد رفتيم، ديديم آقا دير كرده است. گفتيم: الحمدلله آقا دير كرده و به نماز اول هم رسيديم. الله اكبر! تا گفتم: الله اكبر، ديدم اين خودخواهي است. كه تو ميخواهي آقا دير بيايد، وقت مردم تلف شود. چه خبر است؟ جنابعالي به ركعت اول برسي. اين خودخواهي است. خدا ميداند اگر عبادتهايمان را فوت كنيم، معلوم نيست از آن چه در بيايد.
امام حسين در دعاي عرفه ميگويد: خدايا، «مَنْ كَانَتْ مَحَاسِنُهُ مَسَاوِيَ فَكَيْفَ لَا تَكُونُ مَسَاوِيهِ مَسَاوِيَ» خدايا، من خوبيهايم بدي است. بنده روز قيامت به امام رضا ميگويم: يا امام رضا، سي روز، روزه گرفتم. سي شب در خانه تو سخنراني كردم. ممكن است امام رضا بگويد: غلط كردي. اِ… من غلط كردم! بله. شما بايد زبان اردو ياد بگيري، هندوستان بروي در بين گاو پرستان اين سي و چند سال كه در تلويزيون ايران بودي، اگر در گاو پرستهاي هندوستان بودي، ميليونها نفر خداپرست ميشدند. تو غلط كردي ايران بودي. اي بابا! هيچكس به هيچ كاري تكيه نكند. اگر عفو خدا بيايد، اهل نجات هستي. اگر عفو خدا نيايد، هيچكس نميتواند… در دعاي جوشن داريم «يَا مَنْ فِي الْحِسَابِ هَيْبَتُه» خدايا من در حساب و كتاب هيبت تو، بُهت زده ميشوم. خدايا آنوقتي كه در قيامت از من سؤال ميكني، زبان من لال و قفل ميشود، چه بگويم؟ ممكن است بگويي: من اين را از تو نميخواستم. من از تو چيز ديگر ميخواستم.
شهرداري ميگويد: اين نقشه، نقشهاي نيست كه من ميخواستم. استاندارد نيست. انشاءالله روزههاي ما قبول شود. ولي غرور ما را نگيرد. كه حرم خلوت بود زيارت به دل ما چسبيد. سي روز، روزه گرفتم. چقدر آدمها مثل علي بن يقطين به ما مراجعه كردند، و ما بخاطر اينكه شهرت داريم… حتي داريم آدمهاي مشهور دوره آخرالزمان عارشان ميشود اذان بگويند. يعني بنده سخنراني هرچه ميخواهي ميكنم. اما بگويند: آقاي قرائتي فردا اذان بگو. اذان! من نميتوانم. من سخنراني ميكنم، اذان نميگويم. حديث داريم آدمهاي معروف و مشهور دوره آخرالزمان عارشان ميشود اذان بگويند. يعني يك تاجر در بازار اذان نميگويد. يك امير و سردار اذان نميگويد. رئيس جمهور اذان نميگويد. وزير و وكيل و سفير اذان نميگويند. مش حيدر، عمو قاسم، يكي از اين آدمهاي گمنام اذان ميگويند. يك دكتر و مهندس حاضر هستند اذان بگويند؟
آيت الله العظمي گلپايگاني با بلندترين صدا تا آخر عمرش اذان ميگفت. شهيد مطهري اذان ميگفت. دكتر بهشتي چنان اذان ميگفت كه صدايش به همه مدرسه فيضيه ميرفت. سنتهايي فراموش شده است. يك جايي اسلام خوب است. يعني به آن توجه ميشود. يك جايي به اسلام توجه نميشود.
6- نماز و زکات، ملازم یکدیگر
نماز از زكات جدا نيست. همين روز عيد فطر نماز عيد داريم، در يكي از اين عيدها نان مردم تأمين شده است. عيد فطر هركسي سه كيلو گندم، برنج، خرما، به شكم مردم بايد رسيد. نان مردم در عيد فطر تأمين ميشود. گوشت مردم عيد قربان تأمين ميشود. يك عيد نان، يك عيد گوشت. كنار نان و گوشت فقرا، «و اهل الجود و الجبروت» فرق بين جود و جبروت چيست؟ جود يعني نداري، به تو ميدهد. جبروت يعني كم داريد، جبران ميكند. آن كسي كه ندارد، به او ميدهد. آن كسي كه كم دارد، پُرش ميكند. عجب ديني داريم.
امروز روزه واجب، فردا روزه حرام است. ميگويد: لباس نو بپوش. ولي زير آسمان روي خاك باش. چرا لباس نو بپوشم؟ عيد است. چرا روي خاك؟ لباس از بدن تو مهمتر نيست. شما پيشانيات را روي خاك ميگذاري. ميخواهم تو را خاك مالي كنم.
به حاجيها ميگويد: مكه برويد، چند روزي كه در حال احرام هستيد، بوي بد شنيديد، حق نداريد جلوي بينيتان را بگيريد. از همهي كره زمين پولدارها مكه ميروند، آنجا نبايد بينيشان را بگيرند. ميخواهد حال گيري كند. ميخواهد خاك مالي كند. هركس هستي بايد كلاهت را برداري، كفشت را بكني. ميخواهت تو را لخت كند و كفن پوش كند. اردوي شبانه، اردوي روزانه، ميخواهم شما را در دو اردوي شب و روز عرفات و مشعر بسازم. اين زكات فطره و سه كيلو گندم و جو، سه كيلو غذاي رسمي كه ميخوري، اين بندكشي روزهاست.
يكي از شرايط قبولي اين است كه اگر كسي نماز بخواند، زكات ندهد، نمازش قبول نيست. در قرآن 27 آيه داريم كه نماز و زكات با هم چسبيده است. اصلاً نماز بيزكات قبول نيست. مثل زني كه يك گوشواره دارد. زني كه يك گوشواره دارد اصلاً عروسي نميرود. مثل قطار روي يك ريل اصلاً حركت نميكند. شما يك لنگه كفش داشته باشي، از خانه بيرون نميآيي. بعضي چيزها اگر دو تا بود، كارساز است. كليه نيست كه بگويي با يك كليه كار ميكنم. چشم نيست كه بگويي: با يك چشم ميبينم. يكي نباشد آن يكي هم نيست. پنجاه درصد نيست.
به كسي گفتند: شنا بلد هستي؟ گفت: 50 درصد. گفت: شيرجه ميروم، بيرون نميآيم. حالا من روزه ميگيرم، زكات نميدهم. «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلىَ» (اعلي/14 و 15) رستگار كسي است كه اول فطريه بدهد و بعد نماز بخواند. قبل از نماز بايد فطريه داد.
هرطور ما با خدا عمل كنيم، خدا هم همانطور عمل ميكند. شب عيد فطر يك نماز دارد كه هزار «قل هو الله» در ركعت اول دارد. يكجايي بوديم يك خانمي گفت: من هزار تا نميتوانم. من يك «قل هو الله» ميخوانم و ميگويم: «الف مرة». «الف» يعني هزار تا. يكي ميخوانم ميگويم: خدايا اين يكي را هزار تا حساب كن. شوهرش گفت: خيلي خوب، پس من هم هزار تومان به تو ميدهم و ميگويم: يك ميليون حساب كن. تو يك «قل هو الله» ميخواني، ميگويي: «الف مرة» پس من هم يك مبلغي به تو ميدهم، ميگويم: «الف مرة» فرض كن هزار تومان، هزار تا هزار تومان است. يك چيزي بگويم شايد در عمرتان نشنيده باشيد.
خدا به پيغمبر هيچ جا نميگويد: از مردم تشكر كن. تشكر كن نماز خواندند. تشكر كن روزه گرفتند. تشكر كن حج، تشكر كن امر به معروف، تشكر كن… فقط به زكات كه ميرسد ميگويد: از مردم زكات بگير و (وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ) (توبه /103) پيغمبر به اينهايي كه زكات ميدهند، درود بفرست. هيچ يك از عبادات را خدا به پيغمبر نميگويد: از مردم تشكر كن. اما به زكات كه ميرسد، ميگويد: از مردم زكات بگير، و از مردم تشكر كن.
اگر اشتباه نكنم در سوره فصلت ميگويد: «وَ وَيْلٌ لِّلْمُشْرِكِينَ، الَّذِينَ لَا يُؤْتُونَ الزَّكَوةَ» (فصلت/6و7) اين عربي قرآن بود. ولي هر فارسي هم ترجمه اين را ميفهمد. واي به مشركين! مشرك چه كسي است؟ بت پرست است؟ ميگويد: نه كسي است كه زكات نميدهد. اِ… من زكات ندهم مشرك هستم؟ سوره فصلت، آيه 8 و 9 ميگويد. «وَ وَيْلٌ لِّلْمُشْرِكِينَ، الَّذِينَ لَا يُؤْتُونَ الزَّكَوةَ» كسي زكات ندهد، گير دارد. زكات واجب است.
پيغمبر، مشركين و منافقين را از مسجد بيرون نميكرد. ولي مؤمنيني كه زكات نميدادند را بيرون كرد. يكبار در مسجد آمد و گفت: «قمُ، قُم، قُم» بلند شو بيرون برو. چند نفر را بيرون كرد. گفتند: يا رسول الله اينها چه كردند كه از مسجد بيرونشان ميكني؟ فرمود: اينها نماز ميخوانند و زكات نميدهند. اسلام 50 درصدي نداريم.
شما دوست داري خداوند 50 درصد از دعاهايت را مستجاب كند. مثلاً يك دختر بزرگ داري دنبال يك داماد پولدار ميگردي؟ دعا ميكني خدايا يك داماد خرپول قسمت من كن. داماد قسمت تو ميكند، خر هست ولي پول ندارد. (خنده حضار) ميگويد: 50 درصد مستجاب شد. چطور تو نماز ميخواني، زكات نميدهي. تو هم با دو شرط داماد خواستي. خر پول! من خرش را قبول ميكنم، پولش را قبول نميكنم.
7- سوء نیّت، مانع قبولی عمل
هرطور با خدا عمل كنيم، خدا همانطور با ما عمل ميكند. با خدا صاف باشيم. اگر كسي در دلش قصد بدي در مورد كسي دارد. آن هم اعمالش قبول نيست. اين حديث جديد است. «وَ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنْ مُؤْمِنٍ عَمَلًا» خدا از مؤمن عملي را قبول نميكند، «وَ هُوَ مُضْمِرٌ» يعني در دلش، در ضميرش، در قلبش، «وَ هُوَ مُضْمِرٌ عَلَى أَخِيهِ الْمُؤْمِنِ سُوءاً» (كافي/ج2/ص361) كسي نيت سوء دارد. گل رنگ را به جاي زعفران ميفروشد. نمازش قبول نميشود. جنس خراب را زير جعبه ميگذارد و جنس خوب را روي جعبه ميگذارد. هركس در دلش دوست دارد كلاهبرداري كند. در دلش، به كسي نميگويد. فقط در قلبش نيت بد دارد. بدخواه است، ميگويد: اگر كسي آدم بدخواهي باشد، عملش قبول نميشود.
لقمه حرام، حديث داريم «الْعِبَادَةُ مَعَ أَكْلِ الْحَرَامِ كَالْبِنَاءِ عَلَى الرَّمْلِ» (بحارالانوار/ج81/ص258) اگر كسي لقمه حرام ميخورد و عبادت ميكند، مثل كسي است كه ساختمان روي شن ميسازد. ساختمان روي شن از بين ميرود. اجمالاً عبادت كرديد، دست شما درد نكند. مواظب لقمههايتان باشيد.
عيدي از امام رضا بخواهيم. هم شب جمعه است، هم شب عيد است. يا امام رضا اولاً ما تو را دوست داريم. علاقه داريم. دوم اينكه مهمان هستيم. سوم اينكه در خانهي تو هستيم. چهارم اينكه شب جمعه است. پنجم اينكه شب عيد فطر است. ششم اينكه در جلسهي ما جمعيت انبوهي از نسل نو و بچه و آدمهاي بيگناه هستند. خانواده شهيد هست. آدمهايي هستند كه سر و صورت و ريششان را در اسلام سفيد كردند. براي شب جمعه دعا مستجاب است. بچههاي يعقوب به يعقوب گفتند: دعا كن. گفت: صبر كنيد، دعايتان خواهم كرد. يعني صبر كنيد شب جمعه شود. شب آخر يك مزدي ميخواهيم. ما كاري نكرديم. تو بايد منت بگذاري كه ما را راه دادي و زبان ما را باز كردي. اگر توفيقي داريم از خودمان نيست. حتي نماز شب كه ميخوانيم، آبش از كه بود؟ عقلش از كه بود؟ طاقتش از كه بود؟ حافظهاي كه حمد و سورهات يادت بود، از كه بود؟ توفيقش از كه بود؟ توفيق خدا نباشد هيچ چيز دست ما نيست.
يك كسي خانه ساخته بود، ميگفت: خدايا سايهي اين گچهاي خانه را از سر من كم نكن. به او گفتم: چرا به گچهاي خانه دعا ميكني؟ گفت: هر آجر اين خانه را از كسي نسيه كردم. اين گچها اينها را نگه داشته است. اگر اين گچها نباشد، هر آجري به صاحبش برميگردد. حالا ما كه يك نماز شب ميخوانيم، لطف خدا اينها را به هم گره ميزند، ولي آبش از ما است. عقلش از ما است. بيدار شدنش از ما است. توفيقش از ما است. ما يك سفر كه ميرويم ميگوييم: الحمدلله سالم رسيديم. همين يك الحمدلله! از تهران تا مشهد چند ميليون بار لاستيكها چرخيد؟ در هر چرخي ممكن است لاستيك بتركد و ماشين چپ شود. ما چند ميليون برايي تاب لاستيك بايد تشكر كنيم. تازه حالا هر لاستيك… اين راننده در يك لحظه حواسش پرت ميشود. خوابش برود. ما بين ميلياردها…
شب جمعه آخر است. هروقت شكر كرديد بگوييد: خدايا براي نعمتهايي كه نميفهمم شكر! بعد بگوييد: براي نعمتهايي كه ميفهمم. مثلاً ما ميگوييم: قلب ما سالم است. ولي ديگر نميدانيم هر يك دقيقهاي چند بار اين قلب چه ميكند. كليه هر دقيقه چه ميكند؟ بنده كه اينجا حرف ميزنم، كتكهايش را ابوذر خورد. منتهي ابوذر يادم نيست. سخنراني خودم را يادم است. ابوذر كتك خورد. موسي بن جعفر زندان رفت. امام حسين شهيد شد. چقدر شهدا و جانبازان در جبههها بودند. امام چه كرد و شهدا چه كردند؟ خانوادهها و جانيازان و اسرا چه كردند؟ چه زجرهايي كشيدند تا من به پلوهايش رسيدم. ما ميگوييم: الحمدلله در حرم رفتم، يك سخنراني كردم. الحمدلله در تلويزيون رفتم سخنراني كردم. كتكهايش را بلال خورد. من به پلوهايش رسيدم. پلو را ميبينند، كتكهاي بلال را فراموش ميكنند.
شب جمعه يكي از زيارتها، زيارت امام حسين است. شب عيد فطر هم كه امشب است، زيارت امام حسين است. زيارت امام حسين هم يك سلام است. رو به قبله كه نشستهايد، از خانه امام رضا به امام حسين يك سلام كنيم. «السلام عليك يا اباعبدالله، السلام عليك و رحمة الله و بركاته». دستي كه بالا بيايد خدا ميگويد: محروم برنميگردانم. ده مرتبه يا رب بگويي، خدا لبيك ميگويد. «يا رب» (10 مرتبه)
اللهم صل علي محمد و آل محمد. اي ماه رمضان خداحافظ! ماه خوبي بودي. چقدر گناهان در تو بخشيده شد. چقدر افراد به خاطر تو از قهر خدا نجات پيدا كردند. چه اشكها در تو جاري شد. اي شب قدر خداحافظ، اي عيد اولياي خدا، خداحافظ! خدايا هرچه ماه رمضان به خوبان به خاطر لياقتشان دادي، به آبروي امام رضا و امام حسين و همه ائمه و پيغمبر اسلام، آن كمالات را به ما هم مرحمت بفرما. نميدانم چه كسي كجا دعا كرده است. من مخالفم بگويم: كساني كه در اين مسجد نماز خواندند. كساني كه در اين هيأت سينه زدند. چرا اين هيأت، چرا اين مسجد، خدايا هرجاي كرهي زمين هركس عبادت كرده است، قبول كن. هرجاي كرهي زمين كار خيري شده است، ذخيرهي قيامت قرار بده. هرجاي كرهي زمين فتنهاي به نفع اسلام و قرآن است، تمام كن. ماه رمضان ديگر يا هستيم، يا نيستيم. خدا به شما عمر بدهد ولي من براي عمر خودم دعا نميكنم. چون نميدانم به درد ميخورم يا نه؟ چون ميترسم به من بگويند: تو بايد هندوستان بروي. تو غلط كردي در تهران بودي. نميدانم وظيفهي واقعي چيست.
خدايا آنچه وظيفهي واقعي ما است، به ما ياد بده با توفيق عمل كنيم. اگر ما را زنده ميداري، با ايمان و يقين زنده بدار. اگر بنا است جان ما را بگيري، زماني جان ما را بگير كه گناهي بر گردن ما نباشد. حديث داريم مؤمن كه ميرود انگار گلي را ميبويد. من دقيقه آخر عمر امام بالاي سر امام بودم. چون حديث هم بلد بودم، ميخواستم ببينم امام دقيقه آخر چگونه نفس ميكشد. داريم مؤمن كه ميميرد انگار گلي را ميبويد. خدايا رفتار و گفتار و كردار ما را آنگونه قرار بده كه لحظهي مرگ، مرگ براي ما مثل بوييدن گل باشد و اول سعادت ما باشد. اگر كسي به ما ظلم كرده او را ببخش. اگر ما به كسي ظلم كرديم، به قلبش القاء كن كه او هم ما را ببخشد. كارهاي ما را بيآفت، ذخيرهي قبر و قيامت قرار بده. از الآن تا ابد قلب حضرت مهدي را از ما راضي بفرما. مشكلات جامعه و دولت و ملت ما را حل بفرما. ايمان كامل، بدن سالم، عقل قوي، علم مفيد، عمر با بركت، رزق حلال، اولاد صالح، عزت دنيا و آخرت، حسن عاقبت، به ما و بستگان، شاگردان، دوستان، مخاطبين، همسايگان، ذريه مرحمت بفرما. ما را در همه خيرهاي هستي شريك كن. اگر كاري از ما سر زد كه پسنديدي، همه علاقمندان اهل بيت را در كار ما شريك كن. روح امام و شهدا و پدران و مادران و نياكان و هركس بر گردن ما حق دارد، از ما شاد بفرما.
من به سهم خودم از همه شما تشكر ميكنم. از آستان قدس، توليت، همكاران، معاونت فرهنگي، صدا و سيما، اينهايي كه دست اندر كاران اين جلسات و برنامهها هستند، به عنوان اينكه ما خيلي استفاده كرديم، از تك تك آنها تشكر ميكنم. خدايا هركس هر كاري ميكند، كارش را ذخيرهي قيامت قرار بده.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1861