responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1866


1- مبارزه با خرافات و آداب و رسوم غلط
2- هجرت برای کسب علم و ارشاد مردم
3- شناخت عمیق از دین، نه آگاهی سطحی
4- شروع کار فرهنگی از خانواده و نزدیکان
5- کار فرهنگی بر مبنای عقل و وحی، نه سفارش دیگران
6- عدم وابستگی به خطوط سیاسی و احزاب
7- تلاش در مسیر درست، نه خواست و سلیقه شخصی

موضوع: شرایط و شیوه‌های کار فرهنگی(2)
تاريخ پخش: 05/06/94

بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

خدا را شکر. اینجا لانه‌ی جاسوسی است. خانه‌ی آمریکایی‌ها است. که دانه درشت‌های ایران در زمان شاه، جرأت نگاه چپ به اینجا را نداشتند. الان اقشار مختلف در لانه جاسوسی جمع شده‌اند و بنده به عنوان یک معلم قرآن، از قرآن می‌گویم. موضوع بحث ما، کار فرهنگی است. مادر چطور بچه اش را تربیت کند؟ امور تربیتی و آموزش و پروش چه کار کنند؟ اساتید دانشگاه، روحانیون، طلاب، چه بخوانیم؟ چطور یادداشت کنیم؟ چطور بگوییم؟ بحث خوبی است. دویست نکته از دویست آیه است. یک جلسه صحبت کردیم و این جلسه‌ی دوم است.
1- مبارزه با خرافات و آداب و رسوم غلط

* یکی از شرایط کار فرهنگی این است که یک سری خرافات را بشکنیم. قرآن برای خرافه شکستن چه می‌گوید؟ کسی نمی‌تواند زن پسرش را بگیرد. یعنی پدر من با زن من نمی‌تواند ازدواج کند، زن پسر را نمی‌شود گرفت. در جاهلیت همینطور که می‌گفتند: زن پسر را نمی‌شود گرفت، زن پسرخوانده را هم نمی‌شود گرفت. یعنی اگر یک کسی پسرخوانده شما است، این پسرخوانده داماد شد، زن پسرخوانده هم مثل زن پسر واقعی است. نمی‌شود گرفت. شخصی به نام زید پسرخوانده پیغمبر بود. پیغمبر ما دختر عمه اش را به این زید داد. بعد این‌ها از هم جدا شدند، ولی قانون جاهلیت این بود که زن پسرخوانده را نمی‌شد گرفت، قرآن می‌گوید، پیغمبر «زَوَّجنا» عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. (زَوَّجْنَاكَهَا) (احزاب /37) تو را به زن پسرخوانده‌ات، ازدواج کردیم. برای اینکه این خرافه شکسته شود. (حَرَ‌جٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ) (احزاب /37) یعنی دیگر این خط باید شکسته شود. یک سری آداب و رسوم است باید شکسته شود. آن‌هایی که مبنا ندارد. بعضی از آداب و رسوم مبنا دارد. آن‌هایی که مبنا ندارند… ببینید یک کسی که می‌خواهد یک خیابان برای یک شهر بکشد، اگر به یک ساختمان رسید باید آن‌ها را هم خراب کند. اگر بگوید این ساختمان را ولش کن، این درخت را هم رها کن، این هم خانه‌ی یتیم است، آن هم خانه پیرزنی است، آن هم مسجد است، آن هم طلبه، طبقه مستقل، خوب خیابان نشد که؟ اگر خواستید خیابان بکشید و مصلحت جامعه به خیابان است، خانه‌ی خدا هم باشد، خراب می‌کنند. مسجد هم باشد، خراب می‌کنند. کار فرهنگی یک مقداری جگر می‌خواهد. آیت اللهی نمی‌خواهد، پروفسوری هم نمی‌خواهد. جگر می‌خواهد. اگر کسی جگر داشت می‌تواند خط‌های حق را زنده کند و خط‌های باطل را محو کند. شکستن خرافات. ازدواج با زن زید. چرا؟ خود پیغمبر هم باید این کار را بکند. عقدش را هم در آسمان‌ها خدا خوانده است. برای اینکه این تفکر از بین برود.

2- هجرت برای کسب علم و ارشاد مردم

* کار فرهنگی با هجرت است. قرآن می‌گوید که از هر طایفه ای افرادی بروند، فقیه بشوند، برگردند به وطنشان. نروند مشهد بمانند. نروند قم و نجف بمانند. همه دکترها در یک ساختمان جمع نشوند. یک برج نگاه می‌کنی، سی پزشک وجود دارد. بعد می‌بینی در یک منطقه ای دکتر نیست. یک مسجد می‌بینی، بیست میلیارد خرجش شده است. بعد نگاه می‌کنی، می‌بینی صدها روستا هست که مسجد ندارد. اینکه قرآن راجع به عدالت گفته است، می‌گوید: (وَأَقِيمُوا الْوَزْنَ) (الرحمان /9) همانطور که راجع به نماز می‌گوید: «وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ»، «وَأَقِيمُوا الْوَزْنَ» یعنی عدالت را باید به پا داشت. الان عدالت به پا نیست. خیلی جاها ولخرجی می‌شود و خیلی جاها… اینکه حضرت امیر(ع) می‌فرماید هر جا گرسنه ای را دیدید، معلوم می‌شود در کنارش یک کسی دو پرس خورده است. افرادی که پر می‌خورند، زیاد می‌خورند، آن وقت سهم افرادی را که گرسنه اند، می‌خورند. مسجدهای چند میلیاردی، باعث می‌شود بعد از سی و چهار سال بفهمیم که صدها شهرک بی مسجد داریم. یک مقداری باید «وَأَقِيمُوا الْوَزْنَ» باید جابجا شود. کار فرهنگی باید (إِذَا رَ‌جَعُوا إِلَيْهِمْ) (توبه /122) قرآن می‌گوید کسی که فقیه شد، «وَلِيُنذِرُ‌وا قَوْمَهُمْ إِذَا رَ‌جَعُوا إِلَيْهِمْ» عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. یعنی تو که رفتی و باسواد شدی، به منطقه خودت برگرد. به مردم هشدار بده. خوب. کسی اگر هجرت نکند… تمام گناهان را خدا روز قیامت، مچ می‌گیرد، جز هجرت. گناه هجرت نکردن را قبل از مرگ خدا مچ می‌گیرد. فرشته‌ها بالای سر محتضر می‌آیند، ما نمی‌بینیم. مثل یک کسی که خواب می‌بیند، خودش می‌داند، چه گفتگوهایی می‌شود، ولی ما نگاهش می‌کنیم می‌بینیم خواب است. ما نمی‌بینیم ولی قرآن اینطور می‌گوید، می‌گوید لحظه ای که فرشته می‌آید جانش را بگیرد، می‌گوید: (فِيمَ كُنتُمْ) (نساء /97) تو چه کاره بودی؟ می‌گوید ما ضعیف بودیم، «كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ» عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. «قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْ‌ضِ» ما در زمین مستضعف بودیم. نتوانستیم کاری بکنیم. فرشته‌ها می‌گویند: «أَلَمْ تَكُنْ أَرْ‌ضُ اللَّـهِ وَاسِعَةً» زمین بزرگ بود، خوب نمی‌توانستی می‌رفتی جای دیگر. تو چرا هجرت نکردی؟ یک آیه در قرآن داریم، می‌گوید: کسانی که هجرت نمی‌کنند، نه دوستشان داشته باشید و نه هیچ مسؤولیتی به ایشان بدهید. آیه اش این است. (وَالَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يُهَاجِرُ‌وا) (انفال /72) «آمَنُوا» ولی «وَلَمْ يُهَاجِرُ‌وا» ایمان دارد، ولی هجرت نمی‌کند. می‌گوید: «مَا لَكُم» حق ندارید، «مِّن وَلَايَتِهِم» از علاقه به اینها «مِّن شَيْءٍ» هیچی! هیچ علاقه ای به این‌ها نداشته باشید. یا «مِّن وَلَايَتِهِم» هیچ تولیتی به این‌ها ندهید. هیچ پست و مسؤولیتی به این‌ها ندهید. حالا! «وَالَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يُهَاجِرُ‌وا» هجرت مهم است. هجرت واجب است.
حیوان‌ها هم هجرت می‌کنند. پرنده‌ها از منطقه ای به منطقه دیگر هجرت می‌کنند. ماهی‌های دریاها و اقیانوس‌ها هجرت می‌کنند. آدمی که هجرت نکند از این پرنده و ماهی عقب تر است. یک گروهی از ایران هشتصد سال پیش به چین هجرت کردند. الان حدود 100 میلیون مسلمان که در چین است، به برکت آن هجرت ایرانی‌ها بوده است. اسلام هندوستان از ایران است. بخشی از اسلام پاکستان از ایران است. تانزانیا و زنگبار در دل آفریقا است، من رفته ام، اسلامشان از هجرت تجّار شیرازی بوده است. که از راه دریا به آنجا رفته اند، اگر مسلمان‌ها هجرت می‌کردند، همه‌ی کره‌ی زمین مسلمان می‌شد. ما هجرت نکرده ایم، دیگران به اسم گردشگری آمدند و وجب به وجب شهر و روستاهای ما را سیر کردند، و ما همینطور می‌گوییم که تکان نمی‌خوریم. هجرت!
* برای کار فرهنگی زادگاه اولویت دارد. یک کسی که می‌خواهد کار فرهنگی کند، کجا؟ شهر خودش، روستای خودش، یا برود جای دیگر؟ روستای خودش اولویت دارد. آیه‌ی قرآن است. به چه دلیل اولویت دارد؟ می‌فرماید: «وَلِيُنذِرُ‌وا قَوْمَهُمْ إِذَا رَ‌جَعُوا إِلَيْهِمْ» هشدار بدهید به قومتان وقتی«رَ‌جَعُوا إِلَيْهِمْ» برمی گردید به زادگاهتان. بروید حوزه، بروید دانشگاه، درس بخوانید و برگردید به زادگاهتان. «إِذَا رَ‌جَعُوا إِلَيْهِمْ» چون در زادگاه مردم طرف را می‌شناسند. پدرش را می‌شناسند، مادرش را می‌شناسند، فرهنگ آنجا را می‌داند، آداب و رسوم را می‌داند، لهجه شان را می‌شناسد. برایش آسان است. در کار فرهنگی هجرت لازم است. زادگاه اولویت دارد…

3- شناخت عمیق از دین، نه آگاهی سطحی

* سه شناخت باید عمیق باشد، نه سطحی! فقه غیر از علم است. علم یعنی دانستن. فقه یعنی دانستن عمیق! به هر فقیهی عالم می‌گویند، اما به هر عالمی فقیه نمی‌گویند. مثل اینکه می‌گویند: هر گردویی گرد است، ولی هر گردی گردو نیست. هر فقیهی عالم هست، اما هر عالمی فقیه نیست. ممکن است، عالم باشد، ولی تقلیدی! این را رساله خوانده یاد گرفته است. فقیه یعنی شناخت عمیق باشد! کسی که کار فرهنگی می‌کند، باید روز به روز سوادش بیش تر شود. به دیپلم قانع نشوید، سماوری که آب می‌ریزند، از آن یا فوق دیپلم یا لیسانس، یا فوق لیسانس یا دکتر، اصلاً بگذارید قرآن بخوانم. در قرآن می‌گوید: ما فارغ التحصیل نداریم. به چه دلیل؟ به دلیل اینکه خدا به پیغمبرش می‌گوید: (وَقُل رَّ‌بِّ زِدْنِي عِلْمًا) (طه /114) یعنی تو رسول الله هم باید علمت زیاد بشود، «وَقُل رَّ‌بِّ زِدْنِي عِلْمًا» یعنی چه؟ یعنی در دین فارغ التحصیل وجود ندارد. امام صادق(ع) هم فارغ التحصیل نیست. امام صادق(ع) فرمود: «لَوْ لَمْ نَزدد فِی کُلِّ لَیْلَةِ جُمُعَةِ» این عربی قرآن نیست. تا حالا همه عربی هایم قرآن بود، این عربی حدیث است، «لَوْ لَمْ نَزدد فِی کُلِّ لَیْلَةِ جُمُعَةِ» اگر هر شب جمعه علم ما زیاد نشود، «لنفد ما عندنا» به روغن سوزی می‌افتیم. ما فارغ التحصیل نداریم.
سماور را که از آن چای می‌ریزند، هر ده بیست تا چای که از آن ریختند، باید آب سرش ریخت. ما یک لیسانس می‌گیریم، می‌خواهیم سی سال از آن چای بریزیم. باید آب سر خودمان کنیم. حضرت فرمود اگر شبی بخوابم، در آن شب علم من زیاد نشده باشد، آن روز برای من بابرکت نیست. بنابراین شغلتان نباشد همیشه، یک رسائل و مکاسب، دو سال خارج خواندیم، سی سال بخواهیم از آن چای بریزیم. اینکه امام رضا(ع) می‌فرماید امام جمعه باید در یکی از خطبه‌ها اخبار دنیا را به مردم بگوید. عربی اش را بخوانم؟ «يخبرهم بما وقع في الْآفَاق‌» این حدیث است. امام رضا(ع) فرمود: امام جمعه باید همه مردم را به اخبار جهان مطلع کند. حالا الان ماهواره و اینترنت و تلویزیون و نمی‌دانم این‌ها آمده است. قدیم یعنی چه؟ یعنی امام جمعه باید هر روز در کمین باشد، که آخرین خبر را روز جمعه بگوید. قانع نشوید، حداقل کسانی که کار فرهنگی می‌کنند، هفته ای یک کتاب مطالعه کنند.

4- شروع کار فرهنگی از خانواده و نزدیکان

* اولویت بستگان است. این هم یک اصل دیگر است. در کار فرهنگی اول فامیل بعد غریبه! قرآن بخوانم. عجب قرآنی داریم. غصه می‌خورم که چرا سراغ غیر قرآن می‌رویم؟ چه کسی هست که حرف بزند و ریشه اش در قرآن نباشد؟ من خواهش می‌کنم، جای من تهران میدان فلسطین ستاد اقامه نماز هست. هر کس حرف من را می‌شنود، یک قانون به در بخور بگویید که ریشه اش در قرآن نباشد. هر چه می‌خواهیم در قرآن است، ما تا به حال خوابمان برده است، که سراغ کتاب‌های دیگر رفته ایم. اگر می‌خواهید کار فرهنگی بکنید، اول از خودی‌ها شروع کنید. آیه اش را بخوانم. «قُل» ای پیغمبر بگو! «لِّأَزْوَاجِكَ» اول به خانمت بگو. «وَبَنَاتِكَ» به دخترهایت بگو. بعد می‌گوید: (وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ) (احزاب /59) اول به خانمت بگو، بعد به دخترت بگو، بعد می‌گوید: «وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ» این آیه را هم حفظ هستید. (وَأَنذِرْ‌ عَشِيرَ‌تَكَ الْأَقْرَ‌بِينَ) (شعراء /214) اول به فامیل‌هایت بگو. «يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ» اول به خانمت بگو. «يَا بُنَيَّ» چهار مورد «يَا بُنَيَّ» در قرآن است. چهار تا هم «يَا أَبَتِ». «يَا بُنَيَّ» یعنی پسر عزیزم. «يَا أَبَتِ» یعنی بابای عزیزم. تبلیغ یعنی کار فرهنگی، اصلاً قبل از فامیل از خودت شروع کن. خدا به پیغمبرش می‌گوید: (وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ) (مدثر /4) لباس هایت را تمیز کن. (وَالرُّ‌جْزَ فَاهْجُرْ) (مدثر /5) از پلیدی‌ها دوری کن. بعد می‌گوید: به خانم هایت بگو. «عَشِيرَ‌تَكَ الْأَقْرَ‌بِينَ» اول به فامیل هایت بگو. بعد می‌گوید به مردم منطقه بگو. (وَلِتُنذِرَ‌ أُمَّ الْقُرَ‌ىٰ وَمَنْ حَوْلَهَا) (انعام /92) به مردم مکه و اطراف مکه بگو. بعد می‌گوید: (كَافَّةً لِّلنَّاسِ) (سبأ /28) برای همه کره زمین بگو. یعنی تبلیغ فاز1، فاز2، فاز3، گام به گام. کما اینکه شیطان هم کار فرهنگی می‌کند. منحرف کردن هم یک کار فرهنگی است. شیطان هم می‌گوید: «خُطُوَاتِ» یعنی گام به گام. اول می‌گوید: نگاهش کن. بعد می‌گوید یک لبخند بزن. بعد می‌گوید به او دست بده. بعد می‌گوید: اس ام اس شروع کن. بعد می‌گوید: برویم و بستنی بخوریم. هیچی! قرآن می‌گوید: «خُطُوَاتِ» فساد گام به گام است. قرآن بخوانم. قرآن اول می‌گوید: حق نداری سوء ظن داشته باشی. (إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ) (حجرات /12) سوء ظن. چون سوء ظن قدم اول است. آدم اول نسبت به فلانی سوء ظن دارد. وقتی سوء ظن پیدا می‌کند، می‌گوید برویم و ببینیم کجا می‌رود؟ برویم و ببینیم تلفنش چه می‌گوید؟ اول سوء ظن است، سوء ظن آدم را به تجسس وادار می‌کند، برویم و ببینیم چیست؟ تجسس که کردی، عیب پیدا می‌کنی، عیب را به زبان می‌گویی و غیبت می‌شود. ولذا قرآن وقتی می‌خواهد نهی کند، می‌فرماید اول سوء ظن نبر. آیه سوء ظن قبل است. کلمه سوء ظن. سوء ظن ممنوع! بعد از سوء ظن می‌گوید: حالا که سوء ظن بردید. قدم دوم خودت را کنترل کن. تجسس نکن. حالا اگر سوء ظن بردی، تجسس کردی، عیب را کشف کردی، دیگر حق نداری بگویی. (وَلَا يَغْتَب) (حجرات /12) یعنی فرم انحراف این است. اول سوء ظن است. بعد تجسس است. بعد غیبت است. اول سوء ظن نهی شده است. جمله‌ی بعد از سوء ظن تجسس نهی شده است. «وَلَاتَجَسَّسُوا» بعد از تجسس می‌گوید «وَلَا يَغْتَب» حق نداری غیبت کنی. گناه اینطور است. اول آدم تخم مرغ می‌دزدد. بعد مرغ می‌دزدد. بعد موتور می‌دزدد. بعد کشتی آهن را در دریا می‌دزدد. بعد نفت کشور را می‌دزدد. بدی گام به گام است. سیگاری است، تریاکی است، هروئینی است. یعنی هم کمالات گام به گام است، هم خوبی‌ها گام به گام است. حدیث بخوانم. حدیث داریم حضرت ابراهیم اول شد «عبدالله» بعد شد «نبی الله» بعد شد «رسول الله» بعد شد «خلیل الله» بعد شد (إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا) (بقره /124) یعنی حضرت ابراهیم، سرگرد، سرهنگ، سرتیپ تا سرلشکر! یعنی گام به گام جلو می‌رود. «إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اِتَّخَذَ إِبْرَاهِيمَ‌ عَبْداً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ نَبِيّاً وَ إِنَّ اَللَّهَ اِتَّخَذَهُ نَبِيّاً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ رَسُولاً» (بحارالانوار/ج25/باب5/ح17) گام به گام. قرآن بعضی‌ها را می‌گوید: امید است خوب باشید. بعضی‌ها را می‌گوید: قطعاً خوب هستید. (لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ) (بقره /189) بعد می‌گوید: (وَأُولَـٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ) (بقره /5) (لَّعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ) (انبیاء /31) (وَأُولَـٰئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ) (بقره /157) بعضی آدم‌ها را می‌گوید: امید است خوب باشید، بعضی آدم‌ها را می‌گوید: قطعاً خوب هستید. به بعضی‌ها باید گفت: قطعاً خوب هستید، به بعضی‌ها باید گفت: امید است خوب شوید، مقدار ستایش، مقدار تجلیل، فرق می‌کند. چه کسی تجلیل کند؟ چنددقیقه؟ در چه موردی؟ گاهی تجلیل بیش از اندازه، حدیث داریم خاک بریزید در دهان کسی که تملّق می‌گوید و تجلیل بی حد و بی ربط می‌کند.

5- کار فرهنگی بر مبنای عقل و وحی، نه سفارش دیگران

* کار فرهنگی می‌خواهیم بکنیم، مسؤول کار فرهنگی باید روی پای خودش بایستد. کار فرهنگی یعنی قطار نه تاکسی. فرق بین قطار و تاکسی چیست؟ تاکسی را هر چقدر پولش بدهی، سوارش می‌شوی، هر جا می‌خواهی می‌گویی تو برو! کار فرهنگی باید مثل قطار باشد. قطار باید روی ریل خودش باشد. دم ایستگاه خودش بایستد. بنده می‌روم یک جایی به من می‌گویند: آقا! راجع به فلان مسأله صحبت کن. من تاکسی نیستم که تو به من پول داده ای هر چه را بخواهم بگویم تو بگویی. من باید ببینم مردم چه می‌خواهند. ولذا خیلی جاها من می‌روم و می‌گویند: در این موضوع صحبت کن. من می‌روم و می‌گویم: آقا پنچ شش موضوع است، می‌نویسم، مثل اینجا، می‌گویم: به کدام این‌ها نیازتان بیش تر است، هر کدام را نیاز دارید، دست بلند کنید، هر کدام را که دست بلند کردند، راجع به آن موضوع صحبت می‌کنم. بنا نیست که من اگر یک بانی در یک مسجد بردم، هر چه قدر پولم داد، هر چیزی که او گفت من… تاکسی نیستم که با پول در هر کوچه ای بروم، و در هر جایی هم که تو گفتی ترمز کنم. کسی که کار فرهنگی می‌کند، باید مبنا داشته باشد.
* تا واجب هست، کار مستحب نکنید، این هم یکی از اصول است. یکی از اصول کار فرهنگی است. تا واجب هست، کار مستحب نکنید. اگر می‌خواهد قرآن حفظ کند، اول حمد و سوره اش را درست کند، چون اگر قرآن را حفظ نکند، جهنم نمی‌رود، ولی نمازش غلط است، اول بیا و حمد و سوره اش را درست کن. اگر کسی جنب است، حق ندارد غسل جمعه کند. اول باید غسل جنابت کند. یا مخلوط دو نیّت کند. ما خیلی از افراد ممکن است، مثلاً یک واجباتی مانده است، کار مستحب می‌کنیم. لباس زیرش پاره است، این دارد مثلاً کروات اتو می‌کند. تا واجب هست، کار مستحب نکنید. این یک اصل مهم است. * تا کار میلیونی هست، کار فردی نکنید. شما یک لامپ را هم می‌توانی در یک فلکه بزنید، یک میلیون آدم از کنارش رد شود، می‌توانید این لامپ را در یک کوچه بن بست بزنید که سه خانه در آن است. تا کار میلیونی هست، کار فردی نکنید. از این به بعد دیگر کار فردی نکنید. کارهایتان میلیونی باشد. من قدیم می‌گفتم، الان دیگر سلیقه ام عوض شده است. میلیاردی کار بکنید. تمام کارهایتان میلیاردی باشد. چطور؟ من یک لیوان آب فردی می‌خورم، یک لیوان آب میلیاردی! فردی: فردی بودم سیراب شدم. می‌گویم: الحمد لله! این می‌شود فردی. اما حالا میلیاردی چطور است؟ این میلیاردی می‌شود. خدایا برای هر تشنه ای که سیراب شده است، الحمدلله! هر درخت تشنه ای، حیوان تشنه ای، انسان تشنه ای… شما بگویید من سیراب شدم، فرد است. برای هر تشنه ای که سیراب شده است، الحمدلله! میلیاردی می‌شود.
صدقه می‌خواهید بدهید، برای سلامتی خودت فردی است، خانواده ات، خانوادگی می‌شود. مردم منطقه، منطقه ای می‌شود. شما که در صندوق صدقه می‌اندازید، بگو برای دفع بلا از همه‌ی موجودات هستی! یعنی نهنگ‌ها هم در دریا به کشتی‌ها نخورند که شکمشان پاره شود. می‌شود میلیاردی. شما می‌توانی با یک ریال کار میلیاردی کنید. با یک قورت آب کار میلیاردی بکنید. تا حالا کلاه سرمان رفته است که می‌خواستیم اسم من باشد و هیأت من باشد. غصه می‌خورم بعضی‌ها می‌گویند: پروردگارا! کسانی که در این هیأت سینه زده اند، بیامرز. خوب بگو همه را بیامرز. کسانی را که در این مسجد نماز خواندند، بیامرز. خوب بگو همه را بیامرز. خیلی روح‌ها کوچک است. تا الان کلاه سرمان رفته است که نیت میلیاردی از دستمان رفت. در نماز یاد گرفتیم که نگو: سمع الله لحمدی! بگو سمع الله لمن حمده! من حمده یعنی… همه فرشته‌ها و جن و ملک و… شما در نماز حق نداری بگویی السلام علیّ! باید بگویی السلام علینا… حق نداری بگویی ایّاک اعبد و ایاک استعین! یک نفر هم که هستی و نماز می‌خوانی باید بگویی: «ایاک نعبد و ایاک نستعین»! انگار نماینده کل بشریت هستی. چرا تا به حال کلاه سرمان رفته است؟ یعنی ما در خودمان و فرهنگ خودمان گرفتار هستیم. نه این باید به اسم من باشد. این باید آرم وزارت ما را داشته باشد. اگر رئیس ما نباشیم، ما نیستیم. این آدم‌هایی که گیر خودشان هستند، نمی‌توانند کار فرهنگی بکنند. کسی که زنجیر به پایش است، نمی‌تواند که جامعه را از اسارت نجات بدهد. خودش زنجیر به پایش است.

6- عدم وابستگی به خطوط سیاسی و احزاب

اگر خواستید کار فرهنگی بکنید، باید رنگی نشوید. رنگ سیاسی هم نگیرید. یک خط سیاسی که برای شما حجت است و بین خود شما و خدا حجت این است، من باید مثلاً گوش به حرف امام و مقام معظم رهبری بدهم. گوش به حرف مرجع تقلیدم بدهم. این چون حجت است. ما نمی‌گوییم که ولایت فقیه معصوم است. ما نمی‌گوییم که مراجع معصوم هستند. حرفشان حجت است. حجت یعنی چه؟ مثل دکتر. دکتر حرفش حجت است، ولی معصوم نیست. یک دکتر ممکن است، اشتباه هم بکند. یک قرص و آمپولی را اشتباه بدهد. اما حرفش حجت است. حتی مراجع هم وقتی مریض می‌شوند، نزد دکتر می‌روند، هر چه بگوید: می‌گویند: چشم! حرف پزشک حجت است، نه عصمت! مراجع عصمت ندارند، مقام معظم رهبری، عصمت ندارد. ولی حرفش حجت است، چون فقیه عادل است. حالا در عمرش ممکن است، یک بار فتوایش هم عوض بشود. ولی حرفش حجت است. غیر از این دیگر ما نباید جناح سیاسی داشته باشیم. این آقا تحلیل می‌کند، آن آقا تحلیل می‌کند، آن آقا تحلیل می‌کند، شما تحلیل بکنید، حرف شما برای من حجت نیست.
* اگر رنگی بشوید در کار فرهنگی ضربه می‌خورید. اگر بفهمند که شما طرفدار کدام نماینده مجلس هستید؟ شورای شهر، کدام کاندیدای ریاست جمهوری هستید؟ کدام حزبی؟ کدام… اصلاً نباید بفهمند کدام طرف هستید. آقای قرائتی دلیل حرف هایت چیست؟ دلیل حرفم شیوه ورود پیغمبر در مدینه است. وقتی وارد شد، حضرت هجرت کرد به مدینه، آن زمان خط سیاسی نبود، اما قبیله بازی بود. قبیله‌های مختلف ریختند دور شتر پیغمبر، گفتند باید خانه ما بیایی. می‌خواستند بگویند پیغمبر روز ورودش اول به قبیله ما وارد شد. خط بازی نبود، اما قبیله بازی بود. قبیله‌های مختلف آمدند افسار شتر پیغمبر را بکشند. پیامبر دید اگر خانه هر کس برود، حرف می‌شود. بروید کنار، بروید کنار، هر جا شتر خوابید. هر جا شتر خوابید یعنی چه؟ یعنی من که در مدینه آمدم کار فرهنگی بکنم، نباید از روز اول مردم را حساس کنم. اگر مردم حساس بشوند که طرفدار این قبیله و آن قبیله هستی، گوش به حرفت نمی‌دهند. باید سعی کنیم… دلیل دیگر برای رنگی نشدن؟ یک حدیث دیگر هم بخوانم. نهج البلاغه سه قسمت است. قسمت اولش خطبه است. خطبه یعنی چه؟ یعنی معارف! قسمت وسطش نامه‌ها است، به استاندارها و فرماندارها، قسمت آخرش، جملات و کلمات قصار است. این نامه‌ها هفتاد و هفت تا است. البته این نهج‌البلاغه‌ای که هست، هفت برابرش بعد پیدا شده است. سید رضی هزار سال پیش بیش از این دستش نرسیده است. بعداً خطبه‌های دیگری را هم از حضرت علی کشف کردند، هفت جلد شده است به نام مستدرک! هفتاد و هفت نامه است. نامه بیست و پنج به مسؤول زکات می‌گوید. مسؤول زکات! تو که می‌روی و زکات می‌گیری، شب خانه کسی نخواب! «انزل علی مائهم» برو کنار چشمه آب. برو یک هتلی، مسافرخانه ای، مهمانپذیری… چون اگر خانه هر کسی بخوابی، فردا به هر کس بگویی زکات بده، می‌گویند این دیشب خانه فلانی خوابیده است، پرش کرده است. این کانالیزه شده است. مردم باید از شما خاطره تلخی نداشته باشند. چه کسی به او گفته است، نباشد. کسی که می‌خواهد کار فرهنگی بکند، باید افرادی را و قشری را روی خودش حساس نکند. مردم حساس هستند. یک کسی از مسجد ناراحت بود. گفت من از این آقا و پیشنماز ناراحت هستم. گفتند: چرا؟ گفت: سه رقم جواب سلام می‌دهد. بچه‌ها که سلامش می‌دهند، می‌گوید: علیک سلام، علیک سلام، علیک سلام. بزرگ‌ها که سلامش می‌کنند می‌گوید: سلام علیکم، سلام علیکم، سلام علیکم. پولدارها که سلامش می‌کنند، می‌گوید: سلام علیکم، صبّحکم الله بالخیر! می‌گفت: این سه رقم جواب سلام می‌دهد، من پشت سرش نماز نمی‌خوانم. گفتم: ببین وقتی نباید نماز بخوانی که بدانی بی‌دلیل است، برو و از او بپرس که چرا اینطور جواب سلام می‌دهد. ممکن است آن پولدار، یک خدمتی کرده و بانی مسجد است. صد تا یتیم را تحت پوشش دارد. اگر به خاطر پولش است، حق با شماست. ممکن است به خاطر سخاوتش باشد. ما خیلی پولدار هم داریم که بخیل هستند. خرج نمی‌کنند. ممکن است بگویی آقا اگر من به این سلام کنم چون این نمره… اگر به بچه ای سلام کرد، ممکن است نمره بیست گرفته است. درسش بهتر است. ممکن است حافظ قرآن است. ممکن است، سید است. ممکن است خانواده شهید است. برو از آقا بپرس اگر گفت نه هیچ دلیل ندارد، فقط به خاطر پولش است، نصیحتش کن، بگو آقا شما پیشنماز هستی، ولی من به شما تذکر می‌دهم، شما همه را با یک چشم نگاه کن. اما اگر گفت به این دلیل که سید است، نمره اش خوب است، حافظ قرآن است، خانواده شهید است، خوب آن اشکالی ندارد. ممکن است انسان جواب سلام‌ها را فرق بگذارد. از روی دلیل، نه از روی هوس! مردم حساس هستند. که به چه کسی و چطور سلام کرد. کسی که می‌خواهد کار فرهنگی بکند، نباید کسی را حساس کند. این هم یک نکته.

7- تلاش در مسیر درست، نه خواست و سلیقه شخصی

* نکته بعد اینکه به زحمت‌های خودتان هم تکیه نکنید. که من روزی شانزده ساعت کار می‌کنم. من در این سخنرانی بیست ساعت مطالعه کردم. یک وقت این کارها و خدمات خودتان به چشمتان نیاید. چون قرآن یک آیه دارد، می‌گوید: بعضی‌ها صبح تا شام جان می‌کنند، ولی به جهنم می‌روند. روزی هجده ساعت کار می‌کند، ولی جهنمی است. آیه اش کدام است؟ سوره غاشیه! (عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ) (غاشیه /3) یعنی عمل می‌کند، بیکار نیست. «نَّاصِبَةٌ» با صاد، همان (فَإِذَا فَرَ‌غْتَ فَانصَبْ) (شرح /7) است. یعنی خودش را به… سخت کوش هم هست. «عَامِلَةٌ» عمل می‌کند. «نَّاصِبَةٌ» خیلی هم خودش را به تعب می‌اندازد. اما (تَصْلَىٰ نَارً‌ا حَامِيَةً) (غاشیه /4) جهنم می‌رود. برای اینکه برای خدا نیست. اگر یک کسی آجر جوید، نباید بگوید آقا من این آجر را دوازده ساعت است که می‌جوم. باید توی سرش زد. که جان کندی، دندانت خراب شد، آجر هم خوردی، کتک هم باید بخوری! هر کس که کار می‌کند، کارش ارزش ندارد. ما آدم‌هایی داریم که روزی شانزده ساعت کار می‌کنند، ولی کارشان غلط است. کار باید حجت داشته باشد. به چه دلیل؟ چه نیازی بود که این کار را کرد.
یک کسی نزد من آمد، گفت من قرآن را از این طرف حفظ هستم. گفتم: کل قرآن را؟ گفت: بله! گفتم بخوان ببینم. مثلاً می‌گفت: ضالین، نستعین، مستقیم، از این طرفی می‌خواند. گفتم: همه ‌ی قرآن را؟ گفت: بله! یک چنین اعجوبه ای ما ندیده بودیم. قرآن را حفظ کردن از این طرف هم سخت است. از این طرف حفظ کرده بود. قرآن را چند جایش را امتحان کردیم و دیدیم بله! از این طرف حفظ است. گفتم: چطور؟ گفت: من تیزهوش هستم، بیست سال زحمت کشیدم قرآن را از این طرف حفظ کردم. گفت: جایزه من چیست؟ گفتم: شلاق و دیوانه خانه! چرا عمرت را تلف کردی؟ چه کسی گفته است که عمرت را تلف کنی؟ خدا گفته، پیغمبر گفته، ائمه گفته اند، مراجع تقلید گفته‌اند؟ تو خل هستی. خیلی‌ها کار خل بازی می‌کنند. من را بردند یک جایی گفتند کار فرهنگی کرده ایم جایزه بده! جایزه هفتم بود، گفتم چه کردید که به دست من جایزه بگیرید؟ گفتند: کارهای فرهنگی کرده ایم. گفتم: خوب بگویید، من هم خدایی ناکرده یک آدم فرهنگی هستم، من غصه می‌خوردم، چهار سال درس می‌خوانند، کارشناس می‌شوند، شش سال درس می‌خوانند ارشد می‌شوند، ما پنجاه و دوسال است آخوند هستیم، کسی ما را قبول ندارد. اینقدر کار فرهنگی غلط می‌کنند. جایزه هفتم گفتم: چه کردید؟ گفتند: یک آیه در قرآن داریم، یازده تا قاف دارد. گفتیم: هر کس پیدا کرد، جایزه دارد. این بچه‌ها از اول تابستان تا آخر تابستان رفته‌اند قاف شماری!!! اصلاً این مجری فرهنگی را باید شلاق زد. مگر قرآن نازل شده است که ما قاف بشماریم؟
یکی دیگر دیروز به من می‌گفت: ما به بچه‌ها یک حدیث گفتیم، این حدیث از امام صادق(ع) است، یا امام باقر(ع)؟ گفتم: بابا این فکر غلط است. چه فرقی می‌کند که از امام صادق(ع) است، یا امام باقر(ع)؟ مثل این است که بگوییم نماز جمعه آمدی با کدام یک از شیرها وضو گرفتی. خوب آبش یکی است. ما خیلی کار حماقتی می‌کنیم. اسمش را کارهای پژوهشی می‌گذاریم. کار باید طرف وارد باشد. اول انقلاب بود. یک بودجه ای داده بودند به عده ای که کارهای تربیتی بکنند. ما را بردند بازدید. گفتم: چه می‌کنید؟ گفتند: هر چه ابن است در قرآن در بیاوریم. چون کار تربیت روی ابن است. ابن یعنی اولاد! ما ببینیم چند ابن در قرآن است. بعد گفتم کارت را بده ببینم. دیدم نوشته عیسی ابن مریم. پسر مریم است. خوب این کجایش به درد می‌خورد؟ خوب عیسی پدر که نداشت. می‌گویند عیسی پسر مریم است. خوب این کجایش…؟ گفت: آخر ابن دارد. گفتم: عجب! پول گرفتند. عمر هم تلف شده است، ولی کارشناس نیست. خوب ما باید در همه کارهایمان، یک ناظر داشته باشیم. یک این کار واجب است یا نه؟ طرفش دو نفر استفاده می‌کنند، یا میلیونی است؟ ارزان است یا گران؟ گاهی وقت‌ها یک کاری گران تمام می‌شود. والیبال زمینش کوچک است، یازده نفر سرگرم هستند، زمین تنیس هم بزرگ تر است و هم دو نفر سرگرم هستند. ما اگر بناست پول خرج کنیم، چرا برای تنیس خرج کنیم که دو نفر در آن ورزش کنند؟ زمین والیبال درست کنیم که یازده نفر سرگرم باشند. چه کاری است، قیمتش ارزان، آسان، مفید، میلیونی، این‌ها را باید حساب کرد. خیلی کارهای احمقانه، و کارهای دور از تدبیر می‌شود. خدایا خودت دست ما را بگیر، هم درست بفهمیم، هم درست عمل کنیم.

«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- آیه 37 سوره احزاب، به کدام فلسفه ازدواج پیامبر اشاره دارد؟
1) ازدواج با بیوگان
2) ازدواج با یتیمان
3) شکستن خرافات در ازدواج
2- آیه 122 سوره توبه به چه امری سفارش می‌کند؟
1) هجرت برای کسب علم
2) بازگشت به زادگاه برای ارشاد
3) هر دو مورد
3- بر اساس قرآن، در تبلیغ دین اولویت با چه مخاطبانی است؟
1) بستگان و خویشاوندان
2) دوستان و همکاران
3) مشرکان و کافران
4- بر اساس قرآن، شیوه شیطان برای انحراف مردم چگونه است؟
1) گام به گام و تدریجی
2) یک باره و دفعی
3) سه گام تدریجی
5- آیات اولیه سوره غاشیه به چه خطری اشاره دارد؟
1) تلاشی که بی‌فایده باشد
2) تلاشی که انسان را به دوزخ ببرد
3) سستی و کوتاهی در کار و کوشش

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1866
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست